رژیم ولایت فقیه

از ایران پدیا
نسخهٔ تاریخ ‏۸ اوت ۲۰۲۱، ساعت ۲۱:۰۹ توسط Safa (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

رژیم ولایت فقیه نظام حاکم بر کشور ایران است. بنیان‌گذار رژیم ولایت فقیه روح‌الله خمینی بود که با پیروزی انقلاب ضد سلطنتی در ایران در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ خورشیدی، بر مسند قدرت تکیه زد. پایه رژیم ولایت فقیه بر نظریه ولایت فقیه استوار است. خمینی این نظریه را در فاصله سال‌های ۱۳۴۴ تا ۱۳۵۰ طی درس‌های حوزوی خود زمانی که در نجف در تبعید بود تدریس می‌کرد. این دروس در کتابی به نام حکومت اسلامی در سال ۱۳۴۸ منتشر شد. ولایت فقیه بر حکومت مادام العمر و مطلق‌العنان یک فقیه تاکید دارد. در سال ۱۳۵۸ هنگام تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ولایت فقیه به عنوان اصل پنجم وارد قانون اساسی ایران شد. این اصول ستون فقرات حکومت جمهوری اسلامی هستند. در سال ۱۳۶۶ هنگامی که علی خامنه‌ای طی سخنانی اوامر ولایت را در چارچوب شرع توصیف کرد، خمینی طی نامه‌یی او را خطاب قرار داد و به عدم شناخت ولایت مطلقه‌ی الهی متهم نمود. خمینی در نامه‌ای به خامنه‌‌ای در سال ۱۳۶۶ گفت: «همان قدرتی که خدا برای پیغمبر قاٰئل شده، برای ولی‌ امر و ولی فقیه هم قائل شده است.»[۱]

در نظریه ولایت فقیه تشکیل حکومت اسلامی اصلی‌ترین هدف مسلمانان ذکر شده است و حفظ آن به هر وسیله ممکن از همه امور واجب‌تر است. یک سال پس از آن بود که «ولایت فقیه» در اصل ۵۷ قانون اساسی به «ولایت مطلقه فقیه» تغییر یافت. مجموعا موضوع ولایت و اختیارات آن در اصول ۵، ۵۷، ۶۰، ۹۱، ۱۰۷، ۱۰۸، ۱۰۹ و ۱۱۰ قانون اساسی وارد شده است.[۲]

رژیم ولایت فقیه یک نظام مادون سرمایه‌داری است. این رژیم برای حفظ حاکمیت خود، بر دو پایه‌ی سرکوب و صدور تروریسم (صدور بحران) استوار است. سرکوب در رژیم ولایت فقیه بر همه امور اجتماعی و زندگی مردم اعمال می‌شود. زن ستیزی یکی از ویژگی‌های رژیم ولایت فقیه است. رژیم ولایت فقیه در طول حیات خود با سرکوب زنان، سرکوب اقلیت‌های مذهبی، سرکوب جریان‌‌های مختلف سیاسی، حرکت‌های مردمی و اعتراضی مانند اعتراضات دانشجویان در ۱۸ تیر ۱۳۷۸، اعتراضات و قیام ۱۳۸۸، اعتراضات اقشار مختلف مردم در دی ۱۳۹۶ و اعتراضات گسترده به گرانی قیمت بنزین در قیام آبان ۱۳۹۸ و ده‌ها نمونه دیگر بقاء خود را حفظ کرده است.

یکی دیگر از پایه‌های رژیم ولایت فقیه، صدور بحران به خارج از مرزها است. از این کارکرد رژیم ولایت فقیه در جمهوری اسلامی با نام صدور انقلاب نام برده می‌شود. این سیاست سرپوشی بر سرکوب داخلی است و بحران‌های درونی را مهار می‌کند.

اقتصاد در رژیم ولایت فقیه، بر چنگ انداختن بر منابع ملی و بهره‌برداری انحصاری باندهای حاکم استوار است و از هیچ قاعده و قانون شناخته شده کلاسیک پیروی نمی‌کند. در آمد اصلی رژیم ولایت فقیه از فروش نفت حاصل می‌شود و یک اقتصاد تک پایه به شمار می‌رود.

از ابتدای روی کار آمدن رژیم ولایت فقیه در ایران دعواها و اختلافات درونی آن برای تسلط بر منابع مالی و بدست آوردن هژمونی در حاکمیت آغاز شد. از سویی هر جناح مدعی است که راه‌حل خودش کارایی بیشتری برای حفظ نظام دارد. به این ترتیب درگیری‌های جناحی در رژیم ولایت فقیه، درگیری‌های باندی بر سر کسب قدرت یا اختلاف سیاست‌گذاری بر سر مناقشه‌ی تضمین بقاست.

رژیم ولایت فقیه بنا به ماهیت خود، قابلیت اصلاح ندارد و اگر تن به اصلاحات واقعی بدهد، در واقع موجودیت خود را نفی کرده است.

خمینی بنیان‌گذار رژیم ولایت فقیه

خمینی بنیان‌گذار رژیم ولایت فقیه در جوانی
خمینی در دوران جوانی

خمینی در سال ۱۲۷۹ شمسی در خمین متولد شد. پدرش مصطفی پسر احمد هندی بود. مادرش هاجر دختر میرزا احمد از اهالی خمین بود. به گفته مرتضی پسندیده، برادر خمینی، پدر او در خمین شخص با نفودی بود و خدمه و تفنگ‌چی داشت. زمانی‌که خمینی دوساله بود، پدرش به دست یکی از همراهانش به قتل رسید. خمینی دوران نوجوانی را در خمین گذراند و صرف و نحو و منطق را نزد برادر بزرگترش مرتضی پسندیده آموخت. از ۱۲۹۸ به ترتیب در حوزه‌های اصفهان و اراک و قم تحصیل کرد. در سال ۱۳۰۵ در حوزه قم سطوح عالیه‌ی آموزش‌های حوزوی را به پایان رساند و در سال ۱۳۱۵ در شمار آخوندهای مدعی اجتهاد بود. مهم‌ترین استاد خمینی شیخ عبدالکریم حائری، مؤسس حوزه علمیه قم بود که او نیز شاگرد شیخ فضل‌الله نوری بود.[۳]

خمینی در دوران رضا شاه

در دوران دیکتاتوری رضا‌ شاه، خمینی دوران جوانی را می‌گذراند و مشغول در‌س‌های حوزه بود. در این دوران بودند روحانیونی که در برابر زورگویی‌های او اعتراض کردند. در صدر آن‌ها سید حسن مدرس بود. او تا لحظه جان باختن زیر انواع فشار‌ها قرار داشت. سید حسن مدرس در ۲۳ آذر ۱۳۱۶ به دستور رضا‌شاه کشته شد. خمینی در این دوران هیچ‌ فعالیت سیاسی نداشت و کاملا مطیع سیاست‌های حاکم بود. خمینی در دیدار با هیأت دولت در شهریور ۱۳۶۱ گفته بود:

«هر کس زمان رضا‌شاه را درک کرده باشد، می‌داند که آن زمان غیر از زمان محمدرضا شاه بود. رضا‌ شاه قلدری بود که شاید مردم ما او را خیلی نمی‌شناختند و شاید تاریخ کمتر کسی را مثل او به یاد داشته باشد. مدرس در مقابل او با قدرت ایستاد...»

در دوره‌ی دیکتاتوری رضاشاه تنها فعالیتی که از خمینی مشاهده و ثبت شده است، برگزاری کلاس اخلاق در حوزه‌ی قم بود. این کلاس‌ها در مدرسه‌ی فیضیه دایر بود و سپس با تذکر ما‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ٔموران رضاشاه به مدرسه «حاج ملا صادق» در حومه‌ی قم منتقل شد.

