کاربر:Safa/صفحه تمرین
بخشی از سلسله مقالههای سیاسی | |
| |
---|---|
پایهها | |
|
|
نوشتارهای مرتبط | |
|
|
شخصیتها | |
|
|
نیروهای درگیر | |
درگاه سیاست (en) | |
اصلاحطلبی در جمهوری اسلامی تفکری که است که بخشی از کارگزاران سابق و فعلی جمهوریاسلامی آن را دنبال میکنند. آنها معتقدند میتوان با ایجاد اصلاحات و بدون تغییر ساختار کلی نظام در ایران به تغییرات محسوسی دست یافت. سران اصلاحطلب در ایران در واقع خود بخشی از حاکمیت هستند که روشهای دیگری را برای استمرار حکومت پیشنهاد میکنند. آنها با پایبندی به اصل ولایتفقیه و ساختار کلی نظام جمهوریاسلامی نگاهی انتقادی به برخی مسائل دارند. اصلاح طلبی در دوران ریاست جمهوری رفسنجانی تحت عنوان میانهروی آغاز شد اما عنوان اصلاح طلبی در دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی بود که به یک گفتمان رایج تبدیل گشت.
با این همه اصلاحطلبی در دوران خاتمی نیز پا را هرگز فراتر از محدودهٔ نظام نگذاشت و همچنان پایبندی کامل خود به اصل ولایت مطلقهٔ فقیه و ساختار جمهوریاسلامی را اثبات کرد. ماهیت واقعی این نوع از اصلاحطلبی در رویاروییهای اجتماعی و قیامهای مردمی بیشتر مشخص شدهاست. این طیف همیشه در نهایت بین حمایت از مردم و خواستهٔ آنها، از حاکمیت و سلطه ولایتفقیه دفاع کردهاند.
به این ترتیب اطلاحطلبی در ایران با آنچه در علوم سیاسی اصلاحطلبی یا رفرمیسم نامیده میشود متفاوت است.
رفرمیست گاه در مقابل انقلابی بکار برده میشود اما بسیاری از انقلابیون معتقدند اگر رفرم به طور واقعی امکانپذیر باشد، نباید آن را نفی کرد. به این ترتیب روی آوردن به روشهای انقلابی و قهرآمیز جبری است که به دلیل فقدان امکان اصلاحات به انقلابیون تحمیل میشود.
شاخص رفرمیست واقعی که خواهان ایجاد تغییر بدون استفاده از قهر است، حمایت از برگزاری انتخابات آزاد است. در ایران با وجود اصل ولایت فقیه امکان برگزاری انتخابات آزاد وجود ندارد، بنابراین شاخص رفرمیست واقعی در ایران نفی ولایت مادام العمر و مطلقهٔ ولی فقیه است.
پیشینهٔ اصلاح طلبی در جهان
در فرهنگ غرب اصلاحطلبی به رفرمیسم از ریشه (Reforme)، به معنای ترمیم و تجدید، بهسازی و اصلاحات گفته میشود. این واژه نخستین بار با اصلاحات دینی در قرن شانزدهم در آلمان مورد استفاده قرار گرفت. این جنبش اعتراضی با قیام برای اصلاح مذهب کاتولیک شروع شد و به نهضت پروتستانیزم انجامید.[۱]
اصلاحات مفهوم نزدیکی با انقلاب دارد با این تفاوت که تغییرات در اصلاحات بر خلاف انقلاب، بنیادین و اساسی نیست؛ در اصلاحات هرگونه تحول تدریجی و بدون استفاده از قهر صورت میگیرد.
اصلاحطلبی عنوانی است که اولین بار به نهضت اعتراضی مارتین لوتر و کالون که خواهان اصلاح در سازمان موجود در کلیسای کاتولیک بودند، اطلاق شد. (پروتستان) از واژه Protesto یعنی اعتراض گرفته شدهاست.
اصلاحگرایان به دنبال پیرایش دین و خواهان بازگشت دین به صورت ساده و اولیه آن بودند. آنها بهجای متابعت از کلیسا و انجمنهای مذهبی خواهان مراجعه به کتاب مقدس بودند و این امر باعث تحول در حوزههای ادبیات و جامعه شناختی و سیاسی و اقتصاد در غرب گردید.
رفرمیسم در غرب آغازگر جنبشی شد که در تمام عرصههای زندگی بشری ریشه دواند، همه مکاتب اومانیستی و عقلگرایی و مکتبهای انتقادی در غرب و حتی سرمایهداری هر کدام به نحوی ریشه در پروتستانیسم دارند.
«مارتین لوتر» که کشیش یک کلیسا در آلمان بود فعالیتهای اعتراضی خود را با این باور شروع کرد که دین مسیحیت با گذشت زمان، تحت تأثیر عوامل محیطی و افکار شخصی کشیشان، آلوده شدهاست. او با مطالعه و تحقیق خود، به ۹۵ مورد اختلاف دست یافت که در کلیسا رواج داشت و مخالف آئین مسیحیت بود.
یکی از اصلیترین و جنجالیترین موارد آن بحث آمرزیدن توسط مالکان و اربابان کلیسا بود که هر کسی را میخواستند، میبخشیدند و هر کسی را که نمیخواستند تکفیر مینمودند؛ مارتین لوتر از فروش مغفرت نامههای کلیسای کاتولیک در عذاب بود. کلیسای کاتولیک از فروش بهشت ثروت هنگفتی دست و پا کرده بود؛ ولی لوتر در مقابل آن فقط ایمان به خدا را تنها راه نجات انسانها میدانست.
