حبیب‌الله آشوری

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
حبیب الله آشوری
حبيب الله اشوري.jpg
زادروز۱۳۱۵
گناباد
درگذشت۲۷ شهریور۱۳۶۰
علت مرگتیرباران
آرامگاهبهشت زهرا
دیناسلام- شیعه
آثارکتاب توحید

حبیب‌الله آشوری، (زاده ۱۳۱۵، گناباد مشهد - اعدام ۲۷ شهریور ۱۳۶۰، تهران) روحانی بسیار ساده‌زیست، و خطیبی روشنفکر و مترقی بود. او برداشتی متفاوت از دین داشت و با نگاه سنتی به اسلام مخالف بود. او در زمان شاه از منتقدان صریح‌اللهجه‌ی شاه و روحانیان وابسته به حکومت، به شمار می‌رفت. حبیب‌الله آشوری بارها توسط ساواک تهدید شد و مورد پیگرد قرار گرفت.[۱]

مدت کوتاهی پس از انقلاب با شروع سرکوب جریانات سیاسی و ممانعت از آزادی بیان حبیب‌الله آشوری مجددا به مخالفت با اختناق و سرکوب برخاست. حبیب‌الله آشوری از هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران بود و به همین دلیل دستگیر شد. حبیب‌الله آشوری پس از سی خرداد ۱۳۶۰ به همراه ۸۰ تن دیگر در جریان کشتارها دهه‌ی شصت در زندان اوین اعدام شد.

اعدام حبیب‌الله، آشوری موجی از اعتراض و تاثر را در میان مردم بر انگیخت.[۲]

زندگی

حبیب‌الله آشوری در یک خانواده روستایی و فقیر در شهرستان گناباد (شمال شرق ایران) به دنیا آمد؛ و زندگی خود را در شهر «مشهد» (استان خراسان - شمال شرقی ایران) گذراند و از حوزه (مدارس مذهبی علمیه) مشهد فارغ‌التحصیل شد.[۲]

فعالیت‌های مذهبی

شخصیت جبیب‌الله آشوری ازبسیاری طلاب علوم دینی و روحانیون دیگر متمایز بود او از آغاز تحصیلات خود برخلاف بسیاری از طلبه‌ها و آخوندهای دیگر به‌ تعلیمات معمول در حوزه‌ها تن نداد و به‌آموزش تاریخ، فلسفه و علوم اجتماعی پرداخت. در پرتو همین مطالعات بود که ذهن خلاقش شکوفا شد و از همان آغاز موضعی متفاوت با سایر آخوندها در رابطه با اسلام داشت. او در سالهای پیش از ۵۰ تمام وقت خود را به‌ آموزش جوانان در مشهد اختصاص داد و در پرتو همین آموزشهای روشنگرانه توانست بسیاری از آنان را با اسلامی متفاوت با آنچه در جامعه رایج بود، آشنا کند. پس از سال ۵۰ و آشنایی با سازمان مجاهدین، آشوری به جمع حامیان مجاهدین خلق پیوست. وی در خانه کوچک و ساده خودش، کانون فعالی برای روشنگری دانشجویان و جوانان ایجاد کرد و اهداف سازمان را به‌ آنان می‌شناساند و در این مسیر بارها توسط عمال ساواک دستگیر و زندانی شد. آشوری علاوه بر زندان، مدتهای مدیدی را در تبعید در نقاط بد‌ آب‌و‌هوا نظیر ایرانشهر و دور از خانواده و با کمترین امکانات زیستی به‌سر برد. وی بیشتر وقت خود را در دهه شصت به آموزش جوانان اختصاص داد. بعد‌از پیروزی انقلاب بود که توانست ارتباط مستقیم و فعالتری با سازمان برقرار کند.[۳]

نگارش کتاب توحید

آشوری با روحانیان سیاسی وقت (به‌ویژه آنهایی که در مشهد فعال بودند) در تماس بود. سیدعلی خامنه‌ای از دوستان نزدیک و همراهان وی بود که در شرایط خفقان، از مساعدت‌ها و حمایت‌ها و همفکری آشوری بهره می‌جست.

