استراتژی مبارزه انقلابی
استراتژی مبارزه انقلابی، به روشهای مبارزه هدفدار و طراحی شده انقلابیون برای سرنگونی دیکتاتورها و حکومتهای استبدادی اطلاق میشود. استراتژی به مفهوم عام آن، به دانش نبرد و اشکال نبرد گفته میشود. در تاریخ بشر همواره جنگ و مبارزه با اهداف مختلف سیاسی، اجتماعی و یا اقتصادی جریان داشته است. در تمامی این مبارزات راهکارهایی برای غلبه بر حریف اتخاذ میشد تا با کمترین هزینه بیشترین دستاورد بهدست آید. متخصصان علوم نظامی این راهکارها را دانش نبرد، هنر جنگ، و یا استراتژی و راهبرد مینامند. مبارزه انقلابی نیز به عنوان نبردی که با اهداف آزادیبخش و عدالتجویانه صورت میگیرد، دانشی است که توسط رهبران انقلابی به ویژه از سالهای ۱۹۰۰ به این سو تدوین شده است. هر سازمان یا جنبش انقلابی برای دستیابی به پیروزی نیاز به انتخاب یا تدوین استراتژی درست دارد. از سویی استراتژی مبارزهی انقلابی را دشمن به نیروی انقلابی تحمیل میکند. به این معنی که نیروی انقلابی باید آنرا با توجه به ماهیت دشمن کشف نماید. بدون استراتژی مبارزه، نبرد قهرآمیز نوعی آوانتوریزم و ماجراجویی بینتیجه خواهد بود. به این ترتیب برای نبرد با یک حکومت استبدادی تشخیص استراتژی درست، مهمترین عامل پیروزی است. در چین، مائو با استراتژی نبرد آزادیبخش توانست به پیروزی دست یابد. در روسیه، لنین با جنگ مسلحانهی شهری توانست تزاریسم را از پای درآورد. در کوبا، چهگوارا، استراتژی کانونهای شورشی را برگزید، اما در بولیوی همین استراتژی دیگر راهگشا نبود و ساختار سیاسی اقتصادی در این کشور استراتژی چریک شهری را ضروری میساخت. سازمان مجاهدین و چریکهای فدایی در ایران، به عنوان اولین جریانات انقلابی سازمانیافته، استراتژی چریک شهری را برای سرنگونی شاه مناسب یافتند. سازمان مجاهدین در جنگ چریکشهری به تقدم شهر معتقد بود اما چریکهای فدایی در تاکتیک به تقدم روستا باور داشتند و برای بررسی آن گروهی را به سیاهکل فرستادند. واقعهی خونین سیاهکل نادرستی تقدم روستا را به اثبات رساند. پس از انقلاب ضدسلطنتی و چند دور نبرد در اشکال مختلف مسعود رجوی استراتژی ارتش آزادیبخش نوین را بنیان گذاشت. این استراتژی در تکامل خود و انطباق فعال با شرایط، به ارتش آزادی و کانونهای شورشی ارتقاء یافت. تعیین استراتژی مبارزه انقلابی در هر مبارزهی جدی و سازمانیافته اولین گام ضروری برای پیروزی است.
