انقلاب کوبا
انقلاب کوبا، مبارزات پیروزمند مردم کوبا به همراه چریکهای سییرا مایسترا به رهبری فیدل کاسترو، چهگوارا، کامیلو سینفوئگوس و رائول کاسترو، است. انقلابیون کوبا به رهبری فیدل کاسترو پس از شکست حمله به پادگان مونکادا و آزادی از زندان به مکزیک مهاجرت کرده و در آنجا به جمعآوری و تجهیز نیرو برای آغاز عملیات چریکی در کوبا پرداختند. انقلابیون درسال ۱۹۵۶ با خرید یک قایق بنام «گرانما» و به همراه ۸۲ انقلابی راهی سواحل کوبا شدند. آنها در ساحل به کمین نیروهای ارتشی افتاده و اغلب جان باختند. تنها ۱۲ چریک جان سالم بدر برده و در کوههای سییرا مایسترا نبرد مسلحانه را آغاز کردند. با پیوستن دهقانان به چریکها و چندین نبرد پیروزمند، سرانجام انقلابیون کوبا در اول ژانویه سال ۱۹۵۹ وارد شهر هاوانا شدند و انقلاب کوبا با سرنگونی باتیستا دیکتاتور این کشور به پیروزی رسید.
تاریخچه کوبا
اواخر قرن پانزدهم اسپانیا این سرزمین را «کشف» کرد و به بیرحمانهترین شکل در کشتزارهای توتون و شکر و معادن طلا به استثمار مردم کوبا پرداخت. در ادامه پس از نسلکشی بومیان، از افریقا بردگان را برای کار در معادن و کشتزارها به کوبا آورد. بردگان چندین بار قیام کردند و سرکوب شدند. با لغو نظام بردهداری در قرن نوزدهم، بردهها به کارگر تبدیل شدند و کوباییها برای استقلال خود حول رهبر بزرگ استقلالطلبی کوبا «خوزه مارتی» جمع شدند. خوزه مارتی توسط اسپانیاییها دستگیر و به زندان و تبعید به اسپانیا محکوم شد. خوزه مارتی پس از بازگشت از اسپانیا مبارزات خود را ادامه داد اما باز از کوبا اخراج شد و به آمریکا رفت. خوزه مارتی ابتدا از سرمایهداری دفاع می کرد، اما با مشاهدهی وضعیت کارگران در آمریکا این نظام را نیز رد کرد. قیام خوزه مارتی که هم زمان با دوران مارکس بود، منجر به این شد که وی با افکار مارکس آشنا شود. خوزه مارتی بسیاری از نظرات او را پذیرفت. مارتی معتقد بود که کوبا باید اول استقلال یابد و بعد بهسوی انقلاب اجتماعی حرکت کند.
خوزه مارتی در ۱۸۹۵ برای مبارزات استقلال طلبانه و جنگ چریکی وارد کوبا شد، اما درجریان این مبارزات جان باخت. پس از او جنبش استقلالطلبی در کوبا رو به گسترش نهاد. انقلابیون با به آتش کشیدن مزارع نیشکر نیروهای استعمار اسپانیا را به عقبنشینی واداشتند، ولی نتوانستند اسپانیاییها را بطور کامل شکست بدهند. آمریکا وارد جنگ با اسپانیا شد و آنها را شکست داد. کوبا تحت سلطهی کامل اقتصادی و سیاسی آمریکا قرار گرفت، با اینکه در سال ۱۹۰۲ استقلال کوبا رسماً اعلام شد، این کشور از هر گونه معامله با دیگر کشورها محروم بود و آمریکا به خود حق میداد که هر زمان لازم باشد برای حفظ تمامیت ارضی کوبا و حفظ منافع اقتصادی خود در این کشور به مداخلهی نظامی دست بزند. در این مرحله دولتهای دیکتاتوری دستنشاندهای بر سر کار میآمدند که با فساد و سرکوب بیرحمانه، دههها بر مردم کوبا حاکم بودند. در این دوران علاوه بر غارت منابع اقتصادی کوبا، شهرهای این کشور قمارخانهها و روسپیخانههایی بزرگ بودند و در خارج از شهر مردم در میان جنگلها، حتی بدون داشتن سرپناهی که بتوان آنرا روستا نامید زندگی میکردند.
