سعید سلطانپور
سعید سلطانپور | |
---|---|
زادروز | ۱۳۱۹ سبزوار |
درگذشت | ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ زندان اوین - تهران |
علت مرگ | اعدام |
پیشه | شاعر کارگردان تئاتر |
جنبش | سازمان جریکهای فدایی خلق ایران |
سعید سلطانپور (تولد ۱۳۱۹ خورشیدی در سبزوار - شهادت ۱۳۶۰ در زندان اوین، تهران) شاعر، نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر، بازیگر، آموزگار، عضو کانون نویسندگان ایران، و فعال سیاسی چپگرای ایرانی بود و سالها مدرس نابینایان بود. در سال۱۳۵۶ در شبهای شعر معروف به «شبهای شعر گوته»[۱]که در محوطه سفارت آلمان برگزار شد سعید سلطانپور یکی از ۶۰ شاعر و نویسنده شرکت کننده در این شبها بود. در شعر سعید سلطانپور برخلاف برخی شاعران همعصرش اثری از تسلیم وسازش یأس و تاریکی بهچشم نمیخورد بلکه شعر سعید سرشار است از قیام وخروش بر علیه ظلم وستم، تبعیض و استثمار و امید به آینده. پاسداران در ۲۷ فروردین ۱۳۶۰ و در شبِ عروسیاش او را به اتهام هواداری از سازمان چریکهای فدائی خلق دستگیر و نزدیک به دو ماه بعد در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، گیلانی حاکم شرع وقت در زندان اوین در یک مباحثه کوتاه وی را بهاصطلاح دادگاهی کرد و صبح روز ۳۱ خرداد ۶۰، اعدام شد.[۲]
خانواده و تحصیلات
سعید سلطانپور در سال ۱۳۱۹در سبزوار منولدشد، مادر سعید معلم بود؛ و سعید هم اولین شغلش پس از گرفتن دیپلم تدریس در مدارس جنوب شهر تهران بود. سعید سلطانپور در محلات فقیرنشین به کارهای اجتماعی پرداخت و با مشکلات کارگران و مردم حاشیه نشین جنوب شهر آشنا شد. اولین حرکت سیاسی وی درمقابل رژیم شاه شرکت در جنبش اعتراضی معلمان در سال ۱۳۴۰ بود. استعداد و علاقه سعید او را به فعالیت در هنرکده آناهیتا کشاندکه از ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۴ به کار، مطالعه و تولید آثار هنری درآنجا پرداخت. سعید در ادامه فعالیتهای هنریش به مدت ۴ سال از ۱۳۴۴ تا ۱۳۴۸ در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران با موفقیت به کسب علوم و فنون هنرهای مختلف پرداخت.
زندگی هنری و مبارزاتی قبل از انقلاب
درسالهای دانشجویی، نمایشنامههای " مرگ در برابر " اثر وسلین هانچف و " ایستگاه " نوشته خودش را کارگردانی کرد.[۳] او در سال ۱۳۴۷ انجمن تئاتر ایران را با همکاری ناصر رحمانی نژاد بنیان نهاد و جنگ شعر " صدای میرا " را که در خلال سالهای ۴۷–۴۰ سروده بود - در بر دارنده ۵۸ شعر و در دویست صفحه - به چاپ رساند که همزمان با آن کتاب ممنوعه گردید و ازسوی ساواک پرونده او به نام هنرمندی خطرناک نشان دار شد.
