جنبش مشروطه ایران
جنبش مشروطه ایران یا انقلاب مشروطه یا جنبش مشروطه جنبشی است که در ۱۴ مرداد سال ۱۲۸۵ هجری شمسی منجر به صدور فرمان مشروطیت از جانب مظفرالدین شاه قاجار شد. زمینههای این جنبش از سالها قبل در ایران پدیدار شده بود. ایران دورهی قاجار میدان تاخت و تاز قدرتهای خارجی به خصوص دولتهای روس و انگلیس بود. انعقاد دو قرارداد استعماری گلستان و ترکمانچای در پی شکست قوای نظامی ایران از قوای روس در زمان سلطنت فتحعلیشاه غرور ملی ایرانیان را خدشه دار کرده بود. مردم ایران در اثر ظلم و استبداد روز افزون شاهان قاجار و درباریان هر روز فقیرتر گشته و عرصه زندگی بر آنان تنگتر میشد. شاهان و درباریان برای دستیابی به خواستهها و حفظ قدرت خود منابع و ثروتهای ایران را به قدرتهای خارجی میبخشیدند و قراردادهایی با خارجیان بسته و امتیازهای کلانی به آنان میدادند و بار این امتیازات بر گردهی مردم ایران سنگینی میکرد.
اولین نشانههای بیداری در بین ایرانیان در جنبش تنباکو در زمان ناصرالدین شاه قاجار نمایان شد. در اثر ایستادگی مردم ایران و همراهی برخی مراجع و ملایان، دربار در مقابل خواست مردم عقب نشینی کرد و امتیاز انحصار تجارت تنباکو را که به یک کمپانی انگلیسی واگذار کرده بود لغو کرد. در همین دوران تعدادی از ایرانیان که به اروپا رفته بودند و پیشرفتهای آنجا را دیده بودند؛ این آگاهیها را به جامعه ایران آورده و شور آزادیخواهی را در ایران میپراکندند. ایران در حال گذار از یک جامعهی فئودالی به یک جامعهی بورژوایی تجاری بود. الزام این گذار آزادیهای سیاسی بود که قدرت مطلقه دربار را تهدید میکرد. تشکیلات حکومت و استبداد مانع پیشرفت جامعه ایران بود. در واقع جنبش مشروطه پاسخی به یک ضرورت تاریخی در ایران بود که قدرت شاه و دربار را محدود کرده و مشارکت اقشار مختلف مردم در حاکمیت را تضمین میکرد.
پس از صدور فرمان مشروطه مجلس شورا در تهران آغاز به کار کرد. پس از مرگ مظفرالدین شاه، محمد علی میرزا به پادشاهی رسید. او دشمن مشروطه بود و به دنبال حاکمیت مظلق خود بر همه امور مملکت بود. محمد علی شاه مجلس را به توپ بست و به مدت یک سال استبداد را بر ایران حاکم کرد. در این میان تنها تبریز نوانست در برابر دیکتاتوری مقاومت کند. علت این امر آیندهنگری و درایت سران جنبش در تبریز بود. سران مشروطه در تبریز که در رأس آنان علی مسیو قرار داشت، بر خلاف شهرهای دیگر که تنها به فعالیت سیاسی و تشکیل انجمن اکتفا کرده بودند؛ به تأسیس انجمن غیبی دست زدند. انجمن غیبی در تبریز تمامی امور مربوط به جنبش را در دست داشت و تربیت نیروی نظامی برای حفاظت از دستاوردهای انقلاب مشروطه را در دستور کار قرار داد. شهر تبریز پس از صدور فرمان مشروطه و تشکیل انجمن، روزانه شاهد تمرینات نظامی در تمامی محلات بود. نتیجهی این دوراندیشی سران جنبش این بود که تبریز طی دو دوره جنگ، بر قوای دولتی غلبه کرد و مشروطه خواهان دوباره پیروز شدند و مشروطه را که از تمام ایران برچیده شده بود دوباره به ایران بازگرداند. تهران توسط مشروطه خواهان فتح شد. سران اصلی جنبش که در تبریز بودند در اثر لشگر کشی روسیهی تزاری و محاصرهی تبریز نتوانستند در فتح تهران شرکت کنند. قدرت بین سران فاتحان تهران تقسیم شد. مجلس بازگشایی شد. انقلابیون واقعی سهمی ار قدرت نداشتند. سران دولت جدید برای اینکه سران انقلابیون یعنی ستارخان و باقر خان را از کانون انقلاب یعنی تبریز دور کنند؛ آنها را به تهران فراخواندند. ستارخان و باقر خان به تهران آمدند. در تهران پس از چندی دولت جدید به خلع سلاح مجاهدان اهتمام ورزید و در واقعهی پارک اتابک بسیاری از مجاهدان کشته شدند. ستارخان در این واقعه، از ناحیهی پا مجروح شد و چند سال بعد در اثر همین جراحت در تهران در گذشت.
در تبریز سپاه روس بر شهر مسلط شد و به کشتار انقلابیون پرداخت و تعداد زیادی از آنان توسط روسها اعدام شدند. در سالهای بعد ایران صحنه کشمکش بین دو دولت استعماری روس و انگلیس بود. هرکدام از آنان به دنبال سهم بیشتری از منابع ایران بودند. آنان ایران را به دو منطقه نفوذ بین خود تقسیم کرده بودند. در این دوران احمد شاه آخرین شاه سلسله قاجار به جای پدرش محمدعلی شاه بر مسند قدرت تکیه زده بود. او پادشاه بسیار ضعیفی بود. ضعف حکومت و دولت مرکزی و جایگزینی بیشمار دولتها اوضاع آشفتهای را در ایران به وجود آورده بود. در نهایت این اوضاع آشفته زمینه را برای کودتای ۳ اسفند ۱۳۹۹ و ظهور رضاخان و در ادامه به قدرت رسیدن او و تغییر سلسله قاجاریه و بنیانگذاری سلسه پهلوی توسط رضاخان و آغاز دوران دیکتاتوری رضاخان مهیا کرد.
نفوذ خارجیان در ایران قبل از مشروطه
ورود خارجیان به ایران از زمان حکومت صفویه که ایران دارای یک حکومت مرکزی بود آغاز شد. «آنتونی جنکینسون» فرستاده ملکه الیزابت، اولین سفیر انگلستان در دربار شاه طهماسب بود. اولین کشور گشایان که به سواحل جنوبی ایران دستاندازی کردند پرتغالیها بودند. انگلستان درجهت دور نگهداشتن پرتغالیها از سواحل هند در صدد برآمد با دربار ایران رابطه برقرار کند و به همین منظور برادران «شرلی» را به دربار ایران اعزام کرد.[۱]
روابط ایران با دولتهای خارجی در دوره قاجار
آغا محمدخان بعد از آغار سلطنت به گرجستان حمله کرد و آنجا را که تحتالحمایهی کاترین دوم امپراطوریس روسیه بود تصرف کرد. به دنبال آن روسیه نیز یه سمت ایران لشگر کشید و قوای روس به سرکردگی «والریان» برادر «پلاتون زوبف»، همه کاره دربار روسیه تا باکو پیشروی کردند ولی بعد این حمله متوقف شد. در زمان فتحعلیشاه روابط ایران روسیه خصومتآمیز بود.[۲]
روابط ایران و فرانسه
از سال ۱۸۰۳ تا ۱۸۱۳میلادی دور اول جنگهای ایران و روسیه درگرفت. «ناپلئون» در صدد لشکر کشی به هند بود. در دوره اول جنگهای ایران و روسیه فتحعلیشاه به ضعف ایران در برابر قوای روس پیبرد. فتحعلی شاه درصدد کمک از فرانسه برآمد و روابطی را با ناپلئون برقرار کرد تا او نیز به سپاه روس بتازد. ناپلئون فرستادگانی به ایران فرستاد که نهایتا به قرارداد «فینکناشتاین» در می ۱۸۰۷ بین ایران و فرانسه منجر شد. دراین قرارداد، صلح دائم دو دولت، حق وابستگی گرجستان به ایران، کمک مستشاری و نظامی فرانسه به ایران، بستن بنادر ایران به روی انگلیسیها و قطع هرگونه روابط با آنها، اتحادجنگی علیه روس و انگلیس، حمله به هندوستان، حق عبور برای لشکریان فرانسه از ایران به هند، و ایجاد روابط تجاری مورد موافقت طرفین قرار گرفته بود، اما درعمل، قراداد فینکناشتاین به این محدود شد که هیآت مستشاری نظامی از سوی فرانسه برای تجهیز سپاه ایران فرستاده شد.[۳] درهمین زمان قرارداد صلح «تیلسیت» بین فرانسه و روسیه منعقد شد و عملا جنبههای عملی قرارداد فینکن اشتاین ملغی شد.
جنگ بین ایران و روسیه به شکست سپاه ایران انجامید و نهایتا هر دوره از جنگهای ایران و روسیه به قرادادهای «گلستان»در ۱۸۱۳میلادی و «ترکمانچای»۱۸۲۳میلادی که قسمتهایی از خاک ایران را جدا میکرد، منجر شد.