پس از چند دولت بیثبات، یک رهبر لیبرال از مبارزین جنگ استقلال به نام «ماکادو» در ۱۹۲۴ به ریاستجمهوری رسید، اما بهزودی با میل به آمریکا یک دیکتاتوری خونین به راه انداخت. طبقه متوسط، دانشجویان و اتحادیههای کارگری که عمدتاً به حزب کمونیست وابسته بودند به مقابله با دیکتاتوری برخاستند. ماکادو به توصیهی آمریکا در ۱۹۳۳ استعفا داد و شورشیان بسیاری از اطرافیان او را کشتند. عمر جانشین او نیز کوتاه بود و با کودتای گروهبانی بنام باتیستا سرنگون شد. باتیستا دولتی به رهبری یک تحصیلکرده لیبرال و ضد کمونیست بر سر کار آورد و اصلاحاتی مانند، هشت ساعت کار در روز و توزیع محدود زمینها، بین دهقانان فقیر و محدود کردن اشتغال کارگران خارجی را اجرا کرد. سرمایهداران بزرگ کوبایی و شرکتهای آمریکایی با این اصلاحات به مخالفت برخاستند. نیروهای مترقی با پیروی از ایدههای خوزه مارتی خواستار اصلاحات جدی و پایان دادن به فساد بودند. در سال ۱۹۴۰ قانون اساسی جدیدی به تصویب رسید، باتیستا پس از قانون اساسی جدید در انتخابات شرکت کرد و برنده شد. چون بیش از یک دوره نمیتوانست رییس جمهور باشد، تا سال ۱۹۵۲ دو دولت دیگر به روی کار آمدند و با تظاهر به پیروی از خوزه مارتی اصلاحات محدودی را مطرح کردند، اما از هرگونه مقابله با شرکتها و منافع آمریکایی در کوبا پرهیز کردند. این دولتها غرق در فساد و دزدی و سوءاستفاده از قدرت بودند. در مخالفت با این دولتها، یک سناتور مقبول کوبایی، به نام «ادواردو چیباس»، که صادقانه پیرو مارتی بود، جنبش اصلاحی و حزب خود را بهنام «اورتودوکسو» پایهگذاری و به افشای فساد دولتی پرداخت. فیدل کاسترو از پیروان او بود. چیباس در ۱۹۵۱ در برنامهی رادیوییاش قرار بود چند سند دزدی مهم را افشا کند، اما اسناد به موقع به دستش نرسید. او برای اثبات صداقتش در جریان برنامهی رادیویی با سلاح خود، خودکشی کرد. به گفتهی بسیاری وی اگر میماند ممکن بود انتخابات ریاست جمهوری ۱۹۵۲ را برنده شود. باتیستا منتظر این انتخابات نشد و قدرت کامل را در اختیار گرفت.
شرکتهای آمریکایی قسمت اعظم کشتکاریهای نیشکر را که صادرات اصلی کوبا بود و نیز معادن و صنایع مهم، هتلها و کازینوها را در اختیار داشتند. تعداد کارکنان شرکتهای آمریکایی کمابیش به اندازهی کارکنان دولت کوبا بود. باندهای جنایتکار، هتلها، رستورانها، کازینوها و فاحشهخانهها را اداره می کردند. بیکاری حدود ۲۰ تا ۳۰ درصد بود. کلیسای کاتولیک نظیر دیگر مناطق حامی طبقات حاکم و اشغالگران خارجی بود، اما در کوبا نفوذ کمتری داشت، زیرا با جنبش استقلال کوبا از اسپانیا مخالفت کرده بود و خوزه مارتی کلیسای کاتولیک را محکوم کرده بود. نژادپرستی بر علیه اقلیت سیاهپوست، قسمت اعظم آنها را از امکانات اجتماعی و اقتصادی محروم کرده بود،[۱]
در این میان افکار انقلابی از چند دهه پیش در کوبا رواج یافته بود. انقلاب ۱۹۱۷ روسیه و افکار لنین در میان روشنفکران و کارگران کوبایی طرفدارانی داشت و در ۱۹۲۵ تعدادی از فعالین اتحادیههای کارگری به همراه دانشجویان دانشگاه هاوانا حزب کمونیست کوبا را پایهگذاری کردند. حزب کمونیست با توان سازماندهی بهسرعت گسترش یافت و بخش وسیعی از اقلیت سیاهپوست را نیز به خود جلب کرد. این حزب در انتخابات پارلمانی دههی ۱۹۴۰ ده درصد از کرسیها را به خود اختصاص داد. اما سیاستهای ضد و نقیضِ حزب از جمله حمایت از باتیستا در دههی ۱۹۳۰ و پذیرش دیکتاتوری نظامی باتیستا در ۱۹۵۰ و شرکت در دولت نظامی او، حزب کمونیست را بیاعتبار ساخت.
