زندان کهریزک

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
نمای بیرونی بازداشتگاه کهریزک

زندان کهریزک یا بازداشتگاه کهریزک موسوم به ۲۱۰ (در مکاتبات رسمی جمهوری اسلامی)، در شهر سنگ از توابع شهر ری در استان تهران قرار دارد که در دوران ریاست قالیباف برای نیروی انتظامی تأسیس شد. سابقه تاسیس بازداشتگاه کهریزک که اکنون با نام «سروش ۱۱۱» فعالیت می‌کند، به سال ۸۰ می رسد ولی از مردادماه سال ۱۳۸۸ و پس از انتشار خبر کشته شدن «محسن روح‌الامینی» به طور وسیع مطرح شد. او فرزند «عبدالحسین روح‌الامینی»، دبیر کل حزب «عدالت و توسعه» و مشاور وزیر بهداشت بود.

بازداشتگاه کهریزک، ابتدا به عنوان اردوگاه بازپروری برای معتادان و تنبه جوانان محلات و برای حبس جوانان غیرمنطبق بر معیارهای ایدئولوژیک جمهوری اسلامی در جنوب غرب تهران ساخته‌شد تا به آن‌ها پیش از اعزام به زندان‌ها درسی فراموش‌ناشدنی بدهند. ساخت این اردوگاه بخشی از طرحی به نام «امنیت اجتماعی» بود که تنبیه جوانان برای رفتارهای غیراسلامی را هدف قرار می‌داد. این جوانان در کنار لات‌ها و معتادان قرار می‌گرفتند که خود نوعی تنبیه مضاعف برای جوانان معترض به ایدئولوژی اسلامی و شرایط پلیسی جامعه بود.[۱]

زندان کهریزک طی سالیان در عملیات‌های مختلفی مانند، تخریب محله خاک‌سفید مورد استفاده قرارگرفت. این بازداشتگاه تا اواسط سال ۱۳۸۸ ناشناخته بود، اما در جریان قیام سال ۱۳۸۸ شهرت جهانی پیدا کرد.

اعزام جوانان معترض به کهریزک، مستقیما تحت اشراف بیت رهبری و زیر تظر دادستان تهران بعنوان عامل بیت رهبری انجام گرفت. می‌توان گفت مسئول مستقیم جنایات انجام گرفته در کهریزک شخص علی خامنه‌ای است که با دستور سرکوب در نماز جمعه ۲۹ خرداد ۱۳۸۸ دستور قلع و قمع معترضان را صادر کرد. محاکمه ماموران انتظامی و صدور حکم برای ماموران سطح پایین در حد استوار (سازمان قضایی نیروهای مسلح، ۹ تیر ۱۳۸۹) و سپس تعلیق قضایی سه نفر از مسئولین ارشد دادستانی تهران توسط شعبه یک دادگاه انتظامی قضات تحت فشار خانواده‌ها تنها جهت دلخوش کردن افراد نزدیک به حکومت مانند: عبدالحسین روح‌الامینی صورت گرفت.[۱]

کهریزک نمونه‌ی بارز همکاری بیت رهبری، قوه‌ی قضائیه، نیروی انتظامی، لباس شخصی‌ها در استفاده از نیروی قهر و تحقیر مافوق تصور علیه معترضان و جویندگان حق حاکمیت مردم ایران است.

کهریزک به روایت بهروز صبری

بهروز صبری سلماسی از عاملین اصلی آزار و اذیت جنسی بازداشت‌شدگان زندان کهریزک، متولد تهران در سال ۱۳۵۶ می‌باشد که در جریانات ضرب و شتم دانشجویان در حادثه کوی دانشگاه در سال ۱۳۸۸ نقش محوری داشت. نامبرده در بسیاری از فعالیت‌های تروریستی سپاه قدس نیز نقش داشت. دفترچه یادداشت‌های روزانه وی که حاوی بسیاری از جنایات وی بود، توسط یکی از سربازان وظیفه ربوده‌شد و به دست مهدی کروبی افتاد و زمینه رسوایی جمهوری اسلامی را فراهم کرد. نام وی پس از اعتراضات ۲۵ بهمن ۱۳۸۹ توسط برخی از رسانه‌ها فاش شد.

زندانیان در بدو ورود به کهریزک، برهنه فقط با یک زیرشلواری مجبور بودند روی سنگ و خار و خاشاک و آسفالت سینه‌خیز بروند و هم‌زمان مورد ضرب و شتم قرار می‌گرفتند یا تا حد ضعف «بشین پاشو» و «کلاغ‌پر» می‌رفتند. تعدادی از بازداشت‌شدگان به دلیل شدت جراحات وارده و شرایط نامناسب نگهداری‌شان در بازداشتگاه، کشته‌شدند و نیروهای امنیتی با تهدید خانواده‌های آنان از اعلام اسامی و دادخواهی این خانواده‌ها جلوگیری نمودند. بازداشت‌شدگان که از زمان بازداشت تا روز تولد فاطمه زهرا حق استفاده از حمام را نداشتند، در این مدت به بیماری‌هایی نظیر شپش مبتلا شدند. سوله کهریزک در این زمان فاقد آب، تهویه، وسایل گرم کننده و خنک کننده، هرگونه کف پوش، موکت و تخت خواب، نور کافی، سرویس بهداشتی قابل استفاده و حمام بوده‌ است. کمپ کهریزک تا سه ماه آب لوله کشی نداشت و زندانیان تا سه ماه حق نداشتند برای دستشویی از آب استفاده کنند. آب فقط به شرط کتک و کابل خوردن به آن‌ها داده می‌شد. تا یک ماه اول آب را از گالن‌های گازوئیل می‌خوردند که موجب تهوع و استفراغ می‌شد. در دو ماه اول، هر زندانی می‌توانست فقط در ساعت‌های ۱۰ صبح و ۱۰ شب، ۳ دقیقه از دستشویی استفاده کند و به شرط کتک خوردن و سینه خیز رفتن و عوعو کردن مانند سگ، از آب استفاده کند. البته در ۲۰ روز اول در را باز نمی‌کردند و بازداشتی‌ها مجبور بودند همان‌جا که زندگی می‌کنند جلوی هم ادرار و مدفوع کنند، بعد از ۲۰ روز که در را باز کردند کف سوله را با آب فشار قوی شستند.

در یادداشت‌های روزانه بسیجی بهروز صبری سلماسی که از شکنجه‌گران با سابقه بازداشتگاه کهریزک آمده‌است:

«غذا دو وعده در ساعت ۱۶:۳۰ و ۲۱:۳۰ میان زندانیان پرتاب می‌شد که شامل یک چهارم نان لواش و یک سیب‌زمینی بسیار کوچک (تقریبا ۵۰ گرمی برای هر نفر) بود. گاهی افرادی که ضعیف‌تر بودند و تاکنون این مکان‌ها را ندیده بودند را وادار می‌کردند برای دریافت غذا چهار دست و پا مثل سگ پارس کنند و سیب زمینی را با دندان از روی زمین بردارند. در اثر سوء تغدیه به زودی زندانیان چنان وضعی پیدا کردند که با هر ضرب و شتم کوچکی بی‌هوش می‌شدند و بیشترشان یک سوم تا نصف وزن خود را از دست‌دادند. زندانیان کهریزک که اکنون به زندان‌های دیگر منتقل شده‌اند هنوز به شرایط عادی برنگشته‌اند و به انواع بیماری‌های گوارشی مبتلا هستند. در کهریزک کمتر از نیم متر جا برای هر کسی بود و زندانیان گاهی مجبور بودند نوبتی بخوابند.»

برج نگهبانی بازداشتگاه کهریزک

ضرب و شتم زندانیان با باتوم، کابل، سیم‌های برق بافته‌شده و شوک الکتریکی انجام می‌شد. دست و پای آن‌ها را به صورت کمانی و قپانی می‌بستند و کتک می‌زدند. گاهی هم با دست و پای بسته آنها را تاب داده و پرت می‌کردند. گاهی هم دست‌ها و پاهای زندانیان را به همدیگر می‌بستند. گاهی کف پای زندانیان را می‌زدند و سپس مجبورشان می‌کردند روی پاهای ملتهب خود راه بروند. گاهی برای تحقیر و وحشت، عورت آن‌ها را جلوی دیگر زندانیان نشان‌داده و با باتوم و شیشه به آنها تجاوز می‌کردند و در صورتی که زندانی می‌پذیرفت تا فحش‌های بسیار رکیکی به خود دهد، شکنجه متوقف می‌شد.

