سازمان مجاهدین خلق ایران: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
(یک نگاه تاریخی نوشته شد) |
||
خط ۵: | خط ۵: | ||
بعد از اعدام بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران، مسعود رجوی رهبری سازمان را بدست گرفت، از شهریور ۱۳۵۰ تا ۳۰ دی ۱۳۵۷ رهبری سازمان مجاهدین خلق ایران و بیشتر اعضا و کادرهای آن در زندان بودند. | بعد از اعدام بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران، مسعود رجوی رهبری سازمان را بدست گرفت، از شهریور ۱۳۵۰ تا ۳۰ دی ۱۳۵۷ رهبری سازمان مجاهدین خلق ایران و بیشتر اعضا و کادرهای آن در زندان بودند. | ||
پس از پیروزی انقلاب ضد سلطنتی، سازمان مجاهدین خلق ایران مبارزه مسالمت آمیز وفعالیتهای آگاهی بخش خود را آغاز کرد. این امر از جانب | پس از پیروزی انقلاب ضد سلطنتی، سازمان مجاهدین خلق ایران مبارزه مسالمت آمیز وفعالیتهای آگاهی بخش خود را آغاز کرد. این امر از جانب [[روحالله خمینی|خمینی]] که در حال تثبیت حکومت خود بود، تحمل نمیشد. دفاتر، میتینگها و میزکتابهای این سازمان، بارها مورد حمله قرار گرفت. | ||
از سال ۵۷ تا سال۶۰ نزدیک به ۷۰ نفر از اعضا وهواداران سازمان مجاهدین در این حملات کشتهشده و صدها نفر مجروح شدند. سازمان مجاهدین خلق ایران تلاش میکرد در این برهه با خویشتنداری از آخرین قطرات آزادی برای ادامهٔ فعالیت مسالمتآمیز سیاسی استفاده کند. | از سال ۵۷ تا سال۶۰ نزدیک به ۷۰ نفر از اعضا وهواداران سازمان مجاهدین در این حملات کشتهشده و صدها نفر مجروح شدند. سازمان مجاهدین خلق ایران تلاش میکرد در این برهه با خویشتنداری از آخرین قطرات آزادی برای ادامهٔ فعالیت مسالمتآمیز سیاسی استفاده کند. | ||
خط ۱۱: | خط ۱۱: | ||
سرانجام در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ راهپیمایی مسالمت آمیز نیم میلیون نفری مردم تهران توسط حکومت به گلوله بسته شد و برای سازمان مجاهدین راهی جز مقاومت قهرآمیز باقی نماند. | سرانجام در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ راهپیمایی مسالمت آمیز نیم میلیون نفری مردم تهران توسط حکومت به گلوله بسته شد و برای سازمان مجاهدین راهی جز مقاومت قهرآمیز باقی نماند. | ||
مجاهدین در سال ۱۳۶۶ در کنار مرزهای ایران ارتش آزادیبخش را تشکیل دادند، ارتش آزادیبخش صدها رشته عملیات علیه ماشین جنگی رژیم ایران انجام داد که مهمترین آنها عملیات آفتاب، چلچراغ و فروغ جاویدان بود. | مجاهدین در سال ۱۳۶۶ در کنار مرزهای ایران [[ارتش آزادیبخش ملی ایران]] را تشکیل دادند، [[ارتش آزادیبخش ملی ایران]] صدها رشته عملیات علیه ماشین جنگی رژیم ایران انجام داد که مهمترین آنها عملیات آفتاب، چلچراغ و فروغ جاویدان بود. | ||
بعد از عملیات چلچراغ بود که [[روحالله خمینی|خمینی]] آتش بس را پذیرفت و به تعبیرخودش جام زهر را سرکشید، در حالی که تا چند ماه قبل از آن صحبت از تعیین تکلیف جنگ میکرد. | بعد از عملیات چلچراغ بود که [[روحالله خمینی|خمینی]] آتش بس را پذیرفت و به تعبیرخودش جام زهر را سرکشید، در حالی که تا چند ماه قبل از آن صحبت از تعیین تکلیف جنگ میکرد. | ||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
