بهرام چوبین

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بهرام چوبین
بهرام چوبین.jpg
اطلاعات کلی
نامبهرام چوبین
نام‌های دیگروهرام چوبین، بهرام ششم، وهرام چوبینه
منصبسردار سپاه ساسانیان
نژادپارتی
زادگاهری
ملیتایرانی
شناخته شدهنبوغ نظامی و استفاده از نیروی کیفی برای شکست یک سپاه بزرگ
دورهساسانیان
نام پدربهرام گشنسپ
همسرانگردیه

بهرام چوبین (زاده شهر ری - درگذشته در ۵۹۲ میلادی) یا وهرام چوبین یا بهرام ششم یا وهرام چوبینه از نوابغ نظامی دوره ساسانیان و از خاندان مهران، یکی از هفت خاندان ممتاز ساسانی بود که در طی ۵ قرن بهترین افسران ارتش شاهنشاهی ایران از آن برخاسته بودند. او به علت بلندی قد و عضلانی بودن اندام، به چوبین (مانند چوب) معروف شده بود.

برخی از تاریخ نگاران بر این باورند که دودمان سامانیان که باعث احیای فرهنگ و زبان فارسی شد از نسل بهرام چوبین هستند.[۱]

منصب نظامی بهرام چوبین

بهرام چوبین از قهرمانان ملی ایران در دوران ساسانیان به‌شمار می‌رود. وی از سوی شاهنشاه ایران، خسرو هرمز فرمانروا چارک شمال غربی بود (یک چهارم قلمرو ایران، از ری تا مرز شمالی گرجستان و داغستان کنونی شامل ارمنستان، آذرپایگان و کردستان).

در آن زمان، ایران به چهار ابراستان تقسیم شده بود که هرکدام را چارک نوشته‌اند.[۲]

بهرام چوبینه، از نژاد پارتیان، سرداری بود که پس از سرزنش و خواری دیدن از سوی هرمزد بر او شورید و در زمان خسروپرویز چند ماهی بر تخت سلطنت نشست، تا اینکه خسروپرویز، روم را به کمک خواسته و با پشتیبانی سپاه روم، سلطنت از دست رفته را بازیافت. گردیه خواهر و هم‌چنین همسر بهرام است که در دلاوری بسان بهرام است و پس از مرگ برادر، جامه رزم او را می‌پوشد.[۳]

شهرت بهرام چوبین

بهرام چوبین خود را از تبار اشکانیان می‌دانست و برخی مانند گردیزی و تبری وی را از فرزندان پهلوان ایرانی گُرگین، پسر میلاد، و نیز از نسل تیرانداز مشهور ایرانی، آرش دانسته‌اند. به روایت طبری، بهرام چوبین را در تیراندازی با آرش همانند می‌کردند. شهرت بهرام چوبین در تیراندازی بدان پایه بوده‌است که ابن‌ندیم از کتابی در آیین تیراندازی نام می‌برد و آن را به بهرام چوبین ـ و یا بهرام‌گور ـ نسبت می‌دهد. در شاهنامه نیز وصف تیراندازی بهرام به شابه (سابه، ساوه) شاه، فرمانروای ترکان بسیار شبیه وصف تیراندازی رستم به اشکبوس است. شباهت این دو صحنه، نمودار همانندی این دو پهلوان در جنگاوری و تیراندازی از نگاه فردوسی است.[۳]

از دیگر علل شهرت وی نبوغ نظامی‌اش در ساختن اولین موشکهای جنگی آتش‌زا و اعتقادش به اهمیت کیفیت و روحیه سرباز به‌جای تعداد سربازان در جنگهاست.[۱][۴]

بهرام چوبین پیروز نخستین جنگ ایران و ترکان

مصادف با ۵۸۸ میلادی لشگریان خاقان به خام ایران حمله‌ور شدند. به گفته طبری سپاه هفتاد هزار نفری ایران که در مرزهای استان خراسان امروزی بودند به سرعت تار و مار شدند. در برخی از منابع از خاقان به عنوان امپراتور چین و در برخی از منابع به عنوان رئیس اقوام ترکی که در بالای ایران اقامت داشتند یاد می‌شود.

