سازمان مجاهدین خلق ایران
سازمان مجاهدین خلق ایران | |
---|---|
انگلیسی نام | People's Mojahedin Organization of Iran |
فرانسه نام | Organisation des Moudjahidine du peuple d'Iran |
عربی نام | منظمة مجاهدی خلق الایرانیة |
رهبر | مسعود رجوی |
رئیسجمهور | مریم رجوی رئیس جمهور برگزیده شورای ملی مقاومت برای دوران انتقال |
بنیانگذار | محمد حنیفنژاد سعید محسن علی اصغر بدیع زادگان |
شعار | جامعه بیطبقه توحیدی |
بنیانگذاری | ۱۵ شهریور ۱۳۴۴ |
روزنامه | مجاهد |
مرام | اسلام |
مسول اول | زهرا مریخی (۹۶ تاکنون) زهره اخیانی (۹۰–۹۶) صدیقه حسینی (۸۴–۹۰) مژگان پارسایی (۸۰–۸۴) بهشته شادرو (۷۸–۸۰) مهوش سپهری (۷۶–۷۸) شهرزاد صدر (۷۴–۷۶) فهیمه اروانی (۷۲–۷۴) مریم رجوی (۶۸–۷۲) |
معاون مسول اول | مینا رضایی نرگس عضدانلو |
کشور | ایران |
وبگاه | |
https://www.mojahedin.org | |
سیاست در شورای ملی مقاومت ایران حزبهای سیاسی انتخابات |
بخشی از سلسله مقالههای سیاسی | |||
پایهها | |||
---|---|---|---|
موضوعها | |||
نمودها | |||
|
|||
افراد | |||
|
|||
نوشتارهای کلیدی | |||
درگاه سیاست (en) | |||
سازمان مجاهدین خلق ایران، در ۱۵ شهریور سال ۱۳۴۴ توسط محمد حنیفنژاد، سعید محسن و علی اصغر بدیعزادگان ازدانشآموختگان دانشگاههای تهران بنیانگذاری شد. سازمان مجاهدین خلق ایران یکی از نیروهای محوری مبارزه با رژیم پهلوی در دورهٔ محمدرضا شاه بود.
این سازمان پس از بنیانگذاری به مدت ۶ سال به کار تدوین ایدئولوژی، استراتژی و تربیت کادرها پرداخت.
در شهریورماه ۱۳۵۰ بیش از ۹۰ درصد از کادرها و ۱۰۰ درصد مرکزیت سازمان توسط ساواک دستگیر شدند، بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران و تعدادی از اعضای مرکزیت در چهارم خرداد ۱۳۵۱ توسط محمدرضا پهلوی اعدام شدند.
بعد از اعدام بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران، مسعود رجوی که تنها بازمانده مرکزیت سازمان مجاهدین خلق ایران بود، و در پی واگذاری مسئولیت سازمان به او توسط محمد حنیفنژاد؛ قبل از شهادتش در زندان در نقطهٔ رهبری سازمان مجاهدین خلق ایران قرار گرفت.
از شهریور ۱۳۵۰ تا ۳۰ دی ۱۳۵۷ رهبری سازمان مجاهدین خلق ایران و بیشتر اعضا و کادرهای آن در زندان بودند.
پس از پیروزی انقلاب ضد سلطنتی، سازمان مجاهدین خلق ایران مبارزه مسالمتآمیز و فعالیتهای سیاسی خود را آغاز کرد. این امر از جانب خمینی که در حال تثبیت حکومت خود بود، تحمل نمیشد. دفاتر، میتینگها و میزکتابهای این سازمان، توسط طرفداران حکومت بارها مورد حمله قرار گرفت.
از سال ۵۷ تا سال۶۰ نزدیک به ۷۰ نفر از اعضا و هواداران سازمان مجاهدین در این حملات کشتهشده و صدها نفر مجروح شدند. سازمان مجاهدین خلق ایران تلاش میکرد در این برهه بدون اقدام متقابل از آخرین قطرات آزادی برای ادامهٔ فعالیت مسالمتآمیز سیاسی استفاده کند.
در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ راهپیمایی مسالمتآمیز نیممیلیون نفری مردم تهران که به فراخوان این سازمان و با شعار «برقراری آزادیها و محکومیت چماقداری و سرکوب ارتجاعی» انجام شده بود، توسط حکومت به گلوله بسته شد. سازمان مجاهدین این روز را آغاز مقاومت سراسری علیه جمهوری اسلامی اعلام کرد.
مجاهدین در سال ۱۳۶۶ در کنار مرزهای ایران ارتش آزادیبخش ملی ایران را تشکیل دادند، ارتش آزادیبخش ملی ایران صدها رشته عملیات در کارنامه خود به ثبت دادهاست که مهمترین آنها عملیات آفتاب، چلچراغ و فروغ جاویدان است. فروغ جاویدان عملیاتی است به قصد سرنگونی جمهوری اسلامی که مجاهدین خلق در آن حدود ۱۵۰ کیلومتر در خاک ایران پیشروی داشتند.
در سال ۱۳۸۱ نیروهای ائتلاف بینالمللی به فرماندهی آمریکا به عراق حمله کرده و عراق را به اشغال خود درآوردند. پس از اشغال عراق مجاهدین در ازاء پذیرفتن حفاظتشان توسط نیروهای آمریکایی و در احترام به قوانین حکومت نوپای عراق، جمعآوری سلاحهایشان را پذیرفتند.
در سال ۲۰۰۹ دولت آمریکا با نقض قراردادش با مجاهدین حفاظت اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران را به دولت عراق سپرد. در آن زمان نشانههای آشکاری از وابستگی بخش عمدهای از دولت عراق به دولت ایران وجود داشت، علیرغم این، دولت آمریکا حفاظت سازمان مجاهدین خلق ایران را به دولت عراق که متشکل از عوامل جمهوری اسلامی ایران بود تحویل داد.
این تحویل دهی فهرستی از حملات نظامی و کشتار و قتلعام و انواع و اقسام جنگهای روانی و محاصره پزشکی و لجستیکی را برای اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران به همراه داشت.
در سال ۱۳۹۵ اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران پس از ۱۴ سال حضور در اشرف و لیبرتی، توانستند، از عراق به آلبانی نقل مکان کنند. استراتژی اعلام شدهٔ آنها هم اکنون برای سرنگونی نظام جمهوری اسلامی استراتژی «کانونهای شورشی» است.
پیشینهٔ سازمان مجاهدین خلق
قرن نوزدهم و سلطنت قاجار در ایران، با دخالتهای گستردهٔ انگلستان و روسیه در ایران همزمان بود.
حضور انگلیس، با تسلط بر منابع نفت ایران، به اوج خود رسید و تا جنگ جهانی دوم، در ایران قدرت برتر بهشمار میرفت. پس از سقوط رضاشاه در سال ۱۳۲۰، مردم ایران امکان یافتند که اعتراضات خود نسبت به انگلیس و سیاستهای استعماریاش و دولتهای وابسته به آن در ایران را ابراز دارند. دکتر محمد مصدق، رهبر نهضت ملی ایران، در این دوران توانست یک جنبش سراسری برای ملی کردن صنعت نفت، برپا کند. مبارزهای که اکثریت مردم ایران در آن شرکت فعال داشتند و از وی حمایت میکردند. در سال ۱۳۳۰، پس از تصویب قانون ملی شدن نفت، محمدرضا شاه به دلیل فشار افکار عمومی مجبور شد نخستوزیری مصدق را بپذیرد. ۲۷ماه حکومت مصدق، از یک طرف صرف اجرای قانون، و از طرف دیگر صرف مقابله با فعالیتهای مشترک دربار، روحانیون طرفدار دربار و حزب توده علیه این دولت گردید.
در این فعالیتها، انگلستان نقشی تعیینکننده داشت و به رغم قضاوت دیوان داوری لاهه و مجمع عمومی ملل متحد به نفع ایران در دعوای نفت، به فعالیت و مخالفت علیه دولت مصدق ادامه میداد. از سال۱۳۳۱، دولت آمریکا نیز در این مخالفتها به انگلستان پیوست.
سرنگونی دولت مصدق به دلیل نقش مستقیم آمریکا در طراحی این کودتا، مردم ایران را به این نتیجهگیری رساند که اکنون این آمریکاست که بعد از انگلستان به نفع شاه و علیه دموکراسی و منافع ملی مردم ایران اقدام میکند. در آستانه سفر ریچارد نیکسون معاون رئیس جمهور آمریکا به ایران در ۱۶ آذر ۱۳۳۲، دانشجویان در اعتراض به این سفر راهپیمایی اعتراضی انجام دادند، که پلیس با شلیک گلوله، سه تن از رهبران جنبش دانشجویی یعنی مصطفی بزرگ نیا، احمد قندچی و مهدی شریعترضوی را به قتل رساند.
در گزارشی که به شورای امنیت ملی آمریکا در زمان ریاست جمهوری آیزنهاور، در سال ۱۳۳۲، ارائه گردیده، آمدهاست:
در درازمدت، سلطنت که ارتش را به عنوان تنها منبع قدرت خود دارد، مؤثرترین وسیله برای ادامه جهتگیری ایران به سوی غرب میباشد. کمکهای نظامی آمریکا در خدمت بالا بردن روحیه ارتش است و این باعث تحکیم وفاداری ارتش به شاه میشود که در نتیجه، رژیم فعلی را مستحکم نموده و ادامه جهتگیری فعلی ایران به سوی غرب را تضمین میکند.
در کتاب «شکلگیری انقلاب اسلامی» در مورد پیامدهای این قضیه آمدهاست:
«کودتا عواقب وخیمی داشت. اولا، شاه مشروعیتش را از دست داد … از آن زمان، وی به عنوان آلت دست آمریکا شناخته میشد… و از همه مهمتر این که کودتای سازماندهی و اجراشده توسط خارجیان به غرور بسیار حساس بخشی از طبقه متوسط برخورد که خاندان سلطنت و شاه را آمریکایی میدیدند».[۱]
اما در سال ۱۳۳۹ انتخاب جان اف کندی به ریاستجمهوری آمریکا، این امید را به وجود آورد که دولت جدید آمریکا، دفاع از حقوق بشر و دموکراسی را در دستور کار خود قرار خواهد داد و شاه در اعمال دیکتاتوری محدود خواهد شد. با این همه در اواخر ۱۳۴۱ شاه به آمریکا سفر کرد و بعد از آن فشارهای سیاسی بر دگراندیشان در داخل ایران افزایش یافت. ساواک و ارتش فعالیت خود را گسترش دادند و شلیک به تظاهرکنندگان و کشتن آنها در نیمه خرداد ۱۳۴۲ امید به تغییر شرایط سیاسی را به طور کامل از بین برد. به گفته یک متخصص مسایل ایران، شائول بخاش، یکی از نتایج این تحولات، این بود که:
«عناصر اپوزیسیون را به سمت رادیکالیزاسیون سوق داد و بسیاری از اعضای جوانتر اپوزیسیون آن زمان ایران را، قانع ساخت که شیوه مخالفت در کادر قانون اساسی، بیتأثیر است».[۲]
محسن میلانی یک نویسنده دیگر، شرایط آن زمان و تأثیراتش را اینطور توضیح میدهد:
«قیام ژوئن (قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲) یک تأثیر عمیق هم روی سیاست ایران به طور عام و هم روی جامعه علما داشت. در نوشتههای اکثر گروههای مخالف شاه، قیام ژوئن (۱۵ خرداد)، پایان همزیستی مسالمتآمیز با شاه را سمبلیزه و شروع مبارزه مسلحانه را توجیه میکند».[۳]
در سالهای بعد، شاه به کمک آمریکا، ساواک را که در سال ۱۳۳۶ تأسیس شده بود، به سرعت تقویت کرد. ساواک به زودی به خاطر بهکارگیری شیوههای خشونتآمیز در سرکوب و شکنجههای وحشیانه، بسیار مشهور شد. فساد در دربار، گسترش ساواک، اعدام صدها مخالف و شکنجه زندانیان سیاسی، ایجاد سیستم تک حزبی، سرکوب قهرآمیز هرگونه اعتراض و رویارویی علنی علیه فرهنگ و اعتقادات مذهبی مردم ایران، بخشی از بیلان حکومت شاه طی سالهای ۴۲ تا ۵۷ است. طی این سالیان، آمریکا به حمایت تمامعیار خود از شاه ادامه داد و بذر احساسات ضدآمریکایی، که بعدها در جریان قیام ضدسلطنتی خود را نشان داد، کاشته شد. در این شرایط، جستجو برای یافتن راه حلی در میان نسل جدید آغاز شده بود.
دهه ۶۰ میلادی، اوج جنبشهای ضددیکتاتوری در جهان سوم بود. تئوری راهنمای عمل غالب این جنبشها، مارکسیسم بود. حتی اروپا نیز از این موضوع متأثر بود و جنبشهای متمایل به مارکسیسم، در حال افزایش بودند. تظاهرات و جنبش بزرگ دانشجویی، در قسمتهای وسیعی از اروپا ازجمله در فرانسه و آلمان، به درگیری خونین کشیده شد. در ایران، شکست رهبران غیرمذهبی سنتی، شرایط را، برای جذب قشر روشنفکر به سوی مارکسیسم، به عنوان یک راه حل در مقابل رژیم شاه، فراهم کرده بود. در رابطه با رهبران مذهبی نیز، در قشر روشنفکر یک ناامیدی وجود داشت و اسلام سنتی که خمینی آن را نمایندگی میکرد، نمیتوانست جوابگوی آنان باشد. اما از طرف دیگر، افزایش سرکوب برای حاکمیت مانند یک مسکن موقت عمل میکرد، و کارساز نبود، به این دلیل که پتانسیل انفجاری جامعه را پیوسته افزایش میداد. این شرایطی بود که سازمان مجاهدین خلق ایران در آن متولد شد.
تأسیس سازمان مجاهدین خلق ایران
سازمان مجاهدین خلق ایران در سال۱۳۴۴، به وسیله محمد حنیف نژاد و همفکرانش سعید محسن و علیاصغر بدیع زادگان، تأسیس شد. این سه همگی فارغالتحصیل دانشگاه بودند و از زمان مصدق، جزو فعالان جنبش دموکراتیک و سپس در شمار اعضای نهضت آزادی (مهندس مهدی بازرگان) بهشمار میرفتند. از جمله حنیفنژاد و سعید محسن به دلیل عضویت و فعالیت در نهضت آزادی، دستگیر و مدتی در زندان بسر برده بودند. هدف نهایی آنها جایگزین نمودن رژیم شاه با یک نظام دموکراتیک بود.
در آن دوران جوانان مبارز، برای مبارزه معمولاً به مارکسیسم رو میآوردند، اما بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران اعتقاد داشتند که یک برداشت نو و صحیح از اسلام، میتواند دموکراسی را در ایران محقق کند، از این رو اسلام حقیقی را به عنوان مکتب راهنمای عمل خود انتخاب کردند. بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران به طور همزمان مطالعه سایر مکاتب را هم در دستور کار خودشان قرار دادند.
آنها برداشت سطحی از اسلام را رد کردند، این نوع برداشت در انحصار آخوندها و روحانیون سنتی آن زمان بود، در نتیجه اولین تقابل آنها با آخوندهایی بود که اسلام را در انحصار خود میدیدند. آنها از سال ۱۳۴۴ تا سال ۱۳۵۰ به تدوین ایدئولوژی، استراتژی و تربیت کادرهای خود به صورت مخفی پرداختند.
ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق
سازمان مجاهدین خلق ایران در اواسط دهه ۱۹۶۰ میلادی تأسیس شد، این تاریخ از این جنبه اهمیت دارد که در آن دوران جوانانی که قصد مبارزه داشتند، معمولاً مارکسیسم را به عنوان ایدئولوژی خود انتخاب میکردند، اما بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران اسلام را به عنوان راهنمای عمل خود انتخاب کردند. آنها به این باور رسیدند که اسلام واقعی و نه اسلام سنتی، بردبار است و میتوان در زیر سایهٔ آن آزادی و رفاه جامعه را تأمین کرد. بنابر این اسلام را که توسط آنان اسلام انقلابی نامیده شد به عنوان ایدئولوژی خود برگزیدند. بنابر این ایدئولوژی سازمان مجاهدین مبتنی بر یک اسلام دموکراتیک و ترقیخواه است.
بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران آموزشهای ایدئولوژیک را در نتایج زیر مدون کردند:
- مرز بین حق و باطل در عرصه اقتصادی اجتماعی مرز بین با خدا و بیخدا نیست بلکه این مرز از میان استثمارکننده و استثمارشونده عبور میکند. (این بیخدا یا باخدا بودن نیست که معیار حق یا باطل باشد. بلکه ظالم یا مظلوم بودن معیار درست تشخیص حق از باطل میباشد)
- در سیاست و در تدوین یک استراتژی در شرایطی که جواب هر کار قانونی و مسالمتآمیز با گلوله و زندان و شکنجه داده میشود، تنها راه برای مقابله با ظلم، راه مبارزه مسلحانه است.
- در شرایطی که ظالم و ستمگر با تمام قوا بر مردم ظلم میکند، مبارزه به صورت کار فرعی و نیمهوقت دیگر کافی و جوابگو نیست و نیاز به اعضای حرفهای دارد که در یک سازمان و یک تشکیلات بهطور جمعی مبارزه را پیش ببرند.
استراتژی سازمان مجاهدین خلق
سازمان مجاهدین سال ۱۳۴۲ را بنبست مبارزات مسالمتآمیز و پارلمانتاریستی قلمداد میکرد بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران بر این باور بودند که در شرایطی که دیکتاتوری حاکم است؛ و در شرایطی که هیچ راهی برای مبارزه مسالمتآمیز و بیان خواستههای مردم وجود ندارد، تنها راه باقیمانده و متصور برای دست نکشیدن از مبارزه؛ مبارزهٔ مسلحانه بود.
ضربه شهریور۱۳۵۰به مجاهدین خلق
در شهریور ماه ۱۳۵۰ اولین ضربه به سازمان مجاهدین خلق ایران وارد شد، بیش از ۹۰ درصد اعضا و ۱۰۰ درصد مرکزیت سازمان مجاهدین خلق ایران دستگیر شدند. این دستگیری به دنبال تعقیب و مراقبتهای سنگین ساواک انجام شد. یکی از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران در ارتباط با فردی به نام شاهمراد دلفانی برای تهیه اسلحه، قرار میگیرد، این فرد که از اعضای حزب توده بود، با ساواک همکاری داشت. ساواک از طریق همین فرد به سرنخی دست یافت که با تعقیب و مراقبت طولانی توانست ضربه سنگینی را به سازمان مجاهدین خلق ایران وارد نماید و بسیاری از آنها را دستگیر نماید.
ساواک از محمد حنیفنژاد و دیگر بنیانگذاران خواست با پذیرفتن شروط وی از اعدام رهایی یابند. شرط ساواک برای کوتاه آمدن از اعدام آنها پذیرش یکی از سه موضوع زیر بود.
بنیانگذاران مجاهدین اعلام کنند که:
- از طرف حکومت عراق آمدهاند
- اسلام ضد مارکسیسم است
- مبارزه مسلحانه را رد میکنند.
بنیانگذاران مجاهدین هیچیک از این سه شرط را نپذیرفته و اعدام خود را لازمه و شرط استمرار بقای سازمان مجاهدین میدانستند.
بعد از این که بسیاری از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران توسط ساواک در سال ۱۳۵۰ دستگیر شدند، در سال ۱۳۵۱ در آستانهٔ ورود نیکسون رئیس جمهور آمریکا به تهران، سه بنیانگذار و دو تن از اعضای مرکزیت سازمان مجاهدین خلق ایران توسط شاه اعدام و مابقی به زندانهای طولانی مدت محکوم شدند. مسعود رجوی نیز از جمله کسانی بود که در ابتدا به اعدام محکوم شده بود. وی به دلیل فعالیتهای بینالمللی و گستردهٔ برادرش کاظم رجوی که از اساتید حقوق در دانشگاههای اروپا بود و فشارهایی که روی دولت شاه وارد آمد، با یک درجه تخفیف به همراه بسیاری دیگر از مجاهدین به حبس ابد محکوم شد.
جریان اپورتونیستی
جریان اپورتونیستی در تاریخ ایران ضربهای جدی به مبارزات آزادیخواهانه مردم ایران وارد کرد. در بررسی علل به دست گرفتن رهبری انقلاب به دلایل زیادی میتوان اشاره کرد از جمله اینکه در جریان انقلاب ضدسلنتی، یعنی با آغاز تظاهرات گسترده مردم، رهبران مجاهدین در زندان به سر میبردند از جمله اینکه سران کشورهای اروپایی و آمریکایی در کنفرانس گوادلوپ تصمیم گرفتند خمینی قدرت را در ایران به دست بگیرد تا نیروهای انقلابی نتوانند جریان مبارزه را به سمت رادیکالیزم هدایت کنند.
اما شاید بتوان مؤثرترین عامل در قدرت گرفتن خمینی را تاثیر جریان اپورتونیستی بر مبارزه علیه شاه دانست.
در سال ۱۳۵۴ در خلاء حضور رهبری سازمان مجاهدین خلق ایران در خارج از زندان کودتایی علیه سازمان مجاهدین خلق ایران انجام شد که منجر به متلاشی شدن آن گشت. بعد از دستگیریهای گسترده سال ۱۳۵۰، رضا رضایی تنها عضو مرکزیت سازمان بود که با طرح پیچیده فریب زندانبانان و ساواک از زندان فرار کرده و رهبری تشکیلات سازمان مجاهدین در خارج از زندان را به عهده داشت، نیمه شب ۲۵ خرداد ۱۳۵۲ رضا رضایی در یک درگیری با نیروهای ساواک جان باخت، کشته شدن رضا رضایی راه را برای افرادی در سازمان باز کرد که صلاحیت ایدئولوژیک تشکیلاتی کافی برای مسؤلیت رهبری تشکیلات نداشتند، نبود رضا یکی از عواملی بود که باعث شد این افراد در داخل سازمان دست به کودتا بزنند.
این کودتا موجودیت تشکیلاتی، ایدئولوژیک و سیاسی و اجتماعی سازمان مجاهدین خلق ایران را به خطر انداخت. این جریان از دو تن با نامهای محمدتقی شهرام و بهرام آرام آغاز شد که طی بیانیهای اعلام نمودند سازمان مجاهدین مارکسیست شدهاست. این درحالی بود که رهبری مجاهدین، صد در صد اعضای مرکزیت و نود درصد از اعضای این سازمان در زندان بودند. آنها با تغییر آرم سازمان مجاهدین و حذف آیهٔ آن اعلام کردند از آنجایی که چپترین ایدئولوژی (رادیکالترین) همانا مارکسیسم است،[۴] لاجرم مجاهدین مسلمان در پروسهٔ تکامل خود یا باید به سمت راست و یا به سمت چپ (مارکیسسم) حرکت کنند و نمیتوانند مابین این دو باشند.