لوتر از طرف کشیشهای کاتولیک محکوم به مرگ گردید؛ ولی عقاید او در بین کلیسا گسترش یافت. مذهب پروتستانیسم به سرعت به سایر نقاط رسوخ نمود و بر تعداد کلیساهای آن افزوده شد. بر اساس کلمه پروتست – اعنراض- هر که علیه کلیسای کاتولیک شورید، پروتستان خوانده شد.[۱]
در دنیای سیاست اصلاحطلبی به جریان سیاسی گفته میشود که انجام تغییر در جامعه را از طریق انجام اصلاحات در قوانین و سیاستها و نه از طریق انقلاب و تعویض ساختار حکومت، دنبال میکند.کسی که خواستار تغییر در بخشهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه است بدون آنکه در اساس قانون اساسی و نوع حکومت دگرگونی ایجاد شود یک اصلاحطلب است.[۲]
اصلاح طلبی در ایران پیش از انقلاب
تغییرات در جنبههای مختلف حیات جامعه از یک سو ثمره فرعی مبارزه انقلابی نیروهای ترقی خواه است که به پیروزی قطعی نرسیدهاند ولی تأثیر خود را بر حیات جامعه باقی گذاردهاند و از سوی دیگر منعکس کننده رشد قدرت سیاسی و اقتصادی بورژوازی و کوشش هیئت حاکمه برای استقرار و نفوذ هر چه بیشتر این نظام مبتنی بر استثمار در شئون مختلف است. در تاریخ معاصر ایران پس از دوره حکومت ملی دکتر محمد مصدق و ملی کردن صنعت نفت ایران جریان آزادیخواهی و مبارزات ضد استعماری به پیشوایی این رهبر ملی به دستاوردهای مهمی رسیده بود و میرفت که با گسترش این قیام ملی و تعمیق رفرمها، اساس سلطنت را برچیده و با ملی کردن سرمایههای غارت شده و زمینهای غصب شده به آرزوهای مردم عینیت بخشد، اما با کودتای ۲۸ مرداد این نهضت ادامه پیدا نکرد و شاه با بهدست گرفتن جریان اصلاحات تحت عنوان انقلاب سفید قصد خلع سلاح جریانات انقلابی و ترقیخواه و استمرار سلطنت پهلوی را کرد.
به عبارتی شاه رهبری دوران گذار از حکومتی نیمه فئودالی به حکومت بوزژوازی کمپرادور را خود به دست گرفت. این کار به درخواست آمریکا انجام شد، زیرا بافت فئودالی و روستایی ایران برای سرمایهگذاری و حضور اقتصادی آمریکا مناسب نبود. انقلاب سفید چرخش وابستگی از انگلستان به آمریکا را تکمیل میکرد. انقلاب سفید اگر چه در ظاهر یک حرکت اصلاحگرایانه بود اما نه از پایین بلکه از بالا و در راستای برخی اهداف سیاسی و از جمله جلوگیری از تحولات بنیادین به عمل آمد. شاه پیش از انجام رفراندوم سرکوب و دستگیری سران احزاب سیاسی را آغاز کرد.
گورستان رفرمیسم
انقلاب سفید در ایران مخالفانی داشت. جبهه ی ملی با وجود اینکه نفس مواد انقلاب سفید را رد نکرد اما آنرا گامی در جهت برقراری و تثبیت دیکتاتوری دانست. شعار جبهه ملی در ماجرای انقلاب سفید «آری به اصلاحات ارضی، نه به دیکتاتوری» بود.
جریان دیگری که به مخالفت با انقلاب سفید پرداخت جریان آخوندها بود. آخوندها که اساسا پایگاه اجتماعی فئودالی داشتند قاعدتا با حرکت به مست وضعیت بورژوایی مخالف بودند. از جمله خمینی با اعطای حق رأی به زنان مخالفت کرد.
در نیمه ۱۵ خرداد با فراخوان جبهه ملی و تشکلهای اصناف و بازاریان مردم دست به تظاهرات زدند. این تظاهرات ۳ روز ادامه داشت.
شاه سرانجام قیام مردم را با سرکوبی خونین خاموش کرد. سرکوبی که صدها کشته برجای گذاشت. پس از آن تمامی رهبران جبههی ملی، نهضت آزادی، فعالان سیاسی و روشنفکران ایران دستگیر شدند و اختناق سیاسی به نحوی بیسابقه حاکم گشت.
این سرفصل در ایران به گورستان رفرمیسم شهرت یافت. مهندس مهدی بازرگان از رهبرای نهضت آزادی در محاکمه خود در دادگاه گفت:
«ما آخرین گروهی هستیم که با زبان قانون با شما صحبت می کنیم»[۳]
اصلاحطلبی پس از انقلاب ضدسلطنتی
پس از انقلاب ضدسلطنتی اغلب جریانات موجود در ایران به فعالیتهای سیاسی روی آوردند. این فعالیتها، مبارزه مسالمتآمیز در جهت اصلاح امور بودند.
