کاربر:Safa/1صفحه تمرین
محمدرضا پهلوی | |
---|---|
اولین حضور | ۲۶ آذر ۱۳۰۴ در مراسم تاجگذاری پدرش به ولیعهدی منصوب شد |
آخرین حضور | ۲۶ دی ماه ۱۳۵۷ ترک ایران |
لقب | شاهنشاه آریامهر بزرگ ارتشتاران |
سن | ۶۱ سال هنگام مرگ |
تاریخ تولد | ۴ آبان ۱۲۹۸ |
تاریخ مرگ | ۵ مرداد ۱۳۵۹ |
شغل | سلطنت |
عنوان | شاهنشاه ایران |
همسر | فوزیه، ثریا اسفندیاری، فرح دیبا |
فرزند | شهناز، رضا، لیلا، علیرضا، فرحناز |
مذهب | اسلام- شیعه |
ملیت | ایرانی |
محمدرضا پهلوی، (زاده ۴ آبان ۱۲۹۸خورشیدی مصادف با ۲۶ اکتبر ۱۹۱۹- درگذشته در ۵ مرداد ۱۳۵۹)، پسر ارشد رضا سواد کوهی معروف به رضاخان یا رضاشاه پهلوی بود که پس از پدرش رضاشاه در ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ بر تخت سلطنت نشست. نام مادرش نیمتاج آیرملو بود که با آغاز سلطنت پدر به تاج الملوک آیرملو شهرت یافت. محمدرضا شاه پهلوی یک برادر به نام علیرضا پهلوی و دو خواهر به نامهای اشرف و شمس پهلوی داشت. محمدرضا برادر دوقلوی اشرف پهلوی بود.
محمدرضا شاه پهلوی هنگام کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹ که توسط پدرش رضاخان علیه احمدشاه قاجار صورت گرفت، یک ساله بود. او سه ماه پس از کودتا به منزلی جدید رفته و تحت سرپرستی یک پرستار فرانسوی قرار گرفت. محمدرضا پهلوی در سن ۶ سالگی یعنی در ۲۶ آذر ۱۳۰۴ در مراسم تاجگذاری پدرش به ولیعهدی و ۱۶ سال بعد به سلطنت رسید.
در دوران سلطنت محمدرضا پهلوی همچون دوران سلطنت پدرش، احزاب، آزادی فعالیت نداشتند و سانسور روزنامه ها و کتابها بصورت برنامه ریزی شده جریان داشت. محمدرضا پهلوی در ۲۸ مرداد ۱۳۲۹ با کودتا علیه دکتر محمد مصدق نخست وزیر منتخب مردم که قصد محدود کردن اختیارات شاه و ایجاد یک حکومت لیبرال را داشت، قدرت خود را تثبیت و سرکوب دگراندیشان را افزایش داد. محمدرضا شاه پهلوی همچنین در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ با به رگبار بستن تظاهرات مسالمت آمیز مردم و پس از آن دستگیری باقیمانده احزاب و جریانات سیاسی، راه را بر هرگونه فعالیت پارلمانتاریستی بست. از همان زمان شکل گیری سازمانها و جریاناتی با مشی مسلحانه آغاز گشت. ۱۵ سال بعد محمدرضا پهلوی در جریان قیام مردمی در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ سرنگون شد.[۱]
محمدرضا پهلوی پیش از سلطنت
محمدرضا پهلوی ۳ ماه پس از کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹ با خانوادهاش به منزلی جدید رفت. محمدرضا پهلوی در آنجا تحت آموزش پرستار فرانسویاش مادام ارفع زبان فرانسه و کلیاتی از فرهنگ غرب و تاریخ غرب را آموخت. روز ۲۶ آذر سال ۱۳۰۴ در ۶ سالگی در مراسم تاجگذاری پدرش به ولیعهدی منصوب شد و پس از آن به کاخ گلستان برای دوره آموزشهای رسمی منتقل شد. محمدرضا پهلوی از آنجا همراه ۲۰ تن از دوستانش به مدرسه نظام منتقل شد.
وی در ۱۵ شهریور ۱۳۱۰ به همراه دوست دوران تحصیلش حسین فردوست به سویس اعزام شد. دیگر همراهان او دراین سفر، برادرش علیرضا، تیمورتاش و پسرش مهرپور، پیشکارش دکتر مؤدبالدوله نفیسی و آموزگار زبان فارسیاش مستشارالدوله بودند.
محمدرضا پهلوی پس از ۵ سال اقامت در سویس در ۱۷ سالگی به ایران بازگشت و در دانشکده افسری به ادامه تحصیل پرداخت، او در سال ۱۳۱۷ در سن ۱۹ سالگی از این دانشکده با درجه ستوان دومی فارغالتحصیل شد. در این دوران با فتحالله مینباشیان روابط دوستی نزدیکی پیدا کرد. محمدرضا پهلوی پس از فارغالتحصیلی به مقام بازرسی ارتش شاهنشاهی رسید.
آغاز سلطنت محمدرضا پهلوی
محمدرضا پهلوی پس از اشغال ایران در شهریور سال ۱۳۲۰ و برکناری رضاشاه پهلوی توسط بریتانیا و تبعید او به جزیره موریس، در سن ۲۲ سالگی به پادشاهی رسید. در کنفرانس تهران که با شرکت استالین، چرچیل، و روزولت، از ۶ آذر ۱۳۲۲ در تهران برگزار شد هیچکدام از سه رهبر میزبانی او را نپذیرفتند و در سفارتخانههای خود اقامت کردند؛ و بجز استالین که به دیدار او رفت، دیگر رهبران او را در باغ سفارت شوروی بحضور پذیرفتند که نوعی تحقیر و سرباز زدن از به رسمیت شناختن او بود. با اینکه متفقین متعهد به خروج از ایران پس از شش ماه شده بودند شوروی نیروهای خود را خارج نکرد. در همان زمان آذربایجان و کردستان اعلام خودمختاری کردند. محمدرضا پهلوی، پس از خروج نیروهای شوروی از ایران به دنبال فشارهای آمریکا و بریتانیا، همراه با نخست وزیر وقت قوام السلطنه اقدام به سرکوب قیامهای کردستان و آذربایجان کرد.
دورههای حکومت محمدرضا پهلوی
حکومت ۳۷ ساله محمدرضا پهلوی را ناظران به سه دوره تقسیم میکنند:
دورهی اول: از سال ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۷
در هفت سال ابتدایی حکومت محمدرضا پهلوی شرایط فعالیتهای دموکراتیک و ایجاد احزاب سیاسی بطور نسبی فراهم بود. در این دوران تاریخی بین سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۷ به دلیل ضعف حکومت تازه مستقر شدهی محمدرضا پهلوی و از سویی درگیر بودن استعمار انگلستان و دیگر کشورهای اروپایی در جنگ جهانی دوم و تضعیف شدن آنها، جریانات سیاسی در ایران توانستند از فرصت استفاده کرده و فعالیتهای خود را گسترش دهند. نتیجهی آن بوجود آمدن احزاب مستقل و ملی بود که باعث شد تنها حکومت مردمی در تاریخ ایران به نخست وزیری دکتر محمد مصدق بر سر کار آید. با نخست وزیری مصدق، مردم ایران پیرامون ملی شدن صنعت نفت متحد شدند و صنعت نفت ایران به رهبری دکتر محمد مصدق ملی شد.
دوره دوم: از سال ۱۳۲۷ تا ۱۳۳۲
همزمان با ترور محمدرضا پهلوی در سال ۱۳۲۷، موج دستگیری مخالفان گسترش یافت و شاه با تأسیس مجلس مؤسسان، اختیارات بیشتری تصاحب کرد. همچنین این مجلس، تشکیل مجلس سنا را تصویب کرد که نیمی از اعضای آن را شاه منصوب میکرد.