آنها همچنین مجید شریف واقفی را که با اقدامات آنها مخالف بودند به قتل رساندند و مرتضی صمدیه لباف را مجروح کردند که در نتیجه توسط ساواک دستگیرشده زیر شکنجه رفت. پس از دستگیری اپورتونیستها با لو دادن اطلاعات وی، مرتضی صمدیه لباف در چهارم بهمن ۱۳۵۴ تیرباران شد. مجموعه اقدامات جریان اپورتونیستی ضربهٔ بزرگی بر پیکره تشکیلاتی و وجههٔ اجتماعی سازمان مجاهدین خلق ایران وارد آورد و عملاً به نفع حکومت شاه تمام شد. به طوری که بازجویان ساواک با خوشحالی خبر آنرا به مجاهدین محبوس اعلام میکردند.[۵]
همچنین این حادثه به سر برآوردن جریان راست ارتجاعی منجر شد. به این معنی که طیفی از آخوندها و حامیان آنها در زندان و خارج از آن که تا پیش از این ضربه همگی تحت هژمونی مجاهدین بودند، مخالفت با مجاهدین و مارکسیستها را علنی کردند و در این مسیر تا همکاری با ساواک برای ضربه زدن به آنها پیش رفتند. متلاشی شدن سازمان مجاهدین توسط اپورتونیستهای چپنما امری بود که هژمونی و جریان انقلاب ۱۳۵۷ را به دست خمینی و همفکران او سپرد. در صورت عدم وقوع ضربهی اپورتونیستی هرگز جریان ارتجاعی توان سربرآوردن در برابر نیروی قوی و منسجم مجاهدین خلق و پایگاه اجتماعی گستردهی آنها را نداشت.
در این دوران مسعود رجوی که در زندان بسر میبرد به مقابله با این جریان پرداخت.
نقش مسعود رجوی به طور مشخص در این دوران بسیار بارز شد و خود را در بازسازی مجدد سازمان مجاهدین نشان داد. او فرد به فرد به عضوگیری مجدد اعضاء سازمان پرداخت. مسعود رجوی در یک بیانیه ۱۲ ماده ای در برابر جریان اپورتونیستی آنها را چپنما توصیف کرد (اپورتونیستهای چپنما)، وی همچنین اعلام کرد اسلام در چپ مارکسیسم قرار دارد و در نتیجه میل کردن ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق به سمت چپ (یعنی مارکیسسم) بیمعنی است. وی همچنین اعلام کرد، جریان اپورتونیستی میتواند سازمان مارکسیستی خود را داشته باشد اما حق ندارد آرم و نام سازمان مجاهدین را بر خود بگذارد.
تا آن زمان سازمان مجاهدین خلق ایران توانسته بود با برداشتی دموکراتیک از اسلام، رهبری مبارزه با رژیم شاه را در دست بگیرد و در موضوع اسلام، آخوندهای سنتی را کنار بزند.
بسیاری از آخوندها و مسؤلین فعلی رژیم ایران از جمله رفسنجانی و خامنهای همگی خود را از هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران میدانستند. رفسنجانی پس از انقلاب در نقل قولی گفته بود:
«تنها نمازهایی که از ما مورد قبول واقع شود همانهایی است که در زندان قزلقلعه پشت سر مجاهدین خواندهایم!»
همچنین شخص خمینی از طرف آخوندهای آن روزگار برای حمایت از سازمان مجاهدین خلق ایران تحت فشار بود، هر چند که هیچگاه این کار را نکرد، اما فتوایی تحت فشار و توصیه آیتالله منتظری صادر کرد که یک سوم وجوه شرعی به «جوانان مسلمان و مبارز» در آن روزگار اشاره به سازمان مجاهدین خلق ایران بود، پرداخت شود.
یکی از آسیبهای جریان اپورتونیستی در درون سازمان مجاهدین خلق ایران این بود که به اعتماد مردم ضربه زد و از سویی منجر به قدرت گرفتن آخوندها رودروی مجاهدین شد.
در آن دوران سازمان مجاهدین خلق ایران از سه طرف مورد حمله بود:
- رژیم شاه با تبلیغات خود مبنی بر مارکسیست اسلامی نامیدن مجاهدین و با تلاشهای ساواک قصد نابودی کامل سازمان مجاهدین خلق ایران را داشت.
- آخوندهای سنتی، تا آن زمان به خاطر محبوبیت سازمان مجاهدین نمیتوانستند علیه آن موضع بگیرند، مخالفت و حتی دشمنی خود با مجاهدین را شروع کردند و خودشان را نمایندهٔ اسلام معرفی کردند. حتی برخی از آخوندها حکم تکفیر مجاهدین مسلمان راهم صادر کردند.
- برخی از مارکسیستها که سازمان مجاهدین خلق ایران را به عنوان حامی ایدئولوژی خردهبورژوایی (راست مارکسیسم) که دوران آن به پایان رسیده مورد حمله قرار میدادند.
مسعود رجوی مبارزه با این سه جبهه را از سالهای مابین ۱۳۵۴ تا ۱۳۵۷ بر عهده داشت، و به همین دلیل چندین بار به شکنجهگاه کمیته منتقل گردید و چند نوبت در اثر شکنجهها در آستانهٔ مرگ قرار گرفت. وی ضرورت مبارزه با رژیم شاه را مورد تأکید قرار میداد و تهدید اصلی درونی جنبش مردم ایران را آخوندهایی عنوان کرد که مذهب سنتی اسلام را نمایندگی میکردند، و به ظهور خمینی به عنوان نمایندهٔ این قشر هشدار میداد.
در تحلیلهای مخفی و درونی سازمان مجاهدین خلق ایران آمده بود که تهدید آینده ایران سرکار آمدن استبداد مذهبی است. تحلیلی که در یک اشتباه به دست آخوندها افتاده و بعدها رفسنجانی با اشاره به همین موضوع نیروهای حزباللهی را به حمله به مجاهدین تشویق مینمود.
بیانیهٔ علیه جریان اپورتونیستی
بیانیهٔ مجاهدین خلق ایران در برابر جریان اپورتونیستی، اعلام میکند که ایدئولوژی مجاهدین همچنان ایدئولوژی اسلامی است و مجاهدین ادامه دهندگان راه حنیفنژاد، سعید محسن و علی اصغر بدیعزادگان هستند. از طرفی اسلام چپ مارکسیسم است، یعنی از مارکسیسم مترقیتر است و نه عقبماندهتر، این جمله در واقع ردی بر کسانی بود که میگفتند ما با تغییر ایدئولوژی به مارکسیسم، ارتقا پیدا کردهایم. همچنین مجاهدین تأکید داشتند که اسم و آرم سازمان مجاهدین را از دست کودتاگران خارج خواهند کرد، مجاهدین نحوهٔ برخورد خودشان با کودتاگران درون سازمان را نیز در این بیانیه اعلام کردند. در این رابطه در بیانیه آمدهاست «جریان اخیر (تغییر دادن ایدئولوژی سازمان)، یک جریان اپورتونیستی (انحرافی) چپنماست، که سردمداران آن به سازمان مجاهدین خلق ایران، و در نتیجه به جنبش، خیانت کردهاند». همچنین مسعود رجوی دراین بیانیه تصریح میکند که تضاد اصلی برای آنها همچنان رژیم شاه است و این جریان تغییری در آن ایجاد نمیکند. در بخش دیگری از این بیانیه آمدهاست:
«این جریان اپورتونیستی چپنما به هیچ وجه حق استفاده از نام «مجاهدین» را ندارد و ادامهٔ استفاده از آن به منزلهٔ استمرار خیانت است. نام «مجاهد» متعلق به سازمان مجاهدین خلق ایران است که بایستی بدون هیچگونه تغییری، با همان آرم، و سال تأسیس، مورد استفاده قرار گیرد.»
علاوه براین در مقابل جریان اپورتونیستها که دست به کشتن یکی از اعضای مجاهدین زده و دیگری را مجروح کرده بود، مسعود رجوی در این بیانیه اعلام میکند:
«مبارزهٔ ما یک مبارزهٔ سیاسی، با شیوههای افشاگرانه است، و هرگونه استفاده ار شیوههای ارتجاعی از قبیل: کشتن، لودادن، همکاری با پلیس و کمک گرفتن از امکانات رژیم را در این مبارزه، محکوم میکنیم»
این بیانیه همچنین بین مارکسیستها و اپورتونیستها تفاوت قائل شده و اعلام میکند: «ما، بین این اپورتونیستها و سایر مارکسیستها تفاوت قائلیم، مگر اینکه آنها، این اپورتونیستها را تأیید کنند.
در بندهای دیگر این بیانیه همچنین ذکر شدهاست:
- برادران مجاهد ما در داخل زندانها، نبایستی با این اپورتونیستها رابطهای، جز رابطهٔ انسانی، و حداقل صنفی برقرار کنند.
- این جریان اپورتونیستی چپ نما، موجب بروز زودرس یک جریان راست ارتجاعی شدهاست، که در مرحلهٔ کنونی، تهدید اصلی درونی مجموعهٔ نیروهایی است که تحت عنوان اسلام مبارزه میکنند، که ما با آن هم مبارزه میکنیم. جریان فوق، از ضدیت با نیروهای انقلابی بویژه مجاهدین شروع شده، و سپس در مسیر رشد خود، با نفی مشی مسلحانه، به سازشکاری و تسلیمطلبی، و سرانجام خروج از جبههٔ خلق و تغییر تضاد اصلی منجر میشود. این جریان اپورتونیستی، خطر بروز و رشد خصائص ارتجاعی را، در درون نیروهای مترقی مسلمان، پیش میآورد. در مورد ادامهدهندگان راه مجاهدین، گرایشات راست، از تجدید نظر در دیدگاههای بنیادی سازمان، آغاز میشود.
- سلطهٔ این جریان اپورتونیستی چپنما بر سازمان، با اعمال شیوههای ضدانقلابی و استفادهٔ فرصتطلبانه از موارد زیر صورت گرفتهاست: الف: تکمیل نشدن کار ایدئولوژی سازمان، و پیاده نکردن تعلیمات ایدئولوژیک، در سطح وسیعی از کاردها به طور مکفی، به علت رشد کمی نامتناسب با کیفیت.
ب: ضربهٔ شهریور ۵۰ و از دست دادن کادرهای ذیصلاح، و در نتیجه عملزدگی و دنبال نکردن کار ایدئولوژیک.
ج: ترک تعلیمات ایدئولوژیک سازمان، که با توجه به نفوذ عملی و تئوریک مارکسیسم، در عصر ما، سلطهٔ این اپورتونیستها را بر سازمان تسهیل کردهاست.
- . ایدئولوژی ما اسلام، مبتنی بر جهانبینی توحیدی است، که جامعه را با شیوههای انقلابی به سمت محو کامل استثمار، و استقرار نظام توحیدی (قسط) هدایت میکند، و لذا در هر شرایط تاریخی اساساً متکی بر محرومترین و بالندهترین نیروها و طبقات اجتماعی (مستضعفین) میباشد.
لازم است ذکر شود که از این بیانیه که منجر به بازسازی و سرپا شدن سازمان مجاهدین خلق ایران پس از ضربه اپورتونیستی شد، در درون مجاهدین به عنوان یکی از اقدامات مهم مسعود رجوی یاد میکنند.
فعالیت مسالمتآمیز مجاهدین
در سال ۱۳۵۷ رژیم شاه تحت فشارهای داخلی، تظاهرات مردمی و فشارهای بینالمللی زندانیان سیاسی را آزاد کرد، آخرین دسته از زندانیان سیاسی که عمدهٔ مجاهدین را شامل میشد، یک هفته پس از فرار شاه از ایران و ۱۲روز قبل از ورود خمینی، در روز ۳۰ دی ۱۳۵۷ از زندانهای شاه آزاد شدند.
مسعود رجوی در اولین سخنرانی خودش پس از زندان، در ۴ بهمن ۱۳۵۷ بر ضرورت آزادی و دموکراسی به عنوان مهمترین دستاورد انقلاب ضد سلطنتی تأکید کرد، وی از این که قیام ضد سلطنتی را «انقلاب اسلامی» بخواند خودداری نمود و خواهان یک انقلاب دموکراتیک شد. همچنین وی از تأیید مطلق خمینی خودداری کرد.
او همچنین در مصاحبه با کیهان به تاریخ ۱۸ اسفند ۱۳۵۷ گفت: سقوط دیکتاتوری قدمی از راه طولانی انقلاب است[۶]
مسعود رجوی در ۱۴ اسفند ۱۳۵۷ بر سر مزار دکتر محمد مصدق سخنرانی کرد و در آنجا هم به خواستههای مجاهدین اشاره کرد، او گفت:
«این جمهوری بایستی حافظ حق و حقوق تمامی مردم باشد که در سراسر کشور زندگی میکنند، این جمهوری بخصوص باید در نهایت عدل و بلکه بیشتر، در نهایت قسط، تمام آزادیهای سیاسی و اجتماعی در مورد طبقات و نیروهای مختلف مردم اعاده کند». (۱۴ اسفند ۱۳۵۷)
سازمان مجاهدین خلق ایران همچنین خواستار مشارکت مردم برای برقراری یک حاکمیت ملی و دموکراتیک گردیدند و استراتژی خود را نیز بر این اساس استوار نمود.
سازمان مجاهدین خلق ایران در این دوران به فعالیتهای مسالمت آمیز سیاسی و اجتماعی پرداخت. نشریه مجاهد ارگان رسمی سازمان مجاهدین خلق ایران بود که تیراژ آن تا ۶۰۰ هزار نسخه رسید.
سازمان مجاهدین خلق ایران در فرودین ۱۳۵۷ در بیانیهای تحت عنوان «برنامه مرحلهای و انتظارات حداقل» خواستههای خود را از جمهوری اسلامی چنین بیان کرد:
متن این بیانیه چنین بود:
- اعمال حق کامل حاکمیت ملی بر جمیع منابع ملی و بهویژه نفت و ابطال کلیهٌ قراردادهای ننگین استعماری در این رابطه
- بنیانگذاری ارتش مردمی
- تضمین آزادی کامل مطبوعات، احزاب و اجتماعات سیاسی با هر عقیده و مرام
- تأمین کامل حقوق سیاسی و اجتماعی زنان فارغ از هر محدودیت استثماری طبقاتی
- رفع ستم مضاعف از همه شاخهها، تنوعات قومی و ملی وطنمان در کلیه استانهای کشور و تأمین جمیع حقوق و آزادیهای فرهنگی و سیاسی برای آنها در چارچوب وحدت و یکپارچگی تجزیهناپذیر کل کشور
- استقلال کامل دانشگاهها و مدارس عالی و ادارهٔ آنها تحت نظر شورای دانشگاه با مشورت دانشجویان و کارمندان
- لغو کلیهٔ مقررات ضدکارگری و تدوین قانون جدید کار با نظر خود کارگران
- دهقانان محروم ایران به هیچ مرجع دولتی بدهکاری ندارند
- قطع هرگونه تحمیل دولتی و شهرداریها به بازاریان و اصناف و کمک به احیای بازار و صنایع ملی
- تأمین کامل معیشت، مسکن و تحصیلات کارمندان جزء دولتی و دوایر خصوصی و خانوادهٔ آنها بهخصوص آموزگاران و دبیران و لغو تمام دُیون آنان به مراجع دولتی
- تحریم سیاسی و اقتصادی دولتهای نژادپرست
- خروج از همهٔ پیمانهای آشکار و پنهان ننگین استعماری چه سیاسی و چه نظامی و ورود به بلوک کشورهای غیرمتعهد
- استمرار و مداومت در بسیج تودههای مردم بهمنظور مواجههٔ قاطع دسته جمعی با تمام مشکلات و تنگناهای سیاسی اقتصادی و نظامی احتمالی»[۷]
درخواست خمینی از مجاهدین خلق
چند روز قبل از ورود خمینی به ایران، پسرش احمد، که در پاریس بود با آقای رجوی تماس گرفت و به وی گفت شما در میان مردم از حمایت زیادی برخوردارید و اگر یک حزب سیاسی تأسیس کنید، میلیونها جوان به شماخواهند پیوست. چند هفته بعد، احمد در تهران در ملاقاتی به رجوی گفت اگر شما از امام حمایت کنید و با مخالفانش مبارزه کنید، همه درها به رویتان باز خواهد شد و همه امکانات در اختیار شما قرار خواهد گرفت. رجوی با رد پیشنهادهای خمینی، گفت ما خواهان برقراری یک حکومت ملی و دموکراتیک هستیم و اگر خمینی در این مسیر حرکت کند البته برای او جانبازی هم خواهیم نمود.[۸]
در ماههای بعد احمد خمینی به نوعی رابط پدرش با مجاهدین بود. او در استمرار این رابطه از طرف پدرش از مجاهدین خواست در ازاء مشارکت در حاکمیت، اولا خمینی را به عنوان امام بپذیرند و ثانیاً مبارزه با مارکسیستها را به عهده بگیرند. این خواسته از طرف مجاهدین رد شد.
مسعود رجوی در این رابطه میگوید:
در همان حوالی ۲۲ بهمن ۵۷، خمینی یک شب پسرش احمد را که بسیار به مجاهدین ابراز ارادت و سمپاتی میکرد نزد من فرستاد. هنوز رژیم شاه به طور کامل سقوط نکرده بود و ما هم دو سه هفته بود که از زندان آزاد شده بودیم. برجستهترین حرفهایش این بود که:
علیه کمونیستها موضعگیری کنید!
و با هر کس که «امام» وارد جنگ شد، شما هم وارد جنگ شوید! که در اینصورت همه درها بهرویتان باز خواهد شد.[۹]
یک سال بعد در بهار ۱۳۵۹، رجوی با رفسنجانی که در آن زمان عضو شورای انقلاب و وزیر کشور خمینی بود، در محل شورای انقلاب رژیم خمینی، ملاقات کرد و انبوه اسناد مربوط به تقلبات ایادی رژیم در انتخابات مجلس را بهوی ارائه داد. رفسنجانی به او گفت «اینها را کنار بگذارید. شما سازمان دارید، توان اداره امور را دارید وخوشنام و خوشسابقه هستید، اگر امام و ولایت فقیه را قبول میکردید همه درها بهرویتان باز میشد. شما ما را مجبور کردهاید رئیسجمهور و وزیر و وکیل از خارج بیاوریم». رجوی به او پاسخ داد: «شما انتظار نداشته باشید که ما هیچگاه چماقداری و انحصارطلبی را، آنهم تحت نام اسلام بپذیریم».[۱۰]
کاندیداتوری مسعود رجوی
در سال ۵۸، مجاهدین، مسعود رجوی را بهعنوان کاندیدای ریاست جمهوری اعلام کردند. این کاندیداتوری، مورد حمایت قشرها وسیع مردم بهخصوص اقلیتهای مذهبی و قومی، جوانان، زنان و دانشگاهیان قرار گرفت[۱۱]
وی روز ۱۵ دی ۱۳۵۸ در یک کنفرانس خبری در نخستین انتخابات ریاست جمهوری ایران گفت:
«ما بدون اینکه در فکر و خیال برد و باخت باشیم، یا کسب عنوان و مقام نظرمان را جلب کرده باشد… موفقیت نفس این تجربه را که همان مشارکت فعال نیروهای انقلابی از این قبیل است آرزو میکنیم».
اولین میتینگ انتخاباتی سازمان مجاهدین خلق ایران روز ۲۰ دی ۵۸ در دانشگاه تهران در میان هواداران و اعضای سازمان برگزار گردید. ابتدا موسی خیابانی در سخنانی گفت:
«ما بر حسب مسئولیتها و وظایفمان وارد این صحنه شدهایم و نه از روی جاهطلبی. اگر اهل جاهطلبی بودیم درها به روی ما بسته نبود. ما همیشه رنجها را تحمل میکنیم چون زندگی یک انقلابی یعنی تحمل همین رنجها. کاندیدای منتخب سازمان مجاهدین خلق به خاطر گذراندن کوران مبارزاتی سالهای گذشته، معنی حرفهایش را میفهمد، معنی این برنامه را میداند و به الزامات و مشکلات پیاده شدن آن واقف است.»
خمینی که تهدید را جدی تشخیص داده بود ــ با وجود آنکه متعهد شده بود در مورد کاندیداهای ریاستجمهوری اظهارنظر نکند ــ طی یک فتوای مذهبی، اعلام کرد که مسعود رجوی بهدلیل رأی ندادن به ولایتفقیه و قانون اساسی مبتنی بر آن، نمیتواند کاندیدای ریاستجمهوری باشد و به این ترتیب از شرکت وی در انتخابات جلوگیری کرد.
روز ۲۹ دی ماه ۱۳۵۸ یعنی همان روز که خمینی مانع کاندیداتوری رجوی شد، مسعود رجوی در پیامی از نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری انصراف داده و اعلام کرد:
«بایستی خاضعانه به شما بگویم که اگر این مبارزه انتخاباتی بازندهای داشته باشد، آن بازنده من نیستم».
اروند آبراهامیان در کتاب «مجاهدین ایران» در این زمینه مینویسد:
«کاندیداتوری رجوی نهتنها توسط سازمانهای وابسته به مجاهدین… بلکه توسط لیستی چشمگیر از سازمانهای مستقل شامل فداییان، جبههٔ دموکراتیک ملی، حزب دموکرات کردستان ایران، حزب زحمتکشان انقلابی (کومله)، انجمن سوسیالیستهای ایرانی، انجمن حقوق فرهنگی و سیاسی ترکمنها، انجمن جوانان آسوری و گروه مشترک ارمنیان، زرتشتیان و یهودیان مورد حمایت قرار گرفت. رجوی همچنین از سوی شمار زیادی از شخصیتهای برجسته مورد حمایت قرار گرفت، از جمله همسر آقای طالقانی، شیخ عزالدین حسینی، رهبر مذهبی کردهای سنی در مهاباد، حجتالاسلام جلال گنجهای، ۵۰ نویسندهٔ شناختهشدهٔ انجمن نویسندگان ایران، از جمله ناصر پاکدامن اقتصاددان، منوچهر هزارخانی نویسنده و حمید عنایت، تاریخنویس لاییک و البته خانوادهٔ شهیدان اولیهٔ مجاهدین… مجاهدین بهصورت اپوزیسیون غیرمذهبی پیشتاز در مقابل جمهوری اسلامی درآمده بودند. خمینی سریعاً پاسخ داد و رجوی را از انتخابات حذف کرد»
در دیماه ۵۸، وقتی خمینی طی یک فتوا، کاندیداتوری مسعود رجوی برای ریاست جمهوری را لغو کرد. همان زمان اریک رولو از روزنامه نگاران روزنامه لوموند[۱۲]نوشت:
«اگر امام خمینی نامزدی ریاستجمهوری رجوی را در ژانویه گذشته کنار نمیزد، بهگفته شخصیتهای متفاوت، او میلیونها رأی را بهخود اختصاص میداد. چرا که از حمایت اقلیتهای قومی و مذهبی برخوردار بود و از حقوق برابری و خودمختاری آنها حمایت میکرد، همچنین بخش مهمی از آرای زنان، که خواستار آزادی خود میباشند، و نیز جوانانی که خواهان حکومت روحانیت ارتجاعی نیستند، نصیب او میشد».
مجاهدین و قانون اساسی
سازمان مجاهدین خلق در ۱۷ آبان ۱۳۵۸ در مورد قانون اساسی مفاد هفتگانهای منتشر ساخت و افزود:
«تا زمانی که پیشنهادهای هفتگانه آنها در متن قانون اساسی مراعات نشود، به قانون اساسی رأی مثبت نخواهند داد»
این مفاد هفتگانه عبارت بودند از:
- محدود نمودن حقوق مالکیت و تصرف در چارچوب قرآن
- منوط کردن بهرهوری از زمین و محصول به کسی که بر روی آن کار کردهاست.
- تصریح حاکمیت مردم که تنها از طریق یک مجلس و یک قانون واحد انقلابی و اسلامی بیان میکنند.
