محمدرضا سعادتی
شناسنامه | |
---|---|
معروف به | سیکو |
زادروز | ۱۳۲۱ |
زادگاه | شیراز، ایران |
تاریخ مرگ | ۴ مرداد ۱۳۶۰ |
محل مرگ | زندان اوین - تهران، ایران |
تحصیلات | مهندس برق فارغالتحصیل از دانشگاه تهران |
دین | اسلام |
اطلاعات سیاسی | |
حزب سیاسی | سازمان مجاهدین خلق ایران |
سمت | از اعضاء کادر مرکزی سازمان مجاهدین خلق ایران |
فعالیتها | عضویت در سازمان مجاهدین در دوران شاه و دستگیری و محکوم به ابد و ۶ سال زندان - آزادی در سال ۱۳۵۷ - دستگیری مجدد ۳ ماه بعد |
محمد رضا سعادتی (زاده ۱۳۲۳شیرازـ تیرباران ۱۳۶۰تهران) محمدرضا سعادتی همرزم مهدی رضایی و از اعضای برجسته سازمان مجاهدین خلق ایران بود. او در سال ۱۳۵۱در جریان دستگیری مهدی رضایی دستگیر و زندانی شد. محمد رضا سعادتی پس از گذراندن ۶ سال زندان، همراه با آخرین گروه از زندانیان سیاسی از زندان آزاد شد. هنوز سه ماه از آزادی وی نگذشته بود که در روز ۵ اردیبهشت سال ۱۳۵۸ و به دستور خمینی، توسط ماشاءالله قصاب مجددا دستگیر و به زندان بازگردانده شد. اتهام محمد رضا سعادتی پس از انقلاب، جاسوسی برای شوروی بود. اتهامی که هیچ سندی علیه وی وجود نداشت و تعجب همگان را برانگیخت. ابتدا با این دستگیری محمد رضا سعادتی در پاییز سال ۱۳۵۹، به ۱۰سال زندان محکوم شد . اما پس از انواع پرونده سازیهای اسدالله لاجوردی و از جمله مرتبط کردن او با قتل کچویی در زندان، با تشکیل دادگاهی به ریاست موسوی تبریزی، علیرغم مخالفتهای بسیار، سرانجام در ۴ مرداد ۱۳۶۰، لاجوردی به دستور خمینی، سعادتی را بدون هیچ توضیح و هیج مجوز قانونی در شکنجهگاه اوین تیرباران کرد. بعد از گذشت مدتی وصیت نامهای جعل شده به نام او نوشتند و منتشر کردند که با انتشار آن وصیتنامهی مجعول کسانی که محمد رضا سعادتی را میشناختند، ارتباط اعدام او و دشمنی که خمینی و لاجوردی نسبت به سازمان مجاهدین داشتند و ساختگی بودن اتهام او را محرز دانستند! [۱][۲][۳]
زندگی
محمد رضا سعادتی فارغ التحصیل رشته مهندسی برق از دانشکده فنی دانشگاه تهران بود. وی از دوستان ناصر صادق از اعضای مرکزیت مجاهدین بود.محمدرضا سعادتی توسط مهدی رضایی به عضویت سازمان مجاهدین درآمد. دوستانش، اسماعیل معین عراقی و محمد هادی فاضلی که در گروه سیاهکل بودند توسط رژیم شاه تیرباران شدند. اعدام دوستانش در روحیه مبارزاتیاش تاثیر زیادی گذاشت و باعث شد وی مبارزه با رژیم شاه را انتخاب کند و به عضویت مجاهدین در آید. ساواک در ضربه اول شهریور ۱۳۵۰ به سازمان مجاهدین خلق موفق به دستگیری سعادتی نشد. اما در پی دستگیری مهدی رضایی در اردیبهشت ۱۳۵۱ وی نیز دستگیر و به حبس ابد محکوم شد. محمد رضا سعادتی روز ۲۲ آبان ۱۳۵۷ از زندان شاه آزاد شد.[۴]
