علیاکبر اکبری: تفاوت میان نسخهها
(←منابع) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۱۵: | خط ۱۱۵: | ||
* پیوست سه برگ تصویر نقشه همراه منافق هلاک شده | * پیوست سه برگ تصویر نقشه همراه منافق هلاک شده | ||
جانشین معاونت اطلاعات ناجا: مسعود صدرالاسلام | جانشین معاونت اطلاعات ناجا: مسعود صدرالاسلام | ||
==منابع== | ==منابع== |
نسخهٔ کنونی تا ۳۰ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۱۷:۵۰
علیاکبر اکبری ده بالایی، (زادهی ۱ شهریور ۱۳۵۵ - جانباخته در ۱ شهریور ۱۳۷۷)، عضو سازمان مجاهدین خلق ایران بود، علیاکبر اکبری سالهای کودکی خود را در خانوادهیی متوسط گذراند و تحصیلاتش را در دبیرستان، تا سال دوم هنرستان ادامه داد. او از سال ۱۳۷۲ یعنی زمانی که ۱۵ سال از عمرش میگذشت، از طریق برنامههای تلویزیونی مجاهدین خلق که در برخی مناطق ایلام قابل رویت بود با سازمان مجاهدین خلق آشنا شد. علیاکبر اکبری پس از مدتی در ارتباط با سازمان مجاهدین قرار گرفته و فعالیتهای سازمانی خود را آغاز کرد. علی اکبر اکبری به درخواست خود در سال ۱۳۷۷ در حالی که ۲۰ ساله بود برای انجام عملیات مجازات اسدالله لاجوردی که به جلاد اوین شهرت داشت داوطلب شد. علیاکبر اکبری به همراه هم تیم خود علیاصغر غضنفرنژاد در اول شهریور ۱۳۷۷ اسدالله لاجورردی را به ضرب چند گلوله در مغازهی خود از پا در آورد. علیاکبر اکبری پس از درگیری با محافظین لاجوردی هنگامی که محاصره شده بود پس از استفاده از قرص سیانور در بیمارستان لقمانالدوله ادهم جان باخت.[۱]
دوران کودکی و جوانی
علیاکبر اکبری روز اول شهریور ماه سال ۱۳۵۷ در خانوادهای متوسط در ایلام به دنیا آمد. دوران کودکی علیاکبر اکبری همزمان با سقوط سلطنت محمدرضا شاه و آغاز زمانی بود که خمینی بر مسند قدرت در ایران قرار گرفته بود. او در دوران کودکی و نوجوانی در شهر ایلام که شهری مرزی بود در معرض تبعات جنگ قرار داشت. علیاکبر اکبری همچنین طعم فقر را چشیده و بنا به گفتهی خودش در جوانی شاهد دربدری مردم آن منطقه بوده است. نخستین آشنایی علیاکبر اکبری با سازمان مجاهدین خلق ایران هنگام عملیات فروغ جاویدان بود. فروغ جاویدان عملیات بزرگی بود که از طرف سازمان مجاهدین خلق برای سرنگون کردن جمهوری اسلامی در مرداد ۱۳۶۷ صورت گرفت.
علیاکبر اکبری خود میگوید که در خیابان شاهد اعدام جوانی از اعضای سازمان مجاهدین خلق بوده است و این موضوع کنجکاوی وی را در این رابطه برمیانگیزد.[۲] علی اکبر اکبری در این رابطه گفته است:
«خود ایلام، نشانگر به اصطلاح همین علاقهی مردم به مجاهدین و ارتش آزادیبخش است. یعنی واقعاً مجاهدین تو ایلام ارزشهای خیلی... والا یی دارن. مثلاً وقتی این بچهها را سال ۱۳۶۷، پس از فروغ اعدام میكردن مثلاً دور میدان ۲۲ بهمن یكی رو دار زدن منو رژیم خیلی چیز كرد كه مردمو ...، متفرق كنه. خیلی ناراحت شدم.»[۳]
ارتباط با سازمان مجاهدین
علیاکبر اکبری برای اولین بار از طریق برنامه تلویزیونی سیمای مقاومت که در مناطق مرزی چون ایلام با آنتن معمولی قابل مشاهده بود آشنایی بیشتری با سازمان مجاهدین آشنا شد. وی همچنین از طریق رادیو مجاهد آشنایی بیشتری با سازمان مجاهدین خلق پیدا کرد. او در سن ۱۷ سالگی طی تلاشهایی به سازمان مجاهدین وصل شد و پس از مدتی به عضویت این سازمان آمد.