- اداره و تصدی کلیه امور کشور از طریق شوراهای واقعی
- اعاده حقوق همه ملتها و اقدام مبنی بر تعیین سرنوشت و اداره کلیه امور داخلیشان در چارچوب تمامیت ارضی خدشهناپذیر کشور
- تصمین آزادی احزاب و گروهها
- الغای تمام قرارادهای استعماری و قطع همه وابستگیها و ملی کردن کلیه سرمایهگذاریها و سهام مربوطه
شرکت مجاهدین در مجلس شورای ملی
انتخابات مجلس شورای ملی که بعداً به مجلس شورای اسلامی تغییر نام داد، صحنه دیگر مصاف نیروهای سیاسی در ایران بود، سازمان مجاهدین خلق ایران هم به طور فعال در این انتخابات شرکت کرد، اما هیچیک از کاندیداهای او به مجلس راه پیدا نکردند. با وجودی که مسعود رجوی با ۵۳۰ هزار رأی به دور دوم راه پیدا کرد و بنابر آماری که وزارت کشور جمهوری اسلامی اعلام کرد، سازمان مجاهدین خلق ایران در رتبه دوم قرار گرفت، اما در دور دوم نیز هیچ فردی از مجاهدین نتوانست به مجلس شورای اسلامی راه پیدا کند.
در این باره محمد اقبال[۱۳] میگوید:
«من آن موقع عضو انجمن مرکزی نظارت بر انتخابات بودم، یکی از ۷ نفری که نظارت و برگزاری انتخابات مجلس را بر عهده داشت… شب همان روز انتخابات… به چند حوزه شمارش آرا سر زدیم… آرای متعلق به برادر مجاهد مسعود رجوی را خیلی ساده چیده بودند یک گوشهای و یک حاجآقایی را هم گذاشته بودند آن بالا که میگفت این آرای منافقین است و نمیشمردند!... میگفت خیالتان جمع باشد، منافقین را کنار گذاشتیم».
این حذف گسترده مجاهدین، شروع یک تخاصم آشکار از جانب حکومت علیه مجاهدین بود، مجاهدین تلاش داشتند با استفاده از آزادیهای سیاسی و بکارگیری نیروها و هوادارانشان خمینی را مجبور کنند، همان قانون اساسی که مجاهدین به آن رأی نداده بودند، را اجرا کند، با اینهمه تلاش برای احتراز از یک تقابل و رویارویی جدی به نتیجه نمیرسید.
کلاسهای تبیین جهان مسعود رجوی
بعد از انقلاب ضد سلطنتی مسعود رجوی کلاسهای درس فلسفهای را تحت عنوان تبیین جهان در دانشگاه صنعتی شریف برگزار میکرد که در آن ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق ایران را، توضیح و تشریح مینمود.
در این کلاس بیش از ۱۰ هزار نفر شرکت میکردند و پس از برگزاری کلاس نیز، نوارهای صوتی و ویدئویی و متون آن بصورت جزوه و کتاب در سراسر ایران توزیع میشد.
در بهار ۱۳۵۹ خمینی با انقلاب فرهنگی دانشگاهها را تعطیل کرد، که همین امر موجب تعطیلی کلاسهای درس مسعود رجوی شد.
روزنامه فرانسوی لوموند دربارهٔ این کلاسها نوشت:
«یکی از وقایع بسیار مهمی که نباید در تهران از دست داد، دروس فلسفهای مقایسهای است که آقای مسعود رجوی هر جمعه بعداز ظهر تدریس میکند، حدود ۱۰ هزار نفر با ارائهٔ کارت ورودی در زمین چمن دانشگاه شریف به مدت سه ساعت به سخنان رهبر مجاهدین خلق گوش فرا میدهند»[۱۴]
لوموند در مورد این کلاسها اضافه میکند:
«آقای رجوی در جلسههای هفتگی در دانشگاه شریف، با کمک گرفتن از قرآن، متون تورات و انجیل و همچنین به کمک افلاطون، سقراط، سارتر، هگل و مارکس… ایدئولوژی مجاهدین را تشریح میکند و این دروس بر روی ویدئوکاست ضبط شده و در ۳۵ شهر و شهرستان پخش میگردد و همچنین به صورت کتابهای جیبی به چاپ رسیده و از هر جلد صدها هزار نسخه به فروش میرسد».
پیام سیاسی و ایدئولوژیکی کلاسهای مسعود رجوی به گفته مجاهدین این بود: «آزادی جوهر تکامل و کلمه اصلی اسلام و انقلاب است»
گسترش هواداران سازمان
بعد از انقلاب ضد سلطنتی گام به گام آزادیهای اجتماعی و سیاسی محدودتر میشد، شعار «یا روسری یا توسری» اولین برخورد تند با زنان بیحجاب بود، شاید بتوان از این شعار به عنوان اولین گام سرکوب یاد کرد. اما مجاهدین توانستند در این فضا گسترش داشته باشند، به گفته مقامات حکومت خمینی، مجاهدین ۵۰۰ هزار میلیشیا در سراسر کشور سازماندهی کرده بودند.
آقا محمدی رئیس ستاد نصر که مسئول امور عراق در دفتر خامنهای و سپس معاون سیاسی رادیو و تلویزیون دولتی ایران بود گفت:[۱۵]
«در اوایل انقلاب شاید حدود ۵۰۰ هزار میلیشیا گروههای تروریستی در کشور سامان داده بودند».
اکبر گنجی هم در این رابطه میگوید:
«گروههایی بود که رهبری استثنایی و کاریزمایی امام خمینی را قبول کرده بودند. جبهه دوم متشکل از شخصیتها و گروههای سیاسی بود که با رهبری امام در دوران تأسیس دولت مسئله داشتند… فرقه رجوی در رأس این سازمانهای تروریستی قرار داشت… و با پشتیبانی پانصد هزار میلیشیا (شبهنظامیان) که در سراسر ایران سازماندهی کرده بودند، میتوانند هسته اصلی نیروهای جبهه اول را که در حول و حوش امام قرار دارند، قلع و قمع کرده و جمهوری خلقشان را برقرار کنند».[۱۶]
تیراژ نشریه مجاهد ارگان رسمی سازمان مجاهدین خلق ایران را هم شاید بتوان شاخصی برای رشد این سازمان دانست، شمارگان این نشریه تا ۶۰۰ هزار نسخه هم رسید که برای جمعیت ۳۶ میلیون نفری آن زمان ایران عدد بزرگی محسوب میشد.
آغاز مبارزه مسلحانه
روز ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، پس از یک دوره ۲ و نیم ساله احتراز از درگیری و فعالیت مسالمتآمیز، نسبت به سرکوب آزادیها توسط خمینی فراخوان به تظاهرات دادند. این تظاهرات که حدود نیم میلیون نفر در تهران در آن شرکت جسته بودند با حکم خمینی که از رادیو در آن زمان اعلام شد به گلوله بسته شد. مجاهدین این روز را پایان مبارزه مسالمتآمیز و آغاز مقاومت سراسری علیه خمینی اعلام کردند.
پیشینه
برای بررسی حوادث این روز و این که چرا سازمان مجاهدین خلق ایران به مبارزه مسلحانه روی آورد، باید به پیشینهٔ درگیریها بین سازمان مجاهدین خلق ایران و حاکمیت خمینی، پرداخت.
بعد از سقوط شاه و استقرار حکومت خمینی، از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ تا ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ یعنی در فاصله کمتر از دو سال و نیم سیاست مجاهدین فعالیت مسالمت آمیز سیاسی بود. این موضوع اما از طرف طرفداران روحالله خمینی تحمل نمیشد.
حمله به دفاتر و میتنگهای مجاهدین در سراسر کشور توسط نیروهای حکومتی انجام میشد، سازمان مجاهدین از این حملات تحت عنوان چماقداری یاد میکند که توسط حکومت پشتیبانی میشد.
از سال ۵۷ تا ۳۰ خرداد ۶۰ نزدیک به ۷۰ نفر از اعضا وهواداران سازمان مجاهدین خلق در حملات نیروها و هواداران حکومت کشته و هزاران نفر مجروح شدند.
احمد خمینی پسر خمینی هم در خرداد ماه ۱۳۵۹ در نامهای به مجلس به پدیدهٔ چماقداری که همان حملات به میتنگها و تجمعات سازمان مجاهدین خلق ایران بود اعتراض کرد، وی نوشت:
«چماقداری باید هرچه زودتر ریشهکن شود، نمیدانم چرا مسئولین مملکتی در این باره هیچ نمیگویند و چرا چماقداران را دستگیر نمیکنند و در مقابل مردم ستمدیده ما که تازه از یوغ چماقداران رژیم پهلوی نجات پیدا کردند محاکمه نمیکنند؟ چرا در این زمینه ساکتند؟ بخدا تاریخ دربارهٔ آنان بدقضاوت خواهد کرد».
در زمینه فعالیتهای مجاهدین و مشکلاتی که با آن روبرو بودند یک پژوهشگر آمریکایی نوشت:
«در بهمن ۵۸ (یعنی فقط یکسال پس از انقلاب) ۶۰ هزار نسخه از نشریهٔ مجاهد توقیف و سوزانده شد».[۱۷]
روزنامه لوموند در خرداد ۱۳۵۹ نوشت: «بنا به گفتهٔ ناظران، اوضاع در شرایط کنونی، انتخاب بین سازش یا جنگ داخلی است».
هر روز مجاهدین از فشارهای حکومت علیه هوادارانشان شکایت میکردند، اما نتوانستند کاری از پیش ببرند. خمینی در ۴ تیر ۱۳۵۹ در دیدار با «اعضای شوراهای اسلامی کارگران» گفت:
«ممکن است من هی بگویم اسلام و هی بگویم فدایی اسلام و فدایی خلق و هی بگویم مجاهد اسلام و مجاهد خلق، این حرفها را بزنم، لاکن وقتی به اعمال من شما ملاحظه میکنید، که از اول من مخالفت کردم… دشمن ما نه در آمریکا، نه در شوروی و نه در کردستان است، بلکه در همینجا در مقابل چشمهای ما، در همین تهران است… منافقها بدتر از کفارند، ما سوره منافقین داریم سورهٔ کفار نداریم»
خمینی در همین سخنرانی در رابطه با بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران هم گفته بود:[۱۸]
«اگر یک دزدی را یک جایی کشتند و از طایفه شما بود آن وقت شما میشوید انقلابی؟»
این صحبتها از عمق اختلاف و دشمنی بین خمینی و سازمان مجاهدین خلق ایران پرده برمیداشت. بعد از این موضعگیری صریح خمینی، سازمان مجاهدین خلق ایران تصمیم گرفت که دفاتر و ستادهایش را تعطیل کند، مهدی ابریشمچی از مسؤلین سازمان مجاهدین خلق ایران در این زمینه گفت:[۱۹]
«بعد از حمله آشکار خمینی، دو راه در مقابل ما وجود داشت، یکی این که، همانجا وارد درگیری با ارتجاع بشویم، دیگر این که، فرصت را برای یک دوران کار سیاسی که هنوز به انتها نرسیده بود، با شکل و فرم جدید، غنیمت بشماریم».
سازمان مجاهدین با شعار «ستادها را به میان مردم منتقل کنیم» دفاتر و ستادهایش را تعطیل کرد.
در آخرین روز شهریور ۱۳۵۹ جنگ ایران و عراق شروع شد، رویدادی که موقتاً کشاکش بین حکومت و سازمان مجاهدین را منجمد کرد، جنگ رویدادی نبود که نیروهای سیاسی بتوانند به سادگی از کنار آن بگذرند، سازمان مجاهدین هم از کادرها و هوادارانش خواست که به جبهههای جنگ رفته و از خاک ایران دفاع کنند، به این ترتیب بخشی از اعضای سازمان مجاهدین به جبهههای جنگ رفتند، اما حکومت این موضوع را برنتابید و در آبان ۱۳۵۹ دادستانی انقلاب آبادان طی حکمی خواستار خروج گروههای سیاسی از جمله مجاهدین خلق از شهر آبادان شد و برای خروج آنها یک ضربالاجل ۲۴ ساعته در نظر گرفت.
به این ترتیب موضوعی که انتظار میرفت شاید بتواند نقطه اشتراک بین حکومت و سازمان مجاهدین باشد، به نقطهٔ تقابل کشیدهشد.
سازمان مجاهدین خلق در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۱۳۶۰ نامه سرگشادهای به خمینی نوشت و در آن شکایات خودش را مطرح نمود، خمینی هم در تاریخ ۶ خرداد ۱۳۶۰ در یک سخنرانی پاسخ مجاهدین را اینگونه داد:
«غلط میکنی قانون را قبول نداری! قانون تو را قبول ندارد. باید قانون را قبول کنی! ولو خلاف رأی شما باشد، برای اینکه میزان اکثریت است و شورای نگهبان و.. اگر میخواهید از صحنه بیرونتان نکنند، بپذیرید قانون را… به جای نطق و نامهٔ سرگشاده و از این مزخرفات، برگردید به اسلام! وگرنه منزوی میشوید!»
ارواند آبراهامیان یک تاریخنویس ارمنی- آمریکایی که زاده ایران است در خصوص دستگیریهای قبل از ۳۰ خرداد مینویسد:
«در اوایل خرداد ۶۰ زندانها ـ بهخصوص در تهران، شهرهای مرکزی و شهرهای حومهٔ دریای خزر (شهرهای شمال)، بیش از ۱۱۸۰ تن از مجاهدین بازداشت شدهبودند»
در این دوران، ابوالحسن بنیصدر رئیس جمهور وقت هم از جانب گروههای تندرو تحت فشار بود، نوار حسن آیت از اعضای حزب جمهوری اسلامی، انعکاس زیادی در سطح جامعه داشت، وی در این نوار گفته بود:
«ما توی این قانون آمدیم فرمانده کل قوا را دادهایم به رهبر، اگر آن بیاید او را نمایندهٔ خودش بکند این اصل نیست، هر وقت خواست میتواند ازش بگیرد، اختیارات کامل را هم که دادیم به مجلس، رئیس جمهور فقط میتواند مدال بدهد و مدال بگیرد و سفرا را به حضور بپذیرد… هیچ کاری نمیتواند بکند، یعنی هر چه بخواهد سرو صدا کند باعث میشود روز به روز ضعیفتر شود».
این اظهارات نشان میداد که خمینی قصد دارد حکومت خودش را یکپایه کند و بنیصدر را هم کنار بزند، در عمل هم ابتدا او را از فرماندهی کل قوا عزل کرد و سپس عدم کفایت سیاسی او برای ریاست جمهوری را در ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ در مجلس خودش به تصویب رساند و او را برکنار کرد. مجاهدین خلق برکناری بنیصدر را پایان فضای باز سیاسی میدیدند و از این جنبه برایشان اهمیت خاصی داشت.
ماجرای برکناری بنیصدر از روز ۲۶ خرداد ۱۳۶۰ آغاز شد، و معلوم بود که چند روز دیگر عملی خواهد شد، به عقیدهٔ مجاهدین در این چند روز هنوز امکان تجمع و فعالیت سیاسی بود، آنها روز ۳۰ خرداد را برای تجمع خود در نظر گرفتند. در این روز نیممیلیون نفر از مردم تهران به خیابانها ریختند، تظاهرات از ساعت ۴ بعد از ظهر از تقاطع ولیعصر (مصدق)- انقلاب آغاز شد، اما این تظاهرات مسالمتآمیز به گلوله بسته شد و تعدادی کشته و مجروح و بازداشت شدند.
ارواند آبراهامیان در خصوص تظاهرات ۳۰ خرداد مینویسد:[۲۰]
«جمعیت زیادی در بسیاری شهرها ظاهر شدند… در تظاهرات تهران بیش از ۵۰۰ هزار نفر شرکت کرده بودند… اخطار علیه تظاهرات بهطور مستمر از شبکهٔ رادیو تلویزیون پخش میشد… اعلام کردند تظاهرکنندگان محارب با خدا محسوب میشوند. حزباللهیها مسلح شده و با کامیونها آورده شده بودند… به پاسداران دستور شلیک دادند. تنها در محدودهٔ دانشگاه تهران ۵۰ کشته، ۲۰۰ زخمی و ۱۰۰۰نفر دستگیر شدند. مسئول زندان اوین با خوشحالی اعلام کرد جوخههای اعدام ۲۳ تظاهر کننده، از جمله چند دختر نوجوان را اعدام کردهاند. دوران ترور آغاز شده بود».
در روز ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ تعدادی از دستگیرشدگان بدون احراز هویت اعدام شدند و دادستانی انقلاب با انتشار عکس آنها از والدینشان خواست که اجسادشان را تحویل بگیرد.
به این ترتیب سازمان مجاهدین خلق ایران وارد یک رویارویی نظامی با حاکمیت خمینی شد.
جانباختگان دوران فعالیت سیاسی
روز جمعه ۲۸دی ۱۳۵۸ عباس عمانی، کارگر زحمتکشی که مشغول چسباندن پوسترهای تبلیغات انتخاباتی مجاهدین بود را با ضربههای چماق کشتند. در این ایام هر کتابفروشی و کیوسکی را که نشانی از مجاهدین داشت به آتش کشیدند. هیچ رحمی در کار نبود. در قائمشهر حتی به بیماران و بیمارستانها حمله کردند.
دوم اسفند ۵۸ کارکنان بیمارستان نوشتند: «ما کارکنان بیمارستان شیروخورشید قائمشهر بهعلت تجاوز پاسداران به حریم بیمارستان و انداختن گاز اشکآور به داخل بیمارستان و تیراندازیهای ممتد در اطراف نردههای بیمارستان که باعث ناراحتی بیماران بستری در بخشهای مختلف حتی بخش کودکان و نوزادان که نزدیک به خفهشدن عدهیی از کودکان و نوزادان شدهبود، تا رسیدگی کامل از طرف مسئولان شهری و تأمین مصونیت بیماران از وقایع فوق به کمکاری خود ادامه میدهیم».
همین روز در جریان حمله پاسداران و چماقداران به مردم، عینالله پورعلی (معلم روستای مشکآباد) در اثر ضربات چماقداران و پاسداران جان باخت.
در فروردین ۵۹ چشم پروین صادقی دختر نشریهفروش را در ترمینال خزانه تهران کور کردند.
۳۰فروردین ۵۹ نسرین رستمی را در شیراز با شلیک گلوله از پای درآوردند.
در ۹ اردیبهشت ۵۹ نوجوانی به اسم جلیل مرادپور را در درگز در حالی کشتند که مشغول فروش نشریه مجاهد، ارگان رسمی سازمان مجاهدین خلق ایران بود.
در همین ایام احمد گنجهای را در خیابان تختی رشت به جرم دفاع از آزادی کشتند.
همزمان بیش از ۶۰مورد حمله و هجوم و تخریب و آتشسوزی علیه فروشندگان نشریه مجاهد و افراد و کتابفروشیهای هوادار سازمان مجاهدین در اصفهان انجام شد.
روز ۱۴اردیبهشت ۵۹ یک درجهدار ارتشی به نام سیاوش شمس را در اصفهان به جرم حمایت از یک نشریهفروش مجاهد که مورد حمله چماقداران قرار گرفته بود از پای درآوردند و روز بعد یکی از روزنامههای محلی به نام حرکت (۱۵اردیبهشت ۵۹) خطاب به مقامات شهر اصفهان نوشت: «هر روز مراسم جشن کتابسوزان در شهر شما برقرار است. هر روز به یک گروه و دستهیی در روز روشن حمله میشود و با چاقوکشی قانون اساسی جمهوری اسلامی را به هیچ میگیرند. تاکنون چندین قتل در اصفهان انجام شده اما... و شما تاکنون حتی اعلامیهیی مبنی بر تقبیح چنین اعمالی ندادهاید...».
هفتم خرداد ۵۹ احد عزیزی، معلم روستا، در جریان حمله چماقداران در اردبیل به ضرب گلوله ژ۳ مجروح شد و ۲روز بعد درگذشت.
سحرگاه ۱۹خرداد ۵۹ در خیابان شیروخورشید تهران گروهی از افراد مسلح، ناصر محمدی دانشآموز ۱۸ساله را با ضرب گلوله _به چشم و سرش_ از پای درآوردند.
روز پنجشنبه ۲۲خرداد ۵۹ در پایان مراسم بزرگداشت؛ ناصر محمدی، احد عزیزی، سیاوش شمس، جلیل رادپور، احمد گنجی، شکرالله مشکینفام، رضا حامدی و عینالله پورعلی، مجاهد دیگری به نام «مصطفی ذاکری» در تهران روز ۲۲خرداد در امجدیه تهران در جریان سخنرانی «چه باید کرد» مسعود رجوی با شلیک مستقیم به کاروان جانباختگان پیوست.
۲۴خرداد ۵۹ حسین سالارمحمدی در آمل و اردشیر خانی در رودسر در بیمارستان جان باختند.
داود سلیمانی و حمیدرضا رضایی که از هواداران جوان مجاهدین بودند با دشنه به قتل رساندند.
سیما صباغ خوشکار، دانشآموز ۱۵ساله، از آخرین جانباختهی سال ۱۳۵۹ در اسفندماه در لاهیجان به خاک افتاد.
روز ۶ فروردین ۶۰ اصغر اخوان قدس که در بازداشت سپاه پاسداران در قزوین بود به ضرب گلوله در سلول به خاک افتاد.
صنم قریشی در بندرعباس به ضرب گلوله در روز روشن در خونش غلطید و کارگر زحمتکش خیرالله اقبالینژاد در رامسر به ضرب گلولههای مسلسل که به قلب و کمرش شلیک کردند جان باخت.
چند روز بعد اصغر فلاحی توسط قمهکشان شناختهشده حکومتی شرحه شرحه شد.
و تیمور طالش شریفی را که مشغول نصب تراکت و اعلامیهی جان باختن خیرالله اقبالینژاد بود به گلوله بستند.
۶ اردیبشهشت ۶۰ امیر ارگنجی را در رشت ربودند و پس از شکنجههای فراوان، سنگی به پای او بستند و او را داخل نایلون گذاشته و به آب انداختند. ۱۰روز بعد کارگران هنگام لایروبی دریچه سد باریک او را کشف کردند.
هفتم اردیبهشت ۶۰ در جریان تظاهرات مسالمتآمیز مادران در تهران که در اعتراض به موج جدید سرکوب انجام شد، دو نوجوان هوادار مجاهدین، فاطمه رحیمی و سمیه نقره خواجا در قائمشهر کشته شدند.
شهرام اسماعیلی در آمل ترور شد.
ودود پیراهنی دانشآموز ۱۶ساله و خلیل اجاقی کارگر زحمتکش به ضرب گلوله به خاک افتادند.
فاطمه کریمی دانشآموز ۱۷ساله را در کرج شرحه شرحه کردند.
همچنین عباس فرمانبردار را در قائمشهر، منصور سایانی را بر مزار صنم قریشی و علی فتح کریمی را در شهرکرد بهخاطر دفاع از آزادی کشتند.
سکینه چاقوساز، مادری که در تبریز از آزادی میگفت و بر اثر حمله چماقداران بهشدت زخمی شده بود در ۳۰ اردیبهشت ۶۰ جان باخت...[۲۱]
تشکیل شورای ملی مقاومت
روز ۳۰ تیرماه ۱۳۶۰ مسعود رجوی شورای ملی مقاومت را به مثابه شورایی برای اتحاد کلیه نیروها علیه خمینی در تهران تأسیس کرد، چند روز بعد یعنی روز ۷ مرداد ۱۳۶۰ مسعود رجوی به همراه ابوالحسن بنیصدر از پایگاه یکم شکاری تهران به فرانسه پرواز نمود.
خلبانی این پرواز را بهزاد معزی خلبان اختصاصی محمدرضا شاه به عهده داشت. این پرواز نقش مؤثری در بینالمللی شدن شورای ملی مقاومت داشت. از جمله تمامی خبرگزاریها آنرا گزارش کرده و کلود شسون وزیرخارجه فرانسه در فرودگاه پاریس به هنگام فرود آن، حضور پیدا کرد.