روابط ایران و انگلستان
انگلستان قبل از فرانسه نماینده به دربار ایران فرستاده بود. «سرجان ملکم» نماینده کمپانی هند با هدایا و رشوههای کلان به دربار ایران آمد. او بیش از ۲ میلیون روپیه خرج کرد و قراردادهایی را منعقد کرد. بعد از اینکه ایران به فرانسه نزدیک شد، دولت انگلستان عملا از دور رقابت خارج شد. بعد از پایان روابط ایران و فرانسه، انگلستان دوباره وارد صحنه سیاسی ایران شد. بسیاری از رجال دربار ایران به خاطر رشوههای سرجان ملکم بدعادت شده بودند. ازطرفی روابط تجاری با هند ایجاب میکرد که با انگلستان روابط حسنه ایجاد شود. همچنین نفوذ انگلستان در هند و سقوط پیدرپی راجهها باعث رعب و وحشت میشد. بعداز خروج فرانسه از صحنهی سیاسی ایران نمایندهی انگلستان «سرهارفورد جونز بریج» به ایران آمد و در مارس ۱۸۰۹میلادی قراردادی با دولت ایران منعقد کرد. دراین قرارداد ایران تعهد کرد که به هیچ دولتی اجازهی عبور قشون از ایران ندهد و انگلیس نیز متعهد شد، از ایران در جنگ با دول اروپایی حمایت نماید. این حمایت به صورت ارسال قشون و یا یک مساعدت مالی بود، بهعلاوه توپ و تفنگ و صاحب منصبان. در مادهی پنج این قرارداد با اجازهی شاه، به انگلیس، حق داشتن قشون در جزایر و بنادر سواحل ایران داده شد. پس از بازگشت ژنرال گاردان فرانسوی، دولت انگلستان ایران را ترغیب به ادامهی جنگ با روسیه کرد و آخرین بقایای قدرت ایران در این جنگها از دست رفت. دراین جنگها به جای افسران مستشار فرانسوی، افسران انگلیسی وارد شدند. حتی انگلستان با فتحعلیشاه قراردادی بست که چنانچه با روسیه وارد جنگ شود، مبالغی به او پرداخت خواهد شد. وقتی ایران وارد جنگ شد، انگلستان عملاً هیچ کمکی به ایران نکرد تا در قرارداد گلستان خود واسطه شده و تمام مفاد عهدنامه به ضرر ایران تنظیم شد. دولت انگلستان در جنگهای دورهی دوم ایران و روسیه بین سالهای ۱۲۴۲ تا ۱۲۴۳ق. که منجر به انعقاد قرارداد ترکمانچای شد همین نقش را داشت.[۴]
روابط ایران و روسیه
بعد از حمله آغا محمد خان به گرجستان، حکومت گرجستان به روسیه متمایل شد و امپراطور روسیه را به عنوان پادشاه گرجستان به رسمیت شناخت. روسیه به ایران لشگر کشی کرد و شهر گنجه به تصرف روسها در آمد. فتحعلی شاه تدارک حمله دید و جنگهای دوره اول بین ایران و روسیه به مدت ۱۰ سال درگرفت. در پایان این دوره از جنگها قرارداد صلح گلستان بین ایران و روسیه منعقد شد که در آن وضعیت کنونی که هرکس هر شهر و منطقهای را در اختبار دارد به همین شکل ادامه داشته باشد به رسمیت شناخته شد که عملا قسمتهای بسیاری از خاک ایران به خاک روسیه منضم شد. روسیه متعهد شد از حق پادشاه ایران و فرزندانش برای سلطنت بر ایران جانبداری کند. در این عهدنامه حق انحصاری داشتن کشتی جنگی در دریای خزر منحصر به روسیه شد. قرارداد گلستان سیزده سال صلح را محفوظ داشت. عدم تعیین مرزهای روشن و توسعه طلبی تزار و خامی دربار ایران و احاطهی روحانیان بر دربار و تحریک ایران توسط دولت انگلیس به جنگ با روسیه برای تضعیف این دولت، موجب بروز یک دوره جنگ بین ایران و روسیه شد. این دوره جنگها با انعقاد عهدنامهی ترکمانچای در سال ۱۲۴۳ هجری قمری با وساطت سفیر انگلیس، پایان یافت. در این قرارداد مرزهای ایران به حدود موجود در آذربایجان محدود گردید و حق کاپیتولاسیون به روسیه داده شد و از آن پس دربار ایران تحت نفوذ تزارها درآمد.[۵]
نفوذ خارجیان در ایران عصر قاجار
قرارداد ترکمانچای عملاً ایران را تابع سیاست روسیه قرار داد، و از آن پس نفوذ دولت روسیه در ایران نفوذ اول بود و دولت روسیه اولین دشمن استقلال و تمامیت ارضی و پیشرفت واقعی ایران گردید. این قرارداد در اذهان تأثیر تکاندهندهای داشت و مقدمات بروز جنبش اصلاحطلبانه و ضد دربار مستبد را فراهم ساخت.[۶]
بعد از مرگ فتحعلیشاه، محمدشاه پسر عباس میرزا با حمایت روسیه به پادشاهی رسید. روسیه محرک لشگر کشیهای متعدد ایران به افغانستان و هرات بود و هدف آن حمله به قلمرو انگلستان بود. انگلستان از حکومت افغانستان و هرات دفاع میکرد و هدفش ایجاد حائلی برای جلوگیری از نفوذ روسیه به سمت هند بود.[۶]
در زمان محمد شاه قشون ایران شهر هرات را محاصره کرد. انگلستان برای ممانعت، با رزمناو بنادر جنوب ایران را مورد تعرض قرارداد و ایلات جنوب را بر ضد حکومت مرکزی شوراند. محمد شاه بعد از ۹ ماه بدون نتیجه از محاصره هرات دست کشید. در۱۲۶۴ قمری، ناصرالدین میرزا با کمک امیرکبیر و حمایت روسیه به پادشاهی رسید. امیر کبیر در سه سال و اندی که صدراعظم ایران بود دست به اصلاحات گستردهای زد. او سازمان اداری حکومت را نظم بخشید. تعدادی را برای آموزش علوم جدید به اروپا فرستاد. حقوق و مزایای شاهزادگان و درباریان را محدود کرد. امنیت را در راهها تامین کرد. اقدامات امیر برای دول استعماری خوشآیند نبود. انگلستان اولین مخالف اقدامات امیرکبیر بود. تمامی اقدامات امیرکبیر مورد اعتراض انگلستان قرار میگرفت و در مسیر آن اشکال تراشی میشد. نهایتا بر اثر تحریکات انگلستان و دشمنی مهدعلیا مادر ناصرالدین شاه، امیر کبیر ابتدا از صدارت عزل و به فین کاشان تبعید شد و بعد توسط فراشان حکومتی در گرمابه به قتل رسید.[۷]
نفوذ اقتصادی و امتیازات خارجی در ایران
در دوران ناصرالدین شاه، دولت ایران یک دولت ضعیف بود. در همین راستا دخالت «مسالمت آمیز» اقتصادی خارجیان در ایران و تبدیل ایران به یک کشور نیمه مستعمره آغاز گشت. در اواخر قرن نوزدهم میلادی بود که پیشنهادات اقتصادی به گرفتن امتیازات مختلف از طرف خارجیها منجر شد و ظرف بیست سال تمام اقتصاد ایران در دست بیگانگان و نمایندگان آنان قرار گرفت.
امتیاز تلگراف
در دسامبر سال ۱۸۶۲ و نوامبر ۱۸۶۵ انگلیسیها معاهدهی تلگرافی انگلیس و ایران را به ایران تحمیل کردند. به موجب این معاهده ادارهی انگلیسی تلگراف هند و اروپا، امتیاز ساختمان (به حساب دولت ایران) و استفاده از خط تلگرافی خانقین - تهران - بوشهر را به دست آورد. همچنین در ژانویه سال ۱۸۶۸ دولت ایران مجبور شد امتیاز ساختمان و استفاده از خط تلگرافی لندن - تورن - ورشو - ادسا - تفلیس - جلفا - تهران را به شرکت سهامی تلگرافی هند و اروپا واگذار نماید.[۸]
امتیاز رویتر
در سال ۱۸۷۲ میلادی برابر با جمادی الثانی ۱۲۸۹ قمری، در دورهی صدارت میرزا حسینخان سپهسالار، امتیاز ساختمان راه آهن در ایران، از رشت به تهران و از پایتخت به خلیج فارس، به یک انگلیسی به نام بارون «جولیوس دو رویتر» واگذار شد. این امتیازنامه حق استخراج عموم معادن کشور (به استثنای طلا و نقره و سایر احجار کریمه) و استفاده از تمام جنگلها و تأسیس بانک، پست و تلگراف و کارخانجات و در واقع اختیار امور اقتصادی ایران را به مدت هفتاد سال به یک نفرخارجی واگذاشت. دولت ایران در مقابل دریافت بیست هزار لیرهی استرلینگ، حاضر شد ادارهی همهی گمرکات کشور را تا مدت بیست سال، به رویتر واگذار نماید. صاحب امتیاز از پرداخت هر نوع عوارض گمرکی معاف بود و درعوض همهی اینها، موظف بود که فقط ۱۵ الی ۲۰ درصد از سود خالص مؤسسات مورد امتیاز را به دولت ایران بپردازد. «لرد کرزن» دربارهی این امتیاز میگوید:
«هنگامیکه این امتیازنامه منتشر شد آن را به مثابه واگذاری کامل و خارق العادهی تمام ذخایر صنعتی کشور به خارجیها ارزیابی کردند.»
قرارداد رویتر آنچنان نابخردانه بود که حتی درمیان درباریان فاسد شاه نیز با خشم مواجه شد و موجی از نارضایتی در بین مردم به خصوص تجار برانگیخت. در نتیجهی اعتراضاتی که در داخل کشور به عمل آمد و همچنین به علت اعتراض روسیه، شاه مجبور شد به زودی لغو این امتیازنامه را اعلام نماید.[۹]
امتیازات روسیه: شیلات، بانک، خط شوسه، بیمه
دولت ایران در سال ۱۸۷۹ امتیاز ساختمان خط تلگرافی استرآباد - چلینگر واقع در شمال ایران را به یک شرکت روسی واگذار نمود. این خط پس از پایان ساختمان آن، توسط کارکنان روسی اداره میشد. در سال ۱۸۸۸ یکی از صاحبان مؤسسات شیلات روس به نام «لیانازوف» امتیاز شیلات دریای خزر را از آستارا تا اترک به دست آورد. در سال ۱۸۹۰ یکی از سرمایه داران روس به نام «پالاکوف»، بانک استقراضی تنزیل و قرضه روس را در ایران تأسیس کرد که عملیات اولیهی آن عبارت از دادن قرضه در مقابل گروکشی کالا، اموال منقول و اوراق بهادار و رهن و گروگیری اشیاء قیمتی بود. بانک استقراضی با دولت روسیهی تزاری ارتباط کامل داشت و دولت ایران وام و قرضه از دولت روسیه را از طریق این بانک دریافت می کرد. در ایران، میان بانک روس و انگلیس رقابت کامل برقرار بود. در سال ۱۸۹۱ ، پالاکوف باز هم موفق گردید که امتیاز تأسیس بیمه و امور حمل و نقل را از دولت ایران دریافت نماید. بر اساس این امتیازنامه شرکتی به نام « دفتر حمل و نقل ایران» تشکیل شد. این شرکت خطوط کشتیرانی در دریای خزر به وجود آورد. ضمناً امتیاز ساختمان و بهره برداری از بندر انزلی را نیز به دست آورد. همچنین ساختمان یک رشته از راههای شوسه را انجام داد. راههای انزلی - تهران، تهران - همدان، آستارا - اردبیل، تهران - مشهد و عشق آباد – قوچان.[۹]
امتیاز بانک شاهنشاهی انگلیس
در سال ۱۸۸۹ ، به بهانهی جبران خسارت در اثر لغو امتیازنامهی رویتر، انگلیسیها شاه را مجبور کردند امتیاز تأسیس بانک امپریال (شاهنشاهی) ایران را به رویتر واگذار کند. مدت این امتیاز شصت سال بود و حق انحصاری انتشار اسکناس، که درسراسر ایران همه کس موظف بود آن را به عنوان پول رایج مملکت قبول نماید، به این بانک داده شد. ضمناً بانک امور ضرابخانه را نیز در دست داشت و نرخ ارزهای خارجی را نیز تعیین می کرد. به علاوه بانک، انحصار بهره برداری از مواد معدنی کشور با حق فروش آن به دیگران را به دست آورد. ادارهی بانک در لندن بود و بانک از قوانین ایران تبعیت نمیکرد. بانک به زودی تقریباً در تمام شهرهای بزرگ ایران شعبههای خود را دایر نموده و بدین ترتیب در زندگی اقتصادی و سیاسی کشور نفوذ زیادی پیدا کرد. در مقابل این امتیازات بانک موظف بود فقط شش درصد سود خالص را به دولت ایران بپردازد. [۱۰]
