گردهمایی آزادی، فلسفهی انقلاب
ساعت ۳ بعداز ظهر روز پنجشنبه ۲۰ دیماه ۱۳۵۸ سازمان مجاهدین یک گردهمایی درزمین چمن دانشگاه تهران برگزار کرد. دهها هزار تن از مردم تهران و هواداران سازمان مجاهدین در این گردهمایی شرکت کرده بودند. آنها شعار میدادند « رجوی رجوی رئیس جمهورما . ماهمه حامی تواییم رجوی . درود بر رجوی.»
در این گردهمایی که برای اعلام کاندیداتوری ریاست جمهوری برگزار شد موسی خیابانی سخنرانی کرد و از طرف سازمان مجاهدین مسعود رجوی را بعنوان کاندیدا برای انتخابات ریاست جمهوری، معرفی کرد.
در این گردهمایی ابتدا چند آیه از قران تلاوت شد و سپس موسی خیابانی سخنرانی کرد.
و بعد از او مسعود رجوی به ایراد سخنرانی پرداخت.
این سخنرانی تحت عنوان آزادی فلسفه انقلاب صورت گرفت. [۱]
متن سخنرانی
بنام خدا و بهنام خلق قهرمان ایران
بار خدایا این کفایت و شایستگی را در ما قرار بده که بتوانیم به مسئولیتهایمان عمل بکنیم.
برای یک انقلابی برخوردار شدن از اعتماد و باز هم اعتماد مردمش چیزی جز افزایش مسئولیت بر مسئولیتهایش نیست و خدا کند که من معنی اینها را بفهمم.
خواهران، برادران، هممیهنان عزیز!
امروز به اینجا نیامدیم که برای انتخاب یک فرد یا یک سازمان تبلیغات بکنیم و رأی بهدست بیاوریم، نه. مسئله در اساس اصلاً این نیست. مسئله ما بردن و برنده شدن در انتخابات نیست. بلکه تجمع امروز ما اساساً یادآوری و تذکار فلسفه انقلاب، یعنی آزادی است و کیست که نداند فلسفه هر انقلاب راستین در هرکجای جهان و بهویژه انقلابی که تحت رایت اسلام برانگیخته میشود در یک کلام باز هم آزادیست. همان کلمهای که تمام رسولان و مصلحین، تمام انقلابیون بزرگ و شهدا و همه اسرا با آن شروع کردند و با آن بپایان رساندند. مگر پیامبران برای چه آمدند؟ جز برای گسستن زنجیرها، جز برای واژگون کردن همه سدهای راه کمال و حریت بشری و باز کردن قید و بندهای اسارت بار، همانهایی که صفوف متحد و یگانه بشری را از هم جدا کردند.
انبیاء شاهدند، از ابراهیم خلیل تا موسی و مسیح و محمد (ص) و همه انقلابیون.
بگذارید یکی از انبیاء بنی اسراییل را شاهد بیاوریم، همان پیامبری که گفت ”مگر روزهای که من میپسندم این نیست که بندهای شریرت و رذیلت را بگشائید و بارهای گران را سبک کنید و ستمدیدگان را آزاد سازید؟ “ و یوغها را بشکنید. کدام یوغها؟
بگذارید مسیح را بهشهادت بطلبیم، آنجا که گفت ”حقیقت شما را آزاد خواهد کرد“ پس آن چیزی حقیقت است که آزاد بکند. این هم پیامبر اسلام، رسول امی، همان نگار مکتب نارفته و خط نانوشتهای که مسئله آموز صد مدرس شد.
” یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَآئِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ “
تا آنها را امر بکند به خیر، به معروف، به زیبایی و به پاکی و بازشان بدارد از زشتی، بدی و روا بدارد بر آنها پاکیزگیها را و حرامشان بکند پلیدیها را و باز بکند از آنها بندها و را قیدها و سنگین باریها را و زنجیرهایی را که بر آنهاست.
کدام زنجیرها؟ زنجیرهای استبدادی، استعماری و استثماری که در طول تمام تاریخ، بشریت را آزرده و فرسوده کرده. مگر انبیاء برای این نیامدند که بشریت را به شوریدن و قیام برای قسط برانگیزند.
” یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاء لِلّهِ“ بسیار قیامکننده باشید به قسط. و قسط چیست جز استقرار جهانی آزاد، یگانه، متحد، بسامان، موزون، فوق عادلانه. جهانی که در بنیاد و در فطرتش یگانه است ما بایستی با خود هم یگانهاش بکنیم، یعنی نفی بیگانگیها، نفی بیگانگیهای جهالتبار در جامعه و حصول به وحدت اجتماعی و توحید اجتماعی که تنها در متنی از وحدت اجتماع و طبیعت همراه با اوج ترقی و پیشرفت و آزادی مادی و معنوی میسر و امکانپذیراست. پس انقلابیون تاریخ حق داشتند که تاریخ بشری را در یک کلام”سیر مداوم از قلمرو ضرورت به قلمرو آزادی“ تفسیر کنند. بله بگذارید آزاد باشند.
پس شهدای ما چه بهحق بودند که با آزادی شروع میکردند. اگر از آزادی بهطور اخص مناسبات آزاد و عادلانه را در روابط درونی خودمان در نظر داریم، استقلال هم همین معنا را در روابط بینالمللی و روابط خارجیمان بیان میکند.
وهیچ چیز غیر از این را بهنام اسلام بهرسمیت نمیشناسیم و هر چیز غیر از این همین خواهد بود که انحراف و ارتجاع و بس.
بهر حال هر اختلافنظر و هر اختلاف رأیی هم که داشته باشیم یک چیز در میان همه رسولان، در میان تمام انبیاء و صلحاء تاریخ، در میان تمام انقلابیون و آزادگان مشترک است و آنهم جدال مستمر، پیگیر و تاریخی است علیه تمام موانع حریت در تمام صور تاریخی شان. در تمام اشکال گوناگونشان.
مقصدی بس شورانگیز و متعالی که بدون آن تاریخ جز دوری بیپایان از کشاکشهای مبتذل هیچ چیز نخواهد بود. کشاکشهایی بس تلخ و خونبار. ولی تنها با این مقصد هست که همه تفرقهها محو خواهند شد و دیگر جایی برای سالوس و ریا نخواهد ماند.
اینجاست که در ته اندیشه و در بن خاطر تمام فرزندان راستین انسان، تصویری یا شبحی جان میگیرد. همچون اخگری در زیر تمام خاکسترهای تاریخ. یا جرقهای که سرانجام از آن حریق برخواهد خاست و خرمن ستم و ستمگری را از بنیاد خواهد سوزاند. تصویری از همه زنان و مردان آزاده عالم که یکپارچه و متحد در کار ساختمان بنای عظیمی هستند. بنای شگفتانگیزی که به جانب آسمانها و به جانب نور و روشنایی پر میکشد. در تاریکی ستم و خودکامگی هر آنچه را که انبیاء مصلحین و انقلابیون معروف خیر و زیبایی نامیده بودند و همه استعدادات ژرف درونی انسان را دریغ کرده بود، ما این بنا را میبینیم که در حال پیشرفت است. اما بشریت، سرانجام با آزادی از این زنجیرها، از این قید و بندهای جاهلانه، سرانجام همچون زندانیان قلعه اختناق که پس از سالیان دراز نغمه پرندهای، یا گلبرگ گلی را بتازگی تجربه میکنند، اوج مفهوم زندگی، هستی و حیات را درخواهد یافت و به تاریخ واقعی خودش ملحق خواهد شد.
مسعود رجوی - آزادی جوهر و مفهوم حرکت تاریخ است.
از تمام اینها این نتیجه بهدست میآید که آزادی جوهر و مفهوم حرکت تاریخ است. - البته آن آزادی و حریتی که کمال و یگانگی میآورد و زنجیرهای جهل و بندگی را پاره میکند. این است مضمون هر انقلاب راستین.
پس فلسفه هر انقلاب و دگرگونی جز عروجی دیگر بر قلل آزادی نیست، قلههایی یکی پس از دیگری که نهایتاً در فلسفه ما فلسفه توحید و رجعت به خدا میکنند. یعنی کمال و آزادی مطلق در پیش رو خواهد بود.
به اعتقاد ما انسان هم، در آن روزی انسان شد که از قیدحیوانیت آزاد شد. همینجا بود که در یک مکالمه سمبلیک ملائکه به خدا ایراد گرفتند. آنها فقط کشاکشها و خونریزیها را میدیدند و درنمییافتند که چه فلسفهای در اینجا نهفته است.
اما خدا به آنها پاسخ داد که” إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ“ من چیزی را میدانم که شما نمیدانید. آن چیز چیست؟ سمت و مضمون تمام این تحولات و کشاکشها، یعنی فلسفه انسان، فلسفه آزادی، فلسفه انقلاب.