تصویر سکه ضرب شده منقش به چهره بهرام چوبین

در آن زمان ارتشیان خاقان سی صد هزار نفر بودند و ارتش ایران ۵۰۰ هزار نفر. بهرام ۱۲ هزار نفر از ارتشیان ایران را برای مقابله با خاقان برگزید که در برخی از متون ذکر شده که هر کدام از آنها برای حمل لوازم مورد نیاز سه اسب داشتند. بهرام برای مبارزه با خاقان از تیسفون به اهواز و از آنجا از به یزد می‌رود و بعد از جمع‌آوری سپاهیانش برای اینکه خاقان متوجه ماجرا نشود از راه کویر به خراسان می‌رود. در هنگام جنگ بهرام سربازان خود را جمع می‌کرد و برای آنان از اهمیت وطن‌پرستی صحبت می‌کرد.[۵]

در سال ۵۸۸ – ۵۸۹ میلادی، در آخرین سال سلطنت هرمز چهارم، لشکریان خاقانات غربی ترک و خزر به آران و ارمنستان حمله‌ور شدند. در همین زمان در شرق نیز ساوه شاه (شابه شاه، بنا بر نوشتهٔ طبری) به ایران حمله کرد و سپاه هفتاد هزار نفری ایران که در مرز به نگهبانی می‌پرداخت، مغلوب ترکان شد.

بهرام در آن هنگام مرزبان ارمنستان و آذربایجان (اثورپاتکان) بود. هرمز چهارم بهرام را برای مقابله به سوی ترکان گسیل داشت.

این جنگ به نام نخستین جنگ ایران و ترکان شناخته شده‌است. بهرام دوازده هزار تن از سوارکاران را برگزید که سن هیچ‌یک از آنها کمتر از چهل سال نبود. این در حالی بود که سپاه پادشاه ترکان، سیصد هزار تن ذکر شده‌است، که تا هرات و بادغیس پیش آمده بودند. گمان می‌رود که بهرام از این روی این رقم سپاهی را انتخاب کرده‌است که عدد دوازده در نزد ایرانیان مقدس بوده و در تاریخ اسطوره‌ای ایران نیز در چند جنگ، مثل جنگ رستم با کیکاووس و جنگ اسفندیار با ارجاسب و جنگ گودرز به خونخواهی سیاوش، نیز دوازده هزار نفر، در سپاه شرکت داشتند و در تمامی این جنگها ایرانیان، پیروز شده بودند.[۱]

اعتقاد بهرام چوبین به اهمیت کیفیت و روحیه سرباز به‌جای تعداد سربازان

برخی مورخان در این باره که چرا بهرام با ۱۲ تا ۱۳ هزار مرد به جنگ یک ارتش یکصد تا سیصد هزارنفری شتافت چنین نوشته‌اند:

«هرمز» شاه وقت از دودمان ساسانیان، وقتی شنید که خاقان «شابه» وارد اراضی ایران در شمال شرقی خراسان (تاجیکستان فعلی و شمال افغانستان امروز) شده، بلخ را مرکز خود قرار داده و عازم تصرف کابل و بادغیس است ژنرالهای ایران را به تشکیل جلسه ای در شهر تیسفون (مدائن، نزدیک بغداد) پایتخت آن زمان ایران فراخواند و تصمیم خود را به اخراج فوری خاقان از قلمرو ایران به آنان اطلاع داد و خواست که ترتیب کار را بدهند. هرمز گفت که طبق آخرین اطلاعی که به ارتشتاران سالار (ژنرال اول ارتش ایران) رسیده، «خاقان شابه» دارای ۳۰۰ هزار مرد مسلح و چند واحد فیل جنگی است.