گاهی زندانیان به تخت سربازان بسته می‌شدند و دیگران باید روی آن‌ها ادرار می‌کردند. بسیاری از زندانیان دچار مشکلات روحی روانی شدند و ۱۳ نفر تا ۳۰ مهر ۱۳۸۸ کشته شدند. کسانی که دست و پای‌شان می‌شکست به بیمارستان برده نمی‌شدند، زیرا از بیمارستان سجاد فقط برای موارد منجر به مرگ استفاده می‌شد و شکستگی دست و پا مورد اورژانسی محسوب نمی‌شد. بسیاری از این شکستگی‌ها به طور کج جوش خورده‌است. از سه قلاده سوسمار نیز برای آزار بازداشتی‌ها استفاده می‌شد.

در اردوگاه مرگ کهریزک یک سولۀ مستطیلی شکل ایجاد شده بود و این سوله را قفس‌بندی کرده‌بودند، مساحت هر قفس در حدود ۳۰ متر مربع بود. در هر کدام از این قفس‌ها بین ۴۰ الی ۶۰ نفر جا می‌دادند که زندانیان تقریبا فقط قادر به ایستادن باشند. در این سوله در حدود ۲۰۰ نفر از دستگیرشدگان قیام مردم ایران و تعدادی از زندانیان عادی نگهداری می‌شدند.

دستگیرشدگان به محض ورود به این زندان تحت شکنجه قرار می‌گرفتند. شکنجه و زدن ضرباتی که معمولاً سر و صورت زندانی و نقاط حساس بدن او را هدف قرار می‌دادند. شکنجه‌گران با استفاده از ابزارهای شکنجه مانند باتوم، لوله‌های فلزی، نبشی و شلاق شکنجه می‌کردند و بیشتر به سر زندانی می‌کوبیدند. شکنجه‌گران در مواردی بر روی زندانیان آب گرم می‌ریختند که یکی از موارد شکنجه معمول آنها بود. سروان پاسدار زندی معاون اردوگاه مرگ کهریزک پس از شکنجه‌های بسیار با یک وسیله فلزی به سر شهید راه آزادی مردم ایران محسن روح‌الامینی می‌کوبد و در حالی که خون از سر او جاری بود بدستور وی توسط شکنجه‌گرانی به نامهای سید موسوی و سید حسینی از پا آویزان می‌شود و مدتها بدین صورت می‌ماند که همچنان خون از سر او جاری بود. [۲]

آنها همچنین حکم مرگ افراد را داشتند و خود می‌توانستند تصمیم بگیرند و به اجرا در بیاورند. البته مرگ در زیر شکنجه‌های سبعانه و قرون وسطائی صورت می‌گرفت و مرگ اکثر جانباختگان بصورت تصادفی نبوده، بلکه با طرح، تشخیص و تصمیم قبلی و در زیر شکنجه‌های طاقت‌فرسا و غیرانسانی که بطور سیستماتیک و علیه تمامی زندانیان صورت می‌گرفت. آنها قربانیان خود را انتخاب می‌کردند و در زیر شکنجه به قتل می‌رساندند. بنابه گفتۀ شاهدین در مجموع کسانی که به قتل رسیدند در حدود ۱۵ الی ۲۰ نفر می‌باشند. پیکر آنها را لای پتو می‌پیچاندند و در وانتی قرار می‌دادند و به سردخانه کهریزک تحویل می‌دادند.

کهریزک به روایت رضا ذوقی

«از لحظه بازداشت تا انتقال به کهریزک ضرب و شتم‌های وحشتناک شدیم لباس‌هایمان پاره شده‌بود… دو اتوبوس بودیم به کهریزک بردند… در آنجا راننده اتوبوس می‌گفت ظاهرا داخل کهریزک جا ندارد دعا کنید اینجا شما را پذیرش نکنند و به زندان اوین بروید… به کهریزک رفتیم … ما را به صف کردند لخت‌مان کردند لوله پی وی سی هم دائم بالا سرمان بود یا به ما می‌خورد یا به دوستانمان…شرایط خیلی بدی بود… ۵ روزی که در داخل کهریزک بودیم یک عمر گذشت. هر لحظه خاطراتی داریم که از ذهن‌مان پاک نمی‌شود… شب اول ما را به قرنطینه یک زیرزمین بردند. محوطه ۶۰ متری. هیچ امکاناتی نبود… دستشویی در و پیکر نداشت… شرایط بهداشتی وجود نداشت. گرمای بیش از حد آنجا خیلی ما را اذیت می‌کرد… در یک فضای ۶۰ متری ۱۴۰ نفر جمعیت بودیم از شدت گرما همه عرق می‌ریختیم… از روز قبل که دستگیر شده بودیم، چیزی نخورده بودیم ۲۴ ساعت ما چیزی نخوردیم به کهریزک رسیدیم … آنجا هم … لوله خوردن دیگر عادی شده بود آنقدر لوله خوردیم…»

«روز اول گفتند اینجا شپش داره باید لباس تان را برعکس بپوشید بعد دیدیم کرم و شپش و … هست… آنجا را آخر دنیا حس می‌کردیم… نه کسی صدای ما را می‌شنید و نه …

…بعد آمدند گفتند اینجا شپش داره باید سم‌پاشی کنیم… ما را به حیاط بردند و بلافاصله بعد از سم‌پاشی گفتند باید داخل بروید… شرایط به قدری بد بود که برخی بیهوش شده‌بودیم… از حال رفتیم… بچه ها آنقدر سروصدا کردند و به در کوبیدند که مجدد اجازه دادند به حیاط برگردیم… که آن حیاط برایمان حکم طلا داشت… یکی از شعارهایی که مجبور می‌کردند بگیم می‌پرسیدند:«اینجا کجاست؟» ما باید می‌گفتیم: «کهریزک» بعد می‌گفتند: «کهریزک کجاست؟» ما باید می گفتیم: «آخر دنیا» بعد می‌گفتند: «از غذایتان راضی هستید؟» ما باید می‌گفتیم: «بله قربان» این شعارها را روزی دوبار باید تکرار می کردیم..»

«مشکل گرما، بهداشت، آب غیرآشامیدنی، شکنجه‌های جسمی… روی آسفالت داغ کلاغ پر و چهاردست و پا می‌رفتیم همزمان لوله می‌خوردیم… در همان محوطه ۶۰ متری گرم روزی دو بار دود گازوئیل مربوط به ژنراتور برق آنجا از دریچه نزدیک سقف زیرزمین وارد اتاق می‌کردند بدون استثنا اگر زخمی روی بدن بود چرک و عفونت کرده بود. از چشم همه به جای اشک چرک سفید بیرون می‌آمد.»[۳]

روایت مسعود علیزاده

مسعود علیزاده از شاهدان کهریزک پس از خروج از کشور مشاهدات خود را این چنین افشا کرد:

«من مسعود علیزاده سال ۱۳۶۲ در شهر تهران به دنیا آمدم. از کودکی دوست داشتم که روزی مهندس شوم و در کنار آن هم به کار خوانندگی ادامه دهم؛ اما این آرزوها برای من گویی خیلی بزرگ بود. در زمانی که فقط ۱۷ سالم بود، پدرم به خاطر چربی خون و دیابت درگذشت؛ سن ۱۷ سالگی بهترین سن جوانی است، ولی من در آن سن حکم یک پدر را در خانه داشتم و برای مخارج زندگی شروع به کار کردم، فوت پدرم برای من و خانواده بسیار سخت بود و تا به امروز هم نتوانستم پدرم را از یاد ببرم و جای خالی پدر همیشه در زندگی ما احساس می‌شود …همیشه به عملکرد جمهوری اسلامی انتقاد داشتم، چرا که نفس کشیدن هم در جمهوری اسلام جرم بوده و هست... تقلب و کودتای گسترده‌ای در انتخابات ۱۳۸۸ شکل گرفت، همه در شوک و اندوه بودیم. از اینکه به بازی گرفته شده‌بودیم، بسیار ناراحت بودم. سعی کردم برای رای گمشده‌ام بیرون بروم، در بیشتر راهپیمایی‌ها شرکت داشتم تا اینکه روز ۱۸ تیر دستگیر و روانه پلیس پیشگیری شدم، فردای آن روز ما را به حیاط بردند و حیدری‌فر یک کاغذی که اتهام اقدام علیه ملی، توهین به رهبری، توهین به رئیس جمهور و تخریب اموال عمومی در آن نوشته‌بود جلوی ما گذاشت و گفت امضا کنیم و هر کس امضا نمی‌کرد کتک می‌خورد و چند نفر از دوستان زمانی‌که پرسیدند «کهریزک کجاست؟» حیدری‌فر گفت: «تا آخر تابستان کهریزک هستید اگر زنده ماندید آن وقت می‌فهمید کهریزک کجاست.» وقتی وارد کهریزک شدیم مجبورمان کردند در مقابل همدیگر (از بچه هفده ساله تا پیرمرد شصت ساله) لخت شویم که خیلی برای ما شکنجه آور بود. «ما حدود ۱۳۶ نفر بودیم و در داخل قرنطینه یک عده از مجرمین خطرناک را داخل کردند و شروع کردند به اذیت کردن ما.»

