فرهاد مجدم
فرهاد مجدم | |
---|---|
فرهاد مجدم | |
زادروز | ۵ مرداد ۱۳۶۱ شیراز |
درگذشت | ۲۶آبانماه ۱۳۹۸ ملارد |
علت مرگ | بر اثر شلیک مستقیم نیروهای امنیتی |
آرامگاه | شهریار |
محل زندگی | ملارد |
ملیت | ایرانی |
دین | اسلام |
فرهاد مجدم، (زاده ۵ مردادماه ۱۳۶۱، شیراز – درگذشته ۲۶ آبانماه ۱۳۹۸، ملارد) در اعتراضات آبان ۱۳۹۸، از ناحیه سر مورد اصابت گلوله مأموران امنیتی رژیم ایران قرار گرفت و جان باخت. فرهاد مجدم در در شیراز به دنیا آمد؛ خانوادهی او آبادانی بودند. فرهاد مجدم، مجرد بود و با دیگر برادرانش مدتها به دستفروشی مشغول بود. پس از سالیان در این اواخر توانسته بود با برادرهایش یک مغازه مانتوفروشی باز کند. فرهاد مجدم یکشنبه شب ۲۶ آبانماه ۱۳۹۸، در نزدیکی منزلش، نبش جاده ملارد و خیابان بهاره غربی در محله مارلیک یا سرآسیاب ملارد، از ناحیه سر مورد اصابت گلوله قرار گرفت و جان باخت. خانوادهی او که تا چند روز در جستجو بودند، هیچ اطلاعی از او به دست نیاوردند. مأموران امنیتی پس از کشتن فرهاد مجدم، جنازهی او را با یک ماشین به کوچه پشتی منتقل و تا چند ساعت آنجا رها کرده بودند. سرانجام پس از ۴ روز خانوادهی فرهاد توانست جنازه او را در سردخانهی بهشت زهرا پیدا کند. پیکر فرهاد مجدم روز دوم آذرماه ۱۳۹۸، در آرامستان بهشت رضوان شهریار کرج، خاکسپاری شد. خانوادهی فرهاد مراسم ختم و سوگواری بسیار مختصری برای او برگزار کردند. نیروهای امنیتی از خانوادهی این جانباخته تعهد گرفته بودند که زیاد سر و صدا و شلوغ نکنند.
خانواده و شغل
فرهاد مجدم در ۵ مردادماه ۱۳۶۱، در شیراز به دنیا آمد. خانوادهی او آبادانی بودند. فرهاد ۳۸ ساله، دو برادر و دو خواهر دیگر هم داشت. فرهاد مجرد بود؛ و با دیگر برادرانش مدتها به دستفروشی مشغول بود. او پس از سالیان به تازگی توانسته بود با برادرهایش یک مغازه مانتوفروشی باز کند.[۱]
اصابت گلوله
فرهاد مجدم در یکشنبهشب ۲۶ آبانماه ۱۳۹۸، در نزدیکی منزلش، یعنی نبش جاده ملارد و خیابان بهاره غربی در محله مارلیک یا سرآسیاب ملارد، از ناحیه سر مورد اصابت گلوله قرار گرفت و جان باخت. خانوادهی او که تا چند روز در جستجوی او بودند، هیچ اطلاعی از او به دست نیاوردند.[۱]
شب حادثه
شب حادثه، فرهاد مجدم تازه از سر کار به منزل آمده بود. لباسهایش را عوض کرد؛ و شام نخورده رفت سرکوچه دنبال خواهر و خواهرزادهاش. خواهر فرهاد نزدیک خانهی آنها زندگی میکند. آن شب برق آن منطقه رفته بود؛ و بیرون خیلی شلوغ بود. فرهاد با همان لباسهای راحتی که داخل منزل میپوشید، وقتی به دنبال خواهر و خواهرزادهاش به سرکوچه میرود، زنی را میبیند که تیر خورده است. فرهاد داد میزند که «این را کشتید این را کشتید» و در همین حال به فرهاد هم تیر میزنند؛ و کشته میشود.[۱]
در جستجوی فرهاد
خالهی فرهاد مجدم میگوید که ما نمیدانستیم چه به سر فرهاد آمده و بعداً به ما اطلاع دادند. ابتدا فکر میکردیم که فرهاد زخمی شده است. همان شب، یعنی ۲۶ آبان وقتی به بیمارستان رفتیم دنبال فرهاد میگشتیم، اصلاً کسی به ما جواب نمیداد؛ وهیچکس محل نمیگذاشت. رفتیم به یک بیمارستان دیگر و اعتراض کردیم که افراد تیر خورده را بالاخره به بیمارستان میآورند، پس فرهاد کجاست اگر اینجا نیست؟! بیمارستانها خیلی شلوغ بود؛ و زیاد زخمی و کشته میبردند، به طوری که به کسی جواب نمیدادند و نمیشد با کسی حرف زد. همه سرشان گرم زخمیها و شهیدها بود، کسی نبود که پاسخ بده. ما آن شب نتواستیم فرهاد را پیدا کنیم. فردای آن روز دوباره به پاسگاه و بیمارستان رفتیم، اما هرجایی که میرفتیم بینتیجه بود؛ و جواب ما را نمیدادند.[۱]
رها کردن جسد در کوچه
مأموران امنیتی پس از کشتن فرهاد مجدم، جنازهی او را با یک ماشین به کوچه پشتی منتقل و تا چند ساعت آنجا رها کرده بودند. پس از سه روز یک نفر به خانوادهی فرهاد مراجعه میکند و عکسی را که از او گرفته بود، نشان میدهد و میگوید من نمیدانستم این پسر که سر خیابان گلوله خورده بود، بچهی شما بوده است. وی به خانواده فرهاد مجدم میگوید همان شب که فرهاد تیر خورد، مأموران پیکرش را گذاشتند در یک ماشین و بُردند انداختند در کوچهی پشتی. مردم هر چه تلاش کردند که زنگ بزنند و خبر بدهند که بیایند و جنازهی فرهاد را ببرند، کسی نمیآمد تا اینکه پس از سه ساعت سرانجام یک آمبولانس آمد و جسد فرهاد را بُرد.