ژنرالها پس از تبادل نظر، بهرام چوبین را برای انجام این کار خطیر برگزیدند و او مأموریت را پذیرفت. بهرام از میان ارتش پانصد هزار نفری «آماده» ایران، حدود ۱۲ هزار مرد جنگ‌دیده ۳۰ تا ۴۰ ساله (میانسال) را برگزید که اضافه وزن نداشتند و میهن‌دوستی آنان قبلاً به ثبوت رسیده بود و بیش از سایرین قادر به تحمل سختی بودند و در جنگ سواره و پیاده تجربه داشتند. وی به هر سرباز سه اسب اختصاص داد و با تدارکات کافی عزم بیرون راندن زردها را از خاک وطن کرد.

بهرام به جای انتخاب راه معمولی، از تیسفون به اهواز رفت و سپس از طریق یزد و کویر خود را به خراسان رساند به گونه ای که خاقان متوجه نشده بود. بهرام که در جنگ اعتقاد به روحیه سرباز بیش از هر ابزار دیگر داشت، ضمن راه هر دو روز یک بار سربازان را جمع می‌کرد و برای آنان از اهمیت وطن‌دوستی و رسالتی که هر فرد در این زمینه دارد سخن می‌گفت و آنان را امید ایرانیان می‌خواند. مردمانی که می‌خواهند آسوده و در آرامش و با فرهنگ خود زیست کنند. بهرام بالاخره با همین سپاه ارتش خاقان را شکست داد.[۴]

نبوغ نظامی بهرام در ساختن اولین موشکهای جنگی آتش‌زا

در ۷ آذر ۵۸۸ میلادی، ارتش ایران در جنگ با خاقان در بلخ، از جنگ‌افزار تازه‌ای که در آن نفت خام، به کار رفته بود، سود برد. وی هنگام بازدید از جایگاه بیرون زدن نفت خام از زمین در سرزمین بادکوبه (باکو) در کرانه نیمروز باختری دریای مازندران و آگاهی از آتشزا بودن این ماده، بر آن شد تا از آن گونه‌ای جنگ‌افزار هجومی بسازد و این کار را به مهندسان ارتش واگذار کرد.

آنها نیز در زمانی کوتاه‌تر از یک سال، پیکانی ساختند که مثل موشک‌های امروزی بود. این پیکان گوی دوک واری که با نفت خام آغشته بود به همراه داشت که از روی تخته ای که بر پشت استر جای داشت پرتاب می‌شد. شیوه پرتاب آن همانند کمان بود. دستگاه از یک زه خشک و کمانش‌پذیر و چوب گز ساخته شده بود که بر تخته سوار می‌شد و دارای یک بازدار (ضامن) بود و پنج مرد دست اندرکار آن بودند که دو تن از آنان کمانکش بودند، نفر سوم نشانه گیری می‌کرد و فرمانده این آتشبار بود، نفر چهارم گمارده الوگیر کردن بخش آغشته به نفت خام پیکان بود و مهمات رسانی می‌کرد و نفر پنجم نگهبان استر بود. از این یگان، هشت نیزه دار پدافند و پاسبانی می‌کردند. بهرام چوبین برای آن‌که زودتر به میدان جنگ برسد، نخست به اهواز رفت سپس از راه یزد و کویر، خود را به خراسان رساند، از این رو، هنگامی خاقان از لشگرکشی بهرام آگاه شد که تا رسیدن سربازان ایرانی به بلخ، تنها ۴ روز مانده بود. بهرام به یگان‌های آتشبار (نفت اندازان) گفت که یورش را با پرتاب پیکان‌های شعله‌ور آغاز کنند و ادامه دهند تا آرایش سپاهیان خاقان برهم خورد. در این نبرد، بهرام با ۲ هزار سوار گزیده به جایگاه خاقان یورش برد. خاقان گریخت سپس کشته شد و سپاه بزرگ او از هم پاشید و پسر وی نیز گرفتار شد.[۱]

در جای دیگر گفته شده‌است قبل از این جنگ بهرام در هنگام بازدید از بادکوبه (باکو) در ساحل جنوبی غربی دریای مازندران که متوجه قدرت اشتعالی نفت شده بود دستور داد مهندسان سپاهش سلاحی شبیه به راکت‌های امروز درست کنند. این سلاح بروی قاطر نصب می‌شد و پنج نفر مسئول حمل و به کار بردن آن بودند و با کشیدن پرتاب می‌شد.