تعریف علمی استراتژی
استراتژی یا راهبرد، برگرفته از واژۀ یونانی Strategos به معنی ژنرال ارتش است. Stratos به معنای ارتش و ago به معنای هدایت است. بنابراین واژه استراتژی در ابتدا به معنی هدایت ارتش بهکار گرفته می شد. ژنرال چینی سان تزو، در کتاب هنر جنگ، به چگونگی استفاده از این مفهوم برای غلبه بر دشمن پرداخته است. سان تزو، استراتژی را در بعد نظامی هنر و فن طرح ریزی ترکیب و تلفیق عملیات نظامی برای رسیدن به هدف جنگی مشخص تعریف میکند.[۱] پس استراتژی کاری است که استراتگوس یا استراتژیست انجام میداد. بعدها این وظایف به امور قضایی و مدنی نیز گسترش یافت. امروزه واژه استراتژی در حوزهی سیاست و مبارزه سیاسی یا انقلابی بیش از هر حوزهای بهکار میرود. «استراتژی، علم برنامه ریزی و هدایت عملیات نظامی بزرگ در مقیاس کلان، با هدف تشخیص و یافتن بهترین موقعیت قبل از شروع درگیری واقعی با دشمن است.»[۲] دایره المعارف بریتانیکا تعریف استراتژی را از دید نظامی با تعبیر هنر برنامهریزی و هدایت عملیات معرفی کرده است و برای متمایز ساختن آن با تاکتیک، سه ویژگی گستردگی بیشتر عملیاتی، دوره زمانی بلندتر و جابه جایی انبوه نیروها را قید میکند. مجموعهای از شناختها و اطلاعات بههم پیوسته درباره یک موضوع مشخص علم نام دارد. مهارت در به کارگیری علم در صحنه عمل، هنر نام دارد، استراتژی؛ شناختهای سازمندی است که نحوه به خدمت گرفتن قدرت سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی را برای رسیدن به هدف نشان میدهد. از این منظر استراتژی یک علم است؛ اما تمام کسانی که استراتژی میدانند، قادر نیستند آن را به کارگیرند، کسی که مهارت کافی در این زمینه دارد، میتواند از استراتژی استفاده کند، پس، استراتژی نوعی هنر نیز هست. به بیان کاملتر، استراتژی هم علم و هم هنر است.استراتژی فن اداره جنگ، فن فرماندهی، فن جنگ و طرح نقشه برای جنگ، نیز معنا شده است.[۳]
استراتژی در معنای اصطلاحی جدید به این صورت تعریف میشود:
فن و علم توسعه و بهکارگیری قدرت سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی ملت، هنگام جنگ و صلح، به منظور تأمین حداکثر پشتیبانی از سیاستهای ملی و افزایش احتمال دستیابی به نتایج مطلوب برای کسب حداکثر پیروزی و حداقل شکست.
تعریف ستاد مشترک ارتش ایالات متحده:
«استراتژی نظامی عبارت است از فن و علم بکارگیری قوای نظامی یک ملت برای تأمین اهداف سیاست ملی از طریق استفاده از قوای نظامی و یا تهدید به زور.»[۴]
پنتاگون استراتژی را فن یاهنر ترکیب قدرت ملی (Nation Power) به منظور شکست دشمن درجنگ تعریف میکند.
مبارزه مسلحانه انقلابی
مبارزه برای تحقق اهداف سیاسی در کلیترین شکل به دو دستهی مبارزهی قهرآمیز و مبارزهی مسالمتآمیز یا پارلمانتاریستی تقسیم میشود. تعیین روش مبارزه، همواره از شرایط حریف آغاز میشود. چه در کلیترین شکل، یعنی در پیش گرفتن مبارزهی مسالمتآمیز یا قهرآمیز، و چه در تدوین اشکال و استراتژی یک مبارزهی قهرآمیز. مبارزهی مسلحانه انقلابی زمانی ضروری میشود که امکان مبارزهی مسالمتآمیز وجود ندارد. هر سازمان یا حزب یا جریان سیاسی جدای از اینکه یک جریان انقلابی باشد یا نباشد در یک شرایط دموکراتیک میتواند اهداف خود را با هزینهی بسیار کمتر، در جریان یک مبارزهی مسالمتآمیز و پارلمانتاریستی محقق سازد. به عبارت دیگر، مبارزهی مسلحانه به دلیل به بن بست رسیدن مبارزات سیاسی و مطلق شدن دیکتاتوریها و فشار روز افزون بر اقشار مختلف اجتماعی به نیروهای انقلابی تحمیل میشود.
هدف سازمانهای انقلابی از مبارزه مسلحانه تضعیف حکومت و در نهایت واژگونی رژیم سیاسی حاکم است که به روشهای مختلف و همراستا با فعالیتهای سیاسی، تبلیغاتی و اجتماعی صورت میپذیرد.