مخالفان این اقدام آنرا به معنی تکیهی بیشتر به آمریکا و انگلستان تلقی کردند.
پس از این تغییرات سیاسی، تقاضاهای ملی برای تسلط بیشتر بر نفت در ایران بالا گرفت که به نام جنبش ملی شدن نفت شناخته میشود . صنعت نفت ایران به رهبری محمد مصدق ملی شد. این وقایع به تنش میان شاه و نخست وزیرش محمد مصدق انجامید.
بنا بر یک سند مورخ ۳۱ اردیبهشت (۲۱ مه ۱۹۵۳)، شاه به منابع سفارت آمریکا در تهران گفته بود: «انگلیسیها خاندان قاجار را بیرون انداختند و پدرم را سر کار آوردند. آنها پدرم را بیرون انداختند و میتوانند من را هم بیرون بیندازند.»
این سند با نقل قول مستقیم از شاه میافزاید: «اگر انگلیسیها میخواهند که من بروم، باید فوراً بدانم تا بی سر و صدا بروم.»[۲]
در سال ۱۳۳۲ سازمان اطلاعات و امنیت خارجی بریتانیا و سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، کودتایی برای برکناری مصدق به راه انداختند. با شکست خوردن کودتای ۲۵ مرداد، محمدرضا شاه ایران را ترک کرد و به ایتالیا رفت، ولی با موفقیت کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ مصدق برکنار و تبعید شد و وزیر خارجه او دکتر حسین فاطمی نیز دستگیر و اعدام شد. به این ترتیب محمدرضا شاه بار دیگر قدرت خود را تثبیت کرد.
محمدرضا شاه در دوران سلطنتش ۲بار اقدام به انجام اصلاحات ارضی کرد:
اولین بار در همین دوران یعنی در سال ۱۳۲۸–۱۳۲۹ و در کوران مبارزات دکتر مصدق برای ملی کردن صنعت نفت ایران بود که دوران اوج درگیریهای مردم و مصدق با استعمار بریتانیا بود.
کودتای ۲۸ مرداد
در دوران بعد از جنگ جهانی دوم و تضعفی دول استعماری در این جنگ و همچنین خلع رضاشاه پهلوی از سلطنت و جانشینی سلطنت ضعیف پسرش محمدرضا پهلوی، از سال ۱۳۲۰ تا سال ۱۳۲۷ و تا حدودی تا سال ۱۳۳۲ یک فضای باز سیاسی در ایران پدید آمد که راه را برای بسیاری جنبشهای سیاسی و اجتماعی در ایران باز کرد. .در رأس آنها جنپش ملی شدن صنعت نفت ایران قرار داشت. این جنبش به رهبری دکتر محمد مصدق که خود نماینده مجلس شورای ملی و رییس کمیسیون نفت مجلس بود پیروز شد.
مصدق در تاریخ ۲۹ اسفند سال ۱۳۲۹ قانون ملیشدن نفت را از تصویب مجلس گذراند و در کمتر از ۴۰ روز بعد، قانون خلع ید از شرکت انگلیسی را نیز به تصویب رساند. مصدق اقدامات خود را با حمایت تودههای مردم و تظاهرات و اعتصابات گسترده نفتگران خوزستان بهپیش میبرد. چنین بود که در اردیبهشت ۱۳۳۰ نخستوزیری مصدق بهمجلس و رژیم شاه تحمیل شد. اما اقدامات ملی دکتر محمد مصدق بهمذاق دربار و استعمار انگلیس و هچنین روحانیون وابستهای چون آیتالله کاشانی خوش نمیآمد. از همین رو توطئهچینیها علیه دکتر مصدق کردند.[۳]
دولت انگلیس برای جلوگیری از صادرات نفت کشتیهای جنگی به ایران اعزام کرد[۴] و دولت مصدق را تحت مضیقهی شدید مالی قرار داد. از طرف دیگر از دولت ایران به دادگاه لاهه شکایت کرد. دکتر مصدق شخصا در دادگاه حضور پیدا کرد و دادگاه را فاقد صلاحیت برای رسیدگی به این دعوا دانست. او سرانجام در این دعوای حقوقی پیروز شد.
پیروزی دکتر محمد مصدق در دادگاه یک ضربه به سیاست انگلیس بود. از طرفی مصدق برای محدود کردن شاه و دربار و خنثیساختن توطئههای استعمار از یکسو و پیش بردن اصلاحات اجتماعی و اقتصادی از سوی دیگر، خواستار آن شد که پست وزارت جنگ را که تا آن زمان در دست شاه بود و همواره از آن بهعنوان ابزار اعمال فشار علیه جنبش ضداستعماری مردم استفاده میشد بر عهده بگیرد و اعلام کرد که در صورت تنندادن شاه به این شرط، از نخستوزیری استعفا خواهد داد. محمدرضا شاه که سلطنت مطلقهی خود را در خطر میدید، شدیداً با سپردن وزارت جنگ بهمصدق مخالفت کرد. دکتر مصدق در روز ۲۵ تیر ۱۳۳۱، از نخستوزیری استعفا داد. با استعفای مصدق، شاه فرصت را غنیمت شمرده و قوامالسلطنه، کهنهکارترین مهرهی رژیم فئودالی و دربار استعماری را بهنخستوزیری برگزید. قوامالسلطنه طی اعلامیهای هرگونه مخالفت با دولت را ممنوع و مردم را تهدید به سرکوب کرد. او ارتش و شهربانی را در خیابانها مستقر کرد. ٰاین گونه اقدامات و تهدیدات قوام نتیجهبخش نبود. موج اعتراضات تودهای علیه انتصاب قوام به نخستوزیری از تهران و سایر نقاط کشور برخاست. سرانجام صبح روز سیام تیرماه سال۱۳۳۱، مردم تهران و شهرهای دیگر به خیابانها ریختند. انبوه مردم با فریادها و شعارهای "یا مرگ یا مصدق"، "مصدق پیروز است"، "مرگ بر قوام"، با نیروهای ارتش و شهربانی به مقابله برخاستند. قیام مردمی با شدت و حدت ادامه پیدا کرد و سرانجام پس از کشته و مجروح شدن قریب به ۸۰۰ نفر از مردم تهران، شاه فرمان نخستوزیری قوام را لغو کرد و بهخواستهای دکتر مصدق گردن گذاشت.[۳]
باز بازگشت دکتر مصدق انگلیسیها به این نتیجه رسیدند که باید وی را ساقط کنند و نیز با این استدلال که ادامه حکومت مصدق، ایران را در آغوش کمونیسم قرار خواهد داد، آمریکا را با خود همراه کردند. فرماندهی عملیات کودتا به عهده کرمیت روزولت مدیر بخش خاورمیانه سیا بود. آنها ابتدا در روز ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ اقدام به کودتایی کردند که با لو رفتن کودتا ناکام ماند. سرانجام در روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ با هدایت سازمان سیا و اینتلیجنس سرویس و مشارکت ایادی دربار به خصوص اشرف پهلوی خواهر دوقلوی شاه و نظامیان وابسته به محمدرضا شاه و در رأس آنها سرلشگر فضل الله زاهدی و روحانیونی چون آیت الله کاشانی و با همکاری دستجات لاتهایی مانند شعبان جعفری معروف به «شعبان بیمخ» کودتا انجام شد و دولت مصدق سرنگون گردید.[۵]
چندی بعد دکتر مصدق دستگیر و در دادگاه نظامی به حبس و تبعید محکوم شد. روز ششم اسفند ۱۳۳۲دکتر حسین فاطمی نیز دستگیر شد و روز ۱۹ آبان ۱۳۳۳در حالی که ۴۰ درجه تب داشت، با برانکارد به پای جوخه اعدام برده شد.[۶]
دکتر محمد مصدق به عنوان یک رهبر ملی و لیبرال با محدود کردن سلطنت و راه بستن بر دخالتهای استعماری در حال بازکردن راه رشد سرمایهداری ملی در ایران بود. ایران در آستانه تبدیل شدن به کشوری دموکراتیک، هم گام با کشورهای غربی قرار داشت. اما در روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ این روند متوقف شده و به مدت ۲۵ سال دیکتاتوری محمدرضا شاه پلهوی بر ایران حاکم شد. در این دوران آزادیهای سیاسی پایان یافت. بورژوازی ملی از میان رفت و پس از انقلاب سفید، بورژوازی وابسته جایگزین آن شد. جریان مذهبی سنتی و ارتجاعی در فضای دلزدگی از غرب رشد کرده و سرنوشت ایران تغییر کرد.