سایر امتیازات انگلستان
انگلیس بر اساس امتیازنامهی رویتر در سالهای ۹۰ قرن نوزدهم، در جنوب ایران یک رشته راههای شوسه بین تهران - قم - سلطان آباد و تهران - اصفهان و غیره احداث کرد. در سال ۱۸۸۸ شرکت انگلیسی «برادران لینچ» توانست امتیازکشتیرانی درکارون را به دست آورد. در سال۱۸۹۰ میلادی (۱۲۷۰ قمری) ، امتیاز خرید و فروش و تهیهی تنباکو و توتون در سراسر ایران به شرکت انگلیسی «رژی» واگذار شد. مدت قرارداد پنجاه سال بود و صاحبان امتیازنامه در سال، مبلغ ناچیز پانزده هزار لیرهی انگلیسی در دو قسط شش ماهه، به اضافهی یک چهارم منافع خالص به دولت ایران میپرداختند. هنگامیکه قرارداد بر اثر مبارزات پیگیر مردم لغو شد، کمپانی رژی تقاضای ۵۰۰ هزار لیره خسارت کرد و در سال ۱۸۹۲میلادی (۱۲۲۷ ق) نوشتهای به امضای ناصرالدین شاه و کلیهی وزراء به سفارت انگلیس داده شد که به موجب آن، دولت ایران بعد از چهار ماه، ۵۰۰ هزار لیره به کمپانی رژی به عنوان خسارت بپردازد. برای پرداخت خسارت رژی، مبلغ ۵۰۰ هزار لیره با سود صدی شش، از بانک شاهنشاهی استقراض شد و این اولین وام خارجی دولت ایران بود. در مقابل این قرضه، درآمد گمرک بنادر خلیج فارس یعنی بوشهر، بندر عباس، لنگه و شهر شیراز ضمانت ادای این تعهد گردید. [۱۰]
امتیاز نفت دارسی
در سال ۱۹۰۱ میلادی (۱۳۱۹ ق)، انگلیسیها به کمک عمال خود در دربار و تهدید و رشوه که شیوهی آنها برای بستن قراردادهای استعماری بود، دولت ایران را وادار کردند، امتیاز بهره برداری انحصاری از منابع نفتی سراسر خاک ایران به استثنای مناطق شمالی را به یک انگلیسی به نام «ویلیام ناکس دارسی» واگذار نماید. انگلیسیها امتیاز نفت سه چهارم خاک ایران را با ذخایر نفتی عظیم که عمده ترین ثروت کشور محسوب میشد، درمقابل پرداخت مبلغ ناچیزی از ایران ربودند. به موجب این امتیازنامه صاحب امتیاز موظف بود که فقط مبلغ بیست هزار لیرهی استرلینگ، آن هم پس از شروع بهره برداری، نقداً به دولت ایران بپردازد و به اندازهی همین مبلغ از سهام شرکت، پس از تشکیل شرکت، در اختیار ایران بگذارد و همه ساله ۱۶ درصد سود خالص ناشی از بهره برداری نفت را به دولت ایران پرداخت کند. همچنین بابت واگذاری همهی چاههای نفت که قبلاً در نواحی مورد امتیاز دارسی با وسایل دستی استخراج می شد، هر ساله مبلغ دو هزارتومان بپردازد. به طور کلی قبل از جنگ جهانی اول، سرمایه گذاری انگلیس در ایران ۶/۹ میلیون لیرهی استرلینگ بود. سایر دول نیز در ایران کم و بیش امتیازاتی داشتند. هرچه قابل فروش بود، دربار ایران آنرا میفروخت؛ از جمله، حق امتیاز انحصار حفریات تاریخی در سال ۱۹۰۰ به فرانسه و تشکیل قمارخانههای معروف به قرارداد «لاتار» در سال ۱۸۸۰ به بلژیکی ها واگذار گردید.[۱۱]
استقراض خارجی
اولین وام خارجی ایران به سال ۱۸۹۲، از بانک شاهنشاهی به مبلغ ۵۰۰ هزار لیره برای پرداخت خسارت کمپانی «رژی» بود. در سال ۱۹۰۰ (۱۳۱۷ ق) روسیهی تزاری، وامی به مبلغ ۵/ ۲۲ میلیون روبل به دولت ایران داد و در مقابل آن عایدات گمرکات شمالی ایران را به گرو گرفت. شرایط پرداخت این قرضه نظیر شرایط پرداخت قرضهی اول بود. ضمناً دولت ایران متعهد می شد که از این پس فقط از روسیه وام بگیرد و مدت قرضه باز هم برای ده سال یعنی تا سال ۱۹۱۰ تمدید می گردید. همچنین ایران موظف بود که از ساختمان راههای آهن استنکاف ورزد. در سال ۱۹۰۲م برابر۱۳۱۹ ق، ایران وام جدیدی به مبلغ ۱۰ میلیون روبل، از روسیه تزاری دریافت نمود. قبل از جنگ جهانی اول، روسیه مجموعاً نزدیک ۱۶۴ میلیون روبل در ایران سرمایه گذاری کرده بود. مقارن این زمان، کل سرمایه گذاری انگلستان در ایران ۶/۹ میلیون لیرهی استرلینگ بوده است. «براون» ذکر می کند که قرضهی سال ۱۹۰۰ از روسیه و شرایط آن، دومین لطمه عظیم را به حیثیت مادی بریتانیل وارد آورد. همانطور که امتیاز ناکام تنباکو، حیثیت معنوی آن را جریحهدار نمود. این دوره را با واگذاری کنترل گمرکهای ایران به بلژیک (چون بلژیکیها در واقع عوامل روسیه بودهاند) می توان تاریخ آغاز کاهش نفوذ انگلیس دانست. دانستن این مسئله برای توجیه روابط انگلستان در جریان نهضت مشروطیت ایران، اهمیتی بسزا دارد.[۱۲]
جنبش تحریم تنباکو
مقدمات اعطای امتیاز تنباکو در سومین سفر ناصرالدین شاه به اروپا فراهم شد. دولت انگلیس فردی به نام ماژور تالبوت را که نفر اصلی طرف قرارداد بود مامور پذیرایی از شاه و هیات همراه کرد. تالبوت ابتدا شرکتی به نام رژی تاسیس کرد و بعدا به ایران آمد و با رشوه دادن به ناصرالدین شاه و درباریان انحصار خرید و فروش و صادرات توتون و تنباکو را برای پنجاه سال از ناصرالدین شاه گرفت. این قرارداد که تماما به ضرر مردم ایران و تجار ایرانی بود در ۲۹ اسفند ۱۲۶۸ شمسی (۲۰ مارس ۱۸۹۰ میلادی) توسط ناصرالدین شاه امضا شد.
شرکت رژی برای تسلط بر خرید و فروش تنباکو در ایران دم و دستگاه عریض و طویلی راهاندازی کرد. در تمام ایالات ایران که مراکز کشت تنباکو بودند نمایندگی تاسیس کرد و نیروهای نظامی برای حفظ منافع شرکت تشکیل داد. عوامل شرکت به کمک حکام محلی عرصه را بر کشاورزان و تجار تنگ کردند. طبق اعلامیه شرکت هیچ کس حق نداشت توتون و تنباکو را به جر شرکت به طرف دیگری بفروشد. در تعیین قیمت نیز شرکت همهکاره بود و قیمت را تعیین میکرد. تمام این عوامل باعث نارضایتی شدید مردم و اعتراض و در ادامه قیام علیه اعطای امتیاز تنباکو گشت.[۱۳]
اعتراضات علیه امتیاز تنباکو پس از انتشار دو مقاله در روزنامهی اختر که توسط عدهای ایرانی در استانبول منتشر میشد آغاز گشت. این روزنامه برای اولین بار مفاد امتیازنامه را علنی کرد و این کار باعث بالاگرفتن اعتراضات و شعله ورشدن قیام گشت.[۱۳] ابتدا در شهرهای شیراز، تبریز و اصفهان مردم بر ضد قراداد اعتراض کرده از ورود عوامل شرکت رژی به شهر جلوگیری کردند. با اوجگیری اعتراضات مردمی علیه قرارداد رژی، ۱۷ماه پس از امضای قرارداد، آیتالله میرزا محمد حسین شیرازی، (مرجع زمان) که درسامرا میزیست، به دلیل فشار تودههای محروم و تبعیدیها و فراریهای جنبش و نیز به اصرار و پافشاری سیدجمالالدیناسدآبادی، طی نامهی محترمانهای به شاه خواستار لغو امتیاز گردید. میرزای شیرازی سرانجام فتوای تحریم استعمال توتون و تنباکو را صادر کرد. این فتوا در زمانی بودکه تودههای به پا خاسته خود را برای جهاد مسلحانه بر علیه رژیم وابستهی قاجار آماده میکردند و طی اعلامیههائی بر در و دیوار بازار و شمسالعماره از جانب میرزای شیرازی حکم جهاد میدادند! اگر چه علماء تهران به زودی این حکم را از جانب میرزا تکذیب کردند ولی ترس از شورش مسلحانهی مردم آنچنان بالا گرفته بود که عمال و کارکنان کمپانی به سرعت از ایران گریختند![۱۴]
در تهران نیز مردم به میرزا حسن آشتیانی فشار آوردند که به مخالفت با کمپانی رژی بپردازد. در اعتراض به امتیاز تنباکو مردم در مسجد شاه گردآمدند و پس از آن به طرف ارگ سلطنتی یورش بردند که در نتیجه شلیک فراشان حکومتی تعدادی از مردم کشته و مجروج شدند. در قیام علیه امتیاز تنباکو نقش زنان بسیار برجسته بود و در بسیاری از قیامها زنان پیشتاز اعتراضات بودند.
درنهایت بر اثر پایداری مردم و مقاومت آنان ناصرالدین شاه دو سال پس از اعطای امتیاز در ۱۶ دی ۱۲۷۰ شمسی برابر با پنجم جمادیالاخر سال ۱۳۰۹ هجری قمری مجبور به لغو امتیاز شد.
پیامدهای جنبش تحریم تنباکو
جنبش تنباکو را میتوان سرآغازی برای شروع دوران مدرن در ایران به حساب آورد. این جنبش نخستین اعتراض سیاسی بود که از تلگراف که تازه در شهرهای ایران به کار افتاده بود، بیشترین بهره را برد. یکی دیگر از مهمترین دستاوردهای جنبش تنباکو، اشاعه فرهنگ روزنامهخوانی در کشور بود. تا قبل از جنبش تنباکو روزنامهها به تعداد معدود که عمدتا نظریات دولت را منعکس میداد، منتشر میشد. همزمان با جنبش، تعداد روزنامهها و تیراژ آنها افزایش بیسابقهای یافت.
قبل از جنبش تنباکو انجمنها عمدتا تخصصی و با هدف مطالعه موضوعات مشخصی مانند، شعر و فلسفه و تاریخ بودند اما در پایان قرن و شروع دوران بیداری ایرانیان، تعداد زیادی انجمن توسط نخبگان سیاسی تشکیل شد. هدف اصلی تشکیل این انجمنها بررسی سیستم حکومتی در ایران و ایجاد تحول در آن بود. مفاهیمی مانند ملیت، استقلال، منافع ملی و حاکمیت ملی، از درون این انجمنها به فرهنگ سیاسی ایران آمد. گسترش صنعت چاپ نیز به انجمنها فرصت داد که افکار و عقاید خود را تبلیغ کنند[۱۵][۱۶]
جنبش تنباکو موجب بهوجود آمدن تغیرات بنیادینی در ذهنیت ایرانیان شد. این اتفاق نشان داد که شورشهای مردمی میتوانند تبدیل به جنبشهای تاثیرگذار شوند. جنبش تنباکو همچنین نشان داد که گروه نوظهور روشنفکر و طبقهی متوسط جامعه سنتی میتوانند با هم کار کنند و اینکه شاه، برخلاف تصور آن ایام، آسیب پذیر است.
بعد از جنبش تنباکو، اعضای رادیکال انجمنهای مخفی، رفرمیستهای سکولار و مذهبی، علمای سنتی مذهبی، فراماسونرها، تجار کوچک و بزرگ بازار، مغازهدارها و دانشجوها، راهی برای ابراز وجود در مسائل سیاسی کشور پیدا کردند. این جنبش همچنین آغازی برای فعالیت هر دو جریان مذهبی و متجدد غیرمذهبی بود.[۱۷]
وقایع منجر به انقلاب مشروطه
ماجرای مسیو نوز بلژیکی
در بهار ۱۲۷۸ امینالدوله از صدراعظمی برکنار و امینالسلطان به جای او نشست. در همین زمان صحبت از گرفتن وام از یک دولت خارجی در میان بود تا هزینه سفر مظفرالدین شاه به اروپا تامین شود. امینالسلطان برای گرفتن وام به روسیه منوسل شد. روسها در ازای پرداخت ۲۲ و نیم میلیون روبل، امتیاز کمرگات شمال را از دولت ایران گرفتند. شرط دیگر این بود که از این پس ایران حق ندارد تا ۷۵ سال که سررسید بازپرداخت این وام بود، از هیچ دولت خارجی دیگری وام بگیرد و از همین پول باید وام بانک شاهنشاهی به مبلغ ۵۰۰ هزار لیره که برای پرداخت تاوان امتیاز توتون و تنباکو به ایران داده شده بود بازپرداخت شود.
