زندان قصر
زندان قصر، یکی از زندانهای مشهور ایران است که در سال ۱۳۰۸ ساخته و بازسازی شد. زندان قصر در محدوده از شمال، خیابان معلم و از جنوب، خیابان پلیس و اکنون بزرگراه صیاد شیرازی و از غرب، خیابان سروش در موازات خیابان شریعتی و از شرق، خیابان مرودشت قرار داشت که بعد از تعطیلی زندان به باغ موزه قصر تغییر نام یافت.[۱]
در مکانی که بعدا زندان قصر نام گرفت یکی از قدیمیترین کاخ های پادشاهان قاجار بود که در ۱۱۷۷خورشیدی و در ابتدای سلطنت فتحعلیشاه ساخته شد. وجه تسمیه نامگذاری زندان قصر نیز برگرفته از بنای پیشین، «قصر قجری» است. این بنا فاقد پنجرههای بیرونی بود و از این جهت بیشتر از آن که به یک کاخ پادشاهی شبیه باشد به یک قلعه نظامی شباهت داشت. در زمان مظفرالدینشاه این بنا از بین رفت و در زمان رضاشاه این زندان در آن ساخته شد. طراح زندان یک افسر قزاق روستبار بود. بعد از کودتای ۱۳۳۲ قسمتهای الحاقی ساخته شد و ساختمان زندان سیاسی نیز در همین سالها ساخته شد. زندان قصر برای دههها در زمان قاجار و پهلوی مورد استفاده قرار گرفت. این زندان در سال ۱۳۸۳ تعطیل شد و در فهرست آثار ملی سازمان میراث فرهنگی جای گرفت. در سال ۱۳۹۱ این زندان توسط شهرداری تهران به باغ موزه تبدیل شد و در آبان همان سال افتتاح شد.
ولی از میان افرادی که سر و کارشان به این زندان افتاده است میتوان به اسامی مهم زیر اشاره کرد طاهره قرهالعین دکتر تقی ارانی افراد گروه ۵۳ نفر دکتر خلیل ملکی، عبدالحسین نوشین، نورالدین کیانوری، محمدعلی عمویی، موسی خیابانی، مسعود رجوی، سرلشکر قرنی مهندس بازرگان، دکترسحابی، آیتالله طالقانی، مهدی اخوان ثالث، احمد شاملو، نیما یوشیج و صدها نام دیگر[۲]
تاریخچه زندان قصر
زندان قصر در عهد قاجار
در زمان قاجار این منطقه مکانی بود که بوستان خرمآباد نامیده میشد و در مسیر جاده قدیم شمیران واقع بود که شهر ری را به قیطریه متصل مینمود.[۳]
فتحعلیشاه قاجار در سال ۱۱۷۷ هجری خورشیدی مصادف با دومین سال سلطنت خود دستور داد که قصری خارج از تهران برایش بسازند با صدور دستور ساخت قصر در خارج تهران عمارتی بزرگ متشکل از اندرونی کلاه فرنگی و استخر بنا گردید.[۳] نام این قصر، قصر قاجار بود. چنان که از توصیفات اوژن فلاندن در کتابش بر می آید، این قصر دارای آمفی تئاتر و تزئینات آیینهکاری زیبایی بوده است.
این قصر در زمان ناصرالدین شاه به مکانی برای اردوی سالیانه فوج قزاق تبدیل شد و به کلی تغییر کرد. سپس در دوران مظفرالدین شاه این باغ قصر به ژاندارمری تحویل داده شد. در سال ۱۲۸۲ قسمت های زیادی از این قصر بر اثر سیل و بارندگیهای شدید از بین رفت. سالها بعد زمانی که سوئدیها ادارهی شهربانی تهران را به عهده داشتند در این مکان ادارهی شهربانی تأسیس شد و به آن زندان نظمیه نیز اضافه شد. این ساختمان دارای چند اتاقک بود و زیرزمین آن به زندانیان اختصاص داده شده بود.[۴]
در زمان محمدعلی شاه کارکرد نظامی قصر پُررنگتر شد. بریگاد قزاق تابستانها برای هواخوری و فرار از گرما به آنجا میرفت. قصر مزبور بعدها پایگاه نظامی حکومت برای حمله به مشروطهخواهان شد.[۵]
قصر قاجار کمکم از رونق افتاد و به صورت یک مرکز نظامی درآمد. تا آنکه در سال ۱۳۱۳ خورشیدی این محل به زندان مخوفی تبدیل شد که به آن «زندان قصر» نام نهادند و تا سال ۱۳۸۲ یعنی حدود ۷۰ سال از آن به عنوان زندان استفاده شد.[۲]
«زندان قصر جای مخوفی است. دیوارهای عظیم و متعّدد و کریدورهایی که زندان را احاطه کرده در تازه وارد چنین تاثیر میگذارد که انگار کسی که به دام این زندان افتاده است هیچ وقت رها نمیشود». بزرگ علوی، کتاب «پنجاهوسه نفر»[۵]
منطقهای که در آن امروزه موزهی قصر احداث شده است در زمان قاجار در فاصله زیادی از تهران واقع شده بود. این مکان کنار مسیر جاده قدیم شمیران قرار داشت.[۴] بنای تاریخی زندان قصر در آبان ماه ۱۳۷۵ با شماره ۱۷۶۶ در فهرست آثار ملی ایران ثبت گردید.[۳]
زندان قصر در عهد رضاشاه
با شروع حکومت رضاشاه زندانهای موجود در زندان قصر دیگر کافی نبود و به همین خاطر رئیس شهربانی آن زمان که سرتیپ درگاهی بود دستور مکانی برای ساخت زندان جدید در این مکان را داد.[۳]
محلی که برای اینکار در نظر گرفته شد، همین قصر قاجار بود که دارای ساختمانهای قدیمی و وسیع و متروکه بود. این مجموعه که در سال ۱۱۶۸ شمسی ساخته شده بود، محل مناسبی برای ایجاد زندان تشخیص داده شد. و بین ارتش، مخابرات و زندان تقسیم گردید.[۶]
زندان قصر یکی از مهمترین و بزرگترین زندانهای رژیم پهلوی بود که به وسیله رضاخان در ۱۳۰۸خورشیدی دوباره بازسازی و افتتاح شد. و در طول سالهای مختلف گسترش یافت. بخش سیاسی این زندان در سالهای بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ساخته شد و بسیاری از مبارزان و انقلابیون مدتی را در این مکان به اسارت بسر بردهاند.[۷]
طراح وساختار زندان قصر
معمار روسی مشهور با نام نیکولا مارکوف کسی بود که زندان قصر را طراحی نمود این زندان ۱۹۲ اتاق برای نگهداری زندانیان داشت که در این میان ۹۶ اتاق ۵ نفره بودند و باقی ساختاری انفرادی و تک نفره داشتند البته در این مجموعه بیمارستان نیز ساخته شده بود که از ۶ اتاق ۶ تخته و ۱۶ اتاق یک تخته تشکیل شده بود. سرتیپ درگاهی کسی بود که نیاز به زندان جدید را مطرح نمود در زمان افتتاح زندان توسط رضاشاه سرتیپ از شاه دعوت نمود تا درون یکی از سلولهای زندان بیاید و همین عاملی شد تا سرتیپ دو روز در زندانی که خودش ساخته بود زندانی باقی بماند. از این رو سرتیپ درگاهی خود یکی از اولین زندانیان زندان قصر بود.