دستگیری مجدد
هنوز ۳ ماه از آزادی محمد رضا سعادتی و انقلاب ۵۷ نگذشته بود وی به اتهام جاسوسی برای اتحاد جماهیر شوروی روانه زندان شد. دستگیری سعادتی درست در شبی صورت گرفت، که مسعود رجوی و موسی خیابانی و دیگر مسئولان مجاهدین در قم با خمینی ملاقات داشتند.[۵] محمد رضا سعادتی اولین زندانی سیاسی پس از انقلاب بود که در روز ۱۱ اردیبهشت ۵۸ توسط کمیته مستقر در سفارت آمریکا به سرکردگی ماشاءالله قصاب دستگیر و روانه زندان اوین شد. بدین ترتیب اولین کسی که به اتهام جاسوسی در جمهوری اسلامی ایران بازداشت و اعدام شد سید محمدرضا سعادتی از چهرههای شاخص سازمان مجاهدین خلق بود.[۶]
در ۶ تیر ۱۳۵۸ جمعی از مادران و خانوادههای سازمان مجاهدین خلق تحصن خود را برای آزادی سعادتی آغاز کردند و همزمان محمد رضا سعادتی نیز در زندان دست به اعتصاب غذا زد که ۴۰ روز ادامه داشت و در این مدت نیز ۱۲۰ سازمان و انجمن و شخصیتهای سیاسی و فرهنگی و تشکلهای مختلف خواستار آزادی محمدرضا سعادتی شدند. آیت الله طالقانی گفت: «جریان سعادتی اصلاً جاسوسی نیست. نمیدانم چرا در ایران همیشه جاسوسهای روسیه را میگیرند نه جاسوسهای آمریکا را». در همین حین کمیتههای مختلفی در کشورهای جهان تشکیل شد و سازمانهای مدافع حقوق بشر و شخصیتهای سیاسی و پارلمانی برای دفاع از سعادتی بیانیه دادند. در پی این فعالیتها حکومت مجبور شد به پزشکی قانونی اجازه معاینه سعادتی را بدهد و پزشکی قانونی نیز اعمال شکنجه بر سعادتی را تأیید کرد. سعادتی سرانجام پس از ۴۵ روز اعتصاب غذا و سه ماه بیخبری و تنهایی مطلق با دخالت آیت الله طالقانی به اعتصاب غذای خود پایان داد.[۷][۸]
سخنان وکیل مدافع
وکلی مدافع محمدرضا سعادتی عبدالکریم لاهیجی در دفاع از او میگوید:
«من در آن روزها برای شرکت در کنفرانسی که جمعیت بینالمللی حقوقدانان دموکرات دربارهٔ ناپدید شدگان در آرژانتین و شیلی در یکی از سالنهای سنای فرانسه ترتیب داده بود، در پاریس به سر میبردم. خبر بازداشت سعادتی را در روزنامهها خواندم. پس از بازگشت به تهران، با خبر شدم که سازمان مجاهدین خلق طی نامهای از من خواستهاند که وکالت سعادتی را بپذیرم و در غیاب من از منزل آقای طالقانی هم چند بار تلفن کردهاند که با ایشان تماس بگیرم.
آقای طالقانی در جریان دیداری که داشتیم میگفت که دربارهٔ سعادتی با هاشمی رفسنجانی و موسوی اردبیلی صحبت کرده و آنان آزادی او را مشروط به پذیرش دو شرط زیر از سوی سازمان مجاهدین کردهاند:
۱- مجاهدین اسلحهها و پولهایی را که در جریان تصرف مراکز نظامی و دولتی از جمله بنیاد پهلوی به دست آوردهاند، مسترد کنند.
۲- مجاهدین به صورت علنی و رسمی حاکمیت جمهوری اسلامی و شورای انقلاب را بپذیرند.