محل اقامت مسعود رجوی در شمال پاریس در اورسواواز در خانه برادرش دکتر صالح رجوی بود که مورد توجه و مراجعه خبرنگاران و مقامهای سیاسی فرانسوی و دیگر کشورها قرار گرفت.
مسعود رجوی در خصوص تأسیس شورای ملی مقاومت میگوید:
«تیر ۱۳۶۰ در تهران، ماهی پر از رنج و خون بود. هر شب تا صبح، پای بیسیمها و «صامت» بودیم و اخبار درگیریهای مسلّحانه بین مجاهدین و پاسداران ارتجاع را در سراسر شهر دنبال میکردیم. اعدامهای اوین هم لاینقطع ادامه داشت. علاوه بر اینها، سیل خبرهای شهرستانها و درگیریهای سراسر کشور هم جریان داشت. بهراستی روزگار آزمایش فرارسیده بود. بهخصوص که از ۳۰ خرداد ـ که ارتجاع قهّار خمینی تیغ کشیده بود ـ دیگر هرچه به اطراف مینگریستی، خبری از مدعیان پیشین نبود. «مهیبترین» نیروی ارتجاعی تاریخ ایران همچون دیو تنوره میکشید. مشروعیت مذهبی و قدرت سیاسی و قانونی و مشروعیت ربوده شدهٔ ناشی از انقلاب ضدسلطنتی را یک جا با هم یدک میکشید و حق حاکمیت مردم را به تمام و کمال با قانون اساسی ولایت فقیه قبضه کرده بود.
متقابلاً من عمد داشتم که اطلاعیهٔ تأسیس شورای ملی مقاومت ایران در برابر «مجلس شورای اسلامی» خمینی و در برابر کل رژیم ارتجاعی، دقیقاً در روز ۳۰ تیر در تهران و شهرستانها به طور همزمان منتشر گردد و همینطور هم شد. خمینی از شیخ فضلالله و کاشانی نسب برده بود و در برابر او، مقاومت ایران هم میباید اصل و نسب تاریخی خود را اعلام مینمود.»[۲۲]
طرحها و مصوبات شورا
شورای ملی مقاومت از موضع آلترناتیو و اپوزسیون جمهوری اسلامی برنامه و اساسنامهٔ خود و دولت موقت و همچنین آییننامههای داخلی خودش را در نیمهٔ دوم سال ۱۳۶۰ به تصویب رساند:[۲۳]
شورا تصویب کرد که دولت موقت حداکثر ۶ماه پس از سرنگونی رژیم آخوندی انتخابات برای تشکیل ”مجلس مؤسسان و قانونگذاری ملی” را برگزار کند. پس از تشکیل این مجلس وظیفه شورای ملی مقاومت و موجودیت آن خاتمه مییابد و دولت موقت استعفای خود را به مجلس مؤسسان تقدیم میکند.
مجلس مؤسسان وظیفة تدوین قانون اساسی جمهوری جدید و تعیین دولت جدید و قانونگذاری برای اداره امورکشور تا قبل از تصویب قانون اساسی جدید را برعهده دارد. دورة مجلس مؤسسان حداکثر دو سال است.
شورا طرحهای مختلفی برای آیندة ایران تصویب کردهاست از جمله:
- طرح صلح شورای ملی مقاومت
- طرح خودمختاری کردستان ایران
- طرح رابطهٌ دولت با دین و مذهب
- طرح آزادیها و حقوق زنان
- در سال ۱۳۷۲ به پیشنهاد مسئول شورا، شیروخورشید، نشان باستانی ایرانیان بهعنوان آرم رسمی شورا مورد تصویب قرار گرفت و پرچم سه رنگ ایران به آن مزین شد.
- در سال ۱۳۷۲ شورای ملی مقاومت به اتفاق آراء مریم رجوی را به عنوان رئیس جمهور دوران انتقال برگزید.
- در سال ۱۳۸۱ شورا، طرح جبهه همبستگی ملی برای سرنگونی استبداد مذهبی را اعلام کرد؛ و در چارچوب این جبهه آمادگی خود را برای همکاری با دیگر نیروهای سیاسی ابراز نمود.
جبهه همبستگی ملی، نیروهای جمهوریخواهی را که با التزام به نفی کامل نظام ولایت فقیه و همه جناحها و دستهبندیهای درونی آن، برای استقرار یک نظام سیاسی دموکراتیک و مستقل و مبتنی بر جدایی دین از دولت مبارزه میکنند، در برمیگیرد.
- در سال ۱۳۸۴ خانم مریم رجوی، اعلام کرد: «ما در ایران آزاد شده از ستم ملایان، از لغو حکم اعدام و از امحاء همة انواع و اشکال مجازاتهای وحشیانه، دفاع میکنیم و نسبت به آن متعهدیم.
- ما تعهد خود را به کنوانسیون منع شکنجه و قوانین بینالمللی انساندوستانه و کنوانسیون رفع تبعیض از زنان، یکبار دیگر مورد تأکید قرار میدهیم».
شورا در حکم یک پارلمان در تبعید و مجلس قانونگذاری عمل میکند. بیش از ۵۳۰ عضو دارد که. ۵۲٪ آنها را زنان تشکیل میدهند. ۲۵ کمیسیون دارد.
بر اساس آییننامه داخلی شورا، جلسات شورا با نصف به علاوه یک عضو تشکیل میشود و تصمیمات با رای نصف به علاوه یک حاضران تصویب میشود. اما مطابق با گفته اعضای شورای ملی مقاومت، این شورا اساساً در تصمیمگیریها بنا را بر اقناع کامل همه اعضا میگذارد.
اعضای شورا از جمله شامل احزاب، هنرمندان و نویسندگان، پزشکان، تجار و بازاریان، استادان دانشگاه، نظامیان، ورزشکاران، سیاستمداران، کارشناسان، صاحبان صنایع میباشند.
سازمانهای عضو شورا
سازمانهای عضو شورای ملی مقامت ایران سازمانهای زیر هستند
- سازمان چریکهای فدایی خلق ایران
- کانون توحیدی اصناف
- جمعیت استادان دانشگاهها و مدارس عالی کشور
- سازمان داد ایران
- سازمان مجاهدین خلق ایران
طبق قوانین این شورا، سازمان مجاهدین خلق نیز به عنوان یک عضو تنها یک رای در شورای ملی مقاومت دارد. پیش از این احزاب موجود در شورای ملی مقاومت دارای حق وتو بودند که این حق ملغی گردید.
انقلاب ایدئولوژیک درونی
بر اساس مستندات سازمان مجاهدین خلق ایران انقلاب ایدئولوژیک درونی از جمعبندی ۳ ساله کار مجاهدین از سال ۱۳۶۰تا ۱۳۶۳ شروع شد. در این جمعبندی مشخص شد که زنان علیرغم این که همراه مردان و دوشادوش آنان در تمامی مراحل بودهاند اما میزان حضور در سطوح فرماندهی و ردهٔ تشکیلاتی آنان با سطح مسئولیتپذیری و میزان راهگشایی آنها در پراتیک مبارزه انطباق ندارد. این نتیجهگیری در ادامه مبنای تغییرات و تحولات بزرگی در سازمان مجاهدین خلق شد که آنرا انقلاب ایدئولوژیک مینامند.
مجاهدین تصمیم گرفتند این نابرابری در درون سازمان مجاهدین را رفع کنند. از نظر دفتر سیاسی و مرکزیت مجاهدین برای حل این مشکل در ابتدا باید در بالاترین سطح سازمان، یعنی در رأس به آن پرداخته میشد.
در همین راستا بود که مریم رجوی، که از نمونههای بارز رشد در این سازمان بهشمار میآمد وارد حلقه رهبری سازمان مجاهدین شد و مسعود رجوی (مسئول اول آن زمان مجاهدین) رهبری خودش را با یک زن به اشتراک گذاشت.
مسعود رجوی در روز ۷ بهمن۱۳۶۳، خانم مریم عضدانلو را به عنوان «همردیف مسئول اوّل سازمان مجاهدین خلق ایران» معرفی کرد و گفت:
«... در میان عموم خواهران رزمنده و قهرمان ما، خواهر مجاهد مریم عضدانلو پس از اشرف شهید، ذیصلاحترین آنها بوده و سه سال پس از شهادت اشرف و در پی ۱۴سال مبارزه و حیات رهاییبخش انقلابی و توحیدی در راستا و در رابطه با سازمان مجاهدین خلق ایران، به عنوان همردیف مسئول اول سازمان برگزیده شدهاست. طی این دوران و به ویژه از ۳۰ خرداد سال ۶۰ به این سو، وی مدارج و مراحل خطیر مربوط به ارتقای ایدئولوژیکی و تشکیلاتی خود را با آزمایشات متعدد و با سرفرازی و موفقیت از سر گذرانده و لذا اکنون در بیستمین سال حیات خونین و پرافتخار سازمان مجاهدین خلق ایران برای نخستین بار رسماً جایگاه ایدئولوژیکی و تشکیلاتی شایسته برای ذیصلاحترین و بالاترین زن انقلابی مجاهد خلق را احراز میکند… این انتخاب و تصمیم ناظر بر آن که توسط دفتر سیاسی و کمیتههای مرکزی سازمان ما اتخاذ شدهاست، یکی از عالیترین دستاوردهای عقیدتی و تشکیلاتی جمعبندی جامع (سیاسی، نظامی و تشکیلاتی) چهارمین سال مقاومت انقلابی مسلحانه سراسری (پاییز ۱۳۶۳) در زمینهٔ تشکیلاتی است… بایستی تصریح کنم که بر حسب موازین عقیدتی و تشکیلاتی مجاهدین خلق ایران، ما هیچگاه در جریان مبارزات انقلابی خود به تقسیمبندی و جداسازی تشکیلاتی زن و مرد از یکدیگر (چه از مواضع ارتجاعی خمینی و چه از مواضع زنگرایانه ابتذالی) معتقد نبوده و نیستیم و یقین داریم که در سازمان ما ـ بهویژه در رأس رهبری آن ـ زمینهای برای اینگونه دوگانگیها و جداسازیها وجود ندارد…».[۲۴]
روز ۱۹ اسفند ۱۳۶۳، دفتر سیاسی و کمیته مرکزی سازمان مجاهدین خلق ایران، طی اطلاعیهای تشکیل رهبری نوین سازمان مجاهدین، مسعود و مریم، و انقلاب نوین مردم ایران را اعلام و معرفی نمود. در این اطلاعیه آمدهاست:
«این سرآغاز یک تحول کیفی در اندیشه و مناسبات درونی مجاهدین و ورود زنان مجاهد به سطح رهبری بهمنظور آزاد کردن و استخراج حداکثر پتانسیل برای سرنگونی رژیم آخوندی بود؛ تحولی که با عنوان انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین نامیده میشود».
در ادامه این تحول مریم رجوی گام بعدی را برمیدارد. او زندگی شخصی و خانواده خود را با مسؤلیت جدیدی که در آن قرار گرفته بود، در تعارض میدید، لذا از همسرش مهدی ابریشمچی جدا شد. مسعود رجوی مخالف این جدایی بود. اما آن دو با توافق خودشان تصمیم به جدایی گرفتند.
در ادامه مریم رجوی در اقدام عجیب و متهورانهٔ دیگری به رغم اتهاماتی که میدانست نثار او خواهد شد، از مسعود رجوی تقاضای ازدواج کرد. هر چند ازدواج او یک ازدواج معمول نبود اما هدف از آن از دیدگاه وی شکستن ساختارها و سنتهای ارتجاعی و مردسالارانه توصیف میشود. وی میخواهد استقلال هویتی یک زن را به نسل گستردهای از زنان که برای اولین بار در تاریخ مبارزات ایران وارد سازمان مجاهدین شدهاند اعلام کند. از دیدگاه او این نسل از زنان در ارتباط خود با مردان، یا باید مطیع قوانین حاکم بر جامعه باشند که وی آنرا مانع شکلگیری شخصیت مبارزاتی یک زن میداند که باید هویت مستقل در ارتباط با آرمان و هدف خود داشته باشند. او با درخواست ازدواج از مسعود رجوی به عنوان رهبری که آرمانها و اهداف سازمان مجاهدین را نمایندگی میکرد، به خود و دیگران نشان داد که یک زن خود انتخاب میکند کدام مسیر، کدام آرمان و کدام هدف را برگزیند. وی با این حرکت سنتشکنانه که منجر به واکنشهای بسیاری علیه او شد به همه اعضاء مجاهدین نشان میدهد که سمتگیری آنها، در شرایط پیچیدهٔ مبارزه با جمهوری اسلامی، بجای یک زندگی معمول که به طور مشخص برای زنان متضمن قید و بندهای زندگی خانوادگی است، همچنان باید در جهت آرمان آزادیخواهانه و رهبری عقیدتی باشد. مریم رجوی به طور نمادین نشان میدهد که زندگی خصوصی و ازدواج به معنی قرار دادن دیگری در کانون عواطف فردی در صورتی که خارج از سمتگیری مبارزاتی باشد، مانع عمل خواهد کرد. او معتقد است که برای استمرار مبارزه در شرایط جدید باید با آرمان خود پیوند برقرار نمود.
مریم رجوی که این حرکت را برای ادامه یافتن حیات مبارزاتی سازمان مجاهدین خلق ایران ضروری میداند، در مورد دشواری چنین اقدامی که میداند واکنشهای بسیاری را برخواهد انگیخت میگوید:
«این دوران کوتاه بر من سی سال گذشت!»
نهایتاً با پیشنهاد مریم رجوی برای ازدواج با مسعود رجوی حلقهٔ آخر انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین کامل شد و در ۳۰ خرداد ۱۳۶۴ با مراسمی که در اورسوراواز در شمال پاریس برگزار شد به اطلاع عموم رسید. مریم رجوی در یکی از سخنرانیهایش در روز زن در مورد انقلاب ایدئولوژیک و هدف این انقلاب میگوید:
«مجاهدین به این کشف مهم رسیدند که اگربخواهند در مقابل استبداد مذهبی بایستند، باید با نظام مردسالار و ارتجاعی مبارزه کنند یعنی با ایدئولوژی جنسیت، انقلاب ایدئولوژیک، نشأت گرفته از دیدگاه انسانشناسانه مجاهدین است که سراپا با دیدگاه ارتجاع خمینی متضاد است. در این دیدگاه، انسانها، مرد یا زن به دنیا میآیند و از نظرفیزیولوژیک متفاوتند، ولی از نظر انسانی برابر هستند. اما در ایدئولوژی جنسیت، اصالت با برتری جنس مرد بر زن است؛ و این نظرگاهی است ساخته تاریخ و فرهنگ ستم و بهرهکشی که عامل به بند کشیدن زن و مرد و کل جامعه است؛ بنابراین ایدئولوژی جنسیت، غریزه آدمی نیست، جنس و طبیعت زن ومرد نیست؛ بلکه رفتار، ذهنیت و فرهنگی است که ساخته ستم و بهرهکشی است. در ایدئولوژی ارتجاعی خمینی، مردان از سرکوبگری و بهویژه سلطه بر زنان، هویت پیدا میکنند. این چیزی است که سمت دهنده آنهاست. یعنی شخصیت و هویت مرد وابسته به سرکوب و بهرهکشی از زن است و بدون احساس برتری نسبت به زن، خود را تهی و فاقد اعتماد بنفس حقیقی میبیند. در این ایدئولوژی، همچنین زنان، تحت سلطه بودن و اتکا به مردان و درجه دو بودن خود را منطقی و طبیعی میدانند. در نتیجه، زن خصلتی جدا از انسانیتش مییابد. خصلت شیئی که با فایده کالاییاش برای دیگران سنجیده میشود. به عبارت دیگر، زن نیز در اسارت همین نگرشی است که به خودش دارد. آن چنانکه سیمون دوبوار گفتهاست: «زنان، زن زاده نمیشوند، بلکه به زن تبدیل میشوند». در حقیقت، رابطه زن ومرد از طبیعت انسانی آنها اکیداً فاصله میگیرد. یعنی، نه زن خود را انسانی برابر میبیند، نه مرد زن را انسانی برابر میداند. حاصل این نگرش، اصالت دادن به ویژگیهای ژنتیک و موروثی انسان است. مانند جنس، شکل، ملیت، نژاد و زبان و این یعنی پذیرش یک سرنوشت کور. در حالی که در نظرگاه ما انسانیت و شخصیت انسان را، انتخاب و عمل خودش میسازد. هرگاه انسان قادر شود این ساخت اجتماعی و تاریخی را کنار بزند، آزادی به معنی حقیقی آن، برای همه، اعم از زن و مرد فراهم میشود. ما تشخیص دادیم که ایدئولوژی جنسیت، یعنی همان نظرگاه ارتجاعی آخوندی به انسان، مانع بارز شدن تواناییهای انسان است. وقتی که این مانع، در نتیجه یک مبارزه جمعی و طولانی در جنبش ما کنار زدهشد، زنان به جای کنشپذیری و مسئولیتگریزی، مسئولیتپذیر شده و در سراسر جنبش، کلیدیترین نقشها را برعهده گرفتند و بعد از آن مردان نیز توانستند بینش و درک ارتجاعی از زن را از خود دور سازند و در عمل، مدافع آرمان برابری شوند. بله؛ این زنان هستند که باید ابتدا، قیمت آزادی و رهایی و باور به خود را بپردازند و بعد از این است که راه برای تغییر و رهایی مردان باز میشود».[۲۵]
انتقال مجاهدین خلق به عراق
شورای ملی مقاومت ایران در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۳۶۵ در یک جلسهٔ فوقالعاده تصمیم گرفت محل اقامت مسؤل شورا از اروپا به عراق منتقل شود، بیانیهٔ شورای ملی مقاومت در این باره توضیح داد:
«رژیم خمینی میکوشد تا از یک سو، با راهانداختن حرکتهای «مخالف» ساخت کارگاههای خاک گرفتهٔ قم یا امتیاز دادن به برگهای سیاسی سوخته و مدعیان بیاعتبار خود در خارج کشور، جنبش مقاومت انقلابی را منزوی کند، و از سوی دیگر، با توسل به شیوههای رایج خود، از جمله گروگانگیری و شانتاژ سیاسی، کشورهای دیگر را برای فلجکردن جنبش انقلابی تحت فشار قرار دهد…».[۲۶]
عملیات تروریستی علیه مسعود رجوی
دولت ایران در آن زمان شرط عادیسازی روابط خود با دولت فرانسه را اخراج مجاهدین، میدانست، همچینی آزادی گروگانهای فرانسوی در لبنان هم منوط به اخراج مسعود رجوی بود.
رفسنجانی که آن زمان ریاست مجلس ایران را به عهده داشت در دیدار با کاردار فرانسه در تهران گفت:
«اکنون فرانسه به شدت متهم است که از تروریستها حمایت میکند، این عذر را که بگویید ما پناهندهٔ سیاسی میپذیریم، حرفی بیش نیست…»[۲۷]
روزنامه القبس کویت دربارهٔ اقدامات دولت فرانسه در رابطه با مجاهدین نوشت:[۲۸]
«مقامات فرانسوی اخیراً یک سلسله تدابیر جدید به منظور کاستن از دامنهٔ فعالیتهای مخالفان رژیم ایران در آن کشور و یا پایان دادن به فعالیتهای آنها اتخاذ کردهاند»
روزنامه فرانسوی لوموند هم در این زمینه نوشت:[۲۹]
«... آقای پاندرو، قائم مقام وزیر امنیت فرانسه مانند نفر پیش از خود در این پست، نمیاندیشد و تحت نظر قرار دادن رهبر مقاومت ایران (مسعود رجوی) را مورد بررسی قرار دادهاست…»
تلویزیون کانال ۳ فرانسه در روز اول خرداد ۱۳۶۵ اعلام کرد:
«معاون نخست وزیر ایران با اشاره به مخالفین ایرانی پناهنده در فرانسه و مسعود رجوی و مجاهدین خلق خواهان استرداد آنها شد».
خبرگزاری فرانسه در گزارشی از میهمانی «انجمن مطبوعات دیپلوماتیک»، به نقل از ژاک شیراک نخست وزیر وقت فرانسه گفت:[۳۰]
«به زودی اقداماتی جهت جلوگیری از فعالیتهای پناهندگان ایرانی در فرانسه علیه رژیم ایران، انجام خواهد شد. آقای شیراک به روشنی مجاهدین خلق آقای رجوی، پناهندگان مستقر در اورسوراوآز، را در اولویت قرارداد و گفت: فرانسه مراقبت خواهدکرد که از زیادهرویهای برخی از پناهندگان ایرانی که بیطرفی را که هنگام درخواست پناهندگی از فرانسه به آن متعهد شدهاند، رعایت نمیکنند، جلوگیری شود».
در تاریخ ۲۶ دی ۱۳۶۴، هفتهنامه فرانسوی VSD در مقالهای تحتعنوان «تهران خواستههایش را افزایش میدهد، بهای هولانگیز گروگانهای فرانسوی در لبنان» نوشته بود:
«فعالیتهای سیاسی تبعیدیان محدود خواهد شد و حتی برخی از آنها قربانی خواهند گردید. بهعنوان مثال، مسعودرجوی، رهبر مجاهدین خلق، که تا بهحال توسط دو اسکادران ژاندارم در محل اقامتش در اورسوراواز حفاظت شدهاست، اینخطر وجود دارد که یکی از نخستین کسانی باشد که بدوندفاع میماند».
در ۱۳ فروردین ۱۳۶۵، شبهنگام، بمبی در چند صدمتری اقامتگاه مسعود رجوی در اورسورواز، منفجر گردید. مجاهدین اینانفجار را یک اخطار تلقی کردند.[۳۱]
رولانژاکار، نویسنده فرانسوی، در کتابش بهنام «قاتلان بدونمرز» از طرحهای دیگری برای ازمیانبرداشتن مسعودرجوی خبر داد.[۳۲]
به موازات فعالیتهای جمهوری اسلامی برای استرداد مسعود رجوی، حکومت ایران یکرشته طرحهای تروریستی علیه او را دنبال میکرد. اینطرحها که تعداد آنها به۲۶مورد میرسید، در تاریخ ۲۳ اسفند ۱۳۶۴ توسط شورای ملی مقاومت افشا شدند. در سال۲۰۰۰ هم یککتاب پرفروش بهنام «جاسوس خدا» در فرانسه که توسط «پاتریکراپیه»، نویسنده و سردبیر هفتهنامه فرانسوی ژورنالدودیمانش، با همکاری دو مأمور سرویس ضدجاسوسی فرانسه (DST) نوشته شده بود، ماجرای دستداشتن جمهوری اسلامی و بهطورمشخص، سفارت آن در پاریس را در چندعملیات تروریستی، که برای ترور مسعود رجوی طراحی شده بود، در ۴۲۰صفحه و با ذکر جزئیات بازگو کرد.[۳۳]
در یک نگاه کلی میتوان دید که نبرد سنگینی بین سازمان مجاهدین خلق ایران و دولت ایران برای حضور مجاهدین در خاک فرانسه درگرفته بود، میزبان فرانسوی هم تمایل چندانی برای حضور این میهمان از خودش نشان نمیداد، همچنین مسعود رجوی قصد داشت ارتش آزادیبخش را در عراق تأسیس و رزمندگانش را در مرزهای ایران مستقر بودند ساماندهی کند.
