مبارزه مسلحانه
مبارزه مسلحانه | |
---|---|
علتها | فقدان امکان مبارزه مسالمتآمیز |
هدفها | برچیدن سلطهی دیکتاتور |
روشها | ارتشآزدیبخش، چریک شهری، کانون شورشی و ... |
مبارزه مسلحانه نوعی از مبارزه است که در آن از سلاح و قهر سازمانیافته برای سرنگون کردن حکومتهای دیکتاتوری و تمامیتخواه استفاده میشود. بسیار طبیعی است که هر انسان و در نتیجه هر جریان سیاسی سادهترین و کمهزینهترین روش را برای پیشبرد مبارزه و رسیدن به هدف انتخاب کند. در نتیجه به طور معمول مبارزه مسلحانه هنگامی به عنوان یک استراتژی یا راه حل در مقابل احزاب و گروهها و سازمانهای سیاسی قرار میگیرد، که امکان مبارزهی مسالمتآمیز از میان رفته باشد. بر اساس یک اصل در دانش مبارزه، استراتژی مبارزهی انقلابی را دشمن به نیروی انقلابی تحمیل میکند. در بیانیه استقلال آمریکا به عنوان یکی از مهمترین اسناد حقوق بشر در جهان، حق مبارزهی قهرآمیز برای سرنگون کردن حکومتی که حقوق شهروندان خود را رعایت نمیکند، به رسمیت شناخته شده است.[۱] زیربنای آزادی اسلحه در آمریکا نیز تأیید چنین حقی است.[۲] همچنین در قوانین سازمان ملل حق مبارزه برای رهایی از دست دیکتاتوری برای ملتها به رسمیت شناخته شده است.
تعیین استراتژی مبارزه حیاتیترین امر در پیشبرد یک مبارزه سیاسی است. همچنین یک سازمان انقلابی پس از آن که به ضرورت مبارزه مسلحانه پی برد باید به بررسی اشکال گوناگون مبارزه مسلحانه بپردازد. این اشکال در ۱۰۰ سال اخیر براساس شرایط اجتماعی و ماهیت حکومتها، تغییر کرده است. به عنوان مثال در چین، مائو با استراتژی نبرد آزادیبخش از روستا و محاصره شهرها توانست به پیروزی دست یابد. در روسیه، لنین با جنگ مسلحانهی شهری و تسخیر مراکز قدرت توانست تزاریسم را از پای درآورد. در کوبا، چهگوارا، استراتژی کانونهای شورشی را برگزید، اما در بولیوی همین استراتژی دیگر راهگشا نبود.
سازمان مجاهدین و چریکهای فدایی در ایران، به عنوان اولین جریانات انقلابی سازمانیافته، استراتژی چریک شهری را برای سرنگونی شاه برگزیدند. پس از انقلاب ضدسلطنتی مسعود رجوی استراتژی ارتش آزادیبخش نوین را بنیان گذاشت. این استراتژی در تکامل خود و انطباق فعال با شرایط، به ارتش آزادی و کانونهای شورشی ارتقاء یافت. تعیین استراتژی مبارزه انقلابی در هر مبارزهی جدی و سازمانیافته، مهمترین گام برای پیروزی است.
تعریف استراتژی
استراتژی یا راهبرد، برگرفته از واژۀ یونانی Strategos به معنی ژنرال ارتش است. Stratos به معنای ارتش و ago به معنای هدایت است. بنابراین واژه استراتژی در ابتدا به معنی هدایت ارتش بهکار گرفته می شد. ژنرال چینی سان تزو، در کتاب هنر جنگ، به چگونگی استفاده از این مفهوم برای غلبه بر دشمن پرداخته است. سان تزو، استراتژی را در بعد نظامی هنر و فن طرح ریزی ترکیب و تلفیق عملیات نظامی برای رسیدن به هدف جنگی مشخص تعریف میکند.[۳] پس استراتژی کاری است که استراتگوس یا استراتژیست انجام میداد. بعدها این وظایف به امور قضایی و مدنی نیز گسترش یافت. امروزه واژه استراتژی در حوزهی سیاست و مبارزه سیاسی یا انقلابی بیش از هر حوزهای بهکار میرود. «استراتژی، علم برنامه ریزی و هدایت عملیات نظامی بزرگ در مقیاس کلان، با هدف تشخیص و یافتن بهترین موقعیت قبل از شروع درگیری واقعی با دشمن است.»[۴] دایره المعارف بریتانیکا تعریف استراتژی را از دید نظامی با تعبیر هنر برنامهریزی و هدایت عملیات معرفی کرده است و برای متمایز ساختن آن با تاکتیک، سه ویژگی گستردگی بیشتر عملیاتی، دوره زمانی بلندتر و جابه جایی انبوه نیروها را قید میکند. مجموعهای از شناختها و اطلاعات بههم پیوسته درباره یک موضوع مشخص علم نام دارد. مهارت در به کارگیری علم در صحنه عمل، هنر نام دارد، استراتژی؛ شناختهای سازمندی است که نحوه به خدمت گرفتن قدرت سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی را برای رسیدن به هدف نشان میدهد. از این منظر استراتژی یک علم است؛ اما تمام کسانی که استراتژی میدانند، قادر نیستند آن را به کارگیرند، کسی که مهارت کافی در این زمینه دارد، میتواند از استراتژی استفاده کند، پس، استراتژی نوعی هنر نیز هست. به بیان کاملتر، استراتژی هم علم و هم هنر است.استراتژی فن اداره جنگ، فن فرماندهی، فن جنگ و طرح نقشه برای جنگ، نیز معنا شده است.[۵]
ضرورت مبارزه مسلحانه
مبارزه برای تحقق اهداف سیاسی، در کلیترین شکل به دو دستهی مبارزهی قهرآمیز و مبارزهی مسالمتآمیز یا پارلمانتاریستی تقسیم میشود. تعیین روش مبارزه، همواره از شرایط حریف آغاز میشود. هر سازمان یا حزب یا جریان سیاسی جدای از اینکه یک جریان انقلابی باشد یا نباشد، در یک شرایط دموکراتیک میتواند اهداف خود را با هزینهی بسیار کمتر، برآورده کند یا دستکم برای آن تلاش نماید.
