بیژن مفید
بیژن مفید | |
---|---|
زادروز | خرداد ۱۳۱۴تهران تهران |
درگذشت | ۲۱ آبان ۱۳۶۳ لسآنجلس، کالیفرنیا |
پیشه | نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر |
شناختهشده برای | کارگردانی تئاتر شهرقصه |
شریک زندگی | جمیله ندایی |
خویشاوندان | بهمن مفید |
بیژن مفید (زاده ۲۲ خرداد ۱۳۱۴ در تهران - درگذشته در ۲۱ آبان ۱۳۶۳ در لسآنجلس) نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر اهل ایران بود. از او ۹ نمایشنامه انتشار یافتهاست. آثاری از او نیز به روی صحنه تئاتر رفته و بیش از ۱۵۰ نمایشنامه رادیویی و تلویزیونی توسط او ترجمه و کارگردانی شدهاست.[۱]
کودکی و نوجوانی
وی در ۲۲ خرداد ۱۳۱۴ در تهران بهدنیا آمد. در اوایل دههٔ ۲۰ وارد دبستان شد. از همان زمان زیر نظر پدرش «غلامحسینخان مفید» که بازیگر نقشهای شاهنامهای بود، با عروض و قافیه، دستگاههای موسیقی و نمایشهای سنتی آشنا شد. وی برادر بهمن مفید یکی از هنرپیشههای معروف سینمای ایران در دهه ۵۰ بود.[۱]
فعالیت هنری
وی همزمان با تحصیل، شبها برای آموختن بازیگری به هنرستان هنرپیشگی میرفت و نزد استادانی چون عطاالله زاهد و علی اصغر گرمسیری به یادگیری فن این هنر پرداخت. پدرش نوازنده تار بود و بیژن جوان همزمان با آموختن هنرپیشگی، به فراگیری ویولن نزد استاد ظهیرالدینی نیز مشغول شد. علاقه او به موسیقی، بعدها در نمایشنامهها، و اجراهای نمایشی اش بازتاب داشت.
سالهای نوجوانی و جوانی بیژن مفید، در هنگامهٔ سالهای پایانی دههٔ بیست، و جریان ملی شدن نفت، کودتا و بازگشت شاه به ایران گذشت. حوادث سیاسی این دوران در برخی نمایشنامههایش نمود عینی یافت. برخی معتقدند او نمایشنامهٔ «ماه و پلنگ» را با نگاهی به دوران تبعید و خانه نشینی دکتر محمد مصدق نوشتهاست.
او بعد از اتمام تحصیلات دبیرستانی، دوره هنرپیشگی را به پایان رساند و سپس در رشته زبان و ادبیات انگلیسی به ادامه تحصیل پرداخت. در این دوران او علاوه بر دستیاری استادان و کارگردانان آمریکایی و اروپایی مانند پیتر بروک و …، دورههای آموزش تاتر و نمایشنامه نویسی را در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران تدریس و اداره میکرد. چندی بعد او وارد حلقه شاهین سرکیسیان (گروه هنر ملی بعدی) شد و چندی پس از مرگ سرکیسیان از این گروه جدا شد. در همین زمان کارگردانی چند نمایش را به عهده داشت و خود نیز در چند اثر از جمله نمایشنامه «باغ وحش شیشهای» اثر «تنسی ویلیامز» به ایفای نقش پرداخت. «بیژن مفید» از همان سالهای تحصِل در دبیرستان به فعالیت تئاتری پرداخت. بین سالهای۱۳۴۴ و ۱۳۴۵ گروه تئاتری از اعضای کاملاً آماتور تشکیل داد و نام آن را «آتلیه تئاتر» گذاشت. از مهمترین اعضای این گروه که بعدها هرکدام هنرمندانی بزرگ شدند میتوان به «بهمن مفید»، «محمود استادمحمد»، «جمیله ندایی» (همسر بیژن مفید) و «حسین والامنش» اشاره کرد.