سفر مسعود رجوی به عراق[۳۴][۳۵]
روز ۱۷ خردادماه ۱۳۶۵ مسعود رجوی مسؤل شورای ملی مقاومت با تعداد کمی از همراهانش، از فرودگاه اورو (EVRO) پاریس را به مقصد عراق ترک کرد، به این ترتیب محل اقامت مسؤل شورای ملی مقاومت از پاریس به بغداد جابجا شد. در آن دوران اخراج مجاهدین از پاریس خواست مبرم دولت ایران بود،
در چنین شرایطی بود که شورای ملی مقاومت در اجلاس فوقالعاده روز ۲۳ اردیبهشت ۱۳۶۵، بهاتفاقآرا تصمیم گرفت که مسئول شورا به کشور عراق عزیمت کند.
مسعود رجوی در فرودگاه مورد استقبال طهیاسین رمضان نایب اول نخست وزیر عراق به نمایندگی از سوی رئیس جمهور وقت این کشور، قرار گرفت، در هیئت استقبال، وزیران خارجه، کشور، فرهنگ و تبلیغات، آموزش عالی و بازرگانی به همراه طهیاسین رمضان بودند. مسعود رجوی مستقیماً از فرودگاه به زیارت نجف و کربلا رفت.[۳۶]
سازمان مجاهدین در جنگ ایران و عراق
جنگ ایران و عراق (شروع ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ پایان ۲۹ مرداد ۱۳۶۷)، بعد از جنگ جهانی دوم و جنگ ویتنام، طولانیترین جنگ در قرن بیستم بود، در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ نیروهای ارتش عراق به خاک ایران حمله کردند، همزمان نیروی هوای دولت عراق هم چندین فرودگاه کشور را مورد حمله قرار دادند، این شروع جنگی طولانی و فرسایشی بود که امکانات دو کشور را میبلعید و از بین میبرد.
زمینههای آغاز جنگ
دربارهٔ دلایل شروع این جنگ باید به حوادث و اتفاقات قبل از شروع جنگ توجه شود، طرف عراقی و طرف ایرانی هر کدام دیگری را متهم میکنند که عامل و محرک شروع کننده جنگ بودهاست،
خمینی در نخستین سالگرد انقلاب ضد سلطنتی (۲۲ بهمن ۱۳۵۸) گفت:[۳۷]
«ما انقلابمان را به تمام جهان صادر میکنیم»
همچنین او در ۱۹ فروردین ۱۳۵۹ در پیامی تلویزیونی به صدام اشاره کرد و گفت:[۳۸]
«صدام حسین که همچون شاه مخلوع چهره قبیح غیراسلامی و انسانی خود را نشان داده و به هدم اسلام و حوزه مقدسه نجف کمر بسته و با مسلمانان مظلوم برای رضای کارتر، آن کند که مغول کرد باید، بداند که با این اعمال ضداسلامی، گور خودش و رژیم تحمیلی غیرانسانی و غیرقانونی بعث را با دست خود میکند.
ملت شریف عراق! شما اخلاف آنان هستید که انگلیس را از عراق راندند؛ بپا خیزید و قبل از آنکه این رژیم فاسد همه چیز شما را تباه کند، دست جنایتکار او را از کشور اسلامی خود قطع کنید. ای عشایر فرات و دجله! همه با هم و با همهٔ ملت اتحاد کنید و این ریشهٔ فساد را قبل از آنکه فرصت از دست برود، قلع و قمع نمایید و برای خدا دفاع از کشور اسلامی خود و از اسلام مقدس نمایید که خدا با شماست. ای ارتش عراق! اطاعت از این مخالف اسلام و قرآن نکنید و به ملت بگرایید و دست آمریکا را که از آستین صدام بیرون آمدهاست قطع کنید و بدانید اطاعت از این سفاک، مخالفت با خدای متعال است و جزای آن عار و نار است».
خمینی سپس در ۲۸ فروردین ۱۳۵۹ ارتش عراق را به کودتا علیه صدام تشویق کرد:[۳۹]
«صاحب منصبهای خوب ما داریم در عراق. صاحب منصبهای صحیح و متدین هستند. خود آنها کودتا کنند و این را از بین ببرند؛ و حرام است بر آنها که یک قدم دنبال این شخص لعین باشند؛ و باید قیام کنند بر ضد او و مملکت خودشان را اسلامی کنند و حکومت خودشان را اسلامی کنند و قواعد هم اسلامی باشد».
دولت عراق هم برخی علمای شیعه را عامل ایران میدانست بر این اساس محمدباقر صدر را اعدام کرد.
خمینی در پیامی به مناسبت کشته شدن محمدباقر صدر، بار دیگر ارتش عراق را به قیام و کودتا علیه صدام فراخواند:
«عجب آن است که ملتهای اسلامی و خصوصاً ملت شریف عراق و عشایر دجله و فرات و جوانان غیور دانشگاهها و سایر جوانان عزیز عراق از کنار این مصایب بزرگ که به اسلام و اهل بیت رسولاللّه ـ صلیاللّه علیه و آله ـ وارد میشود بیتفاوت بگذرند و به حزب بعث فرصت دهند که مفاخر آنان را یکی پس از دیگری مظلومانه شهید کنند؛ و عجبتر آنکه ارتش عراق و سایر قوای انتظامی آلت دست این جنایتکاران واقع شوند و در هدم اسلام و قرآن کریم به آنان کمک کنند. من از رده بالای قوای انتظامی عراق مأیوس هستم؛ لکن از افسران و درجهداران و سربازان مأیوس نیستم و از آنان چشمداشت آن دارم که یا دلاورانه قیام کنند و اساس ستمکاری را برچینند همان سان که در ایران واقع شد؛ یا از پادگانها و سربازخانهها فرار کنند و ننگ ستمکاری حزب بعث را تحمل نکنند. من از کارگران و کارمندان دولت غاصب بعث مأیوس نیستم؛ و امیدوارم که با ملت عراق دست به دست هم دهند و این لکهٔ ننگ را از کشور عراق بزدایند».[۴۰]
صدام حسین رئیس جمهور وقت عراق در ۲۶ شهریور ۱۳۵۹ جلوی دوربینهای تلویزیونی قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر را پاره کرد و عملاً از آن خارج شد، این بار اختلافات مرزی با اختلافات سیاسی و ایدئولوژیک در هم آمیخته شده بود و صدام عصبانیت خود را اینطور بروز داد، چند روز بعد یعنی در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ به خاک ایران حمله کرد.
رد پیشنهادات آتشبس توسط خمینی
شورای امنیت ۷ روز پس از آغاز جنگ قطعنامه ۴۷۹ را صادر کرد و خواهان آتشبس شد و عراق آن را پذیرفت اما خمینی آن را رد کرد، فتح خرمشهر و عقبنشینی نیروهای عراقی از خاک ایران نقطه عطف مهمی در سرنوشت جنگ بهشمار میرفت، در این زمان در عرصهٔ بینالمللی شورای امنیت قطعنامه ۵۲۲ راتصویب کرد و خواهان آتشبس شد و عراق مجدداً آن را پذیرفت اما خمینی این قطعنامه را هم نپذیرفت.
عربستان سعودی پیشنهاد پرداخت مبلغ کلانی به میزان ۶۰ میلیارد دلار غرامت جنگ کرد تا ایران به جنگ خاتمه بدهد اما ایران قبول نکرد رفسنجانی در این مورد گفت:[۴۱]
«این پیشنهاد و پیشنهادهای مخالف را قبول نمیکنیم، مسئله ضرر و منفعت نیست، مسئله، مسئله حق و باطل است».
هشتم مهر ۱۳۵۹ اولین هیئت سازمان کنفرانس اسلامی (متشکل از شخصیتهایی چون یاسر عرفات و محمد ضیاءالحق) به تهران آمد و درخواست آتشبس فوری در جنگ داشت که مورد پذیرش ایران قرار نگرفت. این در حالی بود که روز بعد، این هیئت به بغداد سفر کرد و صدام حسین پیشنهاد آتشبس را پذیرفت. بیست و نهم مهر ۱۳۵۹، دومین سفر هیئت کنفرانس اسلامی (متشکل از حبیب شطی، محمد ضیاءالحق، یاسر عرفات و …) به تهران، برای برقراری آتشبس صورت گرفت که باز بینتیجه بود.[۴۲]
به این ترتیب جنگ به مدت ۸ سال ادامه پیدا کرد، بنا بر آمارهای غیررسمی، در طرف ایرانی نزدیک به ۲ میلیون کشته و مجروح، نابودی ۵۰ شهر، نابودی ۳۰۰ روستا و خسارت ۱۰۰۰ میلیارد دلاری آثار جنگ بود.
مقامات دولت ایران بعدها اهمیت جنگ و این که چرا حاضر نبودند آتشبس را بپذیرند، را توضیح دادند در این زمینه جواد منصوری اولین فرمانده سپاه پاسداران گفت:
«اگر جنگ نشده بود من فکر میکنم انقلاب اسلامی از بین رفته بود، من اعتقادمه و جنگ بود که انقلاب اسلامی رو سازمان داد، قدرت داد، تجربه داد، روحیه داد و موقعیت داد، خیلی ما نتایج جنگ برامون عالی بود، عالی بود، با جنگ بود توانستیم ضدانقلاب داخل رو سرکوب کنیم، گروهکها رو سرکوب کنیم.»[۴۳]
فشارهای بینالمللی برای پایان دادن به جنگ ایران و عراق ادامه داشت. شورای امنیت سازمان ملل متحد در تاریخ ۲۹ تیر ۱۳۶۶ قطعنامه ۵۹۸ را به منظور پایان دادن به جنگ ایران و عراق صادر کرد، اما علیرغم پذیرش این قطعنامه از طرف عراقی، دولت ایران آن را نپذیرفت،
نهایتاً روحالله خمینی پس از یکی از عملیاتهای مجاهدین به نام چلچراغ که پیشروی زیادی در خاک ایران داشته و بیم آن میرفت در گام بعدی به پایتخت کشیده شود، برای بسته شدن مرزهای ایران عراق، اقدام به پذیرش آتشبس نموده و آنرا جام زهر توصیف نمود. او گفت دلیل پذیرش آتشبس را بعدها خواهد گفت.
رفسنجانی در این رابطه میگوید:
امام دنبال صلحند ما دنبال صلحیم تصمیم گرفتیم. حالا دلیلش چیه بعضیهاشو شما میدونید بعضیهاشم نمیدونید؛ و هنوزم نمیتونیم همه چیزو بگیم و یک عنصر نظامی این حقیقتو باید بپذیره که همیشه گفتن همه چیز برای جامعه مصلحت نیست. در زمان خودش گفته خواهدشد. الان مصحلت نیست توضیح بدیم به مردم…
محمداسماعیل کوثری از فرماندههان بالای سپاه پاسداران سالها بعد راز آنرا اینچنین فاش میکند:
دشمنان، توطئههای واقعاً گستردهای را طرحریزی کرده بودند، چون منافقین قبل از عملیات فروغ جاویدان. در مهران، عملیاتی به زعمِ خود موفقیتآمیز انجام دادهبودند؛ و شعارِ ” امروز مهران فردا تهران “ را هم یکی دو ماه قبل، مطرح کردهبودند. بنا براین با در اختیارگرفتنِ انواع سلاحهای سنگین و نیمهسنگین همچون نفربر و غیره، خود را سازماندهی کرده بودند. پذیرش قطعنامه از سوی حضرت امام، تمام این توطئهها را خنثی کرد[۴۴]
طرح صلح شورای ملی مقاومت[۴۵]
شورای ملی مقاومت ایران در بحبوحهٔ جنگ ایران و عراق با دولت سابق عراق بیانیهٔ صلح امضا کرده بود. در تاریخ ۱۹ دی ماه ۱۳۶۱ طارق عزیز نایب نخستوزیر وقت عراق با مسعود رجوی در محل اقامتش، اورسوراواز، در شمال پاریس، دیدار کرد، این دیدار مقدمهای برای امضای بیانیهٔ صلح بین دو طرف بود، هدف از این بیانیه یافتن راهی برای پایان دادن به جنگ ایران و عراق بود.[۴۶]
بعد از این دیدار و به رسمیت شناخته شدن قرارداد الجزایر توسط طرف عراقی طرح کلی صلح مورد موافقت طرفین قرار گرفت:[۴۷]
متن طرح صلح
به دنبال ملاقات آقای طارق عزیز نایب نخستوزیر عراق با آقای مسعود رجوی مسئول شورای ملی مقاومت و صدور بیانیهٔ مشترک ۱۹دیماه۱۳۶۱ مبنی بر استقرار صلح عادلانه و حل و فصل مسالمتآمیز اختلافات دو کشور از طریق مذاکرات مستقیم براساس تمامیت ارضی، استقلال کامل، عدم مداخله در امور داخلی یکدیگر، احترام به ارادهٔ آزاد دو ملت ایران و عراق، روابط حسن همجواری و همکاری متقابل در خدمت آزادی، صلح و ترقی و ثبات منطقه؛ شورای ملی مقاومت قرارداد ۱۹۷۵ (الجزایر) و مزرهای زمینی و رودخانهای مندرج در این قرارداد را مبنای صلح عادلانه و پایدار اعلام میکند. لکن بدیهی است این پذیرش ملازم با عدم هرگونه مداخله در امور داخلی یکدیگر است؛ بنابراین شورای ملی مقاومت در عین تأکید بر ضرورت مصونیت مرزها از هرگونه تجاوز، هرگونه مقاولهنامه و یا پروتکل مداخلهجویانه و سرکوبگرانه منضم به قرارداد ۱۹۷۵ را مردود میشناسد. اعم از اینکه چنین مقاولهنامه یا پروتکلی سرّی یا علنی باشد.
شورای ملی مقاومت که برای استقلال و صلح و آزادی در ایران مبارزه میکند، در پی ۶ماه بررسی و پس از انجام مطالعات و مشورتهای جامع به منظور دستیابی به یک صلح عادلانه ـ که در قدم اول به ملاقات نایب نخستوزیر عراق با مسئول شورا و صدور بیانیهٔ مشترک منجر گردید ـ اکنون پیشنهاد خود دربارهٔ «طرح کلی صلح» را برای اطلاع دولت عراق، سازمان ملل متحد، جنبش کشورهای غیرمتعهد، کنفرانس اسلامی و نیز برای آگاهی دو ملت ایران و عراق و همهٔ طرفداران صلح در منطقه و جهان به شرح زیر اعلام مینماید:
- اعلان فوری آتشبس بین کلیهٔ نیروهای دو کشور در زمین، هوا و دریا
- تشکیل کمیسیون نظارت بر آتشبس وعقبنشینی تحت نظر یک مرجع مرضیالطرفین یا دبیرکل ملل متحد
- عقبنشینی نیروهای دو کشور تا پشت مرزهای مشخصشده در پروتکلهای راجع به علامتگذاری مجدد مرز زمینی ایران وعراق و پروتکل راجع به تعیین مرز رودخانهای بین ایران و عراق و صورتجلسات نقشهها و عکسبرداریهای هوایی ضمیمهٔ آن دو که به امضای دو طرف رسیدهاست. زمان لازم برای عقبنشینی به مرزهای بینالمللی مذکور به تشخیص کمیسیون نظارت بر آتشبس، قبل از اعلان آتشبس تعیین میشود.
- مبادلهٔ کلیهٔ اسرای جنگی، حداکثر ظرف سه ماه پس از اعلان آتشبس با رعایت مقررات بینالمللی، تحت نظر صلیب سرخ بینالمللی
- ارجاع مسألهٔ تعیین خسارتهای ناشی از جنگ به دیوان بینالمللی لاهه جهت تعیین خسارتهای ناشی از جنگ و نحوهٔ تأدیهٔ حقوق ایران، رأی دیوان در این مورد لازمالاجرا خواهد بود.
- تعهد طرفین به فراهمنمودن موجبات بازگشت پناهندگان و راندهشدگان دو کشور به یکدیگر، با اعلام عفو عمومی و تضمین امنیت مالی و جانی آنها
- تنظیم قرارداد قطعی صلح بین دو کشور، بر مبنای احترام کامل به حاکمیت و استقلال ملی، تمامیت ارضی، عدم مداخله در امور داخلی یکدیگر، حسن همجواری و مصونیت مرزها از تجاوز
* طرح حاضر در یک مقدمه و ۷بند به اتفاق آرا در شورای ملی مقاومت به تصویب رسیدهاست.
مسئول شورای ملی مقاومت
مسعود رجوی
۲۲ اسفند ۱۳۶۱
تأسیس ارتش آزادیبخش
در روز ۳۰ خرداد ۱۳۶۶ مسعود رجوی ارتش آزادیبخش ملی ایران را تأسیس کرد. سازمان مجاهدین خلق تا آن زمان از نیروی نظامی خود برای ضربه زدن به نیروهای نظامی دولت ایران استفاده میکردند، اما کارها و عملیات آنها پراکنده و در مقیاس کوچک بود، مسعود رجوی تصمیم گرفته بود تا با تأسیس ارتش آزادیبخش ملی ایران، حملات تعیینکنندهتری علیه نیروهای نظامی ایران به قصد سرنگونی جمهوری اسلامی داشته باشد. مجاهدین همچنین هدف خودشان از حملات را، از کار انداختن ماشین جنگی خمینی اعلام کرده بودند.
ارتش آزادیبخش چند عملیات بزرگ انجام داد که آفتاب، چلچراغ و فروغ جاویدان از جمله آنهاست.
عملیات چلچراغ یک سال پس از تأسیس ارتش آزادیبخش انجام شد. به گزارش ستاد ارتش آزادیبخش ملی ایران، ۲۲ تیپ رزمی ارتش آزادیبخش ملی ایران وارد عمل شدند، و با دو لشکر ۱۶ زرهی قزوین و لشکر ۱۱ امیر المؤمنین از سپاه و تیپ مستقل قائم از سپاه پاسداران درگیر شدند و توانستند، این دو لشکر و تیپ مستقل قائم را شکست داده و تا مقر لشکر پیشروی کنند، در این عملیات به گفته مجاهدین ۸ هزار تن از نیروهای نظامی ایران کشته و مجروح شدند و ۱۵۰۰ تن به اسارت درآمدند، همچنین، غنیمتهای جنگی که به دست ارتش آزادیبخش افتاد بیش از ۲ میلیارد دلار تخمین زده شد.[۴۸]
آخرین عملیات ارتش آزادیبخش عملیات فروغ جاویدان نام داشت. مجاهدین قصد داشتند با عملیات فروغ جاویدان دولت ایران را سرنگون کنند، با وجود این که بیش از ۱۵۰ کیلومتر به داخل خاک ایران پیشروی کردند، اما از این هدف بازماندند.
جنگ اول خلیج فارس
روز ۱۱ مردادماه ۱۳۶۹ (۲ اوت ۱۹۹۰) ارتش عراق به کویت حمله کرد و این کشور را به اشغال خودش درآورد، این حمله باعث شروع تنش و بحرانی شد که تمام منطقهٔ خلیج فارس را دربر گرفت، بحرانی که منجر به شروع یک جنگ و ضربه نظامی به دولت سابق عراق شد، این حملات دشمن دیرینهٔ دولت ایران را بسیار تضعیف کرد، که این امر به نفع دولت ایران انجامید.
موسوی اردبیلی در نماز جمعه تهران گفت:[۴۹]
«این روزها روزهای خوشی به ما میگذرد، روزهای بسیار خوش … روزهای خوبی است، مگر ما چه میخواستیم؟ مگر ما غیر از این میخواستیم؟»
از آنجا که دولت وقت عراق حاضر نشد از کویت عقبنشینی کند، روز ۲۶ دیماه ۱۳۶۹ بمبارانهای حیرتانگیز عراق توسط نیروهای چند ملیتی شروع شد و تا ۹ اسفند ۱۳۶۹ ادامه یافت. در این تاریخ آتشبس بین دولت سابق عراق و نیروهای چندملیتی انجام شد و بمبارانهای مهیب متوقف شد.
سازمان مجاهدین خلق ایران هم که در عراق مستقر بود، نمیتوانست از این بحران، تأثیر نپذیرد، آنها برای پرهیز از هر گونه درگیری نظامی با هر نیرویی، در منطقهای در اطراف کرکوک تجمع کردند. آنها دولت آمریکا را هم از مختصات قرارگاههایشان مطلع نمودند.
عملیات مروارید
عملیات مروارید سلسله درگیریهایی بود که بین نیروهای سازمان مجاهدین خلق ایران و نیروهای نظامی ایران در منطقه ارتفاعات مروارید انجام شد. دولت ایران قصد داشت در شرایطی که ایجاد شده بود، مجاهدین را و در صورت امکان دولت عراق از میان بردارد.
دفتر سازمان مجاهدین طی اطلاعیهای اعلام کرد:[۵۰]
«رژیم قرون وسطایی خمینی با فرصتطلبی تمام و با سوء استفاده از شرایط کنونی به دخالت گسترده در خاک عراق مبادرت کردهاست، … رژیم خمینی با یک برنامهریزی و طرح مشخص و بسیج تمامعیار سپاه پاسداران، در صدد اشغال خاک عراق و کسب حاکمیت این کشور میباشد. قرارگاههای رمضان، نجف، انصار، لشکر ۹ بدر، تیپ مقداد و … بویژه علیه پایگاههای ارتش آزادیبخش فعال شدهاند… به قرار اطلاع به دستور شخص رفسنجانی قرارگاه رمضان جیره غذایی ۲۵ هزار نفر به مدت ده ماه را به منظور پیگیری عملیات در داخل خاک عراق دریافت نمودهاست.»
از طرف دیگر خامنهای در تلویزیون دولتی گفت:[۵۱]
«ما امیدواریم یک حکومت اسلامی در عراق بوجود بیاید».
در این بین سازمان مجاهدین خلق اطلاعیههای زیادی صادر کرد و در آنها از تهدید حمله نظامی از سوی دولت ایران سخن گفت.[۵۲] اما شرایط عراق طوری نبود که این اطلاعیهها جدی گرفته شود.
درگیری بین نیروهای سازمان مجاهدین و سپاه پاسداران از اواخر اسفند ۱۳۶۹ شروع شد و تا ۱۵ فروردین ۱۳۷۰ به درازا کشید. در جریان این درگیریها سرانجام نیروهای جمهوری اسلامی که شامل بسیج و سپاه پاسداران بود به ایران عقبنشینی کردند.
بعد از این عقبنشینی رفسنجانی روز ۲۳ فروردین ۱۳۷۰ گفت:[۵۳]
«ما مأمور نیستیم که ۱۳۰۰ کیلومتر مرزمان را با عراق حفظ کنیم… ممکن است بعضیها از ایران بروند … آن طرف کاری انجام بدهند و برگردند…»
مجاهدین در لیست تروریستی
درزمان ریاست جمهوری بیل کلینتون که همزمان با رئیس جمهورشدن محمد خاتمی درایران بود، وزارت خارجه آمریکا تصمیم گرفت مجاهدین را درلیست «سازمانهای تروریستی خارجی» بگذارد
گنجاندن نام مجاهدین در لیست تروریستی
در روز ۱۷ مهرماه ۱۳۷۶ (۹ اکتبر ۱۹۹۷) ـ یک روز پس از انتشار این لیست ـ یک مقام بالای دولت کلینتون گفت:[۵۴]
«گنجاندن نام مجاهدین خلق در این لیست به عنوان یک علامت حسن نیت به تهران و محمد خاتمی، رئیسجمهور میانهرو آن، که بهتازگی انتخاب شده، صورت گرفتهاست».
در این باره مارتین ایندیک در سپتامبر ۲۰۰۲ مدیرکل وقت وزارتخارجه آمریکا به مجلهٔ نیوزویک گفت:[۵۵][۵۶]
«... علاقهای در کاخ سفید وجود داشت که باب گفتگو با دولت ایران باز شود. یکی از راههایی که مقامات ارشد دولتی پیش روی خود یافتند، سرکوب مجاهدین بود. سازمانی که ایران بوضوح آن را بهعنوان یک تهدید برای خود میپنداشت… نامگذاری تروریستی مجاهدین بخشی از سیاست نزدیکی کلینتون با تهران بود».