علیاکبر اکبری در نامهای در این رابطه میگوید:
«تا قبل از اینکه در روابط مجاهدین قرار بگیرم هیچ شناختی از آنان نداشتم. فقط نامشان را شنیده بودم و میدانستم ضد خمینی هستند. اما حالا که این سعادت را یافتهام که با اهداف و آرمان سازمان آشنا شوم با قطع و یقین میگویم اگر نسل ما حتی با گوشهیی از مناسبات و آرمانهای مجاهدین آشنا شود همهشان بهسوی سازمان پر میکشند...»[۴].
علیاکبر اکبری پس از آنکه در ارتباط با مجاهدین خلق قرار گرفت بسیار متأثر از انقلاب درونی مجاهدین شد. انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین نامی است که این سازمان بر روند مبارزهی فکری با اندیشهی مردسالاری و زوایای پنهان آن در افراد میگذارند. مبدع و آغازگر این تحول فکری در سازمان مجاهدین خلق مریم رجوی است. علی اکبر اکبری در این رابطه در نامهی دیگری میگوید:
«کاش زودتر بهدنیای جدید پا نهاده بودم و متولد شده بودم. ای کاش زودتر پرواز را فرا میگرفتم و بال درمیآوردم… بعد از آشنایی با انقلاب خواهر مریم به دنیای جدیدی راه پیدا کردم. دنیایی که اکنون با هیچ چیز عوضش نخواهم کرد. نیرویی که به من قوت میدهد؛ کلید این ساختمان پیچیده، مریم است. احساس میکنم دارم سبکبال میشوم.»[۴]
کشته شدن اسدالله لاجوردی
اسدالله لاجوردی معروف به جلاد اوین ریاست دادستانی انقلاب را از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۳ به عهده داشت. وی مبدع و مبتکر بسیاری از انواع شکنجهها و اعدامها بهویژه در مورد زنان بوده و صدها نفر از زندانیان سیاسی را اعدام کرده است. وی همچنین پایهگذار خانههای مسکونی بود. خانههایی که زندانیان زن را بهصورت مخفیانه به آنها منتقل کرده و در آنجا بهدور از جشم همگان شکنجه و بازجویی میکردند. لاجوردی بهصورت حرفهای اغلب اوقات شبانه روز را در زندان اولین بهسر برده و بر بازجویی از زندانیان سیاسی نظارت داشت. یکی از شاهدین در درمانگاه اوین در مورد نظارت اسدالله لاجوردی بر اعدامها میگوید:
«توی درمانگاه اوین بودم. دکتر گفت: «راستی میدونی توی استخر چطوری اعدام میکنند؟ دورتادور استخر را از محکومان به اعدام پر میکنند. بعد از وسط استخر بهدستور حاجآقا لاجوردی و آقای گیلانی که بیشتر خودشان ناظر بر اعدام هستند؛ آنها را بهرگبار میبندند.حاج اسدالله لاجوردی میگه این بهترین نوع اعدامه. خونها در قسمت عمیق استخر جمع میشه و بعد هم میشه با آب استخر را شست و برای تیرباران بعدی آماده کرد».[۵]
درخواست عملیات
علیاکبر اکبری در سن ۲۰ سالگی یعنی سه سال پس از عضویت در سازمان مجاهدین خلق برای شرکت در عملیاتی جهت از پای درآوردن اسدالله لاجوردی داوطلب شد. وی با اصرار چندینبار از ستاد فرماندهی مجاهدین در داخل کشور خواست تا او را برای انجام این عملیات بپذیرند. سرانجام این درخواست از طرف ستاد فرماندهی مجاهدین در داخل کشور پذیرفته و طراحی برای انجام آن آغاز میشود.