«مسعود علیزاده» یکی از جان به دربردگان کهریزک است که به شهادت حاضران در این بازداشتگاه، از مرگ حتمی نجات پیدا کرده بود. او را با دو دو پابند آهنی به یک میله آویزان می‌کنند. پابند‌ها تیز بوده و تمام مدت از مسیر حلقه‌ها، خون جاری می‌شده است. در‌‌ همان وضعیت، با لوله «پی وی سی» شروع می‌کنند به زدن او:

«از افسر نگهبان پرسیدیم این جا کجا است؟ جواب داد این جا آخر دنیا است؛ جایی که خدا هم آنتن نمی‌دهد. اگر زنده ماندید، بعدش می‌فهمید این جا کجا است.»

با یادآوری روزهای تلخ گذشته،‌ صدایش به وضوح شروع می‌کند به لرزیدن:

«همه ما را برهنه کردند؛ به بهانه شپش و تفتیش کردن. با پای برهنه روی آسفالت داغ تابستان نگه‌مان داشتند؛ جوری که کف پا‌هایمان پر از تاول شده بود. بعد از ساعت‌ها زیر آفتاب ماندن، ما را که حدود ۱۷۰ نفر بودیم، جایی بردند که ظرفیت ۶۰ نفر داشت. هوا نبود، زخم‌هایمان عفونت کرده بودند و از آب آلوده چاه می‌خوردیم که تصفیه نشده بود. با‌‌ همان شرایط، افسر نگهبان دستور داد یک سر لوله موتورخانه را وصل کردند به آن اتاق. دود همه جا را گرفته بود. راست می‌گفتند، آن جا آخر دنیا بود.»

او از برخورد گزینشی رسانه‌های بیرون از ایران برای پوشش اخبار مربوط به کهریزک گله می‌کند و خاطرات امیر جوادی فر را به یاد می‌آورد:

«یک بار کنار دست شویی امیر را دیدم که می‌خواست آب بخورد. از من پرسید تو می‌دانی چرا یکی از چشم‌هایم نمی‌بیند؟ دلم نمی‌خواست بگویم کور شده‌ای پسرجان. دلم می‌خواست هر جور شده به او دل‌داری بدهم. مدام با صدای بلند مادرش را صدا می‌کرد. می گفت مادرجان بیا ببین من چرا نمی‌بینم؟ تازه بعد از آزادی بود که فهمیدم مادر امیر پنج سال قبل از آن مرده بوده و او از روح مادرش کمک می‌خواسته است.»

مسعود این ماجرا را چندین بار تعریف و هر بار بغض ‌کرد:

«روز آخر بود. می‌خواستند ما را منتقل کنند اوین. امیر نشسته بود کنج حیاط. سرهنگ [فرج]‌ کمیجانی، [رییس وقت بازداشتگاه کهریزک] آمد به جرم این که امیر نشسته بود توی سایه، با پوتین به سر و صورتش زد. آن قدر او را زد تا امیر از سایه خودش را کشاند به سمت آفتاب. توی اتوبوس که نشستیم، دیگر امیر نای نفس کشیدن نداشت. التماس می‌کرد برای یک قطره آب.»[۴]

حمید حجاری‌ها از قربانیان کهریزک

حجاری‌ها می‌گوید دو روز قبل از مرگ مشکوک رامین پوراندرجانی، او را ملاقات کرده و او به صراحت گفته‌بود برای روز دادگاه تهدید شده‌بود:

«دکتر به من و مسعود گفت دفتر خاطراتی دارد که برای خودش گزارشات روزانه و خاطرات مهمش را به ثبت رسانده و روز دادگاه می‌خواهد حقایقی را افشا کند. حقایقی که هرگز افشا نشد چون او هیچ وقت به دادگاه نرسید.»

حجاری‌ها روایت می‌کند:

«به اوین رسیدیم، تمامی مامورین حاضر در اوین با ماسک مشغول تکمیل فرم‌ها و تحویل گرفتن بازداشتی‌هایی که بوی تعفن می‌دادند. محسن روح‌الامینی هم در حیاط اوین دراز کشیده‌بود…چه کسی فکر می‌کرد محسن هم پر خواهد کشید. وارد اندرزگاه شدیم نوبت به نوبت، دوش گرفته بودیم و اتاق ١ را با تعدادی از بچه ها به ما دادند. هنوز تخت خالی بود، محمد کامرانی وارد اندرزگاه شد، رنگ و روش سفید شده بود، بهش گفتم برات تخت نگه داشتم دوش بگیر و بیا اینجا، گفت ببینم چی می‌شه. رفت و دیگه ندیدمش. مسعود علیزاده خبر سرگیجه و زمین خوردنش را برایم آورد و گفت بردنش بیرون.[۴]

جمیدرضا توسلیان از شکنجه‌شدگان کهریزک

«حمیدرضا توسلیان هستم، متولد نوزدهم-ماه دوازده- یکهزار و سیصد و شصت و پنج، در شهر تهران.

در ادامه اعتراضات مردمی به نتایج انتخابات و به نتیجه نرسیدن آن، در روز هجدهم تیرماه سال ٨٨ تصمیم بر آن داشتیم که ضمن زنده نگه داشتن یاد و خاطره جانباختگان و آسیب‌دیدگان کوی دانشگاه به ادامه اعتراضات مسالمت‌آمیز خود استمرار دهیم که قبل از پیوستن به خیل جمعیت در وسیله نقلیه ‌خود همراه با سه تن دیگر از دوستانم توسط نیروهای بسیج در حوالی میدان انقلاب دستگیر شدیم بعد از دستگیری توسط بسیج و تحویل به نیروی انتظامی به ساختمان پلیس در میدان انقلاب منتقل شدیم و فردای آن روز توسط دادیار حیدری‌فر با حکمی عمومی و غیر‌واقع به سلب آسایش عمومی، اقدام علیه نظام و امنیت ملی، ارتباط با شبکه‌های ماهواره‌ای خارجی و توهین به رهبری و‌…‌ متهم و روانه بازداشتگاه مخوف کهریزک شدیم.

...پس از سرخورده شدن از اتفاقات بوجود آمده به این اعتقاد رسیدم که مردم ایران فقط قبل از انتخابات برای حکومت جمهوری اسلامی مهم می‌شوند و بعد از آن ارزش چندانی برای نظر و شان انسانی افراد قائل نیستند.»

حمیدرضا توسلیان در پاسخ اینکه اگر با عاملین آن جنایت مواجه شود چه خواهد کرد؟ توضیح داد:

«نه میل دارم جوابی احساسی و شاعرانه به آن دهم و نه تمایلی به آن دارم که اصلا با آنان رو به رو شوم. هیچگاه نمیتوانم نه ببخشم نه فراموش کنم. ولی اگر به دنبال جوابی درست بخواهم باشم تنها پاسخ ‌درخواست اشد مجازات برای آنان است.