فاز یک زندان قصر
در زمان رضاشاه، فاز یک این زندان به بهرهبرداری رسید. این مکان امروزه ساختمان نیکولای نام دارد. مساحت آن حدود ۸۸۰۰ متر مربع میباشد.
فاز اولیه زندان که در آن زمان افتتاح شد ۱۹۲ اتاق بود با گنجایش ۸۰۰ زندانی. بعدها و تا زمان ساخت زندان اوین در دهه چهل، این زندان تنها زندان پایتخت بود.[۶]
زندانیان مشهور زندان قصر در عهد رضاشاه
افراد مشهوری زیادی در زندان قصر روزگار گذراندهاند. در این میان میتوان به قوامالسلطنه، صولتالدوله، صارمالدوله، عبدالحسین تیمورتاش، بزرگ علوی، محمد فرخی، دکتر تقی ارانی و علیمردانخان بختیاری اشاره نمود بزرگ علوی نیز در کتابی به نام ۵۳ نفر سرگذشت اسارت خود و زندانیان دیگر را به رشته تحریر درآورده است.
یکی دیگر از بازداشت شدگان این زندان لورنس عربستان جاسوس زبردست انگلیسی بود که طرح خاورمیانه را پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی پیاده کرد که در این منطقه کشورهای کوچک و بزرگی عربی ایجاد شد. او در زمان شورش اسماعیلآقا سیمیتقو در کردستان به آن منطقه برای کمک به تجزیه بخشی از ایران رفته بود. هنگامی که شورشیان سرکوب شدند لورنس نیز دستگیر شد و به زندان قصر افتاد ولی بعد از چندی از این زندان فراری داده شد.[۲]
گروه ۵۳ نفر
گروه موسوم به ۵۳ نفر که گرایش به سوسیال دموکراسی یا کمونیسم داشتند. بخشی از مدت زندان خود را در زندان قصر گذراندند یکی از مهمترین اعضا این گروه انور خامهای بود. وی درباره شرایط این زندان میگوید: این زندان چهار کریدور بود و همه ما در سلولهای انفرادی بودیم. آن جا در کریدور یک و دو که وضعیت بهتری داشت و تخت خواب هم داشت، سرویسهای بهداشتی بیرون سلولها بود و برای استفاده از آن باید در میزدیم و با مأمور میرفتیم.
خامهای درباره شکنجه شدن در این زندان میگوید: در زندان قصر ما را شکنجه نمیکردند. فقط زمانی که ما در زندان اداره سیاسی، یعنی همان جایی که الان موزه شده، به عنوان متهم تحت بازجویی بودیم شکنجه میشدیم. خود من هم آن جا مفصل کتک خوردم. وضع ما با بقیه زندانیان فرق میکرد. ملاقات هفتهای یک بار داشتیم. غذا از منزل میآوردند. کتاب همه نوع داشتیم...[۷]
فرخی یزدی در زندان قصر
محمد حجتی کرمانی میگوید فرخی را در بند ۲ زندان قصر که بند شومی بود در مجاورت قتلگاه تیمورتاش و سردار اسعد زندانی کردند اما او به هشدارها توجه نمیکرد و مرتبا از حکومت انتقاد میکرد و شعر بر ضد نظام میسرود و سرانجام هم یک غزل که به مناسبت عروسی ولیعهد (محمدرضا) و فوزیه و آغاز جنگ جهانی دوم سروده بود کار را تمام و حکم قتل او را صادر کرد. من به سلولش رفتم که دیوارهایش از شعر سیاه شده بود. مرا این رباعی تکان داد:
هرگز دل ما ز خصم در بیم نشد
در بیم ز صاحبان دیهیم نشد
ای جان به فدای آنکه پیش دشمن
تسلیم نمود جان و تسلیم نشد[۷]
نقل است: فرخی یزدی غزلی گفته با مطلع «ای دژ سنگدل قصر قجر قاجار»که مفقود شده است.[۸]
فرخی یزدی در دیوان عزلیاتش شعر معروفی در مورد زندان قصر دارد:
سوگواران را مجال بازدید و دید نیست
بازگرد ای عید از زندان که ما را عید نیست
گفتنِ لفظِ مبارکبادِ طوطی در قفس
شاهدِ آیینهدل داند که جز تقلید نیست
عید نوروزی که از بیداد ضحّاکی عزاست
هرکه شادی میکند از دودهٔ جمشید نیست
سر به زیرِ پَر از آن دارم که دیگر این زمان
با من آن مرغ غزلخوانی که مینالید نیست
بیگناهی گر به زندان مُرد با حال تباه
ظالمِ مظلومکش هم تا ابد جاوید نیست
هرچه عریانتر شدم گردید با من گرمتر
هیچ یار مهربانی بهتر از خورشید نیست
وای بر شهری که در آن مزد مردان درست
از حکومت غیر حبس و کشتن و تبعید نیست
صحبت عفو عمومی راست باشد یا دروغ
هرچه باشد از حوادث فرخی نومید نیست[۹]
پزشک احمدی قاتل معروف
پزشک احمدی طبیب مخصوص زندان قصر در دوران رضا شاه بود و قتلهای بسیاری به دست او و با تزریق آمپول هوا صورت گرفته است. وی متهم به قتل جعفرقلیخان بختیاری (سردار اسعد)، خان باباخان اسعد (برادر سردار اسعد)، محمدفرخی یزدی (شاعر و مدیر روزنامه طوفان)، دکتر تقی ارانی (رهبر گروه کمونیستی ۵۳ نفر) و تیمورتاش (وزیر دربار رضا شاه) بود.[۱۰]
اعدام در زندان قصر در زمان رضاشاه
رضا شاه آزادیخواهان را در زندان قصر به بند و بهدار کشید و از انقلاب مشروطه و آزادیهای آن قطرهای باقی نگذاشت.[۱۱]
اصطلاح آب خنک خوردن و زندان قصر
ماژور ژوبر در توصیف این قصر گفته بود: قصر قاجار بر فراز تپهای واقع و بنایی است بسیار زیبا و ساختهشده با آجر که باغ وسیعی بر آن احاطه دارد. نهر آبی از وسط باغ جاری است که پس از تشکیل حوضها و فوارهها در جلگه زیردست گم میشود. به دلیل وجود نهر و آب گوارای آن، اصطلاح آب خنک خوردن در میان اهالی تهران معروف شد و دهان به دهان گشت تا بین همه اهالی ایران جا افتاد.
