کاربر:Khosro/صفحه تمرین حسن ضیا ظریفی

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
حسن ضیا ظریفی
حسن ضیا ظریفی؛5.JPG
حسن ضیا ظریفی
درگذشت۳۰ فروردین ۱۳۵۰
تهران، تپه‌های اوین
علت مرگتیرباران
آرامگاهبهشت زهرا، قطعه ۳۳
ملیتایرانی
تحصیلاتلیسانس حقوق
از دانشگاهدانشگاه تهران
پیشهچریک
سال‌های فعالیت۱۳۲۹ تا ۱۳۵۰
حزب سیاسیسازمان چریک‌های فدایی خلق ایران

حسن ضیا ظریفی، (متولد سال ۱۳۱۸، لاهیجان – درگذشته ۳۰ فروردین ۱۳۵۰، تپه‌های اوین) یکی از بنیانگذاران سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران بود. نخستین فعالیت سیاسی حسن ضیا ظریفی همزمان با جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران به رهبری دکتر محمد مصدق بود که در سازماندهی و اعتصابات دانش‌آموزی شرکت فعال داشت. او پیش از کودتای ۲۸ مرداد در سن ۱۴ سالگی به شاخه جوانان حزب توده پیوست. حسن ضیا ظریفی پس از اخذ لیسانس حقوق، در اواخر دهه‌ی ۱۳۳۰، با بیژین جزنی یکی از گروه‌های مخفی مارکسیستی را تشکیل داد که به گروه «جزنی-ظریفی» معروف شد. حسن ضیا ظریفی در ۲۵ دی‌ماه ۱۳۴۶، دستگیر شد و به‌شدت تحت شکنجه ساواک قرار گرفت که به‌دلیل عوارض ناشی از شکنجه او را در بیسمارستان ارتش بستری کردند. وی در دادگاه به ۱۰ سال حبس محکوم و به زندان قزل‌قلعه منتقل شد. حسن ضیا ظریفی پس از حماسه سیاهکل در بهمن‌ماه ۱۳۴۹، به‌عنوان یکی از عوامل عملیات سیاهکل مجدداً محاکمه شد و تحت شکنجه قرار گرفت. او با وجود دفاع حقوق مستدل و مفصل توسط خودش که حقوق‌دان بود، در دادگاه نظامی شاه این‌بار به اعدام محکوم شد، اما این حکم به‌خاطر اعتراضات در خارج از کشور به حبس ابد تبدیل گردید و به زندان کرمان تبعید شد. پس از مدتی حسن ضیا را دوباره به زندان قصر منتقل کردند. در سال ۱۳۵۳، در ارتباط با جنبش چریکی لرستان به‌رهبری دکتر هوشنگ اعظمی لرستانی، حسن ضیا ظریفی بار دیگر تحت شکنجه قرار گرفت و شکنجه‌گر ساواک به او گفته بود که این بار باید به همه چیز اعتراف کنی وگرنه شهیدت می‌کنیم. حسن ضیا ظریفی سرانجام در ۳۰ فرودین ۱۳۵۴، همراه با ۶ نفر دیگر از بنیانگذاران سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران شامل: بیژن جزنی، مشعوف کلانتری، عزیز سرمدی، احمد جلیلی افشار، عباس سورکی و محمد چوپان‌زاده و دو نفر از اعضاء سازمان مجاهدین خلق ایران به‌نام‌های مصطفی جوان خوشدل و کاظم ذوالانوار، در حالی که دوران محکومیت خود را در زندان اوین می‌گذراندند، در تپه‌های اوین توسط مأموران ساواک تیرباران شدند. ساواک شاه و دستگاه‌های تبلیغاتی در آن زمان اعلام کردند که این افراد در حین فرار از زندان کشته شده‌اند، اما پس از انقلاب ضدسلطنتی و دستگیری و محاکمه شکنجه‌گران ساواک، آن‌ها در اعترافات خود عوامل این کشتار و جزئیات موضوع را فاش کردند و معلوم شد که طرح و برنامه ساواک بوده است.