دوره سوم: از سال ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۷
پس از کودتا ۲۸ مرداد علیه دولت منتخب دکتر محمد مصدق سومین دوره حکومت شاه آغاز میشود این دوران با تأسیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) همراه است.
دستگاه امنیتی ساواک که زیر نظر مستقیم شاه اداره میشد عامل اصلی سرکوب مخالفان و بستن فضای سیاسی کشور بود و سازمانهای بینالمللی ناظر بر حقوق بشر پیوسته به فعالیتهای آن انتقاد میکردند.
از دیگر نهادهایی که در این دوره قدرت یافت سازمان برنامه و بودجه بود که مجری برنامههای توسعه ایران بود که به دلیل جاری شدن پول نفت به ایران به شاه امکان فعالیتهای گستردهای را داد. از جمله کارهای وی صرف هزینههای بسیار هنگفت در خرید اسلحه از کشورهای مختلف بود. سلاحهایی که اغلب پس از سرنگونی او توسط رژیم ایران بکار گرفته شدند.
در همین دوران بود که نوسازی برخی نهادهای فرهنگی و اجتماعی پس از برنامه تبلیغاتی و فرهنگی دولت در سال ۱۳۵۰ در قالب بزرگداشت دو هزار و پانصدمین سال شاهنشاهی ایران به عنوان نمایشی بینالمللی برای معرفی سلطنت پهلوی برنامهریزی شد.
در جریان این برنامه گسترده تبلیغاتی شاه هدف دستیابی به تمدن بزرگ را مطرح کرد که از سوی مخالفان داخلی و منتقدان خارجی به عنوان بلند پروازی و تجمل افسار گسیخته توصیف شد.[۷]
در این دوران همچنین محمدرضا شاه برای ایجاد سازمان کشورهای صادر کننده نفت (اوپک) تلاش کرد.
اصلاحات ارضی محمدرضا شاه
در اولین اصلاحات ارضی، محمدرضا شاه تلاش کرد با محروم کردن دکتر محمد مصدق از درآمدهای غیرنفتی کشور، پروژه ملی کردن صنعت نفت ایران را به شکست بکشاند.
بار دوم نیز پس از کودتای ۲۸مرداد ۳۲ و سقوط دکتر محمد مصدق بود که طی یک پروسه نسبتاً طولانی سرانجام در آغاز دهه ۴۰ خورشیدی، طرح بزرگ اصلاحات ارضی را تحت عنوان «انقلابسفید» اعلام و اجرایی کرد. اقدامی که در مقابله با تهدید انقلاب که ایران را نیز تحتتاثیر قرار میداد و برای خنثی کردن پتانسیل انقلابی روستاهای کشور بود.
خلاصه طرح اصلاحات ارضی اول
محمدرضا شاه در جریان اصلاحات ارضی اول خود، ابتدا زمینهایی که پدرش رضاخان به زور از مردم گرفته بود و در آن هنگام در شمار زمینهای خالصجات (زمینهای متعلق به محمدرضا شاه) محسوب میشدند را به دولت واگذار کرد.
سپس آن زمینها را در گام دوم از دولت پس گرفته و به دهقانانی که روی آنها کار میکردند به اقساط فروخت.
از آنجا که چون دهقانها پولی برای خرید زمینها نداشتند، با احتساب بهره مالکانه و وامی که از یک بانک جدیدالتأسیس به اسم بانک عمران کشاورزی به آنها داد، پول زمینها را دریافت کرد!
به این ترتیب وی زمینهای غصب شده توسط پدرش را با پول بیتالمال (وام دولتی) به کشاورزان فروخت. این کار از دو زاویه منافع او را تأمین میکرد.
- صورتمسئله غصب زمینهای کشاورزی مردم توسط رضاخان را پاک کرد.
- از آنجا که بانک عمران، نیاز به پشتیبانی داشت، به آن بانک که ویژه کشاورزان بود، اجازه معاملات بانکی خارج از داد و ستدهای مربوط به کشاورزان را داد. امتیازی که بر اساس آن بانک مزبور به سرعت به یکی از ثروتمندترین بانکهای کشور تبدیل گردید. بانکی که اعضای هیئتمدیره و سهامدارانش خانواده محمدرضا شاه و بنیاد پهلوی بودند.
دکتر مصدق با مخالفت و مبارزه خود این طرح را متوقف کرد. دکتر مصدق ضمن اعلام موافقت خود با «اصل» اصلاحات ارضی، (که خواسته تاریخی مردم ایرن بود) طرح محمدرضا شاه را اشتباه و ناکار آمد دانست و اجرای آن را متوقف کرد. پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ محمدرضا شاه مجدداً طرح اصلاحات ارضیاش را در ابعادی گستردهتر از سر گرفت.
اصلاحات ارضی دوم و پیامدهای آن
در اصلاحات ارضی دوم (پس از کودتای ۱۳۳۲ تا ۱۳۴۴) وتقسیم زمینها از آنجا که هیچ پشتیبانی از کشورزان انجام نشد، کشاورزان در غیاب خان و مالک (فئودالها) و بدون کمک دولتی (دولت جایگزین فئودال) و در زمینهای تقطیع شده، برای ادامه کار کشاورزی (بدون حل مسئله آب و کود و بذر که پیشتر با کمک فئودالها حل میکردند) توان مکفی نداشتند. آن ها ناگزیر زمینها را یا به دلالها فروخته یا رها کرده و بهصورت آواره و گمنام به حاشیه شهرها رفته و در مشاغلی چون کارگری روز مزد و عملگی مشغول به کار شدند.
به گواهی کتاب مأموریت برای وطنم، صادرات کشاورزی ایران در آن ایام، مهمترین منبع درآمد کشور بود که با این سیاست به نابودی کشیده شد.
نگاهی به آمار رسمی منتشر شده از سوی مرکز آمار ایران درباره متروکه شدن روستاهای ایران، بهروشنی ثابت میکند که خانهخرابی روستاییان ایرانی از سالهای ۱۳۳۵ آغاز شدهاست.
بههمخوردن توازن جمعیتی کشور و ریزش جمعیت روستاها و افزایش جمعیت حاشیه شهرها از سال ۱۳۳۵ در ایران آغاز گشت. بر اساس آمار رسمی، طی سالهای ۱۳۴۵–۱۳۵۵ جمعیت روستایی از ۶۲درصد به ۵۳درصد جمعیت کل کشور کاهش یافت و جمعیت شهری از ۳۸درصد به ۴۷درصد رسید.
وضعیت اقتصادی مردم در حکومت پهلوی
اغلب پژوهشگران تاریخی عامل قیام مردم و سقوط حکومت پهلوی را بحران اقتصادی و مسئله معیشت مردم و تضاد طبقاتی عنوان میکنند.
