محمد حیاتی
محمد حیاتی (سیاوش) یکی از مسؤلان سازمان مجاهدین خلق ایران و عضو شورای ملی مقاومت ایران است. وی در ۱۶ فروردین ۱۳۲۷ در یک خانوادهٔ مذهبی در تهران به دنیا آمد. دوران کودکی را در تهران سپری کرد. در سال ۱۳۴۴ در آزمون ورودی دانشگاه تهران شرکت کرد و در رشتهٔ ریاضیات به ادامهٔ تحصیل پرداخت. محمد حیاتی فعالیتهای سیاسی خود را از سال ۱۳۴۱ با پخش اعلامیه و شرکت در محافل مختلف اجتماعی و مذهبی شروع کرد. او در سال ۱۳۴۵ با سازمان مجاهدین خلق ایران آشنا شد و توسط موسی خیابانی، عضوگیری شد در سال ۱۳۴۶ به عضویت سازمان مجاهدین خلق ایران درآمد. وی از آن به بعد خود را به طور حرفهای، وقف مبارزه کرد. محمد حیاتی در سال ۱۳۵۰به خاطر فعالیتهایش در سازمان مجاهدین خلق توسط ساواک دستگیر و به۶ سال زندان محکوم شد. او در سال ۱۳۵۶ از زندان آزاد شد و فعالیتهای مخفی خود را ادامه داد. بعد از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ و شروع مقاومت مسلحانه، در مرداد ۱۳۶۱ از کشور خارج شد و در سال ۱۳۶۲ به قرارگاههای سازمان در نوار مرزی ایران ـ عراق رفت. محمد حیاتی طی حضورش در سازمان مجاهدین خلق ایران و ارتش آزادیبخش ملی ایران، اگر چه که در موضع مسؤلیتهای زیادی همچون پشتیبانی و روابط بودهاست ولی اصلیترین مسؤلیت وی آموزش کادرها و امورتشکیلاتی بود.
کودکی و تحصیل
محمد حیاتی که در سازمان مجاهدین خلق ایران به نام «سیاوش» او را میشناسند در ۱۶ فروردین ۱۳۲۷ در یک خانوادهٔ مذهبی در تهران به دنیا آمد. پدر او محمود از بازاریان خوشنام تهران بود. او دوران تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسهٔ شریعت در تهران سپری کرد. دوران کودکی او همزمان با فعالیتهای نهضت آزادی و قیام مردم تهران در ۳۰ تیر ۱۳۳۲ در حمایت از دکتر محمد مصدق پیشوای نهضت ضد استعماری بود و با سقوط دولت مردمی دکتر محمد مصدق فضای اختناق حاکم بر جامعه نیز شدت یافت. دیکتاتوری نظام سلطنتی به سرکوب و دستگیری مخالفان و محدود کردن فعالیتهای سیاسی پرداخت. محمد حیاتی بعد از فارغالتحصیل شدن از دبیرستان علوی وارد دانشگاه تهران شد.
دوران سربازی
محمد حیاتی در سال ۱۳۴۵ وارد نظام وظیفه شد. وی از نفرات اولین دورهٔ سربازی، حین تحصیل بود.
تحصیل در دانشگاه
محمد حیاتی در سال ۱۳۴۴ در آزمون ورودی دانشگاه تهران شرکت کرد و در رشتهٔ ریاضیات دانشکدهی علوم قبول شد. او همزمان با تحصیل در دانشگاه به تدریس فیزیک در مدرسهٔ علوی مشغول شد. هدف او از تدریس در مدرسه و تحصیل، محملی برای فعالیتهای سیاسی او بود. از جمله فعالیتهای سازمانی او عضوگیری و نخبه گزینی برای عضویت در سازمان مجاهدین بود. از افرادی که توسط محمدحیاتی به عضویت سازمان درآمدند، علی اصغر منتظر حقیقی و محمد رضا خوانساری را میتوان نام برد که بعدها توسط رژیم خمینی اعدام شدند. تعداد قابل توجه دیگری هم بودند که هم اکنون در سازمان مشغول فعالیت هستند.
