روحالله خمینی
روحالله خمینی، (سید روحالله مصطفوی) (متولد ۱ مهرماه۱۲۸۱- مرگ ۱۳ خرداد ۱۳۶۸) به سید روحالله موسوی خمینی شهرت دارد. او از مراجع تقلید بهشمار میآمد که فعالیت سیاسی چندانی تا پیش از ۱۳۴۰ نداشت. اولین واکنش سیاسی او مخالفت با حق رأی زنان بود که ضمن قانون انجمنهای ولایتی و ایالتی تصویب شد.[۱]
در ۱۳ خرداد سال ۱۳۴۲ خمینی در مدرسه فیضیه قم یک سخنرانی اعتراضی و شدیداللحن داشت. در آن زمان محمدرضاشاه با انقلاب سفید به آمریکاروی آورده از انگلستان روی گردانده بود. آخوندها که با انگلستان و فئودالهای مورد حمایت او همراه بودند از این موضع ناراضی بودند. گفته میشود در همین دوران انگلیسیها به خمینی اطمینان دادند که شاه ضعیف است و در صورتی که وی علیه او موضع گیری کند از او حمایت خواهند کرد. این موضوع خمینی را در ایراد این سخنرانی تشجیع کرد. خمینی به همین دلیل بازداشت شد.[۲] درسال ۱۳۴۳ پس از مخالفت با قانون کاپیتولاسیون به ترکیه تبعید شد.[۳] وی در سال ۱۳۴۴ به نجف رفت.[۴]
از سال ۴۴ تا ۴۵ وی یک سخنرانی سیاسی داشت که بیشتر به مسائل منطقه پرداخته و حکام اسلامی را نصیحت کرد. از جمله در این سخنرانی آمدهاست: «بر سلاطین اسلام، بر رؤسای جمهور اسلام تکلیف است که دست برادری بدهند و حدود و ثغورشان را حفظ کنند»[۵]
در نیمه دوم دهه چهل پس از شکلگیری مبارزه مسلحانه در ایران توسط سازمان مجاهدین و چریکهای فدایی خلق ایران، خمینی حاضر به حمایت از هیچیک از این جنبشها نشد.[۶] برخی این دوران را دوره انزوای او میدانند.
از سال ۱۳۴۶ تا سال ۱۳۵۰ خمینی مجموعاً چهار موضع گیری داشت[۷] و پس از آن تا یک سخنرانی علیه جشنهای ۲۵۰۰ ساله و شش سال بعد در مهرماه ۱۳۵۶ در برابر عده ای از طلاب نجف یک سخنرانی ایراد کرد که موضوع آن «هشدار نسبت به نفوذ افکار التقاطی و برداشتهای غلط از احکام سیاسی عبادی قرآن» بود.[۸]
خمینی ۱۶ روز پس از خروج محمدرضا شاه پهلوی از ایران در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ وارد ایران شد. خمینی برخلاف وعدههایی که مبنی بر عدم مشارکت در سیاست و حاکمیت داده بود، با استفاده از موج حمایتهای مذهبی ومردمی، رهبری مطلقالعنان ایران را به دست گرفته با هر گونه دگراندیشی قاطعانه به مقابله برخاست. هواداران خمینی که در این دوران به سرکوب و حمله و هجوم به مراکز احزاب و سازمانهای مختلف میپرداختند، به فالانژها معروف بودند. آنها معمولاً دفاتر سازمانها و احزاب و میز کتابهایی را که جوانان در نقاط مختلف برای نشر عقاید و افکار خود به راه میانداختند مورد حمله قرار میدادند.[۹]
در سی خرداد ۱۳۶۰ این تهاجمات به اوج خود رسید. در این روز مردم و هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران یک تظاهرات نیم میلیونی در تهران در اعتراض به سرکوب سیاسی برگزار کردند. این تظاهرات به فرمان شخص خمینی به گلوله بسته شد. سازمان مجاهدین خلق ایران این روز را پایان مبارزه مسالمت آمیز خود و آغاز مبارزه مسلحانه علیه خمینی اعلام کرد.[۱۰]
در این دوران بسیاری از جوانان و اعضا و هواداران احزاب و سازمانهای مختلف به خصوص سازمان مجاهدین خلق ایران به جرم فروش نشریه دستگیر و سپس بدون بازجویی و محکمه اعدام شدند. صادق خلخالی در مصاحبهای میگوید که جوان ۱۵ سالهای را به جرم خواندن نشریه مجاهد در خیابان اعدام کردهاست.[۱۱] همچنین دوران حکفرمایی خمینی با تحمیل محدودیتهای مذهبی و ایدئولوژیکی بر جامعه همراه بود.
خمینی از همان ابتدای حکمرانی، تحریکات بسیاری را علیه عراق آغاز کرد. وی در پیامی شیعیان عراق را به قیام و سرنگونی صدام حسین دعوت کرده و در پیامهای دیگر، صدام را فردی یاغی و فاسد نامید. وی همچنین نامه تبریک صدام حسین به مناسبت پیروزی انقلاب را با این آیه قرآن جواب داد که: والسلام علی من اتّبع الهدی[۱۲]
این نوع پاسخگویی به وضوح نوعی اعلان جنگ با کشور همسایه بود. امری که نهایتاً به حمله صدام به ایران و تسخیر خرمشهر منجر شد. پس از ۱۵ ماه صدام حسین خواهان آتشبس و اتمام جنگ شد اما خمینی حاضر به پذیرفتن نبود. وی جنگ را نعمت میدانست و بوضوح از آن به عنوان سرپوشی برای سرکوب داخلی و همچنین وضعیت نابسامان اقتصادی و سیاسی استفاده میکرد.
روحالله خمینی در سال ۱۳۶۷ دریک فتوای خونین فرمان اعدام ۳۰ هزار زندانی سیاسی را صادر کرد. از جمله فتواهای جنجالی او که مصداق نقض آشکار حقوق بشر هستند، کشیدن خون زندانیان قبل از اعدام، تجاوز و صیغهی دختران باکره پیش از اعدام و حلال دانستن شهوترانی با کودکان شیرخواره در کتاب تحریرالوسیله است.
خمینی در شب ۱۳ خرداد ۱۳۶۸ در بیمارستان به علت ایست قلبی فوت کرد. او در هنگام مرگ ۸۷ سال سن داشت.
تولد و جوانی
خمینی در سال ۱۳۲۰ هجری قمری (۱۲۸۱شمسی) در خمین متولد شد. مادرش هاجر دختر میرزا احمد از اهالی همین شهر بود. پدرش مصطفی پسر احمد هندی بود که پیشتر ساکن کشمیر هندوستان بودهاست. به گفته مرتضی پسندیده، برادر خمینی، پدر او در خمین شخص «بسیار بانفوذی بوده» و «خدمه و تفنگچی» داشته و «مشغول اداره امور مردم بودهاست». وقتی که خمینی دو ساله بود، پدرش در مسیر سلطانآباد اراک مورد حمله یکی از همراهانش قرار گرفت و بهقتل رسید. بعدها خانواده خمینی به دربار مظفرالدین شاه شکایت میکنند و به عینالدوله ملتجی میشوند تا سرانجام قاتل را قصاص میکنند.
