حبیب خبیری
حبیبالله خبیری مشهور به حبیب خبیری (زاده۱۳۳۴درگذشته ۳۱خرداد۱۳۶۳) متولد تهران، کاپیتان تیم ملی ایران و بازیکن باشگاه فوتبال همای تهران بود. یکی از شگفتانگیزترین گلهای تاریخ تیم ملی گلی است که او از ۲۵ متری وارد دروازهی کویت کرد. او را بهترین بازیکن فوتبال آسیا میداستند. وی با دو پا بازی میکرد و از روی سر بلندقدترین بازیکنان هد میزد. دریبلینگ، انعطاف و سرعتش، او را به بازیکنی تماشایی تبدیل کرده بود. او ۱۸ بازی ملی را در کارنامه خود دارد که در تمامی آنها شگفتی آفرین بود. حبیب خبیری در سال ۱۳۵۵با سازمان مجاهدین خلق ایران آشنا شد. پس از انقلاب ضدسلطنتی علاوه بر فعالیتهای ورزشی به فعالیت های سیاسی نیز میپرداخت اما در سال ۱۳۵۹به دلیل عضویت در سازمان مجاهدین از تیم ملی کنار گذاشته شد. او در سال ۱۳۶۲ توسط پاسداران دستگیر و درخرداد سال ۱۳۶۳ در سن ۲۹ سالگی به جوخه اعدام سپرده شد.[۱]
زندگینامه حبیب خبیری
حبیب خبیری درسال ۱۳۳۴در یکی از محلات فقیرنشین جنوب تهران بهدنیا آمد. او همواره روحیهای مبارزهجو داشت و با درد و رنج مردم آشنا بود. حبیب خبیری از کودکی به فوتبال علاقه داشت و از دوران نوجوانی فوتبال حرفهای را آغاز کرد.
آشنایی با ورزش
حبیب خبیری تقریبا در سنین جوانی و نوجوانی بود که وارد تیم هما شد و به تبدیل به یکی از بهترین بازیکنان این تیم شد. عملکرد او در تیم هما مورد توجه مریی تیم ملی جوانان قرار گرفت و به تیم جوانان ایران دعوت شد.
حبیب خبیری عضو تیم جوانان ایران بود که در سال ۱۹۷۵ عنوان قهرمانی آسیا را در کویت به دست آورد. وی پس از مدتی به تیم بزرگسالان وارد شد. دو سال بعد، حبیب خبیری با تیم تیم ملی به کویت بازگشت و در برابر میزبان گلزنی کرد، اما هنوز هم یکی از شگفت انگیزترین گلهای تیم ملی در مسابقات بین المللی به نام او ثبت شده است. گلی که از ۲۵ متری وارد دروازه کرد و او را تبدیل به ستارهی آن بازی نمود. حبیب خبیری را در آن زمان بهترین بازیکن فوتبال آسیا میدانستند. او با هر دو پا بازی میکرد. بدنی ورزیده داشت و به رغم قد کوتاهش روی سر بسیاری از بازیکنان هد میزد.[۲] همچنین دریبلینگ بی نظیر۷ و انعطاف و سرعت و قدرتی که داشت او را به بازیکنی تماشایی تبدیل کرده بود.[۳]
او ۱۸ بازی ملی در کارنامه خود دارد. حبیب خبیری مدتی کاپیتان تیم ملی ایران بود.
مهمترین مسابقاتی که او در آنها شرکت داشت، به شرح زیر است:
مسابقات حبیب خبیری
- ۲۹ سپتامبر ۱۹۸۰ -مسابقه رده بندی جام ملتهای آسیا- ایران ۳–۰کره
- ۲۸سپتامبر ۱۹۸۰-مسابقه نیمه نهایی جام ملتهای آسیا-ایران۱–۲کویت
- ۲۴سپتامبر۱۹۸۰-مسابقات گروهی جام ملتهای آسیا-ایران۳–۲کره
- ۲۲سپتامبر۱۹۸۰-مسابقات گروهی جام ملتهای آسیا-ایران۷–۰بنگلادش
- ۲۰سپتامبر۱۹۸۰-مسابقات گروهی جام ملتهای آسیا-ایران۲–۲ چین
- ۱۷ سپتامبر ۱۹۸۰-مسابقات گروهی جام ملتهای آسیا-ایران۰–۰سوریه ۵سپتامبر ۱۹۸۰-مسابقه دوستانه-ایران۰–۲امارات متحده عربی
- ۱۲مارس ۱۹۸۰ -مسابقات انتخابی المپیک-ایران۴–۰سنگاپور
- ۹مارس ۱۹۸۰-مسابقات انتخابی المپیک-ایران۱۱–۰سریلانکا
- ۷مارس ۱۹۸۰-مسابقات انتخابی المپیک-ایران۲–۰هند
- ۱مارس ۱۹۸۰-مسابقات انتخابی المپیک-ایران۳–۰سنگاپور
- ۲۷فوریه ۱۹۸۰-مسابقات انتخابی المپیک-ایران۲–۲چین
- ۲۵فوریه ۱۹۸۰-مسابقات انتخابی المپیک-ایران۰–۰کره
- ۲دسامبر۱۹۷۷-مسابقات انتخابی المپیک-ایران۱-کویت۲[۴]
- سال ۱۹۷۵ فینال مسابقات قهرمانی جوانان آسیا-ایران۲–۱کویت (گل پیروزی توسط حبیب خبیری به ثمر رسید)
- در جام جهانی ۱۹۷۸ آرژانتین به تیم ملی دعوت شد.