به رغم برخی ظواهر چون توزیع اغذیه در مدارس یا برخی خدمات در شهرهای بزرگ که نتیجه افزایش درآمد نفتی در اواخر حکومت محمدرضا پهلوی بود، فقر، بیکاری، نابرابری و شکاف طبقاتی روند صعودی داشت. کالاهای انبوه وارداتی و افزایش درآمد بالای نفت که ناشی از شرایط منطقهای و جهانی بود، نمیتوانست جای توسعه صنایع و سرمایهگذاریهای زیربنایی را بگیرد. به این ترتیب فروپاشی اقتصادی با تزریق درآمد نفتی نیز متوقف نشد، بطوری که در آستانهی انقلاب ضدسلطنتی موجی از بیکاران، حاشیهنشینها و آلونک نشینها وضعیت انفجاری جامعه ایران و نارضایتی عمومی را به اوج رسانده بود. [۸]
ساختار بورژوایی جامعه ایران پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ به تحقیق احمد اشرف شامل بورژواهای غربی، سرمایهداران کشاورزی اغلب اقشاری از خاندان حاکمه، یا اقشار متوسط دیوانسالاری و خرده بوروژوازی بود.
دو طبقه دیگر در این دوران طبقه بازار و طبقه بیرون از بازار بودند.
- طبقه بازار همان بورژوازی سنتی را در ایران تشکیل میداد
- طبقه بیرون از بازار شامل: علما، خرده مالکین کشاورزی، طبقه متوسط جدید، کارگران صنعتی جدید
طبقه علما برخی زمینداران بزرگ با گرایش به اقتدار سیاسی و سلنطنت بودند و برخی خارج از اقتدار سیاسی قرار داشتند
با عملی شدن سیاست انقلاب سفید که منجر به از میان رفتن کشاورزی در روستاهای ایران شد، فعالیت های جدید صنعت و معدن، مقاطعه کاری و ساختمان، کارگران فراوانی را بصورت غیرماهر و نیمه ماهر که اغلب مهاجرین از روستاها بودند به خود جذب کرد. عرضه فراوان نیروی کار و افزایش بیکاری در این دوره و افزایش هزینههای زندگی با وجود مزد پایین، زندگی مشقتباری را به آنها تحمیل میکرد. در این دوران حاشیهنشینی در اطراف شهرها گسترش یافت.
کارگران به این دلایل تحت استثمار بودند:
- مزد کم (۲۵۰ ریال روزانه)
- شرایط رقت بار کار
- عدم توجه به قانونهای حمایتی
- سرپیچی کارفرمایان از قانون کار بدون رسیدگی حکومتی
- اجتناب از پرداختن سهم کارفرما در بیمه دولتی کارگران
- معرفی کارگران معترض به پلیس
- زندگی در حاشیه شهرها با وضع بهداشتی، تغذیه و خدمات خارج از استانداردهای متعارف
- و ...
قشر کارگران صنعتی برزگران پیشین، لمپن پرولتاریا، و طبقۀ کارگر سنتی بودند.[۹]
لمپن پرولتاریا اگر چه پدیدۀ جدیدی در جامعه ایرانی نبود، لکن افزایش حاشیه نشینی و اصلاحات ارضی باعث رشد این قشر در جامعه شهری ایران شد. در همین زمان حدود نیم میلیون نفر از سیستان و بلوچستان به دلیل فقر مناطق خود را رها کرده و به حاشیه شهرها پناه بردند. این درحالی بود که بودجه نظامی کشور در سال ۱۳۵۱ رشد ۴۳ درصدی داشت.[۱۰]
کارگران غیر ماهر ساختمانی، ولگردان خیابانی، خدمتکاران خانگی، کارگران غیر ماهر معدن و حمل و نقل، کارگران غیر ماهر کشاورزی به اضافه اقشار فعال گدایان، دزدان، قماربازان، فواحش در این قشر قرار داشتند. طبق آمار سال ۱۳۴۸، در شهر تهران ۲۹۵۰۰۰ نفر از اعضاء این قشر وجود داشت، که درآمد ماهیانه آنها از ۳۵۰ ریال کمتر بود.
اصلاحات ارضی که قشر کوچکی از دهقانان را به خرده بورژوازی مرفه تبدیل کرد، در مقابل، قشر وسیعی از لمپن پرولتاریا بر جای نهاد که در بدترین شرایط زندگی قرار گرفتند. درآمد کم، بی سوادی، بی خانمانی، زندگی در زاغه و حلبی آبادها، برخورداری از حداقل خدمات شهری از خصوصیات بارز این قشر معرفی شده است.[۹]
شهر نو در تهران
یکی از مظاهر فقر، اعتیاد و فحشا در پایتخت «شهر نو » بود. شهر نو در ویرانههای محل سابق سکونت خانواده محمد علی شاه ایجاد شد. با گسترش حاشیه نشینی و فقر در شهرها این مکان نیمه ویران به محلی برای سکونت معتادها، تن فروشان، قاچاقچیان، بچهدزدها، دلهدزدها و ... تبدیل شد. در سال ۱۳۳۳ توسط سرلشگر زاهدی دور این منطقه دیواری کشیده شد به همین دلیل به قلعه زاهدی نیز شهرت یافت. قلعه زاهدی و صدها محله اطراف آن مرکز فقر و فحشا و اعتیاد بودند. صدها نوزاد بی پدر و مادر در این مناطق به دنیا میآمدند و از همان کودکی به فروش گذاشته میشدند. بیماریهای مقاربتی بدون امکان دسترسی به درمان در این مناطق شیوع داشت. به گفتهی ریاست درمانگاه این منطقه بین ۴۶ تا ۴۷ هزار زن در این منطقه زندگی میکردند که ۹۰ درصد از آنان بیسواد بودند.[۱۱]
ماجرای ترور محمدرضا پهلوی
محمدرضا پهلوی دو بار در طول سلطنت خود ترور شد که هیچکدام به مرگ وی منجر نشد.
ترور اول محمدرضا پهلوی
محمدرضا پهلوی اولین بار در ۱۵ بهمن ماه ۱۳۲۷ خورشیدی در دانشگاه تهران ترور شد. شاه بعدها در مراودات خصوصی خود، رزم آرا را مسئول ترور خود و هژیر معرفی میکرد. اما بطور رسمی پس از ترور، نام ناصر فخرآرایی وابسته به حزب توده به عنوان مسئول ترور برده شد.
پس از ترور محمدرضا پهلوی دربهمن ماه ۱۳۲۷ سران حزب توده دستگیر یا فراری شدند و نیروهای مذهبی نیز دستگیر، زندانی و تبعید گشتند.[۱۲]
ترور نافرجام دوم محمد رضا پهلوی
محمدرضا پهلوی بار دوم در ۲۱ فروردین سال ۱۳۴۴ خورشیدی برابر پلههای کاخ مرمر مورد سوءقصد یکی از سربازان وظیفه گارد جاویدان به نام «رضا شمسآبادی» قرار گرفت. این فرد ابتدا با مسلسل بهطرف محمدرضا پهلوی شلیک کرد و وقتی دید که هیچیک از گلولههایش به وی برخورد نکردهاست، قصد داشت خشاب دیگری را به سوی وی شلیک کند که با دخالت دو نفر از محافظان گارد، پس از کشتن استوار بابایی و استوار آیت لشگری متوقف شد. محرک وی «پرویز نیکخواه» بود که بعدها به عضویت ساواک درآمد.[۱۳]
ابعاد سرکوب محمدرضا شاه
سرکوب قیام ۱۵خرداد
در اواخر دهه ۳۰، با رئیسجمهور شدن جان اف کندی در آمریکا، شاه زیر فشار آمریکا برای انجام رفرم و اصلاحات در ایران قرار داشت. این فشار منجر به بروز یک فضای نسبتاً باز سیاسی شد و جریانهای مختلف سیاسی که پس از کودتای ۲۸مرداد سرکوب شده بودند، مجال اندکی برای فعالیت پیدا کردند.