در مورد اینکه نظر مردم چگونه بود این را باید بگویم که در ابتدا طرف با تعجبی بسیار می‌گوید:

«کهریزک!؟ تو هم کهریزک بودی؟ چه بر سرتان آوردند؟ شکنجه‌های آنجا به چه شکلی بود؟ آیا تجاوز واقعیت دارد!؟ و پاسخ من سکوتی پر از درد است.»[۳]

مهدی کروبی یکی از نامزدهای انتخاباتی در سال ۱۳۸۸ در نامه‌ای به هاشمی رفسنجانی صریحاً به تجاوز به دختران و پسران بازداشت شده اشاره کرده‌است. مجید انصاری، معاون سابق رئیس‌جمهوری ایران و عضو مجمع روحانیون مبارز، در گفتگو با خبرگزاری جمهوری اسلامی، ایرنا، درباره‌ی درخواست مهدی کروبی از هاشمی رفسنجانی، برای بررسی موضوع «تجاوز به زندانیان» گفته‌است:

تصویر دیگری از کهریزک

«با کمال تاسف این‌ها صحت دارد و آدم باید به قول امیرالمؤمنین آرزوی مرگ کند که در جمهوری اسلامی کار به اینجا برسد که چنین فجایعی رخ دهد… نه یک مورد بلکه متعدد بوده‌است».[۵]

شکنجه‌گران کهریزک

اسامی شماری از شکنجه‌گرانی که تا کنون تعدادی از جوانان ایرانی را زیر شکنجه در زندان کهریزک به قتل رساندند به شرح زیر است:

سعید مرتضوی

رئيس ستاد مبارزه با قاچاق کالا و دادستان پيشين تهران تا ماه اوت ۲۰۰۹. وی به عنوان دادستان تهران احکام بازداشت صدها تن از فعالان، روزنامه‌نگاران و دانشجويان را صادر کرد. پس از اينکه نقش وی در کشته شدن سه تن از معترضان در کهريزک به اثبات رسيد در اوت ۲۰۱۰ از مقام خود کنار گذاشته‌شد.

علی‌اکبر حیدری‌فر

علی‌اکبر حیدری‌فر نفر اعزام‌کننده دستگیر‌شدگان به کهریزک

علی‌اکبر حیدری‌فر در مقام قاضی کشیک و دادیار دادسرای امنیت تهران در سال ۱۳۸۸ در جریان اعتراضات به نتایج دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری در آن سال، نقش مهمی در بازداشت، سرکوب، شکنجه و قتل معترضان داشته است. او به عنوان معاون امنیتی دادستان وقت تهران، سعید مرتضوی، نقش اصلی را در فرستادن معترضان بازداشت شده به بازداشتگاه کهریزک داشت. او به همین دلیل در فروردین ۱۳۹۰ از سوی اتحادیه اروپا در لیست تحریم‌های حقوق بشری قرار گرفت.

او خود خود مهرماه ۱۳۹۶ در گفتگویی با روزنامه شرق چاپ تهران به صراحت گفت که فرستادن بازداشت شدگان اعتراضات سال ۸۸ به دستور مستقیم او صورت گرفته است. حیدری‌فر:

«در ۱۹ تیر [۱۳۸۸] از ۲۷۰ نفر باقی‌مانده [افراد بازداشت شده] بنا به تشخیص شخصی خودم به آن دلیل که در اوین فضای مناسب برای نگهداری آنها موجود نبود، پس از رایزنی با مسئولان کهریزک و تهیه فضای مناسب، ۱۴۰ نفر به بازداشتگاه کهریزک و ۱۴۰ نفر را به اوین اعزام کردم.»

به گفته حیدری فر همه افرادی که در ۱۸ تیرماه ۱۳۸۸ در اطراف دانشگاه تهران بازداشت شده بودند با اتهام اغتشاش روبرو بوده‌اند:

«شرایط پیرامونی دانشگاه تهران به شکلی بود که در آن ساعت‌ها هیچ‌گونه حرکت عادی از قبیل خانه عمه یا خاله را توجیه نمی‌کرد و هرگونه حضور به معنای حمایت و حضور در اغتشاش بود که در نهایت درگیری ایجاد شد و ۱۲ مامور ناجا مجروح و ۷۰۰ نفر دستگیر شدند.»

علی اکبر حیدری فر همچنین به صراحت گفته است که از اقدام خود در اعزام بازداشت شدگان به کهریزک پشیمان نبوده و توبه نمی‌کند چرا که این کار را برای «دفاع از نظام و حریم ولایت» انجام داده است.

در نتیجه اعمال شکنجه‌های طاقت فرسا، ضرب و شتم بازداشت‌شدگان و همچنین عدم ارائه امکانات بهداشتی و درمانی به مجروحان محسن روح‌الامینی، محمد کامرانی، امیر جوادی‌فر، رامین آقازاده قهرمانی و احمد نجاتی‌کارگر که در این بازداشتگاه نگهداری می‌شدند جان خود را از دست دادند.

علی‌اکبر حیدری‌فر به عنوان قاضی کشیک و معاون امنیتی دادستان وقت تهران در سال ۸۸ در مرگ پنج نفر از بازداشت شدگان اعتراضات ۱۸ تیر ماه آن سال در زندان کهریزک نقش مستقیم داشته است. [۶]

قاسم رضایی

قاسم رضایی، جانشین فرمانده نیروی انتظامی در برنامه دستگیری افرادی که آنها را اراذل و اوباش می‌نامند به ماموران پلیس دستور داد در صحنه درگیری، دست و پای کسانی که قمه دارند را بشکنند.

او در ویدیویی که خبرگزاری ایرنا منتشر کرد خطاب به ماموران گفت: باید کاری کنید که قمه را بیاندازد. یعنی دست نداشته‌باشند. اگر این افراد را در صحنه درگیری بازداشت کردید و سالم بودند باید پاسخ دهید که چرا سالم‌اند. باید دستشان شکسته و نیم‌تنه آن‌ها افتاده باشد. اگر قداره کشیدند باید قلم پایشان را بشکنید.[۷]

احمدرضا رادان

احمدرضا رادان جانشین فرمانده نیروی انتظامی،[۸]

برخی از اظهارات رادان در زندان کهریزک خطاب به زندانیان:

ما از بالاترین مقامات کشوری و امنیتی و قضایی دستور داریم که اینگونه عمل کنیم و مامورین تنها دستورات را اجرا می‌کنند و در سیر بازجویی‌های فنی به تمام مامورین پلیس امنیت می‌گویم که برخورد کنید و بزنید و اگر کسی کشته‌شد من پاسخ خواهم‌داد... آنقدر اینجا شکنجه می‌شوید و بی آب و غذا نگه داشته‌می‌شوید تا اندازه موش شوید و از میان میله‌های سلول‌های بازداشتگاه رد شوید و تازه این موقع است که اگر زنده ماندید به دادگاه و زندان دیگر منتقل می‌شوید.[۹]

عامریان (عامری) معاون رادان،

کشمیری (از دستیاران رادان)،

حقی فرمانده گارد،

کومیجانی رئیس بازداشتگاه کهریزک،

افسر نگهبان خمیس‌آبادی قاتل امیر جوادی‌فر،

سروان پاسدار زندی معاون اردوگاه کهریزک،

پاسدار سید موسوی قاتل محسن روح‌الامینی،

افسر پاسدار سید حسینی افسر نگهبان زندان کهریزک،

حسین فدایی،

سرتیپ مسعود صدرالاسلام فرمانده سابق اطلاعات ناجا،

بهروز صبری سلماسی از شکنجه‌گران کهریزک،

حسین عمویی از شکنجه‌گران کهریزک و هشت نفر از افراد گارد که با نقاب زندانیان را مورد شکنجه قرار می‌دادند.

