معصومه عضدانلو: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۸: | خط ۱۸: | ||
}} | }} | ||
'''معصومه عضدانلو،''' ( زادهی تهران | '''معصومه عضدانلو،''' ( زادهی ۱۳۳۸، تهران - درگذشته ۱۳۶۱، زندان اوین) در خانوادهای متوسط و سیاسی به دنیا آمد. معصومه عضدانلو خواهر کوچکتر [[مریم رجوی|'''مریم رجوی (عضدانلو)''']] است. او از سال اول دبیرستان با مطالعه کتابهای مختلف با مسائل سیاسی – اجتماعی آشنا شد و از همان زمان فعالیتهای سیاسی خود را آغاز کرد. برادرش محمود عضدانلو که عضو [[سازمان مجاهدین خلق ایران|'''سازمان مجاهدین خلق ایران''']] بود در سال ۱۳۵۲ دستگیر شد. معصومه عضدانلو در آن زمان نوجوان بود. او درملاقات با زندانیان و هنگام شرکت در جلسات خانوادههای زندانیان سیاسی، با سازمان مجاهدین خلق آشنا شد. معصومه عضدانلو در در سال ۱۳۵۶، در دانشگاه علم و صنعت تهران در رشته مهندسی به تحصیل پرداخت و در [[جنبش دانشجویی|'''جنبش دانشجویی''']] فعالیت داشت. معصومه عضدانلو بعد از پیروزی [[انقلاب ضد سلطنتی|'''انقلاب ضدسلطنتی''']] در بخش دانشجویی سازمان مجاهدین خلق بود. در روز سیزده فروردین ۱۳۶۱، [[سپاه پاسداران انقلاب اسلامی|'''سپاه پاسداران''']] جمهوری اسلامی به محل زندگی او و همسرش (مسعود ایزدخواه) حمله کردند. در جریان این حمله همسر معصومه عضدانلو جان باخت و خود او در حالی که باردار بود، مورد اصابت ۴ گلوله قرار گرفت و در حالت بیهوشی دستگیر شد. معصومه عضدانلو سرانجام پس از تحمل [[شکنجه]]<nowiki/>های بسیار، در ۷ مهر سال ۱۳۶۱، در [[زندان اوین|'''زندان اوین''']] تیر باران شد. | ||
== دستگیری و شهادت == | == دستگیری و شهادت == | ||
معصومه عضدانلو ،خواهر کوچکتر [[مریم رجوی]] | معصومه عضدانلو ،خواهر کوچکتر [[مریم رجوی]] رئیس جمهور برگزیدهی [[شورای ملی مقاومت ایران|'''شورای ملی مقاومت ایران''']]، پس از یک درگیری مسلحانه در تهران، در حالی که باردار بود و دوگلوله به دست، یک گلوله به فک و یک گلوله به گردن او اصابت کرده بود، در حالت بیهوشی به اسارت پاسداران در آمد و به زندان اوین منتقل شد. کارگزاران جمهوری اسلامی اعلام کردند که معصومه عضدانلو در درگیری با پاسداران کشته شده است. معصومه عضدانلو از بدو ورود به زندان، تحت شکنجه قرار گرفت که منجر به سقط جنین او شد، اما حاضر به دادن اطلاعات به بازجویان نشد. | ||
در مورد او نقل شده است که در یکی از بازجوییها در حالی که به خاطر خونریزی شدید از ناحیه | در مورد او نقل شده است که در یکی از بازجوییها در حالی که به خاطر خونریزی شدید از ناحیه فک قادر نبود دهانش را کامل باز کند و دست و پایش به تخت بسته شدهبود و زیر شکنجه مستمر خون بالا میآورد، زیر لب زمزمههایی میکرد. شکنجهگران گمان کردند که وی میخواهد اطلاعاتی بدهد، ولی هنگامی که بالای سر او رفتند، متوجه شدند که وی شعار: «مرگ بر [[روحالله خمینی|'''خمینی''']] – درود بر رجوی» میدهد. | ||
پس از اینکه بازجویان نتوانستند از شکنجهی او نتیجهای بگیرند، [[اسدالله لاجوردی]] | پس از اینکه بازجویان نتوانستند از شکنجهی او نتیجهای بگیرند، [[اسدالله لاجوردی|'''اسدالله لاجوردی''']] شخصاً او را بازجویی و شکنجه کرد. هدف او گرفتن مصاحبه تلوزیونی از معصومه عضدانلو بود که بینتیجه ماند. معصومه عضدانلو ۶ ماه در زندان زیر شکنجه بود و در ماههای آخر عمر دیگر توان تکلم و راه رفتن نداشت. یکی از کسانی که با معصومه عضدانلو هم بند بود نقل میکند: <blockquote>«یکی از زنان پاسدار موهای معصومه را بهشکل ناجوری با قیچی زد و دیگر پاسداران هم روی باندها و چسب زخمهایش را با خودکار پر از هتاکی و اهانت نسبت به سازمان و بچههای مجاهد کردند و یا عکس اسکلت کشیده و از این قبیل کارها انجام میدادند. معصومه عضدانلو سرانجام پس از ۶ ماه اسارت و تحمل شکنجههای بسیار، در روز ۷ مهرماه سال ۱۳۶۱ در زندان اوین تیرباران شد<ref>[https://martyrs.mojahedin.org/i/martyrs/14557 به یاد معصومه عضدانلو_سایت مجاهد]</ref>.»</blockquote> | ||