شاه در مذاکره با آمریکا انجام انقلاب سفید را پذیرفت. انقلاب سفید حرکتی در جهت تغییر بافت جامعه ایران از فئودالیزم به سمت به سرمایه داری بود که مطلوب آمریکا بوده و ایران را به بازاری برای اقتصاد این کشور تبدیل میکرد. شاه انقلاب سفید را به رفراندوم گذاشت. شب رفراندوم رهبران جبهه ملی و نهضت آزادی اصلیترین احزاب سیاسی آن زمان را دستگیر کرد تا مبادا رفراندم با مشکل و شلوغی روبهرو شود.
این رفراندم ۶بند داشت که از جمله مادههای آن اصلاحات ارضی و آزادی زنان برای شرکت در انتخابات بود (حق رأی دادن و انتخاب شدن زنان در مجلس)
در همین رابطه برخی از روحانیون در حوزه قم به سردمداری خمینی در مخالفت با همین دو ماده یعنی اصلاحات ارضی و رأی زنان و مشارکتشان در انجمنهای ایالتی و ولایتی وارد صحنه شدند.
بنابراین از یک سو دانشگاهها کانون مبارزات آزادیخواهانه و مطالبات ترقیخواهانه مردم شده بود و نیروهای مترقی اصلاحات مورد ادعای شاه را فاقد خصلت میهنی دانسته و بههیچوجه پاسخگوی نیاز مردم ایران نمیدیدند. از سوی دیگر روحانیونی مانند خمینی از موضع ارتجاعی بهخصوص در مخالفت با حق رأی زنان و مشارکتشان در انجمنهای ایالتی و ولایتی به مخالفت برخاستند.
مخالفت با شاه از مواضع مختلف، به افزایش حرکتهای اعتراضی جامعه انجامید. صبح روز ۱۲محرم- ۱۵خرداد- ۴۲- ساواک شاه خمینی را که علیه شاه در مخالفت با همان دو ماده سخنرانی کرده بود در قم دستگیر کرد و به تهران آورد.
گفته میشود خمینی این سخنرانی را به تحریک انگستان علیه حکومت محمدرضا شاه پهلوی انجام داده بود. .انگلستان بازندهی اول در انقلاب سفید بود. این انقلاب پایان نسبی سلطهی انگلستان بر ایران و آغاز سلطهی آمریکا به شمار میرفت.
عملاً اعتراضات مردمی در همان روز اوج گرفت و با سرکوب خونین گارد شاه مواجه شد. در نتیجهٔ این اعتراضات تعداد زیادی از مردم کشته، مجروح و دستگیر شدند. شدت سرکوب بهحدی بود که کلیه جریانهای سنتی سیاسی از تداوم مبارزه مأیوس شده و با تشدید سرکوب و اختناق نظام شاه مجدداً به خارج از صحنه مبارزه رانده شدند. از این تاریخ به عنوان گورستان رفرمیسم یا پایان امکان مبارزهی پارلمانتاریستی در ایران نام برده میشود.
از فردای ۱۵خرداد نیروهای مبارز نوینی در ایران تولد یافتند که تنها راه مبارزه با دیکتاتوری شاه را مبارزه مسلحانه میدانستند. در صدر این نیروها سازمان مجاهدین خلق ایران و سازمان چریکهای فدایی خلق ایران قرار داشتند.[۱۴]
سرکوب سازمانهای مبارز
پیدایش گروههای چریکی و مبارزه مسلحانه آنها با رژیم کودتا، علل و انگیزههای گوناگونی داشت. کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، متلاشی شدن نیروهای اپوزیسیون، شکست جبهه ملی دوم پس از همه پرسی بهمن ۱۳۴۱ و از بین رفتن امکانات قانونی و سرخوردگی از فعالیتهای علنی و عمومی و سرکوب خشونت بار قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ نشان داد که ادامه مبارزه با رژیم شاه برای ایجاد اصلاحات با شیوههای پیشین و از راه قانونی، ناممکن است.
محاکمه و مدافعات سران نهضت آزادی در دادگاههای نظامی و دفاعیات وکلای مدافع آنها، که متن آن مخفیانه در ایران و نیز در خارج از کشور انتشار یافت، افکار عمومی مردم جهان را متوجه دیکتاتوری رژیم شاه کرد و در عین حال این فکر را قوت بخشید که دوران مبارزه مسالمت آمیز و در چار چوب قانون اساسی، در ایران به سر رسیده است.
مهندس مهدی بازرگان، رهبر نهضت آزادی ایران، ضمن آخرین دفاع در دادگاه نظامی به این نکته اشاره کرد و گفت:
«ما، آخرین کسانی هستیم که از راه قانون اساسی به مبارزه سیاسی برخاسته ایم. ما، از رئیس دادگاه انتظار داریم این «نکته» را به بالاتریها بگویند.»[۱۵]
از نیمه دوم سال ۱۳۴۲، پس از سرکوب آخرین مقاومت نیروهای - ملی و مذهبی - مخالف رژیم، جوانان بخصوص جناح رادیکال دانشجویان دانشگاه تهران که زیر فشار روزافزون رژیم قرار گرفته بودند، به چارهجویی پرداختند.
در اواخر سال ۱۳۴۳ افراد و گروههای مخالف رژیم، با نقطه نظرهای مختلف و حتی بدون شناسایی یکدیگر، به یک نتیجه واحد رسیده بودند: مبارزه مسلحانه!
گروه پرویز نیکخواه، که در فروردین ۱۳۴۴ اقدام به سوء قصد نافرجام علیه جان محمد رضا شاه کرد، وابسته به سازمان انقلابی طرفدار چین، منشعب از حزب توده در اروپا بود. او پس از دستگیری ندامت کرده و به ساواک پیوست.
حزب ملل اسلامی از جوانانی تشکیل میشد که با هیچیک از گروههای سیاسی مربوط نبود. «جاما» (جمعیت آزادی مردم ایران) از بقایای حزب مردم ایران و جبهه ملی، مخفیانه، و بدون ارتباط با دیگر گروههای سیاسی، فعالیت میکرد. اما، هرکس که میخواست مبارزه کند به این نتیجه میرسید که: مبارزه باید در ابعادسیاسی، ایدئولوژیکی و مشی مسلحانه پیگیری شود.
صادق امانی، عضو جمعیت مؤتلفه اسلامی که متهم به قتل منصور نخست وزیر بود در دادگاه نظامی گفت: «ما با بررسی اوضاع به این نتیجه رسیدیم که پاسخ به این «مسئله» از لوله تفنگ میتواند خارج شود.»
مجاهد، ارگان نهضت آزادی ایران در اروپا و آمریکا درباره ضرورت نبرد مسلحانه نوشت: «.... کشتار سال ۱۳۴۲ نقطه عطف تاریخ ایران است، پیش از این حادثه، کوشش اپوزیسیون در مبارزه علیه رژیم منحصر بود به اعتراضهای خیابانی، اعتصاب کارگران و فعالیتهای زیر زمینی. قتلعام سال ۱۳۴۲ ورشکستگی و بیتأثیری این روش را به اثبات رسانید. از آن پس، مبارزان ایدئولوژی خود را به یکسو نهادند و این سؤال را بین خود مطرح کردند، چه باید کرد؟ پاسخ روشن بود: نبرد مسلحانه!»