تحصیلات، فعالیت سیاسی

حسن ضیا ظریفی در سال ۱۳۱۸، در لاهیجان به دنیا آمد. او از همان دوران کودکی به فقیران و زحمتکشان عشق می‌ورزید و از تهیدستی و محرومیت آنان دردمند می‌شد.[۱]

نخستین فعالیت سیاسی حسن ضیا ظریفی همزمان با جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران به رهبری دکتر محمد مصدق بود که در سازماندهی و اعتصابات دانش‌آموزی شرکت فعال داشت.[۲]

حسن ضیا هوادار دکتر محمد مصدق بود و در مورد مزایای ملی شدن صنعت نفت، دانش‌آموزان را آگاه می‌ساخت و آن را تبلیغ می‌کرد.[۱]

او پیش از کودتای ۲۸ مرداد در سن ۱۴ سالگی به شاخه جوانان حزب توده پیوست.[۲]

حسن ضیا ظریفی در سال ۱۳۳۵، به‌خاطر سازماندهی دانش‌آموزان برای فعالیت‌های صنفی دستگیر و چند روز در زندان رشت محبوس شد.

تشکیل گروه

جوانی حسن ضیا ظریفی
جوانی حسن ضیا ظریفی
حسن ضیا ضریفی
حسن ضیا ضریفی

حسن ضیا ظریفی در سال ۱۳۳۸، پس از ورود به دانشکده حقوق در دانشگاه تهران، وارد مرحله‌ی جدیدی از فعالیت‌های سیاسی شد. او در دانشگاه با فعالان سیاسی آشنا شد و پس مدتی همراه با بیژن جزنی یکی از اعضاء رهبران جنبش دانشجویی شد. او همیشه و دائماً زیر نظر ساواک شاه بود و چندین بار هم دستگیر گردید و در برخی موارد هم به ساواک احضار شد و مورد تهدید قرار گرفت. حسن ضیا ظریفی پس از دریافت لیسانس حقوق، دوران خدمت سربازی خود را به‌خاطر پیشینه‌ی فعالیت‌های سیاسی با همان درجه سربازی گذراند. وی در اواخر دهه‌ی ۱۳۳۰، با بیژین جزنی یکی از گروه‌های مخفی مارکسیستی را تشکیل داد که به گروه «جزنی-ظریفی» معروف شد.[۱]

اعلام مبارزه مسلحانه

گروه جزنی-ظریفی، از سال ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۲فعالیت داشت، اما تجربه‌ی تلخ شکست جنبش در سال ۱۳۴۲، و کشتار ۱۵ خرداد و هم‌چنین تحکیم حکومت شاه، باعث تغییر اساسی در تاکتیک‌های جنبش شد و سپس تحت تأثیر تجربه‌های انقلاب کوبا و الجزایر تا اواخر سال ۱۳۴۵، بیژین جزنی و حسن ضیا ظریفی با هم جزوه‌ای را تهیه و تدوین و توزیع کردند که به‌طور رسمی مبارزه مسلحانه را به‌عنوان تنها راه برخورد با نظام شاهنشاهی اعلام می‌کرد.[۲]

دستگیری و شکنجه

پس از دستگیری بیژن جزنی و عباس سورکی در ۱۹ دی‌ماه ۱۳۴۶، حسن ضیا مخفی شد، اما مخفی‌گاه او لو رفت و در ۲۵ دی‌ماه وی نیز دستگیر گردید و به‌شدت تحت شکنجه قرار گرفت که به‌دلیل عوارض ناشی از شکنجه او را در بیسمارستان ارتش بستری کردند. دانشجویان خارج از کشور و مدافع حقوق بشر نیز خبر شکنجه‌های افراد گروه را افشا کردند.

دفاعیات در دادگاه

در اواخر دی‌ماه ۱۳۴۷، حسن ضیا ظریفی در دادگاه نظامی شاه محکم و استوار ایستاد و از مواضع سیاسی خود دفاع کرد. او در بخشی از دفاعیاتش در دادگاه چنین گفت:

«یک امر به‌عنوان نیت من و به‌عنوان نیت مقدسم و به‌عنوان راهنمای من در کارهای سیاسی و اجتماعی مطرح بوده و خواهد بود و آن آزادی و سعادت وطنم و سرفرازی و خوشبختی مردم زحمتکش و رنج‌دیده‌ایست که به نام ملت ایران خوانده می‌شود.»

