موسی خیابانی
موسی خیابانی | |
---|---|
موسی خیابانی | |
زادروز | ۱۳۲۶ تبریز |
درگذشت | ۱۹ بهمن ۱۳۶۰(۳۴ سالگی) تهران- زعفرانیه |
آرامگاه | گلزار خاوران |
ملیت | ایرانی |
تابعیت | ایرانی |
تحصیلات | دانشجوی فیزیک |
از دانشگاه | دانشگاه تهران |
سالهای فعالیت | از سال ۱۳۴۵ تا ۱۳۶۰ |
شناختهشده برای | مردم ایران |
نقشهای برجسته | از رهبران مجاهدین- کاندیدای مجاهدین برای مجلس شورای ملی از تبریز |
تأثیرپذیرفتگان | اعضاء وهواداران مجاهدین |
حزب سیاسی | مجاهدین |
دین | اسلام-شیعه |
همسر | آذر رضایی |
موسی خیابانی با نام کامل موسی نصیراوغلی خیابانی در سال ۱۳۲۶ در تبریز و در خانوادهای مذهبی متولد شد. پدرش در بازار تبریز مغازهدار بود. تحصیلاتش را تا سطح دیپلم در دبیرستان فردوسی تبریز گذراند و در رشتهی فیزیک دانشکدهی علوم دانشگاه تهران قبول شد.
بعد از ورود به دانشگاه با مجاهدین آشنا شد و در اواخر سال ۱۳۴۵ به عضویت مجاهدین درآمد. آموزشهای سازمان را زیر نظر بنیانگذار سازمان مجاهدین، محمد حنیفنژاد گذراند.
در سال ۱۳۴۹ در مرکزیت یکی از شاخههای سازمان مجاهدین خلق ایران قرار گرفت. همان سال برای آموزشهای چریکی به فلسطین و اردوگاههای نظامی الفتح رفت، و در مرداد۱۳۵۰ به ایران بازگشت.
به دنبال حملهی گستردهی ساواک به مراکز و خانههای سازمان مجاهدین در شهریورماه ۱۳۵۰ موسی خیابانی هم دستگیر شد؛ موسی ماهها زیر شکنجه بود؛ شدت شکنجهها به قدری بود که او مدتی در بیمارستان بستری بود.
موسی خیابانی در اردیبهشت ۱۳۵۱ توسط دادگاه نظامی حکومت محمدرضا پهلوی به اعدام محکوم گردید؛ این حکم در دادگاه دوم موسی خیابانی هم تأیید شد، اما پس اعدام بنیانگذاران سازمان مجاهدین، رژیم محمدرضا شاه بشدت تحت فشارهای بینالمللی و اعتراضهای گسترده قرار گرفت، بخصوص فعالیتهای دکتر کاظم رجوی برادر بزرگتر مسعود رجوی که یک حقوقدان برجسته بود و در آن زمان در سوییس مستقر بود؛ باعث شد که شاه از اعدام موسی خیابانی و چندتن دیگر از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران صرفنظر کند.
به همین خاطر موسی خیابانی به حبس ابد محکوم و به زندان قصر تهران منتقل شد.
موسی خیابانی طی ۷سالی که در زندان بود، فعالیتهای بسیار فشردهای در زندان داشت، و نقش مؤثری در رشد تشکیلات سازمان مجاهدین خلق ایران داشت.
موسی خیابانی جزو آخرین دسته از زندانیان سیاسی بود که به همراه مسعود رجوی در ۳۰دی ۱۳۵۷ از زندان آزاد شد و مورد استقبال مردم قرار گرفت. بخصوص زمانی که وارد تبریز شد مردم تبریز با استقبال بسیار گسترده از او به مثابهی یک قهرمان استقبال کردند.
بعد از پیروزی انقلاب ضد سلطنتی موسی خیابانی بعنوان نفر دوم سازمان مجاهدین خلق ایران، نقش اساسی در مبارزات سیاسی آن زمان داشت.
بعد از ۳۰خرداد ۱۳۶۰ که سازمان مجاهدین خلق ایران وارد مبارزهی قهرآمیز با دولت ایران شد، موسی خیابانی فرماندهی بسیاری از عملیاتهای نظامی را به عهده داشت، پس از عزیمت مسعود رجوی و رفتن او به پاریس، موسی خیابانی فرماندهی عملیاتهای نظامی مجاهدین شد و بعنوان جانشین مسعود رجوی در داخل کشور فعالیت میکرد.
موسی خیابانی روز ۱۹بهمن ۱۳۶۰ طی یک درگیری سنگین به همراه ۱۸ تن از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران از جمله اشرف رجوی (ربیعی) همسر مسعود رجوی، جان باختند؛ مجاهدین از این واقعه به نام «عاشورای مجاهدین» یاد میکنند و موسی را سردار شهید خلق لقب دادهاند. رژیم ایران حتی محل دفن این جانباختگان را اعلام نکرد؛ اما براساس برخی گمانهزنیها محل دفن موسی خیابانی و اشرف رجوی در گلزار خاوران تهران است.
زندگینامهی موسی خیابانی
موسی خیابانی در سال ۱۳۲۶ در تبریز بدنیا آمد؛ پدرش در بازار تبریر مغازه داشت و خانوادهی آنها یک خانوادهی مذهبی بود. دبیرستان منصور تبریز جایی بود که موسی در آن دیپلم گرفت. موسی خیابانی در رشتهی فیزیک دانشگاه تهران پذیرفته شد؛ در اواخر سال ۱۳۴۵ به عضویت سازمان مجاهدین خلق در آمد و تحت آموزشهای مستقیم محمد حنیفنژاد بنیانگذار سازمان مجاهدین قرار گرفت.
موسی خیابانی تحت مسئولیت علی میهندوست از اعضای مرکزیت سازمان به سرعت رشد کرد و به یکی از اعضای مهم و قابل اتکای سازمان مجاهدین تبدیل شد.