او در فضای سیاسی ـ اجتماعی مبارزات ضد استثماری، قرائتی عدالت‌خواهانه از اسلام داشت که برای طلاب و جوانان ستم‌ستیز جذاب بود. آشوری در زندگی شخصی نیز بسیار سخت‌گیر بود؛ شاید در زمانه‌ای که «چپ» و عدالت‌خواهی گفتمان غالب محسوب می‌شد، وی در مقام بازخوانی ابوذر و عدالت‌طلبی توحیدی برآمده بود.

کتاب «توحید» اثر جنجالی و مهم آشوری بود که در سال ۱۳۵۷ و در متن تحولات اجتماعی منتهی به تغییر نظام سیاسی، مشهور شد. این کتاب در اندک زمانی نایاب شد و چاپ دوم آن به بازار آمد.

کتاب «توحید» آشوری چنان با اهمیت بود و شد که رهبر کنونی جمهوری اسلامی آن را در همان برش زمانی، ملاحظات خود ـ و نه دیدگاه‌های آشوری ـ می‌دانست.[۱]

نظریات مختلف در مورد کتاب توحید

مهدی خزعلی می‌نویسد: "تابستان ۵۷، پدرم محکوم و فراری بود. در خانه‌ای محقر نزدیک کوهسنگی مشهد اقامت داشت. شب‌ها جلسات مخفیانه با روحانیون سیاسی مشهد چون هاشمی‌نژاد و طبسی داشتند. یک شب به حاج‌رضا (از مؤمنین بازار) می گوید که به مسجد کرامت برو و بعد از نماز مغرب و عشا آقای خامنه‌ای را به منزل ما بیاور". آقای خامنه‌ای به منزل ما آمدند. بحث در باره موضوع آشوری بود و مباحث کتاب توحید؛ پدر بسیار تند در رد توحید آشوری سخن می‌گفتند و آشوری را مرتد می‌خواندند، گاهی عتاب تندی هم به آقای خامنه‌ای به دلیل حمایت ایشان از آشوری داشتند! آقای خامنه‌ای در جواب رأی به ارتداد پدر می‌گفتند: "او مسلمان است و صبح که به منزل ما می‌آید، نمازش را در منزل ما می‌خواند" پدر می‌گفتند: "همین که نمازش را به منزل شما می‌آورد و نشان می‌دهد برای رفع شبهه است و گرنه نمازش را در مسجد یا حرم می‌خواند و به منزل شما می‌آمد!"[۱]

دستگیری و زندان

در روز ۱۱ آبان ۵۹، زمانی که حبیب‌الله آشوری برای انجام کاری به‌محوطه ‌مجلس شورای اسلامی رفته بود، مورد شناسایی دیالمه، نماینده جوان مشهد و یکی از افراطی‌ترین نمایندگان راست‌گرا‌ی مجلس که بعداً در‌جریان انفجار حزب جمهوری کشته شد، قرار گرفت و توسط پاسداران دستگیر گردید. این دستگیری غیرقانونی، اعتراض بسیاری از شخصیت‌ها و گروههای مترقی را برانگیخت، اما قدوسی، که حکم دستگیری آشوری را صادر کرده بود، او را به‌ زندان اوین فرستاد. در زندان، سردمداران رژیم سعی بسیار کردند تا او را از حمایت از سازمان باز‌دارند. اما وی نپذیرفت. پایداری وی باعث شد آنان درصدد انتقام‌کشی از آشوری برایند و عاقبت با حکمی که توسط شخص خمینی صادر شده بود، او را به‌همراه دهها‌ تن از دیگر مجاهدین به‌جوخه تیرباران سپردند.[۳]

اعتراض به دستگیری آشوری

هنگام دستگیری حبیب‌الله آشوری تعدادی از شخصیت‌های سیاسی و فرهنگی و اساتید دانشگاه از جمله طاهر احمدزاده پرویز خرسند حاج‌خلیل رضایی دکتر محمد ملکی و … نسبت به این عمل حکومت اعتراض و آن را محکوم کردند.