علیاکبر اکبری در این رابطه مینویسد:
«من این افتخار را داشتهام كه بهعنوان فردی از این سازمان این عمل مقدس را انجام دهم تردید نخواهم كرد، و گلوله را میان دو چشم دشمن خواهم نشاند. یا آنجا كه قلبش میتپد. خدا میداند كه چه روزهایی را سپری میكنم، هرثانیه هر لحظه شعلهورتر بر سر جلاد اوین شكنجهگر خواهرها و برادرهایم، متجاوز كثیف و پست فرود میآیم... بخصوص كه یاد خواهر مجاهد شهید منیره كه خواهر برادر مسعود بودند، بیش از هرچیز دیگر آدم را از این گذشت كند، مرده و بیتحرك زمان خسته میكند»[۳]
اجرای عملیات
اسدالله لاجوردی سالها بود از مشاغل حکومتی خود کنار رفته بود. وی به دلیل شهرتی که در شکنجه و کشتن زندانیان سیاسی داشت به لحاظ بینالمللی برای جمهوری اسلامی بهویژه در دوران محمد خاتمی زیانبار بود. اسدالله لاجوردی در بازار تهران یک مغازه فروش روسری و پارچه داشت. در روز اول شهریور ۱۳۷۷ علیاکبر اکبری به همراه علیاصغر غضنفرنژاد، همتیم خود برای آخرین شناسایی و طراحی آخرین راههای خروج پس از انجام عملیات به بازار تهران رفته و بهبررسی موقعیت میپردازند. در همین حین است که علیاکبر اکبری متوجه میشود که لاجوردی در موقعیت مناسبی قرار داشته و میتواند همان روز عملیات را محقق کند. به این ترتیب او یک روز پیش از موعد، با صرف نظر از بررسی راههای خروج از صحنه، وارد مغازه شده و اسدالله لاجوردی را از پای درمیآورد.[۶]علیاکبر اکبری پس از انجام مأموریت، هنگامی که محاصره شده بود پس از استفاده از قرص سیانور در بیمارستان لقمانالدوله ادهم جان باخت.[۱][۷]. همچنین هم تیم او علیاصغر غضنفرنژاد در درگیری با ماموران امنیتی در یکی از شهرهای مرزی دستگیر و پس از شکنجههای فراوان اعدام شد.
اسماعيلي، معاون لاجوردي در سازمان زندانها، «مدير دفتر سابق دادستان كل، معاون طرح و برنامة دادگستری، عضو انجمن اسلامی دادگستری و رئيس تعاونی دادگستری استان تهران بود».
اسامی سایر نفرات
نفر دیگر زينالعابدين مسعودی، نام دارد. وی افسر سپاه پاسداران و از عناصرمخفی وزارت اطلاعات مأمور بهخدمت در وزارت دفاع بود.
در جريان درگيريها، علياصغر فاضل، مدير كل دفتر رئيس ديوانعالی رژيم نيز زخمی شده است. وي قبلاً دستيار لاجوردی در «دادگاه انقلاب اسلامی» و مسئول پشتيبانی زندان اوين بوده است. نامبرده تا سال ۶۶ در سازمان زندانها اشتغال داشت و سپس بهقسمت امنيت داخلی وزارت اطلاعات منتقل گرديد و همزمان در پوشش يك دفتر ساختمانی در شهرآرا به جاسوسی و كار اطلاعاتی اشتغال داشت.[۸]
وصیتنامه علی اکبر اکبری
بخشی از وصیتنامه علیاکبر اکبری چنین است:
«بنام خدا و بنام خلق قهرمان ایران و بنام راهبران عقیدتیام مسعود و مریم، دو سمبل رهایی و شرف انسان در قرون ظلم و ستم بیهمتای خمینی و خمینیان... دوست دارم بروم وسط دژخیمان و فریاد بزنم بنام مسعود و مریم پدر و مادر ایدئولوژیكیم، دژخیم را از سلاح مجاهد خلق گریزی نیست الان میخواهم مأموریت بروم میخواهم باری كه از لحظه ورودم به سازمان مجاهدین بردوشم احساس میكنم را هرچه بیشتر به سرانجامش و مقصدش نزدیكتر كنم. در فرهنگ ما مقصد یك معنی دارد و آنهم پایتخت شیروخورشید است بله، تهران تنها جایی كه حقاً شایسته قدوم رئیسجمهور ایران و هر ایرانی آزاده و شریف است فقط از خداوند عزیزم میخواهم مسعود و مریم تنها دارائیم را در پناه خودش حفظ كند. چرا كه ایران با آنها زنده است و بس. موضوع دیگر كه در سرلوحه زندگـیام نقش بسته انقلاب مریم است، سرچشمه لانهایت توحید و یگانگی با پروردگار، بله تمامی هرآنچه