از زمان صدارت امینالدوله سه بلژیکی که «نوز» رئیس آنان بود برای اداره گمرکات ایران استخدام شده بودند. عنوان او ابتدا «مدیر کل گمرکات» بود که زیر دست صدراعظم کارهای گمرک را پیش میبرد. هنگام سفر شاه به اروپا که صدراعظم نیز همراه او رفت، عنوان نور به «وزیر کل گمرکات» تغییر کرد و تحت این عنوان به اعمال خود سرانهای دست زد. بلژیکیها که عوامل اجرای سیاستهای روسها در ایران بودند، تعرفههای گمرکی را افزایش دادند و با بازرگانان ایرانی بدرفتاری میکردند. آنان آشکارا میان بازرگانان ایرانی و خارجی و حتی میان بازرگانان ایرانی مسیحی و مسلمان تبعیض قائل میشدند و به مسلمانان سخت میگرفتند. از طرفی مردم از حیف و میل اموال مملکت توسط شاه و اطرافیانش در اروپا بسیار ناراضی بودند. در اعتراض به عملکرد متصدیان گمرک در تعدادی از شهرها اعتراضاتی به وجود آمد ولی دادخواهی مردم به جایی نرسید و دولت رسیدگی به آن نکرد.
در این راستا در بهار سال ۱۲۸۲ در تهران و یزد شورش به پا شد. مردم به دنبال بهانهای بودند که اعتراض و نارضایتی خود را از سیاستهای دولت و عملکردهای خودسرانه نوز و همکارانش ابراز کنند. نارضایتی و اعتراضات و فشار مردم باعث شد که اقشار دیگر جامعه از جمله تعدادی از آخوندها، مخالفت خود را با سیاستهای اتابک ابراز کنند. سید محمد طباطبایی در تهران و ملا محمد کاظم خراسانی در نجف از آن جمله بودند. در اثر این فشارها در اواخر شهریور ۱۲۸۲ اتابک برکنار و عینالدوله به جای او نشست. در بهمن ۱۲۸۲ مفاد قرارداد گمرکات که با روسها بسته شده بود و در آن تعرفههای جدیدی معین شده بود، اجرایی شد. مفاد بیماننامه تماما به زیان ایران بود و باعث از میان رفتن صنعت خردهپای ایران و از رونق افتادن بازرگانی ایران و آسیب دیدن کشاورزی و دامداری میشد. در تعرفهی جدید حق گمرکی کالاهای صادراتی روسیه به ایران بسیار کم و کالاهای صادراتی ایران به روسیه یا هندوستان و فرانسه و دیگر کشورها به ایران بسیار زیاد بود. در این راستا دولت انگلیس به این تعرفهها اعتراض کرد. دولت ایران برای دلجویی از انگلیس پیمان تعرفه جدیدی با آن کشور بست تا از زیان بازرگانان آنان جلوگیری کند. اما در مورد بازرگانان و کالاهای ایرانی تغییری حاصل نشد. از طرفی قدرت نوز روزبهروز بیشتر میشد. او علاوه بر وزارت گمرکات، وزیر پست و تلگراف و تلفن و رئیس اداره تذکره هم شد. و یکی از اعضای شورای دولتی بود.
میتوان نتیجه گرفت که برکناری امینالدوله که مخالف عقد قرارداد با روسها و گرفتن وام از آن کشور بود و روی کار آمدن امینالسلطان و ارتقاء نوز در سلسله مراتب اداری دولتی ایران تماما زمینهچینی برای عقد قرارداد استعماری گمرگ و اجرایی کردن آن تماما در راستای منافع دولت روسیه بوده است.
در پایان سال ۱۲۸۳ ماجرایی پیش آمد که باعث شد بهانهای به دست مخالفان نوز بیفتد و آتش اعتراض شعله گرفت. داستان از این قرار بود که دو سال قبل در مراسم بالماسکهای که بلژیکیها برگزار کرده بودند، هر کدام از کارکنان بلژیکی لباس یکی از طوایف ایران را به تن کرده بودند و خود نوز نیز عبا و عمامه پوشیده بود. عکسی از این جشن به دست مخالفان سیاستهای نوز افتاده بود. با فرا رسیدن ماه محرم و افشا این عکس تعدادی از آخوندها از جمله سید عبدالله بهبهانی، صذرالعلما، حاجی شیخ مرتضی (پسر میرزای آشتیانی)، شیخ محمد رضای قمی و سید احمد طباطبایی (برادر سید محمد طباطبایی) به منبر رفته و به این بهانه که نوز به اسلام و علما توهین کرده است، نسبت به بدرفتاریهای نوز اعتراض کردند. عکسهای بزم بالماسکه به تعداد زیاد منتشر و در دست مردم میجرخید. عین الدوله و شاه اعتنایی به این اعتراضات نکردند و پس از محرم نیز این اعتراضات فرو نشست و سال ۱۲۸۴ آغاز شد. گرچه اعتراضات محرم ۱۳۲۲ هجری قمری موقتا فرونشست اما اعتراضات در طول سال ۱۲۸۴ شمسی ادامه داشت، زیرا مخالفان سیاستهای عینالدوله و نوز از پا ننشستند و در هر فرصتی صدای مخالفت سرمیدادند.
هم پیمانی سید عبدالله بهبهانی و سید محمد طباطبایی
جلودار مخالفت با عینالدوله سید عبدالله بهبهانی بود. او در این مسیر به دنبال هم پیمان بود و بین او و سید محمد طباطبایی همدستی پیدا شد. در تاریخ بیداری ایرانیان در اینباره چنین آمده است:
«معتمدالاسلام رشتی از طرف آقای بهبهانی آمد خدمت آقای طباطبایی که قول همکاری را از ایشان بشنود، جنابش در اول او را مأیوس فرمود، ولی در آخر فرمود اگر جناب سید عبدالله مقصود را تبدیل کنند و غرض شخصی در کار نباشد من همراه خواهم بود. از آنجا رفت منزل حاجی شیخ فضلالله، از آنجا بهکلی مأیوس گردید. بلکه شیخ معتمدالاسلام را ترسانید که تو را چه با این رسالت».[۱۸]
تخریب ساختمان بانک استقراضی
یکی از وقایعی که در آن روزها رخ داد، واقعه تخریب ساختمان بانک استقراضی روسیه بود. پشت بازار کفاشان در تهران قطعه زمینی بود که در آن یک قبرستان قدیمی و یک مدرسه بود. زمین آنجا موقوفه بود و مردم با مراجعه به آخوندها قطعات کوچکی از زمینها را میخریدند و خانه میساختند. بانک استقراضی روسیه برای ساختمان خود نیاز به زمین داشت که با واسطه و مراجعه به شیخ فضل الله نوری این قطعه زمین را خرید و شروع به بنای ساختمان کرد. سید محمد طباطبایی در نامهای به مدیر بانک نوشت که اینجا قبرستان مسلمانان است و شما نمیتوانید ساختمان بانک را در آن بسازید و من چنین اجازهای نمیدهم. از طرفی شایعهای برخاست که حین حفاری برای ساختمان، تعدادی از استخوانهای مردگان آشکار شده و کارگران بانک آنها را به چاهی ریختهاند. این واقعه در آخرین روزهای ماه رمضان رخ داد و مخالفان دولت نیز از این فرصت استفاده کردند. در روز شنبه چهارم آذر (۲۷رمضان)، شیخ محمد واعظ به منبر رفت و داستان ساختمان بانک را پیش کشید و مردم را فراخواند که برای زیارت قبور به محل ساختمان بانک بروند. کارگران ساختمان بانک چون انبوه جمعیت را دیدند پا به فرار گذاشتند. مردم دست به کار شده و در عرض دو ساعت تمام ساختمان را تخریب کردند.
چوب زدن بازرگانان توسط علاءالدوله
قند مصرفی بازار ایران از روسیه وارد میشد. به علت وقوع جنگ میان روسیه و ٰژاپن، واردات قند از روسیه دچار اختلال شد و قیمت قند گران شد. علاءالدوله حاکم تهران که مردی سختگیر بود، خواست که بازرگانان قند را وادار به کاهش قیمت قند کند. این کار به دستور عینالدوله انجام گرفت که میخواست به تلافی پناهنده شدن بازرگانان به حصرت عبدالعظیم از آنان زهر چشم بگیرد. علاءالدوله تعدادی از بازرگانان را به ادارهی حکمرانی تهران فراخواند و دستور داد تعدادی را به فلک بسته چوب بزنند. در میان بازرگانان حاجی میرزا هاشم قندی که از بازرگانان بزرگ قند و مردی سالخورده و خوشنام بود را نیز چوب زدند و به سفارش سعدالدوله وزیر تجارت، برای خوش رفتاری با میرزا هاشم اعتنایی نکردند. در این هنگام با رسیدن خبر رفتار علاءالدوله با بازرگانان، شهر به هم خورده و مردم به پشتیبانی از بازرگانان بازارها را بستند. مشیرالدوله وزیر خارجه برای پیشگیری از آشوب بیشتر، حاجی سید هاشم و بازرگانان دیگر را به نزد خود فراخواند و با آنان با مهربانی رفتار کرده از آنان دلجویی کرد ولی کار از کار گذشته بود.
واقعه مسجد شاه
بعدازظهر روز چوب زدن بازرگانان بازار بسته شد و انبوه مردم به مسجد شاه روآورده در آنجا تجمع کردند. سید محمد طباطبایی و سید عبدالله بهبهانی از پشتیبانی بازرگانان و تجار برخوردار بودند. در واقع این طبقهی بورژواری تجاری ایران بود که خواستههای عدالتخواهانه مردم ایران را در آن روزگار نمایندگی میکرد و نظام فئودالی و دربار و حاکمان مطلق العنان سد راه پیشرفت و گذار جامعه ایران به یک جامعه مدرن بودند. همانشب میرزا ابوالقاسم امام جمعه کسانی از سران بازرگانان را به خانه خود دعوت کرد و با آنان همراهی نشان داد و از آنان خواست که روز بعد نیز بازار را ببندند و در مسجد شاه تجمع کنند. امام جمعه وابسته به دربار و از هم پیمانان عینالدوله بود و نقشهاش ضربه زدن به جنبش مردم بود. روز بعد مردم در مسجد تجمع کردند و دنبال علما فرستاده به مسجد شاه آوردند. شیخ فضل الله از این کار سرباز زد. امام جمعه از قبل نقشه خود را به اطلاع عینالدوله رسانده بود. سران جنبش در مسجد شاه مشورت کردند و قرار گذاشتند که در تلافی بدرفتاری علاءالدوله عزل او از حکمرانی تهران را بخواهند و همچنین از شاه بخواهند که مجلسی برای رسیدگی به دادخواهیهای مردم برپا گرداند. در ابتدا خواسته مردم تاسیس عدالتخانه برای رسیدگی به دادخواهی ها بود زیرا در ایران آن روزگار در هر ولایتی حاکمان مستبد هر طور میخواستند با مردم رفتار میکردند و مردم از گزند ظلم و ستم آنان در امان نبودند.
علما قرار گذاشتند که سید جمالالدین اصفهانی به منبر رفته و این خواستهها را با مردم در میان بگذارد. امام جمعه به سید جمال دستور داد که چه حرفهایی را بزند. سید جمال به منبر رفت و بعد از خواندن آیاتی از قرآن سخن را به بدرفتاری علاءالدوله با بازرگانان کشاند و گفت که شاه اگر مسلمان است با علمای اعلام همراهی خواهد کرد و عرایض بیغرضانهی علماء را خواهد شنید و الا اگر... در همین حین امام جمعه که نقشهی ضربه زدن به جنبش را به سود دولت در سر میپروراند به میان صحبت سید جمال پرید و گفت: «ای سید بیدین، ای لامذهب، بیاحترامی به شاه کردی، ای کافر، ای بابی، چرا به شاه بدمیگویی؟! بکشید این بابی را». دراین هنگام تعدادی از نوکران و فراشان دولتی که از قبل آماده بودند با چوب و غداره و تپانچه به جان مردم افتادند و آنان را متفرق کردند. سید عبدالله بهبهانی و سید محمد طباطبایی و سید جمال در پناه همراهان خود از مسجد خارج شدند. این یک پیروزی به نفع دولت بود که مجری آن امام جمعه بود. در پی این واقعه، سید محمد طباطبایی پیشنهاد کرد که فردا در شهر نمانند و به شاه عبدالعظیم پناهنده شوند.