در کتاب «نهضت امام خمینی» برای توجیه سکوت خمینی در آن زمان آمده است: «امام خمینی از آن‌جا که هماره از تدابیر کافی و درایت و بصیرت سرشار برخوردار می‌باشد، توانست با تاکتیک و نهان‌کاری‌ها که از دستورات و تعالیم زنده‌ی اسلام است و تقیه نام دارد، رژیم و کارشناس‌های داخلی و خارجی را غافلگیر سازد...».[۴]

خمینی در دوران محمد رضا شاه

خمینی بنیان‌گذار رژیم ولایت فقیه در کنار کاشانی
خمینی در کنار کاشانی در سال ۱۳۳۱

در سال‌های بعد از شهریور ۱۳۲۰ و سقوط رضاخان که یک فضای نسبتا باز سیاسی ایجاد شده بود خمینی سکوت خود را شکست و در کتاب کشف‌الاسرار به انتقاد از دیکتاتوری سرنگون‌شده‌ی رضاخان پرداخت. در دوران نخست وزیری دکتر محمد مصدق، خمینی در کنار آیت‌الله کاشانی و از نزدیکان او بود. او در جهت مخالفت با دولت ملی دکتر مصدق می‌کوشید. خمینی بعد از رسیدن به قدرت، بارها کینه‌ی خود نسبت به مصدق را اعلام کرد. اولین بار بعد از مراسم سالگرد درگذشت مصدق در ۱۴ اسفند ۱۳۵۷، هنگامی که آیت‌الله طالقانی در آن مراسم سخنرانی کرد؛ این مراسم را میتینگ راه انداختن «برای هر استخوانی» توصیف کرد. خمینی در سخنرانی خود در ۲۵ خرداد ۱۳۶۰ نیز گفت که مصدق مسلمان نبود.[۵] او همچنین با بیان اینکه مصدق از اسلام سیلی خورد (اشاره به کودتای استعماری ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ علیه دکتر مصدق) ابراز خرسندی کرد.

در سال ۱۳۴۱ بعد از تصویب قانون انجمن‌های ایالتی و ولایتی خمینی به دادن حق رأی به زنان اعتراض کرد. در ۱۶خرداد ۴۲ و در پی یک سخنرانی تند علیه حکومت شاه، خمینی بازداشت شد و به مدت دو ماه در زندان بود. در ۴ آبان ۱۳۴۳ در پی سخنرانی خمینی در اعتراض به قانون کاپیتولاسیون، بلافاصله دستگیر و به ترکیه تبعید شد. پس از یک‌سال حضور در ترکیه به نجف رفت و تا مهر ۱۳۵۷ در آن‌جا باقی ماند. او در سال‌های تبعید اساسا سکوت اختیار کرد. در سال ۱۳۴۹ بعد از واقعه سیاهکل که تعدادی از رزمندگان فدایی به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل حمله کردند، خمینی در واکنش به این واقعه در نامه‌‌ای به اتحادیه‌ی دانشجویان مسلمان خارج کشور نوشت:

«از حادثه آفرینی استعمار در کشورهای اسلامی نظیرحادثه‌ی سیاهکل و حوادث ترکیه فریب نخورید و اغفال نشوید.»[۶]

درسال‌های ۱۳۴۴تا ۱۳۵۰ خمینی به تدریس در حوزه نجف مشغول بود. مباحث حکومت اسلامی خمینی طرح او برای حکومت آینده است که در این سال‌ها در جمع شاگردان محدود او تدریس شده است. در سال‌های بعد از ۱۳۵۰ با ظهور سازمان‌های انقلابی نظیر مجاهدین و فدا‌ئیان خلق در مبارزه علیه حکومت پهلوی، و محبوبیت آنان نزد توده مردم، خمینی نیز از این فرصت استفاده کرد و در فاصله سال‌های ۵۰ تا ۵۷، یازده پیام‌ خطاب به دانشجویان و جوانان صادر کرد. او هیچ گاه مجاهدین را تایید نکرد اما تحت فشار افکار عمومی جامعه، فتوایی برای واگذاری یک سوم از سهم امام به خانواده زندانیان سیاسی و نشر کتب اسلامی سیاسی، صادر کرد.

در سال ۱۳۵۵ کارتر با سیاست حقوق بشر در آمریکا روی کار آمد. او در پی این سیاست رژیم شاه را مجبور کرد که شکنجه در زندان‌ها را کنار بگذارد. خمینی این فضا را خوب درک کرده بود. او سکوت سالیان خود را شکست و از فرصت به‌دست آمده استفاده کرد. در آبان ۱۳۵۶ شاه از آمریکا بازگشت و بر سیاست جدید و استمرار فضای باز سیاسی تاکید کرد. خمینی، دو ماه بعد در سخنرانی به مناسبت مرگ پسرش مصطفی، آخوندها را به استفاده از فرصت به‌دست آمده فراخواند و گفت:

«امروز یک فرجه پیدا شده، من عرض می‌کنم به شما یک فرجه پیدا شده، اگر این فرجه پیدا نشده بود، این اوضاع امروز نمی‌شد در ایران. اگر الان غنیمت بشمارند این را این فرصت است. این فرصت را غنیمت بشمارند آقایان. بنویسند، اعتراض کنند الان نویسنده‌های احزاب دارند می‌نویسند، امضا می‌کنند، اشکال می‌کنند،... شما هم بنویسید... امروز روزی است که باید گفت و پیش می‌برید. و من خوف آن دارم که خدای نخواسته این فرجه از دست برود... خوب ما دیدیم که چندین نفر اشکال کردند... امضا کردند و کسی هم کارشان نداشت.»[۷]

با شروع اعتراضات علیه شاه از آبان ۱۳۵۶ تا پیروزی انقلاب ضد سلطنتی، خمینی همواره پشت مردم و تحولات حرکت می‌کرد و در وقایع مهم از قبیل تظاهرات خونین ۱۷ دی‌ماه ۵۶ در قم و هم‌چنین تظاهرات مردم تبریز در ۲۹ بهمن همان سال و بعد از واقعه خونین ۱۷ شهریور ۵۷، با ارزیابی سیر تحولات با چند روز تأخیر موضع‌گیری می‌کرد.

خمینی بعد از اطمینان یافتن از مواضع آمریکا در قبال حکومت شاه و تضعیف پایه‌های سلطنت شاه، به طور بی‌سابقه‌ای به سخنرانی‌ها و موضع‌گیری‌های سیاسی خود افزود و برای به دست آوردن رهبری جنبش مردم و انقلاب ضد سلطنتی تلاش کرد. او برای رسیدن به این منظور، عقاید واقعی خود را پنهان و حتی خلاف آن اظهار نظر می‌کرد. به عنوان نمونه در حالیکه در سال ۴۱ با حق رأی زنان مخالفت کرده بود، در اردیبهشت ۱۳۵۷ در مصاحبه‌ای با روزنامه فرانسوی لوموند در نجف گفت: «در خصوص زنان، اسلام هیچ‌گاه مخالف آزادی آنها نبوده است... زن مساوی مرد است، زن مانند مرد آزاد است که سرنوشت و فعالیت‌های خود را انتخاب کند...»[۸] در همین مصاحبه او هر گونه قصد و تمایل خود برای قرار گرفتن در رأس قدرت را انکار کرد. خمینی پس از رسیدن به حکومت مجددا ایجاد محدودیت‌ برای زنان را آغاز کرد.

خمینی در ۱۳ مهر ۱۳۵۷ از طریق کویت به پاریس رفت. رفتن خمینی به پاریس، او را در مرکز توجهات جهانی قرار داد. در روزهای پایانی رژیم پهلوی، خمینی و نمایندگانش در پاریس و تهران به طور دائم با نمایندگان ایالات متحده برای انتقال آرام قدرت و جلوگیری از انقلاب قهر آمیز مذاکره می‌کردند. در ۱۲ بهمن ۵۷ خمینی از پاریس به تهران آمد. در ۱۶ بهمن تشکیل دولت موقت به نخست وزیری مهندس بازرگان که حکم آن به امضای خمینی رسیده بود اعلام شد. خمینی دولت بازرگان را دولت امام زمان نامید، اما یک سال بعد به‌وسیله نیروهای موسوم به «خط امام» با گروگان‌گیری در سفارت آمریکا دولت بازرگان را مجبور به استعفا کرد. در ۲۲ بهمن با اعلام بی‌‌طرفی ارتش شاه، انقلاب ضد سلطنتی پیروز شد و خمینی زمام حکومت در ایران را به دست گرفت.[۹] خمینی توسط عوامل خود قانون اساسی ولایت فقیه را به تصویب رساند. او تا سال ۱۳۶۸ به عنوان ولی فقیه در رأ‌س حکومت در ایران قرار داشت. او در ۱۳ خرداد ۱۳۶۸ بعد از دوره بیماری در بیمارستانی در تهران، مرد.