این جنگ در تاریخ جنگهای جهان نوعی جنگ بی نظیر بود زیرا بهرام با نبوغی که داشت موفق به ساختن نوعی موشک جنگی می‌شود و نخستین کسی بود که در طول تاریخ از این سلاح استفاده کرد وقتی که که آرایش جنگی سپاه خاقان به هم خورد بهرام به اسبهای خود دستور می‌دهد که با کمان‌های نفت آلود بطرف چشمهای فیلهای سپاه خاقات تیراندازی کنند و فیل‌ها در آن موقع از کنترل سربازان خاقان خارج می‌شوند و سپاهیان خاقان را تار و مار می‌کنند خاقان که انتظار حمله مستقیم به سپاهش را نداشت فرار می‌کند و در این جنگ فرزندش را از دست می‌دهد.[۵]

بهرام که سرداری دلیر بود با سپاهی اندک اما زبده، سپاه خاقان را در مرزهای شرقی به شدت شکست داد، حتی ساوه شاه (شابه شاه) را کشت و پسرش را دربند و اسیر کرد. علاوه بر غنایم سرشار و باور نکردنی ای که به دست آورد، ترکان را به پرداخت باج نیز ملزم کرد. این جنگ تنها یک روز به درازا کشید که از شگفتی‌های تاریخ است.[۱]

دلایل شورش بهرام علیه هرمز، پادشاه خود

زمینهٔ تاریخی

اواخر سدهٔ پنجم و اوایل سدهٔ ششم میلادی، نهضت مزدک ایران ساسانی را به لرزه افکند. این نهضت روزگاری برتری یافت و نیروهای ساسانی را به عقب‌نشینی واداشت و سرانجام موجب بروز برخی اصلاحات در ایران شد.

پس از مرگ انوشیروان فرزند و جانشینش هرمز چهارم با دشواری‌های بسیاری مواجه گشت. او با اشراف و بزرگان که از قدرت و نفوذ فراوان برخوردار بودند، مدتی دراز دست به گریبان و به مبارزه پرداخت. نرمش هرمزد با زیردستان و مدارای او با مسیحیان، مایه نگران قشرهای فوقانی جامعه ساسانی شد.

طبق روایت طبری هرمزد سیزده هزار و ششصد تن از اشراف و بزرگان را به قتل رسانید و گروه کثیری را به زندان افکند و تنزل رتبه داد. شاید هرمز می‌کوشید در میان قشرهای وسیع جامعه پایگاهی بدست آورد.

هنگامی که بزرگان و موبدان، هرمزد را به سبب ابراز محبت و مهربانی نسبت به مسیحیان سرزنش کردند، وی در پاسخ چنین نوشت، تخت ما به دو پایهٔ پیشین قوام نگیرد (منظور آئین زرتشت بوده‌است) و دو پایهٔ پسین نیز باید. پادشاهی ما نیز با تباه کردن نصاری و پیروان دین‌های دیگر که به دیار ما جای دارند، استوار نشود. از ستم دست بردارید و به کارهای نیک پردازید تا نصاری و اهل دین‌های دیگر ببینند و شما را سپاس کنند و به دینتان راغب شوند.

هرمز با عدالت خشونت‌آمیز خویش که برخلاف سیاست پدر متمایل به عامه و از احتیاط و تعادل عاری بود، اشراف، بزرگان و موبدان را به‌شدت از خود مأیوس و ناراضی کرده بود. موبدان و بزرگان به سبب این اعمال حاضر به تحمل پادشاهی هرمزد نبودند. از این رو به هنگام قیام بهرام چوبین، وی را پشتیبانی کردند.[۴]

