کاربر:Sayfe/صفحه تمرین4: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''کارو دردریان''' زادهی ۱۶ آبان ماه ۱۳۲۰ - همدان، پدرش از | '''کارو دردریان''' زادهی ۱۶ آبان ماه ۱۳۲۰ - همدان، پدرش از | ||
<nowiki>******************************************************************************************************</nowiki> | |||
'''کـارو دردریـان در 16 آبان مـاه 1306ش، در همـدان، به دنیا آمـد. پدربزرگ مادری وی اهـل همـدان بود اما پدرش از بازماندگان خانواده ای بود که تمامی اعضای آن طـی نژادکـشی ارمنیان، در 1915م، از بیـن رفته بودند. او از ترکیه به ایران گریخته و دست سرنوشت او را به باغ پدربـزرگ مادری کارو کشانده بود. آنان نیز به او اجـازه داده بودنـد تـا در آن بـاغ زنـدگی کنـد. پس از مدتی، پدر و مادر کارو، تاکوهی، عاشق یکدیگر شده و با هم ازدواج کرده بودند. حاصل این ازدواج هشت فرزند بود، پنج پسر به نام های زاون، ویگن، کارو، هراند و واهه و سه دختر به نام های ژولیت، هلن و آرمینه. کارو سومین فرزند خانواده بود.''' | '''کـارو دردریـان در 16 آبان مـاه 1306ش، در همـدان، به دنیا آمـد. پدربزرگ مادری وی اهـل همـدان بود اما پدرش از بازماندگان خانواده ای بود که تمامی اعضای آن طـی نژادکـشی ارمنیان، در 1915م، از بیـن رفته بودند. او از ترکیه به ایران گریخته و دست سرنوشت او را به باغ پدربـزرگ مادری کارو کشانده بود. آنان نیز به او اجـازه داده بودنـد تـا در آن بـاغ زنـدگی کنـد. پس از مدتی، پدر و مادر کارو، تاکوهی، عاشق یکدیگر شده و با هم ازدواج کرده بودند. حاصل این ازدواج هشت فرزند بود، پنج پسر به نام های زاون، ویگن، کارو، هراند و واهه و سه دختر به نام های ژولیت، هلن و آرمینه. کارو سومین فرزند خانواده بود.''' |
نسخهٔ ۱۴ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۲:۴۲
کارو دردریان زادهی ۱۶ آبان ماه ۱۳۲۰ - همدان، پدرش از
******************************************************************************************************
کـارو دردریـان در 16 آبان مـاه 1306ش، در همـدان، به دنیا آمـد. پدربزرگ مادری وی اهـل همـدان بود اما پدرش از بازماندگان خانواده ای بود که تمامی اعضای آن طـی نژادکـشی ارمنیان، در 1915م، از بیـن رفته بودند. او از ترکیه به ایران گریخته و دست سرنوشت او را به باغ پدربـزرگ مادری کارو کشانده بود. آنان نیز به او اجـازه داده بودنـد تـا در آن بـاغ زنـدگی کنـد. پس از مدتی، پدر و مادر کارو، تاکوهی، عاشق یکدیگر شده و با هم ازدواج کرده بودند. حاصل این ازدواج هشت فرزند بود، پنج پسر به نام های زاون، ویگن، کارو، هراند و واهه و سه دختر به نام های ژولیت، هلن و آرمینه. کارو سومین فرزند خانواده بود.
خانوادۀ کارو به علت شغل پدر، تجارت فرش، نخست به اراک نقل مکان کردند. یک سال بعد، نیز به بروجرد رفتند. هنوز دو سال از اقامت آنان در این شهر نگذشته بود که پدر در اثر سینه پهلو در 39 سالگی درگذشت و خانواده را با چالشی جدی رو به رو ساخت.
کارو شاعری را از چهارده سالگی با سرودن اشعار ارمنی شروع کرد اما میل به شهرت او را واداشت تا شعر ارمنی را رها و شروع به سرودن اشعار فارسی کند. این کار مستلزم خواندن اشعار کلاسیک فارسی بود. او خود، در این باره می گوید: « اشعار کلاسیک را نخواندم بلکه بلعیدم چون نمی خواستم مردم بگویند این یک شاعر ارمنی است که فارسی هم می نویسد. می خواستم به عنوان شاعری فارسی پا سفت کنم».[2]
کارو خیلی زود به خواستۀ خود رسید. او در کتاب برادرم ویگن می نویسد :
«من در آن دوران از معروف ترین شعرای ایران بودم. حتی، نصرت رحمانی که پابه پای من از شهرت همه جانبه برخوردار بود از من عقب افتاد … علتش خیلی ساده بود: نصرت رحمانی عصیان صامت بود. من عصیان عاصی …
و من یک وقت متوجه شدم که ویگن برادر کارو نیست … کارو برادر ویگن شده است! باور کنید. در همان زمانی که من و نصرت رحمانی معروف ترین شعرای دوران بودیم، زمان ِ منحصر به کشور ما وقت نداشت که نیما را بشناسد … و گرنه امکان نداشت نصرت رحمانی و من ـ به خصوص من ـ یکه تاز دوران باشیم. در همان دوران، شعرای یکپارچه ای داشتیم که به یک طریق بزرگ بودند. احمد شاملو، سیاوش کسرایی، امید خراسانی، هوشنگ ابتهاج، اخوان ثالث، نادر نادر پور، اینها همه وجود داشتند. اما در آن دوران، من معروف ترین شاعر روز بودم».[3]
به نظر می رسد آنچه سبب این شهرت برای کارو و استقبال مردم از کارهای ادبی او شده بود نگاه انسانی او به تمام جنبه ها و پدیده های زندگی در آن روزگار بوده، نگاهی که با دیدن هر رویدادی شعریا نوشته ای ادبی می آفرید از جنگ، تبعیض نژادی، ظلم، فقر، آوارگی، تنهایی، عشق و بی وفایی گرفته تا نوشتن نامه هایی به یوری گاگارین، کِنِدی و … .
کارو در آغاز کتاب ماسه ها و حماسه ها جمله ای از رومن رولان آورده که نشان دهندۀ نوع نگاه خودِ او به هنر است: «اگر هنر و حقیقت نمی توانند با هم زندگی کنند، بگذار هنر بمیرد. هنری که در برابر انسان مسئول است و متعهد».[4]
آنچه سبب می شود این نوشته ها ساختگی به نظر نرسند زندگی سخت کارو و خانوادۀ او در کودکی است که سبب شکل گیری چنین نگاهی به جهان شده. شاید این نگاه تیره و حتی متأثر از نگاه صادق هدایت به جهان باشد اما تا حدود زیادی واقعی است. شاید به همین دلیل است که در نخستین کتابش وصیت نامۀ خود را می نویسد و