آقای طالقانی میپنداشت که دخالت من در این پرونده ممکن است به نوعی میانجیگری بیانجامد و قضیه فیصله یابد».[۹]
بار اول که عبد الکریم لاهیجی به عنوان وکیل مدافع محمد رضا سعادتی، به زندان اوین برای ملاقات رفته بود اجازه ملاقات با سعادتی را ندادند و او نیز موضوع را به روزنامهها کشاند که فردای آن روز آذری قمی دادستان کل با او تماس گرفت و گفت نگهبان، تو را نشناخته به همین دلیل فردا برای ملاقات به زندان اوین برو که لاهیجی فردای همان روز موفق به دیدار سعادتی در زندان شد. واکنشها به دستگیری
از ۲۵ خرداد ۵۸ تا ۹ تیرماه آن سال سازمان مجاهدین بیش از ۷ اطلاعیه در حمایت از وی صادر نمود و نوشت که محمدرضا سعادتی تحت شکنجه است.
خانوادههای هوادار مجاهدین به سرپرستی خانواده رضایی و بدیع زادگان تحصنی را در مقابل وزارت دادگستری ترتیب دادند و خواستار آزادی سعادتی شدند. این تحصن تنها زمانی خاتمه یافت که آیتالله سید محمود علایی طالقانی اطمینان داد سعادتی بزودی آزاد خواهد شد.
در تیرماه ۵۸ اطلاعیهای با امضای ۴۲ تن از شاعران و نویسندگان چپگرا از جمله احمد شاملو، سیمین بهبهانی، گلی ترقی و… منتشر شد و سعادتی را «گروگان آزادی در چنبره تهمتها و افتراهای مرموز» خواندند و خواهان آزادی او شدند.
جلسات دادگاه
برای محمد رضا سعادتی ۹ جلسه دادگاه تشکیل دادند آخرین جلسهٔ محاکمهٔ سعادتی به ریاست موسوی تبریزی نمایندهٔ مجلس از تبریز صبح روز جمعه۱۳/آبان/۵۹ شروع شد.
این جلسه صبح و عصر ادامه یافت البته لاجوردی هم در پایان جلسه ماقبل آخر (پنج شنبه) چنین وعده داده بود که فردا محاکمه را تمام خواهیم کرد، حتی اگر لازم باشد از ۸ صبح تا ۸ شب هم جلسه خواهیم گذاشت!
بدین ترتیب محاکمهٔ سعادتی در دادگاه بدون تماشاچی و بدون وکیل که در نوع خود نمونه و منحصر به فرد بود. در روز تعطیل، صبح و عصر ادامه پیدا کرد.
سعادتی همان گونه که در جلسات اول دادگاه گفته بود علیرغم کوشش دادستانی برای به ابتذال کشیدن موضوع، در انتهای این جلسه به آخرین دفاع خویش پرداخت.
دفاعیات محمد رضا سعادتی
محمدرضا سعادتی دردفاعیاتش درآخرین دادگاه خود گفت :
«من قضاوت را به عهدهٔ آنهائی که من را میشناسند میگذارم و همانها هستند که حقیقت را بالاخره اگر اثبات شدنی باشد اثبات میکنند.»
آخرین دفاع سعادتی
بسم الله الرحمن الرحیم
ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین.
خدمت هممیهنان عزیزم و دادگاه
من اول مختصری در مورد بازداشتم و بازجوئیهای اولیه و اصالتش به طور خلاصه صحبت میکنم:
من به هیچ وجه مطابق حکم دادستانی بازداشت نشدم که قبلاً هم این روشن شد. من را به خانهٔ امن پشت سفارت آمریکا بردند و توسط افراد مستقر در سفارت آمریکا تحت سرپرستی حاج ماشاءالله شکنجه شدم و بازجوئیهای اولیه من در آن خانه صورت گرفت. من استنباطی که از دستگیر کنندگان داشتم در آن شرایط با توجه به تمام قرائن و شواهدی که نشان میداد این بود که اینها افراد سیا و ساواک هستند و لذا بازجوئیهای اولیهٔ من هم تحت آن شرایط روحی، به اضافهٔ اعمال فشار و شکنجهٔ جسمانی صورت گرفته. آن بازجوئیها برای انحراف آنها از دسترسی به اطلاعاتی از درون سازمان یا مسائل جنبش چارهای جز پیش گرفتن چنین شیوهای نداشتم که مسائلی مطرح بکنم. حالا این دادگاه بیشترین استناد را بر آن مسائل میکند من در اینجا فقط به این اشاره میکنم که اگر میدانستم تحت اسارت افراد کمیته هستم با توجه به این که میدانستم بعداً در اختیار مقامات دادسرا و مقامات رسمی قرار میگیرم هیچ وقت به آن صورت خودم را یک فرد معمولی که تازه در رابطه با سازمان قرار گرفته معرفی نمیکردم چرا که بعداً دروغ بودن آن روشن میشد و آن وقت میبایستی جوابگو باشم که چرا اینگونه گفتم؛ بنابراین مشخص میکندکه من در چه شرایطی بازجوئی اولیه را پس دادم.