روایتهای دیگر

هنگامی که بهرام سرگرم پس راندن خاقانیان به آن سوی کوه‌های پامیر و سنجان (سین کیانگ) امروز بود، شنید که در پایتخت، پسر شاه ایران، خسرو پرویز، بر ضد پدرش شورش کرده‌است، از این رو خود را رخش‌آسا به تیسفون در کناره اروند (دجله) رساند. پسر شاه گریخت و به شاهنشاه روم پناهنده شد و بهرام تا گزینش شاه بعدی رشته کارها را به دست گرفت. اما پس از چندی، خسرو پرویز پسر گریخته شاه با دریافت پشتیبانی از شاهنشاه روم به جنگ او آمد. موریکیوس قیصر روم خسرو را با سپاهی مدد کرد، به شرط آنکه شهرهای دارا، میافارقین و قسمتی از ارمنستان به روم واگذار شود. بسیاری از بزرگان که طرفدار بهرام چوبین بودند، او را ترک کردند. پس از جنگهای خونین، سپاه روم و ارامنهٔ موشل و ایرانیانی که به خسرو پرویز پیوسته بودند، بهرام را در حوالی دریاچه ارومیه در آذربایجان، شکست دادند.

هرمز چهارم بعد از شکست ترکها از فتح بهرام نگران شد و او را بلافاصله به جنگ بیزانس، در ارمنستان و نواحی جنوب قفقاز فرستاد. بهرام که فرماندهی کل نیروی ایران در مقابل بیزانس را داشت از قوای بیزانس شکست سختی خورد.

هرمز که می‌خواست غرور وی را بشکند و از این شکست باطناً خشنود بود با ارسال دوک دان و لباس زنانه، به سردار شکست خورده، او را بطور اهانت آمیزی از فرماندهی سپاه، عزل کرد اما بهرام موفق شد، سپاه تحت فرمان خود را نیز در اهانتی که از طرف هرمز در حق وی شده بود، شریک و همدرد سازد. بدینگونه آنها را نیز با خود، بر ضد هرمز همداستان ساخت و با موافقت و تشویق آنها، علیه هرمز شورش کرد.[۱]

برخی از مورخان از جمله ابوحنیفه دینوری، نامه و هدیهٔ خفت‌انگیز هرمز را سبب قیام بهرام دانسته‌اند. ابوحنیفه دینوری نوشته‌است، هرمز تمام خدمات بهرام را نادیده گرفت و به سردار کفایت خویش بدبین گردید و یک غل و زنجیر و کمربند زنانه و دوکی نزد بهرام فرستاد و به او نوشت، همانا بر من مسلم شده‌است که جز مقدار کمی از غنائم که به دستت رسیده‌است به سوی ما نفرستاده‌ای و این گناه من است که تورا مورد تکریم قرار دادم و اینک غل و زنجیر و کمربند زنانه و دوکی برایت فرستادم تا غل و زنجیر را به گردن افکنی و کمربند را به میان بربندی و دوک ریسی را پیشهٔ خود سازی، چه ناسپاسی و حق ناشناسی از اخلاق زنان است.

همراهان و یاران بهرام از خیر شاه ناامید شده گفتند، هر گاه تو با ما بر خلع هرمزد و خروج بر او همراهی کنی با تو همراه خواهیم بود.

غیر از طغیان سپاه بهرام، دسته‌هایی از یک سپاه دیگر هم از نیروهای بیزانس شکست خورده بودند و از خشم و تنبیه شاه می‌ترسیدند. آنها نیز در اظهار طغیان با بهرام هماهنگ شدند.

در تیسفون پایتخت ساسانی عامل مؤثری که به نفع شورشگران کار می‌کرد، حزب نجبای ناراضی و مخصوصاً طبقهٔ موبدان بود. هرمز با عدالت خشونت‌آمیز خویش که متمایل به عامهٔ مردم بود و از احتیاط و تعادل عاری بود، طبقهٔ نجبا را به شدت مأیوس و ناراضی کرده بود. بهرام هم در شروع طغیان خویش به پشتیبانی نجبا دل بسته بود و ظاهراً بر روی ناخرسندی موبدان حساب می‌کرد.