را كه فهمیدهام و دیدهام و حس كردم كه در دنیا وجود دارد از انقلاب است بدون انقلاب "من" وجود ندارم بدون انقلاب شرافت و ناموس وجود ندارد و هویت و ارزش وجود ندارد. اینها را میخواهم با تمام وجود و تك تك سلولهایم به درو دیوارهای ایران بگویم و به آنها نوید رسیدن بهاران خجسته ایران فردا مریم و مسعود رابدهم،. بیش ازاین چیزی وجود ندارد كه بگویم تنها وصیت من این است كه انقلاب مسعود ومریم را با چنگ و ناخن و دندان بگیرید؛ چرا كه بود و نبود تك تك ما همین است یك نكته دیگر میخواستم به خانوادهام گفته شود و آن اینست كه رضا به آرزویش رسید و تنها جایی كه نامش را یافت و خودش را انسان دید فقط و فقط سازمان مجاهدین خلق ایران بود پس از هر كمك و یاری كه میتوانید دریغ نكنید. درآخر هم وصیت میكنم همه دارائیها و مادیاتم در این دنیا را به سازمان تقدیم كنند حتی از یك ریال هم نیز فروگذار نكنند، من تمام دارائیم مسعود و مریم است و هویتم مجاهد خلق؛ با سلاح انقلاب مریم در هرجا قدم میگذارم. دوشنبه ساعت ۱۱/۳۰شب ۷۷/۴/۱ مرگ بر رژیم ضدبشری خمینی درود بر مسعود و مریم رجوی زنده باد ارتش آزادیبخش ملی ایران . رضا اكبری ـ امضا».[۹]
سرنوشت پدر علیاکبر اکبری
سهراب اکبری پدر علیاکبر اکبری یک کشاورز ۶۱ ساله بود. او پس از کشته شدن اسدالله لاجوردی بارها توسط ماًموران وزارت اطلاعات مورد بازجویی قرار گرفت. وی سرانجام در روز ۱۷ فروردین ۱۳۷۸ در حالی که مشغول کار در زمین کشاورزی خود بود مورد حمله ماًموران وزارت اطلاعات و پسر لاجوردی قرار گرفت. ماموراًن با عبور دادن تراکتور از روی وی، او را له کرده و به قتل رساندند.
بهرغم اعمال فشار مقامهای محلی برای جلوگیری از برگزاری مجلس ترحیم، بسیاری از مردم به خانه وی رفته و شهادت او را به بازماندگانش تسلیت گفتند.[۴]
مسعود ر جوی، مسئول شورای ملی مقاومت ایران، کشته شدن سهراب اکبری پدر علیاکبر اکبری را طی پیامی به خانوادهی وی تسلیت گفت. شورای ملی مقاومت ایران طی نامههایی از مجامع بینالمللی مدافع حقوقبشر خواست تا قتل آقای سهراب اکبری را محکوم کنند.[۱۰]
موضعگیری محمد خاتمی
محمد خاتمی كه در آن زمان رییسجمهور بود، از اسدالله لاجوردی بهعنوان «خدمتگزار مردم» یاد كرد. این موضعگیری جنجالی توسط خاتمی در مورد فردی که سوابق قتل و شکنجهی او در نظام جمهوری اسلامی بسیار شهرت داشت باعث شد که تلقی بسیاری از کسانی که محمد خاتمی را یک روحانی مدره یا در تضاد با حاکمیت میدیدند، تغییر کند. [۱۱]
واکنش مردم به کشته شدن لاجوردی
خبر کشته شدن اسدالله لاجوردی یک خبر بسیار جنجالی بود. بسیاری از نسل جوان که دههی شصت را به چشم ندیده بودند پس از کشته شدن وی نسبت به وی و سوابق مشارکت او در قتل و شکنجهی زندانیان سیاسی آگاهی پیدا کردند. خبر کشته شدن اسدالله لاجوردی برای بسیاری از مردم و بهویژه خانوادهی زندانیان سیاسی یک خبر مسرتبخش بود. گزارشهای زیادی از پخش شیرینی در نقاطی از تهران و دیگر استانها و تمام شدن شیرینی بسیاری از شیرینیفروشیها در این رابطه وجود داشت.[۱۲]
گزارش نیروی انتظامی از صحنه
بسمه تعالی
از معاونت اطلاعات ناجا به اداره كل اطلاعات
به : تيسمار فرماندهي محترم نيروي انتظامي
موضوع : ترور احتراماً باستحظار ميرسانم:
سلام عليكم
