کاربر:Khosro/صفحه تمرین اقبال لاهوری: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۳۶: خط ۱۳۶:
اقبال لاهوری در همه‌ی آثارش از نخستن اثر «اسرار خودی» تا «ارمغان حجاز»، عشق و علاقه‌ی شدید خود را به اندیشه و افکار مولانا ابراز داشته و از او به‌نام پیر و مرشد یاد کرده است، هم‌چنان‌که در آغاز مثنوی «چه باید کرد» سروده است:
اقبال لاهوری در همه‌ی آثارش از نخستن اثر «اسرار خودی» تا «ارمغان حجاز»، عشق و علاقه‌ی شدید خود را به اندیشه و افکار مولانا ابراز داشته و از او به‌نام پیر و مرشد یاد کرده است، هم‌چنان‌که در آغاز مثنوی «چه باید کرد» سروده است:


پیر رومی مرشد روشن‌ضمیر
پیر رومی مرشد روشن‌ضمیر


کاروان عشق و مستی را امیر
کاروان عشق و مستی را امیر


منزلش برتر زماه و آفتاب
منزلش برتر ز ماه  و آفتاب


خیمه را از کهکشان ساز و طناب
خیمه را از کهکشان ساز و طناب


از نی آن نی‌نواز پاک‌زاد
از نی آن نی‌نواز پاک‌زاد


باز شوری در نهاد من فتاد
باز شوری در نهاد من فتاد
خط ۱۵۲: خط ۱۵۲:
گره از کار این ناکاره واکرد
گره از کار این ناکاره واکرد


غبار رهگذر را کیمیا کرد
غبار رهگذر را کیمیا کرد


نی آن نی از پاک‌بازی
نی آن نی از پاک‌بازی


مرا با عشق و مستی آشنا کرد
مرا با عشق و مستی آشنا کرد
خط ۱۶۲: خط ۱۶۲:
روی خود بنمود پیر حق‌سرشت
روی خود بنمود پیر حق‌سرشت


کو به حرف پهلوی قرآن نوشت<blockquote>او که در ایام پایانی عمرش دچار ضعف بینایی شده بود، فقط قرآن و مثنوی را می‌خواند، چنان‌که در یکی از مکتوباتش با اشاره به ضعیفی چشمانش نوشته است:
کو به حرف پهلوی قرآن نوشت<blockquote>او که در ایام پایانی عمرش دچار ضعف بینایی شده بود، فقط قرآن و مثنوی را می‌خواند، چنان‌که در یکی از مکتوباتش با اشاره به ضعیفی چشمانش نوشته است:


«مدتی است مطالعه کتاب را ترک کرده‌ام. اگر گاهی چیزی می‌خوانم، تنها قرآن است یا مثنوی مولانا»</blockquote>علامه اقبال لاهوری رسالت خود را ترویج اندیشه‌های مولوی دانسته است، تا شاید جنبش و حرکتی در میان جوامع اسلامی به‌وجود آورد. او این مضمون را با غزلی که یادآور شور و مستی دیوان شمس است، بیان می‌کند:
«مدتی است مطالعه کتاب را ترک کرده‌ام. اگر گاهی چیزی می‌خوانم، تنها قرآن است یا مثنوی مولانا»</blockquote>علامه اقبال لاهوری رسالت خود را ترویج اندیشه‌های مولوی دانسته است، تا شاید جنبش و حرکتی در میان جوامع اسلامی به‌وجود آورد. او این مضمون را با غزلی که یادآور شور و مستی دیوان شمس است، بیان می‌کند:
خط ۱۶۸: خط ۱۶۸:
از دیر مغان آیم، بی‌گردش صهبا مست
از دیر مغان آیم، بی‌گردش صهبا مست


در منزل  لا  بودم، از باده‌ی الا مست
در منزل  لا  بودم ، از باده‌ی الا مست


وقت است که بگشایم، میخانه‌ی رومی باز
وقت است که بگشایم، میخانه‌ی رومی باز


پیران حرم  دیدم، در صحن  کلیسا مست
پیران حرم  دیدم ، در صحن  کلیسا مست


علامه اقبال از مولانا آموخته بود که انسان واقعی همواره باید در طلب آرمان و ارزش‌های انسانی باشد که سرلوحه‌ی آن تلاش و پویای است. او در یکی از خاطرات خود می‌گوید:<blockquote>«زمانی که در اروپا مشغول تحصیل بودم، روزی در اتاقم ضمن مطالعه‌ی مثنوی مولوی، رسیدم به این بیت که:
علامه اقبال از مولانا آموخته بود که انسان واقعی همواره باید در طلب آرمان و ارزش‌های انسانی باشد که سرلوحه‌ی آن تلاش و پویای است. او در یکی از خاطرات خود می‌گوید:<blockquote>«زمانی که در اروپا مشغول تحصیل بودم، روزی در اتاقم ضمن مطالعه‌ی مثنوی مولوی، رسیدم به این بیت که:


یار دارد دوست این دیوانه‌گی
یار دارد دوست این دیوانه‌گی


کوشش بیهوده به از خفته‌گی
کوشش بیهوده به از خفته‌گی
خط ۱۸۴: خط ۱۸۴:
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر


کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست


زین همرهان سست‌عناصر دلم گرفت
زین همرهان سست‌عناصر دلم گرفت


شیرخدا و رستم دستانم آرزوست
شیر خدا  و   رستم دستانم   آرزوست


اقبال لاهوری برخلاف تصوف وحدت وجودی، به‌مقام فنا معتقد نیست، بلکه بر این باور است که انسان پس از طی مراحل سلوک در کنار پروردگار اعلی جای خواهد گرفت و خداگونه می‌شود. او در این مورد باز از تمثیل بسیار زیبای مثنوی مولوی استفاده نموده و به آن استناد می‌کند که آهن پس از افتادن در آتش، همانند آتش می‌شود و ذات و ماهیت خود را از دست نمی‌دهد:
اقبال لاهوری برخلاف تصوف وحدت وجودی، به‌مقام فنا معتقد نیست، بلکه بر این باور است که انسان پس از طی مراحل سلوک در کنار پروردگار اعلی جای خواهد گرفت و خداگونه می‌شود. او در این مورد باز از تمثیل بسیار زیبای مثنوی مولوی استفاده نموده و به آن استناد می‌کند که آهن پس از افتادن در آتش، همانند آتش می‌شود و ذات و ماهیت خود را از دست نمی‌دهد:


رنگ آهن محو رنگ آتش است
رنگ آهن محو رنگ آتش است


زآتشی می‌لافد و آتش‌وش است
زآتشی می‌لافد و آتش‌وش است


چون به سرخی گشت هم‌چون زرکان
چون به سرخی گشت هم‌چون زرکان


پس انا النار است لافش بر زبان
پس اناالنار  است لافش بر زبان


شد ز رنگ و طبع آتش محتشم
شد ز رنگ و طبع آتش محتشم


گوید او: من آتشم، من آتشم<ref>[https://mandegardaily.com/?p=2575 مولوی از نگاه اقبال لاهوری - سایت ماندگار]</ref>
گوید او : من آتشم ، من آتشم<ref>[https://mandegardaily.com/?p=2575 مولوی از نگاه اقبال لاهوری - سایت ماندگار]</ref>


== سبک شعری ==
== سبک شعری ==
۶٬۵۸۵

ویرایش

منوی ناوبری