دوران زندان

حسن ضیا در دادگاه به ۱۰ سال حبس محکوم و به زندان قزل‌قلعه منتقل شد. او در سال ۱۳۴۸، پس از فرار ناموفق چند تن از اعضای گروه، به زندان رشت انتقال یافت. حسن ضیا در زندان رشت برای زندانیان لایحه دفاعی می‌نوشت و تنظیم می‌کرد و موقع آزادی زندانیان برای آن‌ها از سایر زندانیان پول جمع‌آوری می‌کرد؛ به همین خاطر در بین زندانیان عادی از محبوبیت زیادی برخوردار بود. او حتی هنگام زلزله خراسان از زندان مبلغی پول برای کمک به زلزله‌زدگان فرستاد.[۱]

شکنجه مجدد و تیرباران

روزنامه کیهان ۳۰ فروردین ۱۳۵۰
روزنامه کیهان ۳۰ فروردین ۱۳۵۰

در سال ۱۳۴۹، غفور حسین‌پور به ملاقات حسن ضیا رفته و بازگشت علی‌اکبر صفایی فراهانی را از فلسطین به اطلاع او می‌رساند. پس از این‌که غفور حسن‌پور دستگیر شد، حسن ضیا را با هلی‌کوپتر به تهران منتقل کردند و به‌عنوان یکی از عوامل عملیات سیاهکل مورد شکنجه‌های شدید قرار دادند. او با وجود دفاع حقوق مستدل و مفصل توسط خودش که حقوق‌دان بود، در دادگاه نظامی شاه این‌بار به اعدام محکوم شد، اما این حکم به‌خاطر اعتراضات در خارج از کشور به حبس ابد تبدیل گردید و به زندان کرمان تبعید شد. پس از مدتی حسن ضیا را دوباره به زندان قصر منتقل کردند. در سال ۱۳۵۳، در ارتباط با جنبش چریکی لرستان به‌رهبری دکتر هوشنگ اعظمی لرستانی، حسن ضیا ظریفی بار دیگر تحت شکنجه قرار گرفت و شکنجه‌گر ساواک به او گفته بود که این بار باید به همه چیز اعتراف کنی وگرنه شهیدت می‌کنیم.

سرانجام پس از ۸ سال زندان در سلول‌های انفرادی و تحمل شکنجه‌های طاقت‌فرسا، سینه‌ی حسن ضیا ظریفی آماج گلوله‌های مأموران ساواک قرار گرفت.[۱]

حسن ضیا ظریفی در ۳۰ فرودین ۱۳۵۴، همراه با ۶ نفر دیگر از بنیانگذاران سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران شامل: بیژن جزنی، مشعوف کلانتری، عزیز سرمدی، احمد جلیلی افشار، عباس سورکی و محمد چوپان‌زاده و دو نفر از اعضاء سازمان مجاهدین خلق ایران به‌نام‌های مصطفی جوان خوشدل و کاظم ذوالانوار، در حالی که دوران محکومیت خود را در زندان اوین می‌گذراندند، در تپه‌های اوین توسط مأموران ساواک تیرباران شدند. ساواک شاه و دستگاه‌های تبلیغاتی در آن زمان اعلام کردند که این افراد در حین فرار از زندان کشته شده‌اند، اما پس از انقلاب ضدسلطنتی و دستگیری و محاکمه شکنجه‌گران ساواک، آن‌ها در اعترافات خود عوامل این کشتار و جزئیات موضوع را فاش کردند و معلوم شد که طرح و برنامه ساواک بوده است.[۲]

چند ماه پیش از اعدام این ۹ مبارز، ارتشبد نصیری رئیس ساواک شاه، ابوالحسن برادر بزرگتر حسن ضیا (که شغل مهمی در وزارت بهداری برعهده داشت) را به ساواک احضار کرده بود و به او گفته بود که دور این برادرت را خط بکش.[۱]

ابوالحسن، برادر بزرگتر حسن ضیا ظریفی، یکی از فعالان سیاسی چپ‌گرا، پزشک نامدار، مشاور سازمان جهانی بهداشت و از پیشگامان مبارزه با بیماری سل در ایران بود.

