اسماعیل خویی
اسماعیل خویی، (زادهی ۹ تیرماه ۱۳۱۷، مشهد – درگذشته ۴ خردادماه ۱۴۰۰، لندن) شاعر، فیلسوف، نویسنده و مترجم ایرانی بود. وی پس از فارغالتحصیل شدن از دانشسرایعالی تهران، به انگلستان رفت و در دانشگاه لندن در رشتهی فلسفه موفق به اخذ دکترا شد. اسماعیل خویی پساز بازگشت از انگلیس و تا پیش از اینکه از سوی ساواک شاه ممنوعالتدریس شود، در دانشگاه تربیت معلم تهران به تدریس پرداخت. دکتر اسماعیل خویی از بنیانگذاران کانون نویسندگان ایران است؛ و دو دوره نیز عضو هیئت دبیران این کانون بوده است. وی که از همان آغازِ در کنار دیگر آزاداندیشان همرزم خویش، در مرکز ِجنبش روشنفکری ایران قرار داشت. اسماعیل خویی پس از اعدام رفیق و همسنگرش، زنده یاد سعید سلطانپور در سال ۱۳۶۰، که توسط نظام جمهوری اسلامی تیرباران شد، به ناچار رو به زندگی مخفی آورد؛ و پس از سه سال، یعنی در سال ۱۳۶۳، راهی تبعید شد؛ و در لندن زندگی کرد. اسماعیل خویی پیش از انقلاب ضدسلطنتی رابطهی بسیار نزدیکی با برخی از رهبران برجستهی سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، مانند: مسعود احمدزاده و امیرپرویز پویان داشت. دکتر اسماعیل خویی منتقد و مخالف نظام جمهوری اسلامی بود؛ و به همین خاطر آثار او توسط حکومت اسلامی ایران از کتابخانههای ایران جمعآوری و نشر آن ممنوع شد. وی مدافع مبارزهی مسلحانه علیه نظام جمهوری اسلامی بود. اشعار اسماعیل خویی تا کنون به زبانهای مختلف دنیا ازجمله انگلیسی، فرانسه، روسی، آلمانی، اکراینی، هندی و… ترجمه شدهاند. اسماعیل خویی از نسل شاعران متعهد معاصر ایران است که علیه سرکوبهای اجتماعی و سیاسی شعر سرود و با هنرش برای آزادی اندیشه و رهایی ادبیات از استبداد مبارزه کرد. دکتر اسماعیل خویی سرانجام در ۴ خردادماه ۱۴۰۰، در سن ۸۳ سالگی به علت ابتلا به بیماری ذاتالریه، نارسایی قلب و کلیه در لندن درگذشت.
تحصیلات
دکتر اسماعیل خویی تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در مشهد گذراند؛ و درسال ۱۳۳۶، برای ادامهی تحصیل به تهران رفت. وی پس از فارغالتحصیل شدن از دانشسرایعالی تهران، به انگلستان رفت و در دانشگاه لندن در رشتهی فلسفه موفق به اخذ دکترا شد. اسماعیل خویی پساز بازگشت از انگلیس مقیم تهران شد؛ و تا پیش از اینکه از سوی ساواک شاه ممنوعالتدریس شود، در دانشگاه تربیت معلم به تدریس پرداخت.[۱][۲]
علاقه به شعر و شاعری
اسماعیل خویی دربارهی خاطرهای علاقهمندیاش به شعر و شاعری میگوید که وقتی در دوران دبیرستان بودم، روزی پدربزرگ مادریام که درویشمسلک هم بود، به من گفت که شنیدهام شعر میگویی؛ و من هم گفتم چیزهایی را برای خود یادداشت میکنم. پدربزرگم برگی از مجلهای را که شعری عاشقانه از من در آن چاپ شده بود، از زیر تشک بیرون آورد و به او به من نشان داد. همان زمان شعر عاشقانهای به نام آفتاب شرق را سروده بودم؛ و در یکی از نشریات مشهد منتشر شده بود. پدربزرگم گفت که تو اصلاً از عشق چیزی میدانی؟... و پرسید که مولانا را میشناسی؟ و چیزی از مثنوی معنوی خواندهای؟ که من هم درجواب گفتم خیر. از آن پس قرار گذاشتیم که با هم مثنوی بخوانیم. بهراستی یکی از نیکبختیهای زندگی من بود که در آن سال و در آن سن، پدر بزرگی داشتم که به من مثنوی آموخت.[۳]