بعد از ۵ روز من را تحویل دادستانی میدهند و در آنجا تحقیقات دوم صورت میگیرد و آن بازپرسی که تحقیقات دوم را انجام میداد زیاد اصرار میکرد، علاقه داشت که تناقضی با اوراق اولیه نداشته باشد یا پرونده به سوی حل و آزادی من برود و مسألهٔ پیچیدهای ایجاد نشود و بنابراین یک سری مسائل منجمله همین که من چند مرتبه فلانی را ملاقات کردم یا این که در کجا ابتدا آن را ملاقات کردم علیرغم این که من ابتدا حتی کتبی هم نوشتم و خود آقای بازپرس هم خواند، که اگر اینجا بود الان شهادت میداد ولی باز پاره شد؛ و بنا شد که تناقضی نباشد که من به این صورت نوشتم، این که مطرح کردم من چوب سادهاندیشی را میخوردم به این استتنباطی است که مطرح شده بلکه من این فکر را نمیکردم؛ که این پرونده به مسیری کشیده بشود که حتی روی کلمات و روی فواصل کلمات من حساسیت و دقت نشان داده بشود.
تحقیقات سوم که از من صورت گرفت اساساً بعد از این بود که با توجه به شنیدن صحبتهای من در مورد دستگیری و ماجرای بازجوئیهای اولیه و دوم که شرح مفصلش را دادم از طرف اعضای شورای ا نقلاب به ملاقات من آمدند و قرار بر این شد که بازجوئی سومی هم صورت بگیرد و فلسفهٔ این بازجوئی این بود که بازجوئیهای اول و دوم به این دلایل که من گفتم اصالتی نداشت.
بعد از آن هم پزشکی قانونی از من عیادت کرد که البته در حال اعتصاب غذا بودم و علائم شکنجه را بر روی پاهای من گزارش کردند که گزارش پزشکی قانونی باید روی پرونده هم باشد؛ و توی کتابها هم هست (کتاب مورد اشاره سعادتی، کتاب «مجاهد اسیر محمدرضا سعادتی، زندانی دو نظام» است که توسط سازمان مجاهدین منتشر شدهاست) که حتماً دادگاه هم در جریانش قرار گرفتهاست.
ولی این پرونده فعلاً ماجرایش به اینجا کشیده شد که در این دادگاه و به این صورت مطرح شود.
از نظر من سرقتی که از پرونده مقربی صورت گرفته کار خود عوامل سیا در ایران هست و از نظر من سرقت کنندگان همانهائی هستند که برای من چنین سرنوشتی را تدارک دیدهاند؛ و بالطبع برای سازمان.
ممکن است یک سری مسائل الان روشن نباشد و در دست من مدارکی موجود نباشد؛ ولی بالاخره آینده خیلی چیزها را روشن خواهد کرد و بالاخره رو خواهد شد که سرقت کنندگان چه کسانی بودند و تعقیب کنندگان سازمان و توطئه کنندگان چه کسانی بودند.
انگیزهٔ من همانطور که در اعلامیهٔ سازمان چه آنهائی که الان داده شده و چه آنهائی که از همان ابتدا و آغاز این ماجرا مطرح شد و چه توضیحاتی که همان ابتدا سازمان به شورای انقلاب داد روشن و مشخص است که تنها و تنها به خاطر کشف رد یا، شبکهها، عوامل، شیوهها و نحوهٔ توطئههای سیا و بقایای ساواک در ایران علیه انقلاب و مردم بود و هیچ انگیزهٔ خاص دیگری مطرح نبوده.