تحصن در شاه عبدالعظیم
روز جهارشنبه ۲۲ آذر ( ۱۶ شوال) فعالان جنبش، یک به یک به قصد تحصن در شاه عبدالعظیم از تهران بیرون رفتند. از علماء سید عبدالله بهبهانی و سید محمد طباطبایی با خاندان خود و حاجی شیخ مرتضی، صدرالعلما، سید جمالالدین افجهای، میرزا مصطفی، شیخ محمد صادق کاشانی و شیخ محمد رضا قمی عازم حضرت عبدالعظیم شدند. در ابتدا نوکران امام جمعه و فراشان دولتی میخواستند از خروج آنان جلوگیری کنند و کار به شلیک تپانچه کشید. عینالدوله از ترس اینکه خبر به مردم برسد و بازار را ببندند، دستور داد که جلوگیری نکنند. عینالدوله پس از این ماجرا به آخوندهایی مانند امام جمعه که در همین روزها داماد شاه نیز شده بود و شیخ فضلالله نوری پاداش داد. در شاه عبدالعظیم روز به روز به تعداد متحصنین افزوده میشد و هزینههای آنان توسط بازرگانان و تجار که با جنبش همراه بودند پرداخته میشد. خبر بالاگرفتن کار متجصنین به عینالدوله رسید. او در صدد برآمد که آنها را متفرق کند و میان آنان تفرقه بیندازد. در یک نمونه بیشنهاد ۲۰ هزار تومان پول به سید محمد طباطبایی داد تا از متحصنین جدا شود که قبول نکرد.
عینالدوله امیر بهادر جنگ را همراه با دویست تن سوار فرستاد تا با نیرنگ، سران متحصنین را از شاه عبدالعظیم بیرون بکشد و هر کدام را به جای دوری تبعید کند. میان متحصنین و امیربهادر درگیری شد. خبر درگیریهای شاه عبدالعظیم به تهران رسید و مردم خواستند که بازار را ببندند و به شورش برخیزند. شاه با تلفن به امیر بهادر جنگ دستور بازگشت داد. متحصنین میخواستند که مستقیما با شاه دیدار و گفتگو کنند و عینالدوله مانع این کار بود. متحصنین چارهای اندیشیده و سفیر عثمانی را میانجی قرار دادند که خواستههای آنان را به شاه برساند. سفیر عثمانی میانجیگری را پذیرفت و از طریق مشیرالدوله وزیر خارجه درخواستهای متحصنین را برای شاه فرستاد.
اصلیترین درخواستهای متحصنین، تاسیس عدالتخانه در همه جای ایران، برداشتن مسیو نوز از ریاست گمرک و مالیه و برداشتن علا،الدوله از حکمرانی تهران بود.
مظفرالدین شاه با خواستههای متحصنین موافقت کرد و به عین الدوله دستور داد که علما را با احترام به شهر بازگرداند. عینالدوله در این کار تعلل میکرد و نمایندگان علما را که به تهران آمدهبودند معطل کرده، توطئه تبعید آنان را تدارک میدید. در این بین مردم بازار را تعطیل کرده به خیابان ریختند و جلوی کالسکه شاه را گرفتند و از شاه خواستند که علما را به شهر بازگرداند. شاه به عین الدوله فرمان داد که با خواستههای آقایان موافقت شده و برای تاسیس عدالتخانه دستور جداگانهای صادر کرد. پس از صدور فرمان مظفرالدین شاه روز بیست و دوم دیماه برای بازگرداندن متحصنین به تهران مشخص شد. در آنروز از طرف شاه کالسکههای سلطنتی برای بازگرداندن علما به تهران، فرستاده شد. راهآهن تهران و عبدالعظیم را مجانی کردند. بازارها بسته شد و مردم دسته دسته به طرف عبدالعظم حرکت کردند. متحصنین در میان استقبال و هیاهو و شادی مردم به تهران آمده به دیدار شاه رفتند. این تحصن یکماه به طول انجامید. در ادامه علاءالدوله از حکمرانی تهران برکنار شد.
کارشکنی عینالدوله
عینالدوله هیچگاه راضی به دادن امتیاز به متحصنین نبود و مخالف تاسیس عدالتخانه بود، به همین خاطر در راهاندازی عدالتخانه کارشکنی و وقت کشی میکرد. در دهم اردیبهشت ماه ۱۲۸۵ شاه به باغشاه رفته بود. عینالدوله در آنجا نشستی با وزرا برگزار کرد و هدفش این بود که باقی وزرا را نیز برای مخالفت با راهاندازی عدالتخانه همراه کند. در این نشست احتشام السلطنه از برپایی عدالتخانه حمایت کرد اما باقی وزرا مخالفت کردند. پس از این نشست، عینالدوله احتشام السلطنه را به بهانهی سرکشی به مرز، به کردستان فرستاد. مردم که از گفتگوهای این جلسه و بیرون کردن احتشام السلطنه آگاه شدند به علما فشار آوردند. سید محمد طباطبایی نامهای به عین الدوله نوشت و در نامه از او خواست که به قولهایی که داده عمل کند. در این نامه سید محمد طباطبایی نام مجلس را به جای عدالتخانه آورد و اینکه مردم در اداره امور مملکت سهیم شوند. در همین هنگام شورشهایی در شیراز و مشهد نیز رخ داد. سید محمد طباطبایی نامهای به مظفرالدین شاه نوشت و ظلم و ستم عوامل حکومت و بدبختیهای مردم ولایات مختلف را در آن شرج داده و درخواست کرد که به قولهایی که در جهت تاسیس عدالتخانه و مجلس داده شده عمل شود. در جواب این نامه پاسخی از طرف شاه رسید که نامه را دیده است و برای رسیدگی به این امور دستورات لازم را به صدراعظم داده است و توصیه کرده که علما شورش و آشوب ملت را فرونشانند. از متن این پاسخ معلوم بود که نامه هیچگاه به دست شاه نرسیده و پاسخ از طرف عینالدوله است.
کشته شدن سید عبدالحمید و ماجرای مسجد جمعه
در روز چهارشنبه نوزدهم تیرماه ۱۲۸۵ سربازان حکومتی اقدام به دستگیری شیخ محمد واعظ از سخنرانان مشهور کردند. شیخ محمد واعظ در تمام منبرها نسبت به ظلم عین الدوله و دستگاه دولتی اعتراض و بدگویی میکرد. حین انتقال شیخ محمد واعظ به خانهی عینالدوله، طلبههای یکی از مدارس علمیه جلوی سربازان را به کمک مردم گرفتند. سربازان زندانی را به یک قراولخانه در همان نزدیکی برده در بازداشت نگه داشتند. رفته رفته به انبوه مردم افزوده شد. مردم به داخل قراولخانه رفته و شیخ محمد واعظ را آزاد کردند. در کشاکش بین سربازان و مردم، طلبهای به نام سید عبدالحمید تیر خورد و جان باخت. مردم پیکر او را به مسجد جمعه برده در آنجا تجمع کردند. بازار بسته شد و فعالان جنبش از هر سوی شهر به طرف مسجد رفته در آنجا تجمع کردند. آخوندهایی مانند بهبهانی و طباطبایی نیز به مردم پیوستند. خواسته تجمع کنندگان برپایی هر چه زودتر عدالتخانه بود. دولت سربازان بیشتری را در شهر مستقر کرده و عملا حکومت نظامی برپا شد. در روز جمعه تعدادی از تجمع کنندگان از مسجد خارج شدند و به سینه زنی و عزاداری برای سید کشته شده پرداختند. در چهار سو سربازان به مردم شلیک کردند و گفته شد بیش از ۱۰۰ تن کشته شدند. مردم متفرق شدند و به سمت مسجد جمعه بازگشتند. عوامل حکومتی آب را نیز که از مسجد عبور میکرد بستند. در این بین پیغامهایی از طرف شاه و دولت به سرکردگان تجمع کنندگان رسید که مردم را پراکنده کنید. آنان از مردم خواستند که پراکنده شوند. ابتدا مردم قبول نکردند ولی در نهایت با پافشاری بهبهانی و طباطبایی مردم به خانههای خود رفتند و فقط علما و نزدیکان آنها در مسجد ماندند. فشار بر متحصنین داخل مسجد جمعه بیشتر میشد و تهیه نان و آب برای آنان مشکل بود. عینالدوله برای افرادی از متحصنین پیغام میفرستاد و تطمیع میکرد تا بتواند میان آنان اختلاف انداخته و پراکنده کند اما آنان ایستادگی میکردند. روز یکشنبه تجمع کنندگان در مسجد جمعه به دولت پیشنهاد دادند که یا عدالتخانه را برپا کنید یا ما را بکشید و به دیگران کاری نداشته باشید و یا به ما راه بدهید از شهر بیرون برویم که دولت در نهایت سومی را پذیرفت و شاه دستخطی داد که آقایان آزادانه به هر کجا که میخواهند بروند. متحصنین گفتند که میخواهند به عتبات بروند و برای آن از شاه مجوز خواسته به خانههای خود رفتند تا مقدمات سفر را فراهم کنند.
مهاجرت به قم
همانشب پس از خروج از مسجد جمعه بهبهانی و طباطبایی و صدرالعلما و تعدادی دیگر به ابن بابویه رفتند تا دیگران هم به آنها بپیوندند. تعداد زیادی به آنها پیوستند و شب بعد به راه افتادند. شیخ فضلالله نوری نیز از شهر خارج شد و دو روز بعد در کهریزک به آنان پیوست. مهاجرت کنندگان که تعداد آنان به هزار نفر میرسید روز ۳۰ تیر به قم رسیدند و با آنکه به بهانه عتبات از تهران خارج شده بودند اما در همان قم ماندند.
تحصن در سفارت انگلیس
بعد از رفتن علما اوضاع تهران به زور سرباز و قزاق و اختناق اعمال شده توسط عینالدوله آرام بود اما این آتش زیر خاکستر بود زیرا نام «مشروطه» کمکم به زبان مردم افتاده بود. تعدادی از بازرگانان به نام که با جنبش همراهی کرده بودند و در تهران مانده بودند نسبت به خشم دولت بیمناک بودند. بازرگانان تصمیم گرفتند به یکی از سفارتهای خارجی پناهنده شوند. دو روز پس از خروج علما از تهران افرادی به قلهک رفتند و از کارکنان سفارت انگلیس پرسیدند، اگر ما به سفارتخانه پناهنده شویم راه داده خواهد شد یا نه؟ کارکنان سفارتخانه گرچه جواب رد دادند ولی سختگیری نکردند. در روز پنچ شنبه ۲۷ تیر ماه ۱۲۸۵ نخست حدود پنجاه نفر از بازرگانان و طلبهها به ساختمان سفارت در شهر رفته و در آنجا متحصن شدند. روز بعد به این تعداد افزوده شد و مردم چون دیدند که مانعی وجود ندارد، هر صنف و دستهای به طرف سفارت رفته و چادر خود را در حیات سفارت برپا کردند. روز دوشنبه ۳۱ تیر تعداد بست نشینان، ۸۵۸ نفر بود و تا سه روز بعد از آن به ۵۰۰۰ تن رسید و تا روزهای بعد به ۱۳۰۰۰ تن بالغ شد. بازارها بسته شد. این تحصن در کمال آرامش و نظم و نظام انجام شد و به طوری که انگلیسیها نیز رفتار متحصنین را ستایش کردهاند. در کتاب آبی آمده است:
«رفتارشان بسیار ستوده و پسندیده میبود، و این نیکی رفتار و بسامانی کارها در میان خودشان، نتیجه بیداری سرانشان میبود که به کسانیکه گمان آشوب طلبی میرفت به میان خود راه نداده بودند».[۱۹]
در محل تحصن دیگهای غذا برپا بود و در کمال نظم شام و نهار به متحصنین داده میشد. هزینه آنرا بازرگانان میدادند. در روزهای اول بست نشینی در سفارت انگلیس درخواستهای متحصنین که به مسترکرانت، شارژدافر(کاردار) انگلیس دادند تا به دولت برساند به شرح زیر بود:
اول - بازگشت علمای مهاجرین به تهران
دوم - اصمینان بر اینکه احدی را دستگیر نکرده و شکنجه نخواهند کرد.