زندان قصر در عهد محمدرضا شاه
مدیریت زندان قصر
سرتیپ اصغر کورنگی، ریاست زندان قصر را در اواسط دهه ۴۰ بر عهده داشت.[۷] طبق گفته او قبل از او سرتیپ سیاسیپور رئیس زندان قصر بود. کورنگی مدعی است که در زمان شاه ۲۹ روز زندانی شده است زیرا به زندانیان سیاسی کمک کرده و طبق گفته خودش به آقایان طالقانی و دکتر سحابی و بازرگان و دکتر شیبانی و مهندس سحابی و کاظم سامی که از تبعید برازجان برگشته بودند اطلاع داده است که در اتاقهایشان در زندان میکروفن و شنود کار گذاشتهاند و این بعدا که روشن شد منجر به دستگیری او شد.[۱۲]
در دهه ۵۰ تیمسار محرری از ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۷ (پیروزی انقلاب) رئیس زندان قصر بود. در پی اوجگیری مبارزه مسلحانه رئیس زندان سیاسی و رئیس زندان قصر از کار برکنار شدند و گروه جدیدی مرکب از سرلشکر [فرجالله سیفی] کمانگر، سرهنگ منصور محرری و سرگرد منصور زمانی که بسیار خشنتر بودند روی کار آمدند. کمانگر ریاست کل زندانها، محرری ریاست زندان قصر و زمانی ریاست زندان سیاسی قصر را بر عهده گرفتند و بلافاصله سیاستهای جدید و خشنی در قبال زندانیان به اجرا درآمد.[۱۳]
سرتیپ محرری در ۱۳۵۷ از زندان گریخت و به کاستاریکا رفت. سرگرد [بیژن] یحیایی رئیس زندان سیاسی قصر نیز که از جمله زندانبانان خشن و سختگیر زندان قصر بود، داماد سرتیپ منصور محرری بود.[۱۳]
اکبر صالحی برادر مرتضی صالحی (رئیس زندان گوهردشت و معروف به صبحی) از مسئولان زندان قصر شد.[۱۴]
رابطه ساواک با زندان قصر
مسئولین اداره کل سوّم ، از تنظیم رابطه مدیران زندان قصر با زندانیان سیاسی ناراضی بودند و آنها را به مماشات و کوتاهی متهّم میکردند. دو بهمزنیهای ساواک شدت گرفت و افسران میانه رو مثل سرهنگ کورنگی، سرگرد تیموری، سرگرد اسدی، سرگرد کمیلیان و سروان تعزیهچی (تجزیهچی)، جای خود را به امثال محررّی و یحیایی و زمانی و شعلهور و قاسم ژیانپناه دادند.[۱۵]
ساختار زندان قصر
کورنگی در مورد شرایط زندانیان میگوید: زندان قصر واقعا جای عجیبی بود. دو زندان عمومی داشت به اضافه زندان دارالتادیب، دو زندان سیاسی به شمارههای ۳ و ۴ و یک زندان مسلولین و بخش روانی و بهداری.[۷]
زندان قصر در دهه ۴۰ بنا بر گفته اصغر کورنگی رئیس وقت زندان قصر یک ساختمان ورودی داشت، بعد زندان شماره یک، دو، سه و چهار و نهایتا دارالتأدیب. زندان شماره دو، ۹ بند و حدود سه هزار زندانی داشت.[۱۲]
ساختمان و حیاط بندها
حیاط بند سیاسی در زندان قصر فضایی به مساحت تقریبی چهارصد متر مربع را در بر میگرفت. ساختمان اصلی این بند به صورت سه گوش یا مدور در سه یا چهار طبقه بود که در هر طبقه یک بالکن (هشتی مشرف به حیاط) وجود داشت و بین اتاقهای طبقه ارتباط برقرار میکرد. جلوی آن را نیز نردههای حفاظ گرفته بودند. در دورهای بند سیاسی زندان قصر، ساختمانی بود که به صورت (ال/L) بنا شده و یک راهرو و تعدادی اتاق را شامل میشد.[۱۶]
برجهای دیدهبانی
برجهای دیدهبانی در گوشههای محوطه قرار دارند برج جنوب شرقی محوطه دارای دوربین دوچشمی تلسکوپ است که از آن برای رصد نجومی و شهری استفاده میگردد.[۳]
نمای بیرونی زندان قصر
معماری هشتی در کل ساختمان دیده میشود شکل کلی ساختمان به شکل مربع است که دو گوشه این مربع دارای ضلع خارجی است و هر گوشه مربع یک هشتی قرار دارد و بندها از طریق اضلاع و مرکزیت هشتیها به هم متصل میشوند همین شباهت در بندها باعث سردرگمی افراد میشود و فرار از زندان را بسیار دشوار میکند مرکز مربع هم محوطه هواخوری مرکزی به حساب میآید.[۳]
زندان سیاسی زندان قصر
زندان سیاسی پنج هزار متر مربع مساحت دارد. پس از کودتای ۲۸ مرداد، سه و چهار ساختمان به زندان قصر اضافه شد زیرا به دلیل افزایش زندانیان سیاسی فضای کافی وجود نداشت. به همین خاطر ساختمان زندانیان سیاسی به طور کامل از زندانیان عمومی جدا گردید.[۳]
در سایت تهران آمده است: با افزایش تعداد زندانیان سیاسی و کافی نبودن فضای زندانهای شماره ۳ و ۴ در اوایل دهه ۰۲ تصمیم به ساخت زندانی مخصوص سیاسیون گرفته میشود. این زندان که به گفته علی عمویی از ابتکارات رزمآرا بود، در گوشه شمال شرقی محوطه زندان قصر ساخته میشود. محمدعلی عمویی در بخشی از کتاب دُرد زمانه در جایی که خاطرات سال ۱۳۳۸ را شرح میدهد، درمورد زندان سیاسی گفته است:... امتداد جاده شوسه به ساختمان محکم و تازهسازی میرسید که برخلاف سایر بناهای زندان قصر که مصالحشان آجر و گچ بود، از بتن آرمه ساخته شده بود. با ساخته شدن زندان شماره ۲ قصر کلیه زندانیان سیاسی تبعیدی به تهران عودت داده شدند و در آن زندان تازهساز جایگیر شدند. این زندان از چهار بند و سه حیاط تشکیل میشد. پس از عبور از در بزرگ آهنین و به دنبال آن از در میلهای، به هشتی مربع شکل نسبتا بزرگی میرسی که دفتر زندان و درهای اطاق ملاقات و بندهای مختلف به آن باز میشدند. بند یک روبرو (شمال)، اطاق ملاقات، بند ۲ و حیاط مربوط در شرق و دفتر زندان، بند ۳ و حیاط بزرگ در غرب واقع بودند.[۱۷]