تاریخچهٔ سازمان در این مدت روشن ومشخص است همینطور که بعد از دستگیری من نمونههائی از فعالیت و تلاش سازمان، و خبرهائی را که به طور رسمی ومشخص به عرض دفتر امام یا شورای انقلاب یا اخیراً به ریاست جمهوری رساندهاند. اینها روشن و مشخص است. فعالیت من هم نهایتاً چیزی غیر از رسیدن به چنین اطلاعاتی نبوده، اطلاعاتی که در نهایت عملکردی جز بقای جمهوری اسلامی نداشته و فعالیتهای سازمان هم از این به بعد نخواهد داشت. آقای موسوی تبریزی میگویند ممکن است مدارک آن نزد ایشان باشد که اگر نبود من گوشههائی از این فعالیت را بعداً به عرض هممیهنان و دادگاه میرسانم.
من صحبتی هم با مردم میهنمان دارم.
میخواهم بگویم فکر نکنند که من طی این مدتی که به این دادگاه آورده شدم به دور از مسائل و دردهای آنها بودم، دادگاه را هم من تشکیل ندادم و وقتش را خود دادگاه و دادسرا انتخاب کرده.
من میدانم که بسیاری از هممیهنان عزیزم الان و در این ماه عزیز بر مزار شهدای خودشان نشستهاند.
بسیاری از هممیهنان، عزیزانشان درجبههاند و به فکر آنها هستند.
بسیاری از هممیهنان، در زیر یورش ارتش عراق خانه و کاشانهٔ خودشان را از دست داده و از شهر و دیار خودشان آواره شدهاند. تمام مردم ایران آنهائی که به این میهن، به این وطن، به این انقلاب و به سرنوشت آن عشق میورزند در زیر ضربات ناشی از توطئههای امپریالیستها زندگی میکنند. مطمئن باشید من جدای از دردها و سرنوشت شما هممیهنان عزیز نیستم و اگر اینجا آمدم و مسائلی مطرح کردم، صحبتهائی کردم و صحبتها و مسائلی را هم مطرح نکردم این هم باز در همین رابطه بوده که چیزی جز سرنوشت شما مردم و عشق به خدا و مکتبی که به خاطر آن زندان رفتم، شکنجه دیدم و فکر میکنم و اساساً زندگی میکنم چیزی به جز اینها نیست.
در اینجا آقای دادستان سعی کرد و کلا تلاش کردند که من را به ابتذال بکشانند یعنی شیوهای را پیش کشیدند و به اصطلاح طوری برخورد کردند که نوعی تنفر و نفرت علیه شخص من و بالطبع علیه سازمان ایجاد بشود.
ولی خب من برخورد متقابل نمیکنم و کلا قضاوت را به عهدهٔ آنهائی که من را میشناسند میگذارم و همانها هستند که حقیقت را بالاخره اگر اثبات شدنی است اثبات میکنند.
حتماً در جریان بودید که من در اینجا، در دادگاه به نوعی ناراحت شدم و این حتماً از چهره و برخورد و قیافهٔ من هم روشن و مشخص بود. من اگر در بیدادگاه آریامهری محاکمه میشدم و انواع و اقسام تهمتها و شیوههای غیرانسانی به کار برده میشد ناراحت نمیشدم و حتی به آن شیوهها میخندیدم چون مسئله روشن بود.
این که من در این دادگاه ناراحت شدم علتش تنها این بود که من چنین انتظاری را نداشتم و هنوز هم ندارم و برای من همانطور که قبلاً هم مطرح کردم سنگین بود که با چنین شیوهها و با چنین برخوردهائی روبرو شوم.
اگر عدهای فکر میکنند که با این شیوهها افراد را با سازمان را با هواداران سازمان را به ابتذال میکشانند، و از این طریق سازمانی را و یک جریانی را از میدان سیاسی، از صحنهٔ سیاسی خارج یا دور میکنند. من اینجا صریحاً میگویم که این شیوهها به آنجاها نمیانجامد و موفق نخواهد شد.
