۶٬۵۸۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
|امضا = | |امضا = | ||
|اندازه تصویر=250}} | |اندازه تصویر=250}} | ||
'''محمد اقبال لاهوری'''، (متولد ۱۸ آبان ۱۲۵۶، سیالکوت پاکستان، ۱ اردیبهشت ۱۳۱۷، لاهور پاکستان) شاعر، فیلسوف، اندیشمند و سیاستمدار پاکستانی بود که اشعار فراوانی به زبانهای اردو و فارسی سروده است. اقبال لاهوری دوران کودکی و نوجوانی را در همان زادگاه خود سپری کرد. او زبانهای فارسی و عربی را در مدارس سیالکوت بهروش سنتی (مکتبخانه) آموخت و همچنین به علوم و معارف اسلامی و قرآنی آشنا شد. علامه اقبال لاهوری مدرک فوق لیسانس و کارشناسی ارشد فلسفه را با رتبهی اول از دانشگاه پنجاب دریاف کرد و در همان دانشگاه مشغول تدریس در رشتههای تاریخ، فلسفه و علوم شد. او در تکمیل تحصیلات خود به دانشگاه کمبریج انگلستان رفت و سپس عازم دانشگاه مونیخ آلمان شد. اقبال لاهوری در سال ۱۲۸۶، مدرک دکترای خود را در دانشگاه مونیخ دریافت کرد. تز پایاننامهی او برای دریافت مدرک دکترا، راسالهای تحت عنوان «رشد ما بعدالطبیعه در ایران» بود. اقبال لاهوری در سال ۱۲۸۷، به هندوستان بازگشت و به تدریس فلسفه در دانشگاه مشغول شد و به ریاست بخش فلسفه دانشگاه دولتی لاهور منصوب گردید. او علاوه بر تدریس مشغول به وکالت نیز شد که بعدها تدریس را رها کرد و فقط به وکالت اشتغال داشت. علامه اقبال پس از مدتی، تدریس و دانشگاه را رها کرد و تا آخر عمر درآمد او از وکالت دادگستری بود. او در این دوران به نوشتن مقالات، سرودن شعر و ایراد سخنرانیها پرداخت و تلاش میکرد که مسلمانان هندوستان را به ارزشها و میراث معنوی خودشان آگاه کرده و آنها را برای پسگرفتن هویت تاریخی و فرهنگی و همچنین برای کسب آزادی و استقلال آماده سازد. سال ۱۲۹۰، سال سرنوشتساز و مهمی در اندیشهی علامه اقبال بود، زیرا شاهد بود که استعمار انگلیس چه بر سر مسلمانان شبهقاره هند آورد است. او بهعنوان یکی از رهبران مهم فکری مسلمانان هندوستان نقش ایفا کرد و با طرح و ارائهی دیدگاههای خود در مورد مسلمانان هند و راهحلهای برونرفت از مشکلات، مسلمانان را به اتحاد فرا خواند. در واقع اقبال لاهوری نخستین کسی بود که ایدهی یک کشور مستقل را برای مسلمانان هندوستان مطرح کرد و سرانجام منجر به ایجاد کشور پاکستان شد. علامه اقبال از پیشنویس قانون اساسی که محمدعلی جناح برای احقاق حقوق مسلمانان هند نوشته بود، حمایت کرد و در سال ۱۳۰۹، بهعنوان رئیس اتحادیه مسلمانان در اللهآباد و سپس در سال ۱۳۱۱، در لاهور انتخاب شد. علامه اقبال لاهوری به مولوی و حافظ علاقه و ارادت ویژهای داشت و درباره مولانا جلالالدین بلخی گفته است که مولوی من را با خود آشنا کرد و با او بود که خودم را یافتم. اقبال لاهوری برخلاف تصوف وحدت وجودی، بهمقام فنا معتقد نیست، بلکه بر این باور است که انسان پس از طی مراحل سلوک در کنار پروردگار اعلی جای خواهد گرفت و خداگونه میشود. او در این مورد باز از تمثیل بسیار زیبای مثنوی مولوی استفاده نموده و به آن استناد میکند که آهن پس از افتادن در آتش، همانند آتش میشود و ذات و ماهیت خود را از دست نمیدهد. اقبال لاهوری مشهورترین شاعر پارسیگوی غیرایرانی در ایران است