محمد حیاتی در دانشگاه نیز، علاوه بر تحصیل به فعالیتهای سیاسی و عضوگیری برای سازمان مجاهدین پرداخت. خود او در این رابطه میگوید:
من ظاهراً دانشجوی رشته ریاضی دانشکده علوم دانشگاه تهران و دبیر دبیرستان بودم اما کار حرفه ایم در سازمان بود. اگر به دانشگاه سر میزدم برای عادی سازی بود و تمام وقت در یک اتاقی که نزدیک دانشگاه اجاره کرده بودیم مشغول مطالعه و آموزش بودیم. علاوه بر مطالعه کتابهایی که باید مطالعه میکردیم، ورزش، کوهنوردی، شهرگردی و گاهی اوقات کارگری و خوابیدن در خیابان مثل کارتن خوابها هم در برنامهٔ روزانهٔ خود داشتیم. بخصوص بعد از این که برخی از برادران از فلسطین برگشته بودند و قرار شد آمادهسازیهای رزمی کسب کنیم. از این رو بودکه ورزشهای رزمی مثل جودو، کاراته و ژیمناستیک در خانههای جمعی به راه افتاد. هرجمعه در جنگلهای شمال تهران در لشکرک تمرین حرکتهای رزمی میکردیم. همچنین آموزش رانندگی و گرفتن گواهینامه خودرو و موتورسیکلت در برنامه بود. این آموزشها ادامه داشت تا در اول آبان ۵۰ دستگیر شدم و افتخار و سعادت این را داشتم که درتمام این مدت در کنار حنیف کبیر باشم.
محمد حیاتی قبل از پیوستن به سازمان مجاهدین خلق ایران در فعالیتهای سیاسی و فرهنگی علیه نظام دیکتاتوری پهلوی شرکت داشت. او در محافل مذهبی و دانشجویی و اجتماعی و فرهنگی شرکت میکرد. همچنین در جهت افشاگری نظام استبدادی و دیکتاتوری به تکثیر و نشر اعلامیه میپرداخت. این فعالیتها تا سال ۱۳۴۵ یعنی تا قبل از آشنایی او با سازمان مجاهدین خلق ایران ادامه داشت. عمده فعالیتهای او در رابطه با سازمان مجاهدین خلق ایران بود. او از محافل و انجمنها صرفاً برای عضوگیری برای سازمان مجاهدین استفاده میکرد.
محمد حیاتی میگوید: این محافل و انجمنها زمینههای مناسبی برای حضور جوانان فعال و مشتاق مبارزه بود. شهید بنیانگذار، محمد آقا، از این کارم خیلی استقبال میکرد. او میگفت گرچه این محافل عملاً راه بند تلاش اصلی انسان آزاده و مترقی هستند اما از آنجاکه با زندگی عادی تفاوت داشته وجوانان مسئول را به خود جذب میکنند، مانند ظرفی هستند که انسانهای نخبه را جذب میکنند. بنابر این بهترین ظرف را برای جذب عناصر جوان و مسؤل را به سازمان فراهم میکنند. محمد آقا این انجمنها و محفلها را به گلدانهایی تشبیه میکرد که در آنها گیاهانی را نشا میکنند؛ ولی برای ادامهٔ رشد، باید آنها را جابجا کرد. چون اگر در همان گلدانها بمانند خراب میشوند.
ازجمله انجمنهایی که محمد حیاتی در آن فعالیت داشت، انجمن حجتیه بود. او به عنوان نمایندهٔ انجمن در شمال ایران با مرکزیت قائمشهر تا سال ۵۰ فعالیت میکرد و در اجتماعات آمل، بابل، قائمشهر، ساری وگرگان حضوری فعالی داشت و مواضع ایدئولوژیک سازمان را آموزش میداد. بعد از دستگیری محمد حیاتی توسط ساواک در سال ۱۳۵۰ عمده اعضای این انجمن به سازمان مجاهدین خلق ایران پیوستند.