- قهرمانی مسابقات جوانان آسیا در سال ۱۹۷۵ در کویت که گل پیروزی ایران را حبیب خبیری به ثمر رساند.[۵]
فعالیتهای سیاسی
حبیب خبیری از سال ۱۳۵۵ با سازمان مجاهدین خلق ایران آشنا شد. او درجریان انقلاب ضدسلطنتی در تظاهرات مختلف شرکت نمود و حتی تا مرز جانباختن رفت. حبیب خبیری با پیروزی انقلاب ضدسلطنتی وارد دانشگاه تربیت معلم شد.
حبیب خبیری درسال ۱۳۵۸ با مجاهدین خلق در ارتباط قرار گرفت و به هواداری از آنان پرداخت. او به رغم شهرتش در ایران به فروختن کتاب و نشریه برای سازمان مجاهدین در خیابانها میپرداخت و همواره مورد توجه مردم قرار میگرفت. رژیم ایران به خاطر همین هواداریها به وی هشدار داد و سرانجام در سال ۱۳۵۹ از تیم ملی فوتبال ایران اخراج شد.
حبیب خبیری پس از شروع مقاومت مسلحانه مجاهدین با رژیمخمینی، بهزندگی مخفی روی آورد. او تا آخرین روز دستگیری همچنان با سازمان مجاهدین ارتباط داشت و به فعالیتهای مختلف میپرداخت.
حبیب خبیری سرانجام در سال۱۳۶۲ دستگیر شد.
دستگیری و اعدام حبیب خبیری
حبیب خبیری در سال۱۳۶۲ توسط نیروهای امنیتی به دلیل هواداری از سازمان مجاهدین خلق دستگیر شد. با توجه به اسم و رسم و شهرتی که حبیب خبیری داشت، جمهوری اسلامی تلاش کرد وی را به هر شکل جذب کرده و یا به نحوی او را در هم بشکند و با مصاحبههای تلویزیونی از وی سوء استفاده کند. حبیب خبیری بعد از تحمل شکنجههای مختلف در۳۱ خرداد ۱۳۶۳ تیرباران شد. اعدام کاپیتان تیم ملی ایران خبری بود که بسیاری از مردم دنیا را تحت تأثیر قرار داد. رژیم ایران تلاش کرد این خبر را پنهان سازد اما موضوع به سرعت علنی شد. محل دفن حبیب خبیری بهشت زهرا قطعه ۹۳ است. سنگ مزار وی توسط عوامل رژیم شکسته شده است اما مجدداً توسط اقوام و دوستان وی تعمیر شده است.[۶][۷]
حبیب خبیری از نگاه دیگران
نویسنده، روزنامهنگار و کارشناس ورزشی محمود سرابی دربارهٔ حبیب خبیری مینویسد:
«در خانه حاج آقا خیبری سه پسر پا به توپ به دنیا آمدند. مهدی، هادی و حبیب… مهدی اول همایی شد، در دفاع راست تیم هما تا پوشیدن پیراهن تیم ملی هم رفت، ولی تحصیل را به فوتبال ترجیح داد و قبل از انقلاب به آمریکا رفت تا تحصیل کند. هادی برادر میانی بود و با من در باشگاه اقبال همبازی شد و حبیب هم همایی شد. رفاقت من و حبیب از بازیهای دوستانه زمینهای خاکی شروع شد. جایی که در کنار بازیکنانی چون: مهدی خبیری، میرفخرایی، حسن نایب آقا، سجاد صادقی، مهدی غزال، بهروز داریان، محمد جهانی، حبیب و من هم دو جوان کم سن و سال بودیم و عشقمان هم بعضی ظهرها سر بازار تهران چلوکباب نایب و مش نوروز بود. با حبیب جفت و جور شده بودیم… حبیب آهنربای محبت داشت. غیرممکن بود ساعاتی با او باشی و هرگز چهره، حرف زدن و آن لبخند جادوئیش را فراموش کنی. با ادب و نزاکت و محبت و شرم و رفاقتش و افتادگیش اسیرت میکرد. او عجیب بامزه و شیرینکار در جمع بود. یادم میآید یکی از شیرینکاریهایش این بود که اسم هر کس را از پشت سرش طوری صدا میزد که فکر میکردی کسی از ده یا بیست متری صدایت میکند و برمیگشتی و دنبال صدا میگشتی و او با آن قیافه معصوم و مظلوم چنان نگاهت میکرد که تنها به او فکر نمیکردی صدا کرده باشد. از این قبیل شوخیهای بامزه که نقل مجلس بازیهای فوتبال مان بود که با اتوبوس میرفتیم… هرگز کسی بیاد ندارد با حبیب خیبری حتی کارش به بگو مگو کشیده باشد و در برابر همه ترشروییهای دیگران تنها با لبخند جادوییاش همه را خلع سلاح محبتش میکرد. با قد کوتاهی که داشت بلندتر از قد بلندها میپرید و سر میزد»[۸]