تأسیس سازمان چریک‌های فدایی خلق

پس از حماسه سیاهکل در سال ۱۳۵۰، گروه «جزنی-ظریفی» با گروه «پویان-مفتاحی-احمدزاده» متحد شدند و سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران تأسیس شد.[۲]

آثار حسن ضیا ظریفی

کتاب زندگینامه حسن ضیاء ظریفی
کتاب زندگینامه حسن ضیاء ظریفی

حسن ضیا ظریفی دارای دو اثر بود؛ یکی ترجمه‌ای به‌نام «سوسیالیسم آفریقایی» و دیگری نوشته‌ای درباره «شعر و مارکسیسم» که هر دو اثر امکان انتشار یبافتند.[۱]

از مجموعه‌ی نوشته‌ها و ترجمه‌های رفیق حسن ضیا ظریفی، دو مقاله‌ی «چه می‌گفتیم؟» و «حزب توده و کودتای ۲۸ مرداد» باقی مانده و از درون زندان به بیرون فرستاده و منتشر شده است.

حسین ضیا که گو یا مرگ زودهنگام خود را پیشبینی کرده بود، سعی کرده بود که باورهای بنیادین سیاسی و راهبردی خود را برای آیندگان در مقاله‌ی «چه می‌گفتیم» بیان کرده و چنین توضیح دهد:

چه میگفتم؟ چه تزی مرا به این‌جا کشانید؟ آیا یک عده جوان مخبط بی‌برنامه و تئوری بودیم که جویای نام بودیم و سرانجام در درون زندان باید روزگار بگذرانیم؟ این مختصرر را من برای آن‌که بماند و شاید روزی نیاز به آن باشد که عده‌ای بدانند من چه می‌گفتم، می‌نویسم؛ زیرا همیشه این احتمال وجود دارد که از زندان‌ها یکسره روانه‌ی گورستان شوم. پایه‌ی تئوریک نظریرات من درباره‌ی وظایف کنونی مبارزین، چنین بود که در زیر می‌آورم. بدیهی است که این بسیار مختصر و فهرست مسائل است و شرح هر قسمت، خود نیاز به بحث و فحص مفصل دارد و خواننده‌ی هوشیار باید متوجه این مسئله باشد. با توجه به مطالب بالا، به این مسئلۀ مهم می‌رسیم که اعمال قهرآمیز در شرایط کنونی جامعه‌ی ایرانی که همه‌ی راه‌های مسالمت‌آمیز مبارزه بسته است، تنها راه و صحی‌ترین راه ممکن است و اعمال این راه فقط برای نهضت ارزش تاکتیکی ندارد، بلکه واجد ارزش بزرگ استراتژی است؛ زیرا امکان می‌دهد که مسائل و مشکلاتی را که در مقابل نهضت قرار دارد و مقداری از آن ناشی از عدم انجام وظایف انقلابی رهبری حزب توده در ۲۸ مرداد است که قبلاً بر شمردم، حل کند؛ یعنی اعمال راه قهرآمیز امکان می‌دهد که مبارزه‌ی سراسری دوباره به میان توده‌ها برگردد؛ توده‌ها تکیه‌گاه و ملجایی برای تبلور مخالفت‌های خود و تسریع آن پیدا کنند و امید به آینده را بازیابند…

حسن ضیا ظریفی در بخشی از مقاله‌ی «حزب توده و کودتای ۲۸ مرداد» به دلایل گسست قطعی و نهایی او و سایر رفقای گروه موسوم به گروه «جزنی-ضیاء ظریفی» از حزب توده پرداخته که در بخشی از این مقاله آمده است:

شکست ۲۸ مرداد به طور مستقیم و اساساً، ناشی از عدم انجام وظیفه‌ی انقلابی از طرف رهبری حزب توده بود. ما روی رهبری حزب توده، در این‌جا تکیه‌ی خاص می‌کنیم، زیرا در اعمال وظایف انقلابی مذکور، نقش تعیین‌کننده‌ای برعهده‌ی رهبری حزب بود؛ به علاوه بسیاری از کادرها و افراد پایین حزب و برخی از کادرهای سرشناس و درجه اول حزب؛ مثل زنده‌یاد روزبه، معتقد به انجام وظیفه‌ی انقلابی از طرف حزب بودند، ولی در حقیقت این رهبری حزب بود که شانه از زیر بار وظایف خطیری که به‌عهده داشت، خالی کرد. موج مخالفت شدیدی که از فردای ۲۸ مرداد، در درون حزب نسبت به سیاست تسلیم‌طلبانه‌ی رهبری به وجود آمد و همه‌ی سازمان‌ها را در بر گرفت، گواه این امر است…[۳]

ابوالحسن ضیا ظریفی، زندگی‌نامه حسن ضیا ظریفی را نوشته و منتشر کرده است.

منابع