شهدای کهریزک

مسعود علیزاده از قربانیان بازداشتگاه کهریزک در باره‌ی شهدای این زندان مخوف می‌گوید:

«در حقیقت پرونده کهریزک مربوط به تمامی ۱۳۶ نفر است و در آنجا همه مورد نقض حقوق بشر قرار گرفتند و هزینه دادند که متاسفانه باعث مرگ سه نفر از دوستانمان شد. ولی باید به همه افراد در آنجا بها داده‌شود و اخبارشان پیگیری شود چرا که به طور مثال پس از بازداشت دو نفر که برادر بودند مادرشان که اطلاعی از سرنوشت آن‌ها نداشت دو روز پس از آزادی آن‌ها درگذشت و این هزینه کمی نیست، یا رامین‌ پوراندرجانی پزشک بازداشتگاه کهریزک که با نیروی انتظامی و سعید مرتضوی دادستان وقت تهران همکاری نکرد و به طور مشکوکی کشته شد و هیچ‌گاه پرونده کشته شدن رامین مورد بررسی قرار نگرفت. همینطور رامین آقازاده قهرمانی، که عبدالحسین روح‌الامینی کشته‌شدن او را فاش کرد و به عنوان چهارمین قربانی کهریزک شناخته‌شد و تا به امروز به پرونده او رسیدگی نشد و نیروی انتظامی از مادر مسن رامین آقا‌زاده به زور رضایت گرفت. دکتر سودبخش هم یکی از پزشکان کهریزک بود که ایشان هم به دلیل همکاری نکردن با نیروی انتظامی به طور مشکوکی به قتل رسید. احمد نجاتی کارگر هم یکی دیگر از قربانیان کهریزک است.»

در بازداشتگاه کهریزک افراد زیادی زیر شکنجه به قتل رسیدند. سه تن از مشهورترین این شهدا عبارتند از:

محسن روح‌الامینی

«محسن روح‌الامینی» فرزند دکتر عبدالحسین روح‌الامینی رئیس سابق انستیتو پاستور، مشاور محسن رضایی و دبیرکل حزب اصولگرای توسعه و عدالت در جریان اعتراضات مردمی به نتایج انتخابات دستگیر و پس از مدتی جنازه او به خانواده‌اش تحویل داده‌شد.

محسن روح‌الامینی

علت مرگ محسن روح‌الامینی بیماری مننژیت اعلام شد اما پس از مراسم خاکسپاری، پدر او اعلام کرد که هنگام تحویل جنازه متوجه شد که فرزندش مورد شکنجه قرارگرفته، دهان او خردشده و فرق سرش شکاف برداشته‌بود.[۱۰]

روایت مسعود علیزاده از محسن

«موقعی که مأموران بازداشتگاه کهریزک مرا زدند، من خیلی تب بالایی داشتم. محسن در آن شب لباسش را در آورد که مرا باد بزند من تازه آنجا بود که فهمیدم به خاطر اینکه زخم‌های پشت کمرش همه عفونت کرده، سرپا می‌خوابید، بعدها فهمیدم که به خاطر زخم‌هایش سرپا می‌خوابید که آلوده نشود. یک بار که می‌خواستند موهای ما را بزنند، محسن موهای خیلی بلندی داشت برگشت به آقایی که داشت موهای او را می‌زد گفت شما موهای مرا می‌توانید بزنید و ظاهر مرا عوض کنید ولی عقیده مرا که نمی‌توانید بزنید عوض کنید.»[۱۱]

روایت رضا ذوقی از زندانیان کهریزک:

«بچه‌ها ناامید شده بودند محسن روح‌الامینی نزدیک من بود بلند شد گفت اگر اینجا هستیم به خاطر هدف و آرمانی هستیم نباید ناامید شویم. نهایت می‌خواهیم کشته شویم ولی مطمئن باشید فقط کشته نمی‌شویم… اسم‌مان زنده می‌ماند و در آینده از ما به عنوان قهرمان یاد می‌کنند.. ناامید نباشید...»[۳]

یکی دیگر از بازداشتی‌های کهریزک چنین روایت می‌کند:

«ابتدا ما را لخت و عریان کردند و وکیل بند و کمک‌هایش شورت و جوراب‌های ما را در آوردند و بعد لباس‌هایمان را پشت و رو پوشاندند و بعد ما را با لوله کتک زدند. روز دوم روی آسفالت داغ می‌غلتاندند و با پای برهنه کلاغ‌پر و پامرغی می‌بردند و هر کس تعلل می‌کرد افسر نگهبان با لوله می‌زد. کف دست‌ها و پا‌ها و زانو‌ها زخم شده و تاول زده بود. وضعیت بهداشت بد بود هوا خیلی گرم بود و آب کم بود و غذا نصف نان و ۴/۱ سیب زمینی دو وعده در روز بود... می‌گفتند اینجا آخر دنیاست و صدایتان به هیچ کجا نمی‌رسد... آقای روح‌الامینی تقاضای عینک کردند و گفتند جایی را نمی‌بینم و مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. بنده چون خودم عینکی هستم به طور واضح نمی‌دیدم که به کدام قسمت ایشان ضربه می‌زدند و صدای جیغ زدن‌ها از سلول بیرون می‌آمد... از دست خمیس‌آبادی چند ضربه کمربند دریافت کرد که منجر به خونریزی سطحی در پشت ایشان شد... روح‌الامینی در روز دوم در حین کلاغ‌پر و در حین کوتاه کردن مو دچار ضربه با لوله به سر و گردن و کمر شده‌بود...

تصویر دیگری از محسن روح‌الامینی

پشتش پر از جوش بود که چرک کرده‌بود و چند بار توی کهریزک به حالت بی‌هوش افتاد که ما آب به صورتش می‌زدیم و او را به هوش می‌آوردیم... خمیس‌آبادی به کمر روح‌الامینی ضربه زد. به شدت عفونت کرد و در روز آخر کمیجانی با لگد به پهلوی جوادی‌فر که از حال رفته بود می‌زد. می‌گفت بلند شو فیلم بازی نکن. در روز آخر من و چند نفر دیگر آخرین نفراتی بودیم که داخل ون سوار کردند و به ما گفتند که سر‌های‌تان را روی صندلی بگذارید و بیرون را نگاه نکنید... روح‌الامینی روی صندلی ردیف جلو نشسته بود و من از میان صندلی دیدم که دستانش قفل شده و من انگشت را در دهانش کردم که لای دندان‌هایش گیر کرد... در بین راه فک ایشان قفل شد... حالش بد شد و تشنج کرد... و بعد یکی از بچه‌ها یک بطری آب معدنی را لای دندان‌هایش کرد تا دهانش را باز نگه دارد بعد وی کف بالا آورد و ما او را خواباندیم کف ماشین، بدنش داغ بود. نبضش تند و قلبش آرام می‌زد وقتی رسیدیم جلو اوین تقریباً نیمه‌جان بود و بعد او را توی حیاط زیر درخت گذاشتند و دیگر او را ندیدم.»

محمد کامرانی

یکی دیگر از شهدای کهریزک محمد کامرانی است که نحوه‌ی شهادت او را یکی از زندانیان پس از خروج از کشور چنین روایت می‌کند:

«حدود دو ساعت بعد برای بچه‌ها ناهار آوردند که نصف لواش بود که بعد از خوردن فهمیدیم به اندازه یک بند انگشت سیب‌زمینی هم روی آن بود و بعد از آن از قرنطینه بغلی حدود ۴۰ نفر هم به ما اضافه کردند که همه آدم‌های سابقه‌دار و معتاد و قاچاقچی بودند که فضا را غیر قابل تحمل هم از نظر اکسیژن هم از نظر روانی و بهداشتی هم از نظر رفتاری [می‌کرد] جوری که اغلب لخت مادرزاد بودند...

بعد از حدود دو ساعت بچه‌ها کم‌کم حال‌شان بد شد و گوشه چشم بچه‌ها شروع کرد به چرک کردن و بعضی‌ها به حالت غش و سکته افتادند که ما آن‌ها را به نزدیک در خروجی بردیم و در اثر فریاد ما یک آقایی که از زندانیان بود و ته‌ریشی داشت و به او حاجی می‌گفتند آمد که من به ایشان گفتم بچه‌ها دارند می‌میرند که ایشان گفت شما را آوردند که اینجا بمیرید که در اثر اعتراض ما که حال بچه‌ها بسیار بد بود، بچه‌ها را به بالا منتقل کردند و داخل حیاط بردند که ما شروع کردیم به کمپرس و تنفس دادن به بچه‌ها که در همین حین زندانی‌های قرنطیه ۲ را هم بالا آوردند که ما تعجب کردیم چون آن‌ها خیلی نحیف و لاغر بودند و بدن‌شان پر از زخم و عفونت و اغلب لخت مادرزاد که من تصمیم گرفتم با مسئول آنجا صحبت کنم.