مارتین ایندیک یک بار دیگر روز ۸ آذر ماه ۱۳۸۵ (۲۹ نوامبر ۲۰۰۶) گفت:[۵۷]
«... در سال ۱۹۹۷وزارت امور خارجه آمریکا سازمان مجاهدین خلق ایران را به لیست سازمانهای تروریستی جهانی اضافه کرد تا «یک علامت» در رابطه با علاقهٔ آمریکا برای معامله با رفرمیستهای تهران بفرستد… او میگوید که دولت محمد خاتمی این را بهعنوان «یک دستاورد بسیار بزرگ» تلقی میکرد».
به دنبال نامگذاری مجاهدین در لیست تروریستی، اتحادیه اروپا هم سازمان مجاهدین خلق ایران را در سال ۲۰۰۲ در لیست گروههای تروریستی قرار داد.
سازمان مجاهدین خلق ایران نسبت به این نامگذاری بارها و بارها اعتراض کرد، و یک کارزار گستردهٔ حقوقی به راه انداخت تا این که بتواند از لیست تروریستی خارج شود، مجاهدین دعوای حقوقی خودشان را ابتدا از اروپا آغاز کردند.
روز ۴ تیر ۱۳۸۷ (۲۴ ژوئن ۲۰۰۸) پارلمان بریتانیا پس از صدور رأی یک دادگاه در این کشور، سازمان مجاهدین خلق ایران را از فهرست گروههای تروریستی حذف کرد.[۵۸]
به دنبال آن و پس از رأی دادگاههای اروپایی در روز ۷ بهمن ۱۳۸۷، (۲۶ ژانویه ۲۰۰۹) اعضای اتحادیه اروپا در نشست خود در بروکسل به حذف نام سازمان مجاهدین خلق ایران از فهرست گروههای تروریستی رأی مثبت دادند.
خاویر سولانا نماینده عالی سابق سیاست امنیتی و خارجی مشترک اتحادیه اروپا در این باره گفت:[۵۹]
«اتحادیه اروپا چارهای بجز تبعیت از حکم دادگاه اروپایی نداشتهاست».
بدنبال این موفقیت برای سازمان مجاهدین، این سازمان بر روی خارج شدن از لیست تروریستی در آمریکا متمرکز شد و دعوای حقوقی خودش در آمریکا را پیگرفت.
نهایتاً روز ۱۲ خرداد ۱۳۹۱ (اول ژوئن ۲۰۱۲)دادگاه استیناف فدرال آمریکا در واشینگتن با صدور حکمی، تأخیر وزیرخارجه در بازنگری را یک تأخیر فاحش توصیف کرد و به وزارتخارجه آمریکا چهار ماه فرصت داد تا در مورد بازنگری در لیستگذاری تصمیم بگیرد.[۶۰]
سرانجام روز ۷ مهر ۱۳۹۱برابر با ۲۸ سپتامبر ۲۰۱۲هیلاری کلینتون، وزیرخارجه وقت آمریکا، با گردن نهادن به حکم دادگاه استیناف آمریکا نام سازمان مجاهدین خلق ایران، شورای ملی مقاومت و ارتش آزادیبخش ملی ایران را از لیست تروریستی وزارت خارجه آمریکا حذف کرد.[۶۱]
وزارت خارجه آمریکا بیانیهای در روز ۲۸ سپتامبر ۲۰۱۲ در این خصوص صادر کرد:[۶۲]
خروج نام سازمان از لیست تروریستی
«وزیر خارجه تصمیم گرفتهاست که تحت قانون مهاجرت و ملیت بر اساس قانون نامگذاری مجاهدین خلق (ام ای کی) و هم نامهای آن به عنوان سازمان تروریستی خارجی را لغو کند و ام ای کی را به عنوان یک تروریست ویژه نامگذاری شده از لیست خارج کند. این اقدامات از امروز تحت قانون اجرایی ۱۳۲۲۴نافذ و قابل اجراست. اموال و منافع اموال در آمریکا یا در چارچوب دارایی یا کنترل افراد آمریکا دیگر بلوکه نخواهد بود و نهادهای آمریکایی میتوانند بدون دریافت مجوز وارد تبادلات با مجاهدین خلق گردند. این اقدامات در ثبت فدرال رسماً منتشر خواهد شد…».
حمله ائتلاف به رهبری آمریکا به عراق
در واپسین روز سال ۱۳۸۱ (۲۰ مارس ۲۰۰۳) یک ائتلاف بینالمللی به فرماندهی آمریکا و بریتانیا، حمله به عراق را شروع کردند، این عملیات که حمله به عراق و یا آزادسازی عراق نام داشت، با مهیبترین بمبارانهای تاریخ شروع شد، در این عملیات علاوه بر این کشورها ۲۹ کشور دیگر از جمله لهستان، ژاپن، کره جنوبی، ایتالیا، اسپانیا، استرالیا و… شرکت داشتند و بخشی از نیروی نظامی یا پشتیبانی لجستیکی جنگ را تأمین کردند. این جنگ که در آن نیروهای ائتلاف بینالمللی از پیشرفتهترین جنگافزارها استفاده کردند، به درازا نکشید و سه هفته بعد یعنی در تاریخ ۲۰ فروردین ۱۳۸۲ (۹ آوریل ۲۰۰۳) بغداد سقوط کرد و عراق به اشغال نیروهای ائتلاف درآمد.
بمباران مقرهای سازمان مجاهدین
سازمان مجاهدین خلق ایران پیش از شروع جنگ اعلام کرد که در این جنگ بیطرف خواهد ماند، در این راستا نیروهایش را از تمامی نقاط مرزی به سه قرارگاه اشرف، بنیاد علوی و انزلی واقع در استان دیاله عراق منتقل کرد، مختصات تمامی این مقرات را هم به اطلاع وزارت خارجه و دفاع آمریکا و بریتانیا رساند.
اما اعلان بیطرفی از طرف سازمان مجاهدین خلق ایران، مانع از حملات نظامی آمریکا و بریتانیا نشد، تمامی مقرات مجاهدین مورد حمله سنگین هوایی قرار گرفتند، که گاه هر شب «۱۲۰» بار قرارگاهها و حتی سنگرها و تمام جانپناههای رزمندگان ارتش آزادیبخش ملی ایران بمباران میشد.[۶۳]
آمریکا و ائتلاف بینالمللی نیاز داشتند که ایران را در اثناء عملیات نظامی خنثی نگهدارند، لذا بمبارانهای مقر جنگجویان ایرانی مستقر در عراق، هدیهٔ شیرینی برای ایران به حساب میآمد.
در کتاب داستان سفر پنجاه ساله آمدهاست:
«یک مقام رسمی: کاندولیزا رایس، مشاور امنیت ملی آمریکا، و کالین پاول، وزیر امور خارجهٔ آمریکا، معتقد بودند که تهران میتواند در مقابل آمریکا که همسایهٔ بغل دستش را اشغال کردهاست، بیطرف بماند، مخصوصاً اگر بداند که به مجاهدین حمله خواهد شد و از تهاجمات آنها به ایران در آینده جلوگیری خواهد شد. این پیغام توسط مأموران انگلیسی، قبل از شروع جنگ فرستاده شد. جک استراو، وزیر خارجه انگلیس، همردیف ایرانیاش، کمال خرازی، را در ملاقاتی در لندن در ماه فوریه [۲۰۰۳]، مطلع ساخت. ریچارد دالتون، سفیر انگلیس در ایران، این پیام را در ماه مارس در یک ملاقات با حسن روحانی، آخوندی که رئیس شورای عالی امنیت ملی، ارگان سیاست خارجی است، تکرار کرد».[۶۴]
واشینگتن پست هم در این باره نوشت:
«دو مقام ارشد آمریکایی در ژانویه [۲۰۰۳]، پنهانی، با مقامهای ایرانی دیدار کردند. آمریکا، ازجمله، خواهان این شد که ایران مرزهایش را ببندد که مانع فرار مقامهای عراقی بشود و پیشنهاد داد که آمریکا قرارگاههای سازمان مجاهدین خلق را که در عراق مستقر هستند، بمباران کند. امّا، یک تعهد قابل اتکاتر برای حمله به قرارگاهها از طریق مقامهای انگلیسی به تهران منتقل شد»[۶۵]
مطبوعات ایران هم این موضوع یعنی قصد حمله نیروهای ائتلاف به نیروهای سازمان مجاهدین را منعکس کردند، در این راستا روزنامه خراسان نوشت:
«مقامات بریتانیایی به نوعی به دولت ایران اطلاع دادند که آنها به اهداف سازمان منافقین و قرارگاههای آنها حمله خواهندکرد…»[۶۶]
ریچارد دالتون، سفیر وقت انگلیس در ایران، به روزنامهٔ فرانسوی لوموند گفت:[۶۷]
«شخصاً، به رهبران ایران تضمین دادهاست که به مجاهدین خلق اجازه داده نخواهد شد در عراق بمانند. به نظر چند کارشناس، طرح ائتلاف از بین بردن این گروه است».
سخنگوی وقت سفارت انگلیس در تهران اظهار داشت که نیروهای ائتلاف پایگاههای مجاهدین خلق، اصلیترین گروه اپوزیسیون مسلح ایران، را در عراق بمباران کردهاند. آندروگرین استاک، سخنگوی سفارت انگلیس در تهران، گفت: نیروهای متحدین بیش از یک نوبت به پایگاههای مجاهدین حمله کردهاند.[۶۸]
در واقع مطابق گفتهٔ مقامهای آمریکا، یک توافق خصوصی با مقامهای ایرانی قبل از شروع درگیریها صورت گرفته بود که اگر ایران از جنگ عراق کنار بماند، نیروهای انگلیسی و آمریکایی گروه مزبور را هدف قراردهند… ازبین بردن پایگاه عملیاتی مجاهدین خلق در عراق… یک هدف عمدهٔ رژیم ایران بودهاست… ژنرال نیروی هوایی، ریچارد مایرز، رئیس ستاد مشترک، تأیید کرد که آمریکا مجاهدین را بمباران کردهاست… این حمله تلفات به دنبال داشت…»[۶۹]
به این ترتیب تمامی پایگاههای مجاهدین مورد حمله نیروهای ائتلاف قرار گرفت و نزدیک به ۵۰ نفر از اعضای سازمان مجاهدین در این حملات کشته شدند و دهها تن مجروح شدند. اما علیرغم این حملات، سازمان مجاهدین با نیروهای ائتلاف درگیر نشد.
گردآوری سلاحهای مجاهدین
توافق آتشبس
سازمان مجاهدین خلق ایران اردیبهشت ماه ۱۳۸۲ با نیروهای آمریکایی به یک توافق آتشبس دست یافت،
این توافق بمبارانها را متوقف کرد تلویزیون سی ان ان در این باره گفت:[۷۰]
«ژنرال بروکس، سخنگوی فرماندهی مرکزی آمریکا، گفت: نیروهای ائتلاف در حالت آتشبس باگروهی که به نام مجاهدین شناخته میشود، هستند. ژنرال بروکس گفت: ما با آنها، بارها، روبهرو شدهایم… و در بعضی از عملیات ما، آنها هدف آتش کشنده بودهاند… در این نقطه آتشبس درجریان است… آنها تجهیزات خودشان را دارند، اما، آرایش نظامی ندارند…»
روزنامه فرانسوی لوموند هم در این مورد نوشت:[۷۱]
«روز ۱۵ آوریل (۲۷ فروردین ۱۳۸۲) فرماندهی مرکزی آمریکا که مسئول عملیات در عراق است، یک توافق با مجاهدین به امضا رساند که بر اساس آن، آنها مجاز بودند که تسلیحات خود را حفظ کنند به شرط این که در امور عراق مداخله نکنند و به کنترل مرزی با ایران کمک کنند. نظامیان آمریکایی، ازجمله میخواستند از این سازمانِ اپوزیسیون برای ایجاد مانع علیه نفوذ ایران و جلوگیری از این که تهران مواضعی را در رقابت سیاسی در عراق کسب کند، کمک بگیرند…»
در دولت آمریکا بر سر این موضوع اختلاف بود و نهایتاً توافقهایی که بین سازمان مجاهدین خلق ایران و نیروهای نظامی آمریکا بسته شده بود مورد مخالفت دولت قرار گرفت. در کتاب «داستان سفر پنجاه ساله» در این رابطه آمدهاست:[۷۲]
«سیاستی که در قبال ایران باید پیش برود سوژهای است که دولت جرج بوش بر سر آن اختلاف دارد. تصمیم خلع سلاح مجاهدین خلق، سازمان اپوزیسیون رژیم ایران که در عراق مستقر است، توسط آقای بوش چند روز پیش، بعد از بحثهایی در شورای امنیت ملی، که ازجمله کالین پاول، وزیر خارجه و دونالد رامسفیلد، وزیر دفاع، در آن شرکت دارند، گرفتهشد. حکمیت ریاست جمهوری موفقیتی برای آقای پاول بود که طی سه هفته با توافقی که بین نظامیان و مجاهدین بسته شده بود، مخالفت ورزیده بود»
این شروع روندی بود که به گردآوری سلاحهای مجاهدین ختم شد، نیویورک تایمز در این باره نوشت:[۷۳]
«فرماندهان نظامی آمریکا در عراق، بنا بر تصمیم جرج بوش، رئیس جمهور ایالات متّحده، خلع سلاح یک گروه اپوزیسیون ایرانی را آغاز کردهاند که تعیین وضعیتش هفتهها موضوع بحث و بررسی در بالاترین سطوح دولت بوش بودهاست. مقامهای نظامی آمریکا در روزهای اخیر با رهبران مجاهدین خلق ملاقات کردهاند تا ترتیبات خلع سلاح و اینکه دیگر این گروه در عراق عملیات نظامی انجام ندهد، به انجام برسانند».
مذاکره ژنرال اودیرنو با مژگان پارسایی
پس از سقوط حکومت سابق عراق مذاکرات بین هیئت سازمان مجاهدین خلق ایران به سرپرستی مژگان پارسایی با هیئت ایالات متحدهٔ آمریکا به سرپرستی ژنرال ریموند اودیرنو ساعتها به طول انجامید.
خبرگزاری آسوشیتدپرس در این باره نوشت:
«جمعه شب (۱۹ اردیبهشت) نیروهای آمریکایی قرارگاه اپوزیسیون ایران در شرق عراق را محاصره کردند و لولههای تانک خود را به سمت پستهای دیدبانی آن نشانه رفتند. تانکهای آبرامز آمریکایی در اتوبان مجاور صف کشیده بودند. هلیکوپترها در ارتفاع پایین بر فراز قرارگاه اشرف به پرواز درآمدند و مقامهای آمریکایی گفتند هزاران رزمندهٔ مجاهدین در داخل قرارگاه هستند… نیروهای آمریکایی همچنین گفتند آمادهٔ درگیری تمام عیار میباشند اما، مذاکرات میان مقامهای آمریکایی و مجاهدین خلق در نیمه شب ادامه داشت و ظاهراً به نتیجهای نرسیده بود».[۷۴]
به گفته شاهدان حاضر در مذاکرات، ژنرال اودیرنو خطاب به هیئت مجاهدین گفت: «ارتش ایالات متحده آمریکا این افتخار را به شما میدهد که خود را تسلیم ارتش آمریکا کنید»، مژگان پارسایی پاسخ داد:
«شما میتوانید سر تکتک مجاهدین را ببرید و در یک سینی طلایی تقدیم آخوندهای حاکم بر ایران بکنید، اما مجاهدین هرگز تسلیم را نخواهند پذیرفت»
نهایتاً پس از چند روز مذاکره، توافق حاصل شد. براساس این توافق مجاهدین پذیرفتند در یکی از قرارگاههای مجاهدین تمرکز و سلاحهای آنها نیز گردآوری شود. سپهبد ری اودیرنو، فرمانده آن زمان لشکر چهارم پیاده، بعد از اتمام ۲ روز مذاکره با مجاهدین دربارهٔ این توافق به خبرگزاری فرانسه گفت:
«این یک تسلیم نیست؛ یک توافق برای سرجمع کردن تسلیحات و گردآوری رزمندگان است… برای من روشن است که آنها شیفتهٔ مبارزهشان هستند و به یک ایران دموکراتیک ایمان دارند. چه بسا که من وقتی روند مذاکرات را شروع کردم این را خوب درک نکردهبودم».[۷۵]
ستاد فرماندهی مرکزی آمریکا (سنتکام) در فلوریدا با صدور اطلاعیهای اعلام کرد:
«تمرکزِ داوطلبانه نیروهای مجاهدین مورد تأیید سپاه پنجم ارتش آمریکا، که در عراق مستقر است، قرارگرفته و وقتی این طرح به اجرا درآید، حل مسالمتآمیز این جریان بین مجاهدین خلق ایران و ائتلاف به نحو قابل ملاحظهای شرایط ایجاد یک محیط با سلامت و امنیت را برای مردم عراق بهوجود خواهد آورد… سپاه پنجم ارتش آمریکا از این پیشتر بر قرارداد آتشبس امضا شده بین مجاهدین خلق و نیروهای ویژه آمریکا نظارت داشت و نیروهای مجاهدین در اجرای این توافق از خود همکاری نشان دادند که اکنون هم ادامه دارد… ما اطمینان داریم که این روند، بهراحتی، پیش خواهد رفت و ما این کار را به شیوه سنجیدهای انجام خواهیم داد تا احتمال هرگونه سوء تفاهم و تجدید خشونت را به حداقل برسانیم.[۷۶]
خبرگزاری فرانسه هم در مورد این توافق گزارش داد:
«نیروهای آمریکایی روز شنبه به توافقی با مجاهدین خلق، گروه اصلی مسلح مخالف رژیم ایران، دست یافتند. این را یک فرمانده آمریکایی که دربارهٔ این توافق مذاکره کرده بود، به خبرگزاری فرانسه اعلام داشت… ژنرال اودیرنو اظهار عقیده کرد که باید در طبقهبندی سازمان مجاهدین خلق ایران توسط وزارت خارجهٔ آمریکا به عنوان یک سازمان تروریستی بازبینی صورت گیرد».[۷۷]
به این ترتیب تمام تسلیحات و مهمات سازمان مجاهدین خلق ایران در چارچوب یک توافق با ایالات متحده آمریکا در مقابل حفاظت آمریکا گردآوری و در محلی در نزدیکی مقر این سازمان به نام اشرف گردآوری شد.
در ژوئیه ۲۰۰۴ نهایتاً پس از چند نوبت تحقیق و مصاحبه انفرادی با تک تک اعضای سازمان مجاهدین خلق پیرامون سوابق آنها توسط ۹ ارگان مختلف امنیتی و اطلاعاتی آمریکا، که ۱۶ماه بهطول انجامید، کارت «شخص حفاظتشده» توسط ارتش آمریکا برای ساکنان اشرف صادر شد و دولت آمریکا به موجب آن، متعهد به رعایت مفاد کنوانسیون۴ ژنو و اصل «نانرفولمان» (ممنوعیت جابهجایی اجباری) دربارهٔ ساکنان اشرف گردید. تعهدی که در سال ۲۰۰۹ و احاله حفاظت ساکنان اشرف به دولت عراق آشکارا آن را نقض کرد.[۷۸]
کودتای ۱۷ژوئن ۲۰۰۳
بعد از گردآوری سلاحهای اعضای سازمان مجاهدین در عراق، پلیس فرانسه به بهانهٔ تروریسم به طور گسترده علیه پناهندگان و اعضای مقاومت ایران دست به حمله زد. روز ۱۷ ژوئن ۲۰۰۳ برابر با ۲۷ خرداد ۱۳۸۲ تعداد ۱۳۸۰ نفر از نیروهای پلیس فرانسه در یک یورش گسترده به مقر شورای ملی مقاومت ایران در اورسوراواز در شمال پاریس بیش از ۱۶۵ نفر از پناهندگان ایرانی را دستگیر کردند. مریم رجوی، هم در بین دستگیرشدگان بود. این حمله کودتایی علیه شورای ملی مقاومت و سازمان مجاهدین خلق ایران بهشمار میرفت. دبیرخانه شورای ملی مقاومت ایران در همین رابطه اطلاعیهای منتشر کرد. در این اطلاعیه آقای مسعود رجوی، مسئول شورای ملی مقاومت، این کار دولت فرانسه را یک عمل ننگین خواند و از ژاک شیراک رئیسجمهور وقت فرانسه خواهان رفع سریع هر گونه محدودیت از مریم رجوی شد. از نیمهشب همان روز به غیر از مریم رجوی و ۲۱ نفر دیگر، بقیه دستگیرشدگان به تدریج آزاد شدند.
مقامات فرانسوی صحبت از استرداد دستگیرشدگان کرده بودند، این موضوع باعث ایجاد موج نگرانی بین هواداران شورای ملی مقاومت و پناهندگان ایرانی شد، آنها به دلیل احتمال استرداد دستگیرشدگان، بخصوص مریم رجوی، رئیس جمهور برگزیده مقاومت، دست به تظاهرات اعتراضی، اعتصاب و خودسوزی زدند.
دو ایرانی به نامهای صدیقه مجاوری و ندا حسنی بر اثر خودسوزی جان باختند و تعداد دیگری در بیمارستان بستری شدند.
به دنبال این واقعه بسیاری از شخصیتهای فرانسوی و اروپایی نسبت به این اقدام دولت فرانسه اعتراض و آنرا محکوم کردند و خواستار آزادی بلادرنگ مریم رجوی شدند. ۱۷روز بعد از این واقعه روز سوم ژوئیه، مریم رجوی از زندان آزاد شد.
پرونده ۱۷ ژوئن علیه مقاومت ایران با اتهام تروریسم و تأمین مالی تروریسم شروع شد، اما در گامهای بعد به دلیل نبود هیچ سندی مبنی بر دست داشتن مقاومت ایران در هیچ عمل تروریستی، اتهامهای اولیه به اتهامهای مالی مانند پولشویی و تقلب تبدیل شد.
سرانجام روز سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۳ (۱۶ سپتامبر ۲۰۱۴) قاضی تحقیق ضد تروریسم دادسرای پاریس با صدور دستور منع تعقیب در پرونده ۱۷ ژوئن با تصریح بر اینکه هیچ دلیلی برای اتهامهای مالی و هیچ نشانهای مبنی بر پولشویی، تقلب، جعل و… در این پرونده دیده نمیشود، پرونده ۱۷ ژوئن را که از ۱۴ سال پیش علیه مریم رجوی، مجاهدین و مقاومت ایران گشوده شده بود، برای همیشه مختومه اعلام کرد.
تحویل حفاظت مجاهدین به دولت عراق
از تابستان ۱۳۸۷ (۲۰۰۸ م) با اعلام خبر توافق خروج نیروهای آمریکایی از عراق، و تحویل حفاظت قرارگاه اشرف به نیروهای عراقی، سازمان مجاهدین خلق دست به یک کارزار جهانی زد تا این که آمریکا را متقاعد کند حفاظت اشرف را به دولت عراق که متحد دولت ایران است تحویل ندهد.
تک تک اعضای مجاهدین، بر اساس کنوانسیون ۴ ژنو از حفاظت بینالمللی برخوردار بودند، براساس کنوانسیون ۴ ژنو ساکنان اشرف افرادی بودند که از کلیه حقوق پناهندگی برخوردارند و هرگونه تعرض به حقوق آنان جرم محسوب میشد.