وقتی یک نیروی انقلابی به بنبست مبارزهی مسالمتآمیز پی میبرد و با سرکوب عریان توسط دیکتاتور مواجه میشود، مبارزهی قهرآمیز را به عنوان تنها راه انتخاب میکند. آنگاه یک نیروی انقلابی باید به تدوین استراتژی مبارزهی انقلابی خود بپردازد.
استراتژی مبارزه انقلابی
در نبرد انقلابی عموما یک نیروی ضعیف (از نظر نظامی) علیه نیرویی مسلط و قوی برمیخیزد. استراتژی مبارزه انقلابی ناظر بر این امر است که چگونه میتوان این نیروی ضعیف را با دست گذاشتن بر نقاط ضعف دشمن به پیروزی رساند. در صد سال اخیر، با توجه به شرایط سیاسی حاکم بر جهان و بافت اجتماعی- اقتصادی جوامع، استراتژی مبارزهی انقلابی به دو دستهی کلی تقسیم میشود. نبرد مسلحانه شهری (آغاز از شهر) نبرد مسلحانه روستایی (آغاز از روستا) اختلاف این دو نوع استراتژی در آغاز مبارزه است، زیرا سرانجام هر دو به تشکیل ارتش آزادی و نبرد مسلحانه برای تسخیر شهر و سرنگونی حاکمیت منجر میشوند.
نبرد مسلحانه از روستا
این استراتژی بر این مبنا طراحی شده است که در روستا، به دلیل نارضایتی و فقر طاقتفرسا، پتانسیل کافی برای شورش وجود دارد و با شعار تقسیم اراضی (اصلاحات ارضی) میتوان از پشتیبانی دهقانان برای آزاد کردن منطقه استفاده کرد. همچنین این استراتژی این نکته را مدنظر قرار میدهد که در یک جامعه خانخانی و فئودالی، به دلیل عقبماندگی ابزار تکنولوژی ارتباطات گسترده و امکان گسیل سریع نیرو برای حکومتها وجود ندارد. در یک بافت فئودالی، حاکمیت دارای تسلط بر تمامی مناطق نیست. گاهی ماهها طول میکشد تا حکومت مرکزی قدرت بسیج نیرو برای خاموش کردن یک شورش را پیدا کند. در دوران حاکمیت فئودالیزم، سرزمینها دارای ساختاری نسبتا ملوکالطوایفی هستند. شاه یا حاکم بزرگ همان خان بزرگ است که در تواق با خانهای کوچکتر به سر میبرد و تمکین آنها را به دست میآورد. در چنین شرایطی امکان سرکوب نیروی انقلابی به سادگی وجود ندارد. به این ترتیب نیروی انقلابی میتواند با آزاد کردن یک منطقه شورش را آغاز کند و سپس خود را گسترش دهد.
مائو تسه تونگ، رهبر انقلاب چین با شکست الگوی قیام مسلحانهی شهری که با تقلید از انقلاب اکتبر شوروی به کار رفته بود، دریافت که در چین بدلیل بافت فئودالی حکومت چیانکایچک، و گستردگی روستاها و وسعت سرزمینی، استراتژی مبارزه انقلابی از روستا تنها راه برای پیشروی است. او با جنگ آزادیبخش به آزاد کردن منطقه پرداخت و سرانجام با محاصره شهرها پس از یک راهپیمایی طولانی، انقلاب را به پیروزی رساند.
در جهان کنونی استراتژی جنگ آزادیبخش از روستا دیگر امکان پذیر نیست. با انجام شدن اصلاحات ارضی در اغلب کشورها و پایان یافتن فئودالیزم، دیگر شعار تقسیم اراضی انگیزه کافی در روستا ایجاد نمیکند. از سویی تمرکز قدرت سیاسی در شهر و پایان یافتن حکومتهای شبهملوکالطوایفی، پیشرفت تکنولوژی، ایجاد راههای ارتباطی و امکان گسیل سریع نیرو به اقسا نقاط کشور، امکان آغاز مبارزه مسلحانه از روستا را منتفی میسازد.