مجاهدین خلق و مبارزه ی مسالمتآمیز
پس از انقلاب ضدسلطنتی سازمان مجاهدین خلق به مدت ۲۸ ماه به فعالیتهای مسالمتآمیز سیاسی پرداخت اما اعضاء و هوداران آن مستمرا توسط هواداران خمینی سرکوب میشدند. خط مشی سازمان مجاهدین در این دو سال مبارزهی سیاسی و افشاگرانه در راستای اصلاح مسالمتآمیز وضعیت بود. از نظر این سازمان چنین امکانی در روز ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ به پایان رسید و خط بطلان بر آن کشیده شد. در این روز سپاه پاسداران به فرمان خمینی جمعیتی را که برای تظاهرات مسالمتآمیز به خیابان آمده بود به رگبار بست. همچنین تعداد زیادی دستگیر و شبانه در دادگاههای چند دقیقهای اعدام شدند.[4]
در اولین سالهای پیروزی انقلاب ضدسلطنتی رفتار خمینی با نزدیکترین افراد به خود که امکان اصلاح حکومت اقدارگرای او را داشتند نشان داد که امکان اصلاحات در این رژیم وجود ندارد. رفتار رژیم ایران با آیتالله طالقانی از مشهورترین چهرههای انقلاب که منجر به بسطنشینی وسرانجام مرگ مشکوک او شد. سرکوب افرادی چون قطبزاده که به همراه خمینی از فرانسه به ایران آمده بود. سرکوب مهندس بازرگان اولین نخست وزیر ایران و عزل او و همچنین عزل بنیصدر اولین رئیس جمهور رژیم ایران همه نشان داد که حاکمیت جمهوری اسلامی قابلیت اصلاح ندارد.
اصلاحات و حکم ۸ مادهای خمینی
در سال ۱۳۶۰ هنگامی که سرکوب عریان و بیقانون در تمامی ارکان جامعه رواج یافته بود، خمینی با صدور یک حکم ۸ مادهای خطاب به قوه ی قضائیه تلاش کرد وضعیت را کنترل کند. در این دوران گاه اعدام صدها نفر در یک شب بدون طی شدن مراحل قضایی منجر به نارضایتی هایی حتی در بین سران رژیم از جمله آیتالله منتظری شده بود. در این حکم خمینی انجام برخی کارها چون شنود و جاسوسی، ضبط اموال مردم، ورود به خانهی مردم بدون اجازهی قضایی، دستگیری بدون حکم قضایی و مشابه آن ممنوع شده بود. البته تمامی موارد زیر در یک تبصره در مورد فعالیت براندازان و به ویژه مجاهدین مجاز شمرده شده بود.
این حکم هشت مادهای از طرف برخی، به عنوان امیدی به اصلاح امور تلقی شد. مجاهدین در آن زمان در مورد این حکم در سرمقاله نشریه خود چنین نوشتند:
«مشكل مردم و انقلاب ايران با رژيم خميني از همان روز نخست، نه در بد عملي اين يا آن پاسدار يا حاكم ضد شرعي بلكه در بنياد رهبري غاصبانه خميني و رژيم قرون وسطايي، ضد بشري و دجال گونه اوست...پس مشكل رژيم يك مشكل سياسي مربوط به حاكميت و قدرت حاكم است و لاغير...
-در شرايطي كه بهگفته ناطق نوري وزير كشور رژيم تنها در آبان ماه 1600 نفر فقط در تهران به اتهام هواداري از مجاهدين دستگير شده اند...خطر رفرم براي آنهايي كه آب از سر رژيم شان گذشته در اين است كه بهقول توكويل (نويسنده و متفكر سياسي فرانسوي قرن نوزدهم) دست زدن به رفرم, همانا دست زدن به انقلاب (به معني واژگوني) ميباشد و بهناگهان همة رشته هاي ديكتاتوري را پنبه ميكند.
-اگر خميني تظاهرات اواخر شهريور و اوايل مهر 60 را با قساوت بي حد و حصر و غير قابل تصور, سركوب نميكرد از جرقه حريق بر ميخاست.
-اين رژيم نه امكان رفرم دارد و نه آلترناتيوي در داخلش شانس وجود دارد.
- بنابراين، جاي اين دارد كه به خميني بگوييم، تو مسأله مردم را حل كن، مسألة مجاهدين پيشكش و از اين بابت هيچ غم مخور! زيرا چنانچه في الواقع بتواني به درد مردم برسي، مجاهدين هر كه باشند و به هر پايه يي هم رسيده باشند, خودبهخود ديگر موضوعيتي نخواهند داشت. اما واي بر تو اگر همچنانكه تا كنون در سركوب و خفقان افزوده اي, باز هم به آن ادامه بدهي...»[6]
اصلاحطلبی پس از دوم خرداد
اصلاحطلبی در جمهوری اسلامی تحت عنوان میانهروی در زمان هاشمی رفسنجانی کلید خورد اما این عبارت با کاندیداتوری سید محمد خاتمی و به ویژه پس از دوم خرداد ۱۳۷۶ تبدیل به یک گفتمان رایج گشت.
در هفتمین دورهٔ ریاست جمهوری در سال ۱۳۷۶ با به قدرت رسیدن محمد خاتمی بهعنوان رئیسجمهور، اصلاح طلبان توانستند وارد عرصه حاکمیت شوند و پس از آن، اکثریت مجلس ششم و نخستین شورای شهر تهران را نیز به دست آوردند. این جریان به جنبش دوم خرداد منسوب شد و هشت سال کنترل دولت و همچنین چهار سال اکثریت نمایندگان مجلس ششم را در اختیار داشت.