مجله خوشه به سردبیری احمد شاملو که در دنیای ادبی آنزمان اعتبار زیادی کسب کرده بود، در سال ۱۳۴۷ تصمیم گرفت که شبهای شعری برگزار کند و در دهمین سالگرد تأسیس آن اقدام به برگزاری شبهای شعر «خوشه» کرد، که با استقبال زیاد شاعران ونویسندکان از یک طرف و علاقمندان به شعر و ادبیات از طرف دیگر روبرو شد، در این شبهای شعر سعید سلطانپور با اقبال زیادی مواجه شد، «اشعار چریکی» او که علناً بر ضد سیاستهای شاه و آمریکا سروده شده بود و با صدای پرطنین و گیرای خودش خوانده میشد چنان با استقبال مردم مواجه شد که گردانندگان این مراسم از او خواستند ادامه ندهد. بنا به اعتقاد احمد شاملو و رضا براهنی اشعار سلطانپور شعارهای سیاسی و نه شعر به معنای اخص کلمه بود و لذا در مجله خوشه احمد شاملو به رغم استقبال مردمی زیاز از شعر سلطانپور از انعکاس آن امتناع کرد. در سال ۱۳۴۸ نمایش " دشمن مردم " اثر ایبسن را به نمایش درآورد. در سال ۴۹ نمایشنامه «آموزگاران» اثر محسن یلفانی را به صحنه برد که با تهاجم ساواک شاه نویسنده، کارگردان و همه بازیگران آنرا به شکنجه گاههای ساواک بردند. در همین ایام کتاب تحلیلی «نوعی از هنر، نوعی از اندیشه»[۴]را منتشر کرد
" در نیمه دوم دههٔ ۱۳۴۰، مخالفت با حکومت و تشکیلات حکومتی شدت یافت، بخشی از آن ناشی از افزایش هیجان میان روشنفکران و بخشی دیگر ناشی از گسترش همزمان و جذابیت نگرش انقلابی در عرصه بین المللی بود. مبارزات الجزایریها، کوباییها و ویتنامیها و همچنین جنبشهای رادیکال دانشجویی در اروپا و امریکای شمالی و جنوبی تاثیر عظیمی بر قشر روشنفکر جهان سوم از جمله ایران داشت. محدود ساختن مجراهای عمومی برای بیان دیدگاههای انتقادی که با توقیف کانون نویسندگان ایران در سال ۱۳۴۹به اوج خود رسید، اعضای جوان و فعال روشنفکری را بیشتر به سوی دو گروه عمده چریکی رادیکال فداییان خلق و مجاهدین خلق متمایل کرد ". " اشعار و نمایشنامههای سلطانپور دربارهٔ ادبیّات و هنر که عمیقا در این فضای سنگین غوطه ور بود، مورد مطالعهٔ رادیکالهای جوان قرار گرفت. " این نوع ادبیات بعدها " شعر چریکی " و " شعر جنگل " نامیده شد. استفاده از واژه " جنگل " اشاره مستقیم به نخستین قیام چریکی فداییان خلق در جنگلهای سیاهکل نزدیک رشت داشت ". در سال ۴۹ نمایش نامه " آموزگاران " از محسن یلفانی را بر صحنه برد. نویسنده و بازیگران، هم زمان دستگیر و به شکنجه گاه برده شدند. او هم زمان کتاب " نوعی از هنر، نوعی از اندیشه " را پنهانی چاپ میکند و در آن از شعر و هنر متعهد و مردمی دفاع میکند و آن را همچون سلاحی میداند که در معارضه و مبارزه با خصم سخت کارامد است. در بحبوحه جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی نمایش نامه " چهرههای سیمون مارشار " نوشته برشت را بر صحنه برد. انتشار مجموعه شعر " آوازهای بند " در سال ۵۱ برایش سه سال بازداشت در پی داشت و تا سال ۱۳۵۶ در زندان به سر برد. در سال ۵۷ مجموعه شعر " کشتارگاه " نشر مییابد. خود نامهای این دو مجموعه نشان دهندهٔ آن است که سر و کار سعید با زندان و شکنجه و ساواک بودهاست.
سلطانپور در عرصهٔ شعر انقلابی در جایگاه ویژه ای قرار دارد چرا که او به جای استفاده از سمبلهای جانشین، از واقعیات گویای جامعه بهره برده است. تا آنجا که به کیفیت اشعار و نوشتههای او دربارهٔ ادبیات و هنر مربوط است، شعرش گرم و گیرا آمیزه ای از عشق و انقلاب بود. هر چند اشعار اولیه اش را غبار ناراحتی و رنج و درد از نابسامانیهای میهن دربر گرفته، مفهوم سرخی در آنها موج میزند که با عزم شوریدگان، خشم وکین سوزان را متوجه ظالمان و ستمگران میکند.