اگر در اینجا من به اعدام هم محکوم بشوم و چه بسا که زمان زیادی هم به پایان زندگی من باقی نمانده باشد به مردم خودم قول میدهم که مطمئن باشید من باز هم با احساس تنفر نسبت به دشمنان این مردم و دشمنان شما به میدان اعدام میروم. و مطمئن باشید که هیچ کینه و نفرت خصوصی و شخصی حتی نسبت به آن برادر پاسداری هم که به من تیراندازی میکند در من وجود ندارد. و فکر میکنم در مدتی که من در زندان بودم این برای خوشان هم روشن شده باشد که یک مجاهد هیچ کینه و نفرتی به لحاظ شخصی یا در برخوردهائی که با او میشود پیدا نمیکند. ممکن است در لحظاتی عکس العمل عاطفی نشان بدهد، ولی در نهایت و در جوهر وجودش چیزی جز عشق به خدا و علاقه به مردمش و سرنوشت مردمش ندارد. و به خاطر همین هم زندگی میکند. و به خاطر همین هم مرگ را انتخاب میکند. من اگر به اعدام هم محکوم شوم باز هم با عشق به خدا و با علاقهٔ عمیق نسبت به مردم و سرنوشت تودههای محروم و خلق قهرمان مان و با نفرت و کینه نسبت به دشمنان شناخته شده و جنایتکار مردم مان میروم و گلوله را میپذیرم.
آخرین صحبت من هم اینست که آنچه در مورد خودم گفتم، اگر من ارزشی دارم و اگر ارزشی برای من، در ذهن کسی وجود دارد، این ارزش نه متعلق به شخص من است و نه به لحاظ مهارتها یا تخصص من است. بلکه این ارزش تنها و تنها به خاطر ارزش خونهای زیادی است که ریخته شده، خونهای عزیزانی که بعضاً بسیاری از آنها در آخرین لحظات ما را به آغوش گرفتند و ما آنها را در آغوش گرفتیم و یکدیگر را به خدا سپردیم. این ارزشها به خاطر ریخته شدن چنین خونهائی است. و من تا آخرین لحظات حیاتم هیچگاه خون مهدی رضائی و ارزشی را که آن خون با آن مقاومت و آن حماسه به من هدیه کرده فراموش نخواهم کرد.
و اگر الان هم چیزی مطرح است نه به لحاظ شخص من، بلکه تنها به این خاطر است که احساس میکنند که به چنین ارزشهائی تهاجم شده. نه این که من زندانی هستم یا زندانی نیستم یا باید آزاد شوم. مجاهدین هم اگر الان برای بسیاری از هممیهنانم مطرحاند، باز هم نه به خاطر حضور افراد خاصی و نه به خاطر فرد خاصی است، بلکه به خاطر همان ارزشهائی است که تبلورش در سازمان و در افرادی که نسبت به آن ارزشها اعتقاد عمیقی داشتند و تمام هستی خودشان را به خاطر آن ارزشها فدا میکنند میباشد. من صحبت دیگری ندارم و به تمام هممیهنانم به خصوص آنهائی که در جبهه هستند و ممکن است از این مسائل اساساً اطلاعی نداشته باشند، درود میفرستم و برای آنها آرزوی موفقیت و پیروزی میکنم. و به ویژه به تمامی آن عزیزانی که به خاطر این ارزشها بیش از یک سال انواع و اقسام سختیها را تحمل کردند، درودی عمیق میفرستم. و برای آنها از خداوند، باز هم آرزوی پیروزی و موفقیت در کنار تمامی خلق قهرمانمان میکنم و در آخر این آیهٔ قران را میخوانم که ”سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار[۱۰].
اعدام محمد رضا سعادتی
سرانجام در چهارم مرداد ۱۳۶۰ علیرغم مخالفتهای بسیار، با پرونده سازی مجدد توسط لاجوردی با زدن اتهاماتی جديد، مانند تشويق کاظم افجهای از اعضای مجاهدين به ترور محمد کچويی رييس زندان اوين و ارتباط مداوم با مرکزيت مجاهدين از درون زندان و جاسوسی از درون زندان و اتهامات دیگر، محمد رضا سعادتی اعدام شد[۱۱].