فیدل کاسترو، فرزند یک مهاجر اسپانیایی بود که با تلاش خودش صاحب زمین شده بود. مادرش خدمتکار منزل پدرش بود که بعداً با او ازدواج کرد. فیدل با استعداد فراوانی که داشت وارد کالج جِزویتها شد و به دانشکده حقوق دانشگاه هاوانا رفت. او به حزب کمونیست که برادرش رائول عضو آن بود، انتقاد داشت و حاضر نشد به آن بپیوندد و به حزب «اورتودکسو» پیوست، با این نیت که در انتخابات ۱۹۵۲ شرکت کند، اما برقراری دیکتاتوری باتیستا مانع این کار شد.[۲]
جنگ چریکی در کوبا
در ۲۶ ژوئیهی ۱۹۵۳فیدل و رائول کاسترو به همراه تعدادی از جوانان رادیکال که تنها راه مبارزه را حمله به باتیستا و آغاز جنگ چریکی میدانستند، به پادگان مونکادا در شهر سانتیاگو، یکی از دورترین شهرها به پایتخت، حمله کردند. ۱۲۵ مرد و زن با ۱۶ اتوموبیل بهطرف پادگان راه افتادند. ولی در رویارویی با یک گشت و شروع تیراندازی، پادگان متوجه حمله شد. در درگیری ۶ چریک کشته، ۸۰ نفر دستگیر و اعدام شدند و تعدادی نیز فرار کردند. ظرف چند روز باقی چریکها دستگیر شدند. برادران کاسترو توسط یک دسته به رهبری یک ستوان سیاهپوست دستگیر شدند که حاضر نشد آنها را بکشد. این ستوان پس از پیروزی انقلاب، «قهرمان انقلاب» قلمداد شد و به درجهی سروانی ارتقا پیدا کرد. پس از دستگیری، فیدل در دادگاه دفاع محکمی از انقلاب و بر علیه فساد و دیکتاتوری کرد، اما به ۱۵ سال زندان محکوم شد. یک سال و اندی بعد باتیستا که قدرت خود را تثبیت شده میدید، با عفو، شورشیان را آزاد کرد. برادران کاسترو که بدنبال برنامهریزی قیام (بههمراه عدهای از اعضای حزب اورتودوکسو، لیبرالها، سوسیالیستها و تعدادی ازاعضای حزب کمونیست) بودند، مخفیانه به مکزیک رفتند. رهبری حزب کمونیست مخالف قیام مسلحانه بود و آن را محکوم کرد. کاسترو در مکزیک با ارنستو چهگوارا، آشنا شد. «چه» به هنگام کودتای آمریکایی بر علیه دولت دموکراتیک «آربنز» در گواتمالا بود و از نزدیک دیده بود که چگونه ارتش پشت آربنز را خالی کرده و به دیکتاتوری جدید پیوسته بود. چهگوارا به فیدل کاسترو همواره هشدار میداد که بدون تسویهی ارتش از عناصر ارتجاعی و جلب حمایت عناصر مترقی ارتش، انقلاب در خطر خواهد بود.[۲]
کاسترو از مکزیک به آمریکا رفت و با کمک مالی تبعیدیان کوبایی اسلحه و یک قایق بزرگ بهنام «گرانما» خرید. در تاریخ ۲۵ نوامبر ۱۹۵۶، هشتاد و دو نفر از انقلابیون به طرف کوبا حرکت کردند. بهخاطر هوای طوفانی و مشکلات فنی بهموقع به ساحل مورد نظر و به سرپلهای محلی نرسیدند. شورش برنامهریزی شده در سانتیاگو هم روی نداد. کشاورز راهنمای گروه، محل پیاده شدن آنها را به ارتش لو داد و بسیاری از چریکها در حملهی غافلگیرانه کشته یا دستگیر شدند و تنها ۱۶ نفر از جمله برادران کاسترو و چهگوارا باقی ماندند و به کوههای «سییرا مایسترا» رفتند. آنها در کوههای سییرا مایسترا با کمک دهقانان و رسیدن نیروی کمکی از سانتیاگو و گروههای شهری، ارتش انقلابیون را گسترش دادند و به شبیخون زدن و حملات برقآسا پرداختند. با موفقیت روزافزون چریکها، ارتش ضعیفتر میشد. راه اندازی یک اعتصاب عمومی در شهرها در آوریل ۱۹۵۸ با شکست مواجه شد اما مبارزات در کوه موفقتر بود. جنبش چریکی در میان ردههای پایین ارتش استقبال میشد و شورشهایی در برخی واحدهای ارتش روی داد. آمریکا هم در حمایت از باتیستا و دادن اسلحهی بیشتر به او تردید داشت. در پاییز، فیدل کاسترو دو ستون بزرگ چریکی را مأمور تسخیر چند شهر کرد. ارتش با آنها مقابله نکرد و عقبنشینی کرد. ستون تحت فرماندهی چهگوارا شهر سانتاکلارا را تسخیر کرد. در ۳۱ دسامبر ۱۹۵۸، قوای کاسترو، سانتیاگو را محاصره کردند. فردای آن روز، در اول ژانویهی ۱۹۵۹ باتیستا از کشور گریخت و قدرت سیاسی به انقلابیون منتقل شد.