به روایت طبری بهرام در ایجاد نفاق و سوءظن بین هرمز چهارم و پسر وی خسرو پرویز دست داشت و خسرو در این هنگام از ترس پدر به آذربایجان گریخته بود.[۱]

تصویری از نبرد خسروپرویز و بهرام چوبین در شاهنامه

پادشاهی خسرو

در خود تیسفون، گستهم، دائی خسرو پرویز موفق شد، برادر خود وندوی را که بر اثر سوءظن هرمز، به زندان افتاده بود، از زندان بیرون بیاورد و رهبری شورشی را بر عهده گرفتند که در نهایت شورشیان پایتخت، توانستند هرمز را خلع کرده و پسر وی خسرو پرویز را پادشاه کنند. خسرو شتابان از آذربایجان به پایتخت آمد و در سال ۵۹۰ میلادی، تاج بر سر نهاد.[۱]

پادشاهی بهرام

بهرام چوبین حاضر نشد که به فرمان پادشاه جدید در آید، زیرا خود سودای پادشاهی داشت. دودمان بهرام مدعی بودند که از نسل ملوک اشکانی هستند و بهرام بر این امر تکیه کرده خود را پادشاه نامید. از آنجا که سپاه بهرام نیرومند بود، خسرو رو به هزیمت گذاشت. بهرام فاتحانه به پایتخت آمد و بنام بهرام ششم و به دست خود تاج بر سر گذاشت و بنام خود سکه زد. در این اثنا خسرو از سرحد ایران گذشته به امپراتور بیزانس موریکیوس پناه برد.[۱]

در روایت دیگری گفته شده‌است خسرو پرویز چون یارای ایستادگی در برابر بهرام را نداشت ۲۳ نوامبر سال ۵۸۹ میلادی به قسطنطنیه فرار کرد تا از موریس امپراتور روم شرقی کمک بخواهد. موریس که در انتظار چنین فرصتی بود یک سپاه کامل در اختیار خسرو دوم قرار داد.[۲]

شکست و مرگ بهرام

یک سال پادشاهی بهرام توأم با یک سلسله شورش و فتنه بود. وندوی دائی خسرو که دستگیر و زندانی شده بود، به یاری چند تن از بزرگان رهایی یافت و پیشرو مخالفان بهرام شد. وندوی به آذربایجان گریخت و نزد برادر خود گستهم به یاری خسرو پرویز برخاستند.[۱]

در سال ۵۹۱ میلادی، خسرو به همراهی قشون رومی، راهی تیسفون شده، در طی راه نجبای تیسفون و تعدادی از بزرگان اهل ارمنستان و اهالی شهرها و نیز نیروهای ایرانی که در بین‌النهرین بودند، از همه سوی به سپاه او ملحق شدند. در آذربایجان نیز بسطام که برادرش هم بندوی، بعد از رهایی از بند بهرام به وی پیوسته بود، تعدادی سپاه برای کمک به خسرو فراهم آورد.

بهرام خبر یافت و از تیسفون با سپاهش بطرف خسرو حرکت کرد. جنگ سختی در آذربایجان (نزدیکی دریاچهٔ ارومیه) درگرفت که به شکست قطعی بهرام چوبین انجامید.[۴]

در سال ۵۹۱ میلادی بهرام چوبین بعد از شکست در نبرد نهایی با خسرو و سپاهیانش، همراه با باقیماندهٔ سپاهش به سوی ترکان گریخت و با مهربانی تمام از سوی خان ترک پذیرفته شد. در مآخذ پارسی از این خان ترک نامی برده نشده‌است. گمان می‌رود این خان یون یوللیق یا دولان خان، فرمانروای خاقانات شرقی ترک باشد که با خاقانات غربی ترک جنگ داشتند و شاید به همین سبب بهرام را پناه داد. اما خسرو با هدایایی که برای خاتون همسر خان ترک فرستاد، موجبات کشته شدن بهرام را فراهم کرد. خاقان ترک که از مرگ بهرام، غمگین شده بود، از گردیه همسر و خواهر بهرام چوبین، خواست که به همسری برادر خاقان، درآید. گردیه پیشنهاد خاقان را نپذیرفت و همهٔ سپاهیانی را که همراه برادر وی، بهرام، به دیار ترکان آمده بودند، از دیار ترکان بیرون آورده و به ایران بازگرداند.[۱]