که در مجموع ۱۲ هزار بیت شعر سروده است که ۷ هزار بیت آن فارسی است. اقبال لاهوری آثار فراوانی به زبان اردو و فارسی و انگیسی دارد، از آثار او میتوان به «اسرار خودی»، «رموز بیخودی»، «زبور عجم»، «مثنوی مسافر» و «جاویدنامه» اشاره کرد. علامه اقبال لاهوری سرانجام در اول اردیبهشت ۱۳۱۷ برابر با ۲۱ آوریل ۱۹۳۸، در سن ۶۶ سالگی چشم از جهان فروبست و پیکر او در جوار مسجد پادشاهی لاهور بهخاک سپرده شد. | '''محمد اقبال لاهوری'''، (متولد ۱۸ آبان ۱۲۵۶، سیالکوت پاکستان، ۱ اردیبهشت ۱۳۱۷، لاهور پاکستان) شاعر، فیلسوف، اندیشمند و سیاستمدار پاکستانی بود که اشعار فراوانی به زبانهای اردو و فارسی سروده است. اقبال لاهوری دوران کودکی و نوجوانی را در همان زادگاه خود سپری کرد. او زبانهای فارسی و عربی را در مدارس سیالکوت بهروش سنتی (مکتبخانه) آموخت و همچنین به علوم و معارف اسلامی و قرآنی آشنا شد. علامه اقبال لاهوری مدرک فوق لیسانس و کارشناسی ارشد فلسفه را با رتبهی اول از دانشگاه پنجاب دریاف کرد و در همان دانشگاه مشغول تدریس در رشتههای تاریخ، فلسفه و علوم شد. او در تکمیل تحصیلات خود به دانشگاه کمبریج انگلستان رفت و سپس عازم دانشگاه مونیخ آلمان شد. اقبال لاهوری در سال ۱۲۸۶، مدرک دکترای خود را در دانشگاه مونیخ دریافت کرد. تز پایاننامهی او برای دریافت مدرک دکترا، راسالهای تحت عنوان «رشد ما بعدالطبیعه در ایران» بود. اقبال لاهوری در سال ۱۲۸۷، به هندوستان بازگشت و به تدریس فلسفه در دانشگاه مشغول شد و به ریاست بخش فلسفه دانشگاه دولتی لاهور منصوب گردید. او علاوه بر تدریس مشغول به وکالت نیز شد که بعدها تدریس را رها کرد و فقط به وکالت اشتغال داشت. علامه اقبال پس از مدتی، تدریس و دانشگاه را رها کرد و تا آخر عمر درآمد او از وکالت دادگستری بود. او در این دوران به نوشتن مقالات، سرودن شعر و ایراد سخنرانیها پرداخت و تلاش میکرد که مسلمانان هندوستان را به ارزشها و میراث معنوی خودشان آگاه کرده و آنها را برای پسگرفتن هویت تاریخی و فرهنگی و همچنین برای کسب آزادی و استقلال آماده سازد. سال ۱۲۹۰، سال سرنوشتساز و مهمی در اندیشهی علامه اقبال بود، زیرا شاهد بود که استعمار انگلیس چه بر سر مسلمانان شبهقاره هند آورد است. او بهعنوان یکی از رهبران مهم فکری مسلمانان هندوستان نقش ایفا کرد و با طرح و ارائهی دیدگاههای خود در مورد مسلمانان هند و راهحلهای برونرفت از مشکلات، مسلمانان را به اتحاد فرا خواند. در واقع اقبال لاهوری نخستین کسی بود که ایدهی یک کشور مستقل را برای مسلمانان هندوستان مطرح کرد و سرانجام منجر به ایجاد کشور پاکستان شد. علامه اقبال از پیشنویس قانون اساسی که محمدعلی جناح برای احقاق حقوق مسلمانان هند نوشته بود، حمایت کرد و در سال ۱۳۰۹، بهعنوان رئیس اتحادیه مسلمانان در اللهآباد و سپس در سال ۱۳۱۱، در لاهور انتخاب شد. علامه اقبال لاهوری به '''[[مولوی]]''' و '''[[حافظ]]''' علاقه و ارادت ویژهای داشت و درباره مولانا جلالالدین بلخی گفته است که مولوی من را با خود آشنا کرد و با او بود که خودم را یافتم. اقبال لاهوری برخلاف تصوف وحدت وجودی، بهمقام فنا معتقد نیست، بلکه بر این باور است که انسان پس از طی مراحل سلوک