به عنوان مثال در کشورهای اروپایی، مبارزه برای بدست آوردن حقوق ملتها نیازی به مبارزه مسلحانه ندارد، زیرا مسیر برای مبارزه مسالمتآمیز بسته نیست. مائو در رابطه با مبارزات کارگری در اروپا و آمریکا میگوید:
تربیت کارگران و فـراهم آوردن نیروهـا از طریق یک مبارزه قانونی طویل المدت و به این ترتیب آماده شدن برای واژگونی نهائی سرمایه داری، وظیفـه پرولتاریـا در کشورهای سرمایه داری است. در آنجا مسئله عبارت است از توسل به یک مبـارزه طـولانی، قـانونی، بـه خـدمت گـرفتن تریبون پارلمانی، سـازماندهی سـندیکاها و تربیـت کـارگران.
این در حالی است که در سلطهی دیکتاتوری امکان هیچگونه مبارزه پارلمانتاریستی وجود ندارد. به همین دلیل در گام نخست هدف از سازمانهای انقلابی کنار زدن دیکتاتوری و برکناری ستم ملی است. به عبارت دیگر، مبارزهی مسلحانه به دلیل به بن بست رسیدن مبارزات سیاسی و مطلق شدن دیکتاتوریها و فشار روز افزون بر اقشار مختلف اجتماعی به گروهها و سازمانهای سیاسی تحمیل میشود.
پس مبارزهی مسلحانه انقلابی زمانی ضروری میشود که امکان مبارزهی مسالمتآمیز وجود ندارد. در چنین شرایطی سازمانهای انقلابی که توان ورود به مرحله جدید مبارزه را دارند، خود را با آن منطبق میکنند و سازمانها و جریاناتی که توان تشکیلاتی و فکری ورود به شرایط دشوار مبارزه مسلحانه را ندارند، گاه منحل شده و گاه در حالتی انفعالی به زیستی غیرمؤثر ادامه میدهند.
هدف سازمانهای انقلابی از مبارزه مسلحانه تضعیف حکومت و در نهایت واژگونی رژیم سیاسی حاکم است که به روشهای مختلف و همراستا با فعالیتهای سیاسی، تبلیغاتی و اجتماعی صورت میپذیرد.
مائو در کتاب خود تحت عنوان «مسائل جنگ و استراتژی» در این رابطه میگوید:
هدف از مبارزه مسلحانه در آغاز، نه وارد کردن ضربات نظامی بر دشمن، بلکه وارد کردن ضربات سیاسـی بر دشمن است. هدف این است که به انقلابیون و خلق، راه مبارزه نشان داده شود، آنها را از قدرت خویش آگاه گردانـد، نشان دهد که دشمن آسیبپذیر است. نشان دهد که امکان مبارزه هست، دشـمن را افشـا کنـد و خلـق را آگـاه گردانـد.[۶]
مائو در همین کتاب در مورد چین میگوید:
«در چین نه پارلمانی وجود داردکه بتوان از آن استفاده کرد و نه قانونی که بـرای کـارگران حـق سـازماندهی اعتصـاب را بشناسد. در اینجا وظیفه اساسی پرولتاریا نه گذراندن یک مبارزه قانونی طولانی برای رسیدن به قیام و جنگ و نـه اشـغال بدوی شهرها و سپس روستاها، بلکه حرکتی در جهت عکس است.". ".... در چین شکل عمده مبـارزه عبـارت اسـت از جنگ و شکل عمده سازمان عبارت است از ارتش. تمام اشکال دیگر، از قبیل سازمان و مبارزه تودههای خلق بسیار حائز اهمیت و مطلقاً لازمند و در هیچ حالتی نباید نادیده گرفته شوند، ولی همه آنها تابع منافع جنگ هستند.»[۷]
شرایط ورد به عمل انقلابی
مسعود احمدزاده در کتاب مبارزه مسلحانه، هم استراتژی و هم تاکتیک مینویسد:
هر گونه توسل به آماده نبودن شرایط عینی انقلاب مبین اپورتونیسم و سازشکاری و رفرمیسم، نشانه فقدان شهامت سیاسی و توجیه بی عملی است. او همچنین معتقد است که برای ورود به مبارزه مسلحانه نباید در انتظار فراهم شدن شرایط باقی ماند. او معتقد است که نفس عمل مسلحانه شرایط را فراهم میکند. وی با تکیه بر تئوریهای انقلاب کوبا مینویسد:
«چرا قیام کار توده هاست؟ مگر تجربه کوبا نشان نداد که یک موتور کوچک و مسلح می تواند قیام را آغاز کند و به تدریج توده ها را نیز به قیام بکشاند؟»[۸]
از این رو عدم وجود جنبشهای گسترده در جامعه را نه نشانهی آماده نبودن شرایط عینی انقلاب بلکه ناشی از سرکوب قهرآمیز و اختناق مداوم ناشی از سلطهی دیکتاتوری میداند. همچنین تبلیغات وسیع سیاسی و ایدئولوژیک دیکتاتوری میداند.[۹] مسعود احمد زاده معتقد است در شرایطی که قدرت سرکوب کننده دیکتاتور، نیروی انقلابی را واداشته که درنده خوییِ او را به عدم آمادگی شرایط عینی و رشد ناکافی تضادها نسبت دهد و پوشالی بودن آن را از نظر دور بدارد، مردم چگونه می توانند بر قدرت تاریخی خود واقف شود؟ احمد زاده تأکید میکند:
چگونه می توان آن مبارزه ای را که در تاریخ جریان دارد، مبارزه ای را که ضرورتهای تاریخی پیروزی آنرا تضمین کرده اند، مبارزه ای که ریشه اش در بطن شرایط مادی زندگی خود توده ها است، مبارزه ای را که در عمل آ گاهانه پیشقراولان انقلابی انعکاس یافته، مبارزه ای را که در جنبشهای پراکنده و جرقه وار توده ها انعکاس یافته، مبارزه ای را که در شرایط استبداد سنگین و اختناق مداوم گاه خصلت انفجاری پیدا کرده و دفعتاً نیروی عظیمی از توده ها را به خیابان می کشد و یکباره چون شعله ای زودگذر خاموش می شود، عملاً به تودهها نشان داد؟ چگونه می توان آن جریانی را بنا نهاد که در مسیر آن توده بر خود، بر منافع واقعی خود، بر قدرت سهمگین و شکست ناپذیر خود واقف شود و به جریان مبارزه کشانده شود؟ چگونه می توان در آن سد عظیم قدرت سرکوب کننده که اختناق و سرکوب مداوم، عقب ماندن رهبری و عدم توانایی پیشرو در ایفای نقش خود، بالاخره تبلیغات جهنمی رژیم متکی به سرنیزه میان روشنفکر خلق و خلق، میان توده و خود توده، میان ضرورت مبارزه توده ای و خود مبارزه تودهای، بر پا داشته، شکاف انداخت، و سیل خروشان مبارزه توده ای را جاری کرد؟ تنها راه عمل مسلحانه است.[۱۰]