در سال ۱۳۴۸ با تلاش «آربی آوانسیان» و «خجسته کیا» و همکاری و همت «ایرج انور»، «شهرو خردمند»، «عباس نعلبندیان» و «بیژن صفاری» و «محمد ژیان»، «کارگاه نمایش» در تهران بنیان گذاشته شد. مجتمعی که بسیاری از بهترین هنرپیشگان تاتر ایران در آنجا آموزش دیدهاند. برای اولین بار در تاریخ تاتر ایران سه نسل بازیگر در برنامههای مختلف این مجموعه منسجم در عرصه نمایش و تاتر به فعالیت پرداختند.
از بازیگران توانایی که در بازی آثاری که بر صحنه «کارگاه نمایش» به اجرا درآمد نقشآفرین بودند میتوان از «لرتا» [هاپرایتیان - نوشین] (همسر عبدالحسین نوشین)، «فردوس کاویانی»، «فهیمه راستکار»، «سوسن تسلیمی»، «شکوه نجمآبادی» «صدرالدین زاهد»، «هوشنگ توکلی»، «آتیلا پسیانی»، «پرویز پورحسینی»، «جمیله ندایی»، «رضا رویگری»، «محمد صالحعلاء»، «فریده سپاه منصور» و «رضا ژیان» نام برد.
«بیژن مفید» نیز همراه با «آربی اوانسیان»، «ایرج انور»، «آشور بانی پال بابلا» و «اسماعیل خلج»، «عباس نعلبندیان» و «رضا قاسمی» از جمله نمایشنامه نویسان و کارگردانهای ثابت نمایشهایی بودند که در این کارگاه به اجرا درمیآمد. اولین اثری که در «کارگاه نمایش» به اجرا درآمد، نمایشنامه «شهر قصه» و «پژوهشی …» بود که شهر قصه به مدت نود و یک روز در تهران و دیگر شهرهای مختلف ایران از جمله آبادان و مسجدسلیمان به روی صحنه رفت.[۲]
عمدهٔ فعالیتهای نمایشی بیژن مفید پس از انحلال آتلیهٔ تئاتر در سال ۱۳۴۹ و از هم پاشیدن گروهش، به همکاری او با کارگاه نمایش، بازی در نمایش «ناگهان…» و نمایشنامه خوانی «ترس و نکبت رایش سوم» اثر برشت گذشت.
وی در سال ۵۰ اولین تئاتر خود را اجرا کرد.
او در سال ۱۳۵۱ با همکاری تعدادی از بازیگران کارگاه نمایش از جمله پرویز پورحسینی، محمدباقر غفاری، رضا رویگری و … نمایش «جان نثار» را تمرین کرد که با ممانعت دستگاه سانسور وقت در طی سالهای ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۴ و فقط برای اعضای کارگاه به شکل رپرتوار به صحنه رفت. وی در این نمایش با بهرهگیری از شیوهٔ نمایش روحوضی و تکنیک بحرطویل خوانی، و بهرهمندی از قصه ای جسورانه، به هجو قدرت در نظامهای خودکامه پرداخته بود.
بیژن مفید از سال ۱۳۵۰ به مدت ده سال همکاری اش را با مرکز تئاتر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به عنوان نمایشنامه نویس کودکان ایران آغاز کرد. وی در این مدت نمایشنامههای «ترب»، «کوتی و موتی»، «شاپرک خانوم»، «بزک نمیر، بهار میاد» را نوشت و به صحنه برد. هر یک از این نمایشها بیش از دو سال در مراکز مختلف کانون بر صحنه بود.
وی در سال ۱۳۵۶ نمایش «سهراب، اسب، سنجاقک» را به مدت ۶ شب در کارگاه نمایش به صحنه برد. این نمایش با الگو قرار دادن تم پسرکُشی در داستان رستم و سهراب، به نمایش نمونههای مشابه آن در کشورها ی دیگر و موقعیتهای مختلف میپرداخت.