بله، ما امروز برای تذکر این فلسفه در کسوت انتخاب یک برنامه باهم گرد آمدهایم. انتخابی نه تخیلی و رؤیایی، بل در متن واقعیت سرسخت، واقعیت سرسخت سیاسی و اجتماعی. زیرا که ما فلسفهمان را در عمل پیگیری و جستجو میکنیم و بهمین دلیل ایدئولوژی را با سیاست پیوند زدیم.
آخرمگر ما چه کرده بودیم که ضد انقلاب قلمداد شدیم و میشویم؟ در حالی که هنوز با خروش شهدایمان فاصله چندانی نداریم، در حالیکه هنوز از دوردست صدای زنجیرهایی که بر دست و پایمان بود در فضا طنین افکن است در حالیکه هنوز آثار جراحات و شکنجههای خواهران و برادرانمان ترمیم نشده.
بله، اگر یادتان باشد در همینجا بود که نسبت به رفرمیسم و سازشکاری هشدار دادیم.
آن موقع هم مثل حالا منظور ما از انقلابی بودن کلهشقی، هرج و مرج و بینظمی نبود و الآن هم نیست. منظورمان این بود که بدون انقلابی بودن بدون داشتن نقطه نظرهای انقلابی، بدون داشتن یاران و یاوران انقلابی حل مسائل بعید و محال است. چطور میشودما بدون اینکه انقلابی و مردمی باشیم و اینطور فکر بکنیم، مسائل یک انقلاب را حل بکنیم؟ آسایش خیال مردممان را تأمین بکنیم، آزادیها را مستقر بکنیم، مسئله بیکاری و گوشت و نان و مسکن و کار و ترافیک و امثالهم را حل بکنیم؟ مسائلی که در یک روند ضدانقلابی ایجاد شدهاند و بنا براین فقط در یک روند انقلابی قابل حل هستند.
بهرحال امروز ما امکان یافتیم که با حفظ نقطه نظرها و عقاید و آراء خاص خودمان در چارچوب نظام و قوانین موجود بهطور رسمی، قانونی و دموکراتیک خطوط انقلابی و مردمیمان را پیگیری بکنیم و در معرض داوری مردممان قرار بگیریم.
بدیهی است که ما از هر فرصت دموکراتیک استقبال میکنیم، با کمال میل و شکرگزارش هم خواهیم بود. البته اگر فرصتها و امکانات دموکراتیک برقرار شد و استمرار و عمق پیدا بکنند چه بهتر. ما نهایت تلاش خودمان را خواهیم کرد و اما، هر موقع هم که مانع بشوند و امکان حرکت قانونی و رسمی را در حداقل صورتش هم از نیروهای انقلابی سلب بکنند، خوب، آن موقع بایستی فکر دیگری کرد.
بهر حال، ما بهخاطر مبارزه با سازشکاری، مبارزه با منفرد کردن و منزوی کردن نیروهای راستین انقلابی، بهخاطر بقا و رشد هر چه بیشتر این نیروها -که درگذشته اصالت خودشان را هر چه خونین تر نشان دادند. بهمنظور میدان دادن به اصلاح طلبی و از دور خارج کردن انقلابیون. بهخاطر ممانعت از افول و قهقرای انقلاب یا رفتن در مجاری انحرافی، بهخاطر پایان دادن به جنگافروزیها، تفرقهها و تمایلات انحرافی و واپسگرا در انتخابات اخیر شرکت میکنیم.
و بهمین دلیل ضرورت شرکت هر چه فعالتر نیروهای انقلابی را بهخاطر منظورهایی که گفتم طرح میکنیم. اینجاست که بار دیگر ضرورت تحلیل مشخص از شرایط مشخص آشکار میشود. ضرورت احتراز از سادهسازیهای قشری و بهاصطلاح مکانیستی مطرح میشود. و نادیده گرفتن شرایط بغرنج و تشریح هر مرحله خاص.
به این ترتیب این نه رأی دادن به یک فرد یا یک سازمان، بلکه اساساً تأیید یک برنامه انقلابی و بلکه یک جبهه انقلابی و بل کل انقلاب رهایی بخش ماست. اگر غیر از این بود جنبش انقلابی به دور از هر گونه شائبه جاهطلبی و مقام پرستی در صحنه حاضر نمیشد و هرگز شرکت نمیکرد.