بر همین اساس برای ورود به عمل مسلحانه نیازی به انتظار برای فراهم آمدن شرایط موهوم نیست. بلکه باید به مردم نشان داد که مبارزه واقعا آغاز شده است و نیاز به شرکت فعالانهی آنها دارد.[۱۱]
همچنین شرایط ورود به مبارزه مسلحانه در کشورهای مختلف و در زمانهای مختلف متفاوت است، اما این به معنی نفی مبارزه مسلحانه نیست. تاریخ انقلاب در مقیاس جهانی نشان داده است که همراه با با هشیاری فزایندهی حکومتهای دیکتاتوری، همراه با تکیه بیشتر آنها به سرکوب در اشکال جدید و با ابزار جدید برای حفظ بقای خود و همراه با گذار انقلاب از غرب به شرق هر روز نقش گروههای پیشرو و انقلابی نیز اهمیتی بیشتر کسب کرده است. آنها نیز باید با تمامی این تغییرات خود را و روشهای خود را تغییر دهند اما این اعمال همیشه با توسل به عالیترین شکل مبارزه،یعنی مبارزه مسلحانه انجام میشود. در چین، مبارزه مسلحانه در شکل نبرد آزادیبخش و در روسیه در شکل نبردمسلحانه شهری و در کوبا با استفاده از استراتژی کانونهای شورشی خود را نشان داد.[۱۰]
شورش بر وضعیت موجود
یک آموزهی مبارزاتی در نظر گرفتن اهمیت حزب یا سازمانو تشکیلات آن، به عنوان تنها نیروی هدایت کنندهی مبارزه است. این تئوری میتوانست در صورت برداشت غلط، به این معنی باشد که تا شکل نگرفتن چنین سازمانی هر گونه عمل انقلابی اشتباه است. این تئوری همچنین میتوانست به معنی نادیده گرفتن توانایی و استقلال عمل پیشاهنگ انقلابی باشد و او را تا فراهم آمدن «شرایط مناسب» در انتظار نگاه دارد. این همان چیزی است که فیدل کاسترو آن را «مانیکائیسم حزبی» مینامد. مانیکائیسم یا مکتب مانی، بر اصل تقسیم دوگانه جهان به سیاهی و سپیدی استوار است. این عبارت در مباحث سیاسی به معنی «یا این یا آن» بکار برده میشود. به عبارتی این که هر عمل انقلابی باید در چارچوب حزب و تشکیلات باشد یک اصل است اما در صورتی که درست تفسیر نشود تبدیل به مانیکائیسم حزبی و نفی هر گونه دینامیسم و پویایی خواهد شد.
چهگوارا معتقد بود:
«رسالت انسان برای رسیدن به آزادی در صف ایستادن نیست، بلکه برهم زدن صف است.»
این تئوری برای اولین بار در کوبا که توسط چهگوارا و فیدل کاسترو مطرح شد و بر این اصل استوار بود که هر گروه کوچک انقلابی در صورتی که نیاز ببیند میتواند و باید دست به عمل انقلابی بزند و نباید تصور کند که بدون حزب پیشرو یا یک حزب قدرتمند و گسترده، قادر به حرکت نیست. فیدل کاسترو معتقد است که عمل تک به تک گروههای پیشتاز و کانونهای انقلابی در پیشبرد امر انقلاب مؤثر است. این تئوری که سالها توسط برخی از مارکسیستها در ایران مورد انکار قرار میگرفت منجر بیعملی آنها با این توجیه میشد که هنوز حزب و سازمان گسترده انقلابی تشکیل نشده و شرایط عینی فراهم نیامده است. سازمان چریکهای فدایی خلق ایران زمانی از بهم پیوستن گروههای کوچک پیشاهنگ پدید آمد که افرادی چون مسعود احمدزاده و امیرپرویز پویان، با اتکا به تجارب انقلاب کوبا بر این بیعملی شوریدند. مسعود احمدزاده در کتاب «مبارزه مسلحانه، هم استراتژی و هم تاکتیک» شرح میدهد که هر گروه کوچک انقلابی باید بدون آنکه در انتظار باقی بماند، دست به عمل انقلابی بزند. او مارکسیستهای پیشین خود را بیعملی و انکار عامدانهی تجارب انقلابی کوبا متهم میکند.
احمدزاده در کتاب خود به نقل از فیدل کاسترو مینویسد، آنهائی که می خواهند انقلاب کنند، این حق را دارند که خود وارد عمل شوند. زمان آن گذشته است که فکر کنیم «در حزب بودن» برای انقلابی بودن کافی است! البته این به معنی حزبگریزی نیست.
به عبارتی او این دو تفکر را نفی میکند و هر دو را انحراف میداند. از نظر او مانیکائیسم حزبی یعنی این تفکر که «بودن در حزب برای انقلابی بودن کافی است»، مردود است. همچنین مانیکائیسم ضدحزبی که از هر گونه تمرکز و تشکیلات گریزان است یک انحراف است. اساسا این دو اندیشه، دو روی یک سکه هستند و ضد مبارزه و انقلاب عمل میکنند. این تئوری در یک کلام به این معناست که هر گروه پیشاهنگ، هر تیم، هر کانون و گروه، اگر چه باید پیوستگی تشکیلاتی خود را به حزب و سازمان هدایت کننده دنبال کند اما نباید عمل انقلابی خود را در پس موانع، تحت عنوان تبعیت از حزب متوقف نماید.