پس از انقلاب، وی در سال ۱۳۵۹سرپرست مؤسسه ای شد به نام چهل طوطی، که در زمینهٔ ضبط و تکثیر نوار صوتی نمایشهای سابقش و همچنین چند نمایش دیگر از جمله " آخرین پرواز"، " شازده کوچولو "، " خاموشی دریا " فعالیت میکرد.[۱]
«بیژن مفید» علاوه بر فعالیت در عرصه ادبیات نمایشی و تئاتر، در حوزههای موسیقی و نقاشی هم دستی داشت. در سابقه فعالیتهای نمایشی - تئاتری او به جز بازیگری چند نقش از شخصیتهایی که خود در نمایشنامههایش آفریده بود، یکی هم بازی نقش اول در نمایش «ناگهان هذا حبیبالله مات فی حب الله، هذا قتیل الله مات بسیف الله» نوشته «عباس نعلبندیان» به کارگردانی «آربی آوانسیان» است که اول بار در سال ۱۳۵۱ در ششمین «جشن هنر شیراز» و بعد در «کارگاه نمایش» و آخرین بار در سال ۱۳۶۱ در «فستیوال بینالمللی نانسی» به اجرا درآمد.
وی در کنار نوشتن نمایشنامه و کارگردانی تئاتر و نمایشهای رادیویی، دستی در ترجمه نیز داشت. چند ترجمه که بیشتر شامل کتابهای اطلاعات عمومی برای جوانان میشود از آن جملهاست. او در ضمن شعر هم میسرود و از سرودههای او غزلیاتی وجود دارد که هنوز بهطور رسمی انتشار نیافتهاست.
«بیژن مفید» صدای خوشی هم داشت. ترانههایی که در نمایشنامه «شهر قصه» خوانده میشود، به جز آخرین ترانه [حمومی که باصدای بهمن مفید است] از سرودهها و با صدای خود اوست. از آن جمله میشود به ترانههای «نه دیگه این واسه ما دل نمیشه»، «کجا میری فلونی» و «گندم گل گندم» که بر مبنای ترانهای قدیمی تنظیم و اجرا شده، اشاره کرد. همچنین ترانهای در بزرگداشت «ستارخان سردار ملی» که با تلفیق ابیاتی از یکی از سرودههای «نیما یوشیج» آن را با صدای خود خواندهاست.
صدای او در دکلمهای از بیست رباعی از سرودههای «ابوسعید ابوالخیر» به همراه موسیقی « کامبیز روشنروان» یکی دیگر از آثار این هنرمند است. این صدا و دکلمه آن رباعیات در سال ۱۳۵۴ و از سوی «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» انتشار یافتهاست.[۲]
«بیژن مفید» در عرصه سینما نیز حضور داشت. صدای او در ترانهٔ متن فیلم «طوطی» ساختهٔ «ذکریا هاشمی» شنیده میشود. صدایی در اجرای سرودهای از «بابا طاهر» نشسته بر آهنگی از ساختههای «اسفندیار منفردزاده».
همچنین ترانهای در بزرگداشت «ستارخان سردار ملی» که با تلفیق ابیاتی از سرودههای «نیما یوشیج» آن را با صدای خود برای فیلمی به همین نام به کارگردانی «علی حاتمی» خواندهاست.[۳]
مهاجرت به خارج از کشور
بیژن مفید سال ۱۳۶۰ خورشیدی از ایران به قصد رفتن به فرانسه خارج شد که به او ویزا داده نشد. وی سپس برای دیدن برادرش به آمریکا رفت و و در لس آنجلس اقامت گزید و تلاش کرد به کار هنری و تئاتر ادامه دهد. ابتدا «شهرقصه» و «جان نثار» را به صحنه برد و سپس «سهراب، اسب، سنجاقک» را به زبان انگلیسی برگرداند و با گروهی آمریکایی با نام Dragon fly به اجرا درآورد، ماه و پلنگ را در لسآنجلس به صحنه برد و قصد داشت آن را در چند شهر دیگر نیز اجرا کند که بیماری اجازه فعالیت بیشتر را به او نداد.
