کاربر:Khosro/صفحه تمرین مریم گلزاده غفوری

نسخهٔ تاریخ ‏۲۳ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۷:۳۸ توسط BABAK (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
مریم گلزاده غفوری
مریم گلزاده غفوری؛4.JPG
شناسنامه
زادروز۸ آبان ۱۳۳۸
زادگاهتهران،
تاریخ مرگ۴ آبان ۱۳۶۷ شهر مرگ =تهران، زندان اوین
تحصیلاتدانشجوی ریاضی
دیناسلام
اطلاعات سیاسی
حزب سیاسیسازمان مجاهدین خلق ایران

مریم گلزاده غفوری، «متولد ۸آبان ۱۳۳۸ – درگذشته ۴آبان ۱۳۶۷، زندان اوین، تهران) دانشجوی ریاضی بود. او فرزند دکتر علی گلزاده غفوری، روحانی مترقی و دارای مدرک دکترای حقوق قضایی از دانشگاه سوربن فرانسه بود که پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی درنخستین انتخابات نمایندگان مجلس با وجود تقلبات گسترده، بعد از آیت‌الله سید محمود طالقانی (پدر طالقانی) بالاترین رأی را در تهران آورده بود؛ اما خیلی زود در اعتراض به سیاست‌های ارتجاعی نظام جمهوری اسلامی با تبری جستن از حاکمیت کناره‌گیری کرد و خانه‌نشین شد. مریم گلزاده غفوری در سال ۱۳۶۱، همراه با همسرش علیرضا حاج‌صمدی به جرم ارتباط با سازمان مجاهدین خلق دستگیر و به حبس سنگین محکوم شده بودند. در سال ۱۳۶۰، دو تن از برادران مریم گلزاده به‌نام‌های کاظم و صادق به‌فاصله‌ی دو هفته توسط رژیم ایران تیرباران شده بودند. مریم گلزاده غفوری پس از دستگیری و محکوم شدن، به بند۸ زندان قزلحصار انتقال یافت. او مدتی را در زندان قزل‌حصار سپری کرد و سپس به زندان اوین منتقل شد و تا زمان قتل‌عام تابستان ۱۳۶۷، در همان‌جا محبوس بود. مریم گلزاده غفوری روحیه بالا و سرشاری داشت و به زندانیان دیگر نیز انرژی و روحیه می‌داد و برایشان کلاس‌های آموزش ریاضی می‌گذاشت. در تابستان ۱۳۶۷، در فتوا و فرمان خمینی آمده بود کسانی که در زندان‌های سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پایداری می‌کنند، به‌عنوان محارب محکوم به اعدام هستند. شبانگاه چهارم مردادماه ۱۳۶۷، آغاز قتل‌عام زندانیان سیاسی بود؛ و اولین دسته از زنان مجاهد برای اعدام احضار شدند که مریم گلزاده غفوری نخستن نامی بود که برای روانه شدن به‌سوی جوخه‌های اعدام خوانده شد. پس از اعدام مریم گلزاده غفوری مسئولان زندان اوین بعد از ماه‌ها خبر اعدام او و سایر زندانیان سیاسی را به خانوادهایشان اطلاع دادند، اما پیکرهایشان را به خانواده‌ها تحویل ندادند و همه‌ی آن‌ها را در گورهای دسته‌جمعی به خاک سپرده بودند. مقامات امنیتی هم‌چنین به خانواده‌های اعدام‌شدگان هشدار داده بودند که نباید برای عزیزانشان مراسم سوگواری و یادبود برگزار کنند. خانواده قتل‌عام‌شدگان تابستان سال ۱۳۶۷، به محاکمه‌ای غیرقانونی و ناعادلانه که باعث اعدام هزاران زندانی سیاسی در عرض چند ماه شد، به‌شدت اعتراض کردند؛ زیرا این زندانیان عمدتاً به حبس محکوم شده بودند و در حال گذراندن محکومیت خود بودند و حتی بسیاری نیز دوران حبس آنان در حال پایان یافتن بود که مجدداً دادگاهی و به اعدام محکوم گردیدند. علیرضا حاج‌صمدی همسر مریم گلزاده نیز در قتل‌عام‌های همان سال به جوخه اعدام سپرده شد.

