کاربر:Khosro/صفحه تمرین مهشید رزاقی: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «'''مهشید رزاقی''' (حسین)، (زادهی ۱۳۳۳، شمیران تهران – درگذشته ۸ مردادماه ۱۳۶۷...» ایجاد کرد) |
(اصلاح سجاوندی، اصلاح املا، اصلاح نویسههای عربی) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''مهشید رزاقی''' (حسین)، (زادهی ۱۳۳۳، شمیران تهران – درگذشته ۸ مردادماه ۱۳۶۷، زندان گوهردشت کرج) عضو تیم ملی فوتبال امید ایران و باشگاه هما بود. مهشید رزاقی در باشگاه هما با دوستش '''[[حبیب خبیری]]''' کاپیتان تیم ملی فوتبال ایران، همراه شد. او پس از پیروزی '''[[انقلاب ضد سلطنتی|انقلاب ضدسلطنتی]]''' خیلی زود به ماهیت نظام جمهوری اسلامی پی بُرد؛ و همراه برادرش احمد به '''[[سازمان مجاهدین خلق ایران]]''' پیوست. مهشید رزاقی در آذرماه ۱۳۵۹، بهخاطر فعالیتهای افشاگرانهاش در صفوف هواداران مجاهدین دستگیر شد؛ و تحت | '''مهشید رزاقی''' (حسین)، (زادهی ۱۳۳۳، شمیران تهران – درگذشته ۸ مردادماه ۱۳۶۷، زندان گوهردشت کرج) عضو تیم ملی فوتبال امید ایران و باشگاه هما بود. مهشید رزاقی در باشگاه هما با دوستش '''[[حبیب خبیری]]''' کاپیتان تیم ملی فوتبال ایران، همراه شد. او پس از پیروزی '''[[انقلاب ضد سلطنتی|انقلاب ضدسلطنتی]]''' خیلی زود به ماهیت نظام جمهوری اسلامی پی بُرد؛ و همراه برادرش احمد به '''[[سازمان مجاهدین خلق ایران]]''' پیوست. مهشید رزاقی در آذرماه ۱۳۵۹، بهخاطر فعالیتهای افشاگرانهاش در صفوف هواداران مجاهدین دستگیر شد؛ و تحت شکنجه قرار گرفت. او محکوم به یک سال زندان شد. اما پس از پایان محکومیتش به دلیل '''[[تظاهرات ۳۰ خرداد ۱۳۶۰|تظاهرات ۳۰ خرداد]]''' و آغاز '''[[مبارزه مسلحانه]]''' که در پی آن سرکوب مخالفیت حکومت شروع شد، وی را از زندان آزاد نکردند. مهشید رزاقی در روز ۸ مرداد ۱۳۶۷، چند روز پس آتشبس '''[[جنگ ایران و عراق]]''' با فتوای '''[[روحالله خمینی|خمینی]]''' در زندان گوهردشت کرج، همراه با دهها مجاهد دیگر، به دار آویخته شد. احمد رزاقی برادر کوچکتر مهشید نیز چند روز پس از اعدام مهشید، در زندان اوین حلقآویز شد. مهشید رزاقی یکی از اعضاء و هوادار سازمان مجاهدین است که خبر اعدامش توسط سازمان ملل در کتابی با عنوان «جنایت علیه بشریت» انتشار یافته است. | ||
== پیش از انقلاب ضدسلطنتی == | == پیش از انقلاب ضدسلطنتی == | ||
مهشید رزاقی در سال ۱۳۳۳، در | مهشید رزاقی در سال ۱۳۳۳، در مقصودبیک شمیران تهران بهدنیا آمد. از همان سنین نوجوانی بهدنبال فوتبال رفت. ویژگیهای مردمی، فروتنی و در عینحال وقار و متانت او در محله و بین دوستانش زبانزد بود. استعداد او کمکم در فوتبال بارز شد؛ و به باشگاه هما رفت. مهشید رزاقی در آنجا با دوستش [[حبیب خبیری]] کاپیتان تیم ملی فوتبال ایران، همراه شد. اوج درخشش مهشید رزاقی در سالهای ۱۳۵۶ تا ۱۳۵۸ بود. در این سالها بود که او عضو تیم فوتبال باشگاه هما و تیم ملی امید ایران شد. مهشید رزاقی علاوه بر فوتبال در والیبال و ورزشهای رزمی هم مهارت داشت.<ref name=":0">[https://library.besoyepirozi.com/martyrs/41733-2018-10-14-18-14-27 مجاهد شهید مهشید رزاقی (حسین) - سایت بسوی پیروزی]</ref> | ||
== پس از انقلاب ضدسلطنتی == | == پس از انقلاب ضدسلطنتی == | ||
مهشید رزاقی پس از پیروزی [[انقلاب ضد سلطنتی|انقلاب ضدسلطنتی]]، خیلی زود | مهشید رزاقی پس از پیروزی [[انقلاب ضد سلطنتی|انقلاب ضدسلطنتی]]، خیلی زود به ماهیت نظام جمهوری اسلامی پی برد؛ و همراه با برادراش احمد رزاقی که او هم از ورزشکاران و فوتبالیستهای شمیران بود، به مجاهدین پیوست و بههمین خاطر مورد خشم حزباللهیها و طرفداران حکومت قرار داشت.<ref name=":0" /> | ||
== دستگیری == | == دستگیری == | ||