آیا جز این است که انقلاب را انقلابیونش باید اداره بکنند؟
شاید برنامهها را به تفصیل مطلع باشید و من فقط به سرخط آنها اشاره میکنم و چند تا از آنها را مختصراً توضیح میدهم و بقیهاش بماند برای فرصتهای بعدی.
اول، شوراهای مردمی. میراث پدر طالقانی، مضمون رهایی بخش و دموکراتیک شوراهای واقعی_ البته اگر واقعی باشند، بر هیچکدام از ما پوشیده نیست.
یادم هست که در همان اسفندماه در همینجا بود که اینرا مطرح کردم. به استناد آیات”وامرهم شورا بینهم“ و ”وشاورهم فی الامر“. تحقق شوراهای واقعی نشاندهنده ماهیت مردمی هر حکومتی است که به آنها متکی است. مظهر اعتماد تودهها به حکومتشان است. همچنانکه مظهر مردمی بودن حکومت هم هستند.
طبیعتاً برای همه ما روشن است که میان شوراهای فرمایشی و شوراهای واقعی تفاوت از زمین تا آسمان است و فراموش نکردیم که چطور بعد از رحلت پدر شعار شهادت و شورا پیام پدر در سراسر کشور طنین افکند.
امروز ما ضرورت استقلال واقعی این شوراها را در سراسر بخشها خواستار هستیم. همه بخشهای تولیدی، توزیعی. همه کارخانهها، مزارع. در همه مواضع تصمیمگیرنده. مؤسسات آموزشی، ارتش دبیرستانها. و بسیار روشن هست که از شوراهای بیمحتوا مردم استقبال نمیکنند، کما اینکه نکردند. باز هم آزادی.
چقدر شورانگیز است که ما امروز باز هم در دانشگاه که شهادت گاه آزادی است صحبت میکنیم. سخن از آزادی میگوئیم.
بله،بدون تضمین آزادی تمام احزاب و عقاید و قلمها هیچ پیشرفت و بسیجی برای انقلاب متصور نیست.
آیا در دوران دیکتاتوری شاه پیشرفتی متصور بود؟ نه، هرگز.
آیا فراموش کردیم که در دوران حکومت نظامی، مطبوعات ما چه نقشی را بازی کردند؟ بله، به همین دلیل میبایستی از تمام نشانهها و عوارض خفقان قاطعانه جلوگیری کرد.
منطق چوب و چماق، منطق محکومی است. هیچ منطق قابل احترامی نیست. قدارهبندی شیوه سخیف آریامهری است. مگر فراموش کردهایم که بعد از کودتای ۲۸مرداد، چقدر ”بیمخ“ ها به میدان آمدند؟
شاه در ضعیفترین نقطه خودش به این روشها متوسل میشد. این چیزی جز بیان ماهیت ضدمردمی این نیروها نیست. چه نیروهایی هستند که از آزادی و شرایط دموکراتیک هراس دارند؟ آنهایی که پوسیدهاند، رسوا هستند. ما به کسانی که ناآگاهانه قدم در این راهها میگذارند، صمیمانه و صادقانه نصیحت میکنیم. نصیحت میکنیم که آزادی خلق و میهنمان را فدای تعصبات کور نکنند.
بهرحال ما به آزادی عقاید همه احترام میگذاریم(شعار جمعیت: درود بر رجوی...)
اگر موضع ما برحق است. بیائید آن را در میدان عمل نشان بدهیم. آیا جز این است که خفقان باعث تشدید تضادهای اجتماعی خواهد شد؟ و بالاخره اینکه بهنظر ما آزادی کامل یعنی رهایی از تمام قید و بندهای استارت بار و بهرهکشانه.
تأمین حقوق اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مساوی برای زنان. صحبت از آزادی میکردیم، اینهم یکی دیگر از صور اجتنابناپذیر آزادی است. میدانیم که یکی از نتایج تقسیم جامعه به طبقات متخاصم، ستمی است که در طول تاریخ بر زن رفته است.
فرهنگ استثماری همیشه زن را انسان درجه دوم تلقی کرده است. بسیاری از دانشمندان ارتجاعی تلاش کردهاند، تا به تبعیض میان زن و مرد جامه بهاصطلاح علمی بپوشانند. از جمله با مقایسه ساختمان فیزیولوژیک، تا دلیلی باشد بر انواع تبعیضات. اما در اعتقادات اسلامی ما اینطور نیست، این نتیجه را میشود بسادگی با مقایسه موقعیت زن قبل و بعد از اسلام بهدستآورد.