نظریه ولایت فقیه

خمینی نظریه خود برای حکومت را در کتابی به نام «حکومت اسلامی» یا «ولایت فقیه» که مجموعه‌ای از درس‌های او در نجف است، و در سال ۱۳۴۸ منتشر شد، ارائه کرده است.[۱۰]خمینی نظریه ولایت فقیه را در دوران حاکمیت خود قدم به قدم شکل داد. او این نظریه را بر پایه آیه‌ای از قرآن بنا کرده که می‌گوید:

«اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم»[۱۱] یعنی اطاعت کنید از خدا و رسول خدا و از صاحبان امر خودتان. اولی‌الامر در مفهوم، جمع ولی امر است، یعنی کسی که امر و قدرت در دست اوست. خمینی این کلمه را معادل آخوند می‌داند. او در نامه‌ای به خامنه‌‌ای می‌نویسد:

«همان قدرتی که خدا برای پیغمبر قاٰئل شده، برای ولی‌ امر و ولی فقیه هم قائل شده است...آن چه گفته شده است تا کنون و یا گفته مى‌شود، ناشى از عدم شناخت ولایت مطلقه الهى است...حکومت که شعبه‌اى از ولایت مطلقه رسول‌اللَّه (صلى اللَّه علیه و آله و سلم) است، یکى از احکام اولیه اسلام است و مقدم بر تمام احکام فرعیه، حتى نماز و روزه و حج است»

در تاریخ شیعه این نظرگاه را با این وسعت و دامنه برای اولین بار خمینی پرورانده است.

خمینی در کتاب حکومت اسلامی می‌گوید، اگر فرد لایقی که دارای خصلت‌های مرجع تقلید است به پاخاست و حکومت تشکیل داد، همان ولایتی را دارد که رسول اکرم در اداره امور جامعه داشت، لذا بر همه مردم لازم است که از او اطاعت کنند.

کتاب حکومت اسلامی زمانی منتشر شد که فرضیه حکومت در ذهن خمینی مطرح بود. در واقع این نظریه پیش از این‌که یک نظریه و دکترین اسلامی باشد، یک زمینه‌سازی برای دوران حکومت خمینی است.

ولایت فقیه در قانون اساسی جمهوری اسلامی

ولایت فقیه روح، جوهر و اساس قوانین حکومت جمهوری اسلامی را تشکیل می‌دهد. ماده‌ها و بندهای قانون اساسی رژیم ایران ممکن است به تنهایی نسبت به قانون اساسی مشروطه مترقی جلوه کند، اما روح حاکم بر تمامی این قوانین ولایت فقیه است. یعنی حاکمیت مطلقه‌ی یک ولی امر مادام العمر و غیرمنتخب اغلب این قوانین را از کارکرد خارج می‌کند.

جلسه مجلس خبرگان برای تصویب قانون اساسی رژیم ولایت فقیه در سال ۱۳۵۸
جلسه مجلس خبرگان برای تصویب قانون اساسی رژیم ولایت فقیه در سال ۱۳۵۸

بعد از سقوط سلطنت پهلوی قرار بود برای تعیین قانون اساسی حکومت جدید، مجلس مؤسسان تشکیل شود و نمایندگان مردم از همه اقشار قانون اساسی جمهوری جدید را نوشته و به تصویب برسانند. خمینی و شورای موسوم به انقلاب این مجلس را به مجلس خبرگان تبدیل کردند و تعداد ۶۰ نفر که اساسا از عوامل و مهره‌های خودشان یودند را وارد آن کردند و آن‌ها قانون اساسی مبتنی بر ولایت فقیه را تصویب کردند.

اصل پنجم قانون اساسی جمهوری اسلامی می‌گوید:

«در زمان غیبت ولی عصر (عج) در جمهوری اسلامی ایران ولایت امر و امامت امت بر عهده‌ی فقیه عادل با تقوا، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر است که طبق اصل ۱۷۲ عهده‌دار می‌گردد.»

اصل ۵۷ همین قانون می‌گوید:

«قوای حاکم در جمهوری اسلامی ایران عبارتند از، قوه مقننه، قوه مجریه و قوه قضائیه که زیر نظر ولایت مطلقه و امامت امت‌اند.»

در اصل ۱۰۷ قانون اساسی آمده است:

«پس از مرجع عالی‌قدر تقلید و رهبرکبیر انقلاب جهانی اسلام و بینان‌گذار جمهوری اسلامی، حضرت آیت‌الله العظمی امام خمینی که از طرف اکثریت قاطع مردم به مرجعیت و رهبری شناخته شده و پذیرفته شده‌اند، تعیین رهبر به عهده خبرگان منتخب مردم است. خبرگان رهبری درباره‌ی همه فقها که واجد شرایط مذکور در اصل پنجم و یکصد و نهم باشند بررسی و مشورت می‌کند و هر کدام را که اعلم به احکام فقهی یا مسائل سیاسی و اجتماعی یا دارای مقبولیت عامه یا واجد برجستگی خاص در یکی از صفات مذکور در اصل ۱۰۹ تشخیص داد، او را به رهبری انتخاب می‌کند و درغیر این‌صورت یکی از آنان را به عنوان رهبر انتخاب و معرفی می‌نماید. رهبر منتخب خبرگان، ولایت امر و همه مسئولیت‌های ناشی از آن را بر عهده خواهد داشت.»

اختیارات ولی فقیه در قانون اساسی

اختیارات ولی فقیه در اصل ۱۱۰ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بدین شرح لیست شده است:

۱- انتصاب فقهای شورای نگهبان

۲- انتصاب رئیس قوه قضائیه

۳- فرماندهی کل نیروهای مسلح شامل انتصاب و عزل فرمانده ستاد مشترک، انتصاب و عزل فرمانده کل سپاه پاسداران، تشکیل شورای عالی دفاع

۴- انتصاب فرماندهان عالی نیروهای سه‌گانه زمینی،‌دریایی، هوایی

۵- اعلان جنگ، صلح و بیسج نیرو

۶- امضای حکم ریاست جمهوری

۷- عزل رئیس جمهور پس از رأی دیوان عالی یا رأی مجلس

۸- عفو مجرمین و...

این موارد اختیارات ولی فقیه در قانون اساسی اول بود. پس از مرگ خمینی و در بازنگری قانون اساسی این اختیارات تغییر و افزایش یافت. مواد اضافه شده به اختیارات ولی فقیه این موارد هستند.

- تعیین سیاست‌های کلی نظام جمهوری اسلامی

ـ نظارت بر حسن اجرای سیاست‌های کلی نظام

ـ فرمان همه پرسی

- نصب و عزل و قبول استعفای فقهای شورای نگهبان، عالی‌ترین مقام قوه قضائیه، رئیس سازمان صدا و سیما، رئیس ستاد مشترک، فرمانده کل سپاه پاسداران، فرماند‌هان عالی نیروهای نظامی و انتظامی.

- حل اختلاف و تنظیم روابط قوای سه‌گانه

ـ حل معضلات نظام از طریق مجمع تشخیص مصلحت نظام[۱۲]

نامه خمینی به خامنه ای

خامنه‌ای در سخنانی در نماز جمعه درسال ۱۳۶۶ در سخنرانی خود جملاتی را گفت که به نوعی محدودیت‌هایی را به ولایت فقیه شامل می‌دانست. او گفته بود:

«اینگونه نیست که ولیّ فقیه هم برای اعمال قدرت و اختیار خود چارچوب و محدوده‌ای نداشته باشد».

پس از این صحبت‌ها خمینی به سرعت در نامه ای به خامنه ای نوشت و چیزی از ولایت فقیه نمی دانی و سپس حیطه ولایت فقیه را چنین شرح داد:

حكومت، كه شعبه اى از ولايت مطلقه رسول اللَّه- صلى اللَّه عليه و آله و سلم- است، يكى از احكام اوليه اسلام است؛ و مقدم بر تمام احكام فرعيه، حتى نماز و روزه و حج است. حاكم اسلامي حتی مى‏تواند مسجد يا منزلى را كه در مسير خيابان است خراب كند و پول منزل را به صاحبش برگرداند. ... حكومت مى‏تواند قراردادهاى شرعى را كه خود با مردم بسته است، در موقعى كه آن قرارداد مخالف مصالح كشور و اسلام باشد، يكجانبه لغو كند. و مى‏تواند هر امرى را، چه عبادى و يا غير عبادى كه جريان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن مادامى كه چنين است جلوگيرى كند. حكومت مى‏تواند از حج، كه از فرايض مهم الهى است، در مواقعى كه مخالف صلاح كشور اسلامى دانست موقتاً جلوگيرى كند و ...

موضع مجاهدین خلق

سازمان مجاهدین خلق ایران در ابتدای انقلاب به قانون اساسی جمهوری اسلامی رأی نداد. زیرا با برخی از مواد آن، از جمله «اصل ولایت فقیه» مخالف بود و آن‌را مغایر با دموکراسی می‌دانست.