بندهای زندان سیاسی زندان قصر
در خاطرات سیدکاظم بجنوردی آمده است «سلولهای عجیب و غریبی داشت، ساختمانی محکم با درهای آهنی یکپارچه، این زندان شامل شش بند بود یا یک مدیریت واحد. سرهنگ زمانی در آن موقع رئیس زندان بود.»[۱۸]
در این زندان بندهای ۱و۲و۳ برای زندانیهای زیر ده سال محکومیت و بندهای ۴و۵و۶ برای زندانیهای از ده سال به بالا بود. بندهای ۱ و۲ و۳ یک واحد به حساب میآمد. آنها به هم راه داشت و زندانیها میتوانستند از این بند به آن بند بروند. ۴ و ۵ هم به همین ترتیب بود، ولی بند ۶ استثنا بود. این بند مخصوص زندانیهای خاصی با محکومیتهای سنگین بود؛ اغلب کسانی که محکوم به حبس ابد بودند…» در این بند نگه داشته میشدند.[۱۸]
قرنطینه
یک زندانی نقل میکند:
«در زمستان سال ۱۳۵۳ بعد از یازده ماه خوردن! و خوابیدن! در بازداشتگاه موسوم به «کمیته مشترک»، به زندان قصر منتقل شدم. روز و شب اول را طبق رسم، در اتاقک منزوی بسیار سرد و متعفنی موسوم به قرنطینه در کنج زندان عمومی با دو نفر که از روزنامه «آیندگان» گرفته بودند گذراندم. صبح جوانی تکیده و استخوانی را به ما اضافه کردند با یک لنگ حمام به دور سرش عمامه کرده از سرما: سعید سلطانپور که نمیشناختم اش. این بماند.»[۱۹]
روز بعد در بند دو زندانیان سیاسی، معروف به بند «زیر دادگاه» جا گرفتم که بند سه هم در همین فقره بود، بند کسانی که منتظر بودند نوبت دادگاه شان برسد. فضای عمومی این بند، «احتیاط» بود که کاری نکنی که پروندهات سنگینتر شود![۱۹]
اتاق ملاقات سالن بزرگی بود که آن را از وسط با دو ردیف میله و توری به فاصله یک متر، دو قسمت کرده بودند. آن طرف ملاقاتیها و این طرف زندانیها میایستادند و با هم دیدار و صحبت میکردند.[۱۸]
شکنجه و فشار در زندان قصر
در سال ۱۳۵۲ سختگیری به نسبت قبل افزایش یافته بود. موقع حمام بردن زندانیان به آنان دستبند میزدند. وقتی افراد را به انفرادی میبردند اول آنان را لخت مادرزاد کردند؛ آن هم جلو چشم مامورین، بعد لباس زندان دادند. سلولهای انفرادی قصر سلولهای تنبیهی بود، دخمهای بود به عرض ۹۰ سانت و به طول قد یک نفر که بتواند بخوابد، مثل یک تابوت تنگ و تاریک، وقتی میخواستم در عرض سلول نماز بخوانم برای رفتن به رکوع مجبور بودم جلو و عقب بروم. این سلول چراغ نداشت، بالای سقف بلندش شیشه کوچکی در اندازههای تقریبی ۱۰ سانتیمتر در ۱۵ سانتیمتر داشت که روزها همان سقف را کمی روشن میکرد. خود سلول نیز در راهرویی بود که آن هم بیپنجره بود بنابراین تاریکِ تاریک بود. هر چهار ساعت چهار ساعت هم اجازه میدادند به دستشویی برویم. یکی از وعدههای غذای روزانه ما حلوا ارده بود. تعداد سلولهای انفرادی ۴ تا بود. محکومین به اعدام را در قفسهایی میگذاشتند که قابل رویت بود تا دست به خودکشی نزنند.»[۱۸]
حمله به زندانیان
۵ تیر سال ۱۳۵۲ که «باتون بدستان کلاه خود به سر»، مغولوار به داخل زندان (بند شماره ۴) ریختند و زندانیان را به قصد کشت لت و پار کردند. ۵ تیر سال ۱۳۵۲ که اعتراض و اعتصاب زندانیان زندان قصر (بند شماره ۴) به دخالت پلیس و گاردهای باتون به دست کشید مدیران زندان، به بند شماره ۳ رفتند و دست به دامان بیژن جزنی و مسعود رجوی شدند تا غائله بخوابد.[۱۵]
پیشتر، در حمله نیروهای گارد به بند شماره ۴ زندان قصر یک زندانی به نام «مسچی» وحشیانه لگدکوب شده بود که فتقش ترکید و کارش به بیمارستان کشید. شماری دیگر از زندانیان هم زخم برداشته و آسیب دیده بودند.[۱۵]
شکنجه در زندان قصر
انور خامهای از گروه ۵۳ نفر میگوید: اگرکسی تخلفی میکرد» پرونده برایش درست میشد و به حبس تاریک موقت در همان زندان قصر منتقل میشد.[۲۰]
در بعضی از بندها مأموران زندان از انجام فرایض دینی و خواندن نماز به صورت دسته جمعی و حتی انفرادی جلوگیری میکردند. مثلاً در دورهای در زندان قصر دستور داده بودند، کسانی که چهل یا پنجاه سال به بالا دارند میتوانند نماز بخوانند، ولی بقیه حق نماز خواندن ندارند.[۱۶]
مسعود حقگو توضیح داد: در زندان قصر درگیریهای زیادی با پلیس بر سر مسائل مختلف داشتیم به عنوان مثال ما نوشتههای خود را در جاهای مختلف زندان جاسازی می کردیم، ۵ تیر سال ۱۳۵۲ نیروهای ساواک به زندان ریختند، کمدهای ما را شکستند و نوشتهها لو رفت، از یک بامداد تا صبح ما را شکنجه دادند. آن زمان من ۱۸ یا ۱۹ ساله بودم مرا کتک میزدند و میگفتند «باید بگویی غلط کردم» اما من امتناع میکردم.[۲۱]
گماشتگان زمانی و ژیانپناه، روزنامه حاوی خبر ترور بیژن جزنی و ذوالانوار و… را با دبدبه و کبکبه به طرف زندانیان پرتاب میکردند و نیشخند میزدند و سکوت پر از اندوه آنان را هم برنمیتافتند و سر هیچ و پوچ اذیت میکردند و کرم میریختند.