به چه دلیل حجت‌الاسلام حبیب‌الله آشوری هنوز دربازداشت بسر می برد؟

بیش از دوماه ازبازداشت روحانی آزاده و مبارز، حبیب‌الله آشوری می‌گذرد.

ادامه‌ی بازداشت غیرقانونی ایشان تمام کسانیرا که از نزدیک باسوابق مبارزاتی این روخانی آزاده آشنایی دارند نگران ساخته است. مخصوصا اینکه باند دستگیر کننده دست به توطئه سکوت درمقابل بازداشت غیر قانونی استاد زده است.

طبق اطلاعات رسیده در تاریخ ۱۱ آبان ۱۳۵۹ هنگامی که استاد به دعوت دوتن از نمایندگان به اسامی آقایان ملازاده و منتظری به مجلس می‌رود درآنجا دیالمه (به اصطلاح نماینده‌ی مشهد که سابقه‌ی چماقداری و دشمنی‌اش با نیروهای مترقی و مسلمان درمشهد برهمگان روشن است) ایشان را دیده و به سپاه پاسداران خبر می دهد. سپاه هم باحکمی از آقای قدوسی از راه رسیده و استاد را دستگیر و به زندان اوین می‌برد. خانواده وی مدتها برای یافتن ایشان به زندانهای مختلف مراجعه می‌کنند ولی هر بار جواب می‌شنوند که چنین فردی در زندان نداریم.

پس از این جریان عده‌ای از شخصیت‌های مبارز و دوستان نزدیک استاد که نگران توطئه علیه حجت الاسلام آشوری بودند طی نامه‌ای به تاریخ ۲۰ آذر ۱۳۵۹ از موسوی اردبیلی دادستان کل کشور می‌خواهند که مشخص کند چه کسانی و به چه جرمی حبیب الله آشوری رادستگیر کرده‌اند.

موسوی اردبیلی جوابی به این نامه نمی‌دهد ولی به نیابت!! از جانب ایشان روابط عمومی مجلس شورا درجوابیه‌ای به نامه‌ی شخصیت‌های مبارز و دوستان استاد مدعی می‌شود که استاد به علت همکاری با گروه فرقان دستگیر شده و قبل از دستگیری هم مدتها تحت تعقیب قرار داشته است. بالاخره پس از برملا شدن موضوع و انتشار خبر دستگیری استاد در روزنامه‌ها و با، پادرمیانی حاج احمد خمینی، زندانبانان اوین مجبور می‌شوند که وجود ایشان را درزندان اوین (ودربند زندانیان بدون لیست) تایید کنند، وپس از ۵۰ روز هم یکی دو دقیقه به خانواده‌ی استاد ملاقات دهند. دراین ملاقات استاد آشوری به خانواده خود می گوید که اتهام خو درا نمی‌داند و هنوز بازجویی و بازپرسی نشده است!! (توجه شودکه مدتها پس از دستگیری حتی ایشان را بازجویی هم نکرده‌اند).

طی تماسی که باآشنایان نزدیک حجت‌الاسلام آشوری برای پیگیری علت دستگیری استاد گرفته شد مشخص گردید که ادعای روابط عمومی مجلس مبنی برتحت تعقیب بودن استاد از اساس پوچ است، چرا که استاد مدتها با نمایندگان مجلس تماس داشته و چندین بار هم دراین رابطه درمحل مجلس با نمایندگان ملاقات نموده وحتی یکبار قبل از دستگیری به دعوت آقای موسوی خوئینی‌ها، به محل جاسوسخانه رفته و با ایشان ملاقات کرده است. و تا این زمان حساسیت بخصوصی روی ایشان نبوده ولی پس از شهادت مجاهد دکتر سیداحمد طباطبایی وسخنرانی استاد آشوری درمراسم تدفین و مراسم شب هفت مجاهد شهید حساسیت روی ایشان زیاد می‌شود و مرتجعین برای به اصطلاح گوشمالی دادن به استاد به فکر دستگیری ایشان می‌افتند، ولی چون بهانه‌ای برای این کار نداشتند دوباره همان حربه‌ی قدیمی و پوسیده‌ی فرقانی بودن را علیه ایشان به کار می‌گیرند، درحالی که سال قبل نیز استاد را به همین اتهام (ودرواقع به خاطر فعالیت‌های آزادیخواهانه) دستگیر کرده بودند ولی چون بی‌پایه بودن اتهاماتشان برملاشد مجبور به آزاد کردن استاد شدند، به طوری که بعدها آقای هادوی درمنزل آیت‌اله مروارید از ایشان به خاطر آن دستگیری بی‌مورد غذرخواهی می‌کند.

