کاربر:Khosro/صفحه تمرین مهرنوش ابراهیمی روشن

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مهرنوش ابراهیمی روشن
مهرنوش ابراهیمی؛.JPG
مهرنوش ابراهیمی
درگذشت۹ مهرماه ۱۳۵۰
تهران
علت مرگدرگیری با مأموران ساواک
آرامگاهنامعلوم
ملیتایرانی
تحصیلاتفارغ‌التحصیل رشته‌ی پزشکی
از دانشگاهدانشکده پزشکی دانشگاه تهران
پیشهچریک، پزشک
سال‌های فعالیت۱۳۴۵ تا ۱۳۵۰
حزب سیاسیسازمان چریک‌های فدایی خلق ایران

مهرنوش ابراهیمی روشن، (متولد سال ۱۳۲۶، روستای روشن‌آباد، بابل – درگذشته ۹ مهر ۱۳۵۰، تهران) از اعضای برجسته‌ی سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران بود. او در دانشکده پزشکی دانشگاه تهران در جنبش دانشجویی فعالیت داشت و از همین طریق نیز علیه رژیم شاه به فعالیت سیاسی روی آورد. مهرنوش ابراهیمی در سال ۱۳۴۷، با چنگیز قبادی که با هم در جنبش دانشجویی بودند، ازدواج کرد و سپس با چریک‌های فدایی خلق آشنا شد و به آن‌ها پیوست. او علاوه بر فعالیت‌های سیاسی، در بیمارستان‌های تهران نیز طبابت می‌کرد. مهرنوش ابراهیمی در تابستان ۱۳۵۰، به‌همراه چند تن از رفقای چریک‌های فدایی در شمال ایران دستگیر شد، اما در اول مردادماه به‌هنگام انتقال به ساواک شهر ساری موفق به فرار گردید. در تاریخ ۹ مهرماه ۱۳۵۰، مأموران سواک به خانه‌ی تیمی مهرنوش ابراهیمی در خیابان ابطحی تهران حمله کردند و آن خانه در حلقه‌ی محاصره ساواک قرار گرفت. مهرنوش ابراهیمی در جریان درگیری با مأموران ساواک جان باخت. مهرنوش ابراهیمی در حلقه‌ی محاصره ساواک شاه، درحالی‌که زیر چادرش مسلسل حمل می‌کرد، در یک نبرد حماسی با پرتاب نارنجک و گشودن آتش به‌روی مأموران ساواک، تبدیل به یکی از نخستین پیشتازان زنان مبارز در تاریخ معاصر ایران شد. مهرنوش ابراهیمی نخستین زن شهید سازمان چریک‌های فدایی خلق و جنبش مسلحانه‌ی ایران بود. فداکاری و جان باختن مهرنوش ابراهیمی در واقع ضربه‌ای بود به فرهنگ مردسالاری حاکم بر جامعه و هم‌چنین جرقه‌ای بود که راه مشارکت زنان در انقلاب علیه وضع موجود را روشن ساخت. او به‌هنگام جان باختن فقط ۲۴ سال سن داشت. خانواده‌ی مهرنوش ابراهیمی و چنگیز قبادی گفته‌اند که سال‌ها در حکومت محمدرضا شاه به‌دنبال پیدا کردن محل دفن آن‌ها بوده‌اند و هرگز هم نفهمیدند که در کجا به‌خاک سپرده شدند.

تحصیلات و ازدواج

مهرنوش ابراهیمی و همسرش چنگیز قبادی
مهرنوش ابراهیمی و همسرش چنگیز قبادی

مهرنوش ابراهیمی در سال ۱۳۲۶، در روستای روشن‌آباد شهر بابل به دنیا آمد. او تحصیلات دوران ابتدایی و متوسطه را در تهران به‌پایان رساند و در سال ۱۳۴۵، وارد دانشکده پزشکی دانشگاه تهران شد. مهرنوش ابراهیمی و چنگیز قبادی که هر دو بابلی بودند، در دانشگاه و در جنبش دانشجویی فعالیت داشتند و از همین طریق نیز علیه رژیم شاه به فعالیت سیاسی روی آوردند. مهرنوش ابراهیمی دو سال بعد، یعنی در سال ۱۳۴۷، با چنگیز قبادی ازدواج کرد.[۱]