برادر مهشید رزاقی به جرم فروش نشریه مجاهد، در روز ٢٢ آذر ١٣٥٩، بازداشت شد. فردای آن روز خود مهشید رزاقی به کمیته مراجعه کرد؛ و گفت که خود او مسئولیت دکه نشریه فروشی را به عهده داشته است و به این ترتیب برادرش آزاد شد. سپس مهشید را به جرم استفاده از نام غیرواقعی به یک سال زندان محکوم کردند. وی نخست به زندان اوین و سپس به زندان قزلحصار منتقل شد. با وجود اینکه دوران محکویت و زندان وی در روز ۲۳ آذرماه ۱۳۶۰، پایان یافت، اما به خاطر [[تظاهرات ۳۰ خرداد ۱۳۶۰|تظاهرات ۳۰ خرداد]] که به دنبال آن سرکوب مخالفان آغاز شد، او را از زندان آزاد نکردند.<ref name=":1">[https://www.iranrights.org/fa/memorial/story/-4139/mahshid-razzaqi مهشید (حسین) رزاقی - سایت بنیاد عبدالرحمن برومند]</ref> | برادر مهشید رزاقی به جرم فروش نشریه مجاهد، در روز ٢٢ آذر ١٣٥٩، بازداشت شد. فردای آن روز خود مهشید رزاقی به کمیته مراجعه کرد؛ و گفت که خود او مسئولیت دکه نشریه فروشی را به عهده داشته است و به این ترتیب برادرش آزاد شد. سپس مهشید را به جرم استفاده از نام غیرواقعی به یک سال زندان محکوم کردند. وی نخست به زندان اوین و سپس به زندان قزلحصار منتقل شد. با وجود اینکه دوران محکویت و زندان وی در روز ۲۳ آذرماه ۱۳۶۰، پایان یافت، اما به خاطر [[تظاهرات ۳۰ خرداد ۱۳۶۰|تظاهرات ۳۰ خرداد]] که به دنبال آن سرکوب مخالفان آغاز شد، او را از زندان آزاد نکردند.<ref name=":1">[https://www.iranrights.org/fa/memorial/story/-4139/mahshid-razzaqi مهشید (حسین) رزاقی - سایت بنیاد عبدالرحمن برومند]</ref> | ||
=== | === زندان و شکنجه === | ||
در واقع مهشید رزاقی بهخاطر فعالیتهای افشاگرانهاش در صفوف هواداران مجاهدین دستگیر شد؛ و تحت | در واقع مهشید رزاقی بهخاطر فعالیتهای افشاگرانهاش در صفوف هواداران مجاهدین دستگیر شد؛ و تحت شکنجه قرار گرفت. اما در برابر شکنجهها و فشارها مقاومت کرد. وی حتی اسم خودش را هم نگفت؛ و تا مدتها او را به نام اسماعیل رزاقی میشناختند. مهشید رزاقی نخست به یک سال زندان محکوم شد، ولی پس از پایان محکومیتش، به خاطر اینکه حاضر به محکوم کردن مجاهدین و رهبرشان '''[[مسعود رجوی]]''' نشد، به مدت ۸ سال در زندان باقی ماند.<ref name=":0" /> | ||
==== | ==== روحیهی بالا ==== | ||
مهشید رزاقی در زندان گوهردشت مسئول ورزش جمعی بود و | مهشید رزاقی در زندان گوهردشت مسئول ورزش جمعی بود و آن را به صورت جالبی که همه زندانیان را به شور و نشاط میآورد اجرا میکرد و همه در آن شرکت میکردند. این کار او در بالا بردن روحیه زندانیان بسیار مؤثر بود، به نحوی که هر کس در این ورزش جمعی شرکت میکرد، از طرف زندانبانان بهعنوان زندانی مقاوم شناخته میشد. به همین خاطر خیلی زود برنامه ورزش مهشید را تعطیل کردند؛ و او را به زندان قزل حصار انتقال دادند. مهشید رزاقی را از آنجا به قبرهای قزل حصار بردند، جایی که به آن قیامت میگفتند؛ و به قول مأموران زندان، میخواستن فشار شب اول قبر را به زندانیان وارد کنند؛ و آنها را به ندامت بکشانند.<ref name=":2">[https://www.spreaker.com/user/radiomojahed/7-wfMcj1 با یاد مجاهد سربهدار مهشید رزاقی - سایت اسپراکر]</ref> | ||
==== | ==== شکنجه در قبر ==== | ||
اصغر مهدیزاده یکی از شاهدان دادگاه حمید نوری است. حمید نوری به خاطر دست داشتن در قتلعام سال ۶۷، در دادگاه کشور سوئد در آذر و آبانماه ۱۴۰۰، با حضور شاهدان، دادگاهی شد.اصغر مهدیزاده که از همبندیهای مهشید رزاقی بود، در دادگاه حمید نوری | اصغر مهدیزاده یکی از شاهدان دادگاه حمید نوری است. حمید نوری به خاطر دست داشتن در قتلعام سال ۶۷، در دادگاه کشور سوئد در آذر و آبانماه ۱۴۰۰، با حضور شاهدان، دادگاهی شد. اصغر مهدیزاده که از همبندیهای مهشید رزاقی بود، در دادگاه حمید نوری درباره قتلعامهای تابستان ۱۳۶۷، شهادت داد. او در قسمتی از شهادت خود درباره مهشید رزاقی میگوید:<blockquote>«ساعت حدود ۱۱ بود دو نفر از بچههای کرج به نامهای علیرضا غضنفرپور مقدم و سید محمد مروج را صدا کردند. وقتی آنها را داشتند میبردند، بچهها نگران بودند و حدس میزدند برای انفرادی یا اعدام باشد. بعد ساعت حدود ۱۲ یا ۱۲.