انتشار نخستین اثر
اسماعیل خویی نخستین مجموعهی اشعارش به نام بیتاب را در سال ۱۳۳۵، در مشهد منتشر کرد. او در این باره میگوید:
«پس از آمدن به تهران، تحت تأثیر کتاب زمستان مهدی اخوان ثالث که آنروزها تازه منتشر شده بود، قرار گرفتم… کتاب زمستان، بیدارم کرد؛ و کلید آشنایی من با شعر نو بود. من با کتاب زمستان از خواب هزارو صد ساله شعر سنتی بیدار شدم و پس از اخوان بود که نخست و بیش از پیش از همه با احمد شاملو آشنا شدم و بعد به تدریج با شاعران دیگر. نیما یوشیج واپسین شاعری بود از نوسرایان که در آن زمان با آن آشنا شدم.»[۳]
بنیانگذاری کانون نویسندگان
دکتر اسماعیل خویی از بنیانگذاران کانون نویسندگان ایران است؛ و دو دوره نیز عضو هیئت دبیران این کانون بوده است. وی که از همان آغازِ در کنار دیگر آزاداندیشان همرزم خویش، در مرکز ِجنبش روشنفکری ایران قرار داشت. اسماعیل خویی پس از اعدام رفیق و همسنگرش، زنده یاد سعید سلطانپور در سال ۱۳۶۰، که توسط نظام جمهوری اسلامی تیرباران شد، به ناچار رو به زندگی مخفی آورد؛ و پس از سه سال، یعنی در سال ۱۳۶۳، راهی تبعید شد؛ و در لندن زندگی کرد.[۲]
کانون نویسندگان ایران، نهادی برای همبستگی نویسندگان و روشنفکران ایرانی در برابر سانسور و پاسداشت آزادی بیان تشکیل شد. اسماعیل خویی در مجمع مؤسسان کانون نویسندگان ایران به عنوان عضوی از اولیت هیئت دبیران این مجموعه انتخاب شد. علاوه بر اسماعیل خویی شاعران و نویسندگان دیگری از جمله سیمین دانشور، نادر نادرپور، سیاوش کسرایی، محمود اعتمادزاده و داریوش آشوری نیز به عنوان اعضاء اصلی و غلامحسین ساعدی و بهرام بیضایی هم به عنوان عضو جایگزین انتخاب شدند.[۴]
اسماعیل خویی همچنین از بنیانگذاران کانون نویسندگان ایران در تبعید و از پایهگذاران انجمن قلم در تبعید است. وی همراه با احمد شاملو به عنوان مهمترین نمایندگان شعر فارسی با زیگفرید اونزلد که به دعوت انستیتو گوته به ایران آمده بود، ملاقات کرد.[۵]
اسماعیل خویی پیش از انقلاب ضدسلطنتی به سازمان چریکهای فدایی خلق ایران نزدیک شد؛ و رابطهی بسیار نزدیکی با برخی از رهبران برجستهی این سازمان مانند: مسعود احمدزاده و امیرپرویز پویان، و همچنین نمایشنامهنویس و شاعر معروف، سعید سلطانپور داشت.[۶]
همسر و فرزندان
اسماعیل خویی دو بار ازدواج کرد که هر دو بار از همسر خود جدا شد. نخستین بار با یک خانم ایتالیایی به نام فرانکا گالیو ازدواج کرد؛ و از او دو فرزند به نامهای آتوسا و هومن داشت. پس از آن با رکسانا صبا، دختر موسیقیدان مشهور، ابوالحسن صبا ازدواج کرد که نتیجهی این ازدواج نیز دو دختر بنامهای سبا و سُرایه بود.[۷][۵]
فعالیت در تبعید