از دیگر محیطهای فعالیت محمدحیاتی اصناف و بازاریان بود. وی تا قبل از دستگیری خود، درگروه بازار سازمان مسئولیت تعدادی از بازاریان را بعهده داشت. افرادی که امکانات زیادی در اختیار سازمان گذاشتند و بعدها منابع مالی سازمان را تشکیل دادند. شهدای بزرگوار عطاءالله حاج محمودیان و محمد؟. مصباح از این شمارند که بعدها در دوران رژیم خمینی به همین خاطر اعدام شدند.
محمد حیاتی در خاطرات خود میگوید:
شهید بنیانگذار، محمد حنیف نژاد در خانه عطا دستگیر شد و سلاحهایمان در انبار مصباح در بازار و مغازهٔ عطا در بازار تهران بود.
محمد حیاتی در دوران تحصیل خود، در دانشگاه با سردار موسی خیابانی آشنا شد. همین آشنایی، او را از ادامهٔ تحصیل، به سوی مبارزه سوق داد.
آشنایی محمد حیاتی با موسی خیابانی
محمد حیاتی درخاطرات خود از نحوهٔ آشنایی و عضویت در سازمان مجاهدین خلق ایران میگوید:
«من در مهر ۱۳۴۵ در آنتراکت کلاس در راهرو دانشکدهٔ علوم دانشگاه تهران در حال قدم زدن بودم که کسی من را صدا کرد. تا آن موقع او را از نزدیک نمیشناختم. فقط میدانستم که او در رشتهٔ فیزیک دانشکدهٔ علوم درس میخواند. وی آدمی بسیار جدی و کاریزماتیک و در عین حال بسیار صمیمی بود. شخصیت او بی آنکه او را از نزدیک بشناسم من را مجذوب خود میکرد. او به من گفت: شما در انجمنها و گروههای مختلف، فعالیت داری! بهتر نیست که یک فعالیت مؤثرتری داشته باشیم؟ او موسی خیابانی بود که بعدها من را عضوگیری کرد. من وضعیت مردم و جامعه را میدیدم. از یکطرف فقر و بدبختی مردم و از طرف دیگر فساد حکومتی ذهن و ضمیرم را آرام نمیگذاشت. به دنبال رهایی از این وضعیت بودم. مهمتر این که به دلیل فضای پلیسی و اختناق حاکم بر جامعه و سرکوب ساواک، کسی و جریانی نبود که بتوانم عطشم را سیراب کنم. ناکارآمدی جنبشها، خیانت حزب توده و شکست تنها حکومت مردمی مصدق در کودتای ۲۸ مرداد هم چشماندازها را تیره و تار میکرد. هیچ امیدی نبود. خصوصاً اینکه شاه، با انقلاب سفید شاه و مردم (رفرم) و تکپایه کردن حکومتش، خود را تثبیت کرده بود. در این فضا بود که من بدون مکث حرف موسی خیابانی را پذیرفتم. شخصیت او چنان من را مجذوب خود کرد که بدون اینکه به محتوای حرف او دقت کنم به او جواب مثبت دادم. از آن به بعد موسی خیابانی برایم کلاس میگذاشت و من را به مطالعه کتاب تشویق میکرد. او میخواست من را به مسیر درست و مؤثر برای مبارزه بکشاند. هنوز صحبت از سازمان نبود. در حقیقت موسی خیابانی اولین مسؤل من در سازمان است که من تحت آموزشهای او قرار گرفتم. هدف او از این آموزشها، آشنایی با مقولهٔ جامعه و چگونگی تغییر سرنوشت مردم و رهایی از دیکتاتوری و ظلم و ستم بود. ضمناً درعمل باید به آنچه به طور تئوریک یادمیگرفتم در عمل به کار میبستم و با الزامات مبارزه آشنا میشدم. ازجمله مبارزهٔ حرفهای، تقدم به مبارزه با گذشت از عواطف و علائق، دست برداشتن از فعالیتهای پراکنده و به عبارتی به طور حرفهای باید کار میکردم. این آموزشها و همزمان کار و فعالیت ۹ ماه طول کشید».