خمینی، دوران نوجوانی را در خمین گذراند. صرف و نحو و منطق را نزد برادر بزرگترش مرتضی پسندیده آموخت. از سال ۱۳۳۸ قمری (۱۲۹۸شمسی) بهترتیب در حوزههای اصفهان و اراک و قم تحصیل میکرد. در سال ۱۳۴۵ (۱۳۰۵شمسی) در حوزه قم سطوح عالیه آموزشهای آخوندی را بهپایان رساند و در سال ۱۳۵۵ (۱۳۱۵شمسی) در شمار آخوندهای مدعی اجتهاد بود. مهمترین استاد خمینی شیخ عبدالکریم حائری، مؤسس حوزه قم، است که بهگفته آخوند رضا استادی به نوبه خود شاگرد شیخ فضلالله نوری بودهاست.
خمینی در دوران رضا شاه و سکوت سیاسی
خمینی در این دوران در حوزه علمیه مشغول تحصیلات حوزوی بوده و هیچ گونه فعالیت سیاسی نداشت. در همین سالها و در آستانه سلطه کامل رضاشاه، نزدیک به دو دهه از انقلاب مشروطه سپری شده بود. این دوران همراه بود با آغاز جنش گیلان، قیام خیابانی و پسیان و مبارزات تنگستانیها که مجموعاً فضای جامعه آن روزگار ایران را ملتهب میساخت. در سال ۱۲۹۹ شیخ محمدخیابانی در تبریز به شهادت رسید و جنبش تنگستان سرکوب شد. در سال ۱۳۰۰ کلنل پسیان جان باخت و میرزا کوچکخان در کوههای گیلان به شهادت رسید. رضاخان در همین وضعیت بود که در سال ۱۳۰۲ به نخست وزیری رسید.[۱۳]
یکی از وقایع بسیار مهمی که در آن دوران به وقوع پیوست حادثه خونین مسجد گوهرشاد در تیرماه ۱۳۱۴بود که بسیاری ازروحانیون آن زمان به آن اعتراض کردند اما روحالله خمینی هیچ گونه موضوع گیری نسبت به این واقعه نداشت. در این واقعه، جمع کثیری از مردم بی گناه را قتلعام کردند وحدود یکصدنفر از روحانیون و افراد متنفذ را دستگیر و عده یی از علمای بزرگ، نظیر مرحوم آقا سیدیونس اردبیلی و مرحوم آقازاده را به تهران آورده محاکمه نمودند.[۱۴]
اطرافیان خمینی بسیار تلاش کردهاند که برای سکوت او در دوره رضاشاه توجیهاتی بیاورند[۱۵] و فی المثل در کتاب «نهضت امام خمینی» گفته شدهاست:
«امام خمینی از آنجا که همواره از تدابیر کافی و درایت و بصیرت سرشار برخوردار میباشد، توانست با تاکتیک و نهانکاریها که از دستورات و تعالیم زنده اسلام است و تقیه نام دارد، رژیم و کارشناسهای داخلی و خارجی آن را غافلگیر سازد.»[۱۶]
خمینی در دوران محمدرضا شاه
اولین موضع گیری سیاسی روحالله خمینی
اولین مخالفت علنی خمینی با شاه، مربوط به انجمنهای ایالتی و ولایتی است که دولت وقت به نخستوزیری اسدالله علم در تاریخ ۱۶مهر۱۳۴۱ تصویب کرد. علت اصلی برآشفتگی خمینی این بود که در مصوبه مزبور برای نخستینبار به زنان حق رأی داده شده بود. در این مصوبه همچنین قید اسلام از شرایط انتخابشوندگان و انتخابکنندگان برداشته شده بود و در مراسم سوگند بهجای قرآن گفته شده بود کتاب آسمانی. این دو نکته نیز از موضوعات مورد اعتراض خمینی بود. او دراین رابطه گفته بود:
«زنها را وارد کردهاید در ادارات، ببینید در هر ادارهای که وارد شدند آن اداره فلج شد. فعلاً محدود است. علما میگویند توسعه ندهید. به استانها نفرستید. زن اگر وارد هر دستگاهی شد، اوضاع را به هم میزند. میخواهید استقلالتان را زنها تأمین کنند؟»[۱۷]
تلگرامهای روحالله خمینی به شاه
در تاریخ ۱۵ آبان ۴۱ خمینی تلگرام دیگری خطاب به شاه ارسال میکند و از علم نزد او شکایت میکند. آیت الله خمینی دراین تلگرام در عین ابراز شکایت، اسدلله علم را خراب کننده چهره اعلیحضرت معرفی میکند. او همچنین کتب آسمانی غیر از قرآن را که در قانون کاپیتولاسیون، سوگند خوردن به آنها مجاز شمرده شده بود، ضاله معرفی میکند:[۱۸]
«آقای علم تخلف خود از قانون اسلام و قانون اساسی اعلام و برملا نموده، آقای اسدالله علم گمان کرده با تبدیل کردن قسم به قرآن مجید به کتاب آسمانی ممکن است. قرآن کریم را از رسمیت انداخت و اوستا و انجیل و بعضی کتب ضاله را قرین آن یا به جای آن قرار داد. این جانب به حکم خیرخواهی برای ملت اسلام اعلیحضرت را متوجه میکنم. به این که اطمینان نفرمایید به عناصری که با چاپلوسی و اظهار چاکری و خانه زادی میخواهند تمام کارهای خلاف دین و قانون را کرده به اعلیحضرت نسبت دهند و قانون اساسی را که ضامن ملیت و سلطنت است با تصوی بنامه خائنانه و غلط از اعتبار بیندازند.»[۱۹]
یکی از پیروان خمینی در توضیح و توجیه لحن منعطف خمینی در نامه شاه مینویسد:
«در مورد خودداری از حمله و اعتراض مستقیم به شخص شاه باید گفت که این، در آن شرایط از ژرفنگری و دوراندیشی امام خمینی سرچشمه میگرفتهاست. زیرا درست است که کارگردان اصلی و طراح تمام تغییر و تحول ارتجاعی و استعماری در ایران شخص شاه بود… و بقیه جز مهرههای بیاراده و در دست شاه چیزی نیستند، ولی از آنجا که در آن اوضاع و شرایط امام خمینی هنوز قدرت مردمی کافی در اختیار نداشت… نمیتوانست به میدان شاه برود و رسماً با او روبرو شود…»[۲۰]
مواضع سیاسی روحالله خمینی بین سالهای ۴۱ تا ۴۳
پس از انقلاب سفید، خمینی به اظهار مخالفت با آن پرداخت. علت این مخالفت بیش از آن که سیاسی باشد به این دلیل بود که اصلاحات شاه مناسبات سرمایه داری وابسته را در جامعه برقرار میکرد در حالی که طبقه آخوندها در جامعه مدافع مناسبات مادون سرمایه داری و فئودالیزم بودند.[۲۱]
پس از رفراندومی که شاه در ۶ بهمن ماه ۱۳۴۱ برگزار کرد، آیت الله خمینی، آیت الله گلپایگانی و عده دیگر از آخوندها اطلاعیهای علیه انقلاب سفید صادر کردند. این اطلاعیه شش بند داشته که هر شش بند آن در مورد حق رای زنان بود. در این اطلاعیه تصریح شدهاست که دخالت زنان در انتخابات یا اعطای حق زنها یا وارد نمودن نیمی از جمعیت ایران در جامعه و نظایر این تعبیرات فریبنده… جز بدبختی و فساد و فحشا چیز دیگری همراه ندارد.[۲۲]
عصر روز ۱۵خرداد۱۳۴۲ پس از قیام خونینی که مردم در آن روز برگزار نمودند خمینی یک سخنرانی شدید اللحن علیه انقلاب سفید، حق رای زنان و … داشت. او در این سخنرانی به مقابله جویی با حکومت پرداخته و از دستگاه حوزه و آخوندها در مقابل حکومت شاهنشاهی دفاع میکند.