امیرپرویز پویان و مسعود احمدزاده با تدوین این تئوری بود که توانستند گامهای بلندی در کلید خوردن جنبش مسلحانه انقلابی در ایران بردارند.
البته در همان زمان انقلابیونی چون محمد حنیفنژاد که به اسلام انقلابی معتقد بودند با مطالعهی مبارزات پیشین و جمعبندی آنها و بکارگیری آموزههای اسلامی و تفاسیر قرآن و نهج البلاغه، بدون مواجهه با موانع تئوریک دست به تشکیل گروه انقلابی خود با مشی مسلحانه زدند. سازمان مجاهدین خلق نیم قرن پس از تأسیس خود با عبارت «هر مجاهد یک سازمان» یا «هر مجاهد یک مسئول اول» مفهوم مشابهی را هدف قرار میدهد. این عبارت به معنی تأکید بر پویایی تک تک افراد و تیمها و گروهها و کانونهای شورشی برای عمل انقلابی و حل مشکلات مسیر و از میان برداشتن موانع است. این اصل به تأکید در عین حال که «مانیکائیزم حزبی» را رد میکند، بر پیوستگی تشکیلاتی و پرهیز از لیبرالیزم تأکید دارد.
مبارزه مسلحانه؛ عامل خشونت یا انقلاب
همواره و به خصوص در عصر حاضر برخی مبارزه مسلحانه را دامن زدن به خشونت به شمار میآورند. به این معنی که جنایت دیکتاتورها را به پای انقلابیون و عمل مسلحانه و قهرآمیز آنها مینویسند.
البته نتیجه گیری از این سخن نهایتا نفی هر گونه مبارزه با ظلم و استبداد، در هراس از تلافیجویی دشمن است که از همین منظر نیز میتوان آن را رد کرد. با اینهمه این اندیشه در مبانی خود نیز دارای تناقضاتی آشکار است و با واقعیت منطبق نیست.
در واقع اعمال قدرت و عمل مسلحانه نیروی انقلابی، سلطهی پلیس و نیروی امنتی دیکتاتور را خشونتبارتر میکند اما مطلقا آن را افزایش نمیدهد. در واقع پلیس نقاب از چهره برمیدارد و عریانتر دست به عمل میزند. او تلاش میکند بخش بسیار کوچکی از سرکوب و جنایتی را که میتواند در طول سالهای متمادی بر مردم اعمال کند به ناگهان اعمال کند.
در واقع عمل مسلحانه و ضرباتی که توسط نیروهای انقلابی بر سلطهی دشمن وارد میآید سلطه مطلق او رادر اذهان مردم تجزیه و تضعیف میکند.
در نتیجه او برای بقاء خود مجبور است مستمرا چهرهواقعی خود را به نمایش بگذارد و فشار را بر همه اقشار افزایش دهد. او حتی یک نارضایتی کوچک را هم نمیپذیرد و حتی به بازیهای نمایشی در دایره قدرت و اختلافات در ساختار حکومت پایان میدهد و خود را برای سرکوب بیشتر آماده میکند. اما همهی اینها نشانهی ضعف اوست. زیرا دغدغه مرگ او را به چنین تلاشهایی واداشته است.[۱۲]
تئوری بقا و رد آن
با آغاز جنبش مسلحانه در ایران پیش از انقلاب ضدسلطنتی، برخی با تئوری «بقا» عمل انقلابی را به دلایل خطراتی که در آن نهفته بود رد میکردند و معتقد بودند که نیروی انقلابی باید برای شراط مناسب باقی بماند و موجودیت خود را حفظ کند. امیرپرویز پویان با کتاب «مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا» این ایده را رد کرده و آن را تنها توجیهی برای اپورتونیسم و بیعملی دانست. او معتقد بود که درک مبارزان از بقا باید تغییر کند. او درک درست از بقاء را یک درک استراتژیک و تاریخی میدانست. او میگفت:
«برداشت ما از بقاء افراد و گروههای انقلابی از نظر تجربهای است که برای مراحل بعدی جنبش میگذارند، نه صرفاً باقی ماندن خود اين افراد و گروهها. در حاليکه نقش فعال و ضروری خود را بازی نکردن و در نتيجه بر جامعه و جنبش بیتاثير ماندن، و در قبال اين موضع منفعل به بقاء صوری خود ادامه دادن از ديدگاه تاريخی "بقاء" نيست، بلکه در نهايت نابودی است. ولی تعرض کردن و تجربه از خود باقی گذاشتن و آنگاه از بين رفتن در صورتی که ژرف و تاريخی قضايا را بررسی کنيم وجود است، باقی ماندن است.»
امیر پرویز پویان معتقد است نظريه "تعرض نکنيم تا باقی بمانيم"، در حقيقت چيزی جز اين نيست که بگوئيم: "به پليس اجازه دهيم تا بدون برخورد با مانع ما را در نطفه نابود کند". او معتقد است که این تئوری نهایتا برخلاف تصور خود حتی به باقی ماندن نیروی انقلابی نیز منجر نخواهد شد. زیرا باقی ماندن نه در بقاء فیزیکی بلکه در ارتقاء خط مشی مبارزاتی است.
وی معتقد بود که از میان رفتن یک واحد رزمنده به هیچوجه نابودی جنبش به شمار نمیرود و این درست همان ادعایی است که دشمن همواره مطرح میکند و اعلام مینماید که انقلابیون را ریشهکن کرده است.