در هوای سرد با لباس زیر به انفرادی (درتختهایها) میبردند و آنجا گاه، زندانی را وادار میکردند دستهایش را روی زمین بگذارد و سمت دیوار، معکوس بایستد، در مواردی زندانیان را آویزان میکردند.[۱۵]
خاطره خلیل ملکی از شکنجه شدنش در زندان قصر، ۱۳۴۵: در حیاط کوریدور ۴ که فرخی [مدیر روزنامه طوفان] هم در آنجا بود، ما شاهد و دقیقتر بگویم شنونده صدای شلاقی بودیم که به یک زندانی زده میشد. فرخی سر و صدا و داد و بیداد راه میانداخت و به شلاق زدن اعتراض میکرد. دکتر بهرامی به او نصیحت میکرد که ساکت شود و میگفت این زندانی دزد عادیست و شلاق را به زندانی سیاسی نمیزند. من با فرخی موافق بودم و به دکتر بهرامی از قول جامعهشناس فرانسوی (لادوش فوکو) یادآوری کردم که در رژیمی که شلاق مجازات مجاز باشد، عاقبت به زندانی سیاسی نیز میزنند. سرنوشت چنین بود که درست چند روز پس از این گفتگو خود من در معرض تازیانههای زندانبانان قرار بگیرم و پس از یک ماه من و دکتر بهرامی با هم از نو روی تخته شلاق بخوابیم.[۲۲]
روانیشدن زیر شکنجه
«جسن...» دکتر دندانپزشک نیز به علت شکنجه بیش از حّد تعادلش را از دست داده بود و بی آنکه بداند چکار میکند بلند بلند با خودش حرف میزد. او را از بند «یک و هفت و هشت» زندان قصر بردند و آنقدر وحشیانه زدند که دیوانه و «چِل وضع» شد و بعد از انقلاب هم در خیابانهای تهران دور و بر سطلهای آشغال میچرخید و داد میزد نزن...نزن...شلاق نزن...دستمو نپیچون...نزن... و بچههای کوچک که از رنج و درد او بیخبر بودند، دنبالش میدویدند.[۱۵]
مرگ زیر شکنجه
- «داود محبوب مجاز» که در کمیته مشترک شکنجه بسیار دید و اختلال حواس پیدا کرد، دائم اذیّت میشد و او را زیر هشت میبردند و عاقبت هم بر اثر بیتوجهی همانجا افتاد و مُرد. داود وقتی نماز میخواند دور خودش میچرخید و به چهار طرف سجده میکرد و گماشتگان زمانی و ژیان پناه قاه قاه میخندیدند.[۱۵]
فلک
چندین بار پیش از بردن به انفرادی، پاهای زندانی را در چوب فلک (که زمان میرزارضا کرمانی باب بود) برده و ده دوازده نفر به ترتیب شلاق میزدند تا زندانی بگوید «گه خوردم، گه خوردم».[۱۵]
فحشهای رکیک همراه با تهدید
(تک و توکی از آنان) شرم و حیا را قورت داده و بددهنی میکردند و حرفهای زشت و نامربوط به زندانیان میزدند:
- باتون را در (...) خودت میکنیم بعد بیرون میآریم باید بلیسی...پدر سوخته خرابکار
- میخوای بفرستیمت لای زندانیان عادی در بند قوم لوط، تا وسطای شب نه یک بار، صد بار حالتو جا بیآرند؟ مادر به خطا
- توی بند، با بازی «اش تی تی» تمرین گروگانگیری میکنین؟ «اش تی تیای» نشونتون میدیم که حظ کنین
حیف نون، که شما ولدالزناها بخورین. باید چوب توی «ک...» کرد...
- گاهی هم مزّه میریختند که بیپدر و مادرا، دوای شما فقط و فقط «مشکلگشا» است و لاغیر (مشکل گشا=شلاق)[۱۵]
فرار از زندان قصر
بزرگترین و معروفترین فرار از این زندان که در سالهای پیش از انقلاب رخ داد فرار سید فرهاد نامی بوده است. این فرار در زمان محمدرضا شاه رخ داد. اشرف دهقان از چریکهای فدایی خلق نیز توانست از زندان قصر فرار کند. مدتی قبل از انقلاب نیز درهای زندان توسط زندانیان باز شد و آنها بخشهایی از دیوار را تخریب نمودند. دو آمریکایی که متهم به اختلاس بودند در این زندان قصر زندانی بودند که داستان فرارشان توسط نویسنده آمریکایی به نام فالت به رشته تحریر در آمده است و فیلمی نیز از روی این داستان با نام فرار عقابها ساخته شد.[۳]
▬ نمونه دیگر تلاش یاران «بیژن جزنی» (سعید کلانتری، محمد چوپانزاده، عزیز سرمدی و عباس سورکی) برای فرار از زندان قصر است که در سال ۱۳۴۸ انجام شد امّا به نتیجه نرسید.[۵]
▬ گویا فردی به نام «شیخزاده» اهل آذَرْشَهْرْ (توفارقان یا دِهْخوارْقانْ) هم از زندان قصر فرار کرده که تاریخ دقیق آنرا نمیدانم. در زندان قصر شنیدم شیخزاده از دوستان «طیّب حاجرضایی» بوده است.[۵]
▬ ۲۲ بهمن سال ۵۷ مقارن با اعلامیه بیطرفی ارتش، گروهی که به دروغ خود را هوادار آزادی زندانیان سیاسی جا میزدند، با مردمی که برای آزادی زندانیان سیاسی تلاش میکردند، همراه شدند و به زندان قصر حمله برده و سه آمریکائی را آزاد کردند. ▬ گویا یک واحد کماندوئی ۱۵ نفره با دوستان خودشان در تهران برای حمله به زندان قصر آماده میشوند. آنها در همان روزهای پرآشوب انقلاب قاطی جمعیت شده و با شعار «زندانی سیاسی آزاد باید گردد»، به زندان قصر حمله میکنند که در نتیجه آن ۳ نفر آمریکایی «ماری الن شنایدر»، «لیگود» و «شیاپرون» جیم میشوند.[۵]
فرار اشرف دهقانی
مورد دیگر فرار «اشرف دهقانی» در فروردین سال ۱۳۵۲ از زندان قصر است که به کمک مجاهدین و از طریق معصومه شادمانی صورت گرفت.[۵]
فرار سران حزب توده از زندان قصر