در صورتی که مجاهدین این اصل را می‌پذیرفتند می‌توانستند در حاکمیت در کنار خمینی مشارکت داشته باشند.

چند روز قبل از ورود خمینی به ایران، پسرش احمد، که در پاریس بود با مسعود رجوی تماس گرفت و به وی گفت شما در میان مردم از حمایت زیادی برخوردارید و اگر یک حزب سیاسی تأسیس کنید، میلیون‌ها جوان به شماخواهند پیوست. چند هفته بعد، احمد در تهران در ملاقاتی به رجوی گفت اگر شما از امام حمایت کنید و با مخالفانش مبارزه کنید، همه درها به رویتان باز خواهد شد و همه امکانات در اختیار شما قرار خواهد گرفت. رجوی با رد پیشنهادهای خمینی، گفت ما خواهان برقراری یک حکومت ملی و دموکراتیک هستیم و اگر خمینی در این مسیر حرکت کند البته برای او جانبازی هم خواهیم نمود.[۱۳]

در ماه‌های بعد احمد خمینی به نوعی رابط پدرش با مجاهدین بود. او در استمرار این رابطه از طرف پدرش از مجاهدین خواست در ازاء مشارکت در حاکمیت، اولا خمینی را به عنوان امام بپذیرند و ثانیاً مبارزه با مارکسیت‌ها را به عهده بگیرند. این خواسته از طرف مجاهدین رد شد.

مسعود رجوی در این رابطه می‌گوید:

در همان حوالی ۲۲ بهمن ۵۷، خمینی یک شب پسرش احمد را که بسیار به مجاهدین ابراز ارادت و سمپاتی می‌کرد نزد من فرستاد. هنوز رژیم شاه به طور کامل سقوط نکرده بود و ما هم دو سه هفته بود که از زندان آزاد شده بودیم. ........ برجسته‌ترین حرفهایش … این بود که:

علیه کمونیستها موضع گیری کنید!

و با هر کس که «امام» وارد جنگ شد، شما هم وارد جنگ شوید! که در این‌صورت همه درها به‌رویتان باز خواهد شد.[۱۴]

یک سال بعد در بهار ۱۳۵۹، رجوی با رفسنجانی که در آن زمان عضو شورای انقلاب و وزیر کشور خمینی بود، در محل شورای انقلاب رژیم خمینی، ملاقات کرد و انبوه اسناد مربوط به تقلبات ایادی رژیم در انتخابات مجلس را به‌وی ارائه داد. رفسنجانی به او گفت

«اینها را کنار بگذارید. شما سازمان دارید، توان اداره امور را دارید وخوشنام و خوش‌سابقه هستید، اگر امام و ولایت فقیه را قبول می‌کردید راه‌ها برای شما باز می‌شد. شما ما را مجبور کرده‌اید رئیس‌جمهور و وزیر و وکیل از خارج بیاوریم».

رجوی به او پاسخ داد: «شما انتظار نداشته باشید که ما هیچگاه چماقداری و انحصارطلبی را، آن‌هم تحت نام اسلام بپذیریم».[۱۵]

مخالفت مجاهدین با اصل ولایت فقیه منجر به حذف مسعود رجوی از کاندیداتوری ریاست جمهوری در سال ۱۳۵۹ شد.

پایه‌های رژیم ولایت فقیه

پایگاه طبقاتی رژیم ولایت فقیه، خرده بورژوازی سنتی است. این رژیم به لحاظ سیاسی یک رژیم مادون سرمایه‌داری به شمار می‌رود. نیروهای پشتوانه ولایت فقیه از نظر تاریخی، نیروهای خشک اندیش با درک فرمالیستی از مذهب هستند که سابقه تاریخی‌شان به کاشانی و شیخ فضل الله نوری می‌رسد. ولایت فقیه رژیمی است که تلاش دارد یک سر مادون سرمایه‌داری به نام ولی فقیه را به بدنه مناسبات سرمایه‌داری جامعه ایران بچسباند و تحمیل کند.[۱۶] این پدیده در عمل غیرممکن است و بسیاری از تناقضات موجود در حاکمیت و در نتیجه جامعه ایران ناشی از این پدیده است.

ولایت فقیه از این جهت یک «سر مادون سرمایه‌داری» است که حکومت مطلوب آن، حکومت بر یک جامعه‌ی فئودالی با سطح آگاهی پایین است. در گذشته‌ در روستاهای دورافتاده، ‌آخوندها با موعظه، روضه‌خوانی و دعانویسی در حاشیه‌ی حاکمیت فئودال، امرار معاش می‌کردند. در چنین محیطی سطح پایین فرهنگ مهمترین عامل بقاء و ارتزاق این قشر به شمار می‌رفت. ولایت فقیه به منزله‌ی حاکمیت یک آخوند، در چنین شرایطی است که می‌تواند به اوج بلوغ خود دست‌ یابد،‌در حالی‌که در جامعه مدرن چنین الگو‌هایی قابل پذیرش نیستند. آن‌چه رخ داده است جامعه‌ای است که با گذار از آن مرحله تکامل اجتماعی وارد دنیای مدرن و حتی پسامدرن شده است. سر مادون سرمایه‌داری ولایت فقیه به ناچار خود را با چنین جامعه‌ای منطبق کرده است. هم این انطباق ناهمگون و غیرمنطقی‌ است و هم جامعه آن را برنمی‌تابد.

بنا به همین خاصیت ضدتاریخی، رژیم ولایت فقیه برای حفظ بقاء خود حاکمیتش را بر دو پایه‌ی، سرکوب داخلی و صدور بحران استوار کرده است. سرکوب در رژیم ولایت فقیه به شکلی عریان و بی‌شکاف از طریق سپاه پاسداران، بسیج ،عوامل لباس شخصی و ده‌ها ارگان دیگر اعمال می‌شود. این رژیم برای سرپوش گذاشتن بر سرکوب داخلی به بحران‌سازی در کشورهای دیگر می‌بردازد. از سویی صدور بحران به کشورهای همسایه نقش نقش انگیزه‌بخشی برای نیروهای داخلی را نیز ایفا می‌کند. شعار‌هایی چون تشکیل هلال شیعی و فتح قدس از طریق کربلا در همین راستا هستند.

سیاست صدور بحران در فرهنگ جاری حکومت ولایت فقیه به «صدور انقلاب» شهرت دارد. این سیاست از ابتدای رسیدن خمینی به حاکمیت شروع شد و به عنوان یک سیاست پایه‌ای در نظام ولایت فقیه همواره از طرف سران جمهوری اسلامی دنبال شده‌است. اولین سوژه‌ی صدور تروریسم و بحران‌سازی رژیم ولایت فقیه کشور عراق بود. خمینی جنگ ایران و عراق را هشت سال با همین هدف ادامه داد. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که اصلی‌ترین بازوی سرکوب و صدور تروریسم رژیم ولایت فقیه است، به دخالت در کشورهای منطقه از جمله عراق، سوریه، یمن دست زده است. اهداف تروریستی و دخالت در امور کشورهای منطقه از طریق نیروی قدس سپاه پاسداران که نیروی برون مرزی سپاه است اجرا می‌شود. نیروی قدس از طریق نیروهای نیابتی مانند حزب‌الله لبنان، انصارالله یمن،حماس و جهاداسلامی فلسطین، تبپ‌های الاشتر بحرین و کتائب حزب‌الله، حشد الشعبی و مشابه آن در کشورهای مختلف حضور دارد.