اسماعیل خویی شاعری است که به هرجا رفته باشد، شعر آنجاست. وی یکی از معدود نمادها و نمودهایی است که ادبیات ایرانی در خارج از کشور را در سالهای سردِ غربت ایرانیان مهاجر و پناهنده، زنده نگه داشتهاست. اسماعیل خویی در خارج از ایران و در تبعید، یکی از فعالان راهِ آزادی بیان و عقیده بوده است. وی یکی از نخستین کسانی بود که در راستای اعتقاد راستین خود، به فتوای روحالله خمینی مبنی بر به قتل رساندن سلمان رشدی را آشکارا محکوم کرد؛ و به همین خاطر آخوندهای حکومتی که از او هیچ دل خوشی نداشتند، آثار او را از کتابخانههای ایران جمعآوری کردند؛ و رسماً وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی به همهی ناشرهای ایرانی دستور داد تا از نشر کتابهای او بپرهیزند. اما صدای رسای اسماعیل خویی از هر طریقی به گوش ایرانیان میرسید.[۸]
بی در کجا
اسماعیل خویی در انتهای بیشتر اشعارش که در تبعید و خارج از کشور سروده است، نوشته است بی در کجا که منظورش همان لندن است. وی از غربت به بی در کجا یاد میکند.[۳]
اسماعیل خویی در طول دوران فعالیتهای ادبی خود، اشعار زیبای زیادی سروده است. وی به عنوان یکی از مهمترین نمایندگان شعر فارسی در در دهه ۱۳۶۰، بود. اشعار اسماعیل خویی در کشورها و شهرهای مختلفی نظیر: آمریکا، کانادا، انگلستان، سوئد، آلمان و کراواسی به چاپ رسیدهاند.[۹]
جایزهی ادبی فریدریش روکرت
اسماعیل خویی در سال ۲۰۱۰ (۱۳۸۹) موفق به دریافت جایزهی ادبی فریدریش روکرت شد. جایزه ادبی شهر کوبورگ، که هر دو سال یک بار به نویسنده و ادیبی از خاورمیانه و خاور نزدیک تعلق میگیرد که این برای نخستین بار است که به یک ایرانی تعلق گرفته است.[۱۰]
دفاع از مبارزه مسلحانه
اسماعیل خویی که از مخالفان نظام جمهوری اسلامی، معتقد به شیوه مبارزه مسلحانه است، در بحث تکامل یا انقلاب میگوید:
«تکامل یا انقلاب، اگر قرار باشد ما از راه تکامل از شرّ جمهوری اسلامی آزاد شویم یک پانصد سالی طول دارد؛ و راهش هم آموزش و پرورش است؛ ولی اگر قرار باشد با شیوههای انقلابی با آن روبهرو شویم طبعاً باز جوانان ما باید همان شیوههای مبارزه مسلحانه را پیش ببرند… من گمان میکنم در زمان شاه این شیوه مبارزه نابهنگام به کار بسته شد ولی اگر از من بپرسید، هماکنون به هنگامتر است.»[۱۱]
ترجمه اشعار به زبانهای مختلف
کارنامهی پنجاهسالهی اسماعیل خویی در زمینهی شعر، در تاریخ ادبیات امروز پارسی به او جایگاهی ویژه و ارزشمندی داده است.
اشعار اسماعیل خویی تا کنون به زبانهای مختلف دنیا ازجمله انگلیسی، فرانسه، روسی، آلمانی، اکراینی، هندی و… ترجمه شدهاند.
وی به زبان انگلیسی تسلط داشت؛ و به این زبان نیز اشعار زیادی سروده است. نخستین مجموعهی اشعار انگلیسی او با نام
Voice of Exile است.[۱۲]
سبک شعری
شعر اسماعیل خویی قالب، سبک و نفوذ ویژهی خود را دارد. شعرِ وی آنجا که اعماقِ جهانِ درون و انسانِ خویش را کاوش میکند، نو و زنده و امروزی است. اشعار او در این جایگاه، هم نیمایی و هم مابعد نیمایی است؛ همانگونه که هم کلاسیک و هم مدرن است.[۸]
اسماعیل خویی از معدود شاعران ماست که از شعر تعریف روشنی دارد، وی در تعریف شعر میگوید:
«شعر همانا گرهخوردگی عاطفی اندیشه و خیال است در زبانی فشرده و آهنگین»
اسماعیل خویی درباره دستهبندی شاعرها میگوید:
«شاعر ها را میتوان در سه گروه دستهبندی کرد؛
گروه نخست: آنهایی که شاعر به دنیا میآیند، سپس با خون ِدل خوردن و آموختن و تلاش کردن شاعرتر میشوند.