در سال ۱۳۴۱ محمدرضا شاه پهلوی به توصیه آمریکا برای پیشی گرفتن از انقلابیون، دست به اصلاحات ارضی زد تا به بافت فئودالی در ایران پایان دهد. در این شرایط بود که انقلابیون با تغییر روشهای مبارزه، به استراتژی شهری روی آوردند.
استراتژی کانون شورشی چهگوارا
حد فاصل تبدیل شدن یک بافت فئودالی به بورژوایی، دورهای است که امکان پیش بردن استراتژی کانون شورشی را برای چهگوارا فراهم کرد. در کوبا، اگرچه هنوز اصلاحات ارضی صورت نگرفته بود، اما وجود نسبی تکنولوژی آمریکایی، قدرت و تسلط حاکمیت را بر اقسا نقاط کشور گسترش داده بود. چهگوارا در چنین شرایطی تدوین کنندهی یک استراتژی میانه بود. او در عین حال که با شعار تقسیم اراضی و ترغیب دهقانان به مبارزهی انقلابی پیش رفت، به دلیل گستردگی سرکوب به دنبال آزاد کردن منطقه نبود. در کوبا بر اساس این استراتژی گروههای کوچک شورشی به جنگ نامنظم با حکومت مرکزی میپرداختند و در هیچ نقطهای به شکل دائم استقرار نمییافتند. رمز پیروزی آنها تحرک بسیار و ضربه زدن و عقب نشینی بود. این مبارزه که با ۲۲ نفر در جنگلهای سیرامائسترا در کوبا به رهبری چهگوارا و فیدل کاسترو آغاز شد، به سرعت گسترش یافت و سرانجام به تحلیل رفتن نیروی نظامی باتیستا منجر گشت. آنچنان که آنها توانستند در گسترش خود به محاصره شهرها بپردازند و حکومت مرکزی را سرنگون سازند.
ارنستو چهگوارا در یکی از کتابهایش به نام «تجارب جنگ چریکی در کوبا» اصول استراتژی خود را مدون کرد.
او این اصول را در سه نکته خلاصه کرد.
محور اول و دوم آن در تعریف «کانون شورشی» به شرح زیر بود:
- یک نیروی نامنظم با همه کوچکیاش میتواند در یک نبرد نابرابر، بر ارتشی منظم پیروز شود.
- ما نباید به انتظار پیش آمدن موقعیت انقلابی بنشینیم، چنین موقعیتی را خود میتوانیم بهوسیله یک «کانون انقلابی» پدید آوریم. یک«کانون شورشی کوچک» (متشکل از تعداد کمی رزمنده که بر نظم موجود شورش کردهاند) میتواند بهعنوان یک«موتور کوچک» «موتور بزرگ» یعنی «جامعه» را به حرکت در بیاورد.
چهگوارا میگفت:
«وظیفهی هر انقلابیست که در تدارک انقلاب بکوشد. با هر تعداد رزمندهئی که بهضرورت تغییر ایمان آوردهاند میتوان شروع کرد. همینگروه معدود، باید یک کانون شورشی تشکیل داده و به نحو مقتضی شروع به خلق کانون یا کانونهای بعدی کنند. این کانونها میتوانند به نقطهی امید مردم در برابر استبداد تبدیل شده و با به حرکت درآوردن جامعه زمینهی انقلاب و دگرگونی را، خود به وجود آورند.»
مضمون حرف چهگوارا در حقیقت این بود که مردم محکوم نیستند مدت نامشخصی ظلم و استثمار را تحمل کنند تا بر اساس نظریات تکامل اجتماعی زمان مناسب برای گام نهادن در راه انقلاب فرا رسد. چهگوارا معتقد بود تحول را بهرغم حاکمیت هر وضعیتی باید خودمان به وجود بیاوریم.