روم شرقی نیز در ازای کمک به خسرو پرویز بخش بزرگ ارمنستان، گرجستان، و بعضی شهرهای مسیحی نشین میانرودان چون آمیدا و نصیبین را دریافت نمود.[۵]

تاریخ و محل درگذشت بهرام چوبین

خسرو موجبات کشته شدن بهرام را با فرستادن سفیر شاهنشاه ساسانی زمینه‌سازی کرد. او با تقدیم هدایا، خاتون همسر فرمانروای ترکان را فریفت و وی را به سوء قصد برضد بهرام ترغیب و تشویق کرد. در نتیجه یکی از خدمتگزاران خاتون به نام قلون، با ضربه خنجر در روز بهرام (سه شنبه)، که به پیشگویی اخترشماران روز مرگ او بوده‌است، را در سال ۵۹۱ میلادی فراهم کرد. در نهایت خان که از این واقعه به خشم آمده بود، قاتل بهرام را کشت.

البته مؤلف «تاریخ نوابغ نظامی» که کتابی به زبان انگلیسی است، روز درگذشت سپهبد بهرام مهران (بهرام چوبین) را پنجم ماه می سال ۵۹۲ میلادی ذکر کرده و گفته وی در خراسان خاوری درگذشته است.[۱]

بهرام چوبین در ادبیات فارسی

کشته شدن بهرام چوبین در شاهنامه

سرگذشت پر حادثهٔ بهرام چوبین در اذهان ایرانیان تأثیری قوی گذاشته‌است و موجد افسانهٔ شیرینی به زبان پهلوی شده‌است که مطالب آن را مورخان عرب و ایران چون طبری، دینوری، بلعمی و خاصه فردوسی در کتب خویش آورده‌اند.

تنگه بهرام چوبین در استان ایلام

در شاهنامه داستان بهرام چوبین در حدود چهارهزار بیت را در برمی گیرد و بیان می‌کند: هرمز او را، که سرداری کشیده بالا و لاغر اندام و بدان سبب ملقب به چوبین است، با سپاهی از چهل سالگان، همراه درفش شاهی، به نبرد با ساوه شاه در دشت مرو می‌فرستد. بعد از شکست ساوه شاه، بهرام گنج پرموده، پسر وی، را برای هرمز می‌فرستد. اما آیین گشسب، دبیر هرمز، چنین می‌نماید که بهرام اندکی از آن گنج را فرستاده‌است. هرمز خشمگین، با فرستادن نامه‌ای توهین‌آمیز و دوکدان و جامه‌ای زنانه، به کنایه بهرام چوبین را تحقیر می‌کند. بهرام سپاه را به داوری می‌خواند و لشکریانش او را به شورش بر ضد هرمز برمی‌انگیزند. دیدار اسرارآمیز بهرام چوبین با بانویی در کاخ جادو، سردار را دگرگون می‌کند و او با فرستادن خنجرهایی خمیده هرمز را تهدید به شورش می‌کند. بهرام چوبین به ری می‌رود و با زدن سکه به نام خسرو، هرمز را بر پسر بدگمان می‌کند. در پی قتل هرمز به دست بندویه و بسطام، بهرام چوبین در تیسفون بر تخت شاهی می‌نشیند و در نبرد نهروان با شکست خسرو او را وادار به پناه بردن به قیصر روم می‌کند. بهرام چوبین بار دیگر با خسرو که به یاری قیصر سپاهی فراهم آورده در دشت دوک روبرو می‌شود و با وجود دلاوری، در نبرد نهایی، از برابر خسرو می‌گریزد و در راه از پیرزنی که به او نان جوین و «نبیدی تیره» در کدو می‌دهد می‌شنود که از نژادِ شاهی خسرو شکست خورده‌است.[۱]