شعر سلطانپور زبان تصویری دارد و تصاویر شعری او از نوعی شفافیت مفاهیم و درک و توصیف برخوردار است و در آن از زندان و خون و رگبار و اعدامی و انقلاب سخن میرود. " واژهها در شعر او فلز گداختهاست، سنگین وسوزان دل را سوراخ میکند و جایگیر میشود ". نقطه قوت اشعار در طرح مسائل و شناخت پدیده هاست. او تنها ستایشگر و راوی دلاوران مبارز نیست، بلکه در شعرش صریح و آشکار نه جزیی از ستایش شونده، که خود آن است. این واقعیتی است که شعر سلطانپور سرشار از رادیکالیزم است. این مسئله خصوصاً در دوره ای که این اشعار را سروده چشمگیر است. دوره ای که در آن، شعر انفعال آور و نومید از مبارزه را شعرای بازمانده ازحزب توده و جبهه ملی عرضه میکردند؛ شعر او دقیقاً مقابل چنین اشعاری ایستاد به همین دلیل از وجهه و اعتباری بسیار در میان جوانان طالب انقلاب برخوردار شد. نخستین شعر سلطانپور در پانزدهم خرداد سال ۱۳۴۲ خود نمایی میکند. او با اشعارش به ستیز با خفقان و سرکوب میپردازد و پس از آن رستاخیز سیاهکل و بندهای پهلوی در شعر او نمود مییابد. سعید سلطانپور در بیست و دوم تیر ماه ۱۳۵۶ از زندان آزاد شد. پس از آزادی از زندان بیانیهٔ کانون نویسندگان ایران علیه سرکوب را امضا میکند.
از ۱۸ تا ۲۷ مهر ۱۳۵۶ - یازدهم تا نوزدهم اکتبر ۱۹۷۷- ده شب شعر خوانی به وسیله نویسندگان و شاعران در انجمن فرهنگی ایران و آلمان (موسوم به انستیتو گوته) در دانشگاه صنعتی تهران برپا شد " (ناصر موذن). به دو هزار نفر کارت دعوت داده میشود، بیش از ده هزار نفر به درون دانشگاه میآیند. برای نخستین بار حدود شصت تن از شاعران و نویسندگان برجسته شهرها آثار دیگر خود را در برابر هزاران شنونده مشتاق، که بیشترشان جوانان شهری و دانشگاه دیده بودند، خواندند. سلطانپور که عضو هیات دبیران کانون نویسندگان بود از نخستین شب شعر بیان داشت که از پایگاه کانون نویسندگان ایران به شعرخوانی میپردازد و از شب پنجم شعر" در بند پهلوی " و" کشتارگاه " را میخواند. " سخنرانان که سالهای سانسور را پشت سر گذاشته بودند از این موقعیّت برای نشان دادن مخالفت خود با رژیم، از زاویه ایدئولوژیهای مختلف، به گونه ای مؤثر بهره بردند. بعضی از آنها، مانند سعید سلطانپورکه تازه از زندان آزاد شده بود، از رفقای فدایی خود تجلیل کردند ". " این ده شب در تاریخ فکری جدید ایران اهمیت قاطع دارد. این شبها رابطهٔ میان هنرمندان و مخاطبان آنها را نزدیک تر ساخت و به بالا بردن آگاهی سیاسی دانشجویان دانشگاه و شاگردان دبیرستان کمک کرد. شبهای شعر این امکان را نیز به وجود آورد که اپوزیسیون شکلی مسالمت آمیزتر از مقاومت در برابر حکومت را آزمایش کند. به دلیل این