وقتی چهگوارا بعد از آزاد کردن کوبا تصمیم گرفت به بولیوی برود، استراتژی کانونهای شورشی دیگر پاسخگو و مؤثر نبود. تغییر بافت جامعه و شرایط سیاسی و اجتماعی در بولیوی که پس از عبرتآموزی حکومت بولیوی از انقلاب کوبا صورت گرفته بود، امکان پیشرفت را از وی گرفت. چهگوارا در بولیوی بدون هیچ پیروزی، جان باخت. او خود در خاطراتش در آخرین روزهای نبرد در بولیوی به ناکارآمدی استراتژی پیشین در شرایطی که با آن روبرو بود اشاره میکند.
نبرد مسلحانه از شهر
با پایان یافتن امکان مبارزهی آزادیبخش از روستا چه در اشکال آزادسازی منطقه و یا کانونهای شورشی که چهگوارا آنرا بنیان گذاشت، استراتژی مبارزه از شهر خود را به عنوان راه حلی مؤثر نمایان کرد. مبارزه از شهر تا کنون در تاریخ در اشکال مختلفی از جمله قیام مسلحانه شهری و جنگ چریک شهری بکار رفته است.
استراتژی چریک شهری
این استراتژی ناظر بر این امر است که عملیات چریکی در شهر به تور اختناق ضربه میزند و آن را میشکافد. با تضعیف شدن حکومت در اثر عملیات چریک شهری، نیروی انقلابی میتواند با توجه به شرایط با تجمع در مناطقی که تشخیص میدهد به گسترش جنگ بپردازد و همگام با اعتراضات مردمی دست به تسخیر شهرها و مراکز حساس دولتی بزند.
راهبردپرداز و استراتژیست جنگ چریک شهری کارلوس ماریگلای برزیلی است. کتاب معروف او جنگ چریک شهری است. این استراتژی به طور خاص در آمریکای جنوبی مورد استفاده گرفت.[۵]
جنگ چریکی تنها روش کارا و موثر در برابر حکومتهایی است که از مرحلهی فئودالیزم گذشتهاند. حکومتهایی که به لحاظ نظامی بسیار قویتر هستند اما در عین حال قادر به شکست دادن چریک، به دلیل ویژگیهای خاص آن نیستند.
یک چریک در مبارزهی چریکی به هیچوجه همانند جنگهای منظم علاقهای به رویارویی منظم با دشمن ندارد. بلکه فعالیت چریک بیشتر غافلگیری، جنگ و گریز و وارد کردن ضربات نابود کننده از پشت جبهه است. ویژهگیهای استراتژی جنگهای دامنهدار چریکی عبارتند از: تغییر مداوم میدان نبرد، سیستم سلاحها و تاکتیکهای عملی به منظور سر در گم کردن دشمن، بر هم زدن تعادل حریف و در هم شکستن مقاومت اوست.
استراتژی نبرد چریکی وسیع از اصولی پیروی میکند که قادر به از بین بردن دشمن در زمانی مشخص به وسیلهی عملیات محدود و مانورهای ظاهر فریب با تدابیر روانی است. کتاب مائو تسهتونگ با عنوان «در بارهی جنگ طولانی» در بر دارندهی تمام این اصول جنگ چریکی طولانی است و باید او را استراتژی پرداز بزرگ این نوع از جنگ در این دوران دانست.[۶]
قیام مسلحانه شهری
راهبردپرداز قیام مسلحانه شهری ولادیمیر ایلیچ لنین رهبر انقلاب شوروی است. ولادیمیر لنین در پی مبارزات چند ساله با دیکتاتوری تزار نیکلای دوم با جمع بندی قیام مسکو استراتژی قیام مسلحانه در پایتخت را سازماندهی و در اکتبر سال ۱۹۱۷ در مسکو با موفقیت اجرا کرد. تفاوت این استراتژی با جنگ چریک شهری این است که در جنگ چریک شهری تور ریزبافت و شدید اختناق اجازهی قیام عمومی مسلحانه را به سادگی نمیدهد. در نتیجه چریک با انجام عملیات درصدد شکافتن تور اختناق و ایجاد فضای مناسب برمیآید، اما در قیام مسلحانه شهری قشر انقلابی امکان تجمع و تسلیح و تحرک بیشتری در شهر دارد. قیام مسلحانه شهری نیاز به شرایطی دارد که یک چریک امکان آنرا ندارد و باید با پرداخت بها و مبارزهی سرسختانه آنرا ایجاد کند.