در کنار پروردگار اعلی جای خواهد گرفت و خداگونه میشود. او در این مورد باز از تمثیل بسیار زیبای مثنوی مولوی استفاده نموده و به آن استناد میکند که آهن پس از افتادن در آتش، همانند آتش میشود و ذات و ماهیت خود را از دست نمیدهد. اقبال لاهوری مشهورترین شاعر پارسیگوی غیرایرانی در ایران است که در مجموع ۱۲ هزار بیت شعر سروده است که ۷ هزار بیت آن فارسی است. اقبال لاهوری آثار فراوانی به زبان اردو و فارسی و انگیسی دارد، از آثار او میتوان به «اسرار خودی»، «رموز بیخودی»، «زبور عجم»، «مثنوی مسافر» و «جاویدنامه» اشاره کرد. علامه اقبال لاهوری سرانجام در اول اردیبهشت ۱۳۱۷ برابر با ۲۱ آوریل ۱۹۳۸، در سن ۶۶ سالگی چشم از جهان فروبست و پیکر او در جوار مسجد پادشاهی لاهور بهخاک سپرده شد. | ||
== زندگی و تحصیلات == | == زندگی و تحصیلات == | ||
خط ۱۱۱: | خط ۱۱۱: | ||
در میان شاعران سنیمذهب که به مدح و ستایش از امام حسین (ع) و نهضت عاشورا پرداختهاند، چهرهی اقبال لاهوری بیش از همه میدرخشد. از دیدگاه علامه اقبال، امام حسین یک الگوی کامل برای بیدارساختن و برانگیختن ملتهای خفته مسلمانان و همچنین مبارزه و شهادت فداکارانهاش تفسیرکنندهی رازهای نهان قرآن است، همچنانکه سروده است: | در میان شاعران سنیمذهب که به مدح و ستایش از امام حسین (ع) و نهضت عاشورا پرداختهاند، چهرهی اقبال لاهوری بیش از همه میدرخشد. از دیدگاه علامه اقبال، امام حسین یک الگوی کامل برای بیدارساختن و برانگیختن ملتهای خفته مسلمانان و همچنین مبارزه و شهادت فداکارانهاش تفسیرکنندهی رازهای نهان قرآن است، همچنانکه سروده است: | ||
هر که پیمان با هو الموجود بست | '''هر که پیمان با هو الموجود بست''' | ||
گردنش از بند هر معبود رست | '''گردنش از بند هر معبود رست''' | ||
تیغ بهر عزت دین است و بس | '''تیغ بهر عزت دین است و بس''' | ||
مقصد او حفظ آئین است و بس | '''مقصد او حفظ آئین است و بس''' | ||
خون او تفسیر این اسرار کرد | '''خون او تفسیر این اسرار کرد''' | ||
ملّت خوابیده را بیدار کرد | '''ملّت خوابیده را بیدار کرد''' | ||
رمز قرآن از حسین آموختیم | '''رمز قرآن از حسین آموختیم''' | ||
زآتش او شعله اندوختیم | '''زآتش او شعله اندوختیم''' | ||
علامه اقبال لاهوری در پاکستان بهطور رسمی شاعر ملی خوانده میشود.<ref name=":1" /> | علامه اقبال لاهوری در پاکستان بهطور رسمی شاعر ملی خوانده میشود.<ref name=":1" /> | ||
خط ۱۳۶: | خط ۱۳۶: | ||
اقبال لاهوری در همهی آثارش از نخستن اثر «اسرار خودی» تا «ارمغان حجاز»، عشق و علاقهی شدید خود را به اندیشه و افکار مولانا ابراز داشته و از او بهنام پیر و مرشد یاد کرده است، همچنانکه در آغاز مثنوی «چه باید کرد» سروده است: | اقبال لاهوری در همهی آثارش از نخستن اثر «اسرار خودی» تا «ارمغان حجاز»، عشق و علاقهی شدید خود را به اندیشه و افکار مولانا ابراز داشته و از او بهنام پیر و مرشد یاد کرده است، همچنانکه در آغاز مثنوی «چه باید کرد» سروده است: | ||
پیر رومی مرشد روشنضمیر | '''پیر رومی مرشد روشنضمیر''' | ||
کاروان عشق و مستی را امیر | '''کاروان عشق و مستی را امیر''' | ||
منزلش برتر ز ماه و آفتاب | '''منزلش برتر ز ماه و آفتاب''' | ||