۵ بود که از پنجره فرعی من به سمت هواخوری نگاه میکردم. دیدم ۵ نفر از زندانیان از سمت پیادهرو چشمبند زدهاند به این سمت دارند میروند. داود لشگری «عضو مشورتی هیئت مرگ در زندان گوهردشت» هم از کنار آنها حرکت میکرد. آنها رفتند به سمت توالت آنجا وضو گرفتند. بعد از وضو دیده بوسی و شوخی کردند و آمدند بیرون. یکی از اینها چهارشانه و قد بلندی داشت با مشت زد به دیوار، من وقتی این صحنه را دیدم بغضم ترکید و گریه کردم. چون او را میشناختم و او مهشید رزاقی بود که قبلاً دربند ۱۹ با هم بودیم. به غلامرضا مسئولم و یکی دیگر به نام محسن گفتم آنها آمدند نگاه کردند. غلامرضا گفت نگاه نکن بیا برو استراحت کن ولی من به نگاهم ادامه دادم و دیدم پاسدار آنها را به بیرون برد و آنها را به داخل سوله بردند. ما در این فکر بودیم که آنها را میخواهند چکار کنند. شکنجه کنند؛ و یا اعدام. بعد از یک ساعت دیدم حدود ۲۰ پاسدار از سوله بیرون آمدند وقتی آن ۲۰ نفر از این در بیرون آمدند. دو نفرشان زیر پیراهن پوشیده بودند و پاسدار لشکری، حمید عباسی «حمید نوری» خاکی، علی بیدندان و جعفری مسئول فروشگاه و دیگر پاسداران که همراهشان بودند از همین سمت آمدند، یک تعدادی به فرعی ما که محل پاسپخششان بود. اینجا غلامرضا و من از لای در حرفهایشان را گوش میکردیم. آنها میگفتند اینها منافق و خبیث هستند. همهشان را باید اعدام کرد؛ و دیدیم که آنها شعار مرگ بر خمینی و درود بر رجوی میدادند و میخواستند به ما حمله کنند. در آنجا برایمان مشخص شد بچهها اعدام شدهاند. تکیه کلام مهشید رزاقی این بود هیهات مناالذله یعنی زندگی کردن را با ذلت هرگز نمیپذیرم یعنی زندگی ذلتبار را هرگز نمیپذیرم… مهشید که ورزشکار بود را یک ماه در قبر شکنجه کرده بودند. به همین خاطر همه زندانیان برای او احترام خاصی قائل بودند…»<ref>[https://irane-ma.com/%D9%81%D9%88%D8%AA%D8%A8%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%B3%D8%AA-%D8%AA%DB%8C%D9%85-%D9%87%D9%85%D8%A7-%D8%B1%D8%A7-%DB%8C%DA%A9-%D9%85%D8%A7%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D9%82%D8%A8%D8%B1-%D8%B4%DA%A9%D9%86%D8%AC%D9%87/ فوتبالیست تیم هما را یک ماه در قبر شکنجه کردند - سایت ایران ما]</ref> </blockquote> | ||
=== | === کوتاه نیامدن از موضع خود === | ||
یکی از همبندیهای مهشید رزاقی با ذکر خاطرهای از قاطعیت او در برابر بازجویان میگوید: <blockquote>«اردیبهشت سال ۱۳۶۴، همه بهاصطلاح ملیکشها را به | یکی از همبندیهای مهشید رزاقی با ذکر خاطرهای از قاطعیت او در برابر بازجویان میگوید: <blockquote>«اردیبهشت سال ۱۳۶۴، همه بهاصطلاح ملیکشها را به اوین منتقل کردند. من و مهشید هم بهاتفاق به اوین رفتیم. یک روز بعدازظهر من و مهشید و چند نفر دیگر را برای بهاصطلاح برخورد بهبازجویی صدا زدند. دوره محکومیت ما تمام شده بود؛ و ما منتظر بودیم. ۶ نفر بودیم که رفتیم و در مقابل اتاق بازجویی به خط شدیم. بازجو در اتاق را باز گذاشته بود و با صدای بلند با مخاطبین خود صحبت میکرد؛ طوری که صدایش در راهرو میپیچید. نوبت به مهشید که رسید، بازجو با لحنی فریبکارانه گفت: آقای رزاقی! ورزشکار ملیپوش خوشنام در محله! بهبه! بفرمائید! بعد از این تعارفات که ما زندانیان معنی آن راخوب میدانستیم، بازجو شروع به صحبت کرد؛ و خطاب به مهشید گفت: ما میخواهیم تو را آزاد کنیم، اما شرط آزادی تو این است که بروی در مسجد تجریش، که ما مردم را در آن جمع میکنیم، سخنرانی کنی و «منافقین» را محکوم کنی! و بگویی من مهشید رزاقی، فوتبالیست معروف که قبلاً منافق بودهام، حالا آنها را محکوم میکنم. همچنین بایستی ازدواج مسعود و مریم را با صدای بلند محکوم کنی! آیا حاضری؟ مهشید با خندهای تمسخرآمیز جواب داد نخیر! بازجو با تعجب و خشم گفت: تو حاضر نیستی ازدواج آنها را محکوم کنی؟! مهشید باز هم جواب منفی داد. بازجو از خشم عربده میکشید و دشنام میداد که داری مرا مسخره میکنی؟! و باز تکرار کرد: آیا حاضر بهسخنرانی در مسجد هستی یا نه! و اینبار هم مهشید با قاطعیت جواب داد: نخیر نیستم! و بازجو که از خشم دیوانه شده بود، گفت: پس برو آن قدر بمان تا بپوسی! و مهشید با گردنی افراشته از اتاق بیرون آمد و در کنار ما نشست. صمد امامعلی آن روز در میان ما بود، آهسته به مهشید گفت: زندهباد! خوب توی پوزهاش زدی! و همه بچهها فاتحانه خندیدند. مهشید رزاقی در تمام سالهای زندان از روحیهای بالا و مقاوم برخوردار بود.»<ref>[https://akhtar-shabane.blogspot.com/2021/09/mahshid-razaghi.html به یاد مجاهد سربدار مهشید رزاقی - سایت اختر شبانه]</ref> </blockquote> | ||