با این همه خاتمی نیز آنچه از وی انتظار میرفت انجام نداد. او همچنان در مقاطع مختلف بر پایبندی خود به ارکان دیکتاتوری ولایت فقیه تأکید کرد. وی اسدالله لاجوردی از عاملان شکنجه و قتل عام زندانیان سیاس را در سخنانی خدمتگزار مردم نامید. همچنین وزارت اطلاعات را سرمایهی ارزنده کشور خطاب کرد. او در یک موضع گیری دیگر از سپاه پاسداران که مسئولیت حفظ اصل رژیم ولایت فقیه و شخص علی خامنه ای را برعهده دارد دفاع کرد و گفت:
«سپاه بايد باشد و هست، با همه وجود بهسپاه عزيزمان افتخار ميكنيم، سپاه نيروي آرماني انقلاب ما و بدون ترديد آرمانيترين نيروي مسلح عالم است. امروز دولت ما، سپاه ما، نيروهاي مسلح ما همگي با محوريت رهبري معظم انقلاب در كنارهم هستند»[۴]
همچنین خاتمی در یک موضعگیری دیگر «هرگونه سخن از تغییر قانون اساسی» در ایران را «خیانت به ملت ایران» دانست و به این ترتیب هر گونه امکانی را برای محدود کردن اختیارات ولی فقیه و یا تغییر قوانین مخالف با معیارهای جهانی حقوق بشر مسدود کرد.
موضع مجاهدین خلق در برابر خاتمی
مسعود رجوی با روی کار آمدن محمد خاتمی با اشاره به سوابق وی در رژیم ایران او را یکی « از خط اماميهاي دوآتشه » نامید که به مقتضاي زمان، لباس «اعتدال» به تن كرده و «غافل از اين است كه مردم ايران بهخوبي ميدانند كه سگ زرد برادر شغال است!»
با اين حال در همين پيام مسعود رجوی گفت:
« در هر حال مبارك است! ... ولو به اندازه يك قطره، آزادي و قانون و حقوقبشر در رژيم ولايت وارد نمايد و از اعدام و شكنجه و زندان و قلمشكستن و لبدوختن و دستبريدن و چشم از حدقه درآوردن فقط يك قدم عقب بنشيند، تا ببيند مردم چه به روز «نظام مقدس جمهوري اسلامي» ميآورند. مقاومت ايران هم دقيقاً همين را ميخواهد و از هر قطره آزادي و از هر قدم عقبنشيني جلادان بغايت استقبال ميكند، چرا كه بالمآل موجب سرنگوني رژيم در تماميت آن» ميشود .
مسعود رجوی همچنین در سخنانی تحت عنوان «وضعیت رژیم و موقعیت مقاومت» در مورد خاتمی میگوید:
«کار اصلي جماعت خاتمي براي رژيم ولايت فقيه اين است: سوق دادن مخالفان از نوع براندازي به مخالفان سياسي و متعاقباً تبديل و استحالة مخالفان سياسي به منتقدان فرهنگي...حرف واضح است: كار سرنگوني نكن! مخالفت سياسي كن! بعد برو به منتقد فرهنگي تبديل شو!»
الزام رفرم در رژيم ولايت فقيه
مسعود رجوی در کتاب استراتژی قیام و سرنگونی در مبحثی با نام اصلاحات به بررسی امکان رفرم در رژیم ایران میپرازد وی پس از تعریف عبارت استحاله ضروریات آنرا شرح میدهد:
«كلمة استحاله يعني دگرگوني و از چيزي به چيز ديگر تبديل شدن. از لحاظ فقهي و شرعيات، اين دگرگوني اسباب تطهير و پاك كننده هم هست يعني شئ نجس و ناپاك (مانند سگ مرده ي كه پس از ساليان در نمكزار به نمك تبديل شده باشد) بر اثر استحاله و تغيير بنيادين و ماهوي، پاك ميشود.
اما از نظر سياسي، كلمة استحاله را مترادف با رفرم و اصلاحپذيري بهكار ميبريم...-حال اگر بشود يك شئ قراضه و فرسوده را بهنحوي تعمير و اصلاح كرد كه حداقل كاركردهاي مطلوب را داشته باشد، كدام عقل سالم ميتواند مخالف تعمير كردن و اصلاح آن باشد؟
بر اين اساس اگر بشود يك رژيم را هم طوري اصلاح كرد كه با منافع اساسي مردم حداقل سازگاري را داشته باشد، در اين صورت بنا را بر اصلاح آن ميگذاريم، نه بر دورانداختن و براندازي.
-اما الزام استحالة رژيم آخوندي مشخصاً كنار گذاشتن و از دور خارج كردن بالفعل ولايتفقيه است. يعني دست كم براي پرش از مادون سرمايهداري به سرمايهداري ميبايد ولي فقيه بالفعل كنار زده بشود...بنابراين، در جنگ جناحهاي رژيم، پيشرفت جريان استحالهطلب به اينمعني است كه خاتمي بايد خامنهاي (يعني ولي فقيه و همه كارة رژيم) را بالفعل از دور خارج كند.
اگر بتواند اين اخراج را محضري و قانوني بكند، يعني قانون اساسي را عوض كند، كمال مطلوبش است. اگر هم نتواند، دستكم بايد در عمل و بالفعل، دست وليفقيه را كوتاه كند تا ديگر نتواند همهكاره باشد و حرف آخر را بزند. اما كسي كه ميگويد استحاله واقعي نيست، مضمون حرفش اين است كه جريان شبهبورژوايي استحالهطلب نميتواند وليفقيه را با اختيارات گستردةي كه دارد كنار بزند. چرا؟ چون شوراي نگهبان دست اوست، نيروهاي مسلح دست اوست، انواع و اقسام بنيادها دست اوست، قوة قضاييه دست اوست، بنياد بهاصطلاح مستضعفان دست اوست، و خلاصه، قدرت بلامنازع سياسي و اقتصادي و مذهبي و قانوني است، سياستهاي نظام را تعيين ميكند و ناظر بر اجراي آنهاست. جنگ و صلح را او اعلان ميكند.رئيس راديو و تلويزيون را او منصوب ميكند و ...