== خاطراتی از همبندیهای معصومه عضدانلو == | == خاطراتی از همبندیهای معصومه عضدانلو == | ||
اعظم حاجحیدری در کتاب خاطرات زندان، با نام «بهای انسان بودن» در مورد معصومه عضدانلو نوشته است:<blockquote>«...در سلول خوابیدهبودم و از درد به خودم میپیچیدم و باخودم حرف میزدم و با خدا راز و نیاز و شکایت میکردم. ناگهان از دیوار پهلویی صدایی به گوشم رسید. کمی مورس بلد بودم، پرسیدم تو کی هستی؟ گفت معصومه! پرسید داری چکار میکنی؟ گفتم هیچی! داشتم از این جلادها به خدا شکایت میکردم و غر | اعظم حاجحیدری در کتاب خاطرات زندان، با نام «بهای انسان بودن» در مورد معصومه عضدانلو نوشته است:<blockquote>«...در سلول خوابیدهبودم و از درد به خودم میپیچیدم و باخودم حرف میزدم و با خدا راز و نیاز و شکایت میکردم. ناگهان از دیوار پهلویی صدایی به گوشم رسید. کمی مورس بلد بودم، پرسیدم تو کی هستی؟ گفت معصومه! پرسید داری چکار میکنی؟ گفتم هیچی! داشتم از این جلادها به خدا شکایت میکردم و غر میزدم، چون کسی را پیدا نکردم که با او حرف بزنم. او جواب داد: مجاهد که نباید غر بزند؛ راهی است که خودمان انتخاب کردهایم. سکوت کردم و از واکنش خودم به خاطر برخورد زبونانه با آن چه که ابزار آخوندها برای درهم شکستن زن است، خجالت کشیدم. همان چند کلمه این خواهر خیلی روی من تأثیر گذاشت و از او درس مقاومت و صبوری گرفتم. بعداً هر چه مورس زدم دیگر جواب نیامد. حتماً او را به بازجویی بردهبودند، چون بعداً دیگر هیچ صدایی از سلول او نشنیدم. بعداً که به بند رفتم و از بچهها سئوال کردم که معصومه با این مشخصات کی بود؟ گفتند او معصومه عضدانلو بوده است. | ||
معصومه روز ۱۳ فروردین سال ۱۳۶۱ پس از چندین ساعت مقاومت در برابر تهاجم مسلحانه پاسداران به پایگاه محل اقامتش در تهران در حالی که تیرخورده و در حالت بیهوشی بود، دستگیر شد. رژیم ابتدا اعلام کرد که معصومه طی درگیری کشته شده ولی از همان ابتدا او را زیر شکنجه بردهبودند. در حالی که از گردن، فک و دست مورد اصابت ۴ گلوله قرار گرفته بود، پس از مدتی دیگر قادر به راه رفتن روی پایش نبوده و صحبت کردن و غذا خوردن هم برایش سخت بود. در گزارشی که فتانه عوضپور از مشاهداتش در مورد معصومه نوشته و من در اسناد واحد تحقیق شهیدان با آن مواجه شده | معصومه روز ۱۳ فروردین سال ۱۳۶۱ پس از چندین ساعت مقاومت در برابر تهاجم مسلحانه پاسداران به پایگاه محل اقامتش در تهران در حالی که تیرخورده و در حالت بیهوشی بود، دستگیر شد. رژیم ابتدا اعلام کرد که معصومه طی درگیری کشته شده ولی از همان ابتدا او را زیر شکنجه بردهبودند. در حالی که از گردن، فک و دست مورد اصابت ۴ گلوله قرار گرفته بود، پس از مدتی دیگر قادر به راه رفتن روی پایش نبوده و صحبت کردن و غذا خوردن هم برایش سخت بود. در گزارشی که فتانه عوضپور از مشاهداتش در مورد معصومه نوشته و من در اسناد واحد تحقیق شهیدان با آن مواجه شده بودم، از جمله آمدهاست که: «معصومه موقع دستگیری به شدت زخمی شدهبود. شهید ناهید ایزدخواه کرمانی که خواهر همسر معصومه بود و در سلول انفرادی بند ۲۰۹ پیش معصومه رفتهبود، میگفت قیافه معصومه چنان تغییر کرده بود که ابتدا او را نشناختم. در اواخر خرداد یا اوایل تیرماه ۶۱ بر اثر اشتباهی که پاسداران کردهبودند، معصومه را به جای بند ۲۰۹ به بند ۲۴۶ فرستادند. معصومه را به اتاق ۳ بردهبودند و در آنجا شهید زری ناهیدپور از دانشجویان دانشگاه علم و صنعت، که از دوران دانشگاه با معصومه خیلی نزدیک بود، سراغش رفته و برخی جزئیات را از او پرسیدهبود. معصومه گفته بود: آدرس خواهرم «مریم»، را میخواهند و مهمترین اطلاعاتی که به خاطرش تحت فشار هستم. آنها میدانند که من میدانم و من هم تا به آخر ایستادهام و نخواهم گفت. | ||