=== یک نگاه تاریخی === | === یک نگاه تاریخی === | ||
قرن نوزدهم و سلطنت قاجار در ايران، با دخالتهای گستردهی انگلستان و روسيه در ايران همزمـان بـود. | |||
دخالتهاي انگليس، با تسلط بر منابع نفت ايران، به اوج خود رسيد و تا جنگ جهاني دوم، انگلیس در ایران قدرت برتر بود. پس از سقوط [[رضاشاه پهلوی|رضاشاه]] در سال١٣٢٠، مردم ايران امكان يافتند كه اعتراضات خود را نسبت به انگليس و سیاستهای استعماریاش و همچنین دولتهاي دست نشانده آن در ايران، ابراز دارند. [[دکتر محمد مصدق]]، رهبر نهضت ملي ايران، در ايـن دوران توانسـت يك جنبش سراسري براي ملي كردن صنعت نفت، برپا كند. مبارزهيي كه اكثريت قـاطع مـردم ايـران در آن شـركت فعـال داشتند و از مصدق حمايت ميكردند. در سال ١٣٣٠ ، پس از تصويب قانون ملي شدن نفت، [[محمدرضا شاه]] به دليل فشار افكـار عمـومي مجبور شد نخستوزيري مصدق را بپذيرد. ٢٧ماه حكومت ملي مصدق، از يك طرف صرف اجراي قانون، و از طرف ديگر صرف مقابله با توطئههاي مشترك دربار، روحانیون طرفدار دربار و حزب توده گرديد. | |||
در اين توطئـههـا، انگلسـتان نقشي تعيين كننده داشت و به رغم قضاوت ديوان داوري لاهه و مجمع عمومي ملل متحد به نفـع ايـران در دعـواي نفت، از هيچ خصومتي نسبت به دولت مصدق دريغ نكرد. از سال١٣٣١، دولت آمريكا نيز به انگلستان پيوست. | |||
سرنگوني دولت مصدق با دخالت آمريكا در اين كودتا، مردم ايران را به اين نتيجهگيري رساند كـه اكنـون ايـن آمريكاست كه بعد از انگلستان به نفع شاه و عليه دموكراسي و منافع ملي مردم ايران اقـدام مـيكنـد. در آستانه سفر ریچارد نیکسون معاون رئیس جمهور آمریکا به ایران در ۱۶ آذر ۱۳۳۲، دانشجویان در اعتراض به این سفر راهپیمایی اعتراضی انجام دادند، که پلیس با شلیک گلوله، سه تن از رهبران جنبش دانشجویی یعنی [[مصطفی بزرگ نیا،]] [[احمد قندچی]] و [[مهدی شریعترضوی]] را به قتل رساند، این کشتار بیش از پیش این نتیجهگیری را در بین مردم تقویت کرد که آمریکا از حکومت شاه حمایت میکند. | |||
در گزارشي كه به شوراي امنيت ملي آمريكا در زمان رياست جمهوري آيزنهاور، در سال ١٣٣٢، ارائه گرديده ،آمده است: | |||
در درازمدت، سلطنت كه ارتش را به عنوان تنها منبع قدرت خود دارد، مؤثرترين وسيله براي ادامه جهـت گيـري ايـران به سوي غرب مي باشد. كمكهاي نظامي آمريكا در خدمت بالا بردن روحيه ارتش است و اين باعث تحكيم وفاداري ارتش بـه شاه مي شود كه در نتيجه، رژيم فعلي را مستحكم نموده و ادامه جهت گيري فعلي ايران به سوي غرب را تضمين مي كند. | |||
نويسنده كتاب «شكل گيري انقلاب اسلامي»، در مورد پيامدهاي اين قضيه مي نويسد: | |||
«كودتا عواقب وخيمي داشت . اولا ، شاه مشروعيتش را از دست داد به خاطر اين كه عموما چنين استنباط ميشد كـه ايـالات متحده، تاج وتخت او را حفظ كرده است. از آن زمان، وي به عنوان آلت دست آمريكا شناخته ميشد… و از همه مهمتر اين كه كودتاي سازماندهي و اجراشده توسط خارجيان به غرور بسيار حساس بخشي از طبقه متوسط برخورد كه خاندان سلطنت وشاه را آمريكايي مي ديدند». | |||