سایت تاریخ شفاهی ایران از این فرار نام برده و آن را یک رویداد مهم توصیف کرده است. در این گزارش آمده است: اعضای حزب از جمله کیانوری، مرتضی یزدی، جودت، نوشین و قاسمی قبلا در اختیار محاکم نظامیبودند که یک دادگاه دادگستری تهران اوایل آذر آن سال به اعتراضشان رسیدگی و اقدام محاکم نظامی در باره آنان را خارج از صلاحیت اعلام داشت و حکم داد که پرونده برای تحقیق به دادسرای تهران ارسال شود. پس از ابلاغ حکم به دستگاه قضایی ارتش، بررسی و مذاکره برای رد و یا قبول آن آغاز شد. ۱۸روز پس از صدور این حکم در تاریخ ۲۴ آذر ۱۳۲۹ در حالی که هنوز تصمیمی درباره ارسال پرونده به دادسرای تهران گرفته نشده بود و بعید بود که با آن موافقت شود ده نفر از رهبران حزب، که از زمان غیرقانونی کردن حزب دستگیر شده بودند به کمک دو تن از افسران شهربانی عضو سازمان نظامی (قبادی و رفعت محمدزاده) با سازماندهی خسرو روزبه و عباسی موفق به فرار از زندان شدند. پنج تن از آنها (کیانوری، قاسمی، مرتضی یزدی، جودت، بقراطی) به سه نفری که از اعضای هیئت اجرائیه باقی مانده بودند (دکتر بهرامی، علی علوی، دکتر فروتن) ملحق میشوند.[۲۳]
زندانیان زندان قصر
در دوره پهلوی چهرههای سیاسی برجستهای مثل مسعود رجوی موسی خیابانی از سازمان مجاهدین خلق ایران و بیژن جزنی و امبرپرویز پویان و علی اردلان از جبهه ملی... و چهرههای مذهبی مثل آیتالله طالقانی، اکبر هاشمی رفسنجانی، محمدتقی شریعتی، مرتضی مطهری و افراد نظامی مثل سرلشکر محمدولی قرنی چهرههای ادبی و سیاسی مثل فرخی یزدی، احمد شاملو، مهدی اخوانثالث، و بعضی دستگیرشدگان از حکومت شاه در اواخر دوره شاه از جمله غلامرضا نیکپی شهردار معروف تهران که بعدا اعدام شد بسیاری دیگر در این زندان زندانی بودند. امیر عباس هویدا که در اواخر دوره شاه و به دستور شاه دستگیر شده بود یکی از زندانیان آن بود. اغلب زندانیان اعدامی رژیم پهلوی نیز در این زندان نگهداری میشدند.[۳]
گفته شده است که خمینی هم مدت ۱۹ روز در این زندان زندانی بوده است.[۶]
احمد شاملو پس از کودتای ۲۸ مرداد وقتی در زندان بود با وارطان سالاخانیان آشنا شد. در هنگام مرگ وارطان در اثر شکنجه، احمد شاملو همبند وارطان بود. وی در آن زمان شعر وارطان سخن نگفت را در رثای او سرود که بعدها برای گذر کردن از سد سانسور، کلمه «نازلی» جای «وارطان» بهکار برده شد. مجاهد در این رابطه نوشته است: گویی وارطان در یاختههای جادویی این شعر زنده است؛ این وارطان است که با قلم احمد شاملو در همان سال در زندان قصر به این شعر خون، تپش و جاودانگی داده است.[۲۴]
حسین خانعلی در خاطراتش میگوید: میشود گفت زندان سیاسی قصر، دانشگاه انقلاب بود. مثلا وقتی جوانی را اولین بار به جرم پخش اعلامیهای به آنجا میآوردند که شاید چیز زیادی هم از مبانی و اصول انقلاب نمیدانست، وقتی از آنجا بیرون میرفت یک انقلابی تمامعیار شده بود. زندگی مبارزان سیاسی در اینجا به هیچوجه بیبرنامه و بیهدف نبود، از صبح که بیدار میشدیم تا شب کلی برنامه برای انجام دادن داشتیم.[۷]
اجتماع بیش از ۳ نفر در زندان ممنوع بود و یادگیری درسها در زندان به این ترتیب بود، مثلاً وقتی من مطلبی را از شخصی مانند آقای محمد تقی شریعتی (پدر دکتر علی شریعتی) که با هم مدتی همسلول بودیم، یاد میگرفتم، در هواخوری یا داخل بند آن را به یک نفر دیگر انتقال میدادم و او هم به نفر بعدی و به این شکل بود که درسها و یا اخبار و حتی بریده روزنامههایی که به شکل قاچاق وارد زندان میشد، بین زندانیان دست به دست میشد.[۷]
زندان قصر و اعتراض جمعی
یک زندانی سیاسی نقل میکند:
در اعتراض به کشتار زندانیان سیاسی در تپه اوین (۳۱ فروردین ۱۳۵۴) سه تن مسئولین مخفی کمون بودیم. طراحی کردیم: از فردا، خرید از فروشگاه و روزنامه و تماشای تلویزیون و بازی بسکتبال و ملاقات و آجیل و میوهخوری و ….. بایکوت. دویدن در ورزش صبحگاهی بجای بیست دقیقه، یک ساعت و بجای حرکات معمولی نرمش، حرکات رزمی با نعره کشیدن؛ و از همه افراطیتر این که همه افراد بند باید موقع ورزش در حیاط باشند اگر هم مریض باشند و ورزش هم نکنند ولی در بند نمانند.
در روزهایی که نوبت حمام رفتن بند ۵ بود، زندانیان آن بند را صف به صف میبایست از حیاط ما عبور داده و به حمام میبردند. رهنمود مسئولین کمون این بود که موقع عبور آنها همه اهالی بند ما دور تا دور حیاط پشت به دیوار زانو به بغل و سرها روی زانو بنشینند. از صبح فردا تا یک هفته این برنامهها اجرا شد. پس از دویدن، همیشه یکی در وسط دایره حرکات نرمش جمعی را رهبری میکرد. اینبار تفنگدارهایی را روی پشت بام بند ناظر بر ورزش مستقر کرده بودند. هر کسی که میدانداری میکرد، میبردندش به «زیر هشت» و شلاق و انفرادی. بلافاصله یکی دیگر داوطلبانه جایش را میگرفت؛ بعد یکی دیگر و فردا و پس فردا به همین ترتیب. در اعتراض به قتل بیژن جزنی و بقیه تیربارانشدگان تپههای اوین، بند محافظهکاری به بند شیردلان تبدیل شد. همه بریدهها، خل شدهها و دیوانهشدههای از شکنجه یا ترس، خبرچینها و حتا یکی دو زندانی عادی که برای جاسوسی به بند ما پیوند زده شده بودند و از هر گونه آزار ما دریغ نمیکردند، همه و همه تابع این مقررات اضطراری بند، در حیاط حاضر میشدند و در گوشهای به تماشا مینشستند. تنها یک نویسنده که قرار بود در آینده خیلی خیلی مشهور شود تمارض کرده و از زیر پتو بیرون نمیآمد.