تا روزی که معصومه را به بند ۲۴۶ نیاوردهبودند و زری با او صحبت نکردهبود، همه تصور میکردند معصومه شهید | تا روزی که معصومه را به بند ۲۴۶ نیاوردهبودند و زری با او صحبت نکردهبود، همه تصور میکردند معصومه شهید شده است. پاسداران بهسرعت متوجه اشتباهشان شدند و معصومه را به ۲۰۹ برگرداندند».<ref>کتاب بهای انسان بودن - صفحه ۹۴ - نوشته اعظم حاج حیدری</ref></blockquote>همچنین هنگامه حاجحسن، در کتاب خاطرات زندان، با نام (چشم در چشم هیولا) در مورد معصومه عضدانلو نوشته است:<blockquote>«... بعداً که با ناهید ایزدخواه کرمانی آشناتر شدم، برایم گفت او خواهر «مسعود ایزدخواه»، «همسر معصومه عضدانلو» بود. برادرش «مسعود» در جریان مقاومت در برابر پاسداران شهید شدهبود و معصومه که باردار بود، از ناحیه فک و صورت مجروح و دستگیر شدهبود. همه آنها را به بند ۲۰۹ منتقل کرده و زیر شکنجه بردهبودند، پاهای ناهید را همان جا با ضربات کابل متلاشی کردهبودند... او تعریف کرد دردناکترین صحنه برایم هنگامی بود که مرا بالای سر معصومه بردند. معصومه تنها و بیهوش در حالی که فکش متلاشی شدهبود، کف سلول افتاده بود؛ بدون برخورداری از هیچگونه امکان و یا کمترین رسیدگی پزشکی و حتی صنفی؛ بوی خون و عفونت سلول را پر کردهبود. بازجوی کثیف با بیرحمی تمام لگدی به فک زخمی معصومه زد و او فقط توانست نالهای بکند. معصومه حتی نمیتوانست تکان بخورد. وقتی ناهید اینها را تعریف میکرد، اشکهایش جاری میشد و سرش را تکان میداد و ما نیز با او گریه میکردیم. سرانجام معصومه قهرمان را همانطور مجروح و نیمهجان، اعدام کردند».<ref>کتاب چشم در چشم هیولا صفحه ۹۶، نوشتهی هنگامه حاج حسن</ref></blockquote> | ||
== منابع == | == منابع == |
نسخهٔ کنونی تا ۱۰ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۲۳
معصومه عضدانلو، ( زادهی ۱۳۳۸، تهران - درگذشته ۱۳۶۱، زندان اوین) در خانوادهای متوسط و سیاسی به دنیا آمد. معصومه عضدانلو خواهر کوچکتر مریم رجوی (عضدانلو) است. او از سال اول دبیرستان با مطالعه کتابهای مختلف با مسائل سیاسی – اجتماعی آشنا شد و از همان زمان فعالیتهای سیاسی خود را آغاز کرد. برادرش محمود عضدانلو که عضو سازمان مجاهدین خلق ایران بود در سال ۱۳۵۲ دستگیر شد. معصومه عضدانلو در آن زمان نوجوان بود. او درملاقات با زندانیان و هنگام شرکت در جلسات خانوادههای زندانیان سیاسی، با سازمان مجاهدین خلق آشنا شد. معصومه عضدانلو در در سال ۱۳۵۶، در دانشگاه علم و صنعت تهران در رشته مهندسی به تحصیل پرداخت و در جنبش دانشجویی فعالیت داشت. معصومه عضدانلو بعد از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی در بخش دانشجویی سازمان مجاهدین خلق بود. در روز سیزده فروردین ۱۳۶۱، سپاه پاسداران جمهوری اسلامی به محل زندگی او و همسرش (مسعود ایزدخواه) حمله کردند. در جریان این حمله همسر معصومه عضدانلو جان باخت و خود او در حالی که باردار بود، مورد اصابت ۴ گلوله قرار گرفت و در حالت بیهوشی دستگیر شد. معصومه عضدانلو سرانجام پس از تحمل شکنجههای بسیار، در ۷ مهر سال ۱۳۶۱، در زندان اوین تیر باران شد.