گروه دوم: شاعرهایی که شاعر به دنیا آمدهاند اما با درجا زدن ِ خود، شاعر نشدهاند.
گروه آخر: آنهایی که با دانستن قواعد شعری، شعر میسرایند و به خاطر نداشتن بینش شاعرانه شعرشان مثل انار سرمازده میماند.»[۲]
محتوای اشعار
اشعار اسماعیل خویی در زبان یک انقلابی مخالف و ناراضی از بیعدالتی به شکل تعهد اجتماعی جاری میشود؛ و غزلهای انتقادی او با اندیشههای فلسفی روزگارش در هم میآمیزد. استاد اسماعیل خویی از چیزهای روزمره، زبان تصویری بسیار ظریفی را بهکار میگیرد که غیرمنتظرهترین استعارهها را در اشعار خود جای دادهاست.
اسماعیل خویی در دوران نظام شاهنشاهی، در شعرهایش برای دور زدن سانسور، زبان سمبولیک ویژهای انتخاب کرده بود. او با اقتباس و برگرفتن تصاویر شاعران کلاسیک فارسی، محتوایی جدید خلق میکرد. در واقع اسماعیل خویی از نسل شاعران متعهد معاصر ایران است که علیه سرکوبهای اجتماعی و سیاسی شعر سرود و با هنرش برای آزادی اندیشه و رهایی ادبیات از استبداد مبارزه کرد.[۱۳]
بیماری و درگذشت
به نقل از سبا خویی، دختر دکتر اسماعیل خویی، از جمعه صبح در بیمارستان بستری شد؛ و به خاطر ذاتالریه شدید خونش عفونی و ریه ها آسیب دیدند، و همین باعث ایجاد نارسایی قلبی و آسیب دیدن کلیهها نیز شد.[۱۰]
اسماعیل خویی سرانجام در ۴ خردادماه ۱۴۰۰، در سن ۸۳ سالگی به علت ابتلا به بیماری ذاتالریه، نارسایی قلب و کلیه در لندن درگذشت.[۳]
آثار اسماعیل خویی
کتابهای اشعار اسماعیل خویی به ترتیب تاریخ به شرح زیر است:
- بیتاب (۱۳۳۵)
- برخنگ راهوار زمین (۱۳۴۶)
- بربام گردباد (۱۳۴۹)
- زان رهروان دریا (۱۳۴۹)
- از صدای سخن عشق (۱۳۴۹)
- فراتر از شب اکنونیان (۱۳۵۰)
- بر ساحل نشستن و هستن (۱۳۵۲)
- ما بودگان (۱۳۵۷)
- کابوس خونسرشتهی بیداران (۱۳۶۳)
- در نابهنگام (۱۳۶۳)
- زیرا زمین زمین است (۱۳۶۳)
- در خوابی از همارهی هیچ (۱۳۶۷)
- گزارهی هزاره (۱۳۷۰)
- از فراز و فرود جان و جهان (۱۳۷۰)
- نگاههای پریشان به نظم (۱۳۷۲)
- یک تکهام آسمان آبی بفرست (۱۳۷۸)
- غزلقصیدهی آغوش عشق و چهرهی زیبای مرگ (۱۳۷۶)
- از میهن آنچه در چمدان دارم (۱۳۷۶)
- غزلقصیدهی “من”های من (۱۳۷۷)
- نهنگ در صحرا - بیستمین دفتر شعر - (۱۳۷۸)
- پژواک جانسرود دلآئینگان (۱۳۸۷)
- شاعر خلقم، دهن میهنم (کهنسرودها)(۱۳۷۸)
- غزلقصیدهی آغوش عشق و چهرهی زیبای مرگ و غزلقصیدهی “من”های من (چاپ دوم در یک دفتر، نشر هومن، لسآنجلس – ۱۳۷۸)
- جهان دیگری میآفرینم (۱۳۷۹)
- عشق این خردِ برتر (۱۳۷۹)
- تا انفجار گریه (۱۳۷۹)
- صدای تبعید، انتشارات امگا، آتلانتا (۱۳۸۱)
- مجموعهی چهار دفتر: کیهان درد، سنگ بر یخ، ازبام آه، جانانهی شعر و جان زیبایی در یک کتاب (۱۳۸۲)
- مجموعه رباعیات به زبان انگلیسی
- من با منِ من بگو مگویی دارم (مجموعه رباعی)[۲][۵]
گلچینی از اشعار اسماعیل خویی
همبستگی
با یک دل غمگین به جهان شادی نیست
تا یک ده ویران بود، آبادی نیست
تا در همهی جهان یکی زندان هست
در هیچکجای عالم آزادی نیست
*****
شب که میشود،
من تمام ماهیان کهکشان،
و تمام فلسهای اخترانشانم،
آی…
بشنو، ای فراتر از تمام آفرینش،
ای تمام!