خصوصیتی که رژیم ولایت فقیه را از سایر دیکتاتوری‌ها متمایز می‌کند صدور تروریسم است. کمتر رژیم دیکتاتوری در قرن حاضر وجود داشته که داعیه‌ی صدور انقلاب و جهان‌گشایی داشته باشد و حاکمیت را بر اساس مذهب و نه مرزهای جغرافیایی تعریف کند. صدور بنیادگرایی در عین حال زیر ساخت سرکوب را هم در نظام ولایت فقیه تشکیل می‌دهد. سرکوب داخلی به صدور تروریسم و سرپوشی که برای آن فراهم می‌کند متکی است.[۱۷]

سرکوب در رژیم ولایت فقیه

سرکوب در رژیم ولایت فقیه با نام دین مشروعیت می‌یابد. در نظام ولایت فقیه سرکوبی همه جانبه حاکم است که با دیکتاتوری‌های معمول متفاوت است. این ویژگی توتالیتاریزم دینی است. در دیکتاتوری پهلوی سرکوب سیاسی حاکم بود. محمدرضا شاه پهلوی و پیش از او رضاخان آزادی‌های سیاسی را از بین برده بودند. آزادی مطبوعات وجود نداشت و احزاب اجازه فعالیت نداشتند. در رژیم ولایت فقیه از آن‌جا که توجیه سرکوب بر پایه‌ی مذهب صورت می‌گیرد، سرکوب به تمامی عرصه‌های اجتماعی و زندگی خصوصی مردم کشیده می‌شود. سرکوب در رژیم ولایت فقیه تا خانه‌ی مردم، آن‌چه می‌پوشند، آن‌چه می‌خورند و آن‌چه می‌کنند، گسترش می‌یابد. در نظام ولایت فقیه سرکوب اجتماعی زیر ساخت سرکوب سیاسی را تشکیل می‌دهد.[۱۷]

سرکوب معترضان در رژیم ولایت فقیه
سرکوب معترضان در ایران

سرکوب گروه‌ها و جریان‌های سیاسی از ابتدای روی کار آمدن نظام ولایت فقیه آغاز شد. حذف جناح‌هایی از حاکمیت مانند نهضت آزادی و بازرگان که اولین نخست وزیر بعد از انقلاب ضدسلطنتی بود،‌هم‌چنین حذف بنی صدر اولین رئیس جمهور بعد از انقلاب، همه در راستای انحصار طلبی ولایت فقیه و سلطه کامل بر تمامی ارکان اجتماعی و سیاسی ایران انجام شد. سرکوب در عرصه فرهنگی نیز از کارکردهای این رژیم است که بارزترین نمونه آن بستن دانشگاه‌ها تحت عنوان «انقلاب فرهنگی» در سال ۱۳۵۹ بود. هدف آن بیرون راندن نیروهای آزادی‌خواه از دانشگاه و استقرار نیروها و فرهنگ مد نظر ولایت فقیه در دانشگاه‌ها بود.

جریان و گروهی که بیش از همه از طرف رژیم ولایت فقیه مورد سرکوب قرار گرفت سازمان مجاهدین خلق ایران بود. خمینی این سازمان را که یک سازمان مسلمان با برداشت‌هایی متفاوت از اسلام بود، آنتی‌تز و در نتیجه‌ بزرگترین دشمن خود می‌دانست. از اولین روزهای انقلاب ضد سلطنتی دفاتر و مراکز مجاهدین خلق از طرف چماق‌داران طرفدار خمینی مورد حمله قرار گرفتند. از بهمن ۱۳۵۷ تا خرداد ۱۳۶۰ در مدت ۲ سال و ۴ ماه مبارزه سیاسی مجاهدین،‌ بیش از ۵۰ نفر از اعضا و هوادارن مجاهدین خلق توسط عوامل جمهوری اسلامی کشته و چندین هزار از آنان زندانی شدند.[۱۸] پس از آن‌ کشتار‌های متعدد اعضاء و هواداران سازمان مجاهدین همچنان ادامه یافت. از جمله در قتل عام ۶۷ نزدیک به ۳۰ هزار تن از هواداران این سازمان اعدام شدند.

زن ستیزی از برجسته‌ترین خصوصیات رژیم ولایت فقیه است. زن‌ستیزی هسته‌ی مرکزی بنیادگرایی اسلامی است. این تفکر برای بنیادگرایان،‌ مجموعه‌ای از هنجارهای اخلاقی را برمبنای گناه و ثواب جنسی و جنسیتی شکل می‌دهد. این مجموعه به رژیم ولایت فقیه این امکان را می‌دهد که سرکوب را تا خصوصی‌ترین عرصه‌های زندگی مردم گسترش دهد. حاکمیت ولایت فقیه مهم‌ترین وظیفه زن را کار در خانه و بچه‌داری می‌داند.

در مقدمه قانون اساسی جمهوری اسلامی آمده است:

«خانواده واحد بنیادین جامعه و کانون اصلی رشد و تعالی انسان است و توافق عقیدتی و آرمانی در تشکیل خانواده که زمینه‌ساز اصلی حرکت تکاملی و رشد یابنده انسان است اصل اساسی بوده و فراهم کردن امکانات جهت نیل به این مقصود از وظایف حکومت اسلامی است، زن در چنین برداشتی از واحد خانواده، از حالت (شیئی بودن) یا (ابزار کار بودن) در خدمت اشاعه مصرف زدگی و استثمار، خارج شده و ضمن بازیافتن وظیفه خطیر و پر ارج مادری در پرورش انسانهای مکتبی پیش‌آهنگ و خود هم‌رزم مردان در میدان‌های فعال حیات می‌باشد و در نتیجه پذیرای مسئولیتی خطیرتر و در دیدگاه اسلامی برخوردار از ارزش و کرامتی والاتر خواهد بود.»[۱۹]

حجاب اجباری برای زنان و ممنوعیت بسیاری از کارها مانند ممنوعیت تحصیل در بسیاری از رشته‌های دانشگاهی از نمودهای سرکوب زنان است. در زمینه اشتغال شانس زنان کمتر از ۱۰ درصد مردان است. در قانون اساسی زنان از قضاوت و ریاست جمهوری و رهبری محروم شده‌اند.[۲۰]

زن ستیزی در رژیم ولایت فقیه به جنایت‌های هولناکی راه برده است. سنگسار، اعدام هزاران زن و تیرباران زنان باردار، شلاق زدن در ملاء عام، تشکیل واحدهای مسکونی در زندان‌ها که درخاطرات بسیاری از زندانیان از بند رسته در نظام ولایت فقیه آمده است از این نمونه‌‌هاست.[۲۰]

سرکوب اقلیت‌های مذهبی نیز از کارکردهای دیگر رژیم ولایت فقیه است. رژیم ولایت فقیه از ابتدای حاکمیت خود اقلیت‌های مذهبی را سرکوب کرده است و به بهانه‌‌های مختلف از انجام مناسک مذهبی آنان جلوگیری کرده است.[۲۱]

قتل کشیش‌های مسیحی از جمله اسقف هوسپیان مهر و اسقف میکائلیان و کشیش مهدی دیباج و اعدام کشیش حسین سودمند و دستگیری تنی چند از آنان از نمونه‌های بارز سرکوب اقلیت‌های مذهبی است. بهائیان از جمله اقلیت‌های مذهبی هستند که همیشه در نظام ولایت فقیه مورد سرکوب و اذیت و آزار قرار گرفته‌اند. سرکوب و ضرب و شتم دراویش گنابادی در بهمن و اسفند ۱۳۹۶ که به قتل یک درویش و اعدام یک درویش دیگر انجامید، نمونه دیگری از سرکوب دگراندیشان مذهبی در ایران است.

بارزترین نمونه‌های سرکوب حرکت‌های اجتماعی در ایران تحت حاکمیت رژیم ولایت فقیه عبارتند از:

  • سرکوب تظاهرات مردم قزوین در ۱۲مرداد ۱۳۷۳- ۳ اوت ۱۹۹۴
  • سرکوب حرکت و اعتراضات دانشجویی در تیرماه ۱۳۸۷ که به واقعه ۱۸ تیر معروف شد
  • سرکوب اعتراضات مردم به نتایج انتخابات ریاست جمهوری در خرداد ۱۳۸۸ که این اعتراضات تا ۶ دی (روز عاشورا) همان‌ سال به طول انجامید
  • سرکوب اعتراضات مردمی در دی‌ماه سال ۱۳۹۶
  • سرکوب اعتراضات مردمی به گرانی بنزین در آبان ۱۳۹۸ که به کشته شدن بیش از ۱۵۰۰ تن از معترضین منجر شد

صدور بحران در رژیم ولایت فقیه

انفجار برج‌های خبر در عربستان توسط عوامل رژیم ولایت فقیه
انفجار برج‌های خبر در عربستان توسط عوامل رژیم ولایت فقیه

بعد از سقوط دیکتاتوری پهلوی در جریان انقلاب ضد سلطنتی،پتانسیلی بسیار قوی در جامعه آزاد شده بود. انبوه جوانان و مشارکت‌کنندگان در انقلاب ضدسلطنتی خواهان برقراری جامعه‌ای عادلانه و آزاد بودند. خمینی یا باید این نیروها را در مسیر ساختن یک نظام دموکراتیک و پیشرفته از لحاظ اجتماعی و اقتصادی به کار می‌گرفت که این رویکرد با ماهیت ضد تاریخی و انحصار طلب ولایت فقیه در تعارض بود و یا این که در راستای توسعه طلبی و صدور بحران به بیرون از مرزهای ایران استفاده می‌کرد. خمینی این نیروها را در راستای توسعه طلبی و صدور بحران با تحت پوشش جنگ حق علیه باطل و دفاع از اسلام استفاده کرد. با این رویکرد زمینه سرکوب هر صدای آزادی‌ خواهی نیز فراهم شد.[۲۱]