-ملاحظه ميكنيد كه فرق حرف ما با استحالهطلبان در اين است كه آنها بهجاي راهحل، سراب نشان ميدهند و با توهمپراكني حول خاتمي ميخواهند رژيم را در تماميتش حفظ و از سرنگوني در امان نگهدارند.»
مسعود رجوی معتقد است اگر خاتمی در برابر ولایت فقیه میایستاد و به طور واقعی قصد اصلاحات داشت و تغییر قانون اساسی را آنچنان که خود گفته بود،خیانت به ملت ایران برنمی شمرد و هم و غم خود را بر این مهم متمرکز میکرد، صرف نظر از مشارکتش در گذشته در سرکوب،میتوانست گامهای زیر را عملی کند.
« اولاً-ميتوانست خط اصلاحات واقعي را با استفاده از همه امكانات بالفعل و بالقوة داخلي و بين المللي پيش ببرد.
ثانياً-ميتوانست توده مردم را بسيج كند, به ميدان بياورد و پيشروي خود را تضمين كند. اما همه ديدند كه بهعكس, قيام دانشجويان در تير 1378 را كه بهترين فرصت بود, جريان انحرافي خواند . راه سركوب آن را هموار كرد و با ولي فقيه همدست شد.
ثالثاً-به هر ميزان كه از ولايت فقيه فاصله ميگرفت و در مقابل ولي فقيه مي ايستاد, شوراي ملي مقاومت, همين مجاهدين خلق و همين خلق ستمديده, بدون هرگونه چشمداشت به اضعاف به حمايت و تقويت او مي شتافتند. تجربه يي كه سي سال پيش در رياست جمهوري بني صدر همگان به چشم ديدند. در مورد موسوي و فاصله گرفتن خواسته يا ناخواسته, و فهميده يا نفهميده او از ولايت فقيه هم, همينطور است و بعداً توضيح خواهم داد.»
معیار تشخیص اصلاح طلب
معیار تشخیص اصلاح طلبی در رژیم ولایت فقیه که یک منصب مادام العمر و غیرمنتخب(در هیچ انتخاباتی برگزیده نشده است) به شمار میرود، زمینه سازی و حمایت از یک انتخابات آزاد است. این انتخابات آزاد باید منجر به نفی اصل ولایت فقیه شود زیرا با وجود آن به عنوان قدرت مطلقه (ولایت مطلقه ی فقیه) تغییر جدی در نوع حاکمیت امکان پذیر نیست.
یکی دیگر از معیارهای اصلاح طلبی در جهان بر اساس اغلب نمونههای تاریخی هم سویی و حمایت آنها از اپوزیسیون انقلابی است. در مبارزات آزادیخواهانه و سیاسی در کشورهای مختلف نیروهای رفرمیست هرگز در برابر انقلابیون قرار نگرفتهاند زیرا حرکات سیاسی و نظامی جنبشهای مقاومت به آنها در تعادل قوا وزن بیشتر و امکان بیشتری برای پیشروی داده است. [۵]
اصلاح طلبی پس از خاتمی
انتخابات نهمین دورهٔ ریاست جمهوری سال ۱۳۸۴ خروج کامل اصلاحطلبان از قدرت را در پی داشت. پیش از این نیز در انتخابات هفتمین دوره مجلس شورای اسلامی با رد صلاحیت گسترده، اصلاحطلبان کنار گذاشته شده بودند.
ائتلاف اصلاحطلبان ایران در پایان زمستان سال ۱۳۸۶ به ائتلافی از ۲۱ حزب و گروه که هدف اصلی آن بنا به گفتهٔ سخنگویانش، بازسازی اقتدار مجلس و مهار افراطیگری دولت بود اطلاق میشد.
در انتخابات ریاست جمهوری دهم در ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ از میان کاندیداهای این جریان تنها دو تن به نامهای میرحسین موسوی و مهدی کروبی به رقابت با دو نامزد دیگر پرداختند. این دو کاندیدا مجددا گفتمان اصلاح طلبی در ایران را مطرح کردند. این انتخابات که بنا به اعلام رسمی شورای نگهبان و وزارت کشور منجر به پیروزی محمود احمدینژاد شد، اعتراض شدید کاندیداهای دیگر و در ادامه اعتراضات ۱۳۸۸ را در پی داشت.[7]
با این حال موضوع اصلاح طلبی با سرکوب این اعتراضات و حصر خانگی میرحسین موسوی و کروبی مجددا به محاق رفت. میر حسین موسوی با اوج گیری تظاهرات خود در بیانههایش مردم را به اجرای بیتنازل قانون فرخواند و خواهان حفظ تمامیت و ساختار نظام گشت.