شب که میشود،
من تمام آفرینشم.
نوروزنامه
ابیاتی از این شعر به صورت ترانهای توسط داریوش اقبالی، خوانندهی شهیر ایرانی اجرا شده است.
کام همگان باد روا، کام شما نه! | ایام همه خرم و ایام شما نه! | |
زان گونه عبوسید که گویی میِ نوروز | در جام همه ریزد و در جام شما نه! | |
وآنگونه شباندوده، که با صبح بهاری | شام همگان میگذرد، شام شما نه! | |
وانگار که خورشید بهارانهی ایران | بر بام همه تابد و بر بام شما نه! | |
ای مرگ پرستان! بِپَژوهیدم و دیدم | هر دین به خدا ره بَرَد، اسلام شما نه! | |
قهقاهِ بهاران به سوی خلق، به شاباش | پیغام خدا آرد و پیغام شما نه! | |
از عشق و جمالید چنان دور که گویی | مام همگان زن بود و مام شما نه! | |
و آن سان چِغِر آمد دلتان کز تَفِ دانش | خام همگان پخته شود، خام شما نه! | |
وین زلزله کز علم در ارکان خرافهست | خواب همه آشوبد و آرام شما نه! | |
وین صاعقه در پردهی اوهام جهانی | زد آتش و در پردهی اوهام شما نه! | |
و آنگه ز دوای خرد و عاطفه، درمان | سرسام جهان دارد و سرسام شما نه! | |
سنجیدم و دیدم که نشانی ز تکامل | احکام نِرون دارد و احکام شما نه! | |
واندر حق فرهنگ هنرپرور ایران | اکرام عُمَر دیدم و اکرام شما نه! | |
وین قافلهی پیشرو دانش و فرهنگ | از گام همه برخورد، از گام شما نه! | |
وی جز اَلَم، البته الم تا دگران راست | سر چشمهی انگیزش و الهام شما نه! | |
شادی گهر ماست، که ما جان بهاریم | ای «ملت گریه» به جز انعام شما نه! | |
ما، همچو گُل، از خندهی خود سر به در آریم | بر کام خدا، نز قبل کام شما، نه! | |
وینگونه، در این عید، رَمان آهوی امید | رام همهی ماست، ولی رام شما نه! | |
ای عام شما در بدی و دد صفتی خاص | وی خاص شما نیکتر از عام شما نه! | |
ای مردم ما را به جز اندیشه و دانش | بیرون شدی از مهلکۀ دام شما نه! | |
بادا که به بازار جهان دکهی هر دین | وامانَد و دکانَکِ اصنام شما نه! | |
بادا که -به نامیزد- فردای رهایی | فرجام همه باشد و فرجام شما نه! |
نیز بگذرد
این شعر اقتباس شده از شعر معروف سیف فرغانی است که مطلع آن این بیت است: (هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد***هم رونق زمان شما نیز بگذرد)
باد فنا براهل عبا نیز بگذرد | براین سرآمدان دغا نیز بگذرد | |
حکم زمان به مرگ به هنگام کهنگی | هم برحکومت فقها نیز بگذرد | |
دین تقیه و کژی و خدعه و فریب | وآیین زرق و روی و ریا نیز بگذرد | |
شیخا! رسید نعمت و پاساش نداشتی: | میباش تا که برتو بلا نیز بگذرد | |
دوران سایگان خدا خوش به سر رسید | دوران آیگان خدا نیز بگذرد | |
دیروز لاف و لاغ و رجز بود و برگذشت | فردا دروغ و مکر و دغا نیز بگذرد | |
هرچه از بدی گذشت برآن پایورسران | براین گروه بیسر و پا نیز بگذرد | |
بازار سرد شد اگر آواز و ساز را، | این رونق اذان و دعا نیز بگذرد | |