در قانون اساسی جمهوری اسلامی، در چند اصل تأکید و تصریح شده است که حمایت و تلاش برای گسترش حاکمیت جهانی اسلام از اهداف و وظائف جمهوری اسلامی است. در کتاب ولایت فقیه خمینی نیز مکرر بر این تصریح شده که مرزها از نظرش اسلامی‌ است و نه جغرافیایی.[۲۱]

خمینی در کتاب حکومت اسلامی در بخشی به نام، «لزوم وحدت اسلامی»، رویای تشکیل حکومتی مانند حکومت عثمانی را در ذهن می‌پروراند و می‌نویسد:

« وطن اسلام را استعمارگران تجزیه کردند... یک زمان هم دولت بزرگ عثمانی به‌وجود آمد، استعمارگران آن را تجزیه کردند... ما برای اینکه وحدت امت اسلام را تأ‌مین کنیم، برای اینکه وطن اسلام را از تصرف و نفوذ استعمارگران و دولت‌های دست نشانده آنها خارج کنیم، راهی نداریم جز اینکه تشکیل حکومت بدهیم. چون به منظور تحقق وحدت و آزادى ملت‌هاى مسلمان بايستى حكومت‌هاى ظالم و دست نشانده را سرنگون كنيم؛ و پس از آن حكومت عادلانه اسلامى را كه در خدمت مردم است به وجود آوريم. تشكيل حكومت براى حفظ نظام و وحدت مسلمين است.»[۲۲]

انفجار مرکز یهودیان آمیا در بوئنس آیرس آرژانتین توسط عوامل رژیم ولایت فقیه
انفجار مرکز یهودیان آمیا در بوئنس آیرس آرژانتین توسط عوامل رژیم ولایت فقیه

برجسته‌ترین تلاش رژیم ولایت فقیه در صدور بنیادگرایی اسلامی و تلاش برای حکومت جهانی اسلام، جنگ ایران و عراق بود. بحران‌های مرزی، درگیری‌ها و دخالت‌های رژیم ولایت فقیه در عراق، از سال ۱۳۵۸ شروع شد. علت اصلی این دخالت‌‌ها این بود که خمینی خود را متولی و مدعی عراق می‌دانست. حمله بزرگ و همه جانبه را عراق در سال ۱۳۵۹ آغاز کرد، اما علت اصلی آغاز جنگ ایران و عراق، مطامع خمینی و تحریکات او بود. خمینی در ۱۹ فروردین ۱۳۵۹، شش‌ ماه قبل از آغاز جنگ با عراق، مردم عراق را به قیام علیه صدام فراخواند.[۲۳] همچنین در ۲۸ فروردین ۱۳۵۹ ارتش عراق را به کودتا علیه صدام تشویق کرد.[۲۴]

منتظری جانشین وقت خمینی در خصوص امکان عدم وقوع جنگ با عراق گفت:

«به نظر من اگر (خمینی)  يک مقدار تفاهم می‌کردند، شاید بهانه به دست آنها نمی‌آمد، بالاخره اين زمینه [یعنی حمله نظامی به ایران] برای آنها فراهم شد ...».[۲۵]

شعار خمینی در جنگ ایران و عراق «فتح قدس از طریق کربلا» بود. در بسیج جنگی رژیم ولایت فقیه علیه عراق، یک میلیون نفر در طرف ایران کشته شدند.

افزایش اقدامات تروریستی بعد از آتش‌بس و مرگ خمینی

با پایان یافتن جنگ ایران و عراق مهمترین و بزرگترین بستر صدور بحران برای رژیم ولایت فقیه از میان رفت. به همین دلیل از آن پس این سیاست در قالب تروریسم در کشور‌های دیگر دنبال شد. به این ترتیب بعد از آتش بس بین ایران و عراق، اقدامات تروریستی رژیم ولایت فقیه افزایش یافت. از جمله آن‌ها می‌توان به، ماجرای سلمان رشدی و صدور فتوای قتل او توسط خمینی در بهمن ۱۳۶۷، دخالت مجدد در عراق بعد از جنگ اول خلیج، ترور مخالفان درخارج از ایران مانند ترور شاهپور بختیار در پاریس ، دکتر عبدالرحمان قاسملو در وین، ترور دکتر صادق شرفکندی در برلین، ترور دکتر کاظم رجوی در ‌ژنو، ترور محمد حسین نقدی نماینده شورای ملی مقاومت در ایتالیا اشاره کرد.[۲۶]

انفجار بزرگ مرکز یهودیان (آمیا) در ژوئیه ۱۹۹۴ در بوئنس آیرس آرژانتین[۲۷] و انفجار برج‌های خبر در ظهران عربستان که متعلق به نیروهای آمریکایی بود ازجمله اقدامات تروریستی رژیم ولایت فقیه است که علیه منافع خارجی در خارج از مرزهای ایران انجام گرفت.[۲۶]

رژه نیروهای حزب الله لبنان از نیروهای وابسته به رژیم ولایت فقیه
رژه نیروهای حزب الله لبنان از نیروهای وابسته به رژیم ولایت فقیه

رژیم ولایت فقیه از نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی برای پیشبرد منافعش در خارج از کشور، تامین پوشش برای عملیات اطلاعاتی و ایجاد بی‌ثباتی در خاورمیانه استفاده می‌کند. نیروی قدس از گروه‌های نیابتی مانند حزب‌الله لبنان، حماس و جهاد اسلامی در فلسطین،لشکر زینبیون، لشکر فاطمیون، کتائب حزب‌الله ، عصائب الحق و حشد الشعبی در عراق، تیپ‌های الاشتر در بحرین،حوثی‌ها در یمن و... برای دخالت در کشورهای منطقه استفاده می‌کند و آموزش و تسلیح به آنان را بر عهده دارد. رژیم ایران به عوامل القاعده در ایران پناه داد، از جمله برخی از هواپیما ربایان ۱۱سپتامبر در مسیرشان به افغانستان از ایران عبور کردند.[۲۷]

رژیم ایران در آستانه سقوط اسد در سوریه توسط ارتش آزاد، با اعزام نیرو و تسلیحات به بهانه دفاع از حرم زینب (س) و کمک مالی مانع سقوط اسد شد.[۲۸] لشگرهای فاطمیون و زینبیون که از جنگ‌جویان افغانی و پاکستانی تشکیل شده‌اند، توسط رژیم ایران در سوریه برای سرپا نگه‌داشتن رژیم اسد در جریان انقلاب سوریه به کار گرفته شدند.[۲۷]

در یک عملیات تروریستی رژیم ایران در خارج، یک مأمور اطلاعات و امنیت ایران در پوش دیپلمات بنام اسدالله اسدی در ژوئیه ۲۰۱۸ به دست داشتن در یک طرح ترور مخالفان جمهوری اسلامی در پاریس متهم شد.[۲۷]

از دیگر حملات رژیم ولایت فقیه علیه منافع خارجی، حمله به تأسیسات نفتی عربستان در ۱۴ سپتامبر ۲۰۱۹ بود که توسط پهباد و موشک صورت گرفت.[۲۹]

ارگان‌های سرکوب و صدور تروریسم

شورای نگهبان ارگان نظارت بر انتخابات و مصوبات مجلس در رژیم ولایت فقیه
شورای نگهبان ارگان نظارت بر انتخابات و مصوبات مجلس در رژیم ولایت فقیه

با توجه به دو پایه سرکوب و صدور تروریستم در رژیم ولایت فقیه ساختار و تشکیلات این رژیم برای حفظ همین دو پایه بنا شده‌ است. ساختار رژیم ولایت فقیه برای پیشرفت اجتماعی، اقتصادی یا ملی ساخته نشده است. بوروکراسی و ساختار اداری رژیم ولایت فقیه، اگر مستقیم درخدمت این دو پایه نظام نباشد، غیر مستقیم به آن یاری می‌رساند. در نظام ولایت فقیه هر سه قوه تحت نظارت علی خامنه‌ای هستند. رئیس قوه قضائیه مستقیما توسط ولی فقیه منصوب می‌شود. بقیه ارگان‌ها از جمله شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام و قوای مسلح و دستگاه‌های تبلیغاتی همه به ولی فقیه وصل هستند. این ارگان‌ها جدا از نحوه سازماندهی‌شان در محتوا در خدمت سرکوب و صدور تروریسم هستند.