هنگامی که ضرورت مبارزه مسلحانه مشخص میشود هر گروه پیشاهنگی میتواند این مبارزه را آغاز کند. در شرایطی که یک سازمان مرکزی و هدایت کننده وجود داشته باشد، وظیفه این گروه یا تیم پیشاهنگ متصل شدن به سازمان مرکزی و عمل کردن در هماهنگی با آن است. مسعود احمد زاده از اعضای سازمان چریکهای فدایی خلق ایران با رد تئوری بقا معتقد است که شکست یا پیروزی یک گروه پیشاهنگ در نتیجهی به دست آمده تأثیر چندانی ندارد. او در این رابطه مینویسد:
«چنین است که شکست یک گروه مبارزه مسلح، تاثیری تعیین کننده بر سرنوشت مبارزه نـدارد. اگـر قبـول داریـم کـه مبارزه طولانی است، اگر قبول داریم که مبارزه با تشکل گروهی آغاز میشود، چه اهمیتی دارد که گروهی در این میان از بین بروند. مهم این است که اسلحهای که از دست رزمندهاش میافتد، رزمنـدهای دیگـر باشـد کـه آنـرا بـردارد، اگـر گروهی شکست مـیخـورد، گروهـی دیگـر باشـد کـه راه او را دنبـال کنـد.»
با رد تئوری بقا بود که سازمانهای پیشتاز چون چریکهای فدایی خلق ایران و سازمان مجاهدین خلق ایران تشکیل شده و مبارزه را به میدان عمل کشاندند. هرچند نباید از نظر دور داشت که سازمان مجاهدین که یک سازمان مسلمان بود تئوری بقا را با استناد به آموزههای دینی نیز مردود میدانست.
سیر تکاملی مبارزه مسلحانه در ایران
مبارزه به کلیترین شکل به دو نوع مبارزه مسلحانه(قهرآمیز) و مسالمت آمیز تقسیم میشود. همان طور که گفته شد این دشمن است که یکی از این دو را به مردم و نیروی انقلابی و سازمانها و احزاب سیاسی تحمیل میکند.
اما هر یک از این دو، اشکال مختلفی دارند که باز هم بنا به شرایط سیاسی و اجتماعی، شرایط طبقاتی و ماهیت دشمن تعیین میشوند. مبارزه مسلحانه در سراسر جهان با توجه به شرایط طبقاتی، سیاسی و ماهیت دشمن اشکال گوناگونی داشته است. در چین، مائو با استراتژی نبرد آزادیبخش توانست به پیروزی دست یابد. در روسیه، لنین با جنگ مسلحانهی شهری توانست تزاریسم را از پای درآورد. در کوبا، چهگوارا، استراتژی کانونهای شورشی را برگزید، اما در بولیوی همین استراتژی دیگر راهگشا نبود و ساختار سیاسی اقتصادی در این کشور استراتژی چریک شهری را ضروری میساخت.
استراتژی مبارزه انقلابی دانشی است بسیار پیچیده که به همین مقوله میپردازد. اشتباه استراتژیک یعنی انتخاب روش اشتباه برای مبارزه و این مقولهای است که میتواند به نابودی یک جنبش منجر شود. به این ترتیب برای نبرد با یک حکومت استبدادی تشخیص استراتژی درست، مهمترین عامل پیروزی است.
چریک شهری پیش از انقلاب
پیش از انقلاب سازمانهای انقلابی با توجه به ماهیت حکومت سلطنتی، خط مشی مبارزه چریک شهری را برگزیدند. مبارزه چریک شهری در جوامعی بکار گرفته میشد که از مرحلهی فئودالیزم نسبتا گذشته بودند. در شرایط فئودالی، مبارزه اشکال علنی تری چون نبرد آزادیبخش با آزاد کردن منطقه داشت. به دلیل سلطهی ضعیف حکومت بر مناطق روستایی و جادهها و همینطور پتانسیل قیام در میان روستائیان که توسط اربابان به کار گرفته میشدند، این استراتژی کارا و مؤثر بود، اما با گسترش ابزار سرکوب، پیشرفت ارتباطات و جادهها و همچنین با سیاست اصلاحات ارضی که پتانسیل شورش در روستاها را تضعیف میکرد، این استراتژی دیگر پاسخگو نبود. پس از آن چگوارا استراتژی کانونهای شورشی را بکار گرفت که به جای آزاد سازی منطقه در ابتدا بر تحرک مستمر گروههای شورشی در مناطق جنگلی استوار بود. این استراتژی نیز اگر چه در کوبا به پیروزی منجر شد اما در بولیوی با سلطهی کامل سرمایهداری این استراتژی نتوانست به پیروزی منجر شود.
به این ترتیب استراتژی چریک شهری، به عنوان راه حلی برای مبارزه در بسیاری از کشورها از جمله ایران به کار گرفته شد.
استراتژی چریک شهری ناظر بر این امر است که عملیات چریکی در شهر به تور اختناق ضربه میزند و آن را میشکافد. با تضعیف شدن حکومت در اثر عملیات چریک شهری، نیروی انقلابی میتواند با توجه به شرایط با تجمع در مناطقی که تشخیص میدهد به گسترش جنگ بپردازد و همگام با اعتراضات مردمی دست به تسخیر شهرها و مراکز حساس دولتی بزند.
راهبردپرداز و استراتژیست جنگ چریک شهری کارلوس ماریگلای برزیلی است. کتاب معروف او جنگ چریک شهری نام دارد.[۱۳] یک چریک در مبارزهی چریکی به هیچوجه همانند جنگهای منظم علاقهای به رویارویی منظم با دشمن ندارد. بلکه فعالیت چریک بیشتر غافلگیری، جنگ و گریز و وارد کردن ضربات نابود کننده از پشت جبهه است. ویژهگیهای استراتژی جنگهای دامنهدار چریکی عبارتند از: تغییر مداوم میدان نبرد، سیستم سلاحها و تاکتیکهای عملی به منظور سر در گم کردن دشمن، بر هم زدن تعادل حریف و در هم شکستن مقاومت اوست.
در ایران در میان کسانی که به مبارزهی چریک شهری معتقد بودند، همچنان یک اختلاف نظر پایهای وجود داشت. گروهی به تقدم شهر بر روستا و گروهی به تقدم روستا بر شهر معتقد بودند.