کوبا پس از انقلاب
فیدل کاسترو از دیگر جریانات سیاسی از جمله لیبرالها و میانهروهای ضد باتیستا دعوت به همکاری کرد و دولت موقت را تحت رهبری خود بهوجود آورد. برای مقابله با ضد انقلاب و جلب مشارکت مردم «کمیتههای محله برای دفاع از انقلاب» در نقاط مختلف کشور ایجاد شد که علاوه بر مشاوره با مردم نقش جمع آوری اطلاعات نیز به آنها سپرده شد. تشکیلات امنیتی و ضد اطلاعاتی در نهادهای مختلف بهوجود آمد. دولت جدید بلافاصله به اصلاحاتی عمده دست زد. مزد کارگران و اقشار پایین و طبقه متوسط و کارمندان اضافه شد، مالکیت زمینهای کشاورزی محدود شد و زمینهای بزرگ و زمینهای شرکتهای آمریکایی بین دهها هزار دهقان و کارگر روستایی تقسیم شد. برنامهی وسیع سوادآموزی با ارسال دهها هزار داوطلب جوان به روستاها و ساختن مدارس جدید و استخدام معلمین جدید آغاز شد. کلینیکها و بیمارستانهای جدید ساخته شد.[۱]
تمامی این اصلاحات با توجه به آرمانهای عدالتخواهانه خوزه مارتی انجام شد. اما بهتدریج صحبت از سوسیالیسم و مارکسیسم ـ لنینیسم به میان آمد. در ۱۹۵۹ کاسترو وارد مذاکره با حزب کمونیست کوبا شد و قصد داشت که جنبش انقلابی را با آن حزب درهمآمیزد و حزب کمونیست جدیدی تحت رهبری خود ایجاد کند. شوروی در آغاز با کاسترو و جنبش چریکی مخالف بود و تحت تأثیر نظرات حزب کمونیست کوبا، انقلابیون را ماجراجو میدانست. اما از دههی ۱۹۶۰ نظر خود را عوض کرد و نزدیکی با کوبا را برای خود مفید دانست. بسیاری از میانهروهای دولت موقت با حرکت بهسوی ایجاد اقتصاد سوسیالیستی تحت رهبری حزب کمونیست مخالف بودند و استعفا دادند و حتی دست به تظاهرات زدند. کاسترو عکسالعمل نشان داد و آنها را ضدانقلاب نامید و طرفداران خود را علیه آنها بسیج کرد.
در این دوران کوبا در محاصرهی اقتصاد سختی قرار داشت. تنها منبع درآمد آن شکر بود اما پس از انقلاب هیچکس حاضر به خرید شکر کوبا نمیشد. فقر غیرقابل وصفی در روستاها وجود داشت و کوبا میلیونها گرسنه داشت. صنعت تقربیا در نقطهی صفر بود و ورود کالاهایی آمریکایی اجازهی رشد هیچ صنعتی را در کوبا نداده بود. در این دوران فیدل کاسترو بطور شبانه روزی کار کرد. او شخصا به تک تک روستاها سرکشی میکرد. با روستاییان مینشست و در خانه آنها میخوابید و اجرای دقیق طرحهایش را پیگری میکرد. از جملهکارهای او ساخت هزاران روستا بود. این مجموعهها یک واحد روستایی بودند که فیدل کاسترو برای سکنی دادن روستاییانی که در جنگلها بدون سرپناه زندگی میکردند طراحی کرد. یک مجموعه شامل تعدادی خانه با سادهترین وسایل که از طرف دولت تأمین میشد، یک مدرسهی کوچک، تأسیسات کوچک بهداشتی و ... برای زندگی روستائیان بود. از سویی تقسیم اراضی میان روستائیان بیتجربه و بدون امکانات منجر به افت شدید تولید شکر میشد. بنابراین فیدل کاسترو در عین شریک کردن روستائیان در سودآوری زمینها از تکه تکه شدن این زمینها جلوگیری کرد.[۳] ژان پل سارتر فیلسوف مشهور در بازدید خود از کوبا مدتی با چه گوارا و فیدل کاسترو همراه بود تا فعالیتهای آنها را از نزدیک نظاره کند. وی در کتاب خود پس از بازگشت از کوبا به دلیل کار شبانه روزی چه گوارا و فیدل کاسترو آنها را با عبارت « مردانی که هرگز نمیخوابند» توصیف کرد.