ژنرال پترائوس، فرمانده نیروهای چند ملیتی در یک گفتگوی مطبوعاتی اظهار داشت که مجاهدین در اشرف دارای موقعیت «شهروند حفاظت شده» هستند و به این خاطر نیروهای آمریکایی همچنان مسئولیت امنیت آنها را بر عهده دارند.[۷۹]
سازمان مجاهدین و هواداران آن در اروپا و آمریکا نسبت به تحویل حفاظت قرارگاه اشرف به نیروهای عراقی دست به اعتراض زدند، این اعتراضات در شهرها و کشورهای متعدد و روزهای متمادی برگزار میشد، در نهایت، در اثر کارزار چند ماهه در دفاع از حقوق و حفاظت مجاهدان اشرف، کمیته بینالمللی صلیبسرخ نیز طی بیانیهای تصریح کرد که «به تمام مقامهای مسئول این پرونده، دولتهای آمریکا و عراق، این نکته را متذکر شدهایم که آنها مسئول حفظ جان مجاهدین هستند».[۸۰] سفارت آمریکا در بغداد در تاریخ ۸ دیماه ۱۳۸۷ اعلام کرد:
«نیروهای آمریکایی، حضور خود را در قرارگاه اشرف حفظ خواهند کرد و به کمک کردن به دولت عراق در اجرای تضمین رفتار انسانی با ساکنان قرارگاه، ادامه خواهند داد». همچنین «دولت عراق بهدولت آمریکا تضمینهای مکتوبی در خصوص رفتار انسانی با ساکنان اشرف طبق قانون اساسی عراق و قوانین و التزامات بینالمللی ارائه دادهاست».
علاوه بر این «دولت آمریکا و دولت عراق با سازمانهای ذیربط بینالمللی کار خواهند کرد تا بهساکنان قرارگاه برای یک آینده امن کمک نمایند». بهدنبال آن، خانم مریم رجوی از کلیه اشرفنشانان خواست بهتحصن ۱۲۶ روزه خود در برابر مراکز مللمتحد خاتمه بدهند.[۸۱]
البته آمریکا نهایتاً به این تعهد خود نیز عمل نکرد و تمامی نیروهایش را از اشرف خارج کرد. به این ترتیب در روز اول ژانویه سال ۲۰۰۹ (۱۲دیماه ۱۳۸۷)، در آستانه خروج نیروهای آمریکایی از عراق، آمریکا، مسئولیت حفاظت از مجاهدین در قرارگاه اشرف را تحویل دولت عراق داد.
حملات نظامی به کمپ اشرف
از زمانی که حفاظت قرارگاه اشرف به نیروهای عراق تحویل داده شد، جمهوری اسلامی از طریق وابستگان خود در دولت عراق فشار را بر ساکنان افزایش داده و سرانجام حملات خود را علیه آنها آغاز نمود.
موفقالربیعی مشاور امنیت ملی عراق در رابطه با مجاهدین گفت:
«آنها استاتوی قانونی ندارد. نه پناهندهٔ سیاسی و نه پناهندهٔ انسانی هستند. یعنی آنها وضعیت قانونی ندارند … ما اقداماتی تصاعدی و تدریجی داریم ولی عجله نمیکنیم … با گامهایی تدریجی است. یعنی به تدریج حضور آنها در عراق را تحملناپذیر بکنیم، از این رو باید بفهمند که … چوب لای چرخی که برای حل این مشکل در حرکت است، فایدهای برای آنها ندارد … ما میخواهیم این پرونده را همین امروز و نه فردا ببندیم … میخواهیم این بساط را هر چه زودتر جمع کنیم. البته طبعاً محدودیتهایی هست که میکوشیم این محدودیتها و مشکلات و معضلات را از سر راه برداریم … این سازمان در این محل سنگر گرفته … به تدریج نیروهای امنیتی عراق وارد قرارگاه میشوند و نقطه کنترلی برپا میدارند و گشت دایر میکنند و بازرسی میکنند و دست به حمله میزنند.»[۸۲]
این اظهار نظر بوضوح نشان میداد که دولت عراق قصد دارد به اشرف حمله کند، بعدها در عمل هم این کار را انجام داد و چندین نوبت به اشرف حمله کرد.
مهمترین این حملات ۶ و ۷ مرداد ۱۳۸۸ (۲۸ و ۲۹ ژوئیه ۲۰۰۹) ۱۹ فروردین ۱۳۹۰ (۸ آوریل ۲۰۱۱) و قتلعام ۱۰ شهریور ۱۳۹۲(۱ سپتامبر ۲۰۱۳) بود، در این حملات در مجموع ۹۹ تن از مجاهدین کشته و صدها نفر زخمی شدند.
حمله ۶ و ۷ مرداد ۱۳۸۸
بعد از انتقال حفاظت قرارگاه اشرف به دولت عراق، سازمان مجاهدین بارها از نیت حملات دولت عراق به قرارگاه اشرف هشدار داد، اما دولت همچنان بر پایبندی خود حفظ حقوق بشر ساکنان اشرف تأکید میکرد.
روز ۴ اردیبهشت ۱۳۸۸ (۲۴ آوریل ۲۰۰۹) پارلمان اروپا در اجلاس رسمی خود در استراسبورگ قطعنامه مهمی دربارهٔ تضمین حفاظت اشرف، ممنوعیت هرگونه جابجایی ساکنان اشرف و تضمین کلیه حقوق آنان طبق کنوانسیون چهارم ژنو و کنوانسیون پناهندگی ۱۹۵۱با ۲۸۴ رأی مثبت در برابر ۴۲ رأی منفی تصویب کرد.[۸۳][۸۴]
روز ۵ مرداد ۸۸ تلویزیون العراقیه خبری بهقرار زیر پخش کرد:
«قرار است دولت عراق مسئولیت امنیت قرارگاه اشرف را در کادر اجرای توافقنامه خروج که بین بغداد و واشینگتن امضاء شده، تحویل بگیرد. سخنگوی رسمی دولت، علی دباغ خاطرنشان کرد که دولت به برخورد انسانی با افراد موجود در قرارگاه بر اساس آنچه که قوانین بینالمللی متداول تعیین کرده، ملتزم است. وی تأکید کرد که تا زمانیکه قوانین جاری عراق رعایت شود، دولت اقدام بهکوچ دادن هیچیک از آنها یا اخراج اجباری آنان از عراق نمیکند».[۸۵]
اما روز ۶ و ۷ مرداد نیروهای عراقی به داخل اشرف یورش بردند و طی ساعتها درگیری، ۱۱ نفر از ساکنان را کشتند و تعدادی را هم مجروح کردند. وبسایت مجاهدین در این باره نوشت:
«در روزهای ۶ و ۷ مرداد ۱۳۸۸، گلههای وحشی و جنایتکار دستآموز خامنهای ـ مالکی با خودروهای هاموی، آبپاش، لودر، سلاح گرم، چماق، داس، تبر و میله آهنی و… به اشرف حمله کردند، تخریب کردند و مجاهدان بیسلاح و بیسپر را آماج شقاوتبارترین ضربات خود قرار دادند. آنها در این حملات وحشیانه، ۱۱ مجاهد خلق را شهید کردند، صدها نفر را مجروح و دچار نقصعضو و بیش از هزار نفر را بهشدت مصدوم کردند و ۳۶مجاهد خلق مصدوم و مجروح را بهگروگان گرفتند و بخشی از اموال را هم تخریب یا بهسرقت بردند.»[۸۶]
طاهر بومدرا [رئیس دفتر حقوق بشر یونامی و مشاور نماینده ویژه دبیر کل در مسائل مربوط به کمپ اشرف از سال ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۲] میگوید:[۸۷]
«آنها (نیروهای عراقی) از هامویها و بلدوزرها برای خراب کردن حصارها و دیوارهای اطراف اشرف استفاده کرده، بیهیچ ملاحظهای در تمامی جهات با سرعت حرکت کرده و تجمع ساکنین را هدف قرار دادند. نیروهای امنیتی عراقی پیاده و مسلح به باتون که بعضاً میخدار هم بود، میله آهنی، چوب بیسبال، زنجیر، داس، تبر، گاز اشکآور، نارنجکهای صوتی و آب فشار قوی با زور بداخل کمپ وارد شده و به صدها نفر از ساکنین غیر مسلح که زنجیر انسانی تشکیل دادهبودند حمله کردند. در بعضی نقاط نیروهای مسلح عراقی بر روی ساکنین آتش گشودند. بر اساس برآورد بعضی از شاهدان عینی از نیروهای آمریکایی مستقر در عراق، حمله بسیار خشونتبار بوده و ساعتها بطول انجامیدهاست تا اینکه بعداز نیمه شب متوقف شد. در صبح روز بعد، ۲۹ ژوئیه، نیروهای مسلح عراقی حوالی ساعت ۱۰۱۵ بداخل کمپ برگشته و در میدان لاله نزدیک ایستگاه آب کمپ اتراق کردند. آنها به همان طریق و با همان سلاحهای روز قبل به ساکنین حمله کردند. در پایگاه قرارگاه عملیاتی گریزلی، واحد رزمی ۱۳۴ نیروهای آمریکایی در سکوت نظارهگر وقایع بود».
بعد از این حمله نیروهای عراقی یک محاصرهٔ سنگین شامل منع تردد، منع ارتباط با عراقیان، محاصره پزشکی، لجستکی و جنگ روانی به وسیله بلندگوهای منصوب دورتادور اشرف را بر ساکنان کمپ اشرف آغاز کردند. این محاصره تا سالهای بعد ادامه پیدا کرد. طاهر بومدرا در کتاب خود در این زمینه مینویسد:
«واحد رزمی ۱۳۴، نیروهای آمریکایی، (که من آنها را بخاطر وسایل تجسسی الکترونیکی کنترل از راه دورشان «برادر بزرگ» مینامیدم) گزارش کردند. نیروهای مسلح عراقی از ورود دکترهای عراقی و افسران پزشکی نیروهای آمریکایی به صحنه برای تخلیه مجروحین جلوگیری کردند. نیروهای عراقی همچنین از بعضی تلاش رسانههای خبری برای نزدیک شدن به منطقه ممانعت به عمل آوردند. آمبولانسهای کمپ اشرف در تلاش پزشکان اشرفی برای انتقال مجروحین به بیمارستان اشرف در خلال حمله بارها مورد شلیک قرار گرفتند. در خلال مأموریت حقیقتیابی، یونامی آمبولانسهایی را که با گلوله سوراخ سوراخ شده بود مورد بازدید قرار داد».[۸۸]
۳۶ تن از نفرات کمپ اشرف که توسط نیروهای عراقی دستگیرشدهبودند دست به اعتصاب غذا زدند، اعتصاب غذای آنها ۷۲ روز طول کشید، که ۷ روز آن اعتصاب خشک بود، اما نهایتاً دولت عراق تحت فشارهای بینالمللی ناگزیر شد آنها را آزاد و به قرارگاه اشرف بازگرداند. در این خصوص نیویورکتایمز از قول سخنگوی دولت عراق نوشت:
«یک گروه ۳۶نفره از اعضای اپوزیسیون ایرانی، بعد از نزدیک به سه ماه بازداشت در عراق، آزاد شدهاند. علیالدباغ میگوید، این افراد روز چهارشنبه به اشرف در شمال عراق بازگردانده شدند. جایی که نزدیک به ۳هزار و ۵۰۰تن از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران از زمان تهاجم آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ در آنجا محصور بودهاند».[۸۹]
به کار گیری ۳۲۰ بلندگو علیه اشرف
به موازات حملات نظامی به قرارگاه اشرف، جنگ روانی گستردهای توسط عوامل وزارت اطلاعات ایران علیه کمپ اشرف براه افتاد. این افراد با ۳۲۰ بلندگو به مدت ۶۷۷ روز بصورت ۲۴ ساعته علیه ساکنین اشرف به تهدید ساکنین اشرف، ایجاد آلودگی صوتی، پخش نوار و … میپرداختند. بلندگوها همچنین مستمر ساکنان را به تسلیم شدن به رژیم ایران فرا میخواندند. این بلندگوها همچنین توسط افرادی که خود را خانواده برخی از اعضاء مینامیدند مورد استفاده قرار میگرفت.
سازمان مجاهدین در این رابطه اعلام کرد اگر فردی از خانواده اعضای مجاهدین برای دیدن فرزند خود آمدهاست میتواند به داخل اشرف آمده و با فرزندش آزادانه دیدار کند.
در این باره مسعود رجوی طی پیامی زیر عنوان «خانواده مجاهدین یا مزدوران ارتجاع؟» در بهمن ۱۳۸۸ با اشاره به همکاری مالکی نخستوزیر وقت عراق برای واردکردن مأموران وزارت بدنام اطلاعات به عراق برای دایر کردن سیرک نظام پشت در اشرف خطاب به مجاهدان اشرف گفت:
«در حالی که نتوانسته اشرف و مجاهدانش را با توافق دوجانبه و خائنانه ولیفقیه ارتجاع و نخستوزیر عراق از پای درآورد؛ در حالی که نتوانسته اشرف و مجاهدانش را با آن جاسوس بیمغز و سیلاب لجنپراکنیهایش از پای درآورد؛ در حالی که نتوانسته اشرف و مجاهدانش را با یک سال محاصرهٔ ضد انسانی از سوی مزدورانش در عراق از پای درآورد؛ در حالی که نتوانسته اشرف را با شهیدان و مجروحان و گروگانهایش از پای درآورد؛ در حالی که نتوانسته با انواع و اقسام تهدید به جابجایی از پای درآورد؛ و در حالی که خانوادههای ما را در داخل کشور به خاطر این که چند سال پیش برای دیدار فرزندانشان یک بار به اشرف آمدهاند، میگیرد و میزند و به حبسهای طولانی محکوم میکند، بله، حالا دوباره در دور باطل مجدداً به سراغ خانوادههای وزارت بدنام رفته تا شاید به این وسیله با اشرف به جنگ روانی بپردازد، شاید هم از دید خودش بریده ویا خائنی را شکار کند، و بعد، بگوید دیدید گفتم که اینها به اجبار اینجا نگه داشته شدهاند، پس آنچه زدم و کشتم و نقص عضو کردم، تقصیر خودشان بود»[۹۰][۹۱]
مسعود رجوی دراین پیام به کارهای دیگر این افراد اشاره کرد:
«یادتان هست که پارسال همین ایام در تهران مشتی را به در سفارت انگلیس بردهبود که تحت عنوان خانواده مجاهدین تظاهرات کنند که چرا فرزندانشان از لیست تروریستی درآمدهاند… واقعاً که چه خانوادههای مهربانی داریم و خودمان خبر نداریم! واقعاً چه عواطف سرشاری دارند که هم از ریختهشدن خون ما سپاسگزارند و هم از این که از لیست تروریستی خارج شدهایم بشدت نگران هستند!!»[۹۲]
طاهر بومدرا رئیس حقوق بشر یونامی در این باره میگوید:
«دفتر نخستوزیر، در همکاری با سفارت ایران در بغداد، ترتیب آنچه «دیدارهای خانوادگی» برخی سازمانهای غیردولتی که توسط دولت ایران اداره میشدند (در اصطلاح فعالین حقوق بشر به آنها سازمانهای غیردولتی میگوئیم) را داد تا اشرف را بیثبات کند. با کمک ارتش عراق آنها در درب شیر چادر زدند و ۹ بلندگو را به چارچوب آهنی دروازه نصب کردند تا پیامهای تهاجمی برای ساکنان پخش کنند. طی دو سال، تعداد بلندگوها به ۳۰۰ دستگاه رسید که روز و شب تهدیدات و توهینها را بسوی ساکنان فریاد میکرد».[۹۳]
حمله ۱۹ فروردین ۱۳۹۰
مقدمهٔ حمله ۱۹ فروردین ۱۳۹۰ از روز ۱۴ فروردین با ورود نیروهای عراقی با زرهی و سلاحهای سنگین به بخش شمالی قرارگاه اشرف شروع شد، نیروهای لشکر ۵ عراق با ۳۰ نفر بر زرهی بی ام پی وان و هاموی وارد اشرف شدند، ساکنین اشرف به این امر اعتراض کردند، و در مقابل زرهیهای نیروهای عراقی ایستادند، اصطکاک بین ساکنین و نیروهای عراقی ادامه داشت تا پنجشنبه شب ۱۸ فروردین ۱۳۹۰ نیروهای بیشتری از طرف دولت عراق در شمال اشرف مستقر شده و ساعت ۴ و ۴۵ دقیقه صبح جمعه ۱۹ فروردین حمله گسترده از طرف نیروهای عراقی آغاز شد که منجر به یک قتلعام شد. تصاویری که از این حمله توسط مجاهدین به رسانهها مخابره شد حاکی از این است که مجاهدین با دست خالی جلوی زرهیهای مقاومت میکردند. این درگیری ۶ ساعت ادامه پیدا کرد، در مجموع ۳۶ نفر از مجاهدین با ضرب گلوله یا با زیر گرفتن توسط خودروی هاموی جان باختند و ۳۵۰ نفر مجروح شدند، همچنین ۶ نفر توسط نیروهای عراقی دستگیر شدند.
طاهر بومدرا در این زمینه میگوید:
بعدازظهر ۷ آوریل، ستونهای نیروهای عراقی از جمله تعدادی خودروهای مهندسی به اشرف وارد شدند. همان شب به من اطلاعاتی رسید که نیروهای آمریکایی که از قرارگاه عملیاتی وارهورس به قرارگاه عملیاتی گریزلی برای مأموریت نظارت آمده بودند اشرف را ترک کرده و این همراه با جابجایی غیرمعمول ارتش عراق در اطراف کمپ و حضور تعدادی از افسران ارشد عراقی منجمله ژنرال علی غیدان، فرمانده نیروی زمینی ارتش عراق، ژنرال طارق العزاوی فرمانده عملیات دیالی و افسر دیگری با نام ژنرال ضیا فرمانده لشکر ۵ همه در اشرف، باعث شدهبود که ساکنان آژیر خطر را به صدا در بیاورند.[۹۴]
روایت صحنه از زبان طاهر بومدرا رئیس دفتر حقوق بشر یونامی
در ساعت ۴ و ۴۵ دقیقه بامداد جمعه ۸ آوریل (۱۹ فروردین ۱۳۹۰)، بهزاد دوباره روی خط آمد. این بار او بمن گفت حمله آغاز شدهاست. ارتش عراق به داخل کمپ وارد شده بود و از یکان پیاده مکانیزه، مهندسی، نیروهای واکنش سریع و نیروهای ضد شورش استفاده میکرد. چند دقیقه بعد، تلفن زنگ زد و خبر رسید که دو تن از ساکنان کشته شدهاند. تا ساعت ۵ بامداد، تعداد تلفات به ۱۲ کشته و تعداد بیشماری مجروح رسیدهبود. ساعت ۷ صبح گزارش شد که تعداد کشتهها به ۱۶ نفر رسیدهاست. از آنجایی که ملکرت نماینده ویژه دبیرکل در خارج عراق بود، به معاون وی اسکوراتس بعنوان افسر برگزیده برای پایان دادن به خشونت تلفن زدم. توافق کردیم که قدم مهم این است به خانه مشاور امنیت ملی فالحفیاض برویم. تماس با مقامات عراقی در روزهای معمول یک چالش بود چه رسد به صبح جمعه، تا وقتی که به خانه او برسیم ساعت ۹ صبح شدهبود و تعداد کشتهها به ۲۲ نفر رسیده بود. ما از او خواستیم که اگر میخواهد زندگی افراد و تصویر ارتش عراق و در حقیقت تصویر ارائه شده از کشور را نجات دهد حمله را فوراً متوقف نماید. حمله به افراد حفاظتشده غیر مسلح توسط گردانهای امنیتی عراق غیرقابل قبول بود. واکنش فالحفیاض این بود شما در معرض شایعات دروغین محض قرار گرفتهاید. من تلفن همراه خود را بیرون آورده و از او خواستم تا خودش با افراد در صحنه صحبت کند و خودش بشنود چه اتفاقی دارد میافتد. در عوض او تلفن خودش را زد. من حدس زدم او به معاونان خود حقی و صادق زنگ زد. فالحفیاض سپس تأکید کرد هیچ اتفاقی نیفتادهاست فقط چند حادثه کوچک بوده که در آن سه تن از ساکنان خودشان را زیر چند خودرو انداختهاند. این سه تن به بیمارستان بعقوبه برده شدهاند. من از او درخواست اجازه دیدار از اشرف در همان روز را کردم. مشاور امنیت ملی، فالحفیاض، درخواستم را با این بهانه به من برگرداند که دیدار هفتگی من روز چهارشنبه انجام شده و دیدار دیگری در همان هفته نیاز نیست.[۹۵]
دادگاه سراسری اسپانیا در حکم ۲۰ تیرماه (۱۱ ژوییه ۲۰۱۱) شکایت علیه آمران و عاملان قتلعام مجاهدان اشرف در روز ۱۹ فروردین را، که ۳۶ شهید و ۳۵۰ مجروح بر جای گذاشت، پذیرفت. طبق این حکم، مالکی نخستوزیر عراق، به مجرد کنار رفتن از مقام نخستوزیری و سلب مصونیت قضایی، به طور اتوماتیک به دادگاه احضار میشود. سپهبد غیدان، فرمانده نیروی زمینی ارتش عراق؛ که به دستور مالکی فرماندهی عملیات قتل عام در اشرف را در روز ۱۹ فروردین بر عهده داشت، سرهنگ جنایتکار، عبداللطیفالعنابی، فرمانده گردان سرکوبگر در اشرف؛ و نیز سرگرد جاسمالتمیمی، برای روز ۱۱ مهر (۳ اکتبر ۲۰۱۱) به دادگاه احضار شدهاند. طبق فیلمها و اسناد موجود، تمیمی همان جنایتکاری است که در قتلعام ۱۹ فروردین شخصاً با تیراندازی مستقیم، شماری از ساکنان اشرف را هدف قرار داد و به قتل رساند. دادگاه همچنین از آقای اد ملکرت نماینده ویژه دبیرکل ملل متحد در عراق و آقای استراون استیونسون رئیس هیئت رابطه با عراق در پارلمان اروپا، دعوت کرد در دادگاه شهادت بدهند.[۹۶][۹۷]
بعد از این حمله موجی از محکومیتهای بینالمللی به راه افتاد، از جمله روز ۱۹ ژوئیه ۲۰۱۱ دبیر کل سازمان ملل در جلسه شورای امنیت از درگیریهای خشونتآمیز اخیر در «اردوگاه اشرف» انتقاد کرد. بان کیمون خاطرنشان کرد که تحقیقات دربارهٔ درگیریهای خونین ماه آوریل در «کمپ اشرف» پیشرفتی نداشتهاست.[۹۸]
انتقال از اشرف به لیبرتی
دولت عراق پس از آخرین حمله در ۱۹ فروردین ۱۳۹۰ (۸ آوریل ۲۰۱۱)، برای خروج اعضاء سازمان مجاهدین خلق از اشرف یک ضرب الأجل تا پایان سال میلادی تعیین و آنها را تهدید به حمله مجدد کرد. برای خروج از این بحران مارتین کوبلر رئیس یونامی [هیئت ویژه سازمان ملل برای همیاری در عراق] با دولت عراق یادداشت تفاهمی را فراهم کرد که بر اساس آن ساکنان قرارگاه اشرف به قرارگاه لیبرتی منتقل شوند، این یاداداشت تفاهم (MoU) به امضای فالحالفیاض مشاور امنیتی دولت عراق و مارتین کوبلر رئیس یونامی رسید و سازمان مجاهدین خلق آنرا پذیرفت.