عضویت در سازمان مجاهدین خلق ایران
سازمان مجاهدین خلق ایران در ۱۵ شهریور ۱۳۵۰ توسط محمد حنیف نژاد، سعید محسن و علی اصغر بدیع زادگان بنیانگذاری شد و در روند سیاسی تاریخ ایران و جذب نیروهای مستعد برای مبارزه علیه دیکتاتوری نظام سلطنتی محمدرضا شاه نقش اصلی خود را ایفا کرد.
محمد حیاتی در سال ۱۳۴۶ وارد سازمان شد. او در خاطراتش از ورود خود به سازمان میگوید:
من کاملاً مجذوب شخصیت موسی شده بودم. هر کاری را که من میسپارد با دل و جان انجام دهم. کلاسهایش از کلاسهای دانشگاه مهمتر شده بود. او بعد از ۹ ماه آموزش و کار فشردهٔ تشکیلاتی و آموزش مطمئن شد که من اهل مبارزه هستم در تابستان ۴۶ من را در یک قرار خیابانی در میدان بهارستان از وجود سازمان آگاه ساخت. او گفت مسئولیت من دیگر تمام است. از این به بعد تو وارد سازمان میشوی. سازمان مسؤلی تعیین کرده که میآید و تو با او کار خواهی کرد. او یک قرار ملاقات برایم گذاشت و من را مسؤل جدیدم آشنا ساخت. او محمد حنیف نژاد، شایستهترین رجل انقلابی تاریخ معاصر ایران و بنیانگذار سازمان مجاهدین خلق ایران بود. از این لحظه به بعد بود که دوران تشکیلاتی حرفهای من در سازمان آغاز شد.
آشنایی من (محمد حیاتی) با محمد حنیف نژاد
محمد حنیف نژاد بنیانگذار سازمان مجاهدین خلق ایران است که از جوانی با ورود به دانشگاه وارد فعالیت سیاسی شد. او عضو فعال نهضت آزادی بود و در دوران فعالیت خود با آیت الله طالقانی و افکار او آشنا شد. محمد حنیفنژاد مخالف برداشتهای کهنه از اسلام بود. بعد از قیام ۱۵ خرداد بود که حنیف نژاد به این نتیجه رسید که دوران مبارزات رفرمیستی به پایان رسیدهاست.
محمد حیاتی از اولین دیدار خود با حنیف نژاد در خاطراتش مینویسد:
من جز نام او که محمد است هیچ اطلاع دیگری نداشتم. نه از تحصیلات او نه از سن وسال و نه از فعالیتهای او و نه از زندانی شدن او… هیچ نمیدانستم فقط محمد از سازمان مجاهدین همین و بس.
در اولین نشست و اولین برخوردم، حنیف کبیر همهٔ زندگیام را تغییر داد. او تلاشهایم را سمت و سو داد. درست است که وارد سازمان شده بودم و عضو شده بودم، اما هنوز تمایلاتی به انجمنها و جلساتی که قبل از ورودم به سازمان در آنها شرکت میکردم را داشتم. راستش دل نکنده بودم. چیزی که من در حنیف دیدم و از آموزشهای او یادگرفتم، آنچنان عطشم را برای خدمت به خلق سیراب میکرد که دیگر هیچ انجمن، گروه، جلسات از هرنوع نمیتوانست ذهنم را بگیرد. درحالیکه قبل از این نشست هنوز دل در گروِ آنها داشتم.
من سرقرار با اورفتم و به اتفاق هم به خانه آمدیم. سه نفر بودیم. چنان راحت و صمیمی برخورد کرد که ما انتظارش را نداشتیم گویی سالها است همدیگر را میشناسیم. مناسبات او بسیار صمیمی و گرم بود. محمد حنیف آموزشهایش را با ما شروع کرد. خاطرم هست که اولین آموزش او، جایگاه انسان در هستی بود. محمد حنیف نژاد با تسلطی که در بحثهای تکامل و ایدئولوژی داشت، هرم تکامل هستی را از ابراولیه و مدارهای پدیدههای مکانیکی، مدار بعدی پدیدههای شیمیایی و مدار بالاتر یعنی پیدایش پدیدههای شیمی آلی را توضبح داد. او با استفاده از قوانین تکامل، پیدایش پدیدهها، خلقت جهان و انسان را برایم تشریح کرد و اینکه چگونه انسان در این مارپیچ تکامل در نوک پیکان هستی قرار گرفت. از این نقطه به بعد است که تکامل بیولوژیک در خلقت به اوج خود میرسد و به تکامل اجتماعی میرسیم.