در این دوران حتی برخی سربازان و افسران دوران باتیستا جنگ چریکی بر علیه دولت انقلابی راه انداختند. آمریکا وارد صحنه شد و به این ضدانقلابیون کمکهای مالی کرد و برای آنها اسلحه فرستاد. سازمان سیا چندین بار سعی کرد که کاسترو را به قتل برساند. با نزدیک شدن کوبا به شوروی، فشار آمریکا بیشتر شد و بهعنوان تنبیه خرید شکر از کوبا را قطع و محاصرهی اقتصادی شدیدی را بر این کشور تحمیل کرد. کاسترو هم پالایشگاههای نفت شرکتهای آمریکایی و دیگر شرکتهای آمریکا را ملی کرد. آمریکا سرانجام تصمیم به حمله به کوبا با استفاده از ضد انقلابیون مقیم آمریکا گرفت. اما در ماجرای «خلیج خوکها» با مشارکت فعالانه مردم و انقلابیون، کودتاگران آمریکایی شکست خوردند. با نزدیک شدن کوبا به شوروی، کوبا درگیر رقابتهای دو ابرقدرت شد. شوروی در آنزمان تنها کشوری بود که حاضر بود شکر کوبا را خریداری کند و کوبا به آن نیاز داشت. اوج این درگیری میان دو ابرقدرت آمریکا و شوروی استقرار موشکهای اتمی شوروی در کوبا و عکسالعمل آمریکا بود که کوبا و انقلاب آن را در خطری بسیار جدی قرار داد. عقبنشینی شوروی و برچیده شدن موشکها این خطر را بر طرف کرد و آمریکا وعده داد که به کوبا حمله نکند.
این کشور کوچک و فقیر یکی از بالاترین سطوح آموزشی و پزشکی را در جهان برای مردمش بهوجود آورد، در ورزش از بسیاری از کشورهای پیشرفته سطح بالاتری را کسب کرد، و بیش از بسیاری کشورهای ثروتمند به کشورهای فقیر جهان بهویژه آفریقا کمک کرد. اما مجموعهی تهدیدهای خارجی و داخلی و پارهای سیاستهای نادرست این انقلاب را در موارد مهمی به شکست کشاند.
مهمترین این کمبودها سرکوب آزادیهای سیاسی بهجای استقرار یک نظام دموکراتیک بود. تنها حزب حاکم رسماً در ۱۹۶۵ به «حزب کمونیست» تغییر نام داد، این حزب بهشکل متمرکز و بدون وجود فراکسیونهای داخلی و اجازهی ابراز مخالفت اداره میشد. در دههی ۱۹۷۰ دولت کوبا ناچار شد که انگیزههای مادی را به رسمیت بشناسد. در حذف سریع مکانیسمِ بازار نیز تجدیدنظر کرد و اجازه داد که مزرعهداران بخشی از تولیدات خود را مستقیما در بازار بهفروش رسانند. با این کار نرخِ رشد سالانهی اقتصاد بالا رفت، اما حزب به حساب اینکه روحیهی جمعی و سوسیالیستی از بین میرود این سیاست را محکوم کرد و باز بر انگیزههای اخلاقی و نه مادی تأکید کرد. پس از چندی باز برای افزایش تولید، فعالیتهای مبتنی بر بازار و انگیزههای مادی را در مورد شرکتهای کوچک مجاز شمردند و حتی در مواردی از جمله در صنعت توریسم راه را برای سرمایه گذاری و مشارکت خارجی هموار کردند. به مردم نیز اجازه داده شد که از خانههاشان بهعنوان رستوران خصوصی استفاده کنند. در ۱۹۹۲ تغييراتی در قانون اساسی ۱۹۷۶ داده شد و از جملهی آنها به رسميت شناختن و تضمين آزادیهای مذهبی، با تأکيد بر جدایی دین و دولت، بود.
سقوط اتحاد جماهیر شوروی بعنوان مهمترین حامی کوبا، بزرگترین ضربه را به کوبا، که از محاصرهی اقتصادی آمریکا و متحدانِ منطقهایاش در رنج بود، وارد کرد. تصور سقوط دولت کاسترو در میان بود، با اینهمه در اوج بحران در اوایل و اواسط دههی ۹۰ که دولت بهخاطر کسریهای فراوان، بودجهی تمامی وزارتخانهها از جمله وزارت دفاع را بهشدت کاهش داده بود، بودجهی آموزش و بهداشت و برنامههای زیر بنایی را کاهش نداد.