در یکی از این روزها وسط نرمش رزمی بودیم که سعید سلطانپور را که برای بازجویی و حالگیری مجدد به کمیته برده بودند، به بند ما برگرداندند. پاهای باند پیچیاش دو بچه قنداقی خونین بودند. همه از این شاعر در چنین وضعی انتظار داشتند برود کنار آن نویسنده، زخم هایش را بلیسد. اما سعید، یکسره آمد توی نرمش رزمی و میدیدم چگونه با تمام جاناش به ارتفاعی میپرد و روی زخم هایش بر زمین سیمانی فرود میآید که میداندار ورزش به پایش نمیرسد….[۱۹]
اعتصاب غذا در زندان قصر
سایت مجاهد در این رابطه نوشته است:
در پاییز ۵۶، اعتصابغذای یکماهه زندانیان سیاسی زندان قصر، تأثیر قابلتوجهی بر جو جوشان جامعه گذاشت و ساواک و پلیس شاه را تحتفشار قرار داد. پلیس زندان با ممنوعکردن ورود روزنامه و رادیو، ایجاد محدودیت در ملاقات و دیگر تضییقات زیستی، تلاش میکرد رابطه زندان را با جنبش مردمی قطع کند و از تأثیر متقابل این دو بر روی یکدیگر جلوگیری نماید. زندانیان در آغاز اعتصابغذا، به ملاقات خانوادهها رفتند تا خبر اعتصاب نامحدود را بهطور گسترده در بیرون منتشر کنند. اما در هفتههای بعد، اعتصاب ملاقات نیز به اعتصابغذا افزوده شد تا رژیم از همهطرف تحت فشار قرار گیرد. خانوادهها در جلو زندان، در بازار تهران و در برابر برخی ارگانهای رسمی مثل دادرسی ارتش، اجتماعات اعتراضی و افشاگرانه تشکیل میدادند. این اعتصاب، تأثیر انگیزانندهیی بر جنبش مردمی بهجای گذاشت. پس از گذشت ۲۹روز، در حالیکه تعدادی از اعتصابیان بهحالت اغما افتاده و سلامتیشان بهشدت در معرض خطر قرار گرفته بود، اعتصابغذای قهرمانانه زندان قصر با موفقیت بهپایان رسید. در سال ۵۷ نیز بهمنظور همبستگی با جنبش مردمی، زندانیان سیاسی به یک اعتصابغذای کوتاهمدت دست زدند. خبر این اعتصاب طی اعلامیهیی در خارج از زندان منتشر شد.[۲۵]
مجاهدین خلق و زندان قصر
مادر ذاکری در زندان قصر یا زندان اوین، در میان سایر خانوادههای زندانیان به افشاگری علیه رژیم و زندانبانان میپرداخت. یک بار رئیس زندان قصر تهدید کرد که او را بهخاطر فعالیتهایش دستگیر خواهد کرد. بهدنبال این تهدید، مادر ذاکری خودش به دفتر کار رئیس زندان قصر رفت و گفت: «مگر نگفتهاید که میخواهید مرا بگیرید، آمدهام که دستگیرم کنید».[۲۶]
معصوم شادمانی مادر مجاهد معصومه شادمانی پس از پشت سرگذاشتن یک دوره سخت شکنجه به زندان قصر منتقل شد و مدت ۵سال را در آنجا بهسر برد. معصومه شادمانی در زمستان سال ۱۳۵۷ پس از تحمل چهار سال و شش ماه زندان و شکنجه از جمله آخرین دسته زندانیان سیاسی بود که دروازه زندانها به رویشان گشوده شد و به میان مردم بازگشتند.
عباس داوری از مسئولین سازمان مجاهدین خلق یک تصحیح بر گفتههای مصطفی مدنی در مورد رابطه مجاهدین و فداییها در زندان قصر دارد. او در این نوشته اشاره میکند که شماره ۳ قصر بندی بود که مجاهدین و فداییها در آن کمون مشترک در ۱۳۵۱ داشتند. او از جمله میگوید من شخصاً تا روز ۲۷ مهر ۱۳۵۱ که همراه با تعدادی از مجاهدین و چریکهای فدایی به تبعید در زندان عادلآباد شیراز فرستاده شدیم، در شماره ۳ قصر بودم. مصطفی مدنی را هم بهخاطر دارم اما بیژن در قصر نبود.[۲۷]
صاحب ذبیحیان لنگرودی در دادگاه به ۱۲سال زندان محکوم و به زندان قصر منتقل شد و در ارتباط نزدیک با تشکیلات مجاهدین قرار گرفت.[۲۸]
دکتر احمد طباطبایی در قصر و قزلحصار بهعنوان یک پزشک دلسوز به زندانیانی که زخم شکنجههای ساواک را بر تن داشتند یاری میرساند.[۲۹]
محمد ضابطی پس از محاکمه در دادگاه نظامی برای گذراندن دوران محکومیت از زندان قزلقلعه به زندان قصر انتقال یافت.[۳۰]
لیستی از مجاهدینی که در زمان شاه در زندان قصر به عضویت سازمان مجاهدین درآمدند یا در آنجا محکومیت گذراندند را میتوان در این صفحه سایت مجاهد پیگیری نمود
انتقال مجاهدین از زندان قصر به زندان اوین
محمد حیاتی از کادرهای مرکزی سازمان مجاهدین میگوید:
۹نفر (همان ۷ فدایی و ۲ مجاهد که در تپههای اوین به رگبار بسته شده و به قتل رسیدند) را از زندان قصر بردند کمیته شکنجه کردند از کمیته آوردند اوین و بعد در روزنامهها نوشتند به دروغ که اینها در حین انتقال فرار میکردند و کشته شدند. چه جالب وقتی فرار میکردند تمام تیرها هم به هدف خورده و همه کشته شدند. دروغ محض بهطوریکه بعد از اینکه ما در زندان قصر بودیم این خبر را شنیدیم دیگه تحمل نداشتیم شور و غوغایی بپا شد و رژیم مجبور شد قصر را خلوت کند و ما را هم منتقل کند به اوین[۳۱]
مسعود رجوی در زندان قصر
مسعود رجوی آموزش و تربیت کادر همهجانبه را از زندان قصر شروع کرد.[۳۲]
مسعود رجوی در مورد عذرا علوی طالقانی میگوید:
با پدرش آقای نورالدین علوی طالقانی روحانی برجسته که بارها در روزگار ستمشاهی به زندان افتاده بود و جرمش کمک و تبلیغ برای مجاهدین بود، در زندان قصر همبند بودم.[۳۳]
مهدی خداییصفت از کادرهای مجاهدین خلق میگوید: سه سال بعد از تصویر هستی شناسانهیی که حنیفنژاد برای ما بیان کرده بود، مسعود در زندان شماره ۳ قصر آن تصویر را با تدوین «تبین جهان» به اوج بلوغش رساند.[۳۴]
سخن مسعود رجوی به عنوان نماینده زندانیان در برابر جمعیت تظاهرکنندگان در جلوی زندان قصر: «آیا هیچ واژهیی هست که بشود با بهزبان آوردنش از شما مردم تشکر کرد؟ بهراستی که ما همهٴ این آزادی را مدیون شما هستیم، نه شخص دیگری یا گروهی خاص»
مصاحبه مسعود رجوی با مجله آسیا:
«... داشتم از لحظات شادیآفرین، میگفتم: مثلاً لحظه آزادی از زندان. در لحظات آزادی جمعیت قابل توجهی در اطراف زندان قصر جمع شده بودند. آنها شعار میدادند و نام مرا فریاد میزدند، من هیچ نمیفهمیدم. آخر من که کسی غیر از یک زندانی سیاسی مثل بقیه زندانیان نبودم. مردم از خود بیخود شده بودند. رئیس زندان وحشت کرده بود. از من خواست به پشتبام زندان بروم و با بلندگو به مردم بگویم که همه زندانیان آزاد خواهند شد. من که مات مانده بودم به پشتبام رفتم و مردم سراپای مرا گلباران کردند. من علت این همه تشویق را میپرسیدم و فریادها با شکوهتر از قبل اوج میگرفت: ”زندهباد مجاهدین“ و من در آن حال فریاد میزدم: ”زندهباد خلق“. وحشت مردم از این بود که در گیر و داری که آنروزها وجود داشت، بهنحوی ما را از میان ببرند»
مسعود رجوی ۱ بهمن ۱۳۵۷ از زندان قصر آزاد شد.