محمد حیاتی که در فعالیتهای سیاسی و مذهبی جنبشها و گروههای آن دوران شرکت فعال داشت، با مقایسهٔ شخصیتهای برجستهٔ مذهبی و سیاسی آن دوران مانند، دکتر شریعتی، محمد تقی جعفری، بازرگان و … با محمد حنیف نژاد میگوید: محمد آقا از هر لحاظ قابل قیاس با شخصیتهای نامبرده نبود. او ادامه داد:
همانطور که محمد آقا هرم را رسم و جایگاه انسان را نشان میداد بشدت مجذوب او شده بودم. این صحبتها و نتایج آن که انسان مسئول و فدا کار است ما را میخکوب کرده بود. در کلاسهای او نمیفهمیدیم که وقت چگونه میگذرد. چرا که اولین بار بود که جایگاه انسان را در هستی میشنیدیم و اینکه چه جایگاه عظیم و بی نظیری در آفرینش و در تاریخ داریم. انسان در نوک پیکان تکامل و جانشین خدا روی زمین با قدرتی غیرقابل توصیف که نظیرش را در شخصیتهایی مانند گاندی، لنین، مائو و عرفات و … معرفی کرد. کسانیکه سرنوشت کشورشان را تغییر دادند.
ما بعد از این آموزش سازمان و لحظاتمان در آن را به هیچ چیز معاوضه نمیکردیم. حاضر نبودیم وقتمان را در سایر فعالیتهای اجتماعی از هر نوع، تلف کنیم. هدفمان مبارزه با دیکتاتوری شاه و تغییر سرنوشت مردم کشورمان بود. از آن پس و بطور حرفه ای تمام وقت اهداف سازمان را دنبال میکردیم وحاضر بودیم همه چیزمان حتی جانمان را فدا کنیم؛ و این تازه اولین برخورد ما با سازمان و مسئولمان بود. کسیکه بعدها به او محمد آقا میگفتیم.
محمد حیاتی بعد از عضویت در سازمان مجاهدین خلق ایران تحت آموزشهای مستقیم محمد حنیف نژاد قرار میگیرد. در ضربهٔ شهریور سال ۱۳۵۰ که اعضای مرکزیت سازمان مجاهدین خلق ایران دستگیر میشوند، با فاصلهٔ دوماه یعنی در اول آبان ماه همان سال محمد حیاتی هم توسط ساواک دستگیر میشود و فعالیتهای مبارزاتی خودش را همراه با دیگر اعضای سازمان در زندان ادامه میدهد. او دوران اسارت خود را در زندانهای جمشیدآباد، قصر، بازداشتگاه قزل قلعه، زندان مشهد و النهایه در زندان اوین سپری کرد. مجاهدین شهید محمدرضا سعادتی و محمدضابطی و قاسم جابرزاده از یاران محمد حیاتی در زندان بودند.