== اعدام == | == اعدام == | ||
از اتهام، حکم و مدارک و شواهد علیه مهشید رزاقی و همچنین از دفاعیات وی هیچ اطلاعاتی در دسترس نیست. در واقع قتلعام سال ۱۳۶۷ که مهشید رزاقی نیز در میان آنها بود، به فتوای خمینی مبنی بر اعدام کسانی که به اصطلاح بر سر موضع نفاق خود بودند، صورت گرفت. مهشید رزاقی در هشتم مردادماه ١٣٦٧، در | از اتهام، حکم و مدارک و شواهد علیه مهشید رزاقی و همچنین از دفاعیات وی هیچ اطلاعاتی در دسترس نیست. در واقع قتلعام سال ۱۳۶۷ که مهشید رزاقی نیز در میان آنها بود، به فتوای خمینی مبنی بر اعدام کسانی که به اصطلاح بر سر موضع نفاق خود بودند، صورت گرفت. مهشید رزاقی در هشتم مردادماه ١٣٦٧، در قتلعام زندانیان سیاسی، در گوهردشت کرج بههمراه دهها تن دیگر به دار آویخته شد. احمد رزاقی برادر کوچکتر مشهید نیز چند روز پس از اعدام مهشید، در زندان اوین حلقآویز شد. | ||
در بخشی از فتوا و حکم خمینی آمده بود:<blockquote>«...کسانی که در زندانهای سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و می کنند، محارب و محکوم به اعدام | در بخشی از فتوا و حکم خمینی آمده بود:<blockquote>«... کسانی که در زندانهای سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و می کنند، محارب و محکوم به اعدام میباشند…»<ref name=":1" /> </blockquote> | ||
== جنایت علیه بشریت == | == جنایت علیه بشریت == | ||
نام مهشید رزاقی در فهرست نام هزار نفر از اعدامشدگان است که در گزارش ۲٦ ژانویه ۱۹۸۹، (۱۳۶۸) نماینده ویژه سازمان ملل در مورد وضعیت حقوق بشر در ایران منتشر شده است. این فهرست در این گزارش با این عنوان تدوین شده است:<blockquote>«نام و مشخصات افرادی که گفته می شود توسط جمهوری اسلامی ایران از ژوئیه تا دسامبر ۱۹۸۸، اعدام شدهاند.»</blockquote>بر اساس این گزارش فقط نام هزار نفر در این فهرست به ثبت رسیده است، اما تعداد قربانیان چندین هزار نفر بوده است که اکثر آنان از اعضای [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] بودهاند. تعدادی از این قربانیان نیز به سازمانهایی مانند '''[[سازمان چریکهای فدایی خلق ایران|سازمان چریکهای فدایی خلق]]'''، راه کارگر، '''[[حزب کومله|کومله]]''' و '''[[حزب توده ایران]]''' وابستگی داشتند. مهشید رزاقی یکی از ۳۲۰۸، عضو و هوادار سازمان مجاهدین است که خبر | نام مهشید رزاقی در فهرست نام هزار نفر از اعدامشدگان است که در گزارش ۲٦ ژانویه ۱۹۸۹، (۱۳۶۸) نماینده ویژه سازمان ملل در مورد وضعیت حقوق بشر در ایران منتشر شده است. این فهرست در این گزارش با این عنوان تدوین شده است:<blockquote>«نام و مشخصات افرادی که گفته می شود توسط جمهوری اسلامی ایران از ژوئیه تا دسامبر ۱۹۸۸، اعدام شدهاند.»</blockquote>بر اساس این گزارش فقط نام هزار نفر در این فهرست به ثبت رسیده است، اما تعداد قربانیان چندین هزار نفر بوده است که اکثر آنان از اعضای [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] بودهاند. تعدادی از این قربانیان نیز به سازمانهایی مانند '''[[سازمان چریکهای فدایی خلق ایران|سازمان چریکهای فدایی خلق]]'''، راه کارگر، '''[[حزب کومله|کومله]]''' و '''[[حزب توده ایران]]''' وابستگی داشتند. مهشید رزاقی یکی از ۳۲۰۸، عضو و هوادار سازمان مجاهدین است که خبر اعدامش توسط این سازمان در کتابی با عنوان «جنایت علیه بشریت» انتشار یافته است.<ref name=":1" /> | ||
=== | === مرگ پدر === | ||