درمجموع تمام شواهد حاکی از اینست که دستگیری اخیر حجت‌الاسلام آشوری دررابطه‌ی مستقیم با سخنرانی‌های ایشان درمراسم تدفین وختم شهید «سازمان مجاهدین خلق ایران» دکتر سید احمد طباطبایی بوده است.

دستگیری این روحانی آزاده ومحقق نشان می‌دهد که برخلاف تبلیغات شبانه‌روزی آقایان که بابوق و کرنا ادعا می‌کنند توطئه‌ای علیه روحانیت درجریان است دعوا تنها بر سر قدرت است ونه روحانیت. چراکه هر کس به انحصار‌طلبی وقدرت‌طلبی آقایان تن نداده و تسلیم نشود (اگر چه روحانی خوشنام و آزاده و محققی نظیر حجت‌الاسلام آشوری هم باشد) از تعرض وتهمت آقایان درامان نخواهد بودا ضمن محکوم کردن دستگیری استاد آشوری از کلیه‌ی شخصیت ها و نیروهای مبارز می‌خواهیم که فریاد اعتراض خود را نسبت به اینگونه دستگیری‌های خودسرانه بلند نموده و با دفاع از زندانیان سیاسی بی‌گناه وکوشش برای آزادی آنها مانع از وسعت یافتن اعمال ارتجاعی انحصارطلبان گردند[۴]

اعدام آشوری و واکنش شخصیت‌ها و گروه‌ها

خبر اعدام حبیب‌الله آشوری در روزنامه جمهوری اسلامی شماره ۶۶۵ تاریخ دوشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۶۰ درج شده است. در اطلاعیه روابط عمومی دادستانی انقلاب مرکز مندرج در روزنامه آمده است که حکم اعدام ۵۰ نفر از هواداران مجاهدین در محوطه زندان اوین به مورد اجرا گذاشته شد. نام حبیب‌الله آشوری در میان اعدام شدگان بود.[۵]

احمد قابل در نامه‌ی مشهورش خطاب به رهبر جمهوری اسلامی، می‌نویسد: «وجدان شما بهتر از هرکسی گواهی می‌دهد که در جلسات متعدد و تلاش‌های مکرر و ناموفق دوستان مشهدی و خراسانی برای آشتی دادن شما با مرحوم آشوری (پیش از پیروزی انقلاب)، سخن اصلی شما این بود که «مطالب کتاب توحید از من است که این آقا به نام خودش چاپ کرده است.» شگفت‌انگیز نیست که از دو نفر با یک دیدگاه، یکی اعدام شود و دیگری تکریم؟! یکی شایسته‌ی «گور» باشد و دیگری شایسته‌ی «رهبری نظام اسلامی»!؟ کاش این شهادت را در دادگاه مرحوم آشوری و نزد دوستان خود (آقایان خزعلی و مصباح) نیز می‌دادید تا یک روحانی زاهد و فقیر و معتقد به خدا و رسول (ولی مخالف شما) مظلومانه کشته نمی‌شد و همسر و فرزندانش بی‌سرپرست و یتیم نمی‌شدند.»[۱]

حبیب‌الله آشوری و «جنگ عمامه»