آزادی از زندان
محمد حیاتی بعد از تحمل ۶ سال اسارت و شکنجه در زندانهای ساواک، بالاخره در سال ۱۳۵۶ از زندان آزاد شد و فعالیتهای سازمانی خود را در بیرون از زندان شروع کرد. او بلافاصله بعد از آزادی از زندان به بازسازی سازمان پرداخت. او در شرایطی وارد فضای سیاسی-اجتماعی جامعه شد که سازمان مجاهدین خلق ایران بر اثر ضربهی اپورتونیستهای چپ نما در خلاء حضور رهبری سازمان مجاهدین خلق ایران در خارج از زندان، منجر به متلاشی شدن آن شده بود. این کودتا موجودیت تشکیلاتی، ایدئولوژیک و سیاسی و اجتماعی سازمان مجاهدین خلق ایران را به خطر انداخته بود. بعد از این ضربه نقش مسعود رجوی بسیار بارز شده بود که نقش خود را در بازسازی مجدد سازمان مجاهدین نشان داد. مسعود رجوی در یک بیانیهٔ ۱۲ ماده ای در برابر جریان اپورتونیستی اعلام کرد اسلام در چپ مارکسیست قرار دارد و در نتیجه میل کردن ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق به سمت چپ (یعنی مارکیسست) بیمعنی است و نکته بسیار مهم و تعیینکننده این بود که تهدید را راست ارتجاعی بیان کرده بود. اما این نقش مسعود رجوی در بیرون از زندان ناشناخته بود و اعضای سابق سازمان مجاهدین تحت تأثیر این ضربه به نوعی سرخورده شده بودند و بشدت نیازمند آموزشها و رهنمودهای مسعود رجوی بودند.
محمد حیاتی در این مورد میگوید:
«وقتی که مسعود شنید من میخواهم آزاد شوم خیلی خوشحال شد. او به بهانهای از سربازجو خواست که به بند ۲ که من در آنجا بودم بیاید. سپس او از بند ۳ زندان اوین به بند ۲ جایی که من بودم آمد. از آن به بعد برایم کلاسهای فشردهای گذاشت و تمام مباحث ایدئولوژیکی و آموزشهای سازمان و از جمله بیانیهٔ ۱۲ مادهای بعد از ضریه جریان اپورتونیستی چپ نما را به من آموزش داد. در حقیقت او من را مسئول کرد که این آموزشها و بیانیه را به بیرون زندان منتقل کنم. مسؤلیت بزرگی بر دوش من گذاشته بود. من در بیرون از زندان باید با همین ۱۲ مادهای شروع به آموزش و تصحیح مواضع اعضای سازمان میکردم. بعد از ضربهٔ اپورتونیستها چیزی از سازمان نمانده بود. کادرهای مرکزیت شهید شده بودند، بقیهٔ اعضای سازمان هم در زندان بودند. مهمتر اینکه اعتماد مردم به سازمان بر اثر همین ضربه که موجودیت آرمانی و ایدئولوژیکی سازمان را نشانه گرفته بود از بین رفته بود.» برایم مشخص بود که چه مسؤولیت سنگینی بر دوشم گذاشته شد. این بود که من بعد از آزادی از زندان با بیانیهٔ ۱۲ مادهای که مسعود تدوین کرده بود سازمان را در بیرون زندان آموزش داده به مواضع صحیح که همان موضع مسعود بود راهمایی کردم.. این آموزشها و پیامهای مسعود از داخل زندان توسط خانوادها نقش بسیار زیادی در راهپیمایی و تظاهراتهای سالهای آخر شاه داشت بطوری که پلاکاردهای شهدای سازمان و آرم سازمان به میان مردم رفت. مردم در شعارهایشان آزادی زندانیان سیاسی را خواستار شدند. یادم هست که در یکی از این پلاکاردها نوشته شده بود که: مجاهدین واقعی هنوز در زندان هستند: مسعود رجوی، موسی خیابانی و …
فعالیتهای محمد حیاتی بعد از انقلاب ضد سلطنتی
محمد حیاتی بلافاصله بعد از سرنگونی نظام دیکتاتوری شاه، که سازمان مجاهدین خلق در فضای بالنسبه آزاد سیاسی آن دوران به فعالیتهای خود ادامه داد. مسؤلیت اخص او آموزش بود. او از جمله مسؤلین سازمان بود که تمامی آموزشهای ایدئولوژیک سازمان را مستقیم از محمدحنیف نژاد و مسعود رجوی فرا گرفته بود و از این رو در آموزش نسل جوان نقش عمدهای داشت. محمد حیاتی در دوران انتخابات نمایندگان مجلس شورای ملی در سال ۵۸ و ۱۳۵۹، با حضور خود در مراکز برخی شهرستانها به معرفی نمایندگان سازمان مجاهدین خلق ایران و تشریح مواضع ایدئولوژیک سازمان به نسل جوان میپرداخت.