قیام شهری
قیام شهری در شرایطی امکان پذیر است که حاکمیت بسیار ضعیف است و قادر به کنترل تظاهرات مردمی نیست. در این شرایط حاکم قادر نیست مردم را به شدت سرکوب کند و در نتیجه با گسترش قیام مواجه میشود. در این تظاهرات گسترشیابنده سرانجام، حاکمیت تسلیم میشود. آخرین مراکز حکومتی با هجوم مردم ساقط و منجر به سرنگونی میشود. نمونه بارز آن انقلاب ضدسلطنتی بود. مبارزات چریکی در ایران منجر به وحشت استعمارگران از وقوع انقلاب شده بود. به همین دلیل سیاست حقوق بشر کارتر به شاه تحمیل شد. حکومت بیش از پیش ضعیف شد و اشکال مبارزه سادهتر گشت. مردم با تظاهرات خیابانی توانستند شاه را سرنگون کنند.
ارتش آزادیبخش نوین
راهبردپرداز و استراتژیست ارتش آزادیبخش نوین مسعود رجوی است. سازمان مجاهدین در ایران پس از انقلاب ضدسلطنتی با شرایطی بسیار ویژه مواجه بود. رژیم ایران یک رژیم فئودالی نبود که جنگ از روستا در آن امکان پذیر باشد. از سویی در شهر نیز امکان مبارزهی چریکی بسیار محدود شده بود زیرا سرکوب در ایران پس از انقلاب ضدسلطنتی نوعی سرکوب نظامی- پلیسی و نه پلیسی-نظامی، برقرار بود. به این معنی که سرکوب در شهرها با کمک نیروی نظامی سپاه پاسداران و نیروهای امنیتی کاملا عریان و با استفاده از حداکثر قوهی قهریه رواج داشت. چنین وضعیتی به چریک امکان پیشروی مطلوب را نمیداد. رژیم ایران با سیاست صدور بحران (صدور انقلاب) قدرت خود را تأمین میکرد. تشکیل هلال شیعی، فتح قدس از طریق کربلا و ... شعارهایی بودند که رژیم ناتوان ملاها را توانمند میکرد و به آن امکان بقا داد. سرکوب احزاب و جریانات داخلی در سایهی همین سیاست برای رژیم ایران ممکن شدند. مسعود رجوی در این شرایط بود که استراتژی ارتش آزادیبخش نوین را تدوین و دنبال کرد. این استراتژی بر تشکیل یک ارتش منظم در خارج از خاک میهن، درست در معبر سیاست صدور بحران رژیم ایران، یعنی عراق تکیه داشت.
کشور عراق به دلیل وجود مراقد ائمه، به دلیل بافت ۶۰ درصدی شیعه و به دلیل ۱۲۰۰ کیلومتر مرز مشترک، برای رژیم ایران بهترین انتخاب برای پیشبرد سیاست صدور بحران بود. خمینی درست به همین دلیل بود که از سال ۱۳۶۰ به رغم دهها میانجیگری بینالمللی و موافقت دولت عراق با تمامی پیشنهادات آتش بس، حاضر به توقف جنگ نبود. او خود جنگ را نعمت توصیف میکرد. جواد منصوری فرمانده سابق سپاه میگوید: اگر جنگ نبود جمهوری اسلامی نابودی میشد. ما با جنگ توانستیم گروهکها را سرکوب کنیم!