فلسفه وجودی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی علاوه بر سرکوب داخلی، صدور تروریسم و دامن زدن به جنگ‌های منطقه‌ای است. در سال ۱۳۶۹ نیروی قدس سپاه به عنوان نیروی برون مرزی سپاه پاسداران به وجود آمد.

شورای نگهبان و مجلس خبرگان کارشان حفظ و اعمال خط قرمزهای ولایت فقیه است. ولایت فقیه از طریق شورای نگهبان از ورود هر عنصر غیر خودی به دایره حکومت جلوگیری می‌کند.

سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی از پنج سازمان تشکیل شده است که وظیفه تبلیغ فرهنگ رژیم ولایت فقیه در کشورهای اسلامی و عضوگیری مسلمانان برای اهداف تروریستی را به پیش می‌برد.

نمایندگی‌های ولی فقیه در ارگان‌های مختلف، کار کنترل این ارگان‌ها از جمله دانشگا‌ه‌ها را برعهده دارند. قوه قضائیه که در کشورهای دموکراتیک یک قوه مستقل است در نظام ولایت فقیه در خدمت سرکوب مردم است. [۳۰]

اقتصاد در رژیم ولایت فقیه

هر نظامی مناسبات منسجم اقتصادی خود را دارا است.به عنوان مثال اقتصاد سرمایه‌داری بر مبنای بازار آزاد و آزادی سرمایه‌گذاری استوار است. نظام سوسیالیستی نیز الزامات و قواعد خودش را دارد.

از آنجا که رژیم ولایت فقیه به دوران قبل از سرمایه‌داری تعلق دارد، از هیچ یک از الگوهای موجود پیروی نمی‌کند. این رژیم دارای یک نظام اقتصادی نامنسجم است. با اجزایی از مناسبات فئودالی و درعین حال برخوردار از پیشرفته‌ترین تکنولوژی‌های قرن بیستم و بیست‌ویکم؛ این ترکیب یک نظام نامنسجم و فاسد اقتصادی را بر ایران حاکم کرده است.

اقتصاد رژیم ولایت فقیه تک پایه غیر تولیدی است و روی یک ثروت ملی یعنی فروش نفت سوار است. اقتصاد تک‌پایه همواره یک نظام اقتصادی خطرناک است.[۳۱]

سرنخ‌های اقتصاد در رژیم ولایت فقیه در دست باندهای حاکم است که دائما بر سر مالکیت منابع اقتصادی با هم رقابت می‌کنند. سپاه پاسداران یکی از بزرگترین قطب‌های اقتصادی در ایران است و بسیاری از شرکت‌ها و کارخانه‌جات و بنگا‌ه‌های اقتصادی را در اختیار دارد. از جمله بنگاه‌های اقتصادی سپاه، مؤسسات مالی گوناگون است که با اختلاس و بلوکه کردن دارایی‌های مردم قشری به نام غارت شدگان مؤسسات مالی را به وجود آورده است.

یکی از نمودهای نابودی اقتصادی در رژیم ولایت فقیه، خصوصی سازی است. خصوصی سازی در اساس واگذاری کارخانجات و مؤسسات اقتصادی به مهره‌ها و نهادهای حکومتی مانند سپاه پاسداران، بنیاد شهید، بنیاد مستضعفان و آستان قدس رضوی است. سیاست خصوصی سازی در عمل به ورشکستگی مؤسسات و کارخانه‌ها انجامیده است. ماشین سازی تبریز، نیشکر هفت تپه، هپکو اراک از این جمله‌اند. وضعیت این شرکت‌ها به شکلی است که توان پرداخت دستمزد کارگران خود را ندارند. اغلب اعتراضات کارگری، مربوط به کارخانه‌های خصوصی سازی شده است.[۳۲]

امکان اصلاحات در رژیم ولایت فقیه

در نظام‌های دیکتاتوری از نوع اروپای شرقی و آمریکای لاتین، اصلاحات و رفرم از انتخابات شروع شد. دیکتاتوری‌های حاکم تحت فشار بین‌المللی یا داخلی به انتخابات آزاد تن دادند و به تدریج انتخابات به رفرم را‌ه برد تا دیکتاتوری جای خود را به یک دموکراسی داد.

در رژیم ولایت فقیه طی کردن این مسیر امکان پذیر نیست. در ساختار این رژیم همه امور تحت سلطه‌ی ولایت فقیه است. انتخابات تنها زیر نظر شورای نگهبان رسمیت می‌یابد که فقهای آن منتخب ولی فقیه هستند. کلیه قوانین باید از فیلتر شورای نگهبان بگذرند. ماجرای FATF از نمونه‌های دخالت شورای نگهبان در تصویب قوانین است. با وجود این‌که این قانون به تصویب مجلس رژیم ولایت فقیه رسیده بود، ولی شورای نگهبان با آنها مخالفت کرد و مانع پیوستن جمهوری اسلامی به کنوانسیون‌های FATF شد. حتی در صورت عبور برخی قوانین از شورای نگهبان، حکم ولی فقیه می‌تواند آن‌را ملغی کند.[۳۳] به عنوان نمونه‌، از حکم حکومتی خامنه‌ای برای متوقف کردن و رد اصلاح قانون مطبوعات می‌توان نام برد. نمونه‌ای دیگر، حکم خامنه‌ای، برای متوقف کردن طرح دو فوریتی مجلس برای توقف افزایش قیمت بنزین بود.

در رژیم ولایت فقیه استحاله و اصلاحات تنها با ترک برداشتن پایه‌ی صدور تروریسم امکان پذیر است. با توقف صدور تروریسم، سپاه پاسداران یکی از پایه‌های فلسفه وجودی خود را از دست می‌دهد و سرکوب داخلی نیز ترک برمی‌دارد.[۳۳]

مسعود رجوی مسئول شورای ملی مقاومت ایران در مورد رژیم ولابت فقیه در کتاب استراتژی قیام و سرنگونی می‌گوید:

« ...بحث ما، مشخصا بر روی محور و صفحه مختصات سیاسی در مورد رژیم ولایت فقیه است. این رژیم رو به نفی و زوال است، رو به رشد و اثبات نیست. این رژیم پس رونده و پس برنده است، پیش‌برنده نیست. میرنده است، بالنده نیست. کهنه است، نو و پاسخ‌گوی شرایط و اوضاع و مقتضیات جامعه ایران نیست. این رژیم از روز اول، مشروعیت تاریخی نداشت زیرا چنا‌ن‌که گفتیم از اعماق تاریخ و از درون عقب‌مانده‌ترین نیروها سربرداشت. این رژیم از روز اول از نظر مجاهدین مشروعیت ایدئولوژیک هم نداشت و ملغمه‌ای از جاهلیت و ارتجاع بود. اگر در یک منحنی فرضی تاریخی آن را به عقب برگردانیم، همجنان‌که خمینی خودش در کشف الاسرار نوشته بود، هیچ‌گاه با حاکمان جائر در تعارض ماهوی نیست... اکنون به سراغ مشروعیت خمینی و رژیمش می‌رویم که به طور مقطعی مبتنی بر رأی مردم ایران بود. از روز ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، مشروعیت مقطعی سیاسی خود را هم از دست داد و از جبهه خلق به کلی خارج شده‌ است. به همین خاطر هرگز و هیچ‌گاه حاضر نبوده و نیست که به انتخابات آزاد، بدون صافی‌های شناخته شده از قبیل شورای نگهبان ارتجاع و تاریک‌خانه‌های تجمیع آرا حتی در درون خودش تن بدهد. این رژیم بر ضد حاکمیت جمهور مردم ایران است. به همین خاطر باید سرنگون گردد. راه دیگری جز استراتژی سرنگونی وجود ندارد. جز این، هر چه هست، موهوم و غیر واقعی و بازی دادن و سردواندن است.» [۳۴]

دور باطل انتخاب ولی فقیه

ولایت فقیه در ایران توسط مجلس خبرگان انتخاب می‌شود. اعضاء مجلس خبرگان در انتخاباتی انتخاب می‌شوند که تعیین صلاحیت کاندیداهای آن توسط شورای نگهبان انجام می‌شود. شش تن از اعضای شورای نگهبان را ولی فقیه مشخص می‌کند. به این ترتیب او خودش در انتخاب خودش مشارکت دارد. این وضعیت در بین مخالفان رژیم ولایت فقیه به دور باطل انتخاب ولایت فقیه شهرت دارد.[۳۵]

بحران‌های درونی رژیم ولایت فقیه

در  نظام‌های سیاسی جناح‌بندی‌های متفاوتی وجود دارد. این جناح‌بندی‌ها و اختلاف نظرها ناشی از تفاوت ایدئولوژی‌هاست. احزاب چپ و احزاب راست در اروپا دو نوع نگاه متفاوت به کلیه‌ی بخش‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی دارند. پیروزی هر کدام از این احزاب به منزله‌ی ایجاد روش‌های متفاوت در اداره‌ی امور است. به عنوان مثال سوسیالیست‌ها در فرانسه، باور‌هایی کاملا متفاوت از جمهوری‌خواهان فرانسوی دارند.