دستگیری و شهادت
معصومه عضدانلو ،خواهر کوچکتر مریم رجوی رئیس جمهور برگزیدهی شورای ملی مقاومت ایران، پس از یک درگیری مسلحانه در تهران، در حالی که باردار بود و دوگلوله به دست، یک گلوله به فک و یک گلوله به گردن او اصابت کرده بود، در حالت بیهوشی به اسارت پاسداران در آمد و به زندان اوین منتقل شد. کارگزاران جمهوری اسلامی اعلام کردند که معصومه عضدانلو در درگیری با پاسداران کشته شده است. معصومه عضدانلو از بدو ورود به زندان، تحت شکنجه قرار گرفت که منجر به سقط جنین او شد، اما حاضر به دادن اطلاعات به بازجویان نشد.
در مورد او نقل شده است که در یکی از بازجوییها در حالی که به خاطر خونریزی شدید از ناحیه فک قادر نبود دهانش را کامل باز کند و دست و پایش به تخت بسته شدهبود و زیر شکنجه مستمر خون بالا میآورد، زیر لب زمزمههایی میکرد. شکنجهگران گمان کردند که وی میخواهد اطلاعاتی بدهد، ولی هنگامی که بالای سر او رفتند، متوجه شدند که وی شعار: «مرگ بر خمینی – درود بر رجوی» میدهد.
پس از اینکه بازجویان نتوانستند از شکنجهی او نتیجهای بگیرند، اسدالله لاجوردی شخصاً او را بازجویی و شکنجه کرد. هدف او گرفتن مصاحبه تلوزیونی از معصومه عضدانلو بود که بینتیجه ماند. معصومه عضدانلو ۶ ماه در زندان زیر شکنجه بود و در ماههای آخر عمر دیگر توان تکلم و راه رفتن نداشت. یکی از کسانی که با معصومه عضدانلو هم بند بود نقل میکند:
«یکی از زنان پاسدار موهای معصومه را بهشکل ناجوری با قیچی زد و دیگر پاسداران هم روی باندها و چسب زخمهایش را با خودکار پر از هتاکی و اهانت نسبت به سازمان و بچههای مجاهد کردند و یا عکس اسکلت کشیده و از این قبیل کارها انجام میدادند. معصومه عضدانلو سرانجام پس از ۶ ماه اسارت و تحمل شکنجههای بسیار، در روز ۷ مهرماه سال ۱۳۶۱ در زندان اوین تیرباران شد[۱].»
خاطراتی از همبندیهای معصومه عضدانلو
اعظم حاجحیدری در کتاب خاطرات زندان، با نام «بهای انسان بودن» در مورد معصومه عضدانلو نوشته است:
«...در سلول خوابیدهبودم و از درد به خودم میپیچیدم و باخودم حرف میزدم و با خدا راز و نیاز و شکایت میکردم. ناگهان از دیوار پهلویی صدایی به گوشم رسید. کمی مورس بلد بودم، پرسیدم تو کی هستی؟ گفت معصومه! پرسید داری چکار میکنی؟ گفتم هیچی! داشتم از این جلادها به خدا شکایت میکردم و غر میزدم، چون کسی را پیدا نکردم که با او حرف بزنم. او جواب داد: مجاهد که نباید غر بزند؛ راهی است که خودمان انتخاب کردهایم. سکوت کردم و از واکنش خودم به خاطر برخورد زبونانه با آن چه که ابزار آخوندها برای درهم شکستن زن است، خجالت کشیدم. همان چند کلمه این خواهر خیلی روی من تأثیر گذاشت و از او درس مقاومت و صبوری گرفتم. بعداً هر چه مورس زدم دیگر جواب نیامد. حتماً او را به بازجویی بردهبودند، چون بعداً دیگر هیچ صدایی از سلول او نشنیدم. بعداً که به بند رفتم و از بچهها سئوال کردم که معصومه با این مشخصات کی بود؟ گفتند او معصومه عضدانلو بوده است.