فعالیت سیاسی
بیژن مفید در خارج از کشور با شورای ملی مقاومت ایران رابطه داشت. او در ژانویه سال ۱۹۸۴ (بهمن۱۳۶۲)، به دعوت شورای متخصصین ایرانی هوادار شورای ملی مقاومت ایران، در لسآنجلس، تحت عنوان «هنر ایران، قبل و بعد از انقلاب» سخنرانی کرد که بخشی از آن در مجلهٌ این شورا، دورهٌ اول، شمارهٌ ۲۵، آمدهاست.[۴]
بیژن مفید ترانه «وا دل من» را براساس شعری از مولانا برای هدیه به مرضیه ساخت.[۵]
درگذشت
وی که از ناراحتی کبد رنج میبرد و خون در ریه اش جمع میشد در بیمارستان بستری شد و بارها تحت عمل جراحی قرار گرفت. زمانی که در بیمارستان بود به خانوادهاش اجازه ورود به آمریکا و ملاقات با وی داده نشد.[۶]
وی ساعتی پس از آخرین عمل جراحی و دو سال بعد از ورودش به آمریکا، در بیست و یکم آبان ماه سال ۱۳۶۳ در لسآنجلس در گذشت.
«اردوان مفید» برادر و میزبان او در ایامی که در آمریکا سکونت داشت دربارهٔ وضعیت ناخوشایند وی نوشتهاست:
«. . . بعد از یک ماه انتظار و نگرانی به فرودگاه لسآنجلس رفتم که محموله [در تهران که به من تلفن میشد از او بهعنوان «محموله» یاد میشد] را بگیرم. آنقدر رنجور و شکسته بود که باورم نمیشد . . . از هفته دوم ورودش که همه باخبر شدند، خانه کوچک ما پایگاه چهرههای آشنا و قدیمی شد که همه پروانهوار دورش میچرخیدند . . .
ساعت حدود سه صبح است، همه رفتهاند و او تنها نشستهاست. گویی چون همیشه با خواب قهر است. سیگار، این آشنای دیرین در لابلای انگشتان استخوانیش جابجا میشود. عینکی بدقوراه به چشم دارد. بهطوری که نیمرخش را رنجورتر نشان میدهد؛ ولی هنوز استوار و محکم مینماید. تلویزیون مثل همیشه روشن است. وقتی وارد اتاق میشوم مرا نمیبیند. حرفهای روز را مرور میکند. تشویق دوستان به نوشتن و کار کردن و اینکه مردم تشنه آثارش هستند. کنارش مینشینم. میپرسم: چرا نمیخوابی؟ میگوید: نه، تو برو بخواب. فردا کارگری. . . قبل از آنکه با اصرار او به خواب بروم، صدای نوشیدن جرعهای مشروب و بوی سیگاری تازه در اتاق میپیچد. . .
ساعت شش صبح بیدار میشوم و او همچنان به سیگارش پک میزند و بطری مشروب را خالی میکند. دو سال پس از ورودش به لسآنجلس، در شلوغترین لحظات شهر، چشمان دریاگونه خود را بست و از دور بازی از ریای شهر [لوسانجلس] خارج شد . . .»[۷]
آثار
نمایشنامهها
نمایشنامههایی از بیژن مفید که در طول زندگی وی به صورت نوار کاست ضبط و منتشر شدند:
شهر قصه
معروفترین اثر و نمایشنامهای است که از او برجای ماندهاست. این نمایشنامه برگرفته از ترانهها، متل و ضربالمثلهای قدیمی ایرانی و حاوی کنایه و اشارات و تشبیهات و اصطلاحاتی است که در زبان گفتاری مردم کوچه و بازار رواج دارد.[۸]
اولین بار شهر قصه در سال ۱۳۴۵ با نقش آفرینی بیژن مفید، هومن مفید، بهمن مفید، مریم مدنی و جمیله ندایی به صورت یک نسخه ۴ ساعته با گروه نمایش برنامه دوم رادیو تهران ضبط و اجرا شد. البته نسخههای بعدی اجرای نمایش کوتاهتر بودند بود.