پدر مهشید رزاقی خیلی دلبستگی به او داشت؛ و به امید اینکه زندان مهشید تمام میشود و برمیگردد، روزها را در انتظار میگذراند. خانواده مهشید نیز به خاطر شدت دلبستگی پدر به او، اعدامش را تا مدتها از نظر پدر پوشیده نگاه داشتند و مراسم عزاداریش را بدون حضور پدر برگزار کردند؛ و از طرفی هم هر روز با صحنهای ساختگی و طرحی جدید از روحیات مهشید و سفارشاتش در ملاقات برای پدر گفتند. چهار سال بعد وقتی پدر مهشید از ماجرای قتلعام و اعدام پسرش با خبر شد، سکته کرد؛ و در دم جان باخت.<ref>[http://golesorkhiran.blogspot.com/2016/09/blog-post.html مجاهد شهید، مهشید رزاقی - سایت پیشتازان راه آزادی ایران]</ref> | پدر مهشید رزاقی خیلی دلبستگی به او داشت؛ و به امید اینکه زندان مهشید تمام میشود و برمیگردد، روزها را در انتظار میگذراند. خانواده مهشید نیز به خاطر شدت دلبستگی پدر به او، اعدامش را تا مدتها از نظر پدر پوشیده نگاه داشتند و مراسم عزاداریش را بدون حضور پدر برگزار کردند؛ و از طرفی هم هر روز با صحنهای ساختگی و طرحی جدید از روحیات مهشید و سفارشاتش در ملاقات برای پدر گفتند. چهار سال بعد وقتی پدر مهشید از ماجرای قتلعام و اعدام پسرش با خبر شد، سکته کرد؛ و در دم جان باخت.<ref>[http://golesorkhiran.blogspot.com/2016/09/blog-post.html مجاهد شهید، مهشید رزاقی - سایت پیشتازان راه آزادی ایران]</ref> | ||
==== | ==== داستان رنج پدر ==== | ||
شاعر مقاومت | شاعر مقاومت «م. شوق» این شعر را در وصف پدر مهشید رزاقی سروده است: | ||
{{شعر}}{{ب|لیک بشنو از پدر، کز این غمان|سالها میدوخت بر در دیدگان}} | |||
{{ب|تا که مهشیدش رها گردد ز بند|بیند او آزادی آن دلپسند}} | |||
{{ب|چار سال از قتل او بُد بیخبر|بر در زندان شیخان دربهدر}} | |||
{{ب|عاقبت چون آن شهادت را شنید|ناگهان از غصه جان از وی رهید}} | |||
{{ب|مرگ فرزندش بر او سنگین نشست|از غم فرزند سرتا پا شکست}} | |||
{{ب|شعر میگفت آن پدر یک روزگار|گاهگاهی پیش هر کس بود یار}} | |||
{{ب|بیتی از وی یادگاری مانده بود|هم به جمع دوستانش خوانده بود:}} | |||
{{ب|«آنکه نامش تا قیامت باقی است|شاعر قرن اتم رزاقی است»}} | |||
{{ب|این زمان هم نام او باقی شده|نام او رسواگر طاغی شده}} | |||
از | {{ب|قصهها هست از پدرها بیشمار|هم ز مادرها حکایت رنجبار}} | ||
{{ب|کز غم و اندوه فرزند شهید|جان ز جسم خستهی ایشان پرید}} | |||
{{ب|خیز و در هر شهر و هر وادی بگرد|بشنو از هر خاندان صد شرح درد}} | |||
{{ب|این قلم یارای گفتن چون کند؟|در قلم جای مرکب خون کند؟!}} | |||
{{ب|صدهزاران برگ سرخ آید پدید|برگها پر گردد از خون شهید}} | |||
{{ب|شاید این گلهای سرخ دشتها|وین شقایقها گه گلگشتها}} | |||
{{ب|برگهای یاد آن دلدارهاست|بر دل هر یک نگر! پرچم بپاست}}{{پایان شعر}}<ref name=":2" /> | |||
== منابع == | |||
== منابع |
نسخهٔ ۲۲ نوامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۴:۴۰
مهشید رزاقی (حسین)، (زادهی ۱۳۳۳، شمیران تهران – درگذشته ۸ مردادماه ۱۳۶۷، زندان گوهردشت کرج) عضو تیم ملی فوتبال امید ایران و باشگاه هما بود. مهشید رزاقی در باشگاه هما با دوستش حبیب خبیری کاپیتان تیم ملی فوتبال ایران، همراه شد. او پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی خیلی زود به ماهیت نظام جمهوری اسلامی پی بُرد؛ و همراه برادرش احمد به سازمان مجاهدین خلق ایران پیوست. مهشید رزاقی در آذرماه ۱۳۵۹، بهخاطر فعالیتهای افشاگرانهاش در صفوف هواداران مجاهدین دستگیر شد؛ و تحت شکنجه قرار گرفت. او محکوم به یک سال زندان شد. اما پس از پایان محکومیتش به دلیل تظاهرات ۳۰ خرداد و آغاز مبارزه مسلحانه که در پی آن سرکوب مخالفیت حکومت شروع شد، وی را از زندان آزاد نکردند. مهشید رزاقی در روز ۸ مرداد ۱۳۶۷، چند روز پس آتشبس جنگ ایران و عراق با فتوای خمینی در زندان گوهردشت کرج، همراه با دهها مجاهد دیگر، به دار آویخته شد. احمد رزاقی برادر کوچکتر مهشید نیز چند روز پس از اعدام مهشید، در زندان اوین حلقآویز شد. مهشید رزاقی یکی از اعضاء و هوادار سازمان مجاهدین است که خبر اعدامش توسط سازمان ملل در کتابی با عنوان «جنایت علیه بشریت» انتشار یافته است.