زندگی و خانواده

مریم گلزاده غفوری در روز ۸آبان ۱۳۳۸، در تهران متولد شد. او فرزند علی گلزاده غفوری، روحانی مترقی و دارای مدرک دکترای حقوق قضایی از دانشگاه سوربن فرانسه بود که پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی درنخستین انتخابات نمایندگان مجلس با وجود تقلبات گسترده، بعد از آیت‌الله سید محمود طالقانی (پدر طالقانی) بالاترین رأی را در تهران آورده بود؛ اما خیلی زود در اعتراض به سیاست‌های ارتجاعی نظام جمهوری اسلامی با تبری جستن از حاکمیت کناره‌گیری کرد و خانه‌نشین شد.[۱]

دستگیری و زندان

 
مریم گلزاده غفوری

مریم گلزاده غفوری دانشجوی رشته ریاضی بود که در سال ۱۳۶۱، همراه با همسرش علیرضا حاج‌صمدی به جرم ارتباط با سازمان مجاهدین خلق دستگیر و به حبس سنگین محکوم شده بودند.[۱]

دوران زندان

مریم گلزاده غفوری پس از دستگیری و محکوم شدن، به بند۸ زندان قزلحصار انتقال یافت.[۲]

او مدتی را در زندان قزلحصار سپری کرد و سپس به زندان اوین منتقل شد و تا زمان قتل‌عام تابستان ۱۳۶۷، در همان‌جا محبوس بود.[۳]

در پاییز سال ۱۳۶۶، مریم گلزاده غفوری به سالن۳ زندان اوین منتقل شد. او همراه با چند تن دیگر از زندانیان سیاسی هم‌بندش در اعتراض به شرایط سخت و دشوار زندان دست به اعتصاب غذا زدند که دوهفته ادامه داشت.[۲]

خاطراتی از هم‌بند مریم گلزاده

مریم گلزاده غفوری روحیه بالا و سرشاری داشت و به زندانیان دیگر نیز انرژی و روحیه می‌داد و برایشان کلاس‌های آموزش ریاضی می‌گذاشت. یکی از هم‌بندی‌های خانم مریم گلزاده در خاطرات خود درباره مریم و شرایط زندان و اعدام‌ها نوشته که در بخشی از آن آمده است:

«مریم جوانی آرام و متین با لبخندی دوست‌داشتنی بود. از آن‌جایی که هم در سلول و هم در بند چند مریم داشتیم، برای آن‌که بتوانیم بچه‌ها را راحت‌تر صدا کنیم و مشکل مشترک بودن نام آنان را حل کرده باشیم، در این‌جور موارد فی‌البداهه با اضافه کردن یک پسوند، اسامی آنان را از هم تفکیک می‌کردیم؛ بنابراین وقتی مریم گلزاده وارد سلول شد، جمع بچه‌های سلولمان بی‌اختیار گفتیم: «مریم گل!»... مریم گل دانشجوی رشته ریاضی بود، به‌همین دلیل روزانه چندین کلاس آموزش جبر و مثلثات و هندسه و ریاضیات جدید داشت. او علیرغم گردن درد و کمر درد شدید ناشی از آرتروز حاد گردن، که حاصل فشار و آزارهای مستمر دوران بازجویی و شرایط تنبیهی بود، با بستن گردنبند طبی و گذاشتن یک تخته چوبی در پشت کمرش، روزانه چندین کلاس کنار دیوار هواخوری و یا در سلول برای بچه‌های دانش‌آموز تشکیل می‌داد. وقتی می‌دیدم با آن سختی نشسته و به شاگردان کلاسش با حوصله و با جدیت درس می‌دهد، در حیاط بند۴ که از مقابلش می گذشتم، برای این‌که بخندانمش سر به سرش می‌گذاشتم و بهش می‌گفتم: آخه تو با اون گردن شکسته‌ات روزی چند تا قضیه هندسه و فرمول جبر باید ثابت کنی!؟ می‌خندید و می‌گفت؛ بچه برو کلاس رو بهم نریز!... آقای گلزاده غفوری، پدر مریم، به‌عنوان اعتراض به شرایط موجود، هیچ‌گاه به پشت در زندان برای ملاقات فرزندانش نیامد و تنها مادر آنان می‌آمد… حالا سال ۶۴ بود، مریم و همسرش علیرضا حاج صمدی که محکوم به حبس ابد بود و برادر بزرگتر مریم هر سه در زندان بودند… ای‌کاش داغ و فِراق این خانواده به همین‌جا ختم می‌شد… از اواخر سال ۶۴ دسته دسته برای تنبیه مجدد روانه‌ی اوین شدیم. در آن‌جا نیز بارها و بارها در بندهای مختلف تنبیهی جابجا شدیم و «مریم گل» هم طبق معمول در صف و دسته‌ی اول تنبیه… پائیز ۶۶ به همراه «مریم گل» و بسیاری دیگر از یاران به سالن ۳ اوین منتقل شدیم ضمن اینکه بخش بزرگتری از مجاهدین دربند، به سالن ۱ (بند تنبیهی با اتاق‌های دربسته) و سالن۲ منتقل شده بودند. سالن۳، بند تنبیهی بود… در همان ایام اسامی تک تک بچه‌های مجاهد بند برای بازجویی خوانده شد و از همه‌ی ما سوالات مشخصی در مورد میزان حکم و نظراتمان در مورد سازمان شد. بدون این که با هم از قبل مشورتی کرده باشیم، تقریباً همگی، اتهام و جرممان را مجاهد یا مجاهدین و یا سازمان گفته بودیم که در فضای زندان و سیستم قضایی رژیم در آن دوران به‌مثابه امضای حکم اعداممان تلقی می‌شد… سال‌ها بود که پابه‌پا و دوشادوش هم متحد و یکپارچه در مقابل رژیم غدار ایستادگی می‌کردیم و حالاهم‌چون تنی واحد یک‌دل و یک‌جان شده بودیم. هر چند هیچ‌کس نمی‌دانست که جلادان عمامه به‌سر، چه خوابی برایمان دیده بودند… وقتی درمرداد ماه، فرمان و فتوی قتل‌عام زندانیان سیاسی توسط جلاد جماران صادر شد، زنان مجاهد خلق پیش‌قراولان آن کاروان پر شکوه شدند. آن‌ها بر سر جان و جوانی خویش چانه نزدند و در مقابل فاشیسم مذهبی سر فرود نیاوردند… از آن جمع مجاهدین سالن۳ اوین هیچ‌کس زنده نماند تا جزئیات داستان آن نسل‌کشی را برای نسل فردا تعریف کند. آنان چون تنی واحد بودند و همه با هم رهسپار شدند… شروع و آغاز آن قتل‌عام هولناک در شبانگاه ۴ مرداد و با احضار اولین دسته از زنان مجاهد خلق انجام گرفت و اولین نامی که خوانده شد «مریم گلزاده غفوری» بود. روزهای متوالی بچه‌های مجاهد را به تناوب و دسته دسته از بند خارج کردند که دیگر هرگز بازنگشتند… خیلی بعدها شنیدم که زنده‌یاد دکتر گلزاده غفوری حتی سال‌ها بعد از آن تابستان سیاه، رفتن گل مریمش را باور نداشت. شاید هم که حق داشت. آخر ما هم هنوز بعد از این همه سال، پرپر شدن «مریم گل» و هزاران گل زندانی دیگر را ظرف چند روز و چند هفته باور نکرده‌ایم. بی‌تردید برای نسل ما، آن قتل‌عام و جنایت هولناک نه قابل بخشش است و نه فراموش شدنی… و تا ابد تکرار میکنیم: خمینی ای غارتگر باغ گل‌ها، ننگ و نفرین ابدی بر تو و همدستان تو باد…

مینا انتظاری

مرداد ماه ۱۳۹۳»[۴]

آغاز قتل‌عام

در فتوا و فرمان خمینی آمده بود کسانی که در زندان‌های سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پایداری می‌کنند، به‌عنوان محارب محکوم به اعدام هستند.