سوم - امنیت مملکت
چهارم - افتتاح عدالتخانه که از طبقه علما و تجار و سایر اصناف برای رسیدگی در مرافعات در آن شرکت داشته باشند.
پنجم - قاتل دو سید بزرگوار را قصاص نمایند.
عین الدوله و وزیران زیر بار خواستههای متحصنین نرفتند و پاسخ درخواستهای آنان را به شرح زیر دادند:
اول - چند نفر آقایان به اختیار خود عازم عتبات شده، دیگران در شهر هستند، وجود آنها لازم نیست.
دوم - بی قصور دولت کسی را نمیگیرد.
سوم - مملکت در کمال امنیت است.
چهارم - سالهاست عدالتخانه باز و در انجام امور ساعی، مخصوصا این ایام حضرت اشرف والا شعاع السلطنه، رئیس دیوانخانه مبارکه مقرر شدهاند که بعرض عارضین رسیدگی کامل شود. هیچوقت در ایران مرسوم نبوده که از طبقات رعایا، شرکت در دیوانخانه مبارکه داشته باشند.
پنجم - کسی کشته نشده که قصاص لازم آید.
تا رسیدن پاسخ به بست نشینان اوضاع تغییر کرده بود. با افزایش تعداد متحصنین، تعادل قوا به سود آنان تغییر کرده بود و روشنفکرانی که در میان آنان بودند، فواید آزادی و مشروطه را به مردم فهمانیده بودند. از طرفی محمدعلی میرزا، ولیعهد نیز در جنگ قدرت با عینالدوله که در گذشته تلاش کرده بود او را از ولیعهدی خلع کند و شاهزاده دیگری را به جای او بنشاند از فعالان مشروطه حمایت میکرد.
ابتدا از تبریز تعدادی از مجتهدان در حمایت از مهاجران تلگرافهایی به شاه فرستادند و شهرهای دیگر را نیز به این کار فراخواندند. شهرهای دیگر و حتی علمای نجف نیز همین کار را کردند. این کار بایکوت خبری را که عین الدوله حاکم کرده بود، شکست و مردم شهرها و ولایات مختلف از حوادث تهران با خبر شدند. این اتفاقات مایهی دلگرمی و شجاعت بیشتر متحصنین شد و بار دیگر خواستههای خود را عنوان کرده و خواستار حکومت مشروطه و پارلمانی شدند. خواستههای متحصنین به شرح زیر بود:
اول - بازگشت علمای اعلام
دوم - عزل شاهزاده اتابک (عینالدوله)
سوم - افتتاح دارالشوری
چهارم - قصاص شهدای وطن
پنجم - عودت مطرودین ( رشدیه و دیگران)
شارژدافر سفارت انگلیس این خواستهها را به شاه داد. شاه دستور داد جلسهای با حضور وزیر خارجه برپا شود. قرار شد جلسه، روز دوشنبه هفتم مرداد برگزار شود؛ اما برگزار نشد و قبل از آن شاه عینالدوله را عزل کرد.
صدور فرمان مشروطیت و افتتاح مجلس
در روز ششم مرداد شاه پاسخ تلگراف محمد علی میرزا را داد. از پاسخ شاه پیداست که مقرر شده بود که مشیر الدوله را برای بازگرداندن علما به قم بفرستد و به دیگر خواستههای متحصنین اعتنایی نکند. از طرفی متحصنین که قدرت یافته بودند و پی به نیرنگ دربار برده بودند به قم تلگراف زدند که بازنگردند. روزبهروز به تعداد بست نشینان افزوده میشد و تعداد آنان به بیش از ۱۴هزار نفر رسیده بود. روز ششم مرداد عینالدوله برکنار شد و مشیر الدوله به جای او نشست. در این میان دولت انگلیس که در رقابت با روسیه که قدرت استعماری غالب در ایران بود و از دیکتاتوری قاجار حمایت میکرد به طرفداری از مشروطه خواهان برخاسته بود و با آنان همراهی میکرد رسما مداخله کرده و از دولت ایران خواست که هر چه زودتر به درخواستهای مردم پاسخ دهد و در پارلمان انگلیس نیز در اینباره بحث شد. سرانجام شاه و دربار در روز سیزدهم مرداد ۱۲۸۵ تسلیم شدند و فرمان مشروطه توسط مظفرالدین شاه امضا شد. بست نشینان همانروز در سفارت انگلیس جشن گرفتند و چراغانی کردند. روز بعد که فرمان مشروطه چاپ شده به دیوارهای چسبانیده شد فعالان جنبش آنرا نپسندیدند زیرا از ملت نامی برده نشده بود و از طرفی جملههای آن مبهم بود. شب شانزدهم مرداد نشستی از سران جنبش در خانه مشیرالدوله در قلهک برگزار شد و پیامد آن جلسه شاه فرمان قبلی را تصحیح کرد که مورد قبول متحصنین واقع شد و همانروز مردم از سفارت پراکنده شدند و بازارها را باز کرده خیابانها را چراغانی کردند و سه شب در تهران جشن برپا بود. علما در قم پس از آگاهی از وقایع تهران و صدور فرمان مشروطیت از قم به طرف تهران حرکت کردند و روز ۲۴ مرداد در میان استقبال مردم به تهران رسیدند و دو روز دیگر جشن برپا شد. روز شنبه ۲۶ مرداد در سرای مدرسه نظام جلسه باشکوهی برپا شد. بسیاری از سران فعالان و علما و وزیران و درباریان در جلسه حاضر شدند. این جلسه برای افتتاح مجلس موقت بود که در آن باید نظامنامه انتخابات و دیگر امور بنیانگذاری مشروطه و مجلس مشخص میشد. مجلس موقت تشکیل شد و نظامنامه انتخابات را تهیه کرد و مقرر شد روز ۱۴ شهریور به امضا شاه برسد. دراین میان درباریان در برابر خواست ملت مقاومت کرده و دست به توطئه میزدند. آنها در صدد تغییر رای شاه برآمده و میخواستند دوباره عینالدوله را بر سرکار آورند و مشروطه را در نطفه خفه کنند. باردیگر مردم به شورش درآمدند و میخواستند از علما فتوای برای بیرون کردن تعدادی از درباریان بگیرند. دولت در مقابل خواست مردم عقب نشینی کرد و روز ۱۷شهریور شاه آیین نامه انتخابات را امضا کرد و به عینالدوله دستور دارد به خراسان برود. در تهران انتخاب نمایندگان آغاز شد. در روز ۱۴ مهر اولین جلسه نمایندگان تهران آغاز شد. دربار برای جلوگیری و به شکست کشاندن مشروطه آنرا به ولایات دیگر خبر نداد و از تلگراف به سایر شهرها جلوگیری میکرد. مردم سایر شهرها از جمله تبریز و رشت و مشهد و اصفهان و شیراز و کرمان از اتفاقات تهران بیخبر بودند.
ادامه جنبش در تبریز
در اواخر ماه رجب نهضت مشروطیت در تبریز با تحصن در کنسولگری انگلیس آغاز شد. بازار بسته شد و مردم به کنسولخانه رفتند. تحصن تبریز ده روز به طول انجامید. پس از این جریان ۲۰ نفر از سران جنبش برای عضویت انجمن انتخاب شدند. عدهای از سران نهضت در تبریز «انجمن غیبی» را تاسیس کردند. این عده عبارت بودند از، کربلایی علی مسیو، حاجی رسول صدقیانی، حاجی علی دوا فروش، سید حسن شریف زاده، میرزا محمد علی خان تربیت، جعفرآقا گنجهای، آقا میر باقر، میرزا علی اصغر خویی، آقاتقی شجاعی، آقا محمد صادق خامنه، سیدرضا و یک نفر دیگر.
متمم قانون اساسی و فتنه مشروعه
در آخرین روزهای زندگی مظفرالدین شاه قانون اساسی ایران به تصویب و امضا شاه رسید. از آن پس به تدریج نمایندگاه شهرستانها به تهران میآمدند. ده روز پس از تصویب قانون اساسی در ۲۴ ذیالقعده مظفرالدین شاه مرد. و محمد علی میرزا به سلطنت رسید. او از ابتدا بنای ناسازگاری با مشروطه داشت ولی در اوایل سلطنت نمیتوانست مقاصد خود را آشکارا عملی کند.
در هنگام بررسی و تصویب متمم قانون اساسی شیخ فضل الله نوری علم مشروعه خواهی بلند کرد. او میگفت مجمعی از پنج مجتهد باید تشکیل شود که قوانین مجلس را بررسی کنند تا خلاف شرع نباشد. از این نظریه محمد علی شاه پشتیبانی و حمایت میکرد زیرا مشروطه را خلاف قدرت مطلقه خود میدانست و تمام کوشش خود را در برانداختن مشروطه به کار میبست. در مقابل سه تن از علمانی بزرگ نجف از جمله حاجی شیخ عبدالله مازندرانی، ملامحمد کاظم خراسانی و حاجی میرزا خلیل تهرانی از مشروطه حمایت میکردند.
شیخ فضل الله که در اقدامات خود شکست خورده بود به حضرت عبدالعظیم رفته و علیه مجلس اطلاعیه صادر میکرد. حاجی میرزا حسن مجتهد تبریز هم به او پیوست. در ۲۲ رجب سال ۱۳۲۵ قمری میرزا علی اصغر خان اتابک که بار دیگر صدر اعظم شده بود توسط عباس آقا صراف تبریزی کشته شد. به دنبال آن بست نشینان مشروعه خواه از عبدالعظیم بیرون آمدند و اوضاع به نفع انقابیون چرخید. در ذیقعده ۱۳۲۵ واقعه میدان توپخانه پیش آمد که اولین توطئه رسمی و علنی شاه علیه مجلس بود. در مقابل مجلس در برابر خواستههای شاه که اخراج چند تن از فعالین درجه یک نهضت بود مقاومت کرد و با پشتیبانی شهرستانها مجلس پیروز شد.