پس از هشت سال از ریاست احمدی نژاد مجددا حسن روحانی با وعدهی اصلاح به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد. حسن روحانی از امنیتیترین شخصیتهای نظام در دورههای پیشین بود. در دوران ریاست او درگیری میان جناحهای رژیم اوج گرفت اما تغییری در شرایط جامعه رخ نداد. در جریان قیام دی ماه ۱۳۹۶ مردم با شعار «اصلاح طلب، اصول گرا، دیگه تمومه ماجرا» بیاعتمادی خود به این جریانات سیاسی را نشان دادند. بسیاری این شعار را پایانی بر ماجرای اصلاح طلبی در رژیم ایران میدانند.
احزاب و گروههای اصلاحطلب
اصلاح طلبی در ایران در قالب جریانات سیاسی مختلف از باندها و جناحها و کارگزارن مختلف خود را نشان داد. برخی از این جریانات نامهای زیر را بر خود گذاشتند. اغلب آنها اکنون فعالیت خاصی ندارند.
- جبهه مشارکت ایران اسلامی
- حزب اعتماد ملی
- سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران
- مجمع روحانیون مبارز
- حزب اسلامی کار
- حزب کارگزاران سازندگی
- ائتلاف اصلاحطلبان ایران
ماهیت اصلاح طلبان در ایران
اصلاحطلبان به طور عام در حکومت ولایت فقیه، مجموعهای از کارگزاران حکومت جمهوری اسلامی هستند که پس از حذف از مناصب حکومتی ت جبهه جدیدی را با نام اصلاح طلبی بوجود آوردند. اصلاحطلبان در ایران اغلب برخی از سران نسل اول در حکومت هستند که خود را خط امامی نیز مینامند. آنها در تمامی وقایع سرکوب در دههی شصت و پس از آن مشارکت فعال داشند.
روزنامه جوان، وابسته به سپاه پاسداران در پاسخ به نامه مهدی کروبی از چهرههای شاخص اصلاحطلبی در ایران که خواستار محاکمه علنی خود بود، نوشت:
«مگر شما علاقهمند به بازگشت به دوران طلایی امام راحل نیستید؟ مگر به دریافت دهها سمت از ایشان افتخار نمیکنید؟ امروز نظام جمهوری اسلامی شما را به همان دوران بازگردانده و تنها چشمه کوچکی از نحوه مواجهه با شوریدگان بر نظام در آن دوران را، به شما نشان دادهاست… باز خدا پدر این «سید» را بیامرزد که نجیبانه تنها شما را «نانجیب» میخواند، اگر در آن دوران طلایی بودید، با چند کلمه فرمان همهتان را آویزان میکردند.»[8]
به این ترتیب آنچه در جمهوری اسلامی تحت عنوان جدال میان اصلاح طلب و اصولگرا وجود دارد، بیشتر نوعی جنگباندی بر سر قدرت است. این جنگ اگر چه تمامی حاکمیت را تضعیف میکند اما رأس حاکمیت همواره از آن برای زیر سوال بردن جبههی براندازی استفاده میکند. در جمهوری اسلامی هر دو باند موجود در سیاستهای کلی نظام با یکدیگر توافق دارند. آنها از جمله بر سر سرکوب مخالفان در در داخل ایران و همچنین بر سر سیاست صدور بحران و گسترش در خاورمیانه با کمک به شبهنظامیان در توافق هستند.
این در حالی است که در اغلب جوامع، نیروهای اصلاحطلب حامی و پشتیبان نیروهای انقلابی به شمار میروند. زیرا هر دو خواهان تغییر جامعه هستند اما مفهوم اصلاحطلبی در ایران پس از انقلاب سال ۱۳۵۷ و ایجاد فضای نظامی و امنیتی از دهه شصت کاملا متفاوت است. اصلاحطلبان در حکومت ایران، خود بخشی از حاکمیت هستند که خود همواره در سرکوب مخالفان و دگراندیشان نقشی فعال داشتهاند. در زمان نخست وزیری میرحسین موسوی نخست وزیر سابق در جمهوری اسلامی، قتل عام ۶۷ انجام شد و او در مصاحبهای از آن دفاع کرد. همچنین سید محمد خاتمی به مدت ۸ سال یک وزیر در جمهوری اسلامی بوده است. او بارها از عاملان سرکوب در رژیم ایران دفاع کرده است. در زمان حکومت او سرکوب دانشجویان در قیام ۱۳۷۸ به وقوع پیوست و او از آن دفاع کرد. همچنین تمامی اعضای جبههی اصلاح طلب در جمهوری اسلامی خود را مدافع اصل ولایت فقیه میدانند.