شبانگاه چهارم مردادماه ۱۳۶۷، آغاز قتل‌عام زندانیان سیاسی بود؛ و اولین دسته از زنان مجاهد برای اعدام احضار شدند که مریم گلزاده غفوری نخستن نامی بود که برای روانه شدن به‌سوی جوخه‌های اعدام خوانده شد.[۲]

علیرضا حاج‌صمدی همسر مریم گلزاده نیز در قتل‌عام‌های همان سال به جوخه اعدام سپرده شد.[۳]

پس از اعدام مریم گلزاده غفوری مسئولان زندان اوین بعد از ماه‌ها خبر اعدام او و سایر زندانیان سیاسی را به خانوادهایشان اطلاع دادند، اما پیکرهایشان را به خانواده‌ها تحویل ندادند و همه‌ی آن‌ها را در گورهای دسته‌جمعی به خاک سپرده بودند. مقامات امنیتی هم‌چنین به خانواده‌های اعدام‌شدگان هشدار داده بودند که نباید برای عزیزانشان مراسم سوگواری و یادبود برگزار کنند.[۲]

پیش از این نیز در سال ۱۳۶۰، دو تن از برادران مریم گلزاده به‌نام‌های کاظم و صادق به‌فاصله‌ی دو هفته توسط رژیم ایران تیرباران شده بودند.[۱]

اعتراض خانواده‌ها

خانواده قتل‌عام‌شدگان تابستان سال ۱۳۶۷، به محاکمه‌ای غیرقانونی و ناعادلانه که باعث اعدام هزاران زندانی سیاسی در عرض چند ماه شد، به‌شدت اعتراض کردند؛ زیرا این زندانیان عمدتاً به حبس محکوم شده بودند و در حال گذراندن محکومیت خود بودند و حتی بسیاری نیز دوران حبس آنان در حال پایان یافتن بود که مجدداً دادگاهی و به اعدام محکوم گردیدند.[۲]

وصیت‌نامه مریم گلزاده غفوری

 
وصینامه مریم گلزاده غفوری

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

الَّذِینَ آمَنُواْ یقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالَّذِینَ کفَرُواْ یقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُواْ أَوْلِیاء الشَّیطَانِ إِنَّ کیدَ الشَّیطَانِ کانَ ضَعِیفاً {نسا-۷۶}

آنان‌که ایمان آوردند و کارزار می‌کنند در راه خدا و آنان که کافر شدند و کارزار می‌کنند در راه طاغوت، پس کارزار کنید با دوستان شیطان، به‌درستی که دشمن ضعیف و سست است.

بنام خدا و بنام خلق قهرمان ایران

انا لله انا الیه راجعون

با درود به تمامی شهدای خلق و به‌خصوص شهدای والا مقام مجاهد خلق موسی خیابانی و اشرف ربیعی و آذر رضایی، وصیت خود را می‌نویسم که شاید پس ازمرگ من، نشانی از زندگی من باشد.