به توپ بستن مجلس
در سال ۱۹۰۷ پیمانی بین انگلستان و روسیه منعقد شد که ایران را به دو منطفه نفوذ تقسیم کردند. این پیمان عملا باعث دخالت بیشتر استعمار روس و سکوت انگلیس در مورد ایران شد. در اواخر دوره اول مجلس، آزادیخواهان برای اخراج تعدادی از اطرافیان مرتجع شاه از جمله امیربهادر جنگ که با مشروطه مخالفت میکردند فشار آوردند که در نتیجه او به سفارت روسیه پناهنده شد. در ماه جمادیالاول محمد علی شاه برای تدارک سرکوب آزادیخواهان و مجلس به باغشاه رفت و در آنجا که پادگان نظامی بود مستقر شد. شهرهای ایران به خصوص تبریز بر علیه محمد علی شاه قیام کردند و او را شاه غیر قانونی دانستند. در روز ۲ تیرماه ۱۲۸۷ قشون قزاق به فرماندهی «لیاخوف» به فرمان محمدعلیشاه مجلس را به توپ بستند و مشروطیت را از میان برداشتند. در به توپ بستن مجلس دولت روسیه و انگلستان توافق کرده بودند. بر اساس گزارشهای رسمی علاوه بر تخریب مجلس در واقعه به توپ بستن مجلس سیصد نفر کشپه شده بودند ولی در واقع ۲۵۰۰ نفر کشته شده بودند. در روز کودتا عدهای از جمله تقی زاده و دهخدا به سفارت انگلیس پناهنده شدند و به خارج رفته علیه حکومت محمدعلی شاه فعالیت کردند. اشخاصی مانند جهانگیرخان صور اسرافیل، قاضی ارداقی و ملک المتکلمین بازداشت شده چندی بعد اعدام شدند. سید جمال واعظ اصفهانی بعدها درهمدان بازداشت و در بروجرد اعدام شد. از این زمان بود که دورهی استبداد صغیر یا خرده خودکامگی آغاز شد.
مقاومت تبریز
پس از به توپ بستن مجلس و برچیده شده مشروطه در تهران و تمامی ایران تبریز تنها مرکز انقلاب ایران بود. انجمن ایالتی و سران جنبش در تبریز که سررشته امور را در دست داشتند از مدتها قبل خود را آماده مقابله با ضد انقلاب میکردند. در تبریز هر بعد از ظهر مردم و جوانان در هر محله و کوی مشق نظامی میکردند. این از دوراندیشی سران جنبش به خصوص سران مرکز غیبی در تبریز بود که درگیری نظامی را در آینده با دستگاه استبداد محمد علی شاه پیش بینی میکردند. تبریز دو دوره جنگ و تهاجم را در مقابل خودکامگی از سر گذراند و تا زمان از سرگرفتن جنبش در اصفهان و رشت که به فتح تهران انجامید مقاومت کرد.
در همان به توپ بستن مجلس در تهران مرتجعین بر مشروطه خواهان تاختند. اوایل انجمن تبریز از هم پاشید و تعدادی از مشروطه خواهالن مرفه به کنسولگری روس پناهنده شدند. اما مجاهدان و سران مرکز غیبی و مجاهدان قفقازی مقاومت کردند. ابتدا سواران بیوک خان نیروی اصلی ارتجاع بودند و در ادامه رحیم خانی چلیپانلو یاغی معروف از طرف محمد علی شاه ماموریت یافت تا برای سرکوب انقلابیون به تبریز برود. بر اثر حملات رحیم خان تمامی تبریز به جز محله امیزخیر که فرماندهی مجاهدان آن به دست ستارخان بود به دست قشون دولتی افتاد. در اثر مقاومت ستارخان و پیوستن باقرخان سردسته مجاهدان محل خیابان تبریز به او تعادل قوا به نفغ مجاهدان چرخید. نیروهای دولتی به سرکردگی عینالدوله نیز برای سرکوب انقلابیون از تهران عازم تبریز شدند و این شهر را محاصره کردند. فرمانده قشون دولتی برای سرکوب مجاهدان تبریز سپهدار تنکابنی بود. او پس از اینکه از چیرگی بر انقلابیون ناامید شد در رمضان ۱۳۲۶ قمری از عینالدوله جدا شد و پس از مبادله پیام با ستارخان و باقر خان به سوی گیلان عازم گشت. در ماه ذیقعده ۱۳۲۶ محاصره تبریز شکسته شد و مجاهدان یک به یک شهرهای آذربایجان را فتح کردند. در ماه ذیالحجه سال ۱۳۲۶ دوره دوم جنگهای تبریز آغاز شد که شش ماه به طول انجامید و سرانجام با پیروزی مشروطه خواهان پایان یافت.
فتح اصفهان و رشت
سردار اسعد از خوانین بزرگ بختیاری در سال ۱۳۲۶ قمری در پاریس سکونت داشت. او پس از اطلاع از پایداری تبریز به برادر و خویشان خود نامه نوشت و خواهان اتحاد علیه محمد علی شاه شد. در این هنگام صمصام السلطنه با فرمان شاه از ریاست ایل عزل شده بود. خوانین بختیاری متحد شدند و سردار اسعد نیز از اروپا به ایران آمد. بختیاریها به اصفهان لشگر کشی کردند و با همکاری مجاهدین شهر اصفهان بر شهر چیره شدند و شهر به دست مشروطه خواهان افتاد.
در رشت بعد از به توپ بستن مجلس توسط محمد علی شاه مشروطه خواهان سه روز مقاومت کرده و سپس مغلوب شدند. در روز ۱۶ محرم ۱۳۲۶ فمری عدهای از مجاهدان قفقازی از جمله یپرم خان ارمنی حاکم رشت را از پای درآوردند. سپس سپهدار که اکنون به مشروطه خواهان پیوسته بود با سپاهیان خود از تنکابی وارد شد و مجاهدان حکومت را به او سپردند. پس از فتح نواحی گیلان، یپرم خان با دسته مسلح به منجیل آمد و آنجا سنگر گرفت. به این ترتیب اصفهان و گیلان آزاد شد و مشروطه خواهان از این دو ناحیه برای فتح تهران لشگر کشی کردند.
فتح تهران
در گیلان هزاران نفر مسلح شدند. در روز چهاردهم ربیع الثانی ۱۳۲۷ قمری انقلابیون گیلان وارد قزوین شدند. سفرای روس و انگلیس برای جلوگیری از پیشروی مشرطه خواهان میانجی شدند و محمد علی شاه مشروطه را قبول کرد و برای تشکیل مجلس وعده داد. مشروطه خواهان گیلان و بختیاری تصمیم به پیشروی به سمت تهران گرفتند. در سیام جمادیالثانی سردار اسعد با اولین دسته سواران بختیاری به سوی تهران حرکت کرد.
در این هنگام جنگهای تبریز پایان یافته بود ولی در هشتم ربیعالثانی جلوداران قشون روسیه به اطراف تبریز رسید و روز بعد وارد شهر شدند. بهانه لشگر کشی روسیه حفاظت از اتباع روسیه بود و دولت روسیه ضمانت داد که به محض اطمینان از این امر تبریز را ترک کنند و همچنین از مداخله در امور سیاسی اجتناب خواهند کرد. روسها به هیچ کدام از قولهای خود عمل نکردند و قشون روس در تبریز ماند تا اینکه پس از شروع جنگ جهانی اول قشون روس تمام آذربایجان را اشغال کرد و در تعقیب ملیون که به قم مهاجرت کرده بودند تا این شهر پیشروی کرد. حضور قشون روس در تبریز انقلابیون مسلح و کارآزموده تبریز را قفل کرد و مانع شرکت آنان در فتح تهران شد. روسها از ابتدای ورود به تبریز به اذیت و آزار و خلع سلاح مجاهدان پرداختند. ستارخان و باقرخان بنا به توصیه انجمن و بر خلاف میل خود در کنسولگری عثمانی بست نشستند.
قشون مشروطه از قزوین و اصفهان به پیشرفت ادامه دادند و در جنوب غربی تهران در قراتپه به یکدیگر پیوستند و پس از شش روز جنگ خونین تهران را فتح کرده و در ۲۷ جمادیالثانی محمد علی میرزا از سلطنت خلع و به سفارتخانه روس پناهنده شد. به این ترتیب پس از سیزده ماه که دوره استبداد صغیر طول کشید دوباره مشروطه خواهان پیروز شدند.
پس از فتح تهران شیخ فضل الله نوری که از دشمنان مشروطه بود به دست مشروطه خواهان اعدام شد. همچنین میرهاشم دوچی که از ملایان مرتجع و ضد مشروطه تبریز بود و انجمن اسلامیه را در مقابل انجمن ایالتی تبریز برای دشمنی با مشروطه دایر کرده بود نیز به دار آویخته شد.
افتتاح مجلس دوم و وقایع بعد از آن
پس از فتح تهران مسئولیت تشکیل کابینه به سپهدار تنکابنی واگذار شد. ریاست نظمیه به یپرم خان فرمانده قشون گیلان داده شد. در تاریخ اول ذیالقعده مجلس دوم افتتاح شد.
دو حزب اعتدالیون و دموکرات
در مجلس دوم دسته بندی سیاسی به صورت دموکرات و اعتدالی به وجود آمد.
رفتن ستارخان و باقرخان به تهران
بعد از روی کار آمدن حکومت جدید، وجود یک بازوی نظامی قوی که تنها حافظ دستاوردهای انقلاب مشروطه بود، برای حکام جدید و دولتهای روس و انگلیس قابل تحمل نبود و آنها وجود ستارخان و مجاهدانش را درتبریز بر ضد منافع خود میدیدند و به همین خاطر، درصدد جدا کردن سر جنبش یعنی ستارخان از بدنه بودند تا تک به تک به حساب آنها برسند.
به این ترتیب، با دعوتهای مختلف و تلاشهای بسیاز از او میخواهند که به تهران بیاید. موجبات حرکت ستارخان و باقرخان به تهران فراهم شد و آنها هر یک با ۵۰ تن از سواران خود، درست یک روز مانده به نوزوز ۱۲۸۹، به طرف تهران حرکت کردند. در مسیر در هر ده و شهری استقبال بینظیری از ستارخان و باقرخان شد. عدهی بسیاری از تهران به قزوین آمدند تا از آنها استقبال کنند. در تهران، چنان استقبالی از آنان شد که به نوشته سردار ظفر در تاریخ بختیاری، هرگز از هیچ پادشاهی چنین استقبال نشده بود.
کسروی مینویسد:
«...انبوه تهرانیان مهرآباد را برگزیده و در آنجا چادرها زده و دولتیان و مجلسیان و آزادیخواهان و انبوه توده، از هر دسته و گروهی دستگاه جداگانه چیده بودند. خروش شادی همه جا را فرا گرفته و آواز زنده باد گوشها را رنجه میساخت...»[۲۰]
ستارخان به محض ورود به تهران، اعلامیهای بدین مضمون صادر کرد:
«محض اطلاع عموم اظهار میدارد که من به جز از قانون، خویش و پیوندی ندارم و خود و کسانم از جان و دل مطیع قانون هستیم. اگر یکی از کسان اینجانب به خلاف معمول مصدر حرکتی شود که مخالف با قوانین موضوعه مملکتی باشد، مصادر امور بدون اینکه به اینجانب رجوع کنند، باید مقررات قانونی را دربارهی وی مجری دارند.»[۲۱]
واقعه پارک اتابک و خلع سلاح مجاهدان
در ۳۱ تیر، سردار اسعد طی نطقی درمجلس میگوید: « باید امنیت را در این مملکت پایدار کنم، اگر چه به کشته شدن پسر و برادرهایم باشد... امیدوارم که بهزودی، یعنی تا یک هفته دیگر امنیت را چنان به تهران اعاده بدهم که کسی چنین امنیتی ندیده باشد...»
تشکیل کابینه جدید مستوفیالممالک
یک روز بعد از سخنرانی سردار اسعد در مجلس، کابینه ائتلافی مستوفیالممالک متشکل از اعتدالیون و انقلابیون به مجلس معرفی شد. سردار اسعد و سپهدار در کابینه شرکت نداشتند و بجای آن به وکالت مجلس درمیآیند. مستوفی الممالک که در آن زمان با بختیاریها مناسبات حسنه داشت و نیروی آنها را تقویت کرده بود در استقرار امنیت از آنها کمک گرفت و دست آنها را باز گذاشت.