عوامل، شبهای شعر سر آغاز موج اعتراضهایی دانسته میشود که تنها چند ماه بعد شهرهای ایران را فرا گرفت ". " در ۲۳ آبان در دانشگاه صنعتی باز هم شب شعر برگزار میشود. دانشگاه از طرف ساواک محاصره و تعداد زیادی دستگیر میشوند، تجمع کنندگان از جمله سعید خواستار آزادی دستگیرشدگان هستند و دانشگاه را ترک نمیکنند. رژیم مجبور به عقبنشینی میشود و روز بعد آنها را آزاد میکند، با خروج جمعیت از دانشگاه تظاهرات بزرگی توأم با ضرب و شتم پلیس شکل میگیرد، و به این ترتیب جلسه شعرخوانی سرانجام به تظاهرات خیابانی تبدیل شده و پایان مییابد. به دنبال این فعالیتها سعید به خارج کشور میرود و " کمیته از زندان تا تبعید " را شکل میدهد و به افشاگری علیه رژیم سلطنت میپردازد " و باید در حول و حوش شورشهای خیابانی و اعتصابات و رفتن شاه، در سال ۵۷، به ایران بازگشته باشد.[۵]
نمونه شعر سعید سلطانپور
نام سرود: خون ارغوانها[۶]
زده شعله در چمن، در شب وطن، خون ارغوانها
تو ای بانگ شورافکن، تا سحر بزن، شعله تا کرانها
که در خون خستگان، دلشکستگان، آرمیده طوفان
به آیندگان نگر، در زمان نگر، بردمیده طوفان
قفس را بسوزان، رها کن پرندگان را، بشارت دهندگان را
که لبخند آزادی، خوشهٔ شادی، با سحر بروید
سرود ستاره را، موج چشمه با آهوان بگوید
ستاره ستیزد و، شب گریزد و، صبح روشن آید
زند بال و پر ز نو، آن کبوتر و، سوی میهن آید
گرفته تمام شب، شاخهای به لب، سرخ و گردهافشان
پرد گرده گسترد، دانه پرورد، سر زند بهاران
قفس را بسوزان، رها کن پرندگان را، بشارت دهندگان را
که لبخند آزادی، خوشهٔ شادی، با سحر بروید
سرود ستاره را، موج چشمه با آهوان بگوید
........................
برگزیده شعر از کتاب آوازهای بند اثر رفیق سعید سلطانپور
تا آسمان دلتا
قلب مرا بردارید
قلب مرا بردارید
این قلب، این ستارهٔ خونین را
این خون خشمگین را
این ارغوان کوهی را که میچرخد در توفان
و نعره میکشد از آتش جگر
در باد . . .[۷]
سعید سلطانپور بعد از انقلاب
با سقوط رژیم سلطنت به سازمان چریکهای فدایی خلق ایران میپیوندد و فعالیتهای هنری اش را دنبال میکند. نمایشنامه " عباس آقا، کارگر ایران ناسیونال " از کارهای انتقادی اوست که به لحاظ فرم کاملاً تجربی و غیر قراردادی بود و به عنوان نخستین تئاتر مستند ایرانی بر بنیاد زندگی واقعی یک کارگر معترض سه ماه پس از خیزش مردم در ۲۲ بهمن ۵۷، به روی صحنه آمد و تبلور فریاد هزاران کارگر علیه کارگزاران جدید دولت و سیستم از هم پاشیده مملکتی بود. در قسسمتی از نمایش، او نظام حکومتی را به اتوبوس آشفته و کج راهی تشبیه میکند که دو راننده دارد و به جای رفتن به محله کارگران جلوی در بازار بارش را خالی میکند.