این نخستین نمایش ایرانی بود که از پخش صدای ضبط شده (Playback) برای اجرای تئاتر استفاده میشد. این نمایش با همان صداهای رادیویی، یک سال در خانه پیشآهنگی اجرا شد. اما پس از یک سال به پیشنهاد خود بازیگران، هر یک از آنها به جای کارکتر خود حرف زدند.
با جا افتادن کار در خانه پیشآهنگی ناحیه پنج تهران، خیابان شهباز که آتلیه تئاتر نامیده شده بود، حدود یک سال هر هفته با تماشاچیان دعوتی اجرا میشد.
شهر قصه در سال ۱۳۴۷ در نخستین جشن هنر شیراز اجرایی بسیار موفق داشت. گروه بازیگری این نمایش محمود استادمحمد، عباس جاویدان، جمیله ندایی، حسین والامنش، اردوان مفید، هومن مفید، فرخ صوفی، تهمینه مدنی، سهیل سوزنی، فرهاد صوفی، رشید کنعانی بودند. این نمایش به همراه نمایشنامه «پژوهشی ژرف و سترگ و نوین در سنگوارههای دوره بیست و پنجم زمینشناسی…» نوشته عباس نعلبندیان مقام نخست نمایشنامه نویسی این جشنواره را از آن خود کرد.
پس از جشن هنر شیراز مسئولان وقت تصمیم به قرار دادن کارگاه نمایش تهران در اختیار گروه بیژن مفید گرفتند. با اینکه تالار رودکی (تالار وحدت) برای اجرای عمومی این نمایش در نظر گرفته شده بود اما خود مفید تماشاخانه سنگلج را برای اجرای نمایش انتخاب کرد. زیرا ورود زنان با چادر و ورود آقایان بدون کراوات به تالار رودکی ممنوع بود. از سوی دیگر تماشاگر معماری تالار و نورپردازی آن شده و خود تئاتر برای او معنا پیدا نمیکند. این نمایش سه ماه در تماشاخانه سنگلج اجرا شد.
نمایش شهر قصه پس از آن به مدت نه ماه نیز در سالن انجمن دوشیزگان و بانوان اجرا شد. این نمایش در ۱۳۴۶ در استودیو یازده توسط منوچهر انور ضبط تلویزیونی شد.
اردیبهشت ۱۳۴۷ فرخ غفاری، خجسته کیا و رضا قطبی شهر قصه را به جشن هنر دوم دعوت کردند. شهر قصه چهار شب در جشن هنر شیراز، «دانشگاه پهلوی» (دانشگاه شیراز)، شش ماه در انجمن اطلاعات بانوان و چند شب در شهرهای جنوب ایران (آبادان، مسجدسلیمان، آغاجاری) اجرا شد.
بیژن مفید در کالانمای شهر قصه نوشتهاست:
«شهر قصه حکایت انسانهای ساخته ذهن یک قصهگوست؛ انسانهایی که ماسک حیوانات را به چهره دارند و به دنیای پر از ریا و دروغ کوچکشان خو گرفتهاند. یک روز یک انسان جدید به شهر وارد میشود و به رنگ آنها درمیآید و هویت خود را از دست میدهد.»