در رژیم ولایت فقیه چنین جناح‌بندی وجود ندارد. به این معنی که هر دو جناح دارای یک ایدئولوژی و اندیشه‌ی واحد هستند. هر دو پایبند به اصل ولایت فقیه‌اند. هر دو در سرکوب و صدور تروریزم اتفاق نظر دارند و هر دو در زمینه‌ی اقتصادی نگاهی یکسان به امور دارند. رویکرد هر دو جناح در زمینه‌ی اقتصادی ایجاد تک‌پایگی، نابودی تولید داخلی، گسترش واسطه‌گری، گسترش قاچاق کالا و واردات بی‌رویه، رانت‌خواری و اختلاس را دامن می‌زند.

به این ترتیب جنگ جناحی در رژیم ولایت فقیه نه در یک زمینه‌ی دموکراتیک و بر سر نگاه متفاوت به امور، بلکه بر سر به‌دست آوردن سهم بیشتر از قدرت و هم‌چنین سهم از منابع اقتصادی است. آن‌ها هم‌چنین بر سر نحوه‌ی حفظ بقای رژیم ولایت فقیه اختلاف‌نظر دارند. به عنوان مثال جناجی که نام اصلاح‌طلب بر خود دارد اغلب معتقد به نرمش بیشتر در سیاست ‌خارجی است و آن‌را برای بقاء نظام ضروری می‌داند، اما اصول‌گرایان نرمش را آغاز فروپاشی در نتیجه‌ی ورود به زنجیره‌ی عقب‌نشینی‌های بیشتر می‌بینند.

به همه‌ی این دلایل، در فرهنگ اپوزیسیون ایران به‌جای عبارت جناح‌های رژیم ولایت فقیه، از عبارت باندهای قدرت استفاده می‌شود، زیرا هر دو هدفی مشترک، یعنی بقای بیشتر برای تمامیت نظام را دنبال می‌کنند.

نگاهی به پروسه‌ی تاریخی جناح‌ها در رژیم ولایت فقیه حاکی از حذف تمامی دگر‌اندیشان است. خمینی اگرچه در ابتدای انقلاب ضدسلطنتی با تشکیل دولت توسط بازرگان برای به جریان انداختن امور حکومت موافقت کرد و به این ترتیب یک جناح لیبرال را در حاکمیت پذیرفت اما به سرعت او را حذف و به طور کامل  جراحی و سپس سرکوب نمود.

نیروهای انقلابی مانند مجاهدین خلق به دلیل نپذیرفتن اصل ولایت فقیه هرگز نتوانستند وارد حاکمیت شوند. در انتخابات مجلس در سال ۱۳۵۸ تمامی کاندیداهای مجاهدین با تقلب و ارعاب و سرکوب از دور خارج شدند. در سال ۱۳۵۸ خمینی با فتوای علنی خود مسعود رجوی را از کاندیداتوری ریاست جمهوری به دلیل عدم اعتقاد به قانون اساسی و نپذیرفتن اصل ولایت فقیه حذف کرد.

دعواهای باندی در رژیم ولایت فقیه،در مواجهه‌ی نظام با چالش بقاء، به طور مداوم رو به افزایش است. در دوران حاکمیت خمینی جنگ‌های باندی اغلب زیر چتر قدرت بلامنازع خمینی محو می‌شدند. خمینی خود را فراتر از هر دو جناح می‌دانست. در دوران حاکمیت خامنه‌ای که از کاریزمای خمینی برخوردار نیست، تضادها با گذشت زمان حادتر و جوشان‌تر هستند. خامنه‌ای خود رسما در رأس یک جناح از حاکمیت است که به اصولگرایان معروف هستند.[۳۶]

منابع

  1. بازخوانی دو ماه مقابله تمام قد علی خامنه‌ای با روح‌الله خمینی‎‌
  2. ولایت در قانون اساسی
  3. کتاب خمینی دجال ضد بشر ـ ص۲۴ - انتشارات سازمان مجاهدین خلق ایران
  4. کتاب خمینی دجال ضد بشر- ص۳۵ و ۳۶ - انتشارات سازمان مجاهدین خلق ایران
  5. صحیفه نور - جلد ۱۵
  6. پابه پای آفتاب -جلد۳ ص۱۶۳- مصاحبه با حمید روحانی
  7. صحیفه نور- جلد۱ - ص ۲۶۶
  8. صحیفه نور - جلد ۲ - ص۴۴
  9. خمینی دجال ضد بشر - ص ۳۹ تا ۲۳۴ - انتشارات سازما مجاهدین خلق ایران
  10. کتاب شناخت رژیم ولایت فقیه - انتشاران سازمان مجاهدین خلق ایران
  11. آیه ۵۹ سوره نساء
  12. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران - ویکی نبشته
  13. دموکراسی خیانت شده-صفحهٔ ۱۳۶
  14. استراتژی قیام و سرنگونی- مسعود رجوی
  15. دموکراسی خیانت شده-صفحهٔ ۱۳۷
  16. کتاب استراتژی قیام و سرنگونی - ص۲۹۰ - مسعود رجوی
  17. ۱۷٫۰ ۱۷٫۱ کتاب شناخت رژیم ولایت فقیه - انتشارات سازمان مجاهدین خلق ایران
  18. کتاب شناخت رژیم ولابت فقیه - انتشارات سازمان مجاهدین خلق ایران
  19. قانون اساسی ایران - ویکی نبشته
  20. ۲۰٫۰ ۲۰٫۱ کتاب اسلام دموکراتیک پاسخ بنیاد گرایی - سخنرانی مریم رجوی در پارلمان نروژ- ص۱۵ و ۱۶
  21. ۲۱٫۰ ۲۱٫۱ ۲۱٫۲ کتاب شناخت رژیم ولایت فقیه فصل ۴ - انتشارات سازمان مجاهدین خلق ایران
  22. کتاب حکومت اسلامی (ولایت فقیه) - نوشته خمینی
  23. صحیفه نور- جلد‍۱۲ ص ۴۰
  24. صحیفه نور - جلد ۱۲ - ص۴۴
  25. کتاب خاطرات آقای منتظری و مصاحبه با بی بی سی
  26. ۲۶٫۰ ۲۶٫۱ کتاب شناخت رژیم ولایت فقیه - انتشارات سازمان مجاهدین خلق ایران
  27. ۲۷٫۰ ۲۷٫۱ ۲۷٫۲ ۲۷٫۳ رژیم یاغی ـ گزارش منتشر شده گروه اقدام ایران در وزارت امور خارجه آمریکا
  28. صفحه انقلاب سوریه - ایران پدیا
  29. کنفرانس مطبوعاتی عربستان و نمایش قطعات موشکها و پهبادهای رژیم ایران در حمله به آرامکوـ سایت مجاهد
  30. کتاب شناخت رژیم ولایت فقیه - انتشارات سازمان مجاهدین خلق ایران
  31. کتاب شناخت رژیم ولایت فقیه ـ انتشارات سازمان مجاهدین خلق ایران
  32. خصوصی سازی پر از حرف و حدیث - سایت سازمان مجاهدین خلق ایران
  33. ۳۳٫۰ ۳۳٫۱ کتاب شناخت ولایت فقیه - انتشارات سازمان مجاهدین خلق ایران
  34. کتاب استراتژی قیام و سرنگونی - مسعود رجوی
  35. دور باطل انتخاب رهبر در نظام جمهوري اسلامي
  36. کتاب شناخت رژیم ولایت فقیه - انتشارات سازمان مجاهدین خلق ایران