حسن یوسفی‌اشکوری
اعتراض آشوری به ملاخور شدن انقلاب انقلاب
اعتراض آشوری به ملاخور شدن انقلاب

نمی‌دانم چه رخ داده که این روزها بار دیگر برخی در ایران نبش قبر کرده و دوباره در باره مرحوم حبیب‌الله آشوری (نویسنده کتاب توحید) سخن گفته و عملا با اتهام‌زنی در مقام تحریف حقایق و تخریب شخصیت آن مرحوم برآمده‌اند. واقعا نمی‌دانم چه خبر است و پشت داستان چیست و کی است، ولی وقتی می‌شنویم و می‌خوانیم که آقای دکتر حسن قاضی‌زاده هاشمی وزیر بهداشت کابینه دولت روحانی (که به تازگی مستظهر به رای قاطع مردمی شده که تشنه عدالت و آزادی و در پی سیاست اخلاقی‌اند) و مهم‌تر آقای علی مطهری (که به آزادگی و صداقت و قانون‌گرایی شهره است) به صراحت به خلاف‌گویی و تخریب شخصیتی می‌پردازند که در ۳۶ سال قبل به ناحق در بیدادگاه‌های جمهوری اسلامی با اتهامات نادرست به مرگ محکوم و اعدام شده است، موجب نگرانی است و تحمل و توان را از آدمی چون من می‌ستاند و به اعتراض وا می‌دارد. در این نوشتار می‌کوشم به کوتاهی دانسته‌ها و ملاحظات خودم را با شما مخاطبان در بیان بگذارم.

من دو بار حبیب‌الله آشوری را از نزدیک دیده‌ام. یک‌بار پیش از انقلاب و یک بار پس از انقلاب. اینک گزارشی از این دو دیدار.

فکر می‌کنم در سال ۱۳۵۶ بود که کتاب «توحید» به قلم شخصی به نام حبیب‌الله آشوری منتشر شد و به‌زودی شهره شد و در پی آن جنجالی برپا شد. نویسنده را نمی‌شناختم و تا آن زمان نامی از او نشنیده بودم. کتاب را تهیه کرده و خواندم. هرچند مضامین این کتاب در آن سال‌ها چندان غریب نبود ولی در مجموع حاوی برداشت‌های دینی رادیکال از قرآن و منابع اسلامی بود و به گمانم در تفکر به اصطلاح آن ایام «انقلابی» (حداقل در مواردی) راه افراط پیموده بود. با وجود این‌که من خود از کسانی بودم که در آن دوران شیفته چنین دیدگاه‌های انقلابی بودم، اما پس از خواندن کتاب در آن زیاده‌روی‌هایی می‌دیدم که قابل قبول نمی‌نمود. برداشت‌هایی از مفاهیم و مصطلحات قرآنی چون غیب و شهود و جن و ملک و به طور کلی انقلاب و . . . بیش از حد مادی و مادی‌گرایانه به نظر می‌رسید. اما حرف اساسی و محوری کتاب دفاع از نظام اجتماعی برابری‌طلبانه حول زیربنای اعتقادی «توحید» بود و این تفکر پس ار «طرح هندسی مکتب» شریعتی و تکیه فراوان او بر نظام مساوات‌گرایانه‌اش بر بنیاد توحید، برای من و مانند من کاملا آشنا بود و قابل دفاع. اندکی پس از آن نیز کتاب «توحید و ابعاد گوناگون آن» از اکبر گودرزی (رهبر روحانی گروه فرقان که البته در آن زمان نام نویسنده نداشت) در همین حال و هوا انتشار یافت.

در همان زمان (زمان دقیقش را اکنون به یاد نمی‌آورم) روزی عصر، دوستم آقای سیدرضا تقوی دامغانی در مدرسه فیضیه به من گفت امشب آقای آشوری در مدرسه خان در یک جمع طلبگی با طلبه‌ها دیدار و گفت‌وگو دارد، حاضرید به آنجا برویم؟ با اشتیاق پذیرفتم. برای من جالب بود که نویسنده کتاب توحید با آن همه حرف و حدیث در باره‌اش را از نزدیک ببینم.