موسی خیابانی برای آموزشهای نظامی به اردوگاههای نظامی الفتح در فلسطین و سوریه رفت. در مرداد ۱۳۵۰ به ایران بازگشت و در شهریور سال ۱۳۵۰ با دستگیریهای گسترده، موسی هم دستگیرشد. بعد از محاکمه به اعدام محکوم شد، دادگاه دوم هم حکم اعدام موسی خیابانی را تأیید کرد، اما فشارهای بینالمللی و سازمانهای حقوق بشری به رژیم شاه بعد از اعدام بنیانگذاران، شاه را مجبور ساخت که از اعدام موسی و برخی دیگر از اعضای سازمان مجاهدین چشمپوشی کند و او به حبس ابد محکوم شد. در زندان هم یک عنصر بسیار فعال در ایجاد و تقویت تشکیلات مجاهدین بود. مسعود رجوی در میتینگ انتخاباتی تبریز در ۲۰ اسفند سال ۱۳۵۸ موسی خیابانی را بعنوان کاندیدای تبریز اینگونه به مردم تبریز معرفی کرد؛ «و امروز در آستانهی انتخابات مجلس شورای ملی با اهمیتی که این دوره داره بایستی به عرضتون برسونم، ما نشستیم شورایی تشکیل دادیم که صالحترین کاندیداها رو در کادر برنامهی ۱۲مادهای که برای ریاست جمهوری خود من عنوان شده بود به مجلس بفرستیم چون مسئلهی ما مسئلهی برنامه است. از اونهایی که در کادر گزینش ما دعوت ما رو پذیرفته بودن از شورایی که تشکیل داده بودیم و هیئتی که تشکیل داده بودیم، سعی کردیم بهترینها رو انتخاب کنیم، و برای شما و برای تبریز بخاطر اهمیتش، بخاطر اینکه گفتم زادگاه سیاسی و عقیدتی و تشکیلاتی ماست، بهترین خودمون رو برادر مجاهدم موسی رو انتخاب کردیم و به شما پیشنهاد میکنیم. من امروز محور و لنگر تشکیلاتمون رو به شما پیشنهاد میکنم. بارها از برادر شهید و بنیانگذارمون محمد شنیدم که گفته بود در دورانی که ما زندان بودیم و در مدت کوتاهی که اون هنوز بیرون بود، جزو کسانی که نام میبرد که تا آخر در این راه خواهند ایستاد، در صدرشون موسی بود. چه در روزگاری که یکسال در فلسطین بسر برد، و چه در زمانی که دستگیر شد ساعتی بعد ما پیکر نیمهجان و بیهوش او رو دیدیم که سیاه شده بود و بعد فهمیدیم که در ورود با سر زده بود به میز و فرقش شکافته بود و خونین شده بود و بعد به بیمارستان بردن و جراحیش کردن و هنوز هم غدهای در سر داره ولی بازهم دژخیمان از سیاه کردنش، از سیاه کردن تمام پیکرش خودداری نکردن. در بیدادگاه هم مرد و مردانه دفاع کرد، از تبریز گفت، از خلق گفت، از ایران گفت، از سرداران گفت. به راستی بگم عادت ما به تعریف نداریم اما به مثابهی یک گزارش به شما همشهریهاش، به شما خلق قهرمان تبریز بایستی گزارش بدم، بعد از ضربهی چپنماها اگر مردان استوار و آهنینعزمی همچون موسی نبودن، به راستی که اثری از ما دشمن بجا نمیگذاشت. بازهم در یککلام وقتی که چپنماها شایع میکردن که تمام مجاهدین تغییر مکتب و مسلک دادن و از اسلام خارج شدن، مسئلهی موسی اونقدر روشن بود که خودشون هم میگفتن؛ بجز موسی. بعد هم بسیاری گزارشات از ساواک شنیدیم که اگر خیابانی رو نبرید تعداد نادمین زندان کم خواهد بود، ببریدش تا نادمین زیاد بشن. پس امروز مادران تبریزی من، پدرها، برادرها و خواهرها، من به شما تبریک و تهنیت میگم برای چنین کاندیدایی. ما چکیده و عصارهی مکتبی و تشکیلاتی خودمون رو تقدیم شما کردیم». [۱]
بعد از کودتای اپورتونیستی علیه سازمان مجاهدین خلق در سال ۱۳۵۴، و متلاشی کردن سازمان مجاهدین خلق، موسی خیابانی در کنار مسعود رجوی نقش بسیار ارزندهای ایفا کرد تا سازمان مجاهدین خلق ایران از نابودی صد در صد نجات بپدا کند.
موسی خیابانی کسی بود که درباره شخصیت و منش رفتاریش میگویند، طوری بود که در زندان، افراد طرفدار خمینی از او حساب میبردند، و بازجوها و شکنجه گران ساواک شاه نیز در حالیکه شکنجه اش میکردند اما او را «آقا موسی» خطاب میکردند. موسی خیابانی بعد از آزادی از زندان هنگامی که به همراه مسعود رجوی به دیدار آیتالله طالقانی رفت، طالقانی، دربارهی موسی خیابانی و مسعود رجوی گفت: «بازجوها از اسم مسعود رجوی وحشت داشتند، از اسم موسی خیابانی وحشت داشتند».[۲]
موسی خیابانی در ۳۰دیماه ۱۳۵۷ به همراه آخرین دسته از زندانیان سیاسی از زندان آزاد شد.
روز ۳۰دیماه ۵۷، ۱۶۲زندانی سیاسی از زندان قصر آزاد شدند. مسعود رجوی و موسی خیابانی (پس از ۷سال اسارت در زندانهای شاه) جزو آزادشدگان بودند. هزاراننفر در برابر درب زندان از زندانیان آزادشده استقبال پرشوری بعمل آوردند.[۳]
موسی خیابانی در قیام بهمن۵۷ در تبریز شرکت کرد و در تسخیر پادگانهای نظامی نقش مهمی داشت.
بعد از پیروزی انقلاب۵۷ و دوران مبارزات مسالمتآمیز سیاسی، موسی نقش بسیار مهمی در پیشبردن خط سیاسی مجاهدین داشت. سخنرانیهای موسی در آن دوران مورد توجه جوانان و اقشار آگاه قرار میگرفت.
بعد ۳۰خرداد که سازمان مجاهدین خلق ایران اعلام مبارزهی قهرآمیز با حکومت خمینی کرد، موسی فرماندهی بسیاری از عملیاتهای مجاهدین را بعهده داشت.
سرانجام موسی خیابانی در روز ۱۹بهمن ۱۳۶۰ در یک درگیری سنگین در زعفرانیهی تهران به شهادت رسید.
موسی خیابانی؛ عزیمت به فلسطین
در سال ۱۳۴۹همزمان با ورود سازمان مجاهدین خلق به مرحلهی تدارک عمل و ایجاد آمادگیهای نظامی در اعضاء، موسی خیابانی هم برای آموزشهای چریکی راهی فلسطین شد؛ اما پس از خروج مخفیانه از ایران در دُبی مورد سوءظن پلیس قرار گرفت و به همراه ۵تن دیگر از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران دستگیر شد.
بعد از این آنها نزدیک به ۳ماه در بازداشت پلیس دُبی بودند؛ پلیس دُبی تصمیم گرفت که آنها را با یک هواپیما تحویل مقامات ساواک بدهد؛ سازمان مجاهدین از این تصمیم آگاه میشود، یک واحد از اعضای مجاهدین که تحت فرماندهی رسول مشکینفام بودند، تصمیم میگیرند که مسیر هواپیما را تغییر بدهند؛ آنها در این عملیات موفق میشوند هواپیما را در بغداد به زمین بنشانند.