مادر، پدر، خواهر، برادران و تمامی اعضای خانواده خلق، سلام و درود به همه شما، من راهی جز آنچه برادران مجاهد قهرمانم صادق، کاظم داشتند ندارم. وصیت من وصیت تمامی شهدای مجاهد خلق می‌باشد. ذره ذره راه سازمان با خون شهیدانمان گشایش یافته است و خدا به ما نوید پیروزی داده است و دشمنان و یارانش را ضعیف و سست می‌کند. آینده انقلاب روشن و فروزنده است و تا یک مجاهد خلق باقی باشد نخواهند گذاشت… انقلاب را از حرکت باز بدارد و با مسلمان‌نمایی ریایی خیانت‌پیشه‌گان و جنایتکارانی هم‌چون خمینی جلاد و مزدورانش بر گرده خلق سوار شوند. خون مجاهد خلق هر روز و هر شب بر هر کوچه و خیابان به زمین می‌ریزد و گواهی می‌دهد که حقیقت پیروز است و دیگر هیچ جانیِ خودفروخته‌ای نخواهد توانست به‌نام اسلام و به‌نام انقلاب و به‌نام مردم، خلق ما را به زنجیر بکشد. خلق ما صلح و صفا و آزادی را باید بیابد و برای آن در شرایط سخت و تاریک، مجاهدین خلق می‌پردازند، مجاهد خلق از همه چیز خود می‌گذرد تا ایران و مردم ایران را از بند اسارت رها کند. نبردی که هم‌اکنون بین ما و رژیم خون‌خوار خمینی در جریان می‌باشد و از ۳۰خرداد به بعد پایه‌گذاری شد و این را ما آغاز نکردیم بلکه همه مردم می‌دانند که بعد از آن‌که خمینی دجال آخرین ذرات آزادی را از مردم گرفت و راهپیمایی عظیم آن‌ها را به رگبار مسلسل و تیربار بست و نشان داد که هیچ زبان دیگر به‌جز زبان گلوله نمی‌شناسد، گلوله مجاهد خلق شلیک شد و حکم نابودی خمینی خون‌خوار همان موقع به امضای خلق رسید. خمینی دجال که خیال می‌کرد با کشتار مردم می‌تواند بر اریکه قدرت تکیه بزند و ادعای خدایی بکند و حکم خدایی بدهد و با ستم و استثمار، مردم را به گورستان بفرستد. ای ننگ و نفرین به خمینی که چه‌گونه به مردم ما خیانت کرد و ما انتقام خون خواهران و برادران مجاهد و خلق در زنجیر را از خمینی خواهیم گرفت و این نبرد تا نابودی کامل ارتجاع و رژیم قرون وسطایی او ادامه خواهد داشت و مجاهدین تا آخرین نفر و آخرین نفس خواهند جنگید و مجاهد به سرچشمه‌اش و خلق متصل است؛ و گو آن‌که خمینی دجال دشمن بشریت و آزادگی، خون مجاهدین را با بی‌شرفی و پررویی تمام به‌نام حکم اسلام در شب‌های سرد و در دخمه‌های نمناک شکنجه‌گاه، پنهانی به زمین ریخته باشد. روزی می‌رسد که تمام خلق سلاح بردوش با تشکیل ارتش خلق علیه ستمگران خواهد خروشید و آن‌وقت دیگر از ظلم و ستم جایی نخواهد بود. این خمینی و مزدوران رو به‌زوال او هستند که تاریخ حکم نابودی او و هم‌پالگی‌هایش را امضاء کرده است.

مادرم و پدرم، از شما می‌خواهم که هر مجاهد خلق که خمینی جلاد و مزدوران وحشی‌اش او را به خاک و خون می‌کشند کین و خشم انقلابی شما را بیشتر کند و مقاوم باشید و به خانواده‌ها و مردم بگویید و نشان دهید که رژیم ضد بشری خمینی برای یک روز بیشتر ماندن، چه خون‌هایی را بر زمین می‌ریزد و چه استعدادهایی را پرپر می‌کند یا چه… افتاده است. به مردم بگویید و نشان آن‌ها بدهید که خمینی بی‌شرف چه‌گونه فرزندان مجاهدش را سوراخ سوراخ کرد و آرمان و اهداف فرزندانتان را… به مردم توضیح دهید. بگویید که مجاهدخلق چه‌گونه می‌اندیشد و چه‌گونه زندگی می‌کند و چه‌گونه می‌میرد و بگویید که این سرزمین پُر از مجاهد خلق است. این خلق رزمنده به‌پا می‌خیزد و سلاح مجاهد را می‌گیرد و راهش را ادامه می‌دهد. خمینی و تمام نیروهای ضدخلقی را یارای رویارویی با مقاومت نیست. اگر امروز تمام مجاهدین هم مانند فاجعه کربلا کشته شوند راه مجاهد خلق… این نسل و نسل آینده به پیش می‌رود و آرمان‌های مجاهدین که همان اسلام انقلابی و رهایی‌بخش می‌باشد را به خلق‌ها در منطقه شناساند. هدف و راه ما در زندگی همین بوده است. خواهر و برادرانم از شما انتظار دارم راه مجاهدین را بشناسید و آن‌ها را یاری کنید. شهدا را هرگز فراموش نکنید. آرمان آن‌ها را به‌خاطر بسپارید و برای رسیدن به آن آرمان از هیچ کوششی فروگذار نکنید. از همه دوستان و خویشاوندان نیز همین را می‌خواهم.

سلام بر مجاهد قهرمان مسعود رجوی

درود بر تمام شهدای خلق به‌ویژه شهدای والامقام مجاهد خلق، فرمانده کبیر مجاهد شهید موسی خیابانی

با درود به همگی

پیروز باد نبرد مسلحانه خلق علیه رژیم ضدخلقی خمینی

جملاتم را تمام می‌کنم. مریم گلزاده غفوری

ظهر ۱۳۶۰/۱۲/۲۸»[۵]

منابع