با درگیری هر چه بیشتر آمریکا در خاورمیانه، کوبا بههمراه بقیهی کشورهای آمریکای مرکزی و آمریکای لاتین امکان تنفسی یافتند. بهقدرت رسیدن دولتهای همسو با انقلاب کوبا از اواخر دههی ۹۰ و به ویژه ابتدای قرن جدید، تا حدی به کوبا کمک کرد. ونزوئلا به کوبا نفت می فرستاد و کوبا هزاران دکتر خود را به ونزوئلا اعزام کرد. در سال ۲۰۰۴ هر دو کشور «آلترناتیوِ بولیواری برای قاره آمریکا (ALBA) را به وجود آوردند، و در ۲۰۰۶، بولیوی هم به آنها پیوست. اما محاصرهی اقتصادی آمریکا و مسایل اقتصادی داخلی کماکان ادامه یافت. در سال ۲۰۰۸ فیدل کاسترو از رهبری کوبا کناره گیری کرد و برادرش رائول کاسترو را به جای خود برگزید. در این دوران تحولات بسیاری از جمله افزایش نقش اقتصاد بازار در زمینههای مختلف اقتصادی، در پیش گرفته شد. کوبا همچنان توسط آمریکا تحریم است.
درسها و تاثیرات انقلاب کوبا
با پیروزی انقلاب کوبا تئوری کانونهای شورشی توسط چهگوارا تدوین شد، که بر مبنای سنتشکنی در تشکیل حزب پیشتاز ایجاد شده بود. چه گوارا استدلال میکرد که:
«فیدل کاسترو میگوید که بدون پیشآهنگ، انقلاب وجود ندارد. او میگوید که لازم نیست پیشآهنگ، حتماً حزب مارکسیستی - لنینیستی باشد. او می گوید آنهایی که میخواهند دگرگونی را فراچنگ آورند، حق و وظیفه دارند به مثابۀ پیش آهنگانی که به این احزاب وابستگی ندارند متشکل شوند...باری در واقع، در مورد حزب و پیشآهنگی، هیچ نوع معادلۀ متافیزیکی که در آن حزب مارکسیست - لنینیست مساوی با پبشآهنگ باشد وجود ندارد.»[۴]
چهگوارا در ۱۹۶۰ مینویسد:
«نیروهای خلق میتوانند درنبرد بر ارتشی منظم پیروز شوند، همیشه لازم نیست به انتظار پیش آمدن موقعیتی انقلابی نشست، چنین موقعیتی را میتوان به یاری «کانون انقلابی» پدید آورد.[۵]
این تئوری توسط رژی دبره در کتاب انقلاب در انقلاب باز نشر شد.
پس از پیروزی انقلاب کوبا جنبشهای چریکی در آمریکای مرکزی و آمریکای لاتین و آسیا و آفریقا گسترش بسیاری یافت.
انقلابیون کوبا در تعیین سرنوشت کشورهای کنگو و نامیبیا و آنگولا مداخله مستقیم داشتند.
گروههای چریکی در ایران هم با الگوی انقلاب کوبا حرکت سیاهکل را رقم زدند که سکوت اختناق حاکم بر ایران پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ را شکست. و تدوین استراتژی این گروهها تحت تاثیر نتایج عملی انقلاب کوبا و الجزایر صورت میگرفت.
چهرههای انقلاب کوبا
فیدل کاسترو
در سال ۱۹۲۶ میلادی در خانوادهای ثروتمند از صاحبان زمین در کوبا متولد شد، اختلاف فاحش میان سطح زندگی خودش با فقر شدید بسیاری از هموطنانش او را تحت تأثیر قرار داد و به انقلاب روی آورد.
او مصمم به سرنگون کردن حکومت باتیستا بود، کوبا در آن دوران بهشت ثروتمندان عیاش بود و عملا توسط باندهای تبهکار اداره میشد، و فحشا، قمار و قاچاق مواد مخدر در آن فراگیر بود.
فیدل کاسترو و انقلابیون همراهش از پایگاهشان در کوههای سیئرا مائسترا یک مبارزه چریکی را سازماندهی کردند. شورشیان روز اول ژانویه ۱۹۵۹ وارد هاوانا شدند.
ارنستو چه گوارا
ارنستو چهگوارا، پزشک، چریک، سیاست مدار و انقلابی مارکسیست بود. و همواره به عنوان یکی از بزرگترین انقلابیون و سیاستمداران کشور کوبا به شمار می آید.