انتخاب كندي به رياستجمهوري در سال٣٩، اين اميد را به وجود آورد كـه دولـت جديـد آمريكـا، دفـاع از حقـوق بشـر ودموكراسي ر ا در دستور كار خود قرار خواهد داد و شاه در اعمال خفقان و ديكتاتوري محدود خواهد شد. سفر طولاني شاه به آمريكا در اواخر١٣٤١، و گفتگوهايش در آنجا و بعد هم سركوب گسترده مردم ايران توسـط سـاواك و ارتـش در نيمه اول سال٤٢، تمامي اين اميدها را بر باد داد. | |||
به گفته يك متخصص مسايل ايران، يكي از نتايج اين تحولات، اين بود كه عناصر اپوزيسيون را به سمت راديكاليزاسيون سوق داد و بسياري از اعضاي جوانتر اپوزيسيون آن زمان ايران را، قانع ساخت كه شيوه مخالفت در كادر قانون اساسي، بي تأثيراست. شائول بخاش «حکومت آیتاللهها» صفحه 10 | |||
يك نويسنده ديگر، شرايط آن زمان و تأثيراتش را اين طور توضيح مي دهد: | |||
«قيام ژوئن يك تأثير عميق هم روي سياست ايران به طور عام و هم روي جامعه علما داشت. در نوشته هـاي اكثـر گروههـاي مخالف شاه، قيام ژوئن (١٥خرداد)، پايان همزيستي مسالمتآميز با شاه را سـمبليزه و شـروع مبـارزه مسـلحانه را توجيـه مي كند». محسن میلانی «شکل گیری انقلاب اسلامی از سلطنت تا جمهوری» صفحه 96 و 97 | |||
در سالهاي بعد ،شاه به كمك آمريكا، ساواك را كه در سال٣٦ تأسيس شده بود، به سرعت تقويـت كـرد و سـاواك بـه زودي به خاطر به كارگيري شيوههاي وحشتناكش در سركوب و شكنجه هاي وحشيانه، بسيار مشهور و در عين حال منفور گشـت. از آن زمان فساد شديد دربار، گسترش ساواك ،اعدام صدها و شكنجه هزاران زنداني سياسي، ايجاد سيستم تـك حزبـي، بـه خاك وخون كشيدن هرگونه اعتراض و رويارويي علني عليه فرهنگ و اعتقادات مذهبي مردم ايران، بخشي از بيلان حكومت شاه طي سالهاي ٤٢ تا ٥٧ است . طي اين ساليان، آمريكا به حمايـت تمـام عيـار خـود از شـاه ادامـه داد و بـذر احساسـات ضدآمريكايي، كه بعدها در جريان قيام ضدسلطنتي خود را نشان داد، كاشته شد. در اين شرايط، جستجو براي يافتن راه حلي در ميان نسل جديد آغاز شده بود. | |||
دهه ٦٠ میلادی ، اوج جنبشهاي ضدديكتاتوري در جهان سوم بود. تئوري راهنماي عمل غالب اين جنبشها، ماركسيسـم بـود. حتـي اروپا نيز از اين موضوع متأثر بود و جنبشهاي متمايل به ماركسيسـم، در حـال افـزايش بودنـد. تظـاهرات و جنـبش بـزرگ دانشجويي، در قسمتهاي وسيعي از اروپا ازجمله در فرانسه و آلمان، به درگيري خـونين كشـيده شـد. در ايـران، شكسـت رهبران غيرمذهبي سنتي، شرايط را، براي جذب قشر روشنفكر به سوي ماركسيسم ،به عنوان يك راه حل در مقابل رژيم شاه،فراهم كرده بود. در رابطه با رهبران مذهبي نيز، در قشر روشنفكر يك نااميدي وجود داشت و اسلام عقب مانده يي كه خميني آن را نمايندگي ميكرد، نميتوانست جوابگوي آنان باشد. اما از طرف ديگر، هر چه سركوب افزايش پيدا مي كرد، بيش از يـك مسكن، كارساز نبود و پتانسيل انفجاري را پيوسته افزايش مي داد. | |||
=== ایدئولوژی مجاهدین === | === ایدئولوژی مجاهدین === |
نسخهٔ ۵ ژوئن ۲۰۱۸، ساعت ۱۶:۲۵
سازمان مجاهدین خلق ایران، در نیمه شهریور سال ۱۳۴۴ توسط سه دانشآموخته دانشگاه، محمد حنیف نژاد، سعید محسن و علی اصغر بدیع زادگان بنیانگذاری شد. سازمان مجاهدین خلق ایران یکی از نیروهای محوری مبارزه با دیکتاتوری پهلوی بود.