کشف جسد
سرانجام پس از ۴ روز خانوادهی فرهاد توانست جنازه او را در سردخانهی بهشت زهرا پیدا کند. مأموران امنیتی نخست از خانوادهی فرهاد مجدم میخواهند که پیکر وی را در محل تولدش یعنی شیراز به خاک بسپارند. اما بالاخره موافقت کردند که در شهریار خاکسپاری شود.
خاکسپاری
پیکر فرهاد مجدم روز دوم آذرماه ۱۳۹۸، در آرامستان بهشت رضوان شهریار کرج، خاکسپاری شد. خانوادهی فرهاد مراسم ختم و سوگواری بسیار مختصری برای او برگزار کردند. نیروهای امنیتی از خانوادهی این جانباخته تعهد گرفته بودند که زیاد سر و صدا نکنند؛ وشلوغ نشود.[۱]
تهدید به سکوت
خالهی فرهاد مجدم میگوید:
«از ما میخواهند سکوت کنیم. به ما میگویند هیچی نگویید، ما هم میگوییم وقتی یکی میآید سؤال میکند، فرض کن میگوید فرهاد کجاست، چه بگوییم؟ بگوییم قایمش کردیم در خانه است؟ باید به مردم بگوییم که بالاخره توی این راه شهید شد و رفت. میگویند نه نباید بگویید. وقتی کسی را بیگناه تیر بزنند، بالاخره این شهید میشود دیگر. این شهید نیست؟ مگر چی گفته بود؟ چی خواسته بود؟... ما اکنون نمیدانیم باید چه کار کنیم، دستمان به هیچکجا وصل نیست. جوان ما را الکی الکی کشتند، به کی بگوییم؟ از آن روزی که فرهاد کشته شده مادرش حالش خوب نیست. هر روز صبح به قبرستان میرود و شب بچهها میروند به زور به خانه برش میگردانند. مادرش میگوید دیگر به خانهای که این بچه نیست نمیآیم. جواب این مادرها را چه کسی میخواهد بدهد؟ این مادران آه ندارند؟ نه غذا میخورد، نه حرف میزند، شوکه شده اصلاً…»[۱]
شمع روشن کردن ممنوع!
مادر فرهاد مجدم در نخستین سالگرد پسرش میگوید که نمیگذارند سر قبر فرزندمان یک شمع روشن کنیم!
غمگین مباش مام وطن
برمیخیزند از نو
فرزندان سوختهی تو
زنان و مردان
دختران و پسرانت
از دل خاکستر خود[۲]
جریان اعتراضات آبان ۱۳۹۸
لازم به یادآوری است که اعتراضات آبان ۱۳۹۸، در ایران از روز ۲۴ آبان در اعتراض به گران شدن بنزین آغاز شد. این اعتراضات به سرعت در بیش از ۱۹۱ شهر گسترش یافت. در این اعتراضات بیش از۱۵۰۰تن توسط سپاه پاسداران، پلیس، نیروهای امنیتی و لباس شخصیها کشته شدند. در میان کشته شدگان کودکان ۱۳تا ۱۵ ساله نیز به چشم میخورد. تعداد مجروحین در این اعتراضات بالغ بر ۴ هزار نفر است. شمار دستگیرشدگان تظاهرات به ۱۲ هزار نفر رسیده است. در روز ۲۶ آبان ماه زمزمههایی مبنی بر یک طرح دوفوریتی برای توقف طرح گرانی بنزین در مجلس مطرح شد، اما علی خامنهای در سخنانی حمایت خود را از حذف یارانه بنزین اعلام کرد و این طرح را عملاً کنار زد. خامنهای همچنین از نیروهای امنیتی خواست به وظایف خود در برقراری امنیت و خاموش کردن تظاهرات عمل کنند.[۳]