به عبارتی جنگ تنها عامل استحکام و توانایی رژیم به شمار میرفت. گوبلز وزیر تبلیغات هیتلر معتقد بود وقتی یک حکومت با مخالفان داخلی روبروست و از حل مشکلات معیشتی و اقتصادی مردم ناتوان است تنها راه بقای خود را باید در ایجاد یک جنگ خارجی جستجو کند. حکومت باید کاری کند که وقتی مردم بهم میرسند جز در رابطه با جنگ از چیزی سخن نگویند. در سایهی جنگ است که میتوان هر مخالفتی با حربهی همکاری با دشمن سرکوب کرد. مسعود رجوی با تشخیص همین شرایط، استراتژی ارتش آزادیبخش نوین را برای توقف بر سیاست جنگ طراحی کرد. تاکتیک نظامی تدوین شده برای استراتژی ارتش آزادیبخش نوین، تاکتیک «شهاب» بود. این تاکتیک نیازمند تهوری بالاست و تنها یک نیروی انقلابی با پتانسیل انگیزشی بالا میتواند آنرا عملی کند. این تاکتیک برخلاف تمامی جنگهای منظم بر این قانون استوار است که وقتی موضع نظامی دشمن تسخیر میشود نیازی به توقف برای پاکسازی پشت سر و مناطق همارض و سپس تجدید قوا و حمله مجدد نیست. در این تاکتیک نیروی حمله کننده بصورتی شهابوار بدون پاکسازی پشت سر خود از نیروهای حریف به شکل خطی و پیکانی به عمق مناطق حریف حرکت میکنند و قلب جبههی حریف یعنی فرماندهی آنرا از کار میاندازد. ارتش آزادیبخش در سال ۱۳۶۶ در عراق تشکیل شد. هدف از آن در گام اول از کار انداختن «ماشین جنگی خمینی» برای توقف جنگ بود. این ارتش پس از آمادگی طی دو عملیات گسترده با استفاده از تاکتیک شهاب چندین لشکر و تیپ نیروهای نظامی ایران را از کار انداخت. در عملیات دوم با نام چلچراغ این ارتش توانست شهر مهران را تسخیر و نزدیک به دومیلیارد دلار غنیمت بگیرد. در این عملیات با استفاده از تاکتیک شهاب ارتش آزادیبخش در حالی به مرکز لشکر سپاه پاسداران رسید که فرمانده در حال تماس با تهران برای کسب تکلیف بود. با تسخیر فرماندهی تمامی جبهه فرو ریخت. یک هفته پس از تخلیهی شهر مهران توسط مجاهدین هنوز رژیم ایران نتوانسته بود به مناطق مزبور بازگردد. مجاهدین در این عملیات شعار «امروز مهران، فردا تهران» سردادند. ۲۹ روز بعد در ۲۷ تیرماه ۱۳۶۷ خمینی قرارداد ۵۹۸ را پذیرفت و آنرا به جام زهر تشبیه کرد. او دلیل نوشیدن جام زهر را ذکر نکرد اما فرماندهان سپاه بعدها آنرا نتیجهی عملیات مجاهدین دانستند.
پاسدار اسماعیل کوثری از فرماندهان عالیرتبهی جنگ در این رابطه میگوید:
«دشمنان، توطئههای واقعاً گستردهای را طرحریزی کرده بودند؛ چون مجاهدین قبل از عملیات فروغ جاویدان، در مهران، عملیاتی بهزعم خود موفقیتآمیز انجام داده بودند و شعار «امروز مهران فردا تهران» را هم یکی دو ماه قبل، مطرح کرده بودند؛ بنابراین، با در اختیار گرفتن انواع سلاحهای سنگین و نیمه سنگین همچون نفربر و غیره، خود را سازماندهی کرده بودند. پذیرش قطعنامه از سوی حضرت امام، تمام این توطئهها را خنثی کرد».[۷]
خمینی میدانست که باید با پذیرش آتشبس جلو عملیات بعدی مجاهدین خلق را که به هدف تهران انجام خواهد شد، سد کند یا دستکم فرصت آمادگی برای آنرا از آنها بگیرد. مجاهدین با اعلام پذیرش آتشبس از سوی رژیم ایران، در فاصلهی دو روز تا پذیرفته شدن و امضا شدن آن توسط عراق حمله خود به قصد تهران را بدون آمادگی قبلی آغاز کردند.