ترور حسنعلی منصور، نخست وزیر، در بهمن ۱۳۴۳ و تیراندازی دو ماه بعد - فروردین ۱۳۴۴- به شاه، آن هم از طرف یکی از افراد گارد جاویدان، اخطار آغاز مبارزه مسلحانه علیه رژیم بود.
در میان این گروهها دو سازمان مجاهدین خلق ایران و سازمان چریکهای فدایی خلق ایران در صدر قرار داشتند.
سازمانهای چریکی
چریکها را با توجه به سوابق سیاسی، ترکیب سازمانی و تاریخ شروع فعالیت آنها میتوان به پنج گروه تقسیم کرد:
۱. سازمان چریکهای فدایی خلق ایران،
۳. سازمان پیکار
۴. گروههای کوچک اسلامی چون ابوذر (تأسیس در نهاوند)، گروه شیعیان راستین (در همدان)، گروه الله اکبر (در اصفهان)، گروه الفجر (در زندان قصر)، گروه صف، گروه منصورون، گروه مهدویون، گروه موحدین و…
۵. گروههای کوچک مارکسیست به اسامی: سازمان آزادیبخش خلقهای ایران، گروه لرستان، سازمان آرمان خلق. گروه فلسطین و...
همچنین گروههای کوچک دیگری که طرفدار مبارزه مسلحانه بودند از قبیل: طوفان، سازمان انقلابی حزب توده، حزب دموکرات کردستان و سازمان چپ جدیدی به نام اتحادیه کمونیستها.
در فاصله بین قیام سیاهکل در بهمن ۱۳۴۹ تا مهرماه ۱۳۵۷ تعداد ۱۳۴۱ چریک طی مبارزه با رژیم شاه جان خود را از دست دادند. از این عده ۱۷۷ تن در برخوردهای مسلحانه کشته شدند. ۹۱ تن با رای دادگاه نظامی و برخی بدون محاکمه اعدام شدند. ۴۲ تن در اثر شکنجه جان باختند. سرنوشت ۱۵ تن از دستگیرشدگان معلوم نشد. ۷ تن پیش از دستگیری و اسارت خودکشی کردند. ۹ تن که دوران محکومیت زندان را طی میکردند، در تپههای اوین تیر باران شدند. گذشته از مقتولین مزبور حدود ۲۰۰ تن به اتهام چریک بودن به زندانهای از یک سال تا دائم محکوم گشتند.
از مجموع ۳۴۱ تن مقتولین، مشخصات ۳۰۶ تن به شرح زیر شناسایی شدهاست:
۲۰۸ تن (۶۱ درصد) روشنفکر، ۲۶ تن (۹ درصد) کارگر از ۲۲ کارخانه، ۳ تن کاسب و یک تن روحانی. بیشتر آنها جوان بودهاند و فقط ۱۰ درصد از ۳۰۶ تن، هنگام مرگ بالای ۳۵ سال داشتهاند. همچنین از میان ۳۴۱ تن مقتولین ۳۹ تن زن، با این مشخصات شناسایی شدهاند: ۱۴ تن خانهدار، ۱۳ تن دانشجو، ۹ تن معلم، ۲ تن با درجه دکترا و یک تن کارمند اداری.
از میان پنج گروه چریکی، فداییان مارکسیست و مجاهدین خلق از لحاظ تعداد افراد و ترکیب سازمانی و اجرای عملیات مسلحانه سرآمد بودند، به طوری که از مجموع ۳۴۱ تن تلفات، تعداد ۱۷۲ تن (۵۰ درصد) از فدائیان، ۷۳ تن (۲۱ درصد) مجاهدین خلق، ۳۸ تن (۱۱ درصد) گروههای کوچک مارکسیست، ۳۰ تن (۹ درصد)، مجاهدین مارکسیست و ۲۸ تن (۸ درصد) از گروههای کوچک اسلامی بودهاند.[۱۶]
در سال ۱۳۴۵ هفت تن پزشک، معلم و بازاری، به اتهام جانبداری از آشوبگران و ترجمه و پخش مطالب مربوط به انقلاب کوبا و اقدام به تشکیل گروه پنهانی به نام جبهه آزادیبخش ملی دستگیر شدند. رهبر این گروه، که چندی بعد «جاما» نامگذاری شد، دکتر کاظم سامی، پزشک روانشناس و مبارز قدیمی بود.
در بهمن ۱۳۴۹ با حمله چریکهای گروه جنگل به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل، اولین برخورد مسلحانه بین چریکها و نیروهای دولتی آغاز میگردد. عملیات سرکوبگرانه ساواک و پلیس شدت مییابد. احکام محکومیت به مرگ برای چریکهای به دام افتاده، از سوی دادگاههای نظامی در بسته، صادر و اجرا میشود. بسیاری از زنان و مردان جوان، طی زد و خوردهای مسلحانه خیابانی و یا در زیر شکنجه مأمورین ساواک و پلیس، کشته میشوند. در جریان این برخوردها عده ای از مأمورین نظامی و ساواک نیز کشته میشوند.
سرکوب هنرمندان
در دوران حکومت محمدرضا شاه پهلوی سانسور مطبوعات و کتب بصورت سیستماتیک جریان داشت.
برخی از چهرههای فرهنگی برجستهای که در دوران محمدرضا شاه گرفتار زندان، سرکوب و سانسور شدند به شرح زیر است:
احمد شاملو شاعر، امیرمختار کریمپور شیرازی شاعر، خسرو گلسرخی شاعر، عاطفه گرگین شاعر، داریوش اقبالی خواننده، فریدون فروغی خواننده، غلامحسین ساعدی نمایشنامهنویس، کرامتالله دانشیان شاعر، محمود اعتمادزاده (م.ا. بهآذین) نویسنده و مترجم، محمود دولتآبادی نویسنده، مهدی اخوان ثالث شاعر، نادر ابراهیمی نویسنده، هوشنگ گلشیری نویسنده، سیاوش کسرایی شاعر، احمد محمود نویسنده، علی اشرف درویشیان نویسنده، نجف دریابندری مترجم، اسفندیار منفردزاده آهنگساز، شهیار قنبری ترانهسرا، سعید سلطانپور شاعر نمایشنامهنویس و کارگردان، عبدالحسین نوشین نمایشنامهنویس و کارگردان، مرتضی کیوان شاعر، رضا براهنی نویسنده و شاعر، اسماعیل شاهرودی شاعر، شهرنوش پارسیپور نویسنده، فریده لاشایی نقاش، نعمت آزرم (م. آزرم) شاعر، جعفر کوشآبادی شاعرِ، رضا علامهزاده کارگردان، شاهرخ مسکوب پژوهشگر و نویسنده، نصرالله کسرائیان عکاس، فرج سرکوهی منتقد و روزنامهنگار، ابراهیم یونسی مترجم و بسیاری دیگر از اهل فرهنگ در ایران به زندان افتادند و آثارشان دچار سانسور شد.
فیلمهایی همچون دایره مینا ساخته داریوش مهرجویی، فیلم گوزنها ساخته مسعود کیمیایی، آرامش در حضور دیگران ساخته ناصر تقوایی، فیلم جنوب شهر ساخته فرخ غفاری، سایههای بلند باد ساخته بهمن فرمانآرا، اون شب که بارون اومد و قلعه اثر کامران شیردل، و آثاری دیگر دچار سانسور و یا توقیف شدند.