نظامی گنجوی داستان لشکرکشی بهرام را بی جنگ و خونریزی می‌داند، او چنین می‌گوید که بهرام شرط گذاشت که تاج شاهی در میان دو شیر نهند و هر که توانست تاج از میان دوشیر برگیرد، همانا پادشاهی او را سزد. شاه خودخوانده از این کار سرباز زد و بهرام را به تنهایی به این کار واداشتند، او نیز پس از نبرد با دو شیر تاج شاهی را از آن خویش ساخت.[۱]

تنگه بهرام چوبین (شکارگاه ییلاقی بهرام چوبین)

تنگه بهرام چوبین یکی از مهمترین دره‌های کم عرض و بسیار مرتفع و استراتژیک در ضلع غربی مسیر جاده دره شهر- پلدختر است.[۱]

تصویر دیگری از تنگه بهرام چوبین

در فاصلهٔ هفت کیلومتری شهر تاریخی دره‌شهر و در مسیر دره‌شهر به پلدختر قرار دارد و به اقامتگاه ییلاقی بهرام چوبینه معروف است. یکی از سرداران سپاه خسرو پرویز به نام "سردار بهرام" پس از شورش به همراه یارانش در همین تنگه مستقر شده‌است و علت وجه تسمیه این تنگه به نام "بهرام چوبین" به خاطر همین رویداد تاریخی است. در محوطه این تنگه که به طور عموم "قلعه چوبین" نیز می‌خوانند، نمادهای نظامی‌گری به وضوح قابل رویت است، مثل دستکن‌هایی که در دل دیوارهای سنگی مرتفع ساخته شده یا دیده‌بانی که در بدو ورود به تنگه قابل دیدن است.

این قلعه را می‌توان از جمله نخستین کمینگاه‌های شورشیان علیه حکومت خسرو پرویز در ایران برشمرد. شکل‌گیری این تنگه به عنوان مرکز حکومت نظامیان شورشی علیه خسرو پرویز به دوره ساسانیان بازمی‌گردد، در حقیقت این تنگه مرکز حکومت نظامیان شورشی به حساب می‌آمده‌است. این اثر به عنوان یک اثر فاخر ملی به ثبت رسیده‌است. از نگاه نمادهای معماری باستانی، این تنگه جزء آثار منحصر به فرد محسوب می‌شود، «برج وبارو»، «دستکن‌ها» و «حوضچه‌های آبی» هریک نمادی از یک مرکز حاکمیتی با شاخص‌های آن دوره، است.[۶]

این تنگه که آن را شکارگاه بهرام هم می‌گویند دارای آثار ارزنده فراوان در قسمت ورودی، پیشانی و ارتفاعات است. این مجموعه آثار ارزنده یک قلعه به جای مانده از دوران ساسانی است که از سنگ و گچ ساخته شده و به ارتفاعات جنگلی کبیرکوه در عمق تنگه و مناطق سخت گذر آن ختم می‌شود. علاوه برزیبایی‌های وصف ناپذیر طبیعی و آثار پلکان‌های سنگی بر دیواره‌های سنگی و نقاط سخت گذر داخل تنگه، وجود چهار آب انبار که در صخره‌های سخت تراشیده شده‌اند، هر یک به اضلاع تقریبی ۳×۳ متر و عمق ۳ متر و ۳×۲ در عمق ۵/۲ متر با ناودانک‌های سنگی و همچنین ارتباط این چهار آب انبار به همدیگر و وجود آب آشامیدنی در داخل آن‌ها حاکی از توجه و اهمیت به این منطقه استراتژیک و طبیعی در طول دوران تاریخی دارد که بی‌نظیر و جالب توجه است. تنگه بهرام از شاهکارهای طبیعی و تاریخی است که همواره مورد بازدید علاقه مندان به تاریخ، طبیعت و کوه نوردان قرار می‌گیرد.[۱]

جستارهای وابسته

منابع