پیش از انقلاب ضدسلطنتی
مهشید رزاقی در سال ۱۳۳۳، در مقصودبیک شمیران تهران بهدنیا آمد. از همان سنین نوجوانی بهدنبال فوتبال رفت. ویژگیهای مردمی، فروتنی و در عینحال وقار و متانت او در محله و بین دوستانش زبانزد بود. استعداد او کمکم در فوتبال بارز شد؛ و به باشگاه هما رفت. مهشید رزاقی در آنجا با دوستش حبیب خبیری کاپیتان تیم ملی فوتبال ایران، همراه شد. اوج درخشش مهشید رزاقی در سالهای ۱۳۵۶ تا ۱۳۵۸ بود. در این سالها بود که او عضو تیم فوتبال باشگاه هما و تیم ملی امید ایران شد. مهشید رزاقی علاوه بر فوتبال در والیبال و ورزشهای رزمی هم مهارت داشت.[۱]
پس از انقلاب ضدسلطنتی
مهشید رزاقی پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی، خیلی زود به ماهیت نظام جمهوری اسلامی پی برد؛ و همراه با برادراش احمد رزاقی که او هم از ورزشکاران و فوتبالیستهای شمیران بود، به مجاهدین پیوست و بههمین خاطر مورد خشم حزباللهیها و طرفداران حکومت قرار داشت.[۱]
دستگیری
برادر مهشید رزاقی به جرم فروش نشریه مجاهد، در روز ٢٢ آذر ١٣٥٩، بازداشت شد. فردای آن روز خود مهشید رزاقی به کمیته مراجعه کرد؛ و گفت که خود او مسئولیت دکه نشریه فروشی را به عهده داشته است و به این ترتیب برادرش آزاد شد. سپس مهشید را به جرم استفاده از نام غیرواقعی به یک سال زندان محکوم کردند. وی نخست به زندان اوین و سپس به زندان قزلحصار منتقل شد. با وجود اینکه دوران محکویت و زندان وی در روز ۲۳ آذرماه ۱۳۶۰، پایان یافت، اما به خاطر تظاهرات ۳۰ خرداد که به دنبال آن سرکوب مخالفان آغاز شد، او را از زندان آزاد نکردند.[۲]
زندان و شکنجه
در واقع مهشید رزاقی بهخاطر فعالیتهای افشاگرانهاش در صفوف هواداران مجاهدین دستگیر شد؛ و تحت شکنجه قرار گرفت. اما در برابر شکنجهها و فشارها مقاومت کرد. وی حتی اسم خودش را هم نگفت؛ و تا مدتها او را به نام اسماعیل رزاقی میشناختند. مهشید رزاقی نخست به یک سال زندان محکوم شد، ولی پس از پایان محکومیتش، به خاطر اینکه حاضر به محکوم کردن مجاهدین و رهبرشان مسعود رجوی نشد، به مدت ۸ سال در زندان باقی ماند.[۱]
روحیهی بالا
مهشید رزاقی در زندان گوهردشت مسئول ورزش جمعی بود و آن را به صورت جالبی که همه زندانیان را به شور و نشاط میآورد اجرا میکرد و همه در آن شرکت میکردند. این کار او در بالا بردن روحیه زندانیان بسیار مؤثر بود، به نحوی که هر کس در این ورزش جمعی شرکت میکرد، از طرف زندانبانان بهعنوان زندانی مقاوم شناخته میشد. به همین خاطر خیلی زود برنامه ورزش مهشید را تعطیل کردند؛ و او را به زندان قزل حصار انتقال دادند. مهشید رزاقی را از آنجا به قبرهای قزل حصار بردند، جایی که به آن قیامت میگفتند؛ و به قول مأموران زندان، میخواستن فشار شب اول قبر را به زندانیان وارد کنند؛ و آنها را به ندامت بکشانند.[۳]
شکنجه در قبر
اصغر مهدیزاده یکی از شاهدان دادگاه حمید نوری است. حمید نوری به خاطر دست داشتن در قتلعام سال ۶۷، در دادگاه کشور سوئد در آذر و آبانماه ۱۴۰۰، با حضور شاهدان، دادگاهی شد. اصغر مهدیزاده که از همبندیهای مهشید رزاقی بود، در دادگاه حمید نوری درباره قتلعامهای تابستان ۱۳۶۷، شهادت داد. او در قسمتی از شهادت خود درباره مهشید رزاقی میگوید:
«ساعت حدود ۱۱ بود دو نفر از بچههای کرج به نامهای علیرضا غضنفرپور مقدم و سید محمد مروج را صدا کردند. وقتی آنها را داشتند میبردند، بچهها نگران بودند و حدس میزدند برای انفرادی یا اعدام باشد. بعد ساعت حدود ۱۲ یا ۱۲.