در آبانماه ۱۳۴۹ هواپیمای حامل موسی خیابانی و تعدادی دیگر از اعضای مجاهدین، در بغداد فرود میآید، پس از پیادهشدن از هواپیما مقامات وقت عراقی در فرودگاه این افراد را دستگیر و به زندان میبرند. موسی و ۸تن دیگر از همقطارانش، ۲ماه نیز در زندان بغداد بازداشت و زیر شکنجه بودند، اما اسرار سازمان مجاهدین را حفظ کردند؛ تا اینکه سرانجام پس از روشن شدن موضوع، همهی این افراد توسط دفتر الفتح از بغداد به فلسطین اعزام میشوند.
موسی ۳ماه و نیم در اردوگاههای سازمان الفتح در لبنان و سوریه آموزش دید و در مرداد ۱۳۵۰ مخفیانه به ایران بازگشت، و بطور فعال تجربیات خارج از ایران را جمعبندی و تجاربی را برای سازمان استخراج کرد که همواره مورد استفادهی اعضای آن زمان قرار میگرفت، همچنین موسی از فرماندهان نظامی سازمان قبل از ضربهی شهریور سال ۵۰ به شمار میرفت.[۴]
موسی خیابانی در زندانهای شاه
موسی خیابانی به دنبال حملات وسیع و یورش گستردهی ساواک به سازمان مجاهدین خلق ایران در شهریورماه ۱۳۵۰ به همراه ۳۳تن دیگر از اعضای مجاهدین بازداشت شد. بعد از بازداشت ماهها زیر شکنجه بود؛ شکنجهها به حدی سخت بود که در دورهی بازجویی موسی خیابانی در بیمارستان بستری شد، در اردیبهشت ۱۳۵۱ دادگاه نظامی او را به اعدام محکوم کرد، این حکم را دادگاه دوم هم تأیید کرد.
بعد از اعدام بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران فشار سازمانهای بینالمللی بر روی رژیم شاه زیاد شد، بطوریکه شاه از اعدام موسی خیابانی و چندتن دیگر از اعضای مجاهدین چشمپوشی کرد در نتیجه موسی خیابانی به حبس ابد محکوم شد و به زندان قصر انتقال یافت.
وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران در خصوص فعالیتهای او در زندان مینویسد:
«او در کنار برادر مجاهد مسعود رجوی و شهید کاظم ذوالانوار، سازماندهی و رهبری مجاهدین را در زندانهای شاه برعهده داشت. او نقش بسیار مهمی در مبارزات داخل زندان و حفظ روحیهی عمومی مقاومت داشت. از همیننظر، همواره مورد فشار و شکنجهی پلیس و حساسیت فوقالعادهی ساواک قرار داشت. موسی طی ۷سال فعالیت پیگیر در این سالها، نقش بسزایی در تثبیت و رشد تشکیلات و ارتقاء کادرهای مجاهد در داخل زندان ایفاء کرد».[۵]
در سال ۱۳۵۴ سازمان مجاهدین خلق ایران توسط گروهی که اپورتونیستهای چپنما خوانده میشوند، متلاشی شد و ضربهی کمرشکنی دریافت کرد. موسی خیابانی نقش مهمی در بازسازی سازمان مجاهدین خلق ایران در کنار مسعود رجوی داشت. وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران تلاشهای موسی خیابانی را این طور عنوان میکند:
«بخصوص پس از ضربه اپورتونیستهای چپنما در سال ۱۳۵۴ که موجودیت سازمان از جوانب متعدد در معرض هجومهای نفی کننده قرار داشت، موسی قاطعانه بر خطوط بنیانگذاران سازمان ایستاد و از موضع انقلابی و یکتاپرستانه یک مجاهد اصیل، در سهجبهه علیه رژیم (شاه) و مرتجعین راست و اپورتونیستهای چپنما مبارزه کرد. او در کنار برادر مجاهد «مسعود رجوی» این مبارزه را در آن سالهای سخت رهبری میکرد. موسی سهم مهمی در احیاء و بازسازی ارزشهای مجاهدین و ارتقاء دستاوردهای ایدئولوژیک – تشکیلاتی داشت».[۴]
تسخیر پادگانها در جریان انقلاب
موسی خیابانی جزو آخرین دسته از زندانیان سیاسی در تاریخ ۳۰دیماه ۱۳۵۷ از زندانهای شاه آزاد شد، موسی خیابانی در قیام بهمنماه ۱۳۵۷ در تبریز فعالانه شرکت کرد و تعدادی از پادگانهای نظامی را تسخیر کرد. این موضوع از این زاویه مهم بود که تعدادی از نظامیان، تحت پوشش اعلام وفاداری به رژیم شاه، دست به سرکوب تظاهرکنندگان میزدند، اما با تسخیر پادگانهایشان امکان سرکوب از آنها گرفته میشد.
موسی خیابانی پس از انقلاب
پس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ سازمان مجاهدین خلق ایران وارد مرحلهی جدیدی از فعالیتهای سیاسی خودش شد. این فعالیتها در چارچوب مبارزات سیاسی مسالمتآمیز بود، سازمان مجاهدین خلق برای شناساندن اهدافش به جامعهی ایران دست به فعالیتهای گسترده زد. در این راستا موسی خیابانی در مرکزیت سازمان مجاهدین خلق ایران، در پیشبرد خط و خطوط سازمان مجاهدین نقش بسیار مهمی بازی می کرد.
وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران در این خصوص مینویسد:
«موسی در این دوران درخشان، اصالت و عظمت ِنقش یکعنصر موحدِ مجاهد را در رأس فرماندهی انقلاب و سازمان ِرهبری کنندهی آن به بهترین وجه اثبات کرد».[۴]
سخنرانیهای موسی خیابانی همواره الهامبخش نسل جوان بود. اعتقاد موسی به مبارزه و خط و مشی سازمان را میتوان در جملاتی که برای مسعود رجوی نوشتهاست دید؛ موسی خیابانی در خصوص ۳۰خرداد و واردشدن سازمان مجاهدین به مرحلهی مبارزهی قهرآمیز نوشته است:
«ما تا آخر در این راه خواهیم جنگید، اگر ما یک عاشورا در پیش داشته باشیم و تمام سازمان را نیز فدا و قربانی کنیم نباید در روز موعود در انجام تعهداتی که در قبال خلق و انقلاب داریم درنگ و تردید کنیم».[۶]
سخنرانیهای موسی خیابانی
در دوران مبارزات سیاسی سازمان مجاهدین خلق سخنرانیهای موسی خیابانی بسیار مورد استقبال اقشار مختلف بخصوص نسل جوان قرار میگرفت.