زنی که قبل از اسلام ننگ تلقی میشد. بعداً در اوج رهبری انقلاب قرار گرفت. فراموش نکردیم، نقش زینب علیها سلام را. فراموش نکردیم که اصل اساسی اسلام برتری را منوط میکند به تقوای رهایی بخش و نه هیچ تبعیض دیگری.
ارزشهای طبقاتی، فرهنگ طبقاتی، برای سالها در طول تاریخ زن را موجودی درجه دوم تلقی کرده است، اما انقلاب ما و سوابق مبارزاتی جامعه ما نشان داد، خواهران و مادران ما را که سلاح در دست گرفتند، به میدانهای اعدام و شکنجه رفتند و آنجا حقانیت خودشان را اثبات کردند و اینکه دوش به دوش تمام مردان، با حقوق متساوی سیاسی و اجتماعی و اقتصادی قادر هستند که رسالت خودشان را در ایجاد جامعه انقلابی، ایفا بکنند.
اینها شعار نیست، واقعیتهای محتومی است که تاریخ هم به آنها گردن خواهد نهاد و در مقابلشان تعظیم خواهد کرد. مخصوصاً در عصر انقلابات، در عصر آگاهی کبیر تودهها چطور میشود از نقش انقلابی زن، صرفنظر کرد؟ و چطور میشود آن را نادیده گرفت؟ و چطور میشود آن را درجه دوم تلقی کرد؟
بله، ننگ ”درجه دوم تلقی کردن زن است“. به همین دلائل یک بعد مسلم تمام انقلابات رهایی بخش، آزادی زن از یوغ این ستمها است که در اساس از بهرهکشی و ستم طبقاتی نشأت گرفته است.
البته روشن است که ما نمیخواهیم صفوف انقلابمان را بین زن و مرد تجزیه کنیم. نه، ما این مطلب را هم دقیقاً از طریق وحدت تمام قشرها خلق پیش خواهیم برد. چرا که این ستم نیز تنها در همین طریق، تنها در همین مسیر قابل حل است.
آخرین نکته، تأمین حقوق ملیتها و آزادی آنان از ستم مضاعف است. به همه مردم ما ستم میشد. اما این ستم وقتی که به هموطنان کرد، یا به بلوچ و ترکمن و عربمان میرسید، مضاعف میشد.
از سرمایهگذاریها در آنجا خبری نیست، از پیشرفت در آنجا خبری نیست...
اقوام فارس و غیرفارس مظهر یک ستم دیگر که بایستی از آن آزاد شد. مسائل ملی ما یک واقعیت هستند. و جز به شیوه انقلابی قادر به حل آنها نخواهیم بود.
ولی چند نکته اساسی باقی است. برنامه زیبا و دلنشینی با کلمات خوش آهنگ گفتن یا نوشتن البته کار سادهایست. مهم اجرای آن و برخورداری از وسایل اجرای آن است، و همین خصوصیت کیفیت ممتاز کارها را تشکیل میدهد. ولی من اینجا در مقابل محراب مقدس خلق و میهنم بایستی تصریح بکنم و سوگند بخورم که:
به دلیل سوابق خونبار عملی جریان پرافتخاری که در طول تمام سالهای اختناق، افتخار همگامی با آن را داشتم برعهده میگیرم که همه برنامهها و حرفها را کلام به کلام و حرف به حرف جامه عمل بپوشانم.
درسابقه مجاهدین خلق چیزی جز ایستادگی خونبار بر سر عقاید و مواضع و شکیبایی و صبر انقلابی و تحمل تمامی مشکلات و فشارها نیست و امیدوارم در آینده نیز همینطور باشد.
بنیاد کار ما مبتنی بر مذهبی است خدایی و مردمی. راهگشای حرکت یگانه ساز بر ضد هرگونه استبداد و استعمار و بهرهکشی با نظرگاه پاک، حق، یکدست و منسجم که زندگی را تماماً در عقیده و جهاد خلاصه کرده و به بشریت تحت ستم از دیر زمان آزادی، خجستگی و رهایی و یگانی را بشارت داده و البته میدانیم که کار کردن بر حسب یک مکتب. با آن زیستن، و با آن مردن و به آن عشق ورزیدن و تمام مشکلات و فشارهایش را تقبل کردن، البته کار دشواری است و بهمین دلیل ما آرزو میکنیم و از خدا میخواهیم که با حمایت مردم در این راه موفق باشیم.
سلام بر خلق – سلام بر آزادی