ساعت ۱۲۴۰ مورخه اول شهریور ۱۳۷۷ دو نفر از عوامل گروهک نفاق در حالیکه یک نفر آنان دیگری را از فاصله تقریباً یک متری حمایت مینموده ضمن ورود به واحد صنفی حاج آقا لاجوردی دادستان اسبق انقلاب اسلامی واقع در پاساژ جعفری بازار بزرگ تهران، ایشان و برادر رئیسی اسماعیلی از پرسنل دادستانی و رئیس دفتر سابق آیتالله موسوی اردبیلی و یک نفر بنام زین العابدین مسعودی [افسر سپاه و از عناصرمخفی وزارت اطلاعات مأمور بهخدمت در وزارت دفاع] را هدف گلوله قرار داده و به شهادت رسانده، یک نفر بنام اصغر دهقان فاضلی [مدير كل دفتر رئيس ديوانعالي و دستيار لاجوردی در دادستانی انقلاب اسلامی] را از ناحیه بینی مجروح و شاگرد مغازه بنام عزیز جباری را نیز مصدوم نموده (نامبرده اخیر سرپایی مداوا شد) و قصد فرار داشتهاند که یک نفر آنان با حضور مأمورین درحالیکه ضمن تهدید صاحب یکباب مغازه ساعت فروشی واقع در پاساژ قیصریه ..... محل مخفی شده بود دستگیر و از وی یک قبضه سلاح کلاشینکف با دو تیغه خشاب ۳۴ تیر فشنگ ،یک قبضه سلاح کمری برتا با صداخفه کن و ۴۳ تیر فشنگ مربوطه، دو قبضه نارنجک جنگی، یک نقشه و یکدستگاه قطبنما یکعدد ساک مسافرتی مشکی رنگ، مبلغ یک میلیون و سیصد و هشتاد هزار ریال وجه نقد، یک بسته مشکوک که تحویل واحد خنثی سازی گردیده کشف و به پاسگاه محل منتقل در بازرسی بدنی از وی یک عدد قرص سیانور و یک عدد لفاف قرص که درپشت پیراهن خود مخفی نموده بود کشف، دراین حین از مأمورین آب خواسته که باتوجه نتیجه تحقیقات مقدماتی و پی بردن به اینکه در مغازه ساعت فروشی نیز یک لیوان آب خورده و سپس خود را تسلیم کرده و با عنایت به کشف لفاف قرص سیانور از وی از اجابت خواسته او خودداری دراین حین که حدود ۲۰ دقیقه از زمان دستگیری گذشته آثار تأثیر سیانور در او، مشاهده بلافاصله توسط عوامل اطلاعاتی به بیمارستان لقمانالدوله منتقل لیکن اقدامات پزشکی مؤثر واقع نگردیده و درحال اغما و هلاک شده است.
مشخصات منافق مجاهد مذکور برابر یک قطعه کارت پایان خدمت مکشوفه از وی عبارت است از:
رضا اکبری ده بالایی فرزند سهراب شماره شناسنامه ۱۲۰۰ صادره از ایلام متولد ۱۳۵۵ (سرباز لشکر ۸۸ زرهی تاریخ خاتمه خدمت ۷۶/۷/۱۵
ملاحظات:
- درجستجوی بعدی از محل حادثه هفت عدد پوکه کلاشینکف و ۲ عدد پوکه برتا کشف گردیده
- دستورات هوشیاری و تقویت گلوگاهها به نواحی ۲۸ گانه ناحیه از طریق معاونت اطلاعات ناجا صادر گردیده است.
- عوامل اطلاعات ناجا بلافاصله در خروجی های تهران،ترمینالها و راه آهن مستقر گردیدهاند .
- برابر آخرین خبر واصله شخص ناشناسی ضمن تماس تلفنی با مرکز پیام آگاهی تهران بزرگ منافق مجاهد مذکور و يا همدست وی را سیدمحمد کاظمینژاد معرفی نموده، مراتب تحت پیگیری است .
- کلیه لوازم مکشوفه از منافق یاد شده تحویل عوامل واجا (وزارت اطلاعات) گردیده است.
- پیوست سه برگ تصویر نقشه همراه منافق هلاک شده
جانشین معاونت اطلاعات ناجا: مسعود صدرالاسلام
منابع
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ سوم شهریور شهادت علی اکبر اکبری
- ↑ برنامه تلویزیونی سیمای آزادی
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ پیشتازان راه آزادی ایران
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ سایت سازمان مجاهدین خلق- سوم شهریور ۱۳۷۷ قهرمان ملی علی اکبر اکبری به شهادت رسید
- ↑ اسدالله لاجوردی کیست؟
- ↑ سایت یوتوپ نگاهی به جنایات اسدالله لاجوردی
- ↑ سایت بالاترین مجازات لاجوردی
- ↑ نقل از اطلاعیه ستاد فرماندهی مجاهدین در داخل کشور ۲ شهریور ۱۳۷۷
- ↑ برنامه تلوزیونی سیمای آزادی
- ↑ دبیرخانه شورای ملی مقاومت ایران- ۷اردیبهشت ۱۳۷۸ (۲۷آوریل ۱۹۹۹)
- ↑ سایت ایران آزاد قهرمان ملی علی اکبر اکبری
- ↑ مجازات لاجوردی - تلویزیون سیمای آزادی
علیاکبر اکبری |
---|