بی تردید او و گروهش توانسته بودند در فضای دوگانهٔ آزادی و سرکوب آزادی در جریان انقلاب، بی تکیه بر امکانات دولتی و با وجود همهٔ موانع، با تماشاگر خویش در شکل و اندازه ای بی نظیر ارتباطی هنری برقرار سازند. در سال ۱۳۵۹ هنگام پخش تراکت در تهران، در خیابان انقلاب، به وسیله گشت سپاه دستگیر میشود. با داد و فریاد، جنجال خیابانی به راه میاندازد و در میان مردم ناپدید میشود. در میتینگ هفدهم بهمن ماه ۱۳۶۰ بناست که خود او چکامه ای در میدان آزادی بخواند. نزدیک به چهل هزار نفر به سوی میدان روانه میشوند. پاسداران در لباس رسمی حمله میآورند و تظاهرات به خون کشیده میشود. جهانگیر قلعه میاندوآب کارگر کمونیست ربوده میشود و پس از شکنجه با گلولههایی در دهان و چشم در سردخانهٔ پزشک قانونی یافته میشود و سعید چکامهٔ " جهان کمونیست " را میسراید.[۸]قسنتی از آخرین سروده سعید سلطانپور در رثای شهادت جهانگیر قلعه میاندوآب:[۹]
گلولهای در چشم
در تکههای یخ
در سردخانهٔ پزشک قانونی
در شعلهٔ منجمد خون میتابد
شعلهای در دهان
شعلهای در چشم
در میتینگ هفدهم بهمن
در انبوه هواداران و مردم
دی میان پلاکاردها و شعارها
در گردش تفنگداران جمهوری و گلههای پاسدار و اوباش
در قرق چماق و زنجیر و نانچو
در صدای شلیکهای ترس و
دشنامهای جنون
در میان پلاکاردها
انقلاب
با پیشانی شکسته و خونچکان
میخواند
...
آثار باقیمانده از سعیدسلطانپور
در زمینه شعر
– صدای میرا
-آوازهای بند
_ از کشتارگاه
نقد و مقالات
– ایستگاه
– حسنک
-عباس آقا، کارگر ایران ناسیونال
– مرگ بر امپریالیسم
نمایشنامههایی اجرا شده از سایر نویسندگان
– مرگ در برابر، هنچف
– دشمن مردم، ایبسن
– آموزگاران، یلفانی
-چهرهای سیمون ماشارف، برشت
– خرده بورژواها، گورکی با ناصر رحمانی نژاد
دستگیری و اعدام
سعید در ۲۷ فروردین ۱۳۶۰ و در شب عروسیاش به وسیلهٔ دستگیر میشود، ابتدا میخواستند او را به بهانه قاچاق ارز یا چیزی شبیه به آن دستگیر کنند؛ ولی سعید همراهشان نرفت. پاسداران رفتند و با تعداد بیشتری دوباره برگشتند و با این ترفند که او را برای جند سؤال برده و برمیگردانند ولی از بازگشت سعید خبری نشد مراسم را هم با شلیک هوایی پایان دادند، اما سعید سلطانپور پس از ۶۶ روز شکنجه در سحرگاه۳۱ خرداد به جوخهٔ اعدام سپرده و تیرباران شد، در آخرین بازجوییها و شکنجهها طبق معمول بازجوها از او هم میخواستند تا در نمایش و مصاحبه تلوزیونی شرکت و اظهار توبه و ندامت کند تا زنده بماند ولی سعید سلطانپور همه شکنجهها را بجان خرید و تسلیم نشد و جانش را در راه آرمانش فدا کرد.
جستارهای وابسته
پانویس
منابع
- ↑ روایت شبهای شعر گوته و پژوهشی تازه درباره آن. . . -خبرگزاری کتاب ایران-
- ↑ ۳۰مین سالگرد تیرباران سعید سلطانپور - مشابهت تیرباران دو شاعر
- ↑ زندگینامه سعید سلطانپور(گاهشمار) pdf
- ↑ گزیدهای از کتاب"نوعی از هنر، نوعی از اندیشه"-نشریه پیشرو-
- ↑ سعید سلطانپور، شاعر انقلاب
- ↑ «خون ارغوانها» سرودهی سعید سلطانپور
- ↑ متن کامل شعر سعید سلطانپور از کتاب «آوازهای در بند»
- ↑ سعید سلطانپور، شاعر انقلاب
- ↑ «شاعر خلق»، سعید سلطان پور – زمان اعدام: ۳۱ خرداد ۱۳۶۰[۱]