در شهریورماه ۱۳۵۰ بیش از ۹۰ درصد کادرها و ۱۰۰ درصد مرکزیت سازمان توسط ساواک دستگیر شدند، بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران و تعدادی از اعضای مرکزیت در سالهای بعد توسط محمدرضا پهلوی اعدام شدند.
بعد از اعدام بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران، مسعود رجوی رهبری سازمان را بدست گرفت، از شهریور ۱۳۵۰ تا ۳۰ دی ۱۳۵۷ رهبری سازمان مجاهدین خلق ایران و بیشتر اعضا و کادرهای آن در زندان بودند.
پس از پیروزی انقلاب ضد سلطنتی، سازمان مجاهدین خلق ایران مبارزه مسالمت آمیز وفعالیتهای آگاهی بخش خود را آغاز کرد. این امر از جانب خمینی که در حال تثبیت حکومت خود بود، تحمل نمیشد. دفاتر، میتینگها و میزکتابهای این سازمان، بارها مورد حمله قرار گرفت.
از سال ۵۷ تا سال۶۰ نزدیک به ۷۰ نفر از اعضا وهواداران سازمان مجاهدین در این حملات کشتهشده و صدها نفر مجروح شدند. سازمان مجاهدین خلق ایران تلاش میکرد در این برهه با خویشتنداری از آخرین قطرات آزادی برای ادامهٔ فعالیت مسالمتآمیز سیاسی استفاده کند.
سرانجام در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ راهپیمایی مسالمت آمیز نیم میلیون نفری مردم تهران توسط حکومت به گلوله بسته شد و برای سازمان مجاهدین راهی جز مقاومت قهرآمیز باقی نماند.
مجاهدین در سال ۱۳۶۶ در کنار مرزهای ایران ارتش آزادیبخش ملی ایران را تشکیل دادند، ارتش آزادیبخش ملی ایران صدها رشته عملیات علیه ماشین جنگی رژیم ایران انجام داد که مهمترین آنها عملیات آفتاب، چلچراغ و فروغ جاویدان بود.
بعد از عملیات چلچراغ بود که خمینی آتش بس را پذیرفت و به تعبیرخودش جام زهر را سرکشید، در حالی که تا چند ماه قبل از آن صحبت از تعیین تکلیف جنگ میکرد.
در سال ۱۳۸۱ عراق توسط نیروهای ائتلاف بینالمللی به فرماندهی آمریکا به عراق حمله کرد و عراق را به اشغال خود درآورد، پس از اشغال عراق مجاهدین در ازاء پذیرفتن حفاظتشان توسط نیروهای آمریکایی و در احترام به قوانین حکومت نوپای عراق، جمع آوری سلاح هایشان را پذیرفتند.
در سال ۲۰۰۹ دولت آمریکا حفاظت اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران را به دولت عراق سپرد. در آن زمان نشانههای آشکاری از وابستگی بخش عمدهای از دولت عراق به دولت ایران وجود داشت، علی رغم این، دولت آمریکا به تعهد خودش پشت کرد و سازمان مجاهدین خلق ایران را به دولت عراق که پرو-ایران بود تحویل داد.
این تحویل دهی فهرستی از حملات نظامی و کشتار و قتلعام و انواع و اقسام جنگهای روانی و محاصره پزشکی و لجستیکی برای اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران به همراه داشت.
در سال ۱۳۹۵ اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران پس از ۱۴ سال پایداری در اشرف و لیبرتی ، توانستند، از عراق به آلبانی نقل مکان کنند. آنها در آلبانی استراتژی هزار اشرف را پایه ریزی کردند که مرحلهٔ جدیدی از مقاومت و مبارزهٔ آنها به حساب میآید.