ماجرای اعدام سعادتی
یکی از ماموران سپاه در دهه ۶۰ به نام احمد قدیریان که در زندان اوین به همراه لاجوردی در اعدام زندانیان شرکت داشت خاطرهای از نحوه اعدام محمدرضا سعادتی نقل کرده که چنین است:
«… وقتی میخواستند سعادتی را اعدام کنند رجایی زنگ زد به لاجوردی. من کنار لاجوردی نشسته بودم و بهزاد نبوی هم کنار رجایی.
رجایی گفت: یک کسی بغل دست من نشسته و… میخواهد یک دقیقه بیاید آنجا صحبت کند… بهزاد نبوی میخواست بیاید و او را [سعادتی را] ببیند.
آقای لاجوردی هم به من اشاره کرد کار را تمام کنید.
لاجوردی رجایی را به حرف گرفت که چرا گرانی زیاد است و چرا نان کم است…
که خبر دادند کار تمام شد و در همین موقع دوباره رجایی گفت که بغلدستی من میخواهد با مهمان شما صحبت کند. لاجوردی قبول کرد.
بهزاد گوشی را گرفت و گفت شما یک مهمان دارید. لاجوردی گفت: کیه؟
بهزاد گفت: سعادتی. لاجوردی پاسخ داد: رفت.
بهزاد با نگرانی گفت: نه!
لاجوردی گفت: به خدا رفت…». (رازهای دهه ۶۰- خبرگزاری حکومتی تسنیم- ۱۲تیر ۹۶)
اسدالله لاجوردی زمانی که متوجه میشود کسانی تلاش دارند از اعدام سعادتی جلوگیری کنند در حالی که در حال صحبت با تلفن بود به قدیریان دستور میدهد که کار سعادتی را تمام کن، قدیریان هم پس از چند دقیقه رفت و برگشت و به لاجوردی گفت، کلکش کنده شد![۱۲]
سخنان سعادتی در زندان
«وقتی که چشمانداز آینده برای ما روشن باشد، وقتی به اصالت خود و به اصالت مکتب خود معتقدیم و ماهیت تمامی جریانهای ارتجاعی را و سرنوشتشان را میشناسیم دیگر چه باک! به قول برادرمان چه کسی میتواند از جهاد یک مجاهد جلوگیری کند. تمامی نیروهای جهان بسیج شوند، نمیتوانند ارادهٴ یک مجاهد را برای ایستادن و برگشتن از راهی که در پیش گرفتهاست بشکنند».[۱۳]
جمله ای روی لیوان پلاستیکی!
در بند ۲۰۹ زندان اوین یک لیوان پلاستیکی قرمزرنگ دیده میشد که توسط محمد رضا سعادتی جمله ای رویش کنده شده بود:
«هر شلاقی که به پای انقلابیون فرود میآید، به منزله کلنگیست که گور استبداد را بیشتر حفر میکند»[۱۴].
منابع
- ↑ محمد رضا سعادتی زندانی ۲ نظام سایت بسوی پیروزی
- ↑ شهادت محمد رضا سعادتی وبسایت بهای آزادی
- ↑ محمد رضا سعادتی و وصیت نامه اش وبسایت همنشین بهار
- ↑ پرونده محمد رضا سعادتی
- ↑ محمد رضا سعادتی زندانی دو نظام سایت بسوی پیروزی
- ↑ نشریه مجاهد ویژه محمد رضا سعادتی
- ↑ محمد رضا سعادتی، سایت مجاهد
- ↑ از قزل قلعه تا اوین، سایت رادیو زمانه
- ↑ از قزل قلعه تا اوین، سایت رادیو زمانه
- ↑ آخرین دفاع سعادتی، نشریه مجاهد، ویژه محاکمه سعادتی، شماره۱۱
- ↑ نقش گیلانی و لاجوردی در اعدام سعادتی، سایت رادیو فردا
- ↑ از ترس اینکه مبادا از اعدام جلوگیری کنند، سریع اعدامش کردیم، آژانس ایران خبر
- ↑ ۴ مرداد ۱۳۶۰ اعدام محمد رضا سعادتی
- ↑ بیاد سعادتی، وب سایت مرگ بر خمینی