با دو نفر مسن به طرف ایشان رفتم و گفتم شرایط اینجا خوب نیست اکسیژن ندارد بچه‌ها از بین می‌روند. ایشان گفتند ما هیچ امکاناتی نداریم و جا هم نداریم و ایشان گفتند من هیچ‌کاره‌ام و بعد مرا که سن زیادی داشتم به سلول‌های بالا منتقل نموده و از بچه‌ها جدا شدم و‌‌ همان شب وقتی که برای آمار ما را بیرون آوردند شاهد صحنه وحشتناکی بودم که سه نفر از بچه‌ها را از پا آویزان کرده بودند و به طرز وحشتناکی کتک می‌زدند و می‌گفتند باید بگویید غلط کردیم و بعد از ۱۵ دقیقه آن‌ها را پایین آوردند و به قرنطینه بردند...

محمد کامرانی از قربانیان کهریزک

آب و محل بازداشتگاه کثیف بود و کرم داشت و دود گازوئیل نیز بود... محمد کامرانی که داخل اوین حالت غش و تشنج به او دست داد و رنگش پریده بود و می‌گفت پا‌هایم شل شده که فکر کردم قند خونش پایین آمده که بعد از چند روز فوت کرد.»

امیر جوادی‌فر

امیر جوادی‌فر از دیگر معترضان به نتایج انتخابات سال ۱۳۸۸ بود که براثر شکنجه‌های وحشیانه در کهریزک در حین انتقال به زندان اوین جان‌باخت.

شهادت یکی از بازداشتی‌های زندان کهریزک در سال ۱۳۸۸:

«دو نفر زندانی سابقه‌دار مسئول بودند که ما را لخت کنند و ما باید جلو همه لخت مادرزاد می‌شدیم و لباس زیر و جوراب‌مان را داخل سطل آشغال انداختند و پیراهن و شلوارمان را برعکس کردیم و بعد ما را به سمت زیرزمینی که گوشه محوطه قرار داشت و دو سالن کنار هم بود که سمت راست پر بود... داخل سالن سمت چپ که بعد فهمیدیم قرنطینه شماره ۱ است فرستادند. وقتی داخل شدیم از شدت گرما و رطوبت و بوی بد همگی ایستادیم و شوکه شدیم که فضای بسیار کوچکی برای حدود ۱٢٠ نفر بود که نه هواکشی و نه کولر وجود نداشت و از نظر بهداشتی هم پر از شپش بود... توالت بسیار کثیف و یک شیر آب و محیط کثیف و ما حتی نمی‌توانستیم کنار هم بنشینیم و اکثرا تا صبح نخوابیدند.

نزدیک ظهر بچه‌ها را بیرون آوردند برای آمار که بعد از آمار یک آقایی که از زندانیان همان جا بود به همراه استوار، بنده و سه نفر دیگر را که سن بیشتر داشتیم به بیرون صف منتقل کردند و بعد شروع کردند به تنبیه بچه‌ها. اول با دویدن پای برهنه در آن گرما و بعد از یک شب بی‌خوابی و عدم اکسیژن و بدون خوردن تکه نانی تا آن لحظه... در این حین بچه‌ها را به شدت با باتوم و لگد و مشت می‌زدند و بعد از حدود ده دقیقه دویدن به بچه‌ها گفتند حالا باید کلاغ‌پر بروید که هر کسی امتناع می‌کرد البته در اثر ناتوانی نه نافرمانی به شدت تنبیه می‌شد که بنده در اثر دیدن چنین صحنه‌هایی حالم بد شد و به شدت می‌گریستم... بچه‌ها را حدود ۱۵ دقیقه کلاغ‌پر بردند که بچه‌ها نمی‌توانستند و به زمین می‌افتادند و آن‌ها هم با مشت، لگد و باتوم شدیدا به سر و روی‌شان می‌زدند که بعضی از بچه‌ها از جمله مرحوم امیر جوادی‌فر که از قبل هم توسط افرادی که دستگیرش کرده بودند مضروب شده بود و صدمه دیده بود حال‌شان بد شد که آن‌ها هیچ توجهی نمی‌کردند و این بچه‌ها را می‌زدند.

بعد از آن به آن‌ها گفتند چهار دست و پا روی زمین مانند حیوانات راه بروید که در آن گرما و بر روی آسفالت زانو‌ها و دست‌های بچه‌ها و کف پاهای آن‌ها همه مجروح شده بود و تاول زده بود و همه از درد به خود می‌پیچیدند و ناله می‌کردند. بعد از حدود ۴۵ دقیقه تنبیه ما را دوباره به قرنطینه برگرداندند که بعد از ۵ دقیقه بچه‌ها می‌گفتند خدا کند دوباره ما را به بیرون از اینجا ببرند و تنبیه کنند تا بتوانند نفسی بکشند. یعنی آن قدر کمبود اکسیژن بود و بوی گازوئیل هم که به داخل می‌آمد بچه‌ها ترجیح می‌دادند برای تنبیه بیرون بروند تا در آن فضای نمور و کثیف نمانند.

... در موقع بازداشت از ناحیه فک و صورت آسیب دیده بود... حین دستگیری بر اثر ضرب و شتم دچار شکستگی دنده و آسیب‌دیدگی فک و پارگی قرنیه چشم شده بود... چشم امیر پاره شده بود و چرک کرده بود و واقعاً حالش بد بود... بر اثر نابینایی چشم راست و شکستگی بینی و قفسه سینه در حال درد کشیدن بود... در اثر لوله آب که می‌زدند دنده‌هایش شکسته بود...

روز آخر افسر نگهبان خمیس‌آبادی جوادی‌فر را مورد ضرب با باتوم در حیاط قرار دادند و داشت فوت می‌کرد ولی می‌رفت با دو پا روی شکم او می‌گفت هفته‌ای سه الی چهار نفر در کهریزک بمیرند معمولی است و چشم سمت راست او کور و فک و بینی او شکست...

امیر جوادی‌فر از قربانیان کهریزک

دستبندهای پلاستیکی را به دست‌های‌مان زدند و سوار اتوبوس کردند و ساعتی هم در آن گرما در اتوبوس با پنجره‌های بسته نگه داشتند که حاضر به دادن کمی آب هم نبودند... امیر رو به آسمان روی زمین افتاده بود و توان حرکت نداشت ولی باز هم مامورین اجازه کمک به او نمی‌دادند در طول راه امیر در اتوبوس دیگری حالش بد شد و خون بالا آورد... حالش رو به وخامت رفت و بچه‌ها به راننده گفته بودند که ترتیب اثر نداده بود... ما به استوار رهسپار گفتیم این حالش خوب نیست داره‌ می‌ره، گفت به.... که مرد... در اتوبوس در راه اوین فوت کرد.»

واکنش‌‌های رسمی پس از افشای کهریزک

پس از افشای فجایع کهریزک، علی خامنه‌ای دستور تعطیلی کهریزک و تشکیل کمیته‌ی تحقیق متشکل از نمایندگان سه قوه در دبیرخانه شورای امنیت را می‌دهد و پس از تحقیقات صوری ازجانیان کهریزک قاضی مرتضوی به ۲ سال حبس، انفصال دایم از شغل قضا و ۵ سال انفصال از مشاغل دولتی، محکوم می‌شود که آن را هم متحمل نمی‌شود.

مجرم دیگر علی‌اکبر حیدری‌فر است که در ٢٨ سالگی دادیار شعبه اول دادسرای امنیت تهران می‌شود.