«امروز به من اطلاع دادند که بعضی از اهل منبر را بردهاند در سازمان امنیت و گفتهاند شما سه چیز را کار نداشته باشید، دیگر هر چه میخواهید بگویید، یکی شاه را کار نداشته باشید، یکی هم اسرائیل را کار نداشته باشید، یکی هم نگویید دین در خطر است. این سه تا امر را کار نداشته باشید، هر چه میخواهید بگویید. خوب اگر این سه تا امر را ما کنار بگذاریم، دیگر چه بگوییم؟! ما هر چه گرفتاری داریم ازاین سه تاست تمام گرفتاری ما… اینها نمیخواهند صغیر و کبیر ما موجود باشد»[۲۳]
خمینی در این سخنرانی نیز حدود مقابله جویی خود را حفظ کرده و میگوید:
«ای آقای شاه! ای جناب شاه! من به تو نصیحت میکنم؛ دست بردار از این کارها. آقا! اغفال دارند میکنند تو را. من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروی، همه شکر کنند»[۲۴]
همین سخنرانی منجر به دستگیری خمینی میشود. او مدت دو ماه د زندان بسر میبرد
تبعید به ترکیه و نجف
در ۴ آبان ۴۳ وی در سخنانی که علیه قانون کاپیتولاسیون ایراد کرد، با تدریس معلمان زن در مدارس پسرانه و تدریس معلمان مرد در مدارس دخترانه مخالفت میکند:
«اگر نفوذ روحانیون باشد، نمیگذارد دختران عفیف مردم در مدارس، زیر دست جوانها باشند، زنها را به مدرسه پسرانه و مردها را به مدرسه دخترانه بفرستند و فساد به راه بیندازند.»[۲۵]
او همچنین علیه حق مصونیت اتباع آمریکایی اعتراض اینچنین اعتراض میکند:
«استقلال ما را فروختند، … عزت ما پایکوب شد، عظمت ایران از بین رفت، عظمت ارتش ایران پایکوب شد… اگر یک آشپز آمریکایی مرجع تقلید شما را در وسط بازار ترور کند زیرپا منکوب کند، پلیس ایران حق ندارد جلوی او را بگیرد، دادگاههای ایران حق ندارد محاکمه کنند… باید برود آمریکا… اگر شاه ایران یک سگ آمریکایی را زیر بگیرد، بازخواست میکنند اگر چنانچه یک آشپز آمریکایی شاه ایران را زیر بگیرد، مرجع ایران را زیر بگیرد، … هیچکس حق تعرض ندارد…»[۲۶]
پس از این سخنرانی خمینی به ترکیه تبعید و پس از مدت کوتاهی به نجف رفت. او در نجف اساساً فعالیت سیاسی نداشت. در این فرصت وی کتاب تحریر الوسیله را نوشت که از ضروریات برخورداری از رتبه مرجعیت بود. این کتاب البته در اصل حاشیهای بر رسالهای به نام وسیله النجاه است که توسط سید ابوالحسن اصفهانی نوشته شدهاست.[۲۷]
مواضع خمینی در سالهای ۵۰ تا ۵۷
خمینی در سال ۱۳۵۰ یک سخنرانی علیه جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاه داشت. همچنین سخنرانی دیگری که مربوط به ایران نبود. وی پس از آن به مدت شش سال خاموشی گزید و هیچ اظهار نظری از وی مشاهده نشد.[۲۸] این سالها مقارن با اوجگیری مبارزه رادیکال سازمانهایی مثل مجاهدین و چریکهای فدایی با شاه بود، نقش خمینی را بسیار کمرنگ میکرد. وی همچنین حاضر به حمایت از آنها در برابر شاه نشد.
حمید روحانی از اعضای دفتر خمینی در نجف در این باره مینویسد:
«بسیاری از افراد را میشناسم که بر این اعتقاد بودند که دیگر نقش امام در مبارزه و در نهضت به پایان رسیدهاست و امام با عدم تأیید مجاهدین درواقع شکست خود را امضا کردهاست. این افراد باور داشتند که امام از صحنه مبارزه کنار رفتهاند.»[۲۹]
خمینی همچنین در مهرماه ۵۶ یک سخنرانی برای طلاب نجف داشت که در آن برداشتهای نوگرا و مشخصا مجاهدین را به لحاظ تئوریک هدف قرار میداد. او در سخنرانی خود گفت:
«حالا یک دستهیی پیدا شده که اصل تمام احکام اسلام را میگویند برای این است که یک عدالت اجتماعی پیدا بشود؛ طبقات از بین برود. اصلاً اسلام دیگر چیزی ندارد، توحیدش هم عبارت از توحید در این است که ملتها همه به طور عدالت و به طور تساوی با هم زندگی بکنند؛ یعنی، زندگی حیوانی علی السواء، یک علفی همه بخورند و علی السواء با هم زندگی کنند و به هم کار نداشته باشند؛ همه از یک آخوری بخورند… میگویند: اصلاً مطلبی نیست اسلام آمده است که آدم بسازد یعنی یک آدمی که طبقه نداشته باشد دیگر؛ همین را بسازد؛ یعنی حیوان بسازد. اسلام آمدهاست که انسان بسازد، اما انسان بی طبقه…»[۳۰]
در دیماه ۱۳۵۵ جیمی کارتر با شعار حقوق بشر در آمریکا به ریاست جمهوری رسید. براساس جمعبندی کمیسیون سه جانبه، برژینسکی رئیس و تئوریسین کمیسیون مزبور به این نتیجه رسیده بود که تلاش مردم برای کسب حقوق خود، اوضاعی انفجاری پدیدآورده و بنابراین کاری که ایالات متحده میتواند بکند، کوشش برای انداختن تحول از مسیر آشوب و هرج و مرج، به مسیر انتقال منظم است. محصول این تغییر باز شدن فضای سیاسی در ایران پس از بازگشت شاه از سفرش به آمریکا بود. در همین دوران بود که خمینی در سخنرانی به مناسبت مرگ پسرش مصطفی آخوندها را به استفاده از فرجهای که پیدا شده فراخواند:
«امروز یک فرجه پیدا شده. من عرض میکنم به شما یک فرجه پیدا شده. اگر این فرجه پیدا نشده بود، این اوضاع امروز نمیشد در ایران. اگر الان غنیمت بشمارند این را این فرصت است. این فرصت را غنیمت بشمارند آقایان. بنویسند، اعتراض کنند الان نویسندههای احزاب دارند مینویسند، امضا میکنند، اشکال میکنند، … شما هم بنویسید… امروز روزی است که باید گفت و پیش میبرید؛ و من خوف آن دارم که خدای نخواسته این فرجه از دست برود… خوب ما دیدیم که چندین نفر اشکال کردند… امضا کردند و کسی هم کارشان نداشت…»[۳۱]
التزام به قانون
خمینی پیوسته قانون اساسی رژیم را تأیید میکرد. در سالهای ۴۱ و ۴۲ بیشترین اعتراضش، از قضا به آن بود که چرا قانون اساسی و به خصوص اصل دوم متمم قانون اساسی که به آخوندها حق نظارت برمجلس را میدهد، اجرا نمیشود. از آن به بعد نیز پیوسته به همین قانون استناد میکرد. حتی در یک سخنرانی که در دهم خرداد ۵۷ در نجف داشت، گفت:
«آیا اینها به قانون اساسی عمل میکنند؟ … انتخاباتشان روی موازین قانون است؟ وکلایشان شرایط قانونی دارند؟ …آزادی مال مردم است، … خدا آزادی داده به مردم، اسلام آزادی داده، قانون اساسی آزادی داده به مردم…»[۳۲]
در همین سخنرانی تصریح میکرد که قانون اساسی را قبول دارد به شرط آن که متمم آن هم در نظر گرفته شود. با این حال، هرچه از سال ۵۷ سپری میشد، خمینی در برابر قاطعیت انقلابی تودههای مردم دریافت که دیگر نمیتواند به دفاع از قانون اساسی ادامه بدهد؛ بنابراین رویه و عقیده خود را در این زمینه نیز به کناری نهاد.[۳۳]
سفر به پاریس
روحالله خمینی پس از سالها اقامت درنجف سرانجام تصمیم به خروج از عراق گرفت. وی در ابتدا قصد کویت کرد اما کویت او را نپذیرفت. وی سرانجام با مصلحت اطرافیان تصمیم به سفر به فرانسه گرفته و در روز ۱۴ مهر ۱۳۵۷ وارد پاریس شده و در نوفل لوشاتو (حومه پاریس) مستقر شد.[۳۴]
سفر خمینی به فرانسه معمولاً با این دلیل ذکر شدهاست که به دلیل محدودیتهای اعمال شده از طرف شاه و مخالفت خمینی با سکوت سیاسی انجام شدهاست. با اینهمه به نظر میآید که این سفر چیزی نبود که شاه به آن متمایل باشد چرا که خمینی را در مرکز توجهات بینالمللی قرار میداد. محمود دعایی از همراهان خمینی در عراق در این رابطه میگوید:
«بعدها از گزارشها معلوم شد که در آن موقع، بین رژیم عراق و ایران دو تصمیم متناقض وجود داشتهاست. رژیم ایران اصرار داشت امام از عراق خارج نشوند؛ زیرا با خروج از عراق و رفتن ایشان به کشور دیگر، که ایران با آنها چنین تعهدی نداشت، کنترل و مراقبت امام بر ایشان مشکل میشد…»[۳۵]
در این رابطه ژیسکاردستن، رئیس جمهور وقت فرانسه نیز هنگامی که در شهریور سال ۱۳۷۷ به تهران سفر کرده بود، در مصاحبه با روزنامه توس تصریح کرد:
«خمینی به محض ورود به فرانسه در فرودگاه تقاضای پناهندگی سیاسی کرد و شاه از من خواست به او روادید بدهم و مراتب امنیتی و حفاظتی در مورد آیتالله خمینی را از سوی دولت فرانسه تأمین کنیم… شاه برای من پیغام داد که کوچکترین مشکلی برای آیتالله خمینی به وجود نیاوریم و حتی به سفیر من گفت اگر دولت فرانسه مقدمات پذیرایی و آسایش او را فراهم نکند، او دولت فرانسه را هرگز نخواهد بخشید.»[۳۶]
از جمله مواضع سیاسی او در پاریس میتوان به مصاحبه وی با خبرنگار کیهان انجام داد:
خبرنگار: حضرت آیتالله، ممکن است خطوط اصلی حکومت اسلامی را در ز مینههای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی بیان بفرمایید؟
خمینی: اینها اموری نیست که بتوانم آن را برای شما تشریح کنم. اسلام هم آزادی خواهد داد و هم به اقتصاد توجه خواهد کرد.
خبرنگار: منظورم این است که در حکومت اسلامی ملی شدن صنایع قطعی خواهد بود؟
خمینی: آن هم باید مورد مطالعه قرار گیرد.
خبرنگار: آیا فکر میکنید گروههای چپ و مارکسیستهایی که در ایران هستند آزادند؟
خمینی: اگر مضر به حال ملت باشد جلوگیری میشود و اگر نباشد، فقط اظهار عقیده باشد، مانعی ندارد.
خبرنگار: نقش زنان در حکومت اسلامی چه خواهد بود؟
خمینی: الان وقت این حرفها نیست.
خبرنگار: روزنامه مالکیت در حکومت اسلامی و به خصوص مالکیت ارضی چگونه خواهد بود؟
خمینی: اینها بعدها روشن خواهد شد.
خبرنگار: بعضیها میگویند که ما از زیر چکمه استبداد به زیر نعلین استبداد یرویم.
خمینی: آنها عمال شاه هستند… دیکتاتوری در اسلام اصلاً وجود ندارد[۳۷]
همچنین خمینی در نوفل لوشاتو مذاکراتی با سران کشورهایی مثل آمریکا و فرانسه داشت. این مذاکرات با این هدف انجام میشد که سران این کشورها با بدست گرفتن حکومت توسط خمینی موافقت کنند. این مذاکرات و پیامرسانیها معمولاً توسط صادق قطب زاده انجام میشد. از جمله یک هفته قبل از کنفرانس گوادلوپ وزارت خارجه از قطب زاده سؤال میکند در صورتی که خمینی پیروز شود چه نوع سیاستهایی از جانب او اتخاذ خواهد شد.[۳۸]
روز ۱۴ دی ماه زمامداران چهار کشور عمده غرب، یعنی آمریکا، فرانسه، انگلیس و آلمان در جزیرهای به نام گوادلوپ در دریای کارائیب اجلاسی به منظور تعیین سیاست خود در قبال وضعیت بحرانی ایران تشکیل دادند.
ابراهیم یزدی دومین وزیر خارجه خمینی در باره این مذاکرات در کتاب خود مینویسد:
«ژیسکاردستن میگفت: اگر شاه بماند ایران دچار جنگ داخلی خواهد شد؛ و کمونیستها نفوذ فوقالعاده زیادی به دست خواهند آورد… و این امر ممکن است زمینه دخالت روسها را فراهم سازد… آنچه اروپا احتیاج دارد نفت ایران و ثبات منطقه است. خمینی… هم خیلی غیر منطقی نیست. واشینگتن باید خود را با تغییرات سیاسی تطبیق دهد… ژیسکار تأکید داشت که کارتر باید با مخالفان تماس بگیرد.»[۳۹]
نتیجه اساسی این کنفرانس، دستیابی چهار کشور یاد شده به توافق بر سر باز کردن راه خمینی بود.
تمایل آمریکا و سفیر او در ایران به خمینی
در فردای کنفرانس گوادلوپ، یعنی ۱۸ دی ماه ۵۷، دو نفر که نمایندگان رسمی رئیس جمهور فرانسه بودند، در نوفل لوشاتو با خمینی ملاقات کردند و گفتند که حامل پیامی از جانب کارتر هستند. درباره این ملاقات وزیر خارجه پیشین خمینی مینویسد:
«این اولین باری بود که نمایندگان رسمی شخص رئیس جمهور به دیدار امام میآمدند و روشن بود که باید مسأله مهمی مطرح باشد… در این ملاقات…بعد از تعارفات معمولی، یکی از آنها، شروع به صحبت کرد و گفت: هدف از دیدار پیغامی است که برای آیتالله دارند. این پیغام از طرف پرزیدنت کارتر برای امام میباشد. وی در مکالمه از پرزیدنت ژیسکاردستن درخواست نمودهاست که این پیغام را به شما برسانیم… به نظر پرزیدنت کارتر، احتراز از هرگونه انفجاری در ایران به نفع همه خواهد بود. خروج شاه قطعی است و درآینده نزدیکی رخ خواهد داد. به نظر کارتر مناسب خواهد بود که وضعیت را تماماً زیر کنترل خود بگیرید تا آرامش باشد. آنچه لازم است بگویم این است که بدانید که خطر دخالت ارتش هست و وقوع این خطر اوضاع را بدتر خواهد کرد. پرزیدنت کارتر آرزو دارد که این پیغام کاملاً مخفی و محرمانه بماند. یک وسیله ارتباطی مستقیم با آیتالله باید فراهم گردد تا مرتب در جریان حوادث گذاشته شوید.»[۴۰]
پاسخ خمینی به نمایندگان کارتر در کتاب کوثر که تأیید شده بازماندگان خمینی است آمده است اما بخشی ازین پاسخ به عمد حذف شدهاست که میتوان در کتاب ابراهیم یزدی آن را یافت.[۴۱]
خمینی از جمله میگوید:
«از رئیسجمهورکه در این کنفرانس از تأیید کارتر از شاه مناقشه کرده است، تشکر میکنم و میل دارم که کارتر را نصیحت کنند که دست از پشتیبانی این شاه و این دولت که همه برخلاف قوانین است بردارند و به این کودتای نظامی تأیید نکنند و جلوگیری کنند تا ایران آرامش خود را به دست بیاورد و چرخهای اقتصاد به گردش درآید و درآن وقت است که میشود نفت را به غرب و …صادر کند.»[۴۲]
البته خمینی به همین قول یعنی مراقبت و جلوگیری از فضای انفجاری تا آخرین روز یعنی ۲۲بهمن۵۷ وفادار بوده و فتوای جهاد صادر نکرد. صدور فتوای جهاد و مشروعیت به مبارزه مسلحانه اولا نقض قراردادهای نوفل لوشاتو بوده و ثانیاً قدرت را بدست انقلابیون داخلی میانداخت که طبعاً مورد نظر خمینی نبود.[۴۳] همچنین سفیر آمریکا از بررسی اوضاع به این نتیجه رسیده بود که روی کار آمدن خمینی در مقایسه با شقوق دیگر بیشتر به سود آمریکاست. سولیوان این نظر را در کتابش به این صورت تئوریزه کردهاست:
«در ۹ نوامبر ۱۹۷۸ من طی گزارشی نظرات خود را به واشینگتن اطلاع دادم و توصیههایی راجع به سیاستهای آینده آمریکا در ایران به عمل آوردم. در این گزارش که عنوان آن را «فکر کردن به آن چه فکر نکردنی است» نام نهادم، یک تصویر واقعی از اوضاع ایران برای مقامهای مسئول واشینگتن ترسیم کردم. به طور مثال در این گزارش نوشتم که ثبات ایران تاکنون بر دو پایه سلطنت و مذهب استوار بودهاست. در ۱۵ سال گذشته استحکام پایه سلطنت، ایران را بر سرپا نگاه داشته و اکنون که پایه سلطنت سست شده، ناچار باید این ثبات با تحکیم پایه مذهب تأمین گردد.»[۴۴]
ژنرال هایزر که هنگام فرار شاه و آمدن خمینی، در تهران به سر میبرد، درباره نظرات سولیوان در جانبداری از خمینی مینویسد:
«سولیوان به خمینی نظر داشت… سولیوان فکر کرده بود که خمینی رهبری مانند گاندی است که قدرت گرفتن او همراه با تغییر در حکومت به نفع آمریکا تمام میشود. با این فکر ترجیح میداد سران ارتش که به احتمال زیاد جلو برنامههای خمینی را سد میکردند، کنار بروند.»[۴۵]
سولیوان همچنین میگوید:
«درملاقاتهای بعدی که با شاه داشتم او هرگز از تماسهای ما با مخالفان اظهار ناراحتی نمیکرد و حتی در ملاقاتهای آخر غالباً د رباره فعالیتهای مخالفان سوالهایی از من میکرد و جملهیی که بیشتر به کار میبرد این بود که از دوستان ملایتان چه خبردارید؟»[۴۶]
در همین راستا هایزر ژنرال چهار ستاره، معاون سرفرماندهی پیمان آتلانتیک شمالی در تاریخ ۱۴ دی ۵۷، دفتر کار خود در اشتوتگارت آلمان را مخفیانه به سوی تهران ترک کرد. شاه در آخرین کتاب خود (پاسخ به تاریخ) زیر عنوان «مأموریت شگف تانگیز ژنرال هایزر» مینویسد:
«در اوایل بهمن ماه خبری حیرتانگیز به من گزارش شد که ژنرال پانویس هایزر چند روزی است در تهران اقامت دارد… رفت وآمدهای ژنرال هایزر همواره ازچند هفته قبل برنامهریزی میشد، ولی این بار جنبهیی اسرار آمیز داشت… اندکی بعد روزنامه هرالدتریبیون چاپ پاریس به شورویها و سایر دول اطمینان داد که ژنرال هایزر، نه برای تدارک یک کودتا، بلکه برای جلوگیری از آن به ایران سفر کردهاست.»[۴۷]
شاه اضافه میکند:
«بالاخره من یک بار ژنرال هایزر را به اتفاق سفیر آمریکا، آقای سولیوان ملاقات کردم. تنها چیزی که مورد علاقه هر دو آنها بود دانستن روز و ساعت حرکت من از ایران بود…»
خمینی پس از ورود به ایران
پرواز به تهران
یکی از مسائل مورد توجه پرواز خمینی امنیت و تسهیلات آن بود. محسن رفیقدوست راننده ماشین خمینی در مسیر مهرآباد تا بهشت زهرا در مصاحبهای خود را مسئول امنیت ورود خمینی معرفی میکند. او توضیح میدهد که دستیارش در تأمین امنیت بروجردی بودهاست و در این کار از کمک ۵۰ نفر از «بچههای کار کرده و سلاح دیده» برخوردار بودهاست. مطابق این مصاحبه کل تسلیحات این افراد تنها دو قبضه مسلسل بودهاست. بسیاری بر این باورند که این ترتیبات امنیتی تنها ویترین جلویی صحنه راتشکیل میداد و ستاد واقعی که آوردن خمینی از پاریس را هدایت میکرد ستاد مشترک ارتش شاه به فرماندی ژنرال هایزر معاون سرفرماندهی پیمان ناتو بود.[۴۸]
قرهباغی در خاطرات خود میگوید:
«نخست وزیر، شورای امنیت ملی را برای بررسی ترتیب مراسم آمدن آقای خمینی دعوت نمود… آقای بختیار به سپهبد مقدم و سپهبد رحیمی فرماندار نظامی تهران و رئیس شهربانی کشور تأکید کرد که اقدامات امنیتی لازم را در هنگام ورود آقای خمینی به موقع اجرا بگذارند و علاوه بر آن سپهبد ربیعی، فرمانده نیروی هوایی، را نیز پانویس مأمور امنیت پرواز و امور داخلی فرودگاه مهرآباد نمود.»[۴۹]
روحالله خمینی در روز ۱۲ بهمن در فرودگاه مهرآباد فرود آمد.
تشکیل دولت موقت
حکم انتصاب بازرگان به عنوان نخستوزیر دولت موقت در تاریخ ۱۵ بهمن ۵۷–۶ربیع الاول ۹۹ - توسط خمینی امضا شد و روز بعد در حضور خبرنگاران توسط هاشمی رفسنجانی قرائت گردید. سپس ابراهیم یزدی ترجمه انگلیسی آن را برای خبرنگاران خارجی خواند. خمینی دراین حکم خطاب به بازرگان تصریح نمود:
«به موجب اعتمادی که به ایمان راسخ شما به مکتب مقدس اسلام و اطلاعی که از سوابقتان از مبارزات اسلامی و ملی دارم، جنابعالی را بدون در نظر گرفتن روابط حزبی و بستگی به گروهی خاص مأمور تشکیل دولت موقت مینمایم.»[۵۰]
با اینهمه دولت بازرگان کمتر از یکسال سرپا بود و پس از آنکه خمینی پایبندی خود به تعهداتش مبنی بر انتقال آرام حکومت را به انجام رسانید و از ثبات حکومت اطمینان حاصل کرد وی را به کمک جریانی که توسط موسوی خوئینیها هدایت میشد، برکنار کرد.[۵۱]
تنظیم با احزاب سیاسی
خمینی پس از به قدرت رسیدن تمامی قولهای پیشین خود را زیر پا گذاشت و اجازه فعالیت به هیچیک از احزاب و سازمانهای سیاسی نداد. طرفداران خمینی به طور مستمر دفاتر احزاب سیاسی به ویژه مجاهدین را مورد حمله قرار میدادند. در آن زمان احزاب سیاسی چون مجاهدین و چریکهای فدایی در فضای آزادیهای موجود پس از انقلاب فعالیت سیاسی مسالمت آمیز داشتند.
خمینی در ۱۹ اسفند در مورد رفراندوم جمهوری اسلامی گفت:
«جمهوری اسلامی، نه یک کلمه زیاد و نه یک کلمه کم، ما اسلام را میخواهیم. ملت ما اسلام را میخواهند… ملت ما یکپارچه خواهان جمهوری اسلامی است… کمونیستها هم باید جمهوری اسلامی بخواهند… همه باید جمهوری اسلامی بخواهند… قلمها را بشکنید و به اسلام پناه بیاورید. آنها که میخواهند کلمه دموکراتیک را بر این عبارت اضافه کنند؛ آنها غربزدگانی هستند که نمیفهمند جاهلاند… جمهوری دموکراتیک یعنی جمهوری غربی یعنی بیبندوباری غرب»[۵۲]
آیتالله طالقانی در دومین نماز جمعه ماه رمضان در دانشگاه تهران در مورد حملات علیه سازمانها واحزاب گفت:
«حمله بهجلسات، میتینگها، کتابخانهها و پارهکردن اعلامیهها عملی غیراسلامی است… این کار بهوسیله عناصر ناآگاه یا آلت دست انجام میشود…»[۵۳]
انقلاب فرهنگی (کودتای فرهنگی)
یکی از اقداماتی که خمینی برای سرکوب صدای احزاب سیاسی انجام داد انقلاب فرهنگی بود که مخالفین خمینی آن را کودتای فرهنگی مینامند.[۵۴]
در اول اردیبهشت سال ۱۳۵۹مهلت سه روزه شورای انقلاب به گروههای سیاسی، برای تخلیه دفاتر خود در دانشگاهها به پایان رسید.[۵۵]
از آنجا که دانشگاهها در آن زمان محل نشو و نمای سازمانها و احزاب سیاسی بودند به این ترتیب خمینی میخواست با تعطیل کردن و تصفیه دانشگاهها هرگونه صدای مخالف را خاموش کند. تهاجم به دانشگاهها در۲۹ فروردین ماه ۱۳۵۹ از دانشگاه تبریز آغاز شده و سپس در دانشگاههای دیگر انجام شد. تمامی دانشگاههای کشور تا سال ۱۳۶۱ تعطیل بوده و دراین مدت بسیاری از دانشجویان و اساتید دانشگاه اخراج یا دستگیر شدند. صادق زیباکلام که به همراه عبدالکریم سروش خود از دستاندرکاران اجرایی کردن انقلاب فرهنگی بودهاست بعدها در مورد آن میگوید:
«اتفاق بدی هم افتاد و آن تصفیههای هولناک سیاسی و عقیدتی بود … صدها تن از اساتید دانشگاهها به جرم این که طرفدار حکومت نیستند و یا دارای اندیشه اسلامی نبودند متأسفانه از دانشگاه اخراج شدند. این اساتید سرمایههای این مملکت بودند. اینان کسانی بودند که از بهترین دانشگاههای آمریکا و اروپا فارغ اتحصیل شده بودند. شوک عظیمی از دست دادن این اساتید به پیکر دانشگاه وارد کرد. به علاوه شمار زیادی از دانشجویان به دلیل هواداری، همکاری و یا عضویت در گروههایی که به عنوان گروه معاند و مخالف نظام توصیف میشدند، مثل پیشگام، چریکهای فدایی خلق، توده ای، سازمان مجاهدین خلق، از تحصیل محروم شدند.»[۵۶]
صادق زیباکلام اضافه میکند:
«این دلیل دیگری بود که من را به این نتیجه رساند که اصل تمام آنچه ما انجام میدادیم نمیتوانسته درست باشد و آنچه به نام انقلاب فرهنگی صورت گرفت به نفع، انقلاب، اسلام، نظام و ایران نبود…»[۵۷]
جنگ هشت ساله با عراق
آغازگر نظامی جنگ اگر چه عراق بود اما یکی از جنبههای مغفول در موضوع جنگ هشت ساله، نقش آیتالله خمینی در تحریک دولت وقت عراق به تهاجم نظامی به ایران است.[۵۸]
در ۲۸ آذر ماه ۱۳۵۹ روحالله خمینی در دیدار با ستاد بسیج شهرستانها صراحتاً مردم عراق را به قیام و سرنگونی صدام دعوت میکند. او در سخنانی میگوید:
«ملتها موافق با ما هستند و آنکه مخالف با ماست دولتها و امثال دولتها هستند مثل دولت عراق، دولت عراق دولتی است که یک عده نظامی آمدهاند و دور هم نشستهاند و خودشان هرچه میخواهند میکنند، این صدام حسین عقلش هم عقل درستی نیست و پوسیدهاست… ارتش اینها از همین مسلمانها، از همین اهل سنت هستند، از همین شیعهها هستند- خب ارتشی که از مسلمین است قیام میکند… ملت شریف عراق خودش را از چنگ اینها بیرون بیاورد. این ارتش عراق باید همانطور که در ارتش ایران وقتی فهمیدند او (شاه) دارد با نهضت اسلام و اسلام جنگ میکند، همانطور که قیام کردند و ارتش ملحق شد به مردم، ارتش عراق هم باید همین کار را بکند… چرا ارتش عراق نشستهاند و کسی که مخالف با اسلام و مخالف با قوانین اسلام و مخالف با قرآن است از او تبعیت میکنند… ارتش عراق باید توجه به این معنا داشته باشد که اینها را خودش سرکوب کند و خودش از بین ببرد… حرام است بر آنها که یک قدم دنبال این شخص لعین باشند و باید قیام کنند…»
همچنین آیت الله منتظری نقل میکند که شعارهای تند ما منجر به آغاز شدن جنگ شد و این جنگ قابل پیشگیری بود.[۵۹]
ابراهیم یزدی در گفتگو با حسین دهباشی در این رابطه میگوید تلویزیون ایران در آن زمان سراسر تحریک عراق بود و دعایی سفیر وقت ایران در عراق در این رابطه اعتراض کرده و گفته بود چنانچه میخواهید بجنگید من در عراق نمانم![۶۰]
با تمام این تفاصیل جنگ در روز ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ یعنی ۴ سپتامبر ۱۹۸۰ بطور گسترده آغاز شد. هرچند مقامات عراقی معتقد بودند که جنگ از ۴ سپتامبر با حملات توپخانهای ایران به شهرهای مرزی عراق آغاز شدهاست.
فتوای اعدام زندانیان سیاسی
خمینی در سال ۱۳۶۷ در حالی که زندانهای ایران مملو از زندانیان سیاسی بود فتوای قتلعام آنان را صادر کرد. از این حادثه در تاریخ ایران با نام قتلعام ۶۷ یا کشتار ۶۷ یاد میشود. به گفته سازمان مجاهدین و همچنین اعتراف سران جمهوری اسلامی از جمله رضا ملک معاون پیشین وزارت اطلاعات، در قتل عام ۶۷ بیش از ۳۰ هزار زندانی سیاسی اعدام شدند. فایل صوتی منتشر شده از آیتالله منتظری به جزئیاتی در مورد این قتلعام پرداختهاست. در این فایل صوتی، منتظری، عاملان این کشتار را جنایتکار مینامد.[۶۱]
متن فتوای خمینی
«از آنجا که منافقین خائن به هیچوجه به اسلام معتقد نبوده و هرچه میگویند از روی حیله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها، از اسلام ارتداد پیدا کردهاند، و با توجه به محارب بودن آنها و جنگهای کلاسیک آنها در شمال و غرب کشور با همکاریهای حزب بعث عراق و نیز جاسوسی آنان برای صدام علیه ملت مسلمان ما، و با توجه به ارتباط آنان به استکبار جهانی و ضربات ناجوانمردانه آنان از ابتدای تشکیل نظام جمهوری اسلامی تا کنون، کسانی که در زندانهای سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و میکنند، محارب و محکوم به اعدام میباشند و تشخیص موضوع نیز در تهران با رأی اکثریت آقایان حجهالاسلام نیری دامت افاضاته و جناب آقای اشراقی و نمایندهای از وزارت اطلاعات میباشد، اگرچه احتیاط بر اجماع است، و همینطور در زندانهای مراکز استان کشور، رأی اکثریت آقایان قاضی شرع، دادستان انقلاب و یا دادیار و نماینده وزارت اطلاعات لازمالاتباع میباشد. رحم بر محاربین سادهاندیشیاست، قاطعیت اسلام در برابر دشمنان خدا، از اصول تردیدناپذیر نظام اسلامی است. امیدوارم با خشم و کینه انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام، رضایت خداوند متعال را جلب نمایید. آقایانی که تشخیص موضوع به عهده آنان است، وسوسه و شک و تردید نکنند و سعی کنند «اشداء علیالکفار» باشند. تردید در مسائل قضایی اسلام انقلابی نادیده گرفتن خون پاک و مطهر شهدا میباشد. والسلام.
روحالله الموسوی الخمینی»[۶۲]
آتشبس با عراق
در ۲۷ تیرماه سال ۱۳۶۷ روحالله خمینی در یک اقدام غیرمنتظره به آخرین قطعنامه سازمان ملل که به منظور برقراری آتشبس در ۲۹ تیرماه ۱۳۶۶ صادر شده بود، پاسخ مثبت داد. خمینی خود ازین کار با نوشیدن جام زهر یاد کرده و اظهار میکند که دلیل اینکار را نمیتواند بگوید.[۶۳]
سازمان مجاهدین خلق براساس روایت خود و بنابر سخنان برخی فرماندهان سپاه علت پذیرش ناگهانی آتشبس توسط خمینی را آخرین عملیات مجاهدین با نام چلچراغ میداند. عملیاتی که در آن دولشکر زرهی جمهوری اسلامی و رزمندگان ارتش آزادیبخش توانستند شهر مهران را به تصرف درآورند. آنها در این عملیات شعار میدادند: امروز مهران! فردا تهران! به گفته بسیاری از فرماندهان سپاه با توجه به از هم گستگی نیروی دفاعی جمهوری اسلامی بیم رسیدن مجاهدین به تهران در عملیات بعدی دلیل اصلی پذیرش آتشبس توسط خمینی بود تا به این ترتیب با بسته شدن مرزها فرصت را از مجاهدین گرفته و اجازه پیشروی بیشتر را از آنها سلب کند.
مرگ روحالله خمینی
روحالله خمینی در اواخر شب سیزدهم خرداد ۱۳۶۸ در تهران فوت کرد. علت اصلی مرگ او ایست قلبی اعلام شد. خوشنویس عضو گروه پرستاری از رهبر پیشین ایران گفته است: او در یکماهه آخر حیات به سرطان معده مبتلا شده بود و در دومین تزریق داروی شیمی درمانی، دچار سکته وسیع قلبی شد و درگذشت.[۶۴]
کتاب تحریرالوسیله خمینی
یکی از کتب معروف خمینی که در آن تمامی فتواهای خود را درج کرده است، کتاب تحریرالوسیله است. او این کتاب را پیش از سال ۱۳۴۰ به زبان عربی نگاشته است. این کتاب برای اولین بار در نجف در زمان اقامت خمینی در آنجا منتشر شد.
تحریر الوسیله از جمله آثار خمینی است که بسیاری از قوانین حقوقی ایران از آن ناشی شده است.
در این کتاب از جمله احکامی صادر شده است که در جهان امروز مصداق کودک آزاری به شمار میروند. یکی از این احکام بیاشکال دانستن شهوترانی با کودک شیرخوار و «تفخیذ» با اوست.
در این کتاب در مسأله شماره ۱۲ این عمل مجاز شمرده شده است.
پانویس
- ↑ کتاب خمینی دجال ضدبشر- صفحه 5
- ↑ کتاب خمینی دجال ضد بشر- صفحه 5
- ↑ کتاب خمینی دجال ضد بشر- صفحه 81
- ↑ مؤسسه نشر آثار امام خمینی- فصل پنجم
- ↑ اندیشههای سیاسی امام- سایت آموزش
- ↑ کتاب خمینی دجال ضد بشر- صفحه 6
- ↑ صحیفه نور
- ↑ کتاب کوثر- مجموعه سخنرانیهای روحالله خمینی
- ↑ گزیدهیی از استراتژی قیام و سرنگونی – مسعود رجوی
- ↑ سایت مجاهد- 30 خرداد پاسخ به ضرورت تاریخ
- ↑ رادیو زمانه- بازخوانی آخرین مصاحبه آیت الله خلخالی
- ↑ صحیفه امام - جلد ۱۳ صفحه ۲۶۹
- ↑ کتاب خمینی دجال ضد بشر صفحه 32
- ↑ نهضت روحانیون ایران- صفحه 165
- ↑ کتاب خمینی دجال ضد بشر صفحه 37
- ↑ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی – صفحه 97
- ↑ دویچه وله فارسی- مخالفان حق رای زنان از آیت الله خمینی تا احزاب سیاسی
- ↑ کتاب خمینی دجال ضد بشر
- ↑ پرتال خمینی – تلگرام امام به شاه
- ↑ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی»، ص 161
- ↑ کتاب خمینی دجال ضد بشر- صفحه
- ↑ صحیفه نور- صفحه 29
- ↑ متن سخنرانی روحالله خمینی در 13خرداد 42- سایت تبیان
- ↑ متن سخنرانی روحالله خمینی در 13خرداد 42- سایت تبیان
- ↑ صحیفه نور- صفحه 104
- ↑ صحیفه نور- صفحه 102
- ↑ تحریر الوسیله- چاپ بیروت
- ↑ خمینی دجال ضد بشر- صفحه 144
- ↑ عبدالعلی معصومی- مبارزات خمینی در دوره تبعید
- ↑ کوثر- صفحه 268
- ↑ صحیفه نور – صفحه 266
- ↑ کوثر- صفحه 395
- ↑ خمینی دجال ضد بشر – صفحه 158
- ↑ پرتال خمینی- سایت امام خمینی
- ↑ غرور و سقوط – صفحه 127
- ↑ روزنامه توس23 شهریور77
- ↑ روزنامه کیهان 3 بهمن 57
- ↑ کتاب آخرین تلاشها در آخرین روزها- صفحه 97 و 98
- ↑ کتاب آخرین تلاشها در آخرین روزها- صفحه 97 و 98
- ↑ آخرین تلاشها در آخرین روزها- ابراهیم یزدی صفحه 91
- ↑ خمینی دجال ضد بشر 178
- ↑ آخرین تلاشها در آخرین روزها- ابراهیم یزدی – صفحه 91 تا 95
- ↑ خمینی دجال ضد بشر 180
- ↑ مأموریت در ایران صفحه 143
- ↑ خاطران ژنرال آیزن هاور – صفحه 462
- ↑ مأموریت در ایران- صفحه 144 و 145
- ↑ پاسخ به تاریخ- نوشته محمد رضا پهلوی
- ↑ خمینی دجال ضد بشر – صفحه 205
- ↑ اعترافات ژنرال- صفحه 279 و 280
- ↑ کوثر- جدل سوم- صفحه 150
- ↑ خمینی دجال ضد بشر- صفحه 320
- ↑ کیهاان- 19 اسفند 1358
- ↑ نشریه مجاهد شماره 3، 15مرداد 1358
- ↑ سایت مجاهد-کودتای موسوم به انقلاب فرهنگی علیه دانشگاهیان ایران
- ↑ رادیو فردا- انقلاب فرهنگی رویارویی سیاسی یا اسلامی کردن دانشگاه
- ↑ سایت رادیو فردا – انقلاب فرهنگی رویارویی سیاسی یا اسلامی کردن دانشگاه
- ↑ سایت رادیو فردا – انقلاب فرهنگی رویارویی سیاسی یا اسلامی کردن دانشگاه
- ↑ رادیو زمانه –چرا آیت الله خمینی در شکلگیری جنگ ایران و عراق مقصر است
- ↑ فایل تصویری منتظری- سایت خاطره نگاری
- ↑ تاریخ آنلاین- فایل تصویری- مصاحبه حسین دهباشی با ابراهیم یزدی
- ↑ وبگاه پیک ایران- متن نوشتاری سخنان آیت الله منتظری درباره اعدامهای 67
- ↑ سایت مجاهد- احکام خمینی برای قتلعام سال 1367
- ↑ سایت جماران جماران قبول قطعنامه از نوشیدن جام زهر برای من کشنده تر است
- ↑ سایت بیبیسی فارسی – بیماری آیت الله خمینی چه بود و چگونه درگذشت
منابع
- کتاب خمینی دجال ضدبشر
- کتاب کوثر
- بررسی تحلیلی از نهضت امام خمینی
- صحیفه نور
- تحریر الوسیله
- کتاب آخرین تلاشها در آخرین روزها- نوشته ابراهیم یزدی
- کتاب خاطرات ژنرال آیزن هاور
- کتاب اعترافات ژنرال