- بخشی از سخنرانی موسی خیابانی در منزل پدری ناصر صادق در ۳۰فروردین ۱۳۵۹
موسی خیابانی در یک سخنرانی در منزل پدر ناصر صادق برای حضار میگوید:
«... بهرحال روزها و سالها گذشت، شهدایی تقدیم کردیم، این لازمهی یک انقلاب و یک حرکت انقلابی است، نثار شهیدان، نثار خون، تقدیم کاروانی از شکنجه شده و زندانیان، لازمهی حرکت انقلابی بود، ما به یک مقطع دیگری رسیدیم در حرکت خودمون، به مقطعی که قرین است با شهادت برادران شهیدمون کاظم و مصطفی، سالها ما با این برادران در زندانها بودیم، ادامهی فعالیت و مبارزهشون رو در زندانها نظاره میکردیم، کاظم را میدیدیم که چگونه از صبح تا شام در اون شرایط جهنمی زندان که سرهنگ زمانی برقرار کرده بود، در سوراخهای بندهای زندان قصر به وظایف انقلابی خود عمل میکنه، بچهها رو سازمان میداد، اونها را آموزش میده، سعی میکنه روحیهی انقلابی اونها تقویت بشه، مرتبا سعی میکرد از بیرون خبر داشته باشه، به بیرون خبر بده، کاظم رو میدونیم چرا کشتند، بعدا معلوم شد که کاظم آدرس اون ساواکی که کشته شد «نیکتر» بود ظاهرا اون رو به بیرون رد کرد، آدرس سرهنگ زمانی رو سرهنگ ژیان پناه رو به بیرون رد کرده بود، بعدا معلوم شد که کاظم دهها نفر از بچهها رو که در زندان بودند و آزاد شده بودند با سازمان بیرون ربط داده و بینشون ارتباط برقرار کرده، از صبح تا شام کاظم را میدیدیم، مصطفی را هم میدیدیم، رسیدیم به یک مقطعی دیگر همزمان با شهادت همین برادران، یکبار دیگه ما ضربه خوردیم، این دفعه ضربهای سختتر از قبل، این دفعه ضربهای که تمام موجودیتمون رو زیر علامت سؤال و مورد ابهام و تردید قرار داد، این دفعه ضربهای از درون، خوب میدونید ضربهی اپورتونیستها، شرایط این دفعه واقعا سختتر بود، در سال ۵۰ ما فقط از طرف رژیم و ساواک تهدید میشدیم، زیر فشار رژیم بودیم، و در خارج از آن مورد احترام، عزیز، هر کسی که خب سعی میکرد هر چی از دستش بر میآد کمکی به ما بکنه، دستی ولو از دور به حرکت ما داشته باشه، اما این زمان در سال ۵۴ شرایط دیگر فرق میکرد، ما ایندفعه از طرف علاوه بر رژیم جریانهای دیگری نیز، زیر سختترین فشارها قرار گرفتیم، زیاد وارد تشریح نمیشوم، منظورم رو میدونید توی کتابها خوندید، هنوز هم ما به مقدار زیادی تاوان آن روزها را میپردازیم، تاوان اون مقاومتها رو میپردازیم که در آن روز کردیم به ما گفتند توبه کنید شما منحرفید، ما گفتیم نه، مگر نمیبینید که عدهای درونتون مارکسیست شدند، خب شده باشند، این دلیل بر عدم حقانیت ما نیست، منحرفین آدمها در دودمان انبیاء و اوصیاء بودند، موسی ۴۰روز قوم خودش رو ترک کرد، ۴۰روز فقط، بعد از اون همه زحمت که کشید تا اینها را آگاه کند تا اینها را نجات بدهد، وقتی از میقات برگشت دید همهی قوم گوسالهپرست شدهاند، داستانش رو میدونید، اشاره شد به آیهای، هر جریان حقی ممکنه با عناصر باطل گهگاه آمیخته بشه، مثل جریان آبی که کفی بر لب میآره، هیچ حرکت انقلابی نبوده که با این مسایل روبرو نباشه، این دلیل بر عدم حقانیت ما نیست ما راهمان درست بوده حق بوده، و ما میدونیم و مطمئنیم و معتقدیم که این کف باطل هرچه زودتر به کناری خواهد رفت، اونروزها واقعا این ادعا خیلی ادعای بزرگی بود و اثبات اونهم خیلی مشکل بود، چون برعکس تمام واقعیات موجود بود، ما همه چیزمون رو از دست داده بودیم، ما از هر طرف زیر فشار بودیم، تازه کاظم و مصطفی رو کشته بودند، ما دائم زیر شکنجهی ساواک بودیم در زندان اوین، از چپ و راست این آقایون تازه مارکسیست شده که خدا میدونه هیچ خدایی را بنده نبودند، و اون آقایون دیگر هم همینطور میگفتند توبه کنید، آخر برای چی توبه کنیم، کدوم کار غلط، کدوم حرکت غلط رو کردیم، در هر صورت اون روزها هم گذشت، ما روزها با خودمون میگفتیم خوب اگر ما حقیقتی و حقانیتی در کارمان بوده باشه، اگر ما حرکتمون بر حق بوده باشه، مسلما ما از بین نخواهیم رفت نمیدونستیم هم چطور واقعا نمیدونستیم، ولی میدونستیم که از بین نخواهیم رفت و میدونستیم که این مدعیها اونها از بین خواهند رفت…»
- بخشی از سخنرانی موسی خیابانی در میتینگ انتخاباتی مجاهدین
موسی خیابانی در میتینگ انتخاباتی مجاهدین در زمین چمن دانشگاه تهران در سال ۱۳۵۸ طی سخنانی گفت:
«سازمان ما در این ۱۱ماه نیز تا آنجایی که میتوانست به وظایف و مسئولیتهای خودش عمل کرد، و بر همین اساس هم بود که وقتی مسألهی انتخابات ریاستجمهوری مطرح شد، سازمان ما شروع به بررسی جوانب امر نمود و پس از بررسیهای کافی به این نتیجه رسید که هرچه فعالتر در این جریان شرکت بکند. ما به این نتیجه رسیدیم که مسئولیتهای ما، امروز ایجاب میکند که با نهایت توان که با تمام قدرت در این صحنهی فعالیت جدید، در صحنهی فعالیت برای انتخابات ریاستجمهوری وارد بشویم. طبیعی است اهداف و آرمانهایی که ما در این حرکت مشخص دنبال میکنیم، همان اهدافی است که از پیش آن را دنبال میکردیم اگر ما حاضر به گذشت از اصول خودمان بودیم طبیعتاً اکنون شرایطی متفاوتتر از آنچه که داریم میداشتیم. اگر ما اهل چانهزدن و اهل گذشتن از اصول بودیم، دیگر لزومی نداشت که ما این همه رنج، این همه جنگ اعصاب و این همه فشار تحمل کنیم؛ و اکنون هم که ما وارد این میدان شدهایم، میدانی که قاعدتاً برای ما فشارهای دیگری به دنبال خواهد داشت، که شما آثار آن را همین الآن هم مشاهده میکنید، باز ما حاضر به گذشتن و عدول از اصول خودمان نخواهیم بود. طبیعی است که ما برحسب مسئولیتها و وظایفمان وارد این صحنه شدهایم و نه از روی جاهطلبی. ما اگر اهل جاهطلبی بودیم، درها به روی ما بسته نبود. ما اگر اهل جاهطلبی بودیم، اکنون این همه منافق نثار ما نمیشد.