پایان یافتن جنگ ایران و عراق تضعیف حکومت، تشکیل جناحها و بارز شدن شکافها و افزایش مطالبات اجتماعی و سیاسی را در برداشت و رژیم ایران را وارد فاز جدیدی از حیات خود کرد.
کانون شورشی و ارتش آزادی
کانون شورشی و ارتش آزادی استراتژی کنونی مجاهدین خلق است. مجاهدین این استراتژی را محصول تکامل استراتژی پیشین میدانند. عنوان کانون شورشی که در این استراتژی به کار برده شده است با کانون شورشی چهگوارا متفاوت است. کانون شورشی چهگوارا بر تشکیل گروههای کوچک شورشی در جنگل و مناطق روستایی تکیه داشت اما استراتژی کانون شورشی مجاهدین ناظر بر تشکیل تیمهای شورشی در داخل شهرهاست. تیمهایی که کار شعلهور کردن و رادیکالیزه کردن قیام در ایران را به عهده دارند و با تکثیر و ترکیب راه را برای ظهور ارتش آزادی هموار میکنند. مجاهد خلق مهدی براعی از مسئولان سازمان مجاهدین خلق ایران این روند را در مصاحبهای توضیح دادهاند.
« آیا کانونهای شورشی ادامه همان استراتژی جنگ آزادیبخش نوین هست؟ مهدی براعی: «کانونهای شورشی یا همان هزار اشرف، در واقع ادامه ارتش آزادیبخش است، همان مشی و همان مسیر است، کانون شورشی همان چیزی است که در سرتاسر ایران برای امر سرنگونی رژیم تشکیل شده، و علیرغم اینکه رژیم تلاش کرده اینها را از بین ببرد، بدلیل اینکه اصالتی دارند که همان جنگ آزادیبخششان است نتوانسته است، چنان گسترشی پیدا کرده که الان سرتاسر ایران را در بر گرفته است، و در هر شهر، کارخانه، محله، دانشگاه و مدرسهای وجود دارند، اینها همان مسیر هزار اشرف و مسیر ارتش آزادیبخش را طی میکنند، نقششان نقش آنزیم است و نقش جرقه و در رابطه با قیام، آتشزنه است الان که جامعه ایران جامعه ملتهبی است و در حال قیام و شورش علیه رژیم هست. کانونهای شورشی در شهرهای شورشی، فعالند، مثل تهران، کرج، کازرون، اهواز، اصفهان و شیراز اینها در ادامه خودشان گسترش پیدا میکنند. اولین مرحله که طی کردند مرحله تثبیتشان بود، بعد گسترش پیدا میکنند، بعد با هم ترکیب میشوند و یکانهای ارتش آزادیبخش را در دل شهرهای شورشی و در داخل ایران تشکیل میدهند.در واقع همان همان واحدهای ارتش آزادیبخش هستند که هر چه جلوتر میروند گسترش پیدا میکنند، وسیعتر میشوند و یکانهای ارتش آزادیبخش برای امر سرنگونی هستند، این همهی مسیری است که طی شده و میرود، که در مراحل مختلف متناسب با محیط و متناسب با شرائط شکل و لباس خودشان را بپوشند و بتوانند متناسب با آن مقاومت را پیش ببرند.»[۸]
منابع
- ↑ مقاله تاریخچه استراتژی محبوبه خدابخش
- ↑ سایت لغتنامه وبستر
- ↑ مقاله اصول و مبانی استراتژیک جنگ
- ↑ فرهنگ اصطلاحات نظامی، بخش دفاعی، از انتشارات ستاد مشترک ارتش امریکا - چاپخانه دولتی ایالات متحده - واشنگتن صفحه ۲۳۲
- ↑ کتاب جنگ چریک شهری از کارلوس ماریگلا
- ↑ کتاب مسائل استراتٰژی در جنگ انقلابی چین اثر مائو تسه تونگ صفحه ۴۲ تا ۴۵ و صفحه ۷۲
- ↑ روزنامه جوان ۱۹ تیرماه ۱۳۸۷
- ↑ گفتگو با مهدی براعی از مسئولان سازمان مجاهدین خلق ایران
==