۵ بود که از پنجره فرعی من به سمت هواخوری نگاه میکردم. دیدم ۵ نفر از زندانیان از سمت پیادهرو چشمبند زدهاند به این سمت دارند میروند. داود لشگری «عضو مشورتی هیئت مرگ در زندان گوهردشت» هم از کنار آنها حرکت میکرد. آنها رفتند به سمت توالت آنجا وضو گرفتند. بعد از وضو دیده بوسی و شوخی کردند و آمدند بیرون. یکی از اینها چهارشانه و قد بلندی داشت با مشت زد به دیوار، من وقتی این صحنه را دیدم بغضم ترکید و گریه کردم. چون او را میشناختم و او مهشید رزاقی بود که قبلاً دربند ۱۹ با هم بودیم. به غلامرضا مسئولم و یکی دیگر به نام محسن گفتم آنها آمدند نگاه کردند. غلامرضا گفت نگاه نکن بیا برو استراحت کن ولی من به نگاهم ادامه دادم و دیدم پاسدار آنها را به بیرون برد و آنها را به داخل سوله بردند. ما در این فکر بودیم که آنها را میخواهند چکار کنند. شکنجه کنند؛ و یا اعدام. بعد از یک ساعت دیدم حدود ۲۰ پاسدار از سوله بیرون آمدند وقتی آن ۲۰ نفر از این در بیرون آمدند. دو نفرشان زیر پیراهن پوشیده بودند و پاسدار لشکری، حمید عباسی «حمید نوری» خاکی، علی بیدندان و جعفری مسئول فروشگاه و دیگر پاسداران که همراهشان بودند از همین سمت آمدند، یک تعدادی به فرعی ما که محل پاسپخششان بود. اینجا غلامرضا و من از لای در حرفهایشان را گوش میکردیم. آنها میگفتند اینها منافق و خبیث هستند. همهشان را باید اعدام کرد؛ و دیدیم که آنها شعار مرگ بر خمینی و درود بر رجوی میدادند و میخواستند به ما حمله کنند. در آنجا برایمان مشخص شد بچهها اعدام شدهاند. تکیه کلام مهشید رزاقی این بود هیهات مناالذله یعنی زندگی کردن را با ذلت هرگز نمیپذیرم یعنی زندگی ذلتبار را هرگز نمیپذیرم… مهشید که ورزشکار بود را یک ماه در قبر شکنجه کرده بودند. به همین خاطر همه زندانیان برای او احترام خاصی قائل بودند…»[۴]
کوتاه نیامدن از موضع خود
یکی از همبندیهای مهشید رزاقی با ذکر خاطرهای از قاطعیت او در برابر بازجویان میگوید:
«اردیبهشت سال ۱۳۶۴، همه بهاصطلاح ملیکشها را به اوین منتقل کردند. من و مهشید هم بهاتفاق به اوین رفتیم. یک روز بعدازظهر من و مهشید و چند نفر دیگر را برای بهاصطلاح برخورد بهبازجویی صدا زدند. دوره محکومیت ما تمام شده بود؛ و ما منتظر بودیم. ۶ نفر بودیم که رفتیم و در مقابل اتاق بازجویی به خط شدیم. بازجو در اتاق را باز گذاشته بود و با صدای بلند با مخاطبین خود صحبت میکرد؛ طوری که صدایش در راهرو میپیچید. نوبت به مهشید که رسید، بازجو با لحنی فریبکارانه گفت: آقای رزاقی! ورزشکار ملیپوش خوشنام در محله! بهبه! بفرمائید! بعد از این تعارفات که ما زندانیان معنی آن راخوب میدانستیم، بازجو شروع به صحبت کرد؛ و خطاب به مهشید گفت: ما میخواهیم تو را آزاد کنیم، اما شرط آزادی تو این است که بروی در مسجد تجریش، که ما مردم را در آن جمع میکنیم، سخنرانی کنی و «منافقین» را محکوم کنی! و بگویی من مهشید رزاقی، فوتبالیست معروف که قبلاً منافق بودهام، حالا آنها را محکوم میکنم. همچنین بایستی ازدواج مسعود و مریم را با صدای بلند محکوم کنی! آیا حاضری؟ مهشید با خندهای تمسخرآمیز جواب داد نخیر! بازجو با تعجب و خشم گفت: تو حاضر نیستی ازدواج آنها را محکوم کنی؟! مهشید باز هم جواب منفی داد. بازجو از خشم عربده میکشید و دشنام میداد که داری مرا مسخره میکنی؟! و باز تکرار کرد: آیا حاضر بهسخنرانی در مسجد هستی یا نه! و اینبار هم مهشید با قاطعیت جواب داد: نخیر نیستم! و بازجو که از خشم دیوانه شده بود، گفت: پس برو آن قدر بمان تا بپوسی! و مهشید با گردنی افراشته از اتاق بیرون آمد و در کنار ما نشست. صمد امامعلی آن روز در میان ما بود، آهسته به مهشید گفت: زندهباد! خوب توی پوزهاش زدی! و همه بچهها فاتحانه خندیدند. مهشید رزاقی در تمام سالهای زندان از روحیهای بالا و مقاوم برخوردار بود.»[۵]
اعدام
از اتهام، حکم و مدارک و شواهد علیه مهشید رزاقی و همچنین از دفاعیات وی هیچ اطلاعاتی در دسترس نیست. در واقع قتلعام سال ۱۳۶۷ که مهشید رزاقی نیز در میان آنها بود، به فتوای خمینی مبنی بر اعدام کسانی که به اصطلاح بر سر موضع نفاق خود بودند، صورت گرفت. مهشید رزاقی در هشتم مردادماه ١٣٦٧، در قتلعام زندانیان سیاسی، در گوهردشت کرج بههمراه دهها تن دیگر به دار آویخته شد. احمد رزاقی برادر کوچکتر مشهید نیز چند روز پس از اعدام مهشید، در زندان اوین حلقآویز شد.