امکان اصلاح نظام ولایت فقیه
اصل ولایت فقیه اصلی است که یک حاکمیت را با معیارهای دیکتاتوری منطبق میکند. قوانین حاکم بر این اصل امکان اصلاح آن را از میان میبرد. هر گونه اصلاح در رژیم ایران از نفی ولایت فقیه میگذرد. خمینی در کتاب ها و سخنان خود ویژگیهای زیر را برای ولی فقیه برمیشمرد:
«ولایت فقیه از اهمّ احکام الهی است و بر جمیع احکام شرعیه الهیه تقدم دارد»،[۶]
«حکومت از این دیدگاه «منحصر به خدا است و در دوران غیبت باید احکام و حدود الهی به اجرا آیند»
«ولایت انتخابی نیست، بلکه به اذن خداوند حاصل میشود» و «بر همهٔ مردم لازم است که از نمایندگی او اطاعت کنند»
«مردم ناقص و ناکاملاند و نیازمند کمالند»[۷]
«ولی فقیه واقعیتی جز قرار دادن و تعیین قیم برای صغار نیست»[۷]
«ولی فقیه حاکم بر جان و مال و ناموس مردم است و همان اختیاراتی را دارد که پیامبر اسلام (ص) داشت»[۷]
«ولی فقیه هیچ حدّ و حصری ندارد.»[۷]
حسین حاجفرجاله دباغ معروف به عبدالکریم سروش که خود از تئوریسینهای جمهوری اسلامی بودهاست، دربارهٔ ولایت فقیه چنین میگوید:
«تئوری ولایت فقیه، عین استبداد دینی است و با این تئوری اصولاً نمیتوان نظم دموکراتیک به وجود آورد. حتی هیچکس نمیتواند در ذیل تئوری ولایت فقیه، عدالت بورزد چون همانگونه که فیلسوفان قدیمی گفتهاند، قدرت مطلقه فساد مطلق میآورد… «در حیطه ولایت باطنی، رابطه مرید و مرادی برقرار است، اما در حیطه ولایت سیاسی، حتی ائمه هم وجوب اطاعت ندارند، چه برسد به فقیه. مردم میتوانند بر امام معصوم هم خرده بگیرند، انتقاد کنند و در جایی فرمانش را اطاعت نکنند.»پارساترین فرد هم اگر در رأس جامعه با قدرت غیر پاسخگو قرار گیرد بعد از چند سال بسیار از عدالت فاصله خواهد گرفت؛ لذا تئوری ولایت فقیه آیتالله خمینی از همان آغاز یک تئوری غیراخلاقی بود.»[۸]
دیدگاه اصلاحطلبان دربارهٔ نظام ولایتفقیه
حسن روحانی پس از قیام اعتراضی مردم درپی افزایش قیمت بنزین در بیش از ۱۹۵ شهر در نطقی در تبریز روز ۴شنبه ۶ آذر ۱۳۹۸ گفت: در دفاع از نظام همه کنار هم هستیم.[۹]
در خرداد 1387 حتي وزير خارجه آمريكا هم اذعان كرد كه در رژيم ايران آدم مدره (ميانه رو) پيدا نميشود و ما ديگر دنبال چنين چيزي نميگرديم « زيرا هر سياست خارجه بد آمريكا در 30 سال گذشته با اين شروع شده كه بگذاريد مدره هاي رژيم ايران را پيدا كنيم» (وال استريت ژورنال – 19 ژوئن 2008).
دو سال قبل از آنهم، خانم رايس گفته بود: « معتقد نيستم كه ما مي توانيم در(رژيم) ايران مدره (ميانه رو) پيدا كنيم. سئوال اينجاست كه آيا اصلاً ما ايراني هاي معقول (در اين رژيم) پيدا مي كنيم...، هر آنچه كه در اين 25 سال براي يافتن چنين نفراتي بكار رفت ، معمولا به يك شكست بزرگ در سياست خارجي آمريكا منتهي شد. من فكر نمي كنم شما آنها را پيدا كنيد( وال استريت ژورنال- 25 سپتامبر 2006).
اصلاحات از دید لنین
ولادیمیر ایلیچ لنین مینویسد:
«مفهوم رفرم بدون شک با مفهوم انقلاب متناقض است. فراموش کردن این تناقض و عدم توجه به مرز میان این دو مفهوم موجب بروز اشتباهات جدی میگردد؛ ولی این تناقض مطلق و این مرز جامد نیست، بلکه زنده و متحرک است. در هر مورد مشخص باید آن را معین کرد.
... رفرم محصول فرعی انقلاب است. فشار انقلابی تودهها گاه که پیروز نمیشود هیئت حاکمه را به عقبنشینی و به تن دادن به رفرمها وامیدارد. حزب انقلابی باید مردم را به مبارزه برای تعمیق این رفرمها و واداشتن هیئت حاکمه به عقبنشینی بیشتر سوق دهد … حزب انقلابی باید از رفرمها برای بسط و توسعه مبارزات طبقاتی استفاده کند.[۱۰]
انواع اصلاحات
رفرم ارضی
رفرم ارضی یا اصلاح ارضی عبارتست از اقدامات یک دولت برای ایجاد تغییراتی در نحوه مالکیت ارضی و طرز استفاده از زمین.
در کشورهای سرمایهداری هدف از اصلاحات ارضی ایجاد شرایط برای رشد سریع تر مناسبات سرمایهداری در ده، تضعیف مبارزه دهقانان و جلوگیری از قیام آنان است که در عینحال با حفظ منافع مالکان از طریق پرداخت غرامت یا بهای زمین به حساب دهقانان همراه است. در نتیجه اینگونه رفرم ارضی که اغلب نیمبند و ناپیگیر است سرمایهداران صاحب صنایع و بانکها و رجال دولتی و ارتشی و سایر ثروتمندان برای چنگ انداختن بر اراضی امکان به دست میآورند و اشکال استثمار سرمایه داری (انفرادی و جمعی) جانشین استثمار ما قبل سرمایه داری میشود. این قبیل رفرمها اگر چه از نظر اقتصادی میتواند موجبات استفاده از علم و تکنیک را در کشاورزی فراهم آورد و میزان محصولات کشاورزی را افزایش دهد، از نظر اجتماعی با شدت به پروسه قشربندی در روستا میافزاید و اکثریت عظیم دهقانان را خانه خراب میکند و تناقضات تازه و عمیق به وجود میآورد و در عینحال از حل رادیکال و نهایی مسئله ارضی عاجز است.