خیمه را از کهکشان ساز و طناب | '''خیمه را از کهکشان ساز و طناب''' | ||
از نی آن نینواز پاکزاد | '''از نی آن نینواز پاکزاد''' | ||
باز شوری در نهاد من فتاد | '''باز شوری در نهاد من فتاد''' | ||
همچنین اقبال در «جاویدنامه»، مولوی را دلیل راه و راهنمای سفر خیالی خود بهدنیای دیگر برگزیده است. اقبال در مجموعهی «ارمغان حجاز» که در آخرین روزهای زندگیاش سروده، تأثیرپذیری خود را از مولانا یادآوری میکند. او در یکی از دوبیتیهای «ارمغان حجاز» سروده است: | همچنین اقبال در «جاویدنامه»، مولوی را دلیل راه و راهنمای سفر خیالی خود بهدنیای دیگر برگزیده است. اقبال در مجموعهی «ارمغان حجاز» که در آخرین روزهای زندگیاش سروده، تأثیرپذیری خود را از مولانا یادآوری میکند. او در یکی از دوبیتیهای «ارمغان حجاز» سروده است: | ||
گره از کار این ناکاره واکرد | '''گره از کار این ناکاره واکرد''' | ||
غبار رهگذر را کیمیا کرد | '''غبار رهگذر را کیمیا کرد''' | ||
نی آن نی از پاکبازی | '''نی آن نی از پاکبازی''' | ||
مرا با عشق و مستی آشنا کرد | '''مرا با عشق و مستی آشنا کرد''' | ||
علامه اقبال دریای بیکران مثنوی مولوی را قرآن پارسی خوانده است: | علامه اقبال دریای بیکران مثنوی مولوی را قرآن پارسی خوانده است: | ||
روی خود بنمود پیر حقسرشت | '''روی خود بنمود پیر حقسرشت''' | ||
کو به حرف پهلوی قرآن نوشت<blockquote>او که در ایام پایانی عمرش دچار ضعف بینایی شده بود، فقط قرآن و مثنوی را میخواند، چنانکه در یکی از مکتوباتش با اشاره به ضعیفی چشمانش نوشته است: | '''کو به حرف پهلوی قرآن نوشت'''<blockquote>او که در ایام پایانی عمرش دچار ضعف بینایی شده بود، فقط قرآن و مثنوی را میخواند، چنانکه در یکی از مکتوباتش با اشاره به ضعیفی چشمانش نوشته است: | ||
«مدتی است مطالعه کتاب را ترک کردهام. اگر گاهی چیزی میخوانم، تنها قرآن است یا مثنوی مولانا»</blockquote>علامه اقبال لاهوری رسالت خود را ترویج اندیشههای مولوی دانسته است، تا شاید جنبش و حرکتی در میان جوامع اسلامی بهوجود آورد. او این مضمون را با غزلی که یادآور شور و مستی دیوان شمس است، بیان میکند: | «مدتی است مطالعه کتاب را ترک کردهام. اگر گاهی چیزی میخوانم، تنها قرآن است یا مثنوی مولانا»</blockquote>علامه اقبال لاهوری رسالت خود را ترویج اندیشههای مولوی دانسته است، تا شاید جنبش و حرکتی در میان جوامع اسلامی بهوجود آورد. او این مضمون را با غزلی که یادآور شور و مستی دیوان شمس است، بیان میکند: | ||
از دیر مغان آیم، بیگردش صهبا مست | '''از دیر مغان آیم، بیگردش صهبا مست''' | ||
در منزل لا بودم ، از بادهی الا مست | '''در منزل لا بودم ، از بادهی الا مست''' | ||
'''وقت است که بگشایم، میخانهی رومی باز''' | |||
'''پیران حرم دیدم ، در صحن کلیسا مست''' | |||
علامه اقبال از مولانا آموخته بود که انسان واقعی همواره باید در طلب آرمان و ارزشهای انسانی باشد که سرلوحهی آن تلاش و پویای است. او در یکی از خاطرات خود میگوید:<blockquote>«زمانی که در اروپا مشغول تحصیل بودم، روزی در اتاقم ضمن مطالعهی مثنوی مولوی، رسیدم به این بیت که: | علامه اقبال از مولانا آموخته بود که انسان واقعی همواره باید در طلب آرمان و ارزشهای انسانی باشد که سرلوحهی آن تلاش و پویای است. او در یکی از خاطرات خود میگوید:<blockquote>«زمانی که در اروپا مشغول تحصیل بودم، روزی در اتاقم ضمن مطالعهی مثنوی مولوی، رسیدم به این بیت که: | ||