از دیگر فعالیتهای او، مسؤلیت روابط خارجی سازمان مجاهدین خلق ایران است. او مسؤل ارتباط سازمان با شخصیتها و برخی گروهها بود.
۳۰ خرداد به مثابهٔ آغاز مقاومت مسلحانه
بعد از پایان دوران مبارزهٔ مسالمت آمیز بین سازمان مجاهدین خلق ایران و رژیم خمینی، فعالیتهای مخفی سازمان شروع شد. تعدادی از اعضا و مسؤلین سازمان مجاهدین در رویارویی نظامی با نیروها و هواداران حکومت، به شهادت رسیدند. در این دوران هواداران سازمان هم به زندگی مخفی روی آوردند و یا دستگیر و تیرباران شدند.
«طیبه حیاتی» خواهر محمد حیاتی که بعد از ۳۰ خرداد دستگیرشد بعد از تحمل سالها شکنجه و اسارت درسال۱۳۶۸ اعدام شد. محمد حیاتی در مورد دستگیری و شهادت خواهرش میگوید: خواهرم طیبه دانشآموز بود. جرم او فقط این بود که خواهر من بود و هیچ جرم دیگری نداشت. او در سن ۱۴ سالگی دستگیر و مدت شش سال سختترین شکنجهها ازجمله خانه مسکونی و قفسهای انسانکش را تحمل کرد. طیبه بعد از شش سال از زندان آزادشد. بلافاصله بعد از آزادی از زندان در مسیر آمدن به خارج کشور برای وصل به سازمان، مجدداً دستگیر و پس از شکنجههای وحشیانه اعدام شد.
بعد از ۳۰ خرداد به خاطر اختناق شدید و نبود امکان هرگونه فعالیت آزاد، دیگر اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران به منطقهٔ کردستان و به کشور فرانسه عزیمت کردند.
محمد حیاتی نیز بعد از ۳۰ خرداد به زندگی مخفی روی آورده بود. وی در مورد مسؤلیت خود در این روزها میگوید:
مسؤلیت من در این مدت، کمک به خروج دیگر مسؤلان سازمان از کشور بود. من در تاریخ ۲۱ مرداد ۶۱ از کشور خارج شدم. یعنی بعد از شهادت سردار خیابانی و محمد ضابطی که تشکیلات و شاخهٔ اجتماعی سازمان ضربهٔ نظامی خورده بود، پایگاههای قسمت روابط و پشتیبانی سازمان ازجمله پایگاه خودم مورد تعقیب و شناسایی کمیته قرار گرفته بود وباید پایگاه را ترک میکردم. بلافاصله بعد از خروج من از خانهٔ تیمی که با جمعی از برادران در آنجا بودیم، این پایگاه و سایر پایگاهها در دهم مرداد سال ۶۱ مورد تهاجم نیروهای کمیتهچیها قرار گرفت. من بلافاصله پایگاه را ترک کرده به خارج تهران رفته و سپس از طریق کردستان به ترکیه و از آنجا به فرانسه رفتم.
بعد از انتقال اکثر اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران به پاریس او نیز به پاریس میرود. وی در این مدت مسؤل روابط خارجی سازمان بوده و به کشورهای متعدد اروپایی و آمریکایی سفر کرده و در انجمنهای دانشجویی مسئولیت داشتهاست. محمد حیاتی درسال ۶۲ به پایگاههای سازمان مجاهدین درمنطقه کردستان منتقل و سپس به سایرشهرهای عراق آمد که مسئولیت روابط سیاسی و پشتیبانی و آموزش را بعهده داشت.
بعد از تشکیل ارتش آزادیبخش ملی ایران مهمترین مسؤلیت او در سازمان مجاهدین خلق ایران، آموزشهای تشکیلاتی و ایدئولوژیکی سازمان است. او عمدتاً مسئولیتهای تشکیلاتی و ایدئولوژیکی را طی این سالیان برعهده داشت.