سازمان مجاهدین خلق در سال ۱۳۴۸ برای تدوین استراتژی خود یک گروه ۱۶ نفره تدوین استراتژی تشکیل داد که به کار تحقیقی در روستاها و مطالعه پرداختند. آنها سرانجام به تقدم شهر بر روستا رسیدند. این گروه نتایج جمعبندی خود را در ۹ بند ارائه کردند:
۱- حکومت شاه، بورژوازی کمپرادور (وابسته) بهشمار میرود. پیش از سال۱۳۴۲ یعنی پیش از اصلاحات ارضی، طبقه حاکم در ایران، بورژوا- ملاک بود.
یعنی تلفیقی از بورژوازی و فئودالیزم در حاکمیت وجود داشت. پس از انقلاب سفید و آغاز اصلاحات ارضی، بافت جامعه ایران و حاکمیت آن به سمت بورژوازی کمپرادور حرکت کرد.
۲- رژیم شاه، یک رژیم پلیسی -نظامی است. بنابراین بر جامعه نیز یک فضای پلیسی – نظامی حاکم است. و سرکوب برعهده نیروهای مخفی ساواک میباشد.
(این موضوع از این جهت حائز اهمیت بود که اگر یک رژیم فرضا نظامی – پلیسی باشد، شیوههای مبارزه متفاوت خواهد بود. بهعنوان مثال رژیم خمینی یک رژیم نظامی محسوب میشود که سرکوب را با قهر علنی یعنی توسط سپاه پاسداران انجام میدهد)
۳- شرایط عینی انقلاب آماده است. مشکل در شرایط ذهنی (رهبری و سازمان رهبری کننده) است.
۴- علت به صحنه نیامدن مردم، اختناق پلیسی است. پس باید به طلسم اختناق ضربه زد و آنرا با انجام عملیات دچار تزلزل کرده و به مردم جسارت داد.
۵- جامعه ایران یک جامعه مذهبی است و در آن یک پتانسیل بالقوهٔ مبارزاتی بهدلیل فرهنگ مبارزاتی مذهبی وجود دارد.
۶- تقدم استراتژی جنگ شهری بر جنگ روستایی.
۷- جنگ در روستا پس از شهر و یعنی پس از پاره شدن تور اختناق در شهر باید آغاز شود.
۸- در روستا باید به آزاد کردن منطقه و تشکیل ارتش آزادیبخش پرداخت.
۹- خصلت عملیات شهری باید ضددیکتاتوری باشد. یعنی ضربه زدن به مظاهر سرکوب در راستای پاره کردن تور اختناق.[۱۴]
سازمان چریکهای فدایی خلق ایران همزمان هر دو شکل از مبارزه را آغاز کردند. گروه روستا در منطقه سیاهکل دست به سلسله عملیاتی زد که به حادثهی سیاهکل و جانباختن تمامی فداییان منجر شد. برخی این شکست را اگر بسیار پر تجربه و مؤثر در شکستن جو اختناق در ایران میدانستند، آنرا ناشی از برآورد اشتباه و ناکارآمدی تاکتیک«تقدم روستا» برشمردند. بخشهای دیگر سازمان چریکهای فدایی خلق ایران به مبارزه چریکی در شهر ادامه دادند.
مبارزه مسلحانه پس از انقلاب
با گسترش سرکوب و اختناق در ایران پس از سال ۱۳۶۰ و تحمیل شدن مبارزه مسلحانه به گروههای سیاسی، بسیاری از احزاب سیاسی دست از مبارزه برداشتند و برخی نیز در همان ضربات اولیه بطور کامل از میان رفتند. جنبش های مسلحانه پس از یکدست شدن سرکوب در ایران به مناطق مرزی و به ویژه کردستان و یا مناطق جنگلی در شمال ایران رفتند و از آنجا دست به سازماندهی و عملیات زدند. در این میان سازمان محوری مبازه مسلحانه علیه رژیم ایران، سازمان مجاهدین خلق بود.
گروههای دیگری نیز چون سازمان چریکهای فدایی خلق ایران(شاخه هویت)، حزب کمونیست ایران که اتحادی از برخی از سازمانهای مارکسیستی بود، دست به مبارزه مسلحانه زدند، اما اغلب آنها پس از مدت کوتاهی به دلیل ضربات، انشعابات داخلی و... پتانسیل خود را از دست داده و منفعل شدند.
در شروع مقاومت قهرآمیز، سازمان مجاهدین خلق تاکتیک خودش را بر بیآینده کردن رژیم بنا کرد، در این خصوص در کتاب ارتش آزادیبخش آمده است:
«تاکتیک نظامی مجاهدین در آغاز مقاومت مسلحانه وارد آوردن ضربهی تعیین کنندهی اول بود. این تاکتیک انقلابی که به شیوهی تهاجم مطلق صورت می گرفت، ضمن دسترسی به هدفهای مشخص نظامی، هدف سیاسی عمدهیی را نیز دنبال میکرد که عبارت بود از بیآینده کردن رژیم خمینی. ویژگی مرحلهی تهاجمی اول این بود که در آن مبارزهی مسلحانه با عملیات بزرگ آغاز شد و همین عملیات بود که رژیم را بیآینده کرد. چرا که این رژیم ضدتاریخی که همواره در ساختار خود نازا و ابتر بود(قادر به تکثیرو تولید نفرات جدید نبود) و قدرت بازسازی ضربههایی که بر سازمان سیاسیاش وارد می شد نداشت، در نتیجهی این تهاجمات صدماتی را متحمل شد که هرگز نتوانست جبران کند و به همین دلیل بی آینده شد.»[۱۵]
سازمان مجاهدین پس از تظاهرات مسالمتآمیز ۳۰ خرداد، در یک روز، از مبارزه مسالمتآمیز وارد مبارزه قهرآمیز شد. ۳۰ خرداد از نظر مجاهدین پایانی بر هر گونه مسالمت جویی بود زیرا خمینی بر یک تظاهرات چندصدهزار نفره آتش گشوده بود. اما این تغییر فاز، یعنی انتقال از فاز سیاسی به فاز نظامی در یک شب، به لحاظ تاکتیکی بسیار دشوار بود. زیرا اعضای این سازمان و به ویژه رهبرانش تماما علنی بودند. به همین دلیل این سازمان با در پیش گرفتن تهاجم حداکثری مسلحانه جمهوری اسلامی را در لاک دفاعی فرو برد. این تهاجم به این سازمان امکان انطباق با شرایط جدید را داد.[۱۶]
یکی از تاکتیکهایی که سازمان مجاهدین در پیش گرفت، هدف قرار دادن نیروهایی بود که در سرکوب و دستگیریها دست داشتند، این تاکتیک را «ضربه به سرانگشتان اختناق» نامگذاری کردند.[۱۷]
«هنوز مقاومت مسلحانه یکساله نشده بود که رژیم خمینی به تدریج دستگاه سرکوب خود را بیش از پیش گسترش داد چرا که او در عمل دریافت که تنها تهدید جدی و واقعی برای بقای رژیمش مقاومت مسلحانهٌ انقلابی است. … جنگ ایران و عراق نیز علاوه بر اینکه چتر لازم برای حذف سیاسی نیروهای انقلابی را فراهم میکرد، به رژیم امکان میداد که دستگاه پلیسی و ارگانهای سرکوب خود را بیش از پیش گسترش دهد و بودجهٌ کلانی از بیتالمال مردم را به آن اختصاص دهد.