پس از نماز مغرب ما دو تن به مدرسه خان (مدرسه‌ای که به دست آیت‌الله بروجردی بنا شده و در دهانه گذر خان قم در روبروی میدان آستانه قرار دارد) رفتیم. وقتی رسیدیم آشوری در حال صحبت بود. حجره نسبتا بزرگ بود و شماری در حدود بیست-سی طلبه حضور داشتند. ما هم در جمع نشستیم و گوش فرا دادیم. کمی هم پرسش و پاسخ بود. از آن گفتارها و گفت‌وگوها اکنون چیز خاصی به یاد نمی‌آورم ولی همین اندازه می‌دانم که پیرامون همان مطالب کتاب توحید بود و او تلاش می‌کرد مدعیاتش را توضیح دهد و رفع ابهام کند. تنها نکته مهمی که از آشوری به یاد دارم جمله «جنگ عمامه» بود که فکر می‌کنم ایشان دو یا سه بار تکرار کرد. زمینه کاربرد تعبیر نیز این بود که می‌گفت: . . . حالا جنگ عمامه راه نیفتد! تعبیر قشنگ و به جایی بود. از آن زمان تا حالا این جمله را بارها و بارها به مناسبت به کار برده و می‌برم. «جنگ عمامه» کنایتی است از جنگ مذهبی و علمایی که عمدتا بر سر عقاید افراد و در واقع تفتیش عقاید و در نهایت برای سرکوبی عقاید دگراندیشان است و در تاریخ اسلام همواره در جریان بوده و در جمهوری اسلامی با شدت و غلظت تمام قابل مشاهده است. هرچه بود من و آقای تقوی راضی برگشتیم.[۶]

نامه حبیب‌الله آشوری به خمینی

نامه حبیب الله آشوری از زندان
نامه حبیب الله آشوری از زندان

حدود سه ماه بعد از انقلاب ضد سلطنتی (۲۴ اردیبهشت سال ۵۸)، حبیب‌الله آشوری ضمن نامه‌ای به خمینی، جوسازی علیه خودش و بازجویی و زندانی‌شدن در اوین را شرح می‌دهد.

بسمه تعالی

از آنجا که جانشینی ستم بجای عدل دردآور و جایگزینی خلاف بجای قانون رنج‌آور است، بخصوص که تقوای نظام را نیز مخدوش و حیثیت اسلام را نیز لکه‌دار می‌کند، عرض حال ذیل را که نمودار اینهمه است تقدیم می‌کنم:

...

در روز ۵۸/۲/۴ دست‌های مرموزی که احیاناً نمی‌خواهند اذهان به تعقیب مجرمان اصلی ترور سرلشگر قره نی – که به بیان امام امپریالیسم و عوامل آن می‌باشند – سیر کند، مرا در [روزنامه] کیهان عضو برجسته‌ی گروه فرقان قلمداد کردند تا از یکطرف توطئۀ خود را بپوشانند و از طرف دیگر چون مرا سّد راه افکار مرتجعانه‌ی خود می‌دانند نابود کنند و یا لااقل حیثیت مرا لکه‌دار نمایند.

...

من پس از تکذیب این دسیسه به کیهان مراجعه کردم که منشأ این توطئه مشخص و تعقیب قانونی شود تا در نظام عدل اسلامی همچون نظام ظلم طاغوتی هر کسی نتواند به هر کسی هر انگی را بچسباند و از طرف دیگر واقعیت امر را بپوشاند، لکن در آنجا به این نتیجه رسیدم که باز هم همان دست‌ها قویاً پشت مسأله ایستاده‌اند و نه تنها از تعقیب مُفتری که حتی از مشخص نمودن آن نیز کیهان را محذور می‌دارند.