تاریخچه سازمان مجاهدین خلق ایران
یک نگاه تاریخی
قرن نوزدهم و سلطنت قاجار در ايران، با دخالتهای گستردهی انگلستان و روسيه در ايران همزمـان بـود.
دخالتهاي انگليس، با تسلط بر منابع نفت ايران، به اوج خود رسيد و تا جنگ جهاني دوم، انگلیس در ایران قدرت برتر بود. پس از سقوط رضاشاه در سال١٣٢٠، مردم ايران امكان يافتند كه اعتراضات خود را نسبت به انگليس و سیاستهای استعماریاش و همچنین دولتهاي دست نشانده آن در ايران، ابراز دارند. دکتر محمد مصدق، رهبر نهضت ملي ايران، در ايـن دوران توانسـت يك جنبش سراسري براي ملي كردن صنعت نفت، برپا كند. مبارزهيي كه اكثريت قـاطع مـردم ايـران در آن شـركت فعـال داشتند و از مصدق حمايت ميكردند. در سال ١٣٣٠ ، پس از تصويب قانون ملي شدن نفت، محمدرضا شاه به دليل فشار افكـار عمـومي مجبور شد نخستوزيري مصدق را بپذيرد. ٢٧ماه حكومت ملي مصدق، از يك طرف صرف اجراي قانون، و از طرف ديگر صرف مقابله با توطئههاي مشترك دربار، روحانیون طرفدار دربار و حزب توده گرديد.
در اين توطئـههـا، انگلسـتان نقشي تعيين كننده داشت و به رغم قضاوت ديوان داوري لاهه و مجمع عمومي ملل متحد به نفـع ايـران در دعـواي نفت، از هيچ خصومتي نسبت به دولت مصدق دريغ نكرد. از سال١٣٣١، دولت آمريكا نيز به انگلستان پيوست.
سرنگوني دولت مصدق با دخالت آمريكا در اين كودتا، مردم ايران را به اين نتيجهگيري رساند كـه اكنـون ايـن آمريكاست كه بعد از انگلستان به نفع شاه و عليه دموكراسي و منافع ملي مردم ايران اقـدام مـيكنـد. در آستانه سفر ریچارد نیکسون معاون رئیس جمهور آمریکا به ایران در ۱۶ آذر ۱۳۳۲، دانشجویان در اعتراض به این سفر راهپیمایی اعتراضی انجام دادند، که پلیس با شلیک گلوله، سه تن از رهبران جنبش دانشجویی یعنی مصطفی بزرگ نیا، احمد قندچی و مهدی شریعترضوی را به قتل رساند، این کشتار بیش از پیش این نتیجهگیری را در بین مردم تقویت کرد که آمریکا از حکومت شاه حمایت میکند.
در گزارشي كه به شوراي امنيت ملي آمريكا در زمان رياست جمهوري آيزنهاور، در سال ١٣٣٢، ارائه گرديده ،آمده است:
در درازمدت، سلطنت كه ارتش را به عنوان تنها منبع قدرت خود دارد، مؤثرترين وسيله براي ادامه جهـت گيـري ايـران به سوي غرب مي باشد. كمكهاي نظامي آمريكا در خدمت بالا بردن روحيه ارتش است و اين باعث تحكيم وفاداري ارتش بـه شاه مي شود كه در نتيجه، رژيم فعلي را مستحكم نموده و ادامه جهت گيري فعلي ايران به سوي غرب را تضمين مي كند.
نويسنده كتاب «شكل گيري انقلاب اسلامي»، در مورد پيامدهاي اين قضيه مي نويسد:
«كودتا عواقب وخيمي داشت . اولا ، شاه مشروعيتش را از دست داد به خاطر اين كه عموما چنين استنباط ميشد كـه ايـالات متحده، تاج وتخت او را حفظ كرده است. از آن زمان، وي به عنوان آلت دست آمريكا شناخته ميشد… و از همه مهمتر اين كه كودتاي سازماندهي و اجراشده توسط خارجيان به غرور بسيار حساس بخشي از طبقه متوسط برخورد كه خاندان سلطنت وشاه را آمريكايي مي ديدند».