در بخشی از فتوا و حکم خمینی آمده بود:
«... کسانی که در زندانهای سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و می کنند، محارب و محکوم به اعدام میباشند…»[۲]
جنایت علیه بشریت
نام مهشید رزاقی در فهرست نام هزار نفر از اعدامشدگان است که در گزارش ۲٦ ژانویه ۱۹۸۹، (۱۳۶۸) نماینده ویژه سازمان ملل در مورد وضعیت حقوق بشر در ایران منتشر شده است. این فهرست در این گزارش با این عنوان تدوین شده است:
«نام و مشخصات افرادی که گفته می شود توسط جمهوری اسلامی ایران از ژوئیه تا دسامبر ۱۹۸۸، اعدام شدهاند.»
بر اساس این گزارش فقط نام هزار نفر در این فهرست به ثبت رسیده است، اما تعداد قربانیان چندین هزار نفر بوده است که اکثر آنان از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران بودهاند. تعدادی از این قربانیان نیز به سازمانهایی مانند سازمان چریکهای فدایی خلق، راه کارگر، کومله و حزب توده ایران وابستگی داشتند. مهشید رزاقی یکی از ۳۲۰۸، عضو و هوادار سازمان مجاهدین است که خبر اعدامش توسط این سازمان در کتابی با عنوان «جنایت علیه بشریت» انتشار یافته است.[۲]
مرگ پدر
پدر مهشید رزاقی خیلی دلبستگی به او داشت؛ و به امید اینکه زندان مهشید تمام میشود و برمیگردد، روزها را در انتظار میگذراند. خانواده مهشید نیز به خاطر شدت دلبستگی پدر به او، اعدامش را تا مدتها از نظر پدر پوشیده نگاه داشتند و مراسم عزاداریش را بدون حضور پدر برگزار کردند؛ و از طرفی هم هر روز با صحنهای ساختگی و طرحی جدید از روحیات مهشید و سفارشاتش در ملاقات برای پدر گفتند. چهار سال بعد وقتی پدر مهشید از ماجرای قتلعام و اعدام پسرش با خبر شد، سکته کرد؛ و در دم جان باخت.[۶]
داستان رنج پدر
شاعر مقاومت «م. شوق» این شعر را در وصف پدر مهشید رزاقی سروده است:
لیک بشنو از پدر، کز این غمان | سالها میدوخت بر در دیدگان | |
تا که مهشیدش رها گردد ز بند | بیند او آزادی آن دلپسند | |
چار سال از قتل او بُد بیخبر | بر در زندان شیخان دربهدر | |
عاقبت چون آن شهادت را شنید | ناگهان از غصه جان از وی رهید | |
مرگ فرزندش بر او سنگین نشست | از غم فرزند سرتا پا شکست | |
شعر میگفت آن پدر یک روزگار | گاهگاهی پیش هر کس بود یار | |
بیتی از وی یادگاری مانده بود | هم به جمع دوستانش خوانده بود: | |
«آنکه نامش تا قیامت باقی است | شاعر قرن اتم رزاقی است» | |
این زمان هم نام او باقی شده | نام او رسواگر طاغی شده | |
قصهها هست از پدرها بیشمار | هم ز مادرها حکایت رنجبار | |
کز غم و اندوه فرزند شهید | جان ز جسم خستهی ایشان پرید | |
خیز و در هر شهر و هر وادی بگرد | بشنو از هر خاندان صد شرح درد | |
این قلم یارای گفتن چون کند؟ | در قلم جای مرکب خون کند؟! | |
صدهزاران برگ سرخ آید پدید | برگها پر گردد از خون شهید | |
شاید این گلهای سرخ دشتها | وین شقایقها گه گلگشتها | |
برگهای یاد آن دلدارهاست | بر دل هر یک نگر! پرچم بپاست |
منابع
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ مجاهد شهید مهشید رزاقی (حسین) - سایت بسوی پیروزی
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ مهشید (حسین) رزاقی - سایت بنیاد عبدالرحمن برومند
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ با یاد مجاهد سربهدار مهشید رزاقی - سایت اسپراکر
- ↑ فوتبالیست تیم هما را یک ماه در قبر شکنجه کردند - سایت ایران ما
- ↑ به یاد مجاهد سربدار مهشید رزاقی - سایت اختر شبانه
- ↑ مجاهد شهید، مهشید رزاقی - سایت پیشتازان راه آزادی ایران