از این رو از اینجا مأیوس شدم و با تنظیم اعلام جرمی علیه این توطئه – که رونوشت آن پیوست نامه است – به دادگاه انقلاب پناه بردم، لکن در محضر مقدس دادستانی کل انقلاب نیز با کمال تعجب نه تنها به این دعوی برخوردی در شان عدالت اسلامی ننمودند که بی هیچ زمینۀ قانونی و حقوقی زیرکانه مرا به بازجوئی گرفتند.

...[۷]

پس از آن با اعتراض و ناامیدی، به عنوان آخرین مرجع به کمیته مرکزی امام به سرپرستی آقای مهدوی کنی مراجعه نمودم و رونوشتی از اعلام جرم خویش را که همان روز به مطبوعات نیز داده بودم (که بدلائلی که برایم روشن نیست از چاپ آن خودداری کرده‌اند)، به این کمیته تسلیم نمودم، ولی با کمال تأسف باید بگویم جواب این دادخواست بدون هیچ تبیین و توضیحی، در همانجا بازداشت غیر مترقبۀ من بود!

...

از آن به بعد مرا با چشم بسته به زندان اوین بردند و در سلول انفرادی محبوس نمودند و با اینکه پیشاپیش و در همان بازجوئی‌های اولیه واقعیت امر برایشان مسلم بود، همچنان به بازداشت غیرقانونی من ادامه دادند تا سرانجام بعد از یک هفته به عنوان اعتراض به این عمل دور از تقوای نظام اسلامی اعلام اعتصاب غذا نمودم و تا هنگام آزادی بدین اعتصاب ادامه دادم. آنها خود هنگام آزادی پس از یازده روز معترف شدند که نظریه‌ای جز بر ناموجه بودن بازداشت من نمی‌توانند ارائه نمایند.

...

اکنون من مُجدداً نسبت به مفتریانی که چنین اتهامی را در روزنامۀ کیهان به من نسبت داده‌اند و نیز نسبت به آنان که بر خلاف قانون و دستورات اکید و مکرر شما و دولت انقلاب بر ممنوعیت دستگیری‌های خودسرانه، به بازداشت من مبادرت کرده‌اند اعلام جرم می‌کنم چه اینکه در این جریان برایم مسجل گردیده که دست‌هائی از اقامۀ این دعوی و روشن شدن واقعیت امر جلوگیری می‌کنند تا چهرۀ ارتجاعی و نفاق‌افکن‌شان برای رهبری انقلاب و ملت بپاخاستۀ ایران آشکار نشود: همان «منابع مطلع» که کیهان معرفی آنان را منوط به اجازۀ دادستانی کل انقلاب کرده‌ است.

...

بازداشت غیرقانونی من نشان داد که دشمن با تمسک به چه شیوه‌هائی سعی در ایجاد و تشدید بدبینی نسبت به انقلاب اسلامی ما دارد علی‌الخصوص در جنبۀ حقوقی آن که بارزترین ملاک حقانیت و عدالت‌خواهی این نظام است.

لذا اکنون با طرح دادخواست خود در پیشگاه رهبری انقلاب، انتظار دارم محتوی فرمایش پیامبر (ص) که «لن تُقَدّسَ أُمة لا یُؤْخَذ للضعیف فیها حقّه من القوىّ غیرمُتَتَعْتِعٍ» در این امر همچون امور دیگر تحقق عینی و عملی یابد و حق انسانی مظلوم، هر چند که ضعیف باشد، از مفتری ظالم هر چند که قوی باشد ستانده شود و اتهام زنندگانی از اینگونه، مشخص گشته و به حکم عدالت اسلامی مورد تعقیب و جزا قرار گیرند.

حبیب‌الله آشوری

...

رونوشت جهت:

شورای انقلاب، دفتر آیه‌الله طالقانی، دادستان کل انقلاب، وزارت دادگستری، نخست‌وزیری، کیهان، اطلاعات، رادیو تلویزیون، کمیتۀ حقوق بشر، کانون وکلا، کانون زندانیان سیاسی

۲۴ اردیبهشت ۱۳۵۸[۷]

منابع