اصلاحات ارضی در ایران (۱۳۵۰–۱۳۴۱) با حکم شاه آغاز و در سه مرحله اجرا شد. هدف این اصلاحات، انتقال مالکیت زمین به کشاورزان بود. کمی بیشتر از ۱/۸ میلیون کشاورز واجد شرایط دریافت زمین بودند. با این حال نتایجی که پس از اتمام هر مرحله رسماً اعلام شد، نشان میداد ۲/۲۱۴ میلیون نفر طی سه مرحله زمین دریافت کردند (مرکز آمار ایران، ۱۳۵۳، ص ۲۲۹۸؛ مرکز آمار ایران، ۱۳۵۴، صص ۲۴۵–۲۴۴). تفکیک دریافتها به این ترتیب بود: مرحلهٔ اول: ۸۰۰ هزار؛ مرحلهٔ دوم: ۲۱۴ هزار؛ و مرحلهٔ سوم: ۱/۲ میلیون روستایی. وقتی تعداد افراد ذینفع به ۷۹۴ هزار زمیندار موجودی اضافه شود که وضعیت حقوقیشان در مرحلهٔ دوم مشخص شده بود (مقدم، ص۱۶۲؛ مرکز آمار ایران، ۱۳۵۴، ص۲۴۴) نتیجه میشود ۳ میلیون واحد، که یعنی بسیار فراتر از رقم ۲/۴۷۹ میلیون در اختیاردار زمین موجود در سال ۱۳۵۳. دلیل این ناهمخوانی، محاسبه و وارد فهرست کردن چندبارهٔ عواملی واحد در مراحل مختلف است، ازجمله مثلاً در شمار آوردن دهقانان در بیش از یک مرحله از اصلاحات ارضی (سلمانزاده و جونز، ۱۹۷۹).[۱۱]
اصلاحات آموزشی
در اواخر دوره حکومت ناصرالدینشاه میرزا حسن تبریزی معروف به رشدیه اولین مدرسهٔ سبک جدید را در ایروان و سه سال بعد در تبریز تأسیس نمود. مدرسه سبک جدید در ایران به رشدیه معروف شد. در این مدرسه تعلیم و تعلّم بر اساس اصول جدید و یادگیری الفبا با اصول صوتی انجام میگرفت. مدارس جدید بهسرعت در شهرهای مختلف ایران تأسیس یافته و بهمرور جای مکتبخانههای سنتی را گرفتند.[۱۲]
اولین قوانین آموزش اجباری در سال ۱۹۴۳ ارائه شد، از اوایل دههٔ ۱۹۵۰ توسعهٔ ملزومات آموزشی حتی سریعتر از این بوده و توسعهٔ طرحریزی شده برای دههٔ ۱۹۷۰ عظیم است. در سال ۱۹۱۰ تنها ۱۱۰ مدرسهٔ ابتدایی وجود داشت که به ۱۰ هزار دانشآموز سرویس میدادند که ۸۰ درصد این دانشآموزان، پسر بودند. تا سال ۷۲–۱۹۷۱ تعداد مدارس ابتدایی به ۲۶ هزار واحد رسید که سه میلیون و ۲۳۰ هزار دانشآموز در آنها درس میخواندند.[۱۳]
اصلاحات اداری
اندیشه اصلاح و دگرگونی در نظام اداری کشور، پیشینهای قدیم دارد و به عنوان یک شعار اساسی مورد توجه همه دولتها از دهه چهل به بعد بودهاست. شاید به عنوان اولین اقدام مشخص برای اصلاح نظام اداری، بتوان به تشکیل شورای عالی اداری در سال ۱۳۴۰ اشاره کرد. این شورا به موجب تصویبنامه هیئت وزیران وقت تشکیل و مأموریت عمده آن سازگار کردن تشکیلات اداری دولت با سیر تکاملی اجتماع و تجدید نظر در روشهایکار و تشریفات اداری تعیین گردید. محصول مهم فعالیت شورای مذکور، تدوین «قانون استخدام کشوری» بود، که منجر به استقرار نظام جدید اداری و استخدامی در کشور گردید و با تشکیل «سازمان امور اداری و استخدامی کشور» به موجب فصل نهم قانون مذکور، وظیفه انجام مطالعات و تحقیقات در زمینه امور اداری و استخدامی و اصلاح سازمان و تشکیلات دولت و روشها و رویههای عمومی انجام کار به این سازمان محول شد.
منابع
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ مقاله مارتین لوتر، بیبیسی فارسی ۹ آبان ۱۳۹۶
- ↑ کتاب واٰژه نامهٔ سیاسی امیر نیک آئین کلمه «رفرم»
- ↑ ویژه سالروز درگذشت مهدی بازرگان
- ↑ استراتژی قیام و سرنگونی- ص ۴۴
- ↑ استراتژی قیام و سرنگونی- ص ۴۵
- ↑ از نامه خمینی به خامنهای
- ↑ ۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ ۷٫۳ روحالله خمینی، ولایت فقیه، چاپ نهم، تابستان ۱۳۷۸ صفحات ۴۱ تا ۵۸
- ↑ ماهنامه کیان
- ↑ سایت دویچهوله
- ↑ مقاله لنین، مارکسیسم و رفرمیسم سایت اشتراک
- ↑ سایت تاریخ ایرانی مقاله اصلاحات ارضی در ایران
- ↑ مقاله اصلاحات آموزشی میرزا حسن رشدیه
- ↑ مقاله کیت واتسون، اصلاحات آموزشی در انقلاب سفید