انتخاب كندي به رياستجمهوري در سال٣٩، اين اميد را به وجود آورد كـه دولـت جديـد آمريكـا، دفـاع از حقـوق بشـر ودموكراسي ر ا در دستور كار خود قرار خواهد داد و شاه در اعمال خفقان و ديكتاتوري محدود خواهد شد. سفر طولاني شاه به آمريكا در اواخر١٣٤١، و گفتگوهايش در آنجا و بعد هم سركوب گسترده مردم ايران توسـط سـاواك و ارتـش در نيمه اول سال٤٢، تمامي اين اميدها را بر باد داد.
به گفته يك متخصص مسايل ايران، يكي از نتايج اين تحولات، اين بود كه عناصر اپوزيسيون را به سمت راديكاليزاسيون سوق داد و بسياري از اعضاي جوانتر اپوزيسيون آن زمان ايران را، قانع ساخت كه شيوه مخالفت در كادر قانون اساسي، بي تأثيراست. شائول بخاش «حکومت آیتاللهها» صفحه 10
يك نويسنده ديگر، شرايط آن زمان و تأثيراتش را اين طور توضيح مي دهد:
«قيام ژوئن يك تأثير عميق هم روي سياست ايران به طور عام و هم روي جامعه علما داشت. در نوشته هـاي اكثـر گروههـاي مخالف شاه، قيام ژوئن (١٥خرداد)، پايان همزيستي مسالمتآميز با شاه را سـمبليزه و شـروع مبـارزه مسـلحانه را توجيـه مي كند». محسن میلانی «شکل گیری انقلاب اسلامی از سلطنت تا جمهوری» صفحه 96 و 97
در سالهاي بعد ،شاه به كمك آمريكا، ساواك را كه در سال٣٦ تأسيس شده بود، به سرعت تقويـت كـرد و سـاواك بـه زودي به خاطر به كارگيري شيوههاي وحشتناكش در سركوب و شكنجه هاي وحشيانه، بسيار مشهور و در عين حال منفور گشـت. از آن زمان فساد شديد دربار، گسترش ساواك ،اعدام صدها و شكنجه هزاران زنداني سياسي، ايجاد سيستم تـك حزبـي، بـه خاك وخون كشيدن هرگونه اعتراض و رويارويي علني عليه فرهنگ و اعتقادات مذهبي مردم ايران، بخشي از بيلان حكومت شاه طي سالهاي ٤٢ تا ٥٧ است . طي اين ساليان، آمريكا به حمايـت تمـام عيـار خـود از شـاه ادامـه داد و بـذر احساسـات ضدآمريكايي، كه بعدها در جريان قيام ضدسلطنتي خود را نشان داد، كاشته شد. در اين شرايط، جستجو براي يافتن راه حلي در ميان نسل جديد آغاز شده بود.
دهه ٦٠ میلادی ، اوج جنبشهاي ضدديكتاتوري در جهان سوم بود. تئوري راهنماي عمل غالب اين جنبشها، ماركسيسـم بـود. حتـي اروپا نيز از اين موضوع متأثر بود و جنبشهاي متمايل به ماركسيسـم، در حـال افـزايش بودنـد. تظـاهرات و جنـبش بـزرگ دانشجويي، در قسمتهاي وسيعي از اروپا ازجمله در فرانسه و آلمان، به درگيري خـونين كشـيده شـد. در ايـران، شكسـت رهبران غيرمذهبي سنتي، شرايط را، براي جذب قشر روشنفكر به سوي ماركسيسم ،به عنوان يك راه حل در مقابل رژيم شاه،فراهم كرده بود. در رابطه با رهبران مذهبي نيز، در قشر روشنفكر يك نااميدي وجود داشت و اسلام عقب مانده يي كه خميني آن را نمايندگي ميكرد، نميتوانست جوابگوي آنان باشد. اما از طرف ديگر، هر چه سركوب افزايش پيدا مي كرد، بيش از يـك مسكن، كارساز نبود و پتانسيل انفجاري را پيوسته افزايش مي داد.