ما میدانیم چکار میکنیم. ما کور حرکت نمیکنیم. ما معنی حرفمان را میفهمیم. ما راه درست را از انحراف تشخیص میدهیم. ما اهل تبلیغات دروغین و توخالی نیستیم. هیچ نیروی انقلابی چنین کاری نمیکند؛ و ما همهی اینها را از درون ۱۴سال مبارزه بیرون آوردهایم. اما در این مدت که به آزمون فعلی منجر شده است و برادرمان مسعود را بعنوان کاندیدای ریاستجمهوری نامزد کردیم.
ما شایستهترین، برجستهترین، ما صالحترین فردی را که به نظرمان میرسید از روی همان احساس مسئولیتی که داشتیم نامزد کردهایم.
در مصاحبهیی که داشتیم من عرض کردم، که این کار برای ما مشکل است که بتوانیم از خودمان از اعضایمان و از سازمانمان تعریف و تمجید کنیم ولی بعضی وقتها، مسئولیتها اقتضا میکند، که واقعیت گفته شود.
در تمام این مدت ۱۴سال برادرمان مسعود از همان اوایل بنیانگذاری سازمان از اوایل سال ۴۶، در کوران این مبارزات بوده است، از نزدیک و در بالاترین سطح با تمام تجارب سازمانی ما آشنا بوده و آشناست. مسعود تنها باقیماندهی کادر مرکزی سازمان پیش از سال ۵۰ است.
بلحاظ ایدئولوژیک که رسالت ویژهی سازمان ما بود، یک فرد صاحبنظر مکتبی است.
در گروه ایدئولوژی سازمان در کنار شهید حنیفنژاد، به کار تحقیق و تدوین ایدئولوژی مشغول بود و بعد از سال۵۰ ضمن ۷سال و نیم تحمل شکنجه و زندان رسالت مبارزاتی خود را در زندان دنبال نموده است. در این سالها میتوانم بهجرأت بگویم که بیشترین فشارها را تحمل کرده و بخصوص بعد از سال ۵۳ بعد از ضربهی اپورتونیستها بیشترین فشارها و سختیها را تحمل کرده تا از میراث ایدئولوژی سازمان که در معرض تهدید و خطر قرار گرفته بود حراست کند. بنابراین بعلت عبور از این کوران مبارزاتی، او معنی حرفهایش را میفهمد. اگر برنامهیی دارد، معنی این برنامه را میفهمد؛ و به الزامات و مشکلات پیادهشدن این برنامه واقف است. سازمان ما افتخار میکند که در پیگیری خطوط انقلابی و مبارزاتی خودش در این مرحله شایستهترین فرد خود را بعنوان نامزد ریاستجمهوری به خلق قهرمانمان معرفی کند. بنابراین من از همهی شما میخواهم که اگر به این خطی که به اختصار تشریح کردم اعتقاد داشته باشید هرچه فعالتر با تمام قدرت و توان در این میدان وارد شوید. در میدان مبارزه برای انتخابات ریاست جمهوری. صحبت اصلی مال برادرم مسعود است. من صحبتم را تمام میکنم. انقلاب مال شماست. بار اصلی انقلاب را شما به دوش کشیدهاید. آنهایی را که سر سفرههای حاضر و آماده آمدهاند، کاری به آنها نداریم. آنهایی که بار اصلی انقلاب را به دوش کشیدهاند، انقلاب مال آنهاست. انقلاب مال نسل جوان جامعه ماست. سازمان ما، سازمان مجاهدین هم مال شماست. تا حالا با حمایت شما روی پای خودش ایستاده است. شما بودید که وقتی ستاد ما مورد حمله قرار گرفت در پیرامون آن جمع شدید، دیوار گوشتی انسانی دورش ایجاد کردید. سازمان ما مال شماست. گفتم هیچ سازمانی نمیتواند جدا از تودههای اجتماعیش به حیات خودش ادامه بدهد و مسعود کاندید شماست و آینده، آینده مال شماست. به این نکته ایمان داشته باشید. یقین داشته باشید که آینده مال شماست. آینده مال انقلابیون است. نیروهای میرا از صحنه حذف خواهند شد. پیروز باشید».[۷]
گزارش ششماه مبارزهی مسلحانه موسی
موسی خیابانی در یک گزارش جمعبندی از مبارزهی مسلحانه پس از ۳۰خرداد ۱۳۶۰ در بخشی از یک نوار صوتی به مسعود رجوی میگوید:
«مسعود سلام
انشاءالله که حالت کاملاً خوب است و همینطور حال بچههای دیگر. امیدوارم در دیار غربت برایتان زیاد سخت نگذرد. من و بچههای دیگر اینجا به لطف خدا بد نیستیم و بچهها همه به شما سلام میرسانند. اما امروز ۳۰آذرماه است و دقیقاً ۶ماه از روز تاریخی ۳۰خرداد میگذرد. یعنی از روزی که دار و دستهی ارتجاعی خمینی ماهیت ضدانقلابی و ضدخلقی خود را کاملاً بارز نمود، روزی که رژیم خمینی در آن در تعقیب سیاست تصفیهی نیروهای انقلابی و بخصوص سازمان، به یک نقطهی عطف رسید و رسماً و علناً به فاز سرکوب قهرآمیز و خونین قدم نهاد و متقابلاً ما را نیز از اتخاذ روش برخورد قهرآمیز و مبارزهی مسلحانه ناگزیر نمود.