شکنجه سیستماتیک در دوران پهلوی
ارگان ساواک که در زمان محمدرضا پهلوی تأسیس شد بطور سیستماتیک از شکنجه علیه مخالفین سیاسی استفاده میکرد. استفاده از کابل، آپولو، سوزاندن با هیتر برقی، قپانی، سوزاندن با فندک، شمع و .... از شکنجههای معمول در زندانهای ساواک بود. برخی از زندانیان در زمان حکومت پهلوی زیر شکنجه جان میباختند. از جملهی آنها میتوان از امیر مراد نانکلی، حسین کرمانشاهی اصل، و فاطمه امینی نام برد.
نظام تک حزبی محمدرضا شاه
در دوران حکومت محمدرضا شاه آزادی احزاب وجود نداشت. وی تنها در سال ۱۳۵۲ به همین دلیل حزب واحدی به نام حزب رستاخیز را تأسیس کرد که عملاً یک حزب دولتی بود. این حزب نیز در سال ۱۳۵۷ توسط دولت منحل شد.
حاکمیت محمدرضا شاه از اوایل دهه ۴۰ خورشیدی نمایش تمامعیار نظام تکحزبی مبتنی بر ظلم و فساد سیاسی و اقتصادی و اختناق… بود. این عبارات و توصیفات توسط شخص محمدرضا شاه پهلوی در آخرین نطق رادیویی خود با نام «صدای انقلاب شما را شنیدم» بکار برده شد. [۱۷]
این دوره شاهد یکی از خونینترین ادوار حکومت محمدرضا شاه بود که طی آن، یک مقاومت مسلحانه شهری در برابر وی شکل گرفت.
محمد رضا شاه، ژاندارم منطقه
در سالهای آخر حکومت محمدرضا پهلوی منتقدان نظر مثبتی به تلاش شاه برای نوسازی و تجهیز ارتش با سلاحهای جدید نداشتند و از این تلاشها به عنوان هزینههای غیر ضروری و وابسته کردن ایران به آمریکا یاد میکردند. نیروهای مترقی او را با تعبیر ژاندارم منطقه در چارچوب سیاست جنگ سرد علیه شوروی مورد حمله قرار میدادند. به عبارتی آمریکا که در آن زمان از گسترش کمونیسم در منطقه بیم داشت و درگیر یک جنگ سرد با شوروی بود از محمدرضا پهلوی به عنوان ژاندارم منطقه در برابر رشد چنین جنبشهایی استفاده میکرد.
در همین رابطه محمدرضا پهلوی با دخالت نظامی، انقلابیون عمان یا ظفار را که علیه سلطنت سطلان قابوس شورش کرده بودند سرکوب کرده و از میان برد. جنگ ظفار (۱۹۷۲ تا ۱۹۷۵) از کارکردهای حکومت او در دوره سوم آن است،
اما اینکه او در جنگ ویتنام هم شرکت داشته و برای بمباران مردم ویتنام هواپیما و پرسنل و نیرو و تجهیزات فرستاده بود را شاید اندک کسانی بداند. روز ۲۹مهر سال ۱۳۵۱ نماینده نیکسون به محمدرضا شاه پیام داد که به وی در جنگ ویتنام کمک کند و محمدرضا شاه هم بلافاصله، ۳۲فروند هواپیمای اف ۵ به ویتنام فرستاد. نیکسون در یک سخنرانی و هنری کیسینجر نیز سالها بعد (روزنامه اطلاعات ۱۱بهمن ۱۳۵۹) به شرکت شاه در آن جنگ اذعان کردند.[۱۸]
در همین مورد اسدالله علم، وزیر دربار محمدرضا شاه، نوشتهاست:
«در ۵ آبان ۱۳۵۱ سفیر آمریکا پیام نیکسون را از طریق تماس تلفنی به شاه ابلاغ کرد که هواپیماهای اف ۵ خود را راهی ویتنام کند که با موافقت شاه مواجه شد».[۱۹]
مجله آمریکایی تایم نیز در مقالهای به تاریخ ۱۸دسامبر ۱۹۷۸ به قلم ریچارد هلمز، از رؤسای اسبق سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، به چگونگی شرکت محمدرضا شاه پهلوی در جنگ ویتنام پرداخته که مؤید نکات بالاست.
دیدگاههای مذهبی محمد رضا شاه
محمدرضا پهلوی مسلمان و شیعه بود. او واجباتی همچون نماز را بجا نمیآورد اما به گفته خودش خداباور و قضا و قدری بود. محمدرضا پهلوی خود را «یک با ایمان واقعی» میدانست. او بارها در کتابها و گفتگوهای گوناگون به مکاشفاتی اشاره میکند که به آن وسیله با امامان و بزرگان دینی در ارتباط بودهاست و خود و پادشاهیاش را زیر پشتیبانی آنان میدیدهاست. به طور مثال، او از شفا یافتنش از بیماری حصبه به دست علی (ع) در خواب، نجات از مرگ به دست حضرت عباس پس از افتادن از اسب در امامزاده داوود و «برخورد با امام غایب در نزدیکی کاخ تابستانی شمیران» نام میبرد.
او با روحانیونی (همچون سید حسین طباطبایی بروجردی) مراوده داشت. اما پس از مرگ بروجردی و مرجعیت خمینی فاصلهاش با روحانیون زیاد شد. مخالفت خمینی و روحانیون با لایحههای ششگانه انقلاب سفید شاه در سال ۱۳۴۲ خورشیدی سرآغاز این فاصله بود که درگیریهای شدیدی در قم، تهران و چند شهر دیگر را در پی داشت.
محمد رضا شاه از نگاه دیگران
محمد باهری، معاون فرهنگی وزارت دربار، دبیر کل حزب رستاخیز و وزیر دادگستری، در مصاحبهای که بعد از انقلاب انجام داده تصویری از محمدرضا پهلوی ارائه میکند که درعین همدلی با شاه نکات مهمی را در مورد حکومت او بیان میکند:
«شاه یک مردی بود که به ظواهر امر اهمیت میداد، به عمق مطالب توجه نداشت. خیلی دلش را خوش میکرد به ظواهر… همیشه دلش میخواست عمارات خیلی عظیم، دانشگاهها تعدادش زیاد، ولی به هیچ وجه فکر نمیکرد این دانشگاههایی که میسازند آیا معلم به قدر کافی دارند یا نه. این عمارات عظیمی که میسازند آیا اینها از نظر سوسیولوژیک و از نظر شهرسازی آیا صحیح هستند یا مقید هستند یا مفید نیستند… هر چیزی را در اشل بزرگ و در کمیت زیاد میخواست بدون این که توجه بکند این مسئله در اشل بزرگ و در کمیت وسیع آیا صحیح است، درست است یا درست نیست.»[۲۰]
همین ظاهربینی آریامهر وضعیت کشور را در اواخر حکومتش به حالتی درآورده بود که به گفته عبدالمجید مجیدی، نهادهای کشور ناکارآمد شده بودند:
«گرفتاری ما این بود که … مجلس یک مجلس واقعیای که طبق قانون اساسی عمل بکند نبود. دادگستریمان یک دادگستریای که آنطور که با اصطلاح قانون اساسی مستقلاْ و با قدرت عمل بکند نبود. دولتمان که قوه مجریه بود آنطوری که باید و شاید قدرت اجرائی نداشت.»[۲۱]
ازدواجهای محمدرضا شاه
محمدرضا شاه سه بار ازدواج کرد
ازدواج اول
۵ خرداد ۱۳۱۷ وزارت دربار نامزدی ولیعهد ایران با شاهزاده فوزیه فرزند ملک فؤاد و خواهر ملک فاروق پادشاه مصر را اعلام کرد.
۲۴ اسفند ۱۳۱۷ جشن ازدواج محمد رضا پهلوی بعنوان ولیعهد ایران و فوزیه در کشور مصر در کاخ سلطنتی عابدین مصر برگزار شد.