بیژن مفید در مورد شهر قصه در مصاحبهای در جواب این سؤال که «پرسوناژهای شما در طول نمایش به بهرهکشی و سودجویی از هم میپردازند. چه نیرویی این روابط را برپا نگه داشتهاست؟» میگوید: «بحث تلخیست. در حقیقت، شهر قصه، قصه گرگهاست. روایت است در شبهای سرد زمستان، دو گرگ گرسنه به هم میرسند. از ترس روبروی هم مینشینند و مواظب یکدیگرند که یکی آن دیگری را از شدت گرسنگی پاره نکند. کمکم گرگان دیگر میرسند و همه دور هم مینشینند و مواظب یکدیگر پلک نمیزنند. هر بار یکی خسته میشود و پلک میزند، بقیه بر سرش میریزند و پارهپارهاش میکنند و متوجه نیستند که زمان پاییدن یکدیگر، شاید شکارهایی رد شدهاند و آنها ندیدهاند. شهر قصه، حکایت حلقه گرگهاست و تراژدی نکبتبار آدمیزاد. شاید اگر هرکدام از آنها حرکتی میکردند، وضعشان اینهمه دردناک نبود.»
و چند خط بعد میگوید: «نکته اینکه این کار کمک زیادی به پُر شدن فاصله فکری بین روشنفکر و مردم عادی میکند. این دو دسته در عصر ما روزبهروز از هم فاصله میگیرند. این فاصله باید روزی از بین برود. کار من کوششی است برای پُر کردن این خندق ذهنی بین روشنفکر و مردم.»[۹]
نمایشنامه «شهر قصه» در بخشهای چهارگانه خود، به نوعی روایتگر مسخ شدن و بیهویتی آدمیست در غربت که در این حکایت «فیل» نماد آن است. در «شهر قصه» همانگونه که داستانسرای آن در آغاز میگوید، حیوانات مختلفی زندگی میکنند و هر کدام نیز صاحبِ شعلی و به کاری مشغول. تا در غروب روزی که فیل در گذر خود، گذارش به آنجا میافتد و از بدِ روزگار هنگام خوردن آب از گدار، میافتد و دندانش میشکند. این حادثه برای اهالی «شهر قصه» که هر کس سر در کار و زندگی خود دارد، بهانهای میشود تا از یکنواختگی و تکرار مکرر روزمرهگی زندگی در آن شهر لحظهای فارغ شوند و ورودِ تازهواردی را که از بابت شکستن داندان و درد ناشی از آن محتاج و نیازمندِ کمک است را به شکل و شیوه خود برگزار کنند.
بخش دوم نمایشنامه «شهر قصه» همانطور که گفته شد با مونولوگ یا تکگویی «خر» شروع میشود و تا پایان آن با زبانی غنی و کلامی برگرفته از گفتار مردم عادی کوچه و بازار و ترانهها و متل و ضربالمثلهای معروف و جاری و ساری در فرهنگ عامه مردم ایران ادامه مییابد. در جایی از این بخش، ترانه بسیار مشهور و قدیمی «مادرم زینب خاتون، گیس داره قدِ کمون، به کس کسونم نمیده، به همه کسونم نمیده» را میشنویم. این ترانه سالها پیش در اولین کوشش جدی و پیگیری که در جهت جمعآوری ترانهها و متلهای رایج در فرهنگ فولکور مردم ایران توسط «صادق هدایت» و با انتشار مجموعه «اوسانه» انجام شد، مکتوب شده و به چاپ رسیدهاست. در نمونهای که «بیژن مفید» از این ترانه قدیمی در نمایشنامه «شهر قصه» خود ارائه میدهد اما، از «مستشار فرنگ» و «فشنگهای دویست میلیون مگاتونی عمو سام برای پاپتیهای ویتنام» هم گفته میشود و سخن میرود.[۲]