امروز که ۶ماه از آنروز میگذرد، من خواستم که بوسیلهی این نوار، گزارش کوتاه و مختصری از این ۶ماه برایت بفرستم. اگرچه میدانم که خودت بهتر از من به کلیهی مسائل واقفی و از طریق گزارشهای پراکندهای هم که تا کنون برایت فرستادهایم، اشراف نسبی لازم را به همهی جوانب امور و اوضاع و احوال کنونی داری.
فکر میکنم ۶ماه گذشته و کلاً مرحلهی کنونی که ما داریم از سر میگذرانیم، از هر نظر در تاریخ حیات و حرکت ۱۷سالهی سازمان، بینظیر باشد و قطعاً ما در گذشته هرگز مقطعی بدین اهمیت و حساسیت و تا این اندازه خطیر و در عینحال شکوهمند نداشتهایم.
بدون شک ما در این ۶ماه گذشته، بخصوص در اوایل آن که خودت هم اینجا بودی، بزرگترین و خطرناکترین آزمایشهای تاریخ حیات سازمان را پشت سر گذاشتهایم و الحمدالله تاکنون از این آزمایشات سربلند و روسفید بیرون آمدهایم. اکنون در نقطهای هستیم و موقعیتی داریم چنان شکوهمند و افتخارآفرین که به قول خودت طی قرنها نصیب و نثار هیچ نیرویی نخواهد شد. در این نقطه و پس از گذراندن روزهای سخت و متلاطم و خطرناک و پشت سرگذاشتن یک مرحلهی جنگ بیامان در یک رویارویی قهرآمیز با یکی از وحشیترین و سفاکترین و در عینحال فریبکارترین رژیمهای تاریخ، ما اکنون در اوج شرف و افتخار بسر میبریم. مختصات نقطهی کنونی سازمان بنظرم چنین است:
اولاً بهلحاظ اصول و تعهدات ایدئولوژیک و رسالت تاریخی که سازمان ما بر دوش داشت ما توانستهایم به وظیفهی خود عمل و به عهد خودمان وفا کنیم. یعنی چیزی که گهگاه دربارهی آن نگران میشدیم که مبادا در لحظهی تصمیم، از اقدام و عزیمت باز بمانیم و با غلتیدن در وادی عدم قاطعیت و تردید و تزلزل، به اصالتها و رسالتها و اصول و ارزشهای خود پشت کنیم و ملعون و منفور تاریخ و نسلهای آینده کشور شویم.
یادت هست که در مقطع ۳۰خرداد در حضور خودت تصمیم گرفتیم که حتی اگر ما یک عاشورا در پیش داشته باشیم و تمام سازمان را نیز فدا و قربانی کنیم، نباید در روز موعود در انجام تعهداتی که در قبال خلق و انقلاب داریم درنگ و تردید کنیم و خدای نکرده به سرنوشت حزب توده دچار شویم؟ و اکنون ما در شرایطی هستیم که در عینحالی که از آن آزمایش تاریخی با موفقیت گذشتهایم و از این نظر برای همیشه اصالت و سربلندی خود را در تاریخ ثبت کردهایم، خوشبختانه نه اینکه از بین نرفتهایم، بلکه چنانکه خودت در پیام ۲ماه پیشات گفته بودی حتی یک ضربهی استراتژیک نیز نخوردهایم. در حالیکه در همین مدت، ضربات مهلک استراتژیک به دشمن وارد کردهایم…».[۸]
شهادت موسی خیابانی
سرانجام موسی خیابانی در تاریخ ۱۹بهمن ۱۳۶۰ در یک درگیری نظامی بسیارسنگین، در خانهای در زعفرانیهی تهران، به همراه ۱۰عضو دیگر مجاهدین از جمله اشرف رجوی همسر مسعود رجوی و همسر خودش یعنی آذر رضایی به شهادت رسید.
آذر رضایی همسر موسی در حالی جان باخت که باردار بود.
بعد از درگیری سنگین ۱۹بهمن ۱۳۶۰، اسدالله لاجوردی دادستان وقت ایران، اجساد جانباختگان را به زندان اوین منتقل کرد و از زندانیان مجاهدین خواست تا با حضور بر سر اجساد موسی خیابانی و اشرف رجوی به آنها توهین کنند. این کار برای خُردکردن روحیهی هواداران مجاهدین بود بسیاری از هواداران سازمان مجاهدین به اجساد ادای احترام کردند. بیش از ۱۰۰نفر از کسانی که به اجساد احترام گذاشته بودند، اعدام شدند.
مهندس محمدعلی متقی مدیر عامل ذوب آهن اصفهان، عنایت سلطانزاده، محمدرضا صادقی، افسانه افضلنیا، ژیلا نقیزاده، کبری اسدی، ناصر قلعهای بیژن کامیاب شریفی، داوود رحیمی، سیدهاشم طباطبایی، احمد کهنی خشکبیجاری، حسین سنجری، محمدرضا صادقی، فرح حقنویس، علی مقدم و مسعود ایجادی از جمله اعدامشدگان بودند.[۹]
خاطرهی محسن سیاهکلا در مورد موسی خیابانی
محسن سیاهکلا از مسؤلان سازمان مجاهدین خلق ایران دربارهی موسی نوشته است:
«... فقط کافی بود که چنددقیقهای او را زیرنظر داشته باشی و به او نگاه کنی تا «ایمان و یقین» در وجودت جاری شود و در مسیر «قطعیت و ثبات» گام بگذاری و با «صلابت و سرسختی» همراز شوی. من این «تغذیهی غنی و سرشار» را بارها در او و با او تجربه کرده بودم. حالا نیز نگاه کردن به عکس او و بخاطر آوردن نگاههای شفاف، معصوم و نافذ او، شنیدن صدای او و تمرکز در مفاهیم و جملاتی که میگوید، همان اوج و عروج را برایم به ارمغان میآورد. بیتردید که سردار زنده است. زیرا فقط عنصر «زنده» است که میتواند تأثیر بگذارد، تغییر بدهد و به اوج یگانهپرستی ببرد. این کاری است که موسی همچنان با همهی آنانی که در سر شور آزادی دارند، انجام میدهد. به چندجمله از سخنرانیهای او دل بسپارید. حتماً شما نیز قله «یقین» را تجربه میکنید:
موسی در آخرین جملات یکی از سخنرانیهایش میگوید که: «آینده، آینده مال شماست، به این نکته ایمان داشته باشید، یقین داشته باشید که آینده مال شماست، آینده مال انقلابیون است، نیروهای میرا از صحنه حذف خواهند شد»