در پاسخ خبرنگار از او که پس از تعلیق از قضاوت کجا مشغول شدید؟ می‌گوید:

پس از تعلیق مشاور نماینده ویژه رئیس‌جمهور و رئیس ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز (آقای سعید مرتضوی) و مسئول هماهنگی امور اطلاعاتی آن ستاد شدم. مشاور مدیرعامل و معاون حقوقی - قضایی بنیاد صبح قریب با مدیرعاملی علی طهرانی‌مقدم، رئیس‌ محکمه حکمیت فدراسیون فوتبال در دوره کفاشیان، عضو کمیته انضباطی باشگاه پرسپولیس، مشاور مبارزه با پول‌شویی هیئت‌مدیره پست‌بانک، مشاور نظارت و بازرسی مدیرعامل بانک مسکن، مشاور حقوقی - قضایی مدیرعامل خانه مطبوعات آقای کاظم‌پور، معاون قضایی مجتمع حل اختلاف اصناف تهران، معاون اجرایی مجتمع حل اختلاف تهران، مشاور امنیتی - انتظامی معاون استاندار وقت تهران (سردار براتلو)، مشاور عالی دبیر کل شورای‌عالی ایرانیان خارج کشور (آقای ملک‌زاده)، مشاور راهبردی اتحادیه تاکسی‌رانی کشور و در نهایت مشاور امنیتی - اقتصادی کانون بانوان بازرگان ایران و معاون حراست فرماندار شیراز. البته هم‌زمان در دانشگاه آزاد و دانشکده پلیس هم تدریس می‌کردم.[۱۲]

انعکاسات جنایت کهریزک

پس از افشای جنایات انجام شده در زندان کهریزک اتحادیه اروپا طی یک جلسه کارگزاران درگیر در این جنایت‌ها را به فهرست تحریم‌های حقوق بشری خود افزود.

تحریم اتحادیه اروپا

اتحادیه اروپا فهرست مقام‌های ایرانی تحریم‌شده را به ۳۲ نفر رساند. به نظر اتحادیه اروپا، این ۳۲ مقام مسئول مستقیم سرکوب اعتراض‌های مسالمت‌آمیز، سرکوب روزنامه‌نگاران، فعالان حقوق بشر، دانشجویان و یا سایر گروه‌هایی هستند که در دفاع از حقوق مشروع خود سخن گفته‌اند.

ویلیام هیگ، وزیر خارجه بریتانیا، روز یکشنبه ۱۲ آوریل اعلام کرد، به اعتقاد اتحادیه اروپا ۳۲ نفری که در فهرست تحریم‌ها قرار گرفته‌اند "مسئول نقض حقوق بشر در ايران" هستند و اتحاديه اروپا توافق کرده تا اقدام‌های شديدتری علیه این افراد به اجرا بگذارد.

اسامی این ۳۲ نفر که در ضمیمه مصوبه وزیران امور خارجه‌ی اتحادیه اروپا آمده، به قرار زیر است:[۱۳]

۱. اسماعيل احمدی‌مقدم: فرمانده نيروی انتظامی جمهوری اسلامی. نيروهای تحت امر وی حملات وحشيانه‌ای بر ضد اعتراض‌های مسالمت‌آميز مخالفان صورت داده‌اند و شب ۱۵ ژوئن ۲۰۰۹ به کوی دانشگاه تهران هجوم بردند.

۲. حسين الله‌کرم: رئيس گروه انصار حزب‌الله و سرهنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی. وی از پايه‌گذاران انصار حزب‌الله بوده که مسئول خشونت‌های بی‌سابقه برای سرکوب اعتراض‌های دانشجويی در سال ۱۹۹۹، ۲۰۰۲ و ۲۰۰۹ است.

۳. عبدالله عراقی: معاون نيروی زمينی سپاه. وی مسئول مستقيم سرکوب تمام اعتراض‌های سال ۲۰۰۹ ايران است.

۴. علی فضلی: معاون فرمانده بسيج و فرمانده سابق سپاه سيدالشهدای استان تهران (تا فوريه ۲۰۱۰). سپاه سيدالشهدا مسئول امنيت استان تهران است و نقش کليدی در سرکوب وحشيانه اعتراض‌های سال ۲۰۰۹ ايفا کرد.

۵. حسين همدانی: فرمانده سپاه محمد رسول‌الله از سال ۲۰۰۹. سپاه محمد رسول‌الله امنيت تهران بزرگ را برعهده دارد و نقش اساسی در سرکوب‌های خشونت‌بار سال ۲۰۰۹ داشته است. اين سپاه همچنين اعتراض‌های روز عاشورا در دسامبر ۲۰۰۹ و پس از آن را سرکوب کرد.

۶. محمدعلی جعفری (عزيز جعفری): فرمانده‌کل سپاه پاسداران. سپاه و قرارگاه ثارالله از سوی محمدعلی جعفری فرماندهی می‌شوند. وی در انتخابات رياست جمهوری سال ۱۳۸۸ به طور غير قانونی دخالت کرد و نقش مهمی در بازداشت و دستگيری فعالان سياسی و همچنين سرکوب اعتراض‌های خيابانی داشت.

۷. علی خليلی: فرمانده سپاه پاسداران و مسئول واحد درمانی قرارگاه ثارالله. وی با ارسال نامه‌ای به وزارت بهداشت جمهوری اسلامی در روز ۲۶ ژوئن ۲۰۰۹، از آن خواست تا هيچگونه سند يا گواهی پزشکی برای مجروحان و کسانی که به دليل اعتراض‌های خيابانی بستری می‌شدند صادر نکند.

۸. بهرام حسينی مطلق: فرمانده سپاه سيدالشهدای استان تهران.

۹. محمدرضا نقدی: فرمانده بسيج. وی به عنوان فرمانده بسيج از اين نيروها برای سرکوب خشونت‌بار اعتراض‌های روز عاشورا سوء استفاده کرد که در نتيجه اين خشونت‌ها، ۱۵ نفر کشته و صدها نفر نيز بازداشت شدند. وی پيش از انتصاب به عنوان فرمانده بسيج در اکتبر سال ۲۰۰۹، مسئول امور اطلاعاتی اين نيرو بود که از بازداشت‌شدگان حوادث پس از انتخابات بازجويی می‌کرد.

۱۰. احمدرضا رادان: معاون فرمانده پليس امنيت ايران. وی که از سال ۲۰۰۸ به اين سمت منصوب شده است مسئول ضرب و شتم، قتل، بازداشت‌های خودسرانه و دستگيری معترضان است.

۱۱. عزيزالله رجب‌زاده: فرمانده پيشين نيروی انتظامی تهران بزرگ (تا ژانويه ۲۰۱۰). وی به عنوان فرمانده نيروی ضربتی پليس تهران بزرگ، بالاترين فرمانده متهم در پرونده کشته شدن بازداشت‌شدگان در کهريزک است.

۱۲. حسين ساجدی‌نيا: فرمانده نيروی انتظامی تهران، معاون سابق پليس امنيت ايران که مسئوليت عمليات نيروی انتظامی را بر عهده دارد. وی متهم به همکاری با وزارت اطلاعات در اقدام‌های سرکوبگرانه در پايتخت ايران است.

۱۳. حسين طائب: فرمانده سابق بسيج (تا اکتبر ۲۰۰۹). وی در حال حاضر معاون فرمانده سپاه در امور اطلاعاتی است. نيروهای تحت امر وی در ضرب و شتم وسيع، کشتار، بازداشت و شکنجه معترضان دست دارند.

۱۴. سيدحسن شريعتی: رييس دادگاه انقلاب مشهد. محاکمه‌های فوری زير نظر وی پشت درهای بسته انجام می‌شد، بدون اينکه متهمان از حقوق اولیه برخوردار باشند. متهمان در اين دادگاه تحت فشار و شکنجه مجبور به اعتراف می‌شدند. اين دادگاه بدون طی کردن مراحل قانونی و دادرسی عادلانه احکام وسيع اعدام صادر کرده‌است.

۱۵. قربانعلی دری نجف‌آبادی: دادستان کل کشور تا سپتامبر سال ۲۰۰۹ (وزير اطلاعات دولت محمد خاتمی). وی در مقام دادستانی کل کشور دستور برگزاری دادگاه‌های فرمايشی را پس از اعتراض‌های اوليه به نتايج انتخابات رياست جمهوری صادر کرد. در اين دادگاه متهمان از حقوق اولیه و دسترسی به وکيل محروم بودند. وی همچنين مسئول آزار و اذيت‌های رخ داده در کهريزک است.

۱۶. حسن حداد (الياس حسن زارع دهنوی): قاضی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران. وی مسئول پرونده بازداشتی‌های پس از انتخابات و ارعاب خانواده‌هايشان برای وادار کردن آنها به سکوت است. حسن حداد از افرادی است که دستور فرستادن بازداشتی‌ها به کهريزک را صادر کرد.