به همین دلیل مقاومت ایران متقابلاًدر یکی از مراحل عملیات مسلحانه، ضربه به ماشین سرکوب و سرانگشتان اختناقآفرین رژیم را هدف عملیات خود قرار داد. جلادان، شکنجهگران، عوامل تفتیش عقاید، جاسوسان و خبرچینان که علاوه بر شرکت در کشتار و شکنجهی مجاهدین، از بام تا شام با بهانههای مختلف به اذیت و آزار مردم بیگناه میپرداختند در معرض تهاجم بیامان تیمهای عملیاتی و واحدهای مقاومت قرار گرفتند».
همزمان با شروع مقاومت مسلحانه، مسعود رجوی دست به یک ابتکار عمل سیاسی زد و برای این که دستاورد سیاسی این عملیات نظامی دارای رأس سیاسی باشد، شورای ملی مقاومت ایران راتأسیس کرد.[۱۸]
سازمان مجاهدین خلق از سال ۱۳۶۱ نیروهای خود را یکی پس از دیگری به منطقهی کردستان منتقل کرد. کردستان یک منطقه آزاد شده بود. با شروع حملات رژیم ایران به کردستان مجاهدین گام به گام وارد مناطق مرزی در کردستان عراق شدند. در این مناطق جنگ ایران و عراق جریان نداشت. آنها توانستند در همان مناطق پایگاههایی را دایر کنند و از آنجا عملیات و فعالیتهای خود را در داخل ایران سازماندهی کنند.
ارتش آزادی بخش
راهبردپرداز و استراتژیست ارتش آزادیبخش نوین مسعود رجوی است. در روز ۳۰ خرداد ۱۳۶۶ مسعود رجوی فرمان تأسیس ارتش آزادیبخش ملی ایران را صادر کرد. سازمان مجاهدین در ایران پس از انقلاب ضدسلطنتی با شرایطی بسیار ویژه مواجه بود. رژیم ایران یک رژیم فئودالی نبود که جنگ از روستا در آن امکان پذیر باشد. از سویی در شهر نیز امکان مبارزهی چریکی بسیار محدود شده بود زیرا سرکوب در ایران پس از انقلاب ضدسلطنتی در شهرها با سپاه پاسداران و نیروهای امنیتی، به شکلی کاملا عریان و با سلاحهای سنگین و استفاده از حداکثر قوهی قهریه اعمال میشد. در چنین وضعیت دیگر حتی مبارزه چریک شهری نیز نتیجه مطلوب را نداشت. به عبارتی سازمان انقلابی باید به همان اندازه بر اعمال قدرت خود میافزود و با قدرت بیشتری وارد عمل میشد.
از طرف دیگر رژیم ایران با سیاست صدور بحران (صدور انقلاب) و زیر سایهی فضایی که جنگ با عراق ایجاد میکرد، سعی داشت خود را تثبیت و تقویت کند. شعارهای تشکیل هلال شیعی، فتح قدس از طریق کربلا و ... شعارهای استراتژیک این رژیم در پیشبرد جنگ طلبیاش بودند. همچنان که بعدها سران سپاه نیز گفتند، سرکوب احزاب و جریانات داخلی در سایهی همین سیاست برای رژیم ایران ممکن شدند.
مسعود رجوی در چنین شرایطی استراتژی ارتش آزادیبخش نوین را پایه ریزی کرد و آن را تنها راه مقابله با جمهوری اسلامی دانست. مبانی این استراتژی تشکیل یک ارتش منظم رودرروی قوهی قهریهی رژیم ایران درست در معبر سیاست صدور بحران رژیم ایران، یعنی عراق تکیه داشت تا به این سیاست که عامل حیات و بقای رژیم بود پایان دهد.
مسعود رجوی با تشخیص همین شرایط، استراتژی ارتش آزادیبخش نوین را برای توقف بر سیاست جنگطلبی و صدور بحران خمینی طراحی کرد. تاکتیک نظامی ارتش آزادیبخش «شهاب» بود. این تاکتیک نیازمند تهوری بالاست و تنها یک نیروی انقلابی با پتانسیل انگیزشی بالا میتواند آنرا عملی کند. این تاکتیک برخلاف تمامی جنگهای منظم بر این قانون استوار است که وقتی موضع نظامی دشمن تسخیر میشود نیازی به توقف برای پاکسازی پشت سر و مناطق همعرض و سپس تجدید قوا و حمله مجدد نیست. در این تاکتیک نیروی حمله کننده بصورتی شهابوار بدون پاکسازی پشت سر خود از نیروهای حریف به شکل خطی و پیکانی به عمق مناطق حریف حرکت میکنند و قلب جبههی حریف یعنی فرماندهی آنرا از کار میاندازد. ارتش آزادیبخش پس از آمادگی طی دو عملیات گسترده با استفاده از همین تاکتیک ضربات سختی به سپاه پاسداران زد و در عملیات دوم با نام چلچراغ توانست شهر مهران را تسخیر و نزدیک به دومیلیارد دلار غنیمت بگیرد. مجاهدین در این عملیات با شعار «امروز مهران، فردا تهران» آمادگی خود را برای فتح تهران اعلام کردند. ۲۹ روز بعد در ۲۷ تیرماه ۱۳۶۷ خمینی قرارداد ۵۹۸ را پذیرفت و آنرا به جام زهر تشبیه کرد. او دلیل نوشیدن جام زهر را ذکر نکرد اما فرماندهان سپاه بعدها عملیات مجاهدین را دلیل آن اعلام کردند.