پیوستن به چریک‌های فدایی خلق

مهرنوش ابراهیمی پس از ازدواج، با چریک‌های فدایی خلق آشنا شد و با گروه «پویان-مفتاحی-احمدزاده» در ارتباط قرار گرفت. او تا سال ۱۳۵۰، علاوه بر فعالیت‌های سیاسی، در بیمارستان‌های تهران نیز طبابت می‌کرد. وی سپس عضو تیم تدارکاتی عملیات روستا شد و بسیار پیگیر و فعالانه وظایف خود را انجام می‌داد. مهرنوش ابراهیمی پس از متلاشی شدن تیم تدارکاتی در تهران، به تیم رفیق عباس جمشیدی پیوست و تا هنگام جان باختن در این تیم به فعالیت‌های خود ادامه داد.[۲]

دستگیری و فرار

پس از حماسه سیاهکل و اعلام رسمی تأسیس سازمان چریک‌ها فدایی خلق ایران، چند نفر از فدایی‌ها براساس بینش استراتژیک خود از مبارزه مسلحانه، به این ضرورت رسیدند که باید دوباره یک گروه پارتیزانی در جنگل‌های شمال کشور سازمان داده شود. بر همین اساس مهرنونش ابراهیمی، چنگیز قبادی، محمدعلی پرتوی و بهرام قبادی مأموریت یافتند که جهت شناسایی مناطق کوهستانی و ایجاد انبارک‌های غذایی در آن مناطق، اقدام کنند. در جریان همین مأموریت، مأموران گشت ژاندارمری به خودروی خالی پارک‌شده آن‌ها در کناره‌ی جنگ مشکوک شدند و موقع بازگشت آن چهار چریک از جنگل، آن‌ها را دستگیر کرده و به ساواک نوشهر تحویل دادند. در ادامه‌ی همین دستگیری و انتقال، در اول مرداد ۱۳۵۰، مأموران ساواک نوشهر می‌خواستند با همان خودروی فدایی‌ها که راننده آن رفیق چنگیز قبادی بود، آن‌ها را به ساواک شهر ساری تحویل دهند. در مسیر ساری چنگیز قبادی در یک موقعیتی خودرو را چپ کرد تا همرزمانش بتوانند فرار کنند. پس از این اتفاق مهرنوش ابراهیمی و چنگیز قبادی جدا از هم موفق به فرار شدند، اما بهرام قبادی و علی پرتوی به‌خاطر این‌که تیر خورده بودند، نتوانستند فرار کنند و دستگیر شدند. مهرنوش ابراهیمی در کنار یک جاده‌ی روستایی، به‌مدت ۱۸ ساعت خود را زیر یک بوته پنهان کرده بود، درحالی که صدها نفر از مأموران به دنبال او بودند. بالاخره مهرنوش ابراهیمی در کنار جاده جلوی یک کامیون را گرفته و از آن منطقه خارج شده بود که همین خودش یک عملیات بزرگ بود.[۱]

درگیری و جان باختن

مهرنوش ابراهیمی
مهرنوش ابراهیمی

در تاریخ ۹ مهرماه ۱۳۵۰، مأموران سواک به خانه‌ی تیمی مهرنوش ابراهیمی در خیابان ابطحی تهران حمله کردند و آن خانه در حلقه‌ی محاصره ساواک قرار گرفت. در جریان درگیری بین اعضاء خانه‌ی تیمی با مأموران ساواک، مهرنوش ابراهیمی و منوچهر بهایی‌پور جان باختند و عباس جمشیدی با پشتیبانی آتش آن دو نفر، توانست از حلقه‌ی محاصره بگریزد.[۱]

مهرنوش ابراهیمی در حلقه‌ی محاصره ساواک شاه، درحالی‌که زیر چادرش مسلسل حمل می‌کرد، در یک نبرد حماسی با پرتاب نارنجک و گشودن آتش به‌روی مأموران ساواک، تبدیل به یکی از نخستین پیشتازان زنان مبارز در تاریخ معاصر ایران شد.[۳]