... در اواخر سال ۱۳۵۳ دستگیر شدم. یک دورهی پرتنش و سنگین بازجویی را از سر گذراندم. در این دوران علاوه بر فشارهای بازجویی و شکنجه، شاهد خیانتهای سنگین تعدادی از همان اپورتونیستهایی که کبادهکش دروغین پرولتاریا شده بودند، نیز بودم. در چنین وضعیتی در اواخر سال ۵۴ از انفرادی زندان کمیته و سرانجام به بند۲ زندان اوین منتقل شدم و با کولهبار سنگینی از مشکلات به نحوی که دیگر پاهایم کشش راه رفتن معمولی را هم نداشت، به موسی رسیدم. چندروز بعد از ورود با مهربانی و لطفی مسئولانه و عمیق به سراغم آمد. سفرهی دلم را برایش گشودم. آن روز فقط این من بودم که برایش حرف زدم. روز بعد و در دومین جلسه صحبت با موسی، اینبار او بود که صحبت میکرد. مانند یک معمار ماهر و خلاق دوباره آجرهای وجود مجاهدی مرا روی هم چید. ساختمان را بر پا کرد و من در ناباوری کامل نسبت به خودم، بار دیگر خودم را یافتم. تقریباً تمام حرفهایش هنوز به یادم هست. او مرا از یقین و ایمان خود سرشار کرده بود. یقین به قانونمند بودن جهان، یقین به آیندهیی روشن، یقین به حقانیت خودمان و اینکه هیچ گام صدقی در جهان «گم» نمیشود. احساس پاسخگو بودن، زندهشدن و ایمان به یگانگی خدا آنقدر شیرین و زیبا بود که من هنوز بعد از گذشت قریب به ۴۰سال هرگز آن را فراموش نکردهام… و آنگاه، در آخرین کلمات آن روزش – در حالیکه دستش را به گردن من انداخته و مشتاقانه به من نگاه میکرد، برایم این آیه را خواند که: فأمّا الزّبد فیذهب جفاء وأمّا ما ینفع النّاس فیمکث فیالأرض. کف روی آب به کناری میرود و آنچه که به مردم منفعت میرساند، در زمین پایدار میماند. گویی درباره خودش سخن میگفت با صلابت و سرسختی تمام، پایدار و جاودانه خواهد شد. زیرا با تمام وجودش منافع مردم را دنبال میکرد.
موسی آنقدر قوی و سرشار بود که برادر مسعود از او با صفت «لنگر تشکیلات» نام میبرد. یک روز در سال ۵۵ که بدلیل ضربهی اپورتونیستها به سازمان و بهراه افتادن جریان راست ارتجاعی در زندان، بعضی مرزبندیها مخدوش بنظر میرسید یکی از برادران بنام حسن، در همان بند۲ اوین سراغ موسی آمد و خطاب به او گفت که: آقا موسی، راستها شایع کردهاند که بین موسی و مسعود هم اختلاف افتاده و موسی حرفهای خودش را دارد. موسی که از شنیدن این جملات برافروخته شده بود پاسخ داد که برو به همه و به هرکس که این حرف را زده است بگو که: مسعود رهبر ماست و تا هرکجا که برود پشت سر او حرکت خواهیم کرد. در یک مورد مشابه دیگر نیز موسی گفت که بروید به همه بگویید که موسی در مقابل مسعود زانوی ایدئولوژیک میزند. وقتی این جملات به گوش همان راستها و اپورتونیستها رسید، بازار شایعهسازی برای همیشه تعطیل شد. راستی که او بهحق لنگر تشکیلات بود و به قول قرآن: و بذلک أمرت و أنا أوّل المسلمین ﴿انعام-۱۶۳﴾
در اولین روزهایی که از زندان آزاد شده بودیم، یکروز بعدازظهر درب اتاق را باز کرد و به من گفت بلندشو با هم به بهشت زهرا برویم برای زیارت مزار محمدآقا. بدون معطلی حرکت کردیم و رفتیم… در برگشت حال و هوای موسی سخت دگرگون شده بود. بدون اینکه من را خطاب قرار بدهد شروع کرد به سخن گفتن و آخرین دیدارش را با محمدآقا تعریف کرد. داشت بلندبلند با خودش صحبت میکرد و من میشنیدم. موسی گفت که صبح روز اعدام که میخواستند محمدآقا را از اوین ببرند، صبح بیدار شد و در حالیکه تکبیر میگفت، راهروی سلولها را طی میکرد که برود وضو بگیرد. من که صدای او را شنیدم بلافاصله به کمک هم سلولیها از دیوار بالا رفته و از پنجرهی کوچک بالای سلول به تماشای او رفتم. محمدآقا تکبیرگویان از جلوی سلول من رد شد و برای وضو گرفتن رفت. بعد از وضو برگشت و دوباره از جلوی سلول من عبور کرد و من تمام اینمدت از پنجرهی کوچک بالای سلول و بر روی دوش بقیه به تماشای او مشغول بودم و همینطور که از جلوی سلول من عبور میکرد من سعی میکردم او را دنبال کنم و تا آخرین نقطهیی که ممکن بود از پنجره او را دنبال کردم… و بعد او رفت. موسی سکوتی کرد آنگاه این شعر را خواند:
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود
بعد موسی در سکوتی عمیق فرو رفت و مدتی طولانی دیگر سخن نگفت…»[۱۰]
سخنرانی های مسعود رجوی
عصر دوشنبه ۱۹بهمن ۱۳۶۰، خبرگزاریها و رادیو تلویزیونهای جهان به نقل از رادیو و خبرگزاری دولتی ایران، خبر درگیری ۱۹بهمن را به همهجا مخابره کردند، مسعود رجوی همانروز در یک مصاحبهی تلفنی گفت:
«بنام خدا و بنام خلق قهرمان ایران
شهادت مجاهد کبیر موسی خیابانی البته ضربهی بسیار بزرگی به تمام خلق و به سازمان مجاهدین خلق ایران است. اما مجاهدین طی ۱۷سال مبارزات عادلانهی خود علیه شاه و علیه خمینی از اینگونه ضربات بسیار تحمل کردهاند. در سال ۱۹۷۲شاه ۹تن از ۱۰تن اعضاء کمیته مرکزی سازمان ما منجمله ۳تن از بنیانگذاران این سازمان را اعدام کرد. اما سازمان مجاهدین خلق ایران برغم تمامی ضربات توانست به راه خود و به نبرد عادلانهاش برای دمکراسی و استقلال و محو هرگونه استثمار ادامه دهد. مجاهد کبیر موسی خیابانی اگرچه توسط شاه محکوم به اعدام شده بود اما این خمینی بود که با کشتن او، ماموریت ناتمام شاه را به اتمام رساند. امروز نیز خمینی البته خوشحال است و اما خوشحالی او دیری نخواهد پائید. چراکه، اگرچه مجاهد کبیری چون موسی خیابانی و همسرش آذر رضائی (پنجمین شهید از خانوادهی رضایی) و چندتن دیگر از مجاهدین مانند همسر قهرمانم اشرف را که در دوران رژیم شاه توسط بیدادگاهها و ساواکش محکوم به اعدام شده بود به قتل رساند، اما مقاومت مردم ایران همچنان زنده و استوار تا سقوط خمینی ادامه خواهد یافت. صبح ایران نزدیک است و همهی این خونها نشان پیروزی آزادی بر استبداد و ارتجاع است و هیچ ضربهای قادر به انهدام سازمان ما نیست. بنابراین همهی دولتهای جهان بایستی به این حقیقت اجتنابناپذیر توجه کننند که ملت ایران و فرزندان مجاهد او هرگز خمینی را تحمل نخواهند کرد و ایران با اینهمه خون و شهید جز آلترناتیو دمکراتیک ما را نخواهد پذیرفت. جانشین مجاهد کبیر موسی خیابانی از پیش معین شده و اکنون قائم مقام همهی مسئولیتهای من در داخل ایران میباشد».