پاسدار اسماعیل کوثری از فرماندهان عالیرتبهی جنگ در این رابطه میگوید:
«دشمنان، توطئههای واقعاً گستردهای را طرحریزی کرده بودند؛ چون مجاهدین قبل از عملیات فروغ جاویدان، در مهران، عملیاتی بهزعم خود موفقیتآمیز انجام داده بودند و شعار «امروز مهران فردا تهران» را هم یکی دو ماه قبل، مطرح کرده بودند؛ بنابراین، با در اختیار گرفتن انواع سلاحهای سنگین و نیمه سنگین همچون نفربر و غیره، خود را سازماندهی کرده بودند. پذیرش قطعنامه از سوی حضرت امام، تمام این توطئهها را خنثی کرد».[۱۹]
در واقع خمینی قصد داشت با پذیرش آتش بس جلو عملیات بعدی مجاهدین را گرفته یا دستکم فرصت آمادگی و طراحی را برای حرکت بعدی از مجاهدین خلق سلب کند و در ادامه مجاهدین را زاییده جنگ و تمام شده اعلام کند.
کانونهای شورشی
کانون شورشی و ارتش آزادی استراتژی کنونی مجاهدین خلق است. مجاهدین این استراتژی را محصول تکامل استراتژی پیشین میدانند. عنوان کانون شورشی که در این استراتژی به کار برده شده است با کانون شورشی چهگوارا متفاوت است. کانون شورشی چهگوارا بر تشکیل گروههای کوچک شورشی در جنگل و مناطق روستایی تکیه داشت اما استراتژی کانون شورشی مجاهدین ناظر بر تشکیل تیمهای شورشی در داخل شهرهاست. تیمهایی که کار شعلهور کردن و رادیکالیزه کردن قیام در ایران را به عهده دارند و با تکثیر و ترکیب راه را برای ظهور ارتش آزادی هموار میکنند. مجاهد خلق مهدی براعی از مسئولان سازمان مجاهدین خلق ایران این روند را در مصاحبهای توضیح دادهاست.
« آیا کانونهای شورشی ادامه همان استراتژی جنگ آزادیبخش نوین هست؟
مهدی براعی: «کانونهای شورشی یا همان هزار اشرف، در واقع ادامه ارتش آزادیبخش است، همان مشی و همان مسیر است، کانون شورشی همان چیزی است که در سرتاسر ایران برای امر سرنگونی رژیم تشکیل شده، و علیرغم اینکه رژیم تلاش کرده اینها را از بین ببرد، بدلیل اینکه اصالتی دارند که همان جنگ آزادیبخششان است نتوانسته است، چنان گسترشی پیدا کرده که الان سرتاسر ایران را در بر گرفته است، و در هر شهر، کارخانه، محله، دانشگاه و مدرسهای وجود دارند، اینها همان مسیر هزار اشرف و مسیر ارتش آزادیبخش را طی میکنند، نقششان نقش آنزیم است و نقش جرقه و در رابطه با قیام، آتشزنه است الان که جامعه ایران جامعه ملتهبی است و در حال قیام و شورش علیه رژیم هست. کانونهای شورشی در شهرهای شورشی، فعالند، مثل تهران، کرج، کازرون، اهواز، اصفهان و شیراز اینها در ادامه خودشان گسترش پیدا میکنند. اولین مرحله که طی کردند مرحله تثبیتشان بود، بعد گسترش پیدا میکنند، بعد با هم ترکیب میشوند و یکانهای ارتش آزادیبخش را در دل شهرهای شورشی و در داخل ایران تشکیل میدهند.در واقع همان واحدهای ارتش آزادیبخش هستند که هر چه جلوتر میروند گسترش پیدا میکنند، وسیعتر میشوند و یکانهای ارتش آزادیبخش برای امر سرنگونی هستند، این همهی مسیری است که طی شده و میرود، که در مراحل مختلف متناسب با محیط و متناسب با شرائط شکل و لباس خودشان را بپوشند و بتوانند متناسب با آن مقاومت را پیش ببرند.»[۲۰]
جستارهای وابسته
منابع
- ↑ بیانیه استقلال آمریکا
- ↑ چرا حمل سلاح در آمریکا آزاد است؟
- ↑ مقاله تاریخچه استراتژی محبوبه خدابخش
- ↑ سایت لغتنامه وبستر
- ↑ مقاله اصول و مبانی استراتژیک جنگ
- ↑ مائو در سال 1938 در مقاله ای تحت عنوان "مسائل جنگ و استراتژی
- ↑ مبارزه مسلحانه، هم استراتژی هم تاکتیک- مسعود احمد زاده
- ↑ مبارزه مسلحانه،هم استراتژی هم تاکتیک - صفحه ۳۱
- ↑ مبارزه مسلحانه، هم استراتژی و هم تاکتیک- صفحه ۳۴
- ↑ ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ مبارزه مسلحانه، هم استراتژی و هم تاکتیک- صفحه ۳۶
- ↑ رژی دبره - انقلاب در انقلاب
- ↑ مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا - امیرپرویز پویان - ص ۱۱
- ↑ کتاب جنگ چریک شهری از کارلوس ماریگلا
- ↑ مصاحبه رادیویی با محمد حیاتی - راهی که آمدیم- تدوین استراتژی
- ↑ کتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران چاپ ۱۳۷۴
- ↑ کتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران چاپ ۱۳۷۴
- ↑ کتاب ارتش آزادیبخش چاپ ۱۳۷۴ صفحه ۳۸
- ↑ کتاب ارتش آزادیبخش چاپ سال ۱۳۷۴
- ↑ روزنامه جوان ۱۹ تیرماه ۱۳۸۷
- ↑ گفتگو با مهدی براعی از مسئولان سازمان مجاهدین خلق ایران