خاطرهای از یک زندانی
«لاجوردی خود شخصا حبیب خبیری را شکنجه میکرد. او در حضور یک جمع بزرگ از زندانیان به او گفت نمیخواهم تو برای ندامت به تلویزیون بیایی و مصاحبه کنی. ندامت تو همینجا کافی است تا اعدامت نکنم و عفو بشوی …
در همان لحظه یک دفعه صدای غرش آسای زنی ازمیان زندانیان درصف بلند شد و فریاد زد: حبیب! مردانه بمیر…،
سکوت همه جا را پرکرد میگویندکه این زن، نامزدحبیب خبیری بود.
هردو را لاجوردی اعدام کرد و…»
نامه به حسن نایب آقا
حبیب خبیری یکی از دوستان نزدیک حسن نایب آقا ملی پوش و فوتبالیست مشهور ایران است. حسن نایب آقا هماکنون یکی از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران است. وی در کتابی به نام رویاها و ضدرویاها خاطراتی از وی نقل کرده است. حبیب خبیری درنامه ای که پس از آغاز زندگی مخفی برای حسن نایبآقا نوشته چنین آورده است:
«خدا را شکر که زیاد نیاز به گفتن من نیست، چرا که هر چقدر هم بگویم حتما به وضع فوتبالم یک جایش را سوتی میکنم… در این جنگ حق علیه باطل که دیگر قلم قاصر است توصیف روحیهی شهیدان شاهد. فقط میتوان آیهیی را در موردشان و همچنین در مورد روحیه خود در این جنگ بگویم: وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بشَیْءٍ مِنَ الْخوْفِ والْجوعِ ونَقص مِنَ الْأَمْوال وَالأَنفس وَالثَّمَراتِ وَبشِّرِ الصَّابرینَ * الَّذینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنّا إِلیْهِ رَاجِعون (بقره۱۵۶). خداوند انسانها را به کم شدن اشیاء (چیزها) و ترس از گرسنگی و خسارت مالی و جانی و منافعش گرفتار خواهد کرد و به مقاومت کنندگان بشارت بده کسانی که وقت ماتمی به آنها میرسد می؛ ویند همانا ما برار خدا هستیم و به سوی خو باز میگردیم.
به هر حال با این وضع باز هم خدا را شکر که همه چیز روبه راه است و شاید بتوانیم امتحاان خوبی پس بدهیم… خوب از وضع تیم ملی هم که برایت بگویم. مقداری زایدی فکرم خراب است و اصلا نمیتوان به آنجا بروم. بعضی وقتها هم میخواهم اصلا فوتبال بازی نکنم؛ ولی باز میگویم شاید از این طریق بتوانم روحیهیی برای بچه ها و مردم باشم… ولی ارزش چندانی ندارد. چرا که اگر وضع این جنگ روشن بشود کل کارها مشخصتر و ورزش و فوتبال هم جای خاص خودش را خواهد داشت.»[۹]
منابع
- ↑ سازمان مجاهدین خلق ایران- مشخصات شهید حبیب الله (حبیب) خبیری
- ↑ بهیاد مجاهد قهرمان حبیب خبیری کاپیتان تیم ملی فوتبال ایران
- ↑ رویاها و ضدرویاها - اتوبیوگرافی حسن نایب آقا
- ↑ [۱] - بازیهای ملی که خبیری در آنها شرکت کرد
- ↑ فوتبالی که مرد، فوتبالی که متولد میشود- بازی حبیب
- ↑ سایت مجاهد - مزار تخریب شده حبیب خبیری
- ↑ سازمان مجاهدین خلق ایران - [۲]
- ↑ جامعه زندانیان سیاسی- دربارهٔ حبیب [۳]
- ↑ رویاها و ضدرویاها - ص ۱۰۱