خط ۱۸۲: | خط ۱۸۴: | ||
ناگهان چنان منقلب شدم و فریاد کشیدم که همسایهام آمد و گفت: چه اتفاقی افتاده؟ چرا فریاد میکشی؟ شعر را برایش ترجمه کردم و گفتم: آرزو و امیدم این است که مردم شرق و مسلمانان که اینهمه به تنآسایی خو کردهاند، اینچنین فکر کنند. چرا ما با داشتن متفکران و معلمانی همچون مولانا، باید روزگاری چنین تاسفآور داشته باشیم؟»</blockquote>اقبال بر این باور است که رمز حیات، تلاش و کوشش است که او آن را «تپیدن» مینامد، چنانکه با وام گرفتن بیتی از دیوان شمس، سروده است: | ناگهان چنان منقلب شدم و فریاد کشیدم که همسایهام آمد و گفت: چه اتفاقی افتاده؟ چرا فریاد میکشی؟ شعر را برایش ترجمه کردم و گفتم: آرزو و امیدم این است که مردم شرق و مسلمانان که اینهمه به تنآسایی خو کردهاند، اینچنین فکر کنند. چرا ما با داشتن متفکران و معلمانی همچون مولانا، باید روزگاری چنین تاسفآور داشته باشیم؟»</blockquote>اقبال بر این باور است که رمز حیات، تلاش و کوشش است که او آن را «تپیدن» مینامد، چنانکه با وام گرفتن بیتی از دیوان شمس، سروده است: | ||
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر | '''دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر''' | ||
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست | '''کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست''' | ||
زین همرهان سستعناصر دلم گرفت | '''زین همرهان سستعناصر دلم گرفت''' | ||
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست | '''شیر خدا و رستم دستانم آرزوست''' | ||
اقبال لاهوری برخلاف تصوف وحدت وجودی، بهمقام فنا معتقد نیست، بلکه بر این باور است که انسان پس از طی مراحل سلوک در کنار پروردگار اعلی جای خواهد گرفت و خداگونه میشود. او در این مورد باز از تمثیل بسیار زیبای مثنوی مولوی استفاده نموده و به آن استناد میکند که آهن پس از افتادن در آتش، همانند آتش میشود و ذات و ماهیت خود را از دست نمیدهد: | اقبال لاهوری برخلاف تصوف وحدت وجودی، بهمقام فنا معتقد نیست، بلکه بر این باور است که انسان پس از طی مراحل سلوک در کنار پروردگار اعلی جای خواهد گرفت و خداگونه میشود. او در این مورد باز از تمثیل بسیار زیبای مثنوی مولوی استفاده نموده و به آن استناد میکند که آهن پس از افتادن در آتش، همانند آتش میشود و ذات و ماهیت خود را از دست نمیدهد: | ||
رنگ آهن محو رنگ آتش است | '''رنگ آهن محو رنگ آتش است''' | ||
زآتشی میلافد و آتشوش است | '''زآتشی میلافد و آتشوش است''' | ||
چون به سرخی گشت همچون زرکان | '''چون به سرخی گشت همچون زرکان''' | ||
پس اناالنار است لافش بر زبان | '''پس اناالنار است لافش بر زبان''' | ||
شد ز رنگ و طبع آتش محتشم | '''شد ز رنگ و طبع آتش محتشم''' | ||