چه گوارا یکی از اعضای جنبش ۲۶ ژوئیه فیدل کاسترو بود. این جنبش در سال ۱۹۵۹ قدرت را در کوبا به دست آورد. چهگوارا چندین پست مهم در دولت جدید کوبا از جمله سفیر، رییس بانک مرکزی و وزیر صنایع را بر عهده داشت و پس از آن با امید برانگیختن انقلاب در دیگر کشورها کوبا را ترک کرد. وی ابتدا در سال ۱۹۶۶ به جمهوری دموکراتیک کنگو رفت و سپس به بولیوی سفر کرد.
چهگوارا پس از مرگ، به عنوان یک تئوریسین، متخصص در فنون جنگی، و جنگآور تبدیل به الگوی جنبشهای انقلابی در سراسر جهان شد.
چه گوارا، به سرتاسر آمریکای جنوبی سفر کرد و پس از مشاهده فقر، گرسنگی و بیماری مردمان، روحیه مبارزه طلبی در وی پدیدار شد و شاید حضور در فعالیت های اجتماعی گواتمالا نقطه عطف شکل گیری ایدئولوژی های سیاسی در زندگی چه گوارا بود که او را وارد دنیای سیاست کرد.
او فرمانده یکی از ستونهای فتح کننده هاوانا بود.
پس از انقلاب کوبا، مسئولیتهای زیادی در دولت به عهده او گذاشته شد که از جمله آن ها می توان به درخواستهای تجدید نظر و تیرباران برای افرادی که به جرم جنایت جنگی در طی دادگاه های انقلاب محکوم شده بودند، اصلاحات ارضی زمین های کشاوری، وزیر صنایع، کمک و هدایت کمپین موفق سوادآموزی و… اشاره کرد. او به عنوان یک نویسنده فعال در دنیا شناخته شده بود.
چه گوارا را می توان در بسیاری از مقالات، خاطرات و مستندهای تهیه شده به وضوح مشاهده کرد. درک او از فداکاری و جانبازی، ندای انسانی او برای مبارزه طبقاتی و میل به ایجاد آگاهی و تعریف از «انسانی نوین» که بر پایه اخلاقیات و نه تمایلات مادی در حرکت است، او را به یکی از اصیل ترین الگوهای الهام بخش جنبش های جهان تبدیل کرده است.
کامیلو سین فوئگوس
کامیلو سینفوئگوس ( Camilo cienfuegos) زادهی ۶فوریه۱۹۳۲ در شهر هاوانای کوبا در ۲۸ اکتبر ۱۹۵۹ در ۲۷ سالگی در اقیانوس اطلس با هواپیما سقوط کرده و درگذشت.
کامیلو در شمار ۸۲ نفری بود که در سال ۱۹۵۶ با کشتی از مردابها و راههای پرت افتاده برای مبارزه با دیکتاتوری باتیستا، پنهانی به کوبا وارد شدند. اما نیروهای ارتش باتیستا غافلگیرانه به آنها یورش بردند و بسیاری از آنها را کشته یا زخمی کردند.
بازماندگان گروه ـ فیدل کاسترو، چه گوآرا و کامیلو و ۹تن دیگر ـ از پا ننشستند و به تدارک نبرد با نیروهای باتیستا پرداختند و برای آزادی کوبا مبارزه را ادامه دادند و در مدتی کوتاه شمار زیادی از نیروهای آزادیخواه کوبا را برای مبارزه با رژیم دیکتاتوری باتیستا به میدان مبارزه کشاندند. نیروهای شورشی پس از سلسله نبردهای خونین سرانجام توانستند در دوم ژانویه ۱۹۵۹ هاوانا، پایتخت کوبا، را فتح کنند و باتیستا را به فرار از کوبا وادارند.