آخرین آزادی در زمان شاه از زندان قصر
آزادی آخرین دسته از زندانیان سیاسی زمان شاه در ۳۰ دی ۱۳۵۷ صورت گرفت. تعداد آزاد شدگان مجموعا ۱۶۲ نفر بود. زندانیان آزاد شده از همان محل با اتوبوسها و مینی بوسهایی به مقابل وزارت دادگستری که خانوادههای زندانیان سیاسی در آنجا تحصن کرده بودند رفته و ساعت ۹.۳۰ به آنجا رسیدند.
زندان قصر در جمهوری اسلامی
چهارشنبه، پنجم آذرماه ۱۳۵۹، بنا به دعوت شورای سرپرستی زندانها شماری از خبرنگاران از زندان قصر بازدید کردند. در گزارش آنها آمده است: پس از وارد شدن به این بند بوی نامطبوعی به مشام میرسید، این بند از نظر بهداشتی در وضع بسیار بدی بود. اکثر زندانیان به شدت ناراحت بودند.[۳۵]
دستگیری و شکنجه زندانیان
یکی دیگر از زندانیان که از ترس از گفتن نام خودداری میکرد گفت: «اکثر شکنجهها را ماشاءالله قصاب در این بند انجام میدهد. ماشاءالله قصاب با شیلنگ میزند.»
یکی از زندانیان به نام ناجی میگفت: «برادر من معتاد بود لیکن وقتی به خانه ریختند مرا پیدا کردند. و وقتی ماموران کمیته گشتند یک کتاب جمعه از احمد شاملو پیدا کردند و بعد مرا به عنوان مجاهد آوردند اینجا و مدت یک هفته است که در بند ویژه مبارزه با مواد مخدر بلاتکلیف هستم. ماموران مرا به شدت هم کتک زدهاند.»
یکی دیگر از رندانیان میگفت: «بدون اینکه دادگاه تشکیل بدهند در ظرف یک ساعت، مثلا بیش از ۴۰ تن را محاکمه میکنند و همه را به زندانهای طویلالمدت هم محکوم میکنند! چرا اجازه نمیدهند لااقل زندانی از خود دفاع کند؟! مگر یک زندانی از حقوق اولیهاش این نیست که بتواند از خود دفاع کند؟!»
یکی از زندانیان که به نظر بسیار پیر میرسید و به شدت میلرزید و پیدا بود که جای وی زندان نیست بلکه بیمارستان است گریه میکرد و میگفت: «من کشاورز هستم و بدبخت! مرا برای چه به اینجا آوردهاند؟!»[۳۵]
خلخالی در پاسخ خبرنگاران گفت: ما تعزیر داریم که حکم شرعی است اما شکنجه نداریم![۳۵]
منابع
- ↑ نقشه موقعیت زندان قصر در گوگل
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ تاریخچه زندان قصر و یادها و خاطرههایی از آن
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ ۳٫۴ ۳٫۵ ۳٫۶ ۳٫۷ ۳٫۸ باغ موزه قصر یا زندان قصر سابق
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ آشنایی با باغ موزه قصر یا زندان قصر سابق
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ ۵٫۳ ۵٫۴ ۵٫۵ زندان قصر نخستین زندان متمرکز تهران
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ پرتال خمینی - زندان قصر اولین زندان متمرکز تهران
- ↑ ۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ ۷٫۳ ۷٫۴ ۷٫۵ ۷٫۶ درباره زندان قصر | روایتهایی از دخمه مرگ
- ↑ مرکز بررسی اسناد تاریخی - دایره زندان قصر
- ↑ گنجور - فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶ - در زندان قصر
- ↑ ویکی فقه - پزشک احمدی
- ↑ بچه شاه در شب ۱۷شهریور با فراموشی عمدی قتلعام
- ↑ ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ گفتوگو با رئیس زندان قصر در دهه ۴۰: یک ماه در زندان انفرادی بودم
- ↑ ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ مرکز بررسی اسناد تاریخی - نگاهی کوتاه به زندگی سرتیپ منصور محرری رئیس زندان قصر
- ↑ یکی دیگر از شخصیتهای نظام شکنجه: "صبحی"، رئیس زندان گوهردشت
- ↑ ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ ۱۵٫۲ ۱۵٫۳ ۱۵٫۴ ۱۵٫۵ ۱۵٫۶ ۱۵٫۷ زندان قصر، دادگاه ژیان پناه و داستان تجاوز به زندانیان سیاسی
- ↑ ۱۶٫۰ ۱۶٫۱ بند سیاسی در زندانهای دوره پهلوی
- ↑ سایت تهران - باغ موزه قصر( زندان سیاسی )
- ↑ ۱۸٫۰ ۱۸٫۱ ۱۸٫۲ ۱۸٫۳ زندان قصر به روایت محبوسین
- ↑ ۱۹٫۰ ۱۹٫۱ ۱۹٫۲ از شکنجه گاه کمیته مشترک تا زندان قصر آریامهری!
- ↑ تاریخ شفاهی ایران- خاطرات انورخامهای از زندان قصر
- ↑ موهایم را تراشیدند و فلکم کردند
- ↑ خاطره خلیل ملکی از شکنجه شدنش در زندان قصر، ۱۳۴۵
- ↑ تاریخ شفاهی ایران - 24 آذر 1329 فرار سران حزب توده از زندان قصر
- ↑ وارطان سخن نگفت
- ↑ در سالروز انقلاب ضدسلطنتی، یاد پیشتازان، راهگشایان و شهیدان آن انقلاب گرامی باد
- ↑ مادر ذاکری پیامآور شور و استقامت در مبارزه با خمینی ضدبشر
- ↑ یک نکته از عباس داوری درباره مقاله مصطفی مدنی
- ↑ با یاد مجاهد شهید صاحب ذبیحیان لنگرودی
- ↑ با یاد مجاهد شهید دکتر احمد طباطبایی
- ↑ با یاد مجاهد شهید محمد ضابطی
- ↑ محمد حیاتی از شکنجههای ساواک در زندانهای شاه میگوید
- ↑ ۶۰سال پویایی با کادرهای همهجانبه ـ احمد حنیفنژاد
- ↑ عذرا علوی طالقانی (خواهر سوسن)، زنی از تبار «میتوان و باید»
- ↑ به این نور تن بسپرید، به این نور... ـ مهدی خدایی صفت
- ↑ ۳۵٫۰ ۳۵٫۱ ۳۵٫۲ انتخاب - در بندِ موسوم به خلخالی در زندان قصر چه خبر بود؟