پیام مسعود رجوی در ۱۹بهمن ۶۲
مسعود رجوی در دومین سالگرد جانباختن موسی خیابانی و اشرف رجوی در پیامی گفت:
«براستی موسی ”شیرآهن کوهمردی” بود سرسخت و استوار و سازشناپذیر که حقاً در یکی از سیاهترین اَدوار تاریخ ایران غیرت و غرور و بیباکی و عزمِجزم یک خلق رزمنده و قهرمان را در خود منعکس میکرد. با اعتماد به نفس و با آنچنان شخصیت مستحکمی که در بحرانیترین شرایط بازهم صبور و آرام و مطمئن، کنترل خود و امور تحت فرماندهیش را حفظ مینمود. از آنگونه مردان که در ظاهر هیچ نمود و داعیهای ندارند، اما به هنگام سختی و محنت و در ساعت رزمآوری، آنچنان می درخشند که گوئیا لنگر استوار کشتی در مسیر پرطوفانند. مردانی با یکدریا از پاکترین، بیآلایش رین و معصومانهترین عواطف شفاف و زلال انسانی که هر ظلمت و تیرگی را در امواج نگاه نجیب خود شستشو داده و محو میکنند و یا در اعماق جنگل بردباری و حِلم خود، مخفی مینمایند. مردانی که البته دیرجوشند و از آنجا که هیچ نیازی به مخفیکردن عواطفشان نمیبینند، چهبسا اگر بیجهت مزاحم آنها بشوید، ابتدا کمی سرد و تندخو جلوه کنند. اما از آنهایی هستند که میتوان یکعمر به آنها تکیه و اعتماد نمود. به سادگی ”آری” و ”نه” نمیگویند و هرگز پرچانگی نمیکنند. گاه حتی باید با تأکید و اصرار آنها را به سخن گفتن و ابراز نظر واداشت.
اما ”آری” و ”نه” آنها را، باید بسیار جدی گرفت و بر روی آن تا پایان یکمسیر حساب باز کرد. معلم کبیر و شهید بنیانگذار ما محمد حنیف نژاد از سالها پیش، بر روی خصایص موسی تکیه میکرد. بنحوی که در اول دستگیری موسی در شهریور سال ۵۰، او (موسی) را در مواجهه با تمامی آزمایشات شکنجه و زندان، صراحتا تضمین کرده و به سایر برادران گفته بود که او (موسی) از پس همهی آزمایشات برخواهد آمد».[۱۱]
سخنرانی مسعود رجوی در ۱۹بهمن ۶۴
مسعود رجوی در ۱۹بهمن ۱۳۶۴ در پاریس در یکسخنرانی در مورد حادثهٔ ۱۹بهمن میگوید:
«السلام علیکم یا انصار ابی عبدالله. سلام بر تو ای اشرف و سلام بر تو ای موسی و سلام بر هر مجاهدی که امروز با شما و در رکاب شما خنده به لب به خاک و خون بیجان شد. {به ابی انتم و امی تبتم = پدر و مادرم به فدایتان باد، و تابت الارض آلتی فیها دفنتم = و چهپاک و پاکیزه شد خاکی که شما در آن مدفون شدید. و فزتُ فوزاً عظیما = و رستگار شدید رستگاری بزرگ. فیا لیتنی کنت معکم فافوز فوزا عظیما = کاش با شما میبودم، کاش با شما میبودم و رستگار میشدم.} شعار جمعیت.
بنام خدا و بنام خلق قهرمان ایران. بنام اشرف و بنام موسی. بنام شهدای عاشورای مجاهدین، عاشورای ۱۹بهمن. از اینجا به خلق قهرمان ایران تا هرکجا که صدای من برسد… جنگ با خمینی جنگی تمامعیار بود نه فقط از نظر نظامی بلکه قبل از هرچیز جنگ ایدئولوژیک. داستان آغشته به خون نسلی است که دائماً بایستی بپردازد دائماً بایستی فدا کند پیوسته باید از عزیزانش دل بکند و پیوسته درس صبر و مقاومت بیاموزد. پیوسته بایستی پای حرفهایش بخوابد تا انتهای مسیر برود داستان یگانگی یکتایی و یکتاپرستی است. تا رسیدیم به روز موسی و اشرف روز ذبح عظیم فدای بزرگ اما اما چهباک برای این نسل چهباک بقول قرآن. مثل آنهایی که در راه خدا انفاق میکنند داراییها و سرمایههایشان را مثل دانهای است که در خاک کِشته باشید از یکدانه هفتخوشه و در هر خوشه صددانه و اگرخدا بخواهد در مواردی بازهم افزودهتر و مضاعف خواهد کرد چراکه خدا فزونیبخش و گسترشدهنده است و داناست»[۱۲]
گالری
پانویس
- ↑ سخنرانی مسعود رجوی در میتینگ انتخاباتی تبریز در ۲۰ اسفند سال ۱۳۵۸ - یوتوب
- ↑ روایتی دربارهی حماسهی اشرف رجوی و موسی خیابانی
- ↑ کتاب داستان سفر پنجاه ساله - نوشته: عبدالعلی معصومی
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ موسی خیابانی، سردار شهید خلق
- ↑ وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
- ↑ گزراش ماهه مبارزه انقلابی مسلحانه
- ↑ سالروز آزادی آخرین دسته از زندانیان سیاسی از زندانهای دیکتاتوری شاه
- ↑ وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
- ↑ غوغای عاشقان در اوین
- ↑ موسی «یقین برتر» ما بود - محسن سیاهکلاه
- ↑ پیام مسعود رجوی در دومین سالگرد ۱۹ بهمن
- ↑ سخنرانی مسعود رجوی در ۱۹ بهمن ۱۳۶۴