بعد از فرار باتیستا و آزادی کوبا، کامیلو در کنار فیدل کاسترو، چه گوآرا و ... در فرماندهی ارتش انقلاب در امر تثبیت نظام نوپا کوشا بود اما دیری نماند و چند ماه پس از پیروزی انقلاب، در ۲۸ اکتبر ۱۹۵۹، وقتی با هواپیما از شهر «کاماگوئه» به هاوانا برمی گشت، هواپیما به علتی که چند و چون آن معلوم نشد در اقیانوس اطلس سقوط کرد و کامیلو و سرنشینان دیگر هواپیما ناپدید شدند و خبری از آنها به دست نیامد.[۶]
رائول کاسترو
رائول كاسترو در اوايل دهه ۱۹۵۰ ميلادی، دانشجوی علوم اجتماعي بود، در همان زمان به حزب كمونيست كوبا پيوست و به اروپای شرقی سفر كرد. او برخلاف برادرش كه اقدام مسلحانه عليه رژيم «فالگنسيو باتيستا» را دنبال میکرد، به انقلاب سوسياليستی تمايل بيشتری داشت. او در سال ۱۹۵۳ ميلادی فيدل كاسترو و ۱۶۰ نفر از حاميانش را در حمله به پادگان «مونكادا» در شهر سانتياگوی كوبا همراهی كرد. اين حمله، نقطه آغاز جنبش ۲۶ ژوئيه فيدل كاسترو شد. رائول كاسترو به همراه برادرش به مدت كمتر از دو سال زندانی بود و به دلیل سوابقش در همراهی برادرش در جنگ چريكی به فردی تاثيرگذار در دولت كوبا تبديل شد كه نقش هايی مانند نماينده پارلمان و رئيس مجمع زنان را نيز برعهده گرفت. پس از انقلاب كوبا، رائول كنترل ارتش را به دست گرفت.
گاهشمار انقلاب کوبا
۱۸۵۳ - تولد «خوزه مارتی» شاعر و بنیانگذار انقلاب کوبا
۱۸۹۳ - استقلال کوبا بر اساس معاهده صلح پاریس
۱۹۲۵ - تشکیل حزب کمونیست در هاوانا
۱۹۲۶ - تولد فیدل کاسترو در خانوادهای مالک در ناحیهی «اورینته»
۱۹۳۴ - جایگزینی حکومت «سرهنگ «کارلوس مندینا» با حکومت «گراوسان مارتین» توسط سرهنگ «باتیستا»
۱۹۴۰ - باتیستا با حفظ قدرت بصورت غیر رسمی از ۱۹۴۳ رسماٌ رئیس جمهور کوبا میشود
۱۹۴۸ - «کارلوس پریو سوکاراس» رئیس جمهور کوبا میشود
۱۹۵۲ - باتیستا با یک کودتا مجلس و قانون اساسی را منحل کرده قدرت را بدست میگیرد
۱۹۵۵ - فرار فیدل کاسترو به مکزیک و سازماندهی مبارزه مسلحانه
۱۹۵۶ - حرکت قایق «گرانما» بسوی کوبا با ۸۲ سرنشین برای راه اندازی انقلاب
۱۹۵۸ - فتح سانتاکلارا مرکز استان «لاس ویلاس» و فرار باتیستا به دومینیکن
۱۹۵۹ - فیدل کاسترو همزمان با سقوط سانتیاگو سال ۱۹۵۹ را سال آزادی اعلام میکند
۱۹۶۰ - اعلام تصمیم مبارزه با بیسوادی توسط کاسترو در سازمان ملل متحد[۷]
۱۹۶۱ - قطع تمام روابط دیپلماتیک با کوبا توسط آمریکا و حمله شکست خورده به خلیج خوکها در ۲۵ آوریل و تصویت تحریم همه جانبه کوبا
۱۹۶۳ - سفر فیدل کاسترو به شوروی
۱۹۶۵ - جانباختن چهگوارا در بولیوی بدنبال سازمان دادن یک شورش دهقانی
۱۹۶۸ - ملی کردن تمام شرکتهای خصوصی در کوبا
۱۹۷۵ - اعزام نیرو به کنگو توسط کوبا برای نبرد با اشغالگران آفریقای جنوبی و جشن اولین کنگره حزب کمونیست در کوبا
۱۹۸۸- نیروهای کوبایی به همراه سربازان آنگولا ۵ حمله ارتش آفریقای جنوبی را دفع کرده مانع اشغال «گونیتوکواناوال» می شوند
۱۹۸۹ - دیدار «نلسون ماندلا» از کوبا
۱۹۹۸ - سفر پاپ به کوبا[۸]
منابع
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ کتاب جنگ شکر در کوبا صفحه ۱۱۳
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ کتاب زندگی فیدل صفحه ۳۰
- ↑ جنگ شکر در کوبا - ژان پل سارتر
- ↑ انقلاب در انقلاب رژی دبره صفحه ۸۰ انتشارات پارت ۱۳۵۲
- ↑ کتاب تجارب جنگ چریکی در کوبا
- ↑ سایت همبستگی ملی مقاله به یاد کامیلو از چهگوار
- ↑ کتاب مقدمهای بر انقلاب فرهنگی کوبا انتشارات پیشگام قزوین صفحه ۶
- ↑ منبع کتاب فیدل اینجاست صفحه ۱۵