بگذشت دور سورچرانان دلقکی | این دور نانخوران عزا نیز بگذرد | |
آن دور خشک مغزی و دیوانگی گذشت | این روزگار خبط و خطا نیز بگذرد | |
این مردمان مصائب بسیار دیدهاند | طاعون گذشت و رفت، وبا نیز بگذرد | |
این نظم ظالمانهی تزویر و زور و زر | وین دستگاه جور و جفا نیز بگذرد | |
برعاشقان مردم ما هر چه برگذشت | بردشمنان مردم ما نیز بگذرد | |
نیکان بدنما شده دوری نیافتند | دور بدان نیکنما نیز بگذرد | |
هرگونه گون بلا که زمان را به چنته بود | برما گذشت، هم به شما نیز بگذرد | |
جز مرگ نگذرد زشما بر جهان ما | هم مرگ برجهان شما نیز بگذرد | |
باد خزان همیشه نماند وزان، هلا! | برباغ ما نسیم صبا نیز بگذرد | |
آزادیِ خجسته جهانگیر میشود | این پیک خوش پیام به ما نیز بگذرد |
*****
بی تو نیارم زیستن، ای جانِ جانِ جانِ من | هردم به قربانت رَوَد این جانِ جانافشانِ من | |
قَهرَت تَبَه دارد مرا، مِهرَت نگه دارد مرا | بنگر که هم دریا تویی، هم نیز کشتیبانِ من | |
راز بقای من تویی، مرگ و فنای من تویی | یعنی خدای من تویی: هم کفر، هم ایمانِ من | |
از تو مرا بارآوری، نیز از تو بی برگ و بری | سازنده و ویرانگری: بارانی و توفانِ من | |
بی تو سرابُستان همه گردد سرابِستان مرا | با تو سرابِستان همه گردد سرابُستانِ من | |
بی تو زمستان میشود هر چارفصلِ سالها | با تو بهاران میشود پاییز و تابستانِ من | |
دارد شمیمِ فرودین بادِ خوشِ دامانِ تو | ای با نَفَس هایت عجین اردیبهشتِ جانِ من | |
بیخان و مانی خوشترم، تا بیتو بر سر میبرم | تا بیتو باشم، گو مَبا، مَهخانِ من مَهمان من | |
همخانه بودن با مرا زندانِ خود مییافتی | زندانِ خود بشکستی و کردی جهان زندان من | |
جانم فدای جانِ تو، زیباییی شادانِ تو | من نیستم جز آن تو، گیرم نباشی زآنِ من |
منابع
- ↑ بیوگرافی اسماعیل خویی - مجله اینترنتی حرف تازه
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ زندگینامه اسماعیل خویی ـ سایت مردان پارس
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ اسماعیل خویی، شاعر بی در کجا ـ سایت توانا
- ↑ اسماعی خویی، شاعر و نویسنده ایرانی درگذشت ـ سایت اینداپند
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ اسماعیل خویی ـ سایت شعر ایران
- ↑ اسماعیل خویی، چهره ماندگار شعر و ادبیات فارسی ـ یورونیوز
- ↑ بیوگرافی اسماعیل خویی شاعر و همسرش ـ سایت نمنمک
- ↑ ۸٫۰ ۸٫۱ اسماعیل خویی و گلچین اشعار او ـ سایت ویستا
- ↑ بیوگرافی و علت درگذشت اسماعیل خویی ـ مجله اینترنتی مطلبنیوز
- ↑ ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ اسماعیل خویی شاعر و نویسنده ایرانی ـ سایت بیبیسی فارسی
- ↑ اسماعیل خویی... ـ رادیو فردا
- ↑ علت درگذشت اسماعیل خویی چه بود؟ و بیوگرافی ـ سایت شیانیوز
- ↑ اسماعیل خویی؛ شرح زندگی و آثارش ـ سایت اکولالیا