گویندگان شهر قصه:
قصه گو – جمیله ندایی (همسر بیژن مفید)
ملا – غلامعلی خسروی سهل آبادی
روباه- معلم- بیژن مفید
خرس- رمال – کارمند ثبت و احوال- بهمن مفید
خر – خرّاط- کارگر – محمود استاد محمد
میمون- مطرب – روشنفکر- آرش استاد محمد
فیل – غریبه – حسین والامنش
سگ – عطّار- فرهاد صوفی
بز – بزاز- بیژن مفید
موش – جوان عاشق – هومن مفید
خاله سوسکه – دختر جوان – تهمینه مدنی
شتر – نقّال – نمد مال- بیژن مفید
اسب- سهیل سوزنی
طوطی- شاعر- سهیل سوزنی
قاطر- نعلبند- بهمن مفید[۱۰]
شاپرکخانوم
اولین اجرا فرهنگسرای نیاوران ۱۳۵۰
- نویسنده: بیژن مفید
- کارگردان: دان لافون
- شاپرکخانم: سوسن فرخنیا
- عنکبوت: اردوان مفید
- ملخ:
- مگس: رضا بابک
- زنبور عسل: بهرام شاهمحمدلو
- کرم شبتاب: خسرو شایسته
- خاله سوسکه: مرضیه برومند
نوار کاست شاپرک: اجرای اول: جمیله ندایی. اجرای دوم سوسن مقصودلو
- عنکبوت: بهمن مفید
- ملخ: بیژن مفید
- سوسکی: تامی
- موسکی: سحر
- سوسک مادر: فهیمه راستکار
- کرم شبتاب: رضا رویگری
- زنبور عسل: جمشید گرگین
- مگس: سیروس ابراهیمزاده
کوتی و موتی
اجرای دوم کاست صدا
- نویسنده و کارگردان: بیژن مفید
- کوتی: فریده صابری
- موتی: نیما گرگین
- پدر کوتی: رضا رویگری
- مادر کوتی: هنگامه یاشار
- پدر موتی: سیروس ابراهیمزاده
- مادر موتی: آذر دانشی
- نقش الاغ: بهمن مفید
- نقش گاو: رضا ژیان
اولین پرواز» (گنجشک کوچولو)
- اقتباس از اثر ماکسیم گورکی
- کارگردان: بیژن مفید
- پودیک بچه گنجشک: هنگامه یاشار
- مامان گنجشک: شمسی فضلالهی
- بابا گنجشک: رضا ژیان
- مرنو خانِ گربه: رضا رویگری
- گوینده: فهیمه راستکار
- خواننده: هنگامه یاشار
- شعر و آهنگ: بیژن مفید
خاموشی دریا» (نمایشنامه رادیویی)
- نویسنده: ژان بروله (ورکور)
- کارگردان: بیژن مفید
- پیرمرد: بیژن مفید
- دختر: فهیمه راستکار
- ورنرفون اورناک: ناصر طهماسب[۱۱]
جستارهای وابسته
منابع
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ بیبیسی - بیژن مفید؛ راوی غصهدار شهر قصهها
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ آتلیه تئاتر - [1]زندگینامه بیژن مفید
- ↑ راوی حکایت باقی - بیژن مفید (مجموعه ترانهها)[2]
- ↑ نشریه ایرانزمین شماره ۲۵ - مقاله «یادی از بیژن مفید» نوشته عبدالعلی معصومی
- ↑ نشریه ایرانزمین شماره ۱۴۹ - مقاله «مرضیه در جشنوارهٌ «سنت»، بار دیگر درخشید»
- ↑ بیبیسی - شهر قصه، بیژن مفید و حرفهای نگفته و عکسهای ندیده
- ↑ آتلیه تئاتر - [1]زندگینامه بیژن مفید
- ↑ بیژن مفید
- ↑ نمایشنامه رادیویی شهر قصه / بیژن مفید
- ↑ بوکیها - دانلود کتاب و فایل صوتی «نمایشنامه شهر قصه» بیژن مفید
- ↑ بیوگرافی - بیژن مفید + عکس