ازدواج دوم
در سال ۱۳۲۹ خورشیدی محمدرضا پهلوی با همسر دوم خود ثریا اسفندیاری ازدواج کرد. او فرزند یکی از خوانین بختیاری از همسری آلمانی بود. اولین بار، محمدرضا پهلوی به همراه فوزیه وی را زمانی که کودکی بیش نبود، ملاقات نموده بود. برخی از مورخین اعتقاد دارند که ثریا محبوبترین همسر محمدرضا پهلوی بودهاست.
ازدواج سوم
محمدرضا شاه پهلوی در سومین ازدواج خود با فرح دیبا در ۲۹ آذر ۱۳۳۸ ازدواج کرد. این وصلت تا آخر عمر محمدرضا پهلوی ادامه داشت. حاصل این ازدواج ۴ فرزند به نامهای رضا پهلوی متولد ۱۳۳۹، فرحناز پهلوی متولد ۱۳۴۱، علیرضا پهلوی متولد ۱۳۴۵ و لیلا پهلوی متولد ۱۳۴۹ بود. لیلا و علیرضا بعدها در اثر خودکشی فوت کردند.
ثروت محمدرضا پهلوی
محمدرضا پهلوی ثروت خود را در تعدادی از شرکتها، مجموعههای اقتصادی و حسابهای بانکی ذخیر کرد.
از جمله او دارای یک ویلا در سن موریس سویس که بعدها به برلوسکونی فروخته شد. محمدرضا پهلوی همچنین زمینی در کوستا دل سول اسپانیا٬ و املاک دیگری در نقاط مختلف دنیا داشت.
بر طبق وثیت محمدرضا پهلوی قرار بود ثروتش به نسبت زیر تقسیم شود.
بیست درصد به فرح دیبا، ۲۰٪ به پسر بزرگش رضا، ۱۵٪ به فرحناز، ۱۵٪ به لیلا، ۲۰٪ به علیرضا پسر دیگر شاه، ۸٪ به شهناز و ۲٪ به نوهاش مهناز زاهدی. ارزش ثروت تقسیم شده شاه از ۳۰ میلیارد دلار بر طبق برآورد رژیم ایران تا ۱۲۰ میلیون دلار بر طبق گفته بعضی وابستگان به خانوده پهلوی متغیر است. عباس میلانی رقمی نزدیک به یک میلیارد دلار را نزدیکتر به واقعیت میداند.
رضا پهلوی در مصاحبه ای با برنامه پارازیت میزان دارایی خانواده اش را در زمان فوت پدرش حدود ۶۲ میلیون دلار اعلام کرده است.[۱]
گاه شمار زندگی محمد رضا شاه
- تولد محمد رضا پهلوی ۴ آبان ۱۲۹۸
- انتصاب به ولیعهدی ۲۶ آذر سال ۱۳۰۴
- اعزام به سویس ۱۵ شهریور ۱۳۱۰
- بازگشت به ایران ۱۳۱۵
- فارغ التحصیلی از دانشکده افسری با درجه ستوان دومی ۱۳۱۷
- ازدواج با فوزیه ۱۳۱۷
- ادای سوگند پادشاهی در سال ۱۳۲۰
- ترور اول بدست ناصر میر فخرایی در سال ۱۳۲۷
- ازدواج با ثریا در سال ۱۳۲۹
- خروج از کشور و متعاقباٌ کودتا ۱۳۳۲
- تاسیس ساواک ۱۳۳۶
- ازدواج با فرح ۱۳۳۸
- انقلاب سفید ۱۳۴۱
- سرکوب پانزده خرداد ۱۳۴۲
- ترور بار دوم در کاخ مرمر ۱۳۴۴
- تاسیس حزب رستاخیز ۱۳۵۲
- ملاقات با کارتر ۱۳۵۶
- خروج از ایران ۱۳۵۷
- فوت در مصر ۱۳۵۹
سرانجام محمد رضا پهلوی
با اوجگیری مبارزه مبارزات انقلابی علیه حکومت محمدرضا پهلوی، دولت وقت آمریکا در دوران کارتر از بیم پیروزی جریانات انقلابی در ایران از شاه خواستار اصلاحات سیاسی شد. این اصلاحات به سیاست حقوق بشر کارتر شهرت دارد. محمدرضا شاه به رغم تمایل خود این اصلاحات را پذیرفت. در سال ۱۳۵۶ ساواک شلاق، شکنجه و اعدام را کنار گذاشت اما این سیاست با میزان تنفر عمومی از حکومت شاهنشاهی منطبق نبود. به عبارت دیگر حکومت سلطنتی در ایران متزلزلتر از آن بود که با اصلاحات سیاسی کارتر از ورطهی هلاک نجات پیدا کند. در نتیجه این سیاست تأثیر معکوس گذاشته و با کنار رفتن شکنجه و اعدام تظاهرات مردمی در سراسر ایران شدت یافت. این تظاهرات تا آنجا ادامه پیدا کرد که شاه در آستانهی سقوط قرار گرفت.
محمدرضا پهلوی پس از ترک ایران در ۲۶ دی ماه ۱۳۵۷ به مصر رفت.۲۶ روز پس از خروج او از ایران حکومت وی بطور کامل سقوط کرد و انقلاب ضد سلطنتی پیروز شد. او در فاصله ۲۹ مهر ماه ۱۳۵۸ تا ۲۳ آذر ماه همان سال به آمریکا رفت، اما به دلیل اینکه دولت آمریکا از دادن اقامت به او پرهیز کرد به پاناما و سرانجام به مصر سفر کرد. محمدرضا شاه در اثر پیشرفت سرطان غدد لنفاوی، در ۵ مرداد ۱۳۵۹ درقاهره درگذشت و جسد او طی مراسمی در مسجد الرفاعی قاهره دفن شد.
منابع
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ محمد رضا پهلوی سایت تاریخ ما
- ↑ سایت بیبیسی ۱ مرداد ۱۳۹۶
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ قیام سی تیر مردم ایران در حمایت از مصدق ـ سایت سازمان مجاهدین خلق ایران
- ↑ همه مردان شاه ـ صفحه ۷۱
- ↑ کتاب همه مردان شاه
- ↑ دکتر حسین فاطمی به دستور شاه اعدام شد ـ سایت سازما مجاهدین خلق ایران
- ↑ سایت بی بی سی فارسی ۱۲ بهمن ۱۳۹۷
- ↑ انقلاب نوین مردم ایران و همسرنوشتی شاه و شیخ
- ↑ ۹٫۰ ۹٫۱ طبقات اجتماعی در دوره پهلوی احمد اشرف
- ↑ دفاعیات مسعود رجوی - سایت مجاهدین خلق
- ↑ شهر نو؛ روایتی دیگر از زنان تنفروش
- ↑ مقاله ناصر فخر آرایی، کسی که شاه را ترور کرد
- ↑ خبرگزاری فارس ۲ آبان ۱۳۹۸ مقاله ترور ناموفق محمد رضا پهلوی
- ↑ سایت ایران افشاگر قیام مردمی ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، نقطه عطفی در تاریخ ایران
- ↑ مهندس مهدی بازرگان، مدافعات انتشارات مدرس مهر ماه ۱۳۵۰
- ↑ ایران بین دو انقلاب یرواند آبراهامیان صفحات ۴۸۱ و ۴۸۲
- ↑ سخنرانی شاه من نیز پیام انقلاب شمارا شنیدم
- ↑ کتاب نگاهی به شاه عباس میلانی صفحه ۴۱۴
- ↑ خاطرات علم جلد یک صفحه ۳۸۷
- ↑ تاریخ شفاهی ایران محمد باهری
- ↑ تاریخ شفاهی ایران عبدالمجید مجیدی