معصومه روز ۱۳ فروردین سال ۱۳۶۱ پس از چندین ساعت مقاومت در برابر تهاجم مسلحانه پاسداران به پایگاه محل اقامتش در تهران در حالی که تیرخورده و در حالت بیهوشی بود، دستگیر شد. رژیم ابتدا اعلام کرد که معصومه طی درگیری کشته شده ولی از همان ابتدا او را زیر شکنجه بردهبودند. در حالی که از گردن، فک و دست مورد اصابت ۴ گلوله قرار گرفته بود، پس از مدتی دیگر قادر به راه رفتن روی پایش نبوده و صحبت کردن و غذا خوردن هم برایش سخت بود. در گزارشی که فتانه عوضپور از مشاهداتش در مورد معصومه نوشته و من در اسناد واحد تحقیق شهیدان با آن مواجه شده بودم، از جمله آمدهاست که: «معصومه موقع دستگیری به شدت زخمی شدهبود. شهید ناهید ایزدخواه کرمانی که خواهر همسر معصومه بود و در سلول انفرادی بند ۲۰۹ پیش معصومه رفتهبود، میگفت قیافه معصومه چنان تغییر کرده بود که ابتدا او را نشناختم. در اواخر خرداد یا اوایل تیرماه ۶۱ بر اثر اشتباهی که پاسداران کردهبودند، معصومه را به جای بند ۲۰۹ به بند ۲۴۶ فرستادند. معصومه را به اتاق ۳ بردهبودند و در آنجا شهید زری ناهیدپور از دانشجویان دانشگاه علم و صنعت، که از دوران دانشگاه با معصومه خیلی نزدیک بود، سراغش رفته و برخی جزئیات را از او پرسیدهبود. معصومه گفته بود: آدرس خواهرم «مریم»، را میخواهند و مهمترین اطلاعاتی که به خاطرش تحت فشار هستم. آنها میدانند که من میدانم و من هم تا به آخر ایستادهام و نخواهم گفت.
تا روزی که معصومه را به بند ۲۴۶ نیاوردهبودند و زری با او صحبت نکردهبود، همه تصور میکردند معصومه شهید شده است. پاسداران بهسرعت متوجه اشتباهشان شدند و معصومه را به ۲۰۹ برگرداندند».[۲]
همچنین هنگامه حاجحسن، در کتاب خاطرات زندان، با نام (چشم در چشم هیولا) در مورد معصومه عضدانلو نوشته است:
«... بعداً که با ناهید ایزدخواه کرمانی آشناتر شدم، برایم گفت او خواهر «مسعود ایزدخواه»، «همسر معصومه عضدانلو» بود. برادرش «مسعود» در جریان مقاومت در برابر پاسداران شهید شدهبود و معصومه که باردار بود، از ناحیه فک و صورت مجروح و دستگیر شدهبود. همه آنها را به بند ۲۰۹ منتقل کرده و زیر شکنجه بردهبودند، پاهای ناهید را همان جا با ضربات کابل متلاشی کردهبودند... او تعریف کرد دردناکترین صحنه برایم هنگامی بود که مرا بالای سر معصومه بردند. معصومه تنها و بیهوش در حالی که فکش متلاشی شدهبود، کف سلول افتاده بود؛ بدون برخورداری از هیچگونه امکان و یا کمترین رسیدگی پزشکی و حتی صنفی؛ بوی خون و عفونت سلول را پر کردهبود. بازجوی کثیف با بیرحمی تمام لگدی به فک زخمی معصومه زد و او فقط توانست نالهای بکند. معصومه حتی نمیتوانست تکان بخورد. وقتی ناهید اینها را تعریف میکرد، اشکهایش جاری میشد و سرش را تکان میداد و ما نیز با او گریه میکردیم. سرانجام معصومه قهرمان را همانطور مجروح و نیمهجان، اعدام کردند».[۳]
منابع
- ↑ به یاد معصومه عضدانلو_سایت مجاهد
- ↑ کتاب بهای انسان بودن - صفحه ۹۴ - نوشته اعظم حاج حیدری
- ↑ کتاب چشم در چشم هیولا صفحه ۹۶، نوشتهی هنگامه حاج حسن