عباس جمشیدی در کتاب «پاره‌ای از تجربیات جنگ چریکی شهری در ایران»، درباره این درگیری و رزم مهرنوش ابراهیمی چنین نوشته است:

«جسد رفیق شهید بهایی‌پور سر کوچه دیده می‌شد. چادر رفیق شهید مهرنوش در کوچه به نحوی پهن شده بود که نشان می‌داد رفیق در حال دویدن چادرش را رها ساخته. صدای شلیک لحظه‌ای قطع نمی‌شد. این رفیق قهرمان، مهرنوش ابراهیمی بود که سرسختانه با نیروهای خصم نبرد می‌کرد. یک بار صدای انفجار نارنجک منطقه را لرزاند، نارنجک توسط مهرنوش پرتاب شده بود. رفیق مهرنوش به راستی قاطعانه و به راستی قهرمانانه جنگید. او در این نبرد نیز مانند تمام لحظات زندگی انقلابی‌اش جلوه‌گر رفیقی ارزنده بود. ما از رانندگان در قهوه‌خانه راجع به این رفیق حماسه‌ها شنیدیم. آری خلق برای فرزندان شجاع خود حماسه می آفریند.»

نخستین زن شهید سازمان

مهرنوش ابراهیمی نخستین زن شهید سازمان چریک‌های فدایی خلق و جنبش مسلحانه‌ی ایران بود. او به‌هنگام جان باختن ۲۴ ساله بود. مبارزه، فداکاری و جان باختن مهرنوش ابراهیمی در واقع ضربه‌ای بود به فرهنگ مردسالاری حاکم بر جامعه و هم‌چنین جرقه‌ای بود که راه مشارکت زنان در انقلاب علیه وضع موجود را روشن ساخت. مهرنوش ابراهیمی با ایمان به تئوری مبارزه مسلحانه که در گروه «پویان- مفتاحی-احمدزاده»، آن را آموخته و جذب کرده بود، با آگاهی قدم در میدان مبارزه گذاشته بود.[۱]

خانواده مهرنوش ابراهیمی و چنگیز قبادی گفته‌اند که سال‌ها در حکومت محمدرضا شاه به‌دنبال پیدا کردن محل دفن آن‌ها بوده‌اند و هرگز هم نفهمیدند که در کجا به‌خاک سپرده شدند.[۴]

سروده‌ای از سیاوش کسرایی

سیاوش کسرایی
سیاوش کسرایی

سیاوش کسرایی پس جان باختن مهرنوش ابراهیمی در درگیری با مأموران ساواک شاه، در رثای او این‌چنین سرود:

گیل آوا

ای کودک کرانه و جنگل

ای دختر ترانه و ابریشم و بلوط

ازکوره راه دامنه و ده

با ما بگو که بوی چه عطری

یا بال رنگ رنگ چه مرغی تو را کشاند

تا پایتخت مرگ؟

چشم که خفته بود که چشمانت

راه از ستاره جست

دست که بسته بود که دستانت

از میخ‌های کلبه ربود، آن تفنگ پر؟

گیل آوا

ای روشنای چشم همه خانوار رنج

بی شمع و شب‌چراغ

در پیش چون گرفتی این راه پر هراس

و آنگاه با کدام نشانی

بر خلق در زدی که جوابت نداد خلق؟

وقتی گلوله تو به بن‌بست کوچه‌ها

بر حثه جنایت

دندان ببر بود که در گوشن می‌چرید

وقتی فشنگ آنان

در قامتت بهاری در خاک می‌کشید

بی‌راه و بی‌گناه

سر در گم هزار غم خرد عابران

آنان که بایدت به کمک می‌شتافتند

آرامی سوی خانه و کاشانه می‌شدند

ای وای از آن جدایی و این جرئت

فریاد از این جنون شجاعت

گیل آوا

ای خوشه شکسته سرخ انگور

آه ای درخت خون

گیل آوا

اینک بگو به ما

تا با کدام اشک رشادت را

ما شستشو کنیم؟

چونان تو را کجا

ما جستجو کنیم؟

ای بر توأم نماز

ای بر توأم نیاز هزاران هزارها

تکرار شو، بسیار شو

ای مرگ تو تولد زن در دیار من

یکتای من خجسته گیل آوا[۵]

منابع