گوید او : من آتشم ، من آتشم<ref>[https://mandegardaily.com/?p=2575 مولوی از نگاه اقبال لاهوری - سایت ماندگار]</ref> | '''گوید او : من آتشم ، من آتشم'''<ref>[https://mandegardaily.com/?p=2575 مولوی از نگاه اقبال لاهوری - سایت ماندگار]</ref> | ||
== سبک شعری == | == سبک شعری == | ||
خط ۲۰۹: | خط ۲۱۱: | ||
اقبال لاهوری با بهرهگیری از شاعران نامی ایران، با استعداد فوقالعاده و هوشمندی، چه در شکل و چه در محتوا، سبک خاص خود را آفریده است. اقبال با آمیختن «سبک خراسانی»، «سبک عراقی» و «سبک هندی» سبکی نو را پدید آورده است که مختص خود او است.<ref>[https://article.tebyan.net/29597/%D8%A7%D9%82%D8%A8%D8%A7%D9%84-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86 در وصف علامه اقبال لاهوری - سایت تبیان]</ref> | اقبال لاهوری با بهرهگیری از شاعران نامی ایران، با استعداد فوقالعاده و هوشمندی، چه در شکل و چه در محتوا، سبک خاص خود را آفریده است. اقبال با آمیختن «سبک خراسانی»، «سبک عراقی» و «سبک هندی» سبکی نو را پدید آورده است که مختص خود او است.<ref>[https://article.tebyan.net/29597/%D8%A7%D9%82%D8%A8%D8%A7%D9%84-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86 در وصف علامه اقبال لاهوری - سایت تبیان]</ref> | ||
علاوه بر مولانا، اقبال از اندیشهی سعدی هم بهره برده و بهلحاظ وزن، ردیف و قوافی بین اشعار فارسی و اردوی او، مشترکاتی با اشعار سعدی بهچشم میخورد.<ref name=":3" /> | علاوه بر مولانا، اقبال از اندیشهی سعدی هم بهره برده و بهلحاظ وزن، ردیف و قوافی بین اشعار فارسی و اردوی او، مشترکاتی با اشعار '''[[سعدی]]''' بهچشم میخورد.<ref name=":3" /> | ||
== درگذشت == | == درگذشت == | ||
خط ۲۱۵: | خط ۲۱۷: | ||
اقبال لاهوری در سال ۱۳۰۳، مبتلا به بیماری کلیه شد، اما حکیم عبدالوهاب انصاری «طبیب مشهور هندی» او را معالجه کرد و سلامتی خود را بازیافت. علامه اقبال از سال ۱۳۱۳، به بیماریهایی مانند ضعیفی چشم و کمشنوایی مبتلا شد و بهتدریج بیماریهای او بیشتر گردید. علامه اقبال لاهوری سرانجام در اول اردیبهشت ۱۳۱۷ برابر با ۲۱ آوریل ۱۹۳۸، در سن ۶۶ سالگی چشم از جهان فروبست و پیکر او در جوار مسجد پادشاهی لاهور بهخاک سپرده شد. اقبال لاهوری نیمساعت پیش از مرگش این ابیات را سرود: | اقبال لاهوری در سال ۱۳۰۳، مبتلا به بیماری کلیه شد، اما حکیم عبدالوهاب انصاری «طبیب مشهور هندی» او را معالجه کرد و سلامتی خود را بازیافت. علامه اقبال از سال ۱۳۱۳، به بیماریهایی مانند ضعیفی چشم و کمشنوایی مبتلا شد و بهتدریج بیماریهای او بیشتر گردید. علامه اقبال لاهوری سرانجام در اول اردیبهشت ۱۳۱۷ برابر با ۲۱ آوریل ۱۹۳۸، در سن ۶۶ سالگی چشم از جهان فروبست و پیکر او در جوار مسجد پادشاهی لاهور بهخاک سپرده شد. اقبال لاهوری نیمساعت پیش از مرگش این ابیات را سرود: | ||
سرور رفته باز آید که ناید | '''سرور رفته باز آید که ناید''' | ||
نسیمی از حجاز آید که ناید | '''نسیمی از حجاز آید که ناید''' | ||
سر آمد روزگار این فقیری | '''سر آمد روزگار این فقیری''' | ||
دگر دانای راز آید که ناید<ref name=":2" /> | '''دگر دانای راز آید که ناید'''<ref name=":2" /> | ||
== آثار اقبال لاهوری == | == آثار اقبال لاهوری == |
ویرایش