۱۷. سيدمحمد سلطانی: قاضی دادگاه انقلاب در مشهد. محاکمه‌های فوری زير نظر وی پشت درهای بسته انجام می‌شد، بدون اينکه متهمان از حقوق اولیه برخوردار باشند. متهمان در اين دادگاه تحت فشار و شکنجه مجبور به اعتراف می‌شدند. اين دادگاه بدون طی کردن مراحل قانونی و دادرسی عادلانه احکام وسيع اعدام صادر کرده‌است.

۱۸. علی اکبر حيدری‌فر: قاضی دادگاه انقلاب تهران. وی در محاکمه‌های پس از انتخابات مشارکت داشت.حيدری‌فر از سوی قوه قضاييه به دليل پرونده کهريزک مورد بازخواست قرار گرفت. وی از جمله افرادی است که دستور اعزام معترضان بازداشتی به کهريزک را صادر کرد.

۱۹. عباس جعفری دولت‌آبادی: دادستان تهران از سال ۲۰۰۹. دادستانی زير نظر وی عليه شمار زيادی از معترضان از جمله شرکت‌کنندگان در تظاهرات روز عاشورا (دسامبر ۲۰۰۹) اعلام جرم کرد. وی دستور تعطيلی دفتر مهدی کروبی در سپتامبر سال ۲۰۰۹، بازداشت ده‌ها فعال سياسی را صادر و فعاليت دو حزب سياسی اصلاح‌طلب را در ژوئن ۲۰۱۰ ممنوع کرد. اين دادستانی، معترضان را به محاربه متهم کرد که حکم آن مرگ است. دادستانی تهران همچنين دستگيری فعالان اصلاح‌طلب و حقوق مدنی و روزنامه‌نگاران را به عنوان بخشی از سرکوب‌های پس از انتخابات در دستور کار خود قرار داد.

۲۰. محمد مقيسه (مشهور به ناصريان): قاضی شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران. وی يکی از دست اندرکاران پرونده‌های متهمان بازداشتی پس از انتخابات است. مقیسه در جريان محاکمه‌های ناعادلانه برای فعالان سياسی، اجتماعی، روزنامه‌نگاران، احکام طولانی مدت حبس و چندين حکم اعدام نيز برای برخی ديگر از اين فعالان صادر کرد.

۲۱. غلامحسين محسنی اژه‌ای: دادستان کل کشور از سپتامبر سال ۲۰۰۹ و سخنگوی قوه قضاييه (وزير سابق اطلاعات در دولت اول محمود احمدی‌نژاد). زمانی که وی مسئوليت وزارت اطلاعات را در دوران انتخابات بر عهده داشت، عوامل اطلاعاتی زير نظر وی مأمور دستگيری، شکنجه و اخذ اعتراف‌های دروغين از صدها تن از فعالان، روزنامه‌نگاران، ناراضيان و سياستمداران اصلاح‌طلب بودند. علاوه بر اين، خانواده‌های افراد بازداشت‌شده هدف باج‌گيری، ارعاب و آزار و اذيت مأموران وزارت اطلاعات قرار داشتند.

۲۲. سعيد مرتضوی: رئيس ستاد مبارزه با قاچاق کالا و دادستان پيشين تهران تا ماه اوت ۲۰۰۹. وی به عنوان دادستان تهران احکام بازداشت صدها تن از فعالان، روزنامه‌نگاران و دانشجويان را صادر کرد. پس از اينکه نقش وی در کشته شدن سه تن از معترضان در کهريزک به اثبات رسيد در اوت ۲۰۱۰ از مقام خود کنار گذاشته‌شد.

۲۳. عباس پيرعباسی: قاضی شعبه ۲۶ و ۲۸ دادگاه انقلاب تهران. وی از مسئولان رسيدگی به پرونده‌های پس از انتخابات است و در جريان محاکمه‌های ناعادلانه بر ضد فعالان حقوق مدنی احکام طولانی مدت زندان و همچنين اعدام برای معترضان صادر کرده‌است.

۲۴. امير مرتضوی: معاون دادستان مشهد. محاکمه‌های فوری زير نظر وی پشت درهای بسته انجام می‌شد، بدون اينکه متهمان از حقوق اولیه برخوردار باشند. متهمان در اين دادگاه تحت فشار و شکنجه مجبور به اعتراف می‌شدند. اين دادگاه بدون طی کردن مراحل قانونی و دادرسی عادلانه احکام وسيع اعدام صادر کرده‌است.

۲۵. ابوالقاسم صلواتی: قاضی و رئيس شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب. وی قاضی دادگاه‌های نمايشی معترضان انتخاباتی در تابستان ۲۰۰۹ است... صلواتی برای بيش از يکصد زندانی سياسی، فعال حقوق مدنی و تظاهرکننده احکام طولانی مدت زندان صادر کرده‌است.

۲۶. اژدر ملک شريفی: رئيس دادگستری آذربايجان شرقی. وی مسئول محاکمه سکينه محمدی آشتيانی است.

۲۷. احمد زرگر: قاضی شعبه ۳۶ دادگاه تجديد نظر تهران. وی مسئول تأييد احکام حبس طولانی مدت و اعدام صادره عليه معترضان است.

۲۸. علی اکبر يساقی: قاضی دادگاه انقلاب مشهد. محاکمه‌های فوری زير نظر وی پشت درهای بسته انجام می‌شد، بدون اينکه متهمان از حقوق ابتدايی برخوردار باشند. متهمان در اين دادگاه تحت فشار و شکنجه مجبور به اعتراف می‌شدند. اين دادگاه بدون طی کردن مراحل قانونی و دادرسی عادلانه احکام وسيع اعدام صادر کرده‌است.

۲۹. مصطفی بزرگ‌نيا: رئيس بند ۳۵۰ زندان اوين. وی مسئول خشونت نامتعارف عليه زندانيان است.

۳۰. غلامحسين اسماعيلی: مسئول سازمان زندان‌های ايران. جرم وی همدستی در بازداشت وسيع معترضان سياسی و همچنين فراهم کردن پوشش برای آزار و اذيت زندانيان است.

۳۱. فرج‌الله صداقت: دستيار مديرکل سازمان زندان‌ها در تهران و رئيس سابق زندان اوين تا اکتبر ۲۰۱۰ است که در دوران رياست وی بر اين زندان، شکنجه اعمال می‌شد. وی بارها زندانيان را مورد تهديد و فشار قرار داده‌است.

۳۲. محمدعلی زنجيری: معاون رئيس سازمان زندان‌ها که مسئول آزار و اذيت و محروم ساختن زندانيان از حقوق اوليه خود است. وی دستور داده‌بود که بسياری از زندانيان به سلول انفرادی منتقل شوند.

در فهرست اتحادیه اروپا مسئولیت‌های مشخص این ۳۲ مقام ایرانی در «سرکوب و نقض حقوق بشر» تشریح شده‌است.[۱۴]

واکنش حکومتی پس از ۸ سال

پس از رسانه‌ای شدن ماجرای کهریزک و تعطیلی آن، گروهی از مسئولان ناجا برای رسیدگی به اتهاماتشان تعلیق می‌شوند و در مهر ماه سال ۸۸ «علی‌قلی فودازی» به ریاست بازرسی پلیس پایتخت منصوب شد. او در زمانی که ریاست بازرسی پلیس پایتخت را بر عهده داشت، مسئول رسیدگی به پرونده بازداشتگاه کهریزک نیز شد. در هشتمین سالگرد جنایت کهریزک پاسدار «فودازی» که خود را سردار و رئیس بازرسی پلیس پیشین پایتخت معرفی کرد، روز ۱۸ تیر ۱۳۹۶در گفت‌وگو با ایلنا به اتفاقات مربوط به این بازداشتگاه، پیش و پس از تعطیلی آن پرداخت و مدعی شد،

پاسدار علی فوادزی

«در کهریزک کسی را نزدند؛ سرماخوردگی عامل مرگ بود»! «آنها فقط قبل از انتقال به کهریزک کتک خورده‌اند.» «در کهریزک اتاق ها نو بود.» «در کهریزک ساس و کک نبود.» «در کهریزک…» او در بخشی از این مصاحبه گفت: «موقع دستگیری وقتی ماموران پلیس مشاهده کردند گروهی قصد آتش زدن بانک‌ها و مغازه‌ها را دارند با آنها برخورد می‌کنند ناز‌شان که نمی‌کردند.

منابع