این پذیرش پس از آن صورت گرفت که هیلاری کلینتون وزیر خارجه آمریکا شرط تمکین دولت آمریکا به حکم دادگاه آمریکایی برای خروج از سازمان مجاهدین از لیست تروریستی را جابجایی اعضای این سازمان از محل زندگی سی ساله خود به لیبرتی اعلام کرد. کمپ لیبرتی یک پایگاه نظامی با وسعت تقریبی ۳۰ کیلومتر، متعلق به نیروهای نظامی ایالات متحده آمریکا در نزدیکی فرودگاه بغداد است که در سال ۲۰۱۲ بخش کوچکی از آن (درحدود ۲٫۵ کیلومتر مربع) توسط مجاهدین مورد استفاده قرارگرفت.
اگر چه مارتین کوبلر نسبت به رعایت حقوق بشر آنها در کمپ لیبرتی اطمینان داده بود، آنها در لیبرتی نیز شرایطی مشابه اشرف داشته و کماکان حق خروج آزادانه از کمپ را نداشته و تحت محاصره لجستیکی، پزشکی و گاه غذایی … بودند.[۹۹]
همچنین این کمپ به دفعات مورد حمله موشکی قرار گرفت که منجر به کشته و زخمی شدن تعداد قابل توجهی از ساکنان شد.
قتلعام ده شهریور ۱۳۹۲
هنگام جابجایی اعضاء سازمان مجاهدین خلق ایران از اشرف به لیبرتی تحت فشار حکومت ایران از طرف دولت عراق به آنها اجازه انتقال یا فروش امواشان داده نشد. نهایتاً بر اساس یک یادداشت تفاهم ۱۰۰ نفر از ساکنان در قرارگاه اشرف برای حفاظت اموال ساکنان اشرف تا تعیین تکلیف نهایی در اشرف ماندند و یونامی و دولت عراق تعهد دادند که از آنها حفاظت نمایند.
با وجود تمامی تعهدات سحرگاه ۱۰ شهریور ۱۳۹۲ اول سپتامبر ۲۰۱۳ تعداد زیادی نیروی عراقی با یونیفرم رسمی ارتش عراق با تجهیزات کامل و سلاحهای مجهز به صدا خفهکن، از چند نقطه وارد اشرف شدند، و دریک اعدام فراقضایی ۵۲ نفر از صد نفر باقی مانده ساکنین در کمپ اشرف را کشته، اسیر کرده و سپس با دست بسته تیرخلاص زدند. آنها همچنین وارد بیمارستان اشرف شده و افرادی را بر روی تخت بیمارستان قتل عام نمودند. علاوه بر آن ۷ نفر از جمله ۶ زن را به گروگان گرفتند که هنوز از سرنوشت آنان اطلاعی در دست نیست. اسامی افراد کشتهشده در حادثه ۱۰ شهریور اشرف عبارت است از زهره قائمی، گیتی گیوهچیان، میترا باقرزاده، ژیلا طلوع، فاطمه کامیاب، مریم حسینی، مهدی فتحاللهنژاد، احمد بوستانی، محمدرضا وشاق، محمد گرجی، علی فیض شبگاهی، نبی سیف، علی اصغر قدیری، حمید باطبی، میرحسین مدنی، علیرضا پورمحمد، علیرضا خوشنویس، علی اصغر مکانیک، سیدعلی سید احمدی، مجید فردی شیویاری، شجاعالدین متولی جلالی، محمد جعفرزاده، محمودرضا صفوی، اردشیر شریفیان، کورش سعیدی، قباد سعیدپور، شاهرخ اوحدی، فریبرز شیخالاسلام، ابراهیم اسدی، غلامعباس گرمابی، ناصر سرابی، بیژن میرزایی، رحمت بلوک نخجیری، ابوالقاسم رضوانی، سیدعلی اصغر عمادی چاشمی، محمدعلی محمودی، حسین سلطانی بابوکانی، حسین مام رسولی، عبدالحلیم (عظیم) نارویی، سعید نورسی، حمید صابری لیف شاگردی، شهرام یاسری، سیروس فتحی مغانجوقی، ناصر کرمانیان، امیرحسین افضلنیا، رحمان منانی، حسن غلامپور توبیجاری، حسن جباری، یاسر حاجیان، ناصر حبشی، امیرمسعود نظری، سعید اخوان هاشمی».[۱۰۰]
۴۲ نفر دیگر که از این حمله جان سالم بدر برده بودند ۱۰ روز بعد به کمپ لیبرتی منتقل شدند.
این انتقال طبق طرح مشترک یونامی و سفارت آمریکا برای انتقال آخرین گروه از ساکنان ا شرف به لیبرتی به تاریخ ۵ سپتامبر ۲۰۱۳ دولت عراق کلیه اموال اشرف را حفاظت و ضمانت خواهد کرد و به ساکنان اجازه فروش اموالشان در هر زمانی را خواهد داد. روز بعد (۶ سپتامبر) خانم الیزابت جونز معاون وقت وزیر خارجه آمریکا در امور خاور نزدیک در نامه به خانم رجوی نوشت در صورت موافقت ساکنان با طرح فوق سازمان ملل به فراهم کردن حفاظت از اموال در اشرف از طریق بهکارگیری یک شرکت حفاظتی محلی مورد اعتماد کمک خواهد نمود. سفارت آمریکا تمامی توان خود را برای حمایت از این تلاشها بهکار خواهد بست.[۱۰۱] البته در عمل تمامی اموال ساکنان اشرف، توسط نیروهای عراقی به سرقت رفت، شورای ملی مقاومت در این زمینه بارها و بارها با صدور اطلاعیههایی نسبت به غارت اموال ساکنان اشرف اعتراض کرد.
اسناد قتلعام ده شهریور در اشرف[۱۰۲]
انتقال سازمان مجاهدین به آلبانی
حملات به کمپ لیبرتی همانند کمپ اشرف علیرغم تضمینهای دولت آمریکا ادامه یافت. همچنین کوبلر رئیس یونامی پیش از این به ساکنین تضمین داده بود که کمپ لیبرتی یک محل ترانزیت موقت «TTL» خواهد بود و ساکنین از آنجا به کشورهای ثالث منتقل خواهند شد. اما این کمپ دربسته که تحت محاصره و نظارت کامل ارتش عراق داشت تبدیل به هدفی آسان و بیدفاع در برابر حملات موشکی متعددی قرار گرفت که قربانیان بسیار و خساراتی عظیم برجای گذاشت.
پنج حمله موشکی سنگین به کمپ ثبت شد که در هر نوبت دهها موشک به سوی آن شلیک گردید. این حملات به ترتیب در:
بامداد ۲۱ بهمن ۱۳۹۱
نیمروز ۲۵ خرداد ۱۳۹۲
شامگاه ۵ دی ۱۳۹۳
و شامگاه ۱۴ تیر ۱۳۹۵ صورت گرفت.
بزرگترین این حملات در شبانگاه ۷ آبان ۱۳۹۴ و با استفاده از ۸۰ موشک ۲۴۰ میلیمتری تقویت شده (ساخت صنایع نظامی سپاه پاسداران، موسوم به فلق) با قدرت بالای انفجاری بود. این حمله موشکی به محدودهی کوچک کمپ لیبرتی و بنگالهای بیدفاع و متراکم آن منجر به جان باختن ۲۴ تن از ساکنان و زخمیشدن دهها تن دیگر شد که حسین ابریشمچی از فرماندهان ارتش آزادیبخش ملی ایران و مسئولان سازمان مجاهدین خلق ایران و عضو شورای ملی مقاومت، در میان جانباختگان بود؛ همچنین خسارات مادی فراوانی به اموال و محل سکونت ساکنان وارد شد. این حمله نشان داد که هیچ تضمین امنیتی وجود ندارد و دولت ایران قصد نابودی ساکنان لیبرتی را دارد.
در بیانیه کمیسیون امنیت و ضدتروریسم شورای ملی مقاومت در این باره آمدهاست:
«هدف خامنهای، نه خروج زنان و مردان مجاهد از عراق، بلکه منحصراً نابود کردن یا به تسلیم واداشتن آنهاست». به همین خاطر «مقاومت ایران در یکسال گذشته بهطور گسترده و فشرده تلاشهای خود را در ارتباط با لیبرتی بر روی دو مؤلفه متمرکز کرده بود: انتقال مجاهدین از لیبرتی به خارج از عراق، و تأمین حفاظت آنها تا زمانی که در عراق هستند».[۱۰۳]
نهایتاً پس از تلاشهای بینالمللی مریم رجوی و کار با کمیساریای عالی پناهندگان و دولت آمریکا، پس از ملاقاتی که بین رهبران مجاهدین با سالی بریشا نخست وزیر وقت آلبانی انجام شد، این کشور پذیرفت که ساکنین اشرف را به عنوان پناهنده بپذیرد.
از نیمه بهمن ۱۳۹۴ تا ۱۹ شهریور ۱۳۹۵ طی تقریباً ۷ ماه ساکنان زندان لیبرتی طی ۵۳ نوبت پرواز به خارج عراق و عمدتاً به آلبانی منتقل شدند. این پیروزی بزرگی برای مجاهدین بود و این انتقال را «هجرت بزرگ»[۱۰۴] نامیدند.
دولت ایران نارضایتی خود را از خروج اعضای مجاهدین در عراق را بارها به اطلاع طرف عراقی رسانده بود،
کمیسیون امنیت و ضد تروریسم شورای ملی مقاومت در این باره نوشت:
«در جریان سفر مشاور امنیت ملی عراق به تهران در اوایل شهریور، پاسدار شمخانی دبیر شورایعالی امنیت آخوندها و همچنین سرکردگان اطلاعات و نیروی قدس در مورد بر باد رفتن سرمایهگذاری ۱۴ساله روی برگههای دستگیری انترپل و احکام ساختگی دستگیری با مُهر قضاییه عراق، به او هشدار دادند و از او به جدّ خواستند همکاریهای لازم را برای شلیک موشک به لیبرتی بهعمل آورد و مهمتر از آن، جلوی خروج ۶۰نفر را بگیرد و آنها را دستگیر و به رژیم تحویل بدهد».[۱۰۵]
همچنین دولت ایران از این که برای خروج اعضای سازمان مجاهدین از عراق فشار آورده بود ابراز پشیمانی کرد.
«یکی از سرکردگان رژیم در این باره خاطرنشان کرد: سیاست اولیه ما استقبال از خروج منافقین از عراق بود اما حالا خیلیها پشیمان هستند، چون سازمان توانست همه آنها را خارج کند و هیچکدام از کارهای ما برای نابود کردن آنها در عراق و یا دستگیری سران آنها به جایی نرسید. آنها حتی همه مدارکشان را با خودشان بردند و نگذاشتند حتی یک برگ هم بهدست ما بیفتد. ما وقتی دیدیم خروج منافقین از عراق متوقف نخواهد شد، از ایرج مسجدی (سفیر ایران در عراق) و تیم قدس در عراق خواستیم تا برنامه ترور کادر رهبری مجاهدین را در عراق در دستور کار قرار بدهند».[۱۰۶]
اما مجاهدین توانستند به سلامت و بدون هیچ حادثه یا خونریزی عراق را ترک کنند. مجاهدین این انتقال را «هجرت بزرگ» و آغاز فاز تهاجم مینامند. آنها استراتژی خود را برای سرنگونی آخوندها هم اکنون استراتژی هزار اشرف و کانونهای شورشی اعلام نمودند.
در مراسم گردهمایی ایرانیان در روز شنبه ۱۰ تیرماه ۱۳۹۶–۱ ژوئیه ۲۰۱۷- اعضای مجاهدین مستقر در آلبانی در این برنامه از طریق تلهکنفرانس شرکت کردند، چند نفر از فرماندهان و مسؤلان بالای سازمان مجاهدین خلق ایران و فرماندهان ارتش آزادیبخش در این مراسم با ایرانیان شرکت کننده در گردهمایی پاریس سخن گفتند.
صدیقه حسینی مسؤل اول پیشین سازمان مجاهدین خلق ایران گفت:
«ما برای جان بدر بردن به اینجا نیامدهایم، ما برای جنگ صدبرابر علیه نظام جهل و جور و آخوندی اینجا هستیم ما با پشتوانه مسیر طی شده، و با چشماندازهای بسیار روشن، مصممتر از همیشه پرتوان و پرتلاش برای تحقق آزادی مردم ایران دمی از پای نخواهیم نشست و به آن متعهد هستیم. دشمن ضد بشر و خونریز باید بداند که از نبرد بیامانمان برای سرنگونی خلاص نخواهد شد.»[۱۰۷]
سازمان مجاهدین خلق ایران پس از پایان موفقیتآمیز عملیات انتقال، اقدام به ساخت یک پایگاه جدید در آلبانی کرد.
اشرف ۳ پایگاه جدید سازمان مجاهدین خلق در آلبانی است. این پایگاه در میان تپهها و کوههای شمال غربی تیرانا پایتخت آلبانی و در نزدیکی شهر بندری دورس قرار دارد. ساختن اشرف ۳ از اواخر سال ۲۰۱۷ میلادی (۱۳۹۶ خورشیدی) آغاز شد و با سرعتی غیرقابل پیش بینی به پایان رسید. زمینهای اشرف ۳ پیش از آغاز ساخت و ساز پوشیده از درختزارها و مراتع بود و از ابتدا توسط اعضای سازمان مجاهدین خلق و با همکاری شرکتهای تخصصی ساخته شد.
پانویس
- ↑ کتاب «شکلگیری انقلاب اسلامی»
- ↑ شائول بخاش «حکومت آیتاللهها» صفحهٔ ۱۰
- ↑ محسن میلانی «شکلگیری انقلاب اسلامی از سلطنت تا جمهوری» صفحه ۹۶ و ۹۷
- ↑ ۴خرداد، شهادت بنیانگذاران و راز ماندگاری و راهگشایی تاریخی آنان
- ↑ 16اردیبهشت سالگرد شهادت مجاهد قهرمان مجید شریف واقفی
- ↑ کیهان-۱۸ بهمن ۱۳۵۷- شماره۱۰۶۳۲
- ↑ نشریه پیام خلق شماره 2 ـ 12 فروردین1357
- ↑ دموکراسی خیانت شده-صفحهٔ ۱۳۶
- ↑ استراتژی قیام و سرنگونی- مسعود رجوی
- ↑ دموکراسی خیانت شده-صفحهٔ ۱۳۷
- ↑ دموکراسی خیانت شده
- ↑ روزنامه لوموند تاریخ ۲۹ مارس ۱۹۸۰
- ↑ وبسایت بیبیسی فارسی ۳۰ خرداد ۱۳۹۰–۲۰ ژوئن ۲۰۱۱
- ↑ روزنامهٔ فرانسوی لوموند-۱۱ اسفند ۱۳۵۸
- ↑ تلویزیون دولتی ایران - ۲۵ اسفند ۱۳۷۸
- ↑ روزنامه عصر آزادگان تاریخ ۱۴ دی ۱۳۷۸
- ↑ شائول بخاش - کتاب «حکومت آیتاللهها» صفحهٔ ۱۲۳
- ↑ داستان سفر پنجاه ساله- نوشته عبدالعلی معصومی- صفحهٔ ۱۳۳
- ↑ داستان سفر پنجاه ساله- نوشته عبدالعلی معصومی
- ↑ ارواند آبراهامیان کتاب «مجاهدین ایران» صفحات ۲۱۸–۲۱۹
- ↑ وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
- ↑ داستان سفر پنجاه ساله- نوشته عبدالعلی معصومی- صفحهٔ ۱۸۷
- ↑ برگرفته از وبسایت شورای ملی مقاومت
- ↑ نشریهٔ «مجاهد»، شمارهٔ ۲۳۵–۷ بهمن ۱۳۶۳
- ↑ سخنرانی مریم رجوی بمناسبت روز جهانی زن ۲۰ اسفند ۱۳۹۱ - وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
- ↑ اطلاعیهٔ شورای ملی مقاومت ۲۳ اردیبهشت ۱۳۶۵
- ↑ رادیو دولتی ایران - ۱۱ فروردین ۱۳۶۴
- ↑ روزنامه کویتی القبس ۲۱ فروردین ۱۳۶۵
- ↑ روزنامه فرانسوی لوموند ۲۲ فروردین ۱۳۶۵–۱۱ آوریل ۱۹۸۶
- ↑ خبرگزاری فرانسه ۱ خرداد ۱۳۶۵–۲۲ می ۱۹۸۶
- ↑ کتاب دموکراسی خیانت شده- کمیسیون خارجی شورای ملی مقاومت- صفحهٔ ۸۰
- ↑ کتاب «قاتلان بدونمرز» نوشته رولان ژاکار
- ↑ وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
- ↑ کتاب دموکراسی خیانتشده- کمیسیون خارجی شورای ملی مقاومت- صفحهٔ ۷۹
- ↑ وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
- ↑ وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
- ↑ جلد ۱۲ صحیفه خمینی، از صفحه ۱۴۶ تا صفحه ۱۴۸ و سایت جامع خمینی [۱]
- ↑ صحیفه نور خمینی، جلد ۱۲، ص ۴۰
- ↑ صحیفه نور خمینی، جلد ۱۲، ص ۴۴
- ↑ صحیفه نور خمینی، جلد ۱۲، ص ۵۶
- ↑ روزنامه جمهوری اسلامی، ۲۷ اسفند ۱۳۶۰
- ↑ وبسایت بیبیسی فارسی
- ↑ وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
- ↑ روزنامه جوان-۱۹ تیر۱۳۸۷
- ↑ طرح صلح شورای ملی مقاومت
- ↑ کتاب دموکراسی خیانت شده- کمیسیون خارجه شورای ملی مقاومت- صفحهٔ ۷۷
- ↑ وبسایت شورای ملی مقاومت ایران
- ↑ داستان سفر پنجاه ساله- نوشته عبدالعلی معصومی- صفحه ۳۱۲–۳۱۳
- ↑ رادیوی دولتی ایران- ۲۳ شهریور ۱۳۶۹
- ↑ کتاب داستان سفر پنجاه ساله نوشته عبدالعلی معصومی- به نقل از اطلاعیه سازمان مجاهدین- ۱۸ اسفند ۱۳۶۹
- ↑ تلویزیون دولتی ایران ۲۷ اسفند ۱۳۶۹
- ↑ کتاب داستان سفر پنجاه ساله نوشته عبدالعلی معصومی، صفحات ۳۴۰–۳۴۱
- ↑ رادیوی دولتی ایران- نماز جمعه ۲۳ فروردین ۱۳۷۰
- ↑ روزنامه «لسآنجلستایمز» ۹ اکتبر ۱۹۹۷- وبسایت همبستگی ملی
- ↑ مجله نیوزویک ۲۶ سپتامبر ۲۰۰۲–۴ مهرماه ۱۳۸۱
- ↑ وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
- ↑ روزنامه وال استریت ژورنال- ۲۹ نوامبر ۲۰۰۶- به نقل از وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
- ↑ وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
- ↑ ۷ بهمن ۱۳۷۸-وبسایت بیبیسی فارسی
- ↑ وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
- ↑ وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
- ↑ وبسایت وزارت خارجه ایالات متحدهی آمریکا
- ↑ داستان سفر پنجاه ساله - نوشته عبدالعلی معصومی صفحهٔ ۳۸۵
- ↑ داستان سفر پنجاه ساله - نوشته عبدالعلی معصومی - صفحهٔ ۳۸۵
- ↑ واشینگتن پست، ۱۸ آوریل ۲۰۰۳
- ↑ روزنامهٔ خراسان، ۱۹ فروردین ۱۳۸۲
- ↑ داستان سفر پنجاه ساله- نوشته عبدالعلی معصومی -صفحهٔ ۳۸۳
- ↑ داستان سفر پنجاه ساله - نوشته عبدالعلی معصومی- صفحهٔ ۳۸۴
- ↑ داستان سفر پنجاه ساله- نوشته عبدالعلی معصومی صفحهٔ ۳۸۴
- ↑ تلویزیون سی ان ان ۲ اردیبهشت ۱۳۸۲
- ↑ روزنامه لوموند ۲۲ اردیبهشت ۱۳۸۲
- ↑ داستان سفر پنجاه ساله- نوشته عبدالعلی معصومی - صفحهٔ ۳۹۷
- ↑ روزنامه نیویورک تایمز ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۲
- ↑ خبرگزاری آسوشیتدپرس ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۲
- ↑ خبرگزاری فرانسه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۸۲–۱۱ می ۲۰۰۳
- ↑ داستان سفر پنجاه ساله- نوشته عبدالعلی معصومی- صفحهٔ ۳۹۹
- ↑ خبرگزاری فرانسه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۲–۱۰ می ۲۰۰۳
- ↑ وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
- ↑ Multi-National Force - Iraq - Media Roundtable: Gen. David H. Petraeus, Sept. 4
- ↑ وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
- ↑ وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
- ↑ تلویزیون الفرات وابسته به مجلس اعلای اسلامی عراق – ۱۲ فروردین ۱۳۸۸
- ↑ European Parliament resolution on the humanitarian situation of Camp Ashraf residents
- ↑ وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
- ↑ تلویزیون العراقیه- تلویزیون رسمی دولت عراق- ۵ مرداد ۱۳۸۸
- ↑ وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
- ↑ کتاب «داستان ناگفته کمپ اشرف» نوشته طاهر بومدرا رئیس دفتر حقوق بشر یونامی در عراق - صفحهٔ ۱۹
- ↑ کتاب «داستان ناگفته کمپ اشرف» نوشته طاهر بومدرا رئیس دفتر حقوق بشر یونامی در عراق - صفحهٔ ۱۹
- ↑ نیویورک تایمز - ۱۵ مهر ۱۳۸۸–۷ اکتبر ۲۰۰۹
- ↑ داستان سفر پنجاه ساله- نوشته عبدالعلی معصومی- صفحهٔ ۴۶۲
- ↑ کتاب «خانواده مجاهدین یا مزدور ارتجاع؟» - وبسایت ایران افشاگر
- ↑ داستان سفر پنجاه ساله- نوشته عبدالعلی معصومی- صفحهٔ ۴۶۳
- ↑ کتاب «داستان ناگفته کمپ اشرف» نوشته طاهر بومدرا رئیس دفتر حقوق بشر یونامی در عراق - صفحهٔ ۵۲
- ↑ کتاب «داستان ناگفته کمپ اشرف» نوشته طاهر بومدرا رئیس دفتر حقوق بشر یونامی در عراق - صفحهٔ ۷۲
- ↑ کتاب «داستان ناگفته کمپ اشرف» نوشته طاهر بومدرا رئیس دفتر حقوق بشر یونامی در عراق - صفحهٔ ۷۳
- ↑ دبیرخانه شورای ملی مقاومت ۲۳ تیر ۱۳۹۰ (۱۴ ژوییه۲۰۱۱)
- ↑ وبسایت مریم رجوی
- ↑ وبسایت دویچه وله فارسی
- ↑ Camp Ashraf & Liberty
- ↑ وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
- ↑ ماده ۸۱ بیانیه سی و ششمین سالگرد تأسیس شورای ملی مقاومت ایران
- ↑ اسناد قتلعام اشرف
- ↑ کمیسیون امنیت و ضدتروریسم شورای ملی مقاومت ۱۹شهریور۱۳۹۵ (۹سپتامبر۲۰۱۶)
- ↑ وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
- ↑ کمیسیون امنیت و ضدتروریسم شورای ملی مقاومت ایران ۱۹شهریور۱۳۹۵ (۹سپتامبر۲۰۱۶)
- ↑ کمیسیون امنیت و ضدتروریسم شورای ملی مقاومت ایران ۱۹شهریور۱۳۹۵ (۹سپتامبر۲۰۱۶)
- ↑ سیمای آزادی تلویزیون ملی ایران - ۱۰ تیرماه ۱۳۹۶