توافق بر سر خلغ سلاح مجاهدان در مجلس
کابینه مستوفی اولین وظیفه دولت خود را، حل مسئله مجاهدان، که آنها را علت اصلی ترورهای سیاسی میدانست، قرار میدهد. روز دوازدهم مرداد مجلس شورای ملی از ۸ تن از سران مجاهدان و سواران بختیاری دعوت کرد. در نشستی که ۷ ساعت طول کشید؛ مقرر شد که به جز سپاهیان و پاسبانان شهربانی، کس دیگری اسلحه نداشته باشد و مجاهدان ۴۸ ساعت فرصت دارند سلاحهای خود را تحویل بدهند و در غیر اینصورت مجازات خواهند شد. در پی این توافق ستارخان گفت: نخست کسی که آنرا به کار بندد من خواهم بود، سپس او و دیگران سوگند یاد کردند که نافرمانی نکنند.[۲۲]
مذاکره ستارخان با مجاهدان برای خلع سلاح
ستارخان، بعد ازجلسه مجلس به پارک اتابک آمد و به مجاهدان گفت که باید سلاحهای خود را تحویل بدهند. تعدادی از آنان از این موضوع ابراز نگرانی کردند که با توجه به دشمنی که یپرم خان رئیس نظمیه، با سردار دارد، بعد از خلع سلاح مجاهدان، آنان رفتار دیگری با ستارخان خواهند داشت. به هر حال ستارخان که کار را تمام شده میدید فردای آن روز به مهرآباد برای مهمانی در خانه خسروخان مقتدرنظام رفت و شب را آنجا ماند.
مجاهدان که از اطلاعیه دولت برای خلع سلاح خود ناآرام شده بودند به سراغ ستارخان رفتند و با اصرار او را به پارک اتابک آورند. اوضاع و احوال در پارک اتابک بسیار دگرگون شده بود. ۲ هزار مجاهد بینام و نشان از تمام نقاط شهر به سردار پناهنده شده بودند و تعدادی کفن پوشیده بقیه را تهییج میکردند.
نگرانی مجاهدان بیربط هم نبود، زیرا در خلع سلاح تبعیض وجود داشت و تمام دستهجات مسلح مانند بختیاریها و نفرات یپرم خان را دربر نمیگرفت؛ بلکه آنها مستمری قابل ملاحظهای داشتند. از طرفی، این مجاهدان کار و زندگی خود را رها کرده بودند تا در راه مشروطه بجنگند و حال دیگر برای کاری به آنان رجوع نمیشد. مجاهدان قفقازی، از ترس کینه دولت روسیه نمیتوانستند به قفقاز برگردند و این حکم یعنی خلع سلاح برای مجاهدان بسیار سنگین بود. ستارخان اوضاع پارک اتابک را آشفته دید. مجاهدان بسیاری از دستجات مختلف، در پارک جمع شده بودند و برعلیه دولت شعار دادند و اعلام کردند که به هیچ عنوان حاضر به از دست دادن سلاحهای خود نیستند. ستارخان به هر نحوی شده آرامش را بین آنان برقرار کرد و باتشریح اوضاع مملکت و موقعیت مجاهدانی که در پارک اتابک گرد آمده بودند، پیشنهاد کرد که مصالح خود و کشور را در نظر گرفته و فعلا با دولت شاخ به شاخ نشوند. او در ضمن عدم امکان موفقیت مجاهدان را در مقابله با قوای دولتی و بختیاری گوشزد کرد.
به جز ستارخان، چند تن از نمایندگان مجلس، مانند شیخ اسماعیل هشترودی و معینالرعایا و معتمدالتجار و سید نصرالله اخوی و... هم به پارک آمدند و با سران مجاهدان مذاکره کردند ولی موفق به مجاب کردن مجاهدان برای خلع سلاح نشدند.
فاجعه پارک اتابک
شب همان روزی که ستارخان به پارک بازگشت، دولت عدهای سواره و پیاده و ژاندارم و پلیس و قزاق و سواران بختیاری را بالغ بر دو هزار و صد و سی تن ، همراه با دو توپ ماکزیم و یک توپ بیابانی و دو شصت تیر به فرماندهی «یپرم خان ارمنی» و «سردار بهادر» (پسر سردار اسعد)، در اطراف پارک مستقر کرد.
سردار محیی که سوران خود را به پارک فرستاده و خود را دوست ستارخان جا میزد، به سفارت عثمانی پناهنده شد. ضرغام السلطنه نیز با سواران خود از شهر خارج شد.
عدهای برای بیرون بردن ستارخان و باقرخان از پارک اقدام کردند اما سردار که وجود خود را برای جلوگیری از حوادث ناگوار و درگیری احتمالی لازم میدید، امتناع کرد.
ستارخان، با جرو بحث بسیار اکثریت مجاهدان را متقاعد کرد که سلاحهایشان را تحویل بدهند. تحویل دهی سلاحها آغاز شد اما بیش از چند سلاح تحویل داده نشده بود که دو تن از کارکنان سفارت عثمانی، به میان مجاهدان آمد و یکی از آنان سخنان تحریک آمیزی گفت به این مضمون که:
« این مجاهدان در راه آزادی تلاشها کردهاند و بیشتر ایشان پدر یا برادر یا پسر خود را از دست دادهاند. تفنگها را نیز در جنگ از دست دشمن بیرون آوردهاند، این رفتار دولت با اینان بیدادگرانه است.»[۲۳]
این دو عثمانی، درست چند ساعت بعد از بست نشستن سردار محیی در سفارتخانه عثمانی، به پارک آمدند و از طرفی سواران او نیز به پارک آمده و به تحریک پرداخته بودند. به هر حال با این سخنان و تحریک عدهای که از بیرون پارک به میان مجاهدان آمدند و آنها را تحریک کردند، رشته کارها از دست ستارخان دررفت و مجاهدان راضی به تحویل سلاحها نشدند. در این میان دستههایی از مردم تهران نیز رسیدند و به تهییج مجاهدان پرداختند.
ستارخان از این واقعه چنان خشمگین شد که قدرت ایستادن نداشت. عدهای او را به اتاقش بردند. در همین هنگام، مهلت ۴۸ ساعته دولت به پایان رسید و شلیک گلولهای آغاز جنگ را اعلام کرد.
روز ۱۴مرداد ۱۲۸۹، نیروهای دولتی ازهر طرف پارک را زیر رگبار گلولههای توپ و تیربار گرفتند. ستارخان باردیگر تلاش کرد اوضاع را آرام کند. ابتدا میخواست با هیئت وزرا تلفنی صحبت کند ولی امکان نداشت، چون سیمها راقطع کرده بودند. در نتیجه نامهای نوشته و از صمصام السلطنه میخواهد که میانجی شود.
ستارخان، به شهادت کسانی که در ماجرای پارک شرکت داشتهاند از اتاق خود بیرون نمیآمد و فقط وقتی مطلع میشود تعدای از سواران بختیاری قصد ورود به داخل پارک را دارند، تفنگ برداشته و آنها را پس میراند. جنگ تا شب ادامه یافته و شدیدتر شد. ستارخان که برای جلوگیری از تهاجم نیروهای دولتی به پشت بام رفت، در بین راه تیری به زانویش خورد و ازحرکت ماند.
در مورد کشته شدگان پارک اتابک روایتهای متعدی وجود دارد. در کتاب آبی آمده ۱۸ تن از مجاهدان کشته و ۴۰ تن زخمی شدند.[۲۴] در برخی از منابع تعداد کشتهشدگان از مجاهدین را تا ۳۰۰ نفر نیز اعلام کردهاند. اموال مجاهدان توسط نیروهای دولتی غارت شد. حتی لوحههای تقدیر طلاکوبی که مجلس شورا به پاس خدمات ستارخان و باقرخان به آنان داده بود را بردند.
التیماتوم روس و تعطیلی مجلس
در اواخر دوره دوم مجلس دولت روسیه اقدامات شوستر آمریکایی را بهانه کرده به دولت ایران اولتیماتوم داد. چون مدت قانونی مجلس رو به پایان بود نمایندگان رای به تمدید ششماهه دوره دوم دادند. دومین اولتیماتوم روسیه ۷ آذر ۱۲۹۰ شمسی به دولت صمصام السلطنه تسلیم شد. به موجب این اولتیماتوم مستر شوستر رییس خزانه داری باید اخراج شود و از این پس بدون مشورت روسیه ایران نباید کارکنانی از خارج را استخدام کند و سوم هم اینکه مخارج لشگر کشی روسیه را باید ایران بپردازد. در این هنگام دستههایی از سپاه روسیه به رشت رسیده بودند. ۴۸ ساعت برای پاسخ وقت تعیین شده بود. مردم در تهران و شهرستانها به پا خاستند و تلگرافهای زیادی در حمایت از مجلس و رد اولتیماتوم به تهران مخابره شد. در پایان مهلت تعیین شده مجلس با رای علنی به اتفاق آراء التیماتوم را رد کرد. سران دولت که یارای مقاومت در مقابل اولتیماتوم و تهدیدات روسیه را نداشتند تصمیم به انحلال مجلس گرفتند و در روز دوم دیماه ۱۲۹۰ یپرم خان از طرف دولت به مجلس حمله کرد و مجلس را تعطیل نمود. دولت تسلیم اولتیماتوم روسیه شد ولی این اقدام دولت نیز از تجاوزگری روسیه جلوگیری نکرد و در تبریز بر اثر تجاوز قشون روسیه جنگ و درگیری بین روسها و مجاهدان و قشون دولتی درگرفت و تعداد زیادی از مجاهدان جان باختند و عدهای نیز فراری شده به عثمانی پناهنده شدند.
منابع
- ↑ انقلاب مشروطه ایران نیروها و هدفها ـ بیژن جزنی ص۱۹ و ۲۰
- ↑ انقلاب مشروطه ایران نیروها و هدفها ـ بیژن جزنی ص۲۲
- ↑ انقلاب مشروطه نیروها و هدفها ـ بیژن جزنی ص۲۳
- ↑ انقلاب مشروطه نیروها و هدفها ـ بیژن جزنی ص۲۵ تا۲۷
- ↑ انقلاب مشروطه نیروها و هدفها - بیژن جزنی ص۲۹ و ۳۰
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ انقلاب مشروطیت ایران نیروها و هدفها - بیژن جزنی ص ۳۲
- ↑ انقلاب مشروطیت ایران نیروها و هدفها - بیژن جزنی ص ۳۴
- ↑ انقلاب مشروطیت ایران نیروها و هدفها - بیژن جزنی ص ۳۴
- ↑ ۹٫۰ ۹٫۱ انقلاب مشروطیت ایران نیروها و هدفها - بیژن جزنی ص ۳۷
- ↑ ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ انقلاب مشروطیت ایران نیروها و هدفها - بیژن جزنی ص ۳۸
- ↑ انقلاب مشروطیت ایران نیروها و هدفها - بیژن جزنی ص ۳۹
- ↑ انقلاب مشروطیت ایران نیروها و هدفها - بیژن جزنی ص ۴۰ و ۴۱
- ↑ ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ کتاب قیام تنباکو - یعقوب آژند
- ↑ جنبش تنباکو، نشریه مجاهد، شماره ۱۲۰ - پنجشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۶۰
- ↑ جنبش تنباکو و مبارزه بیخشونت، ص ۱۰ و ۱۱
- ↑ جنبشهای اجتماعی در ایران قرن بیستم، استفان پولسون، ص ۸۵
- ↑ اروند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب
- ↑ تاریخ بیداری ایرانیان - ناظم الاسلام کرمانی
- ↑ کتاب آبی
- ↑ تاریخ مشروطه - احمد کسروی
- ↑ قیام آذربایجان و ستارخان ـ امیرخیزی ص۴۷۳
- ↑ تاریخ مشرطه ـ احمد کسروی ص۱۳۳ تا ۱۳۴
- ↑ تاریخ مشروطه ـ احمد کسروی ص۱۴۰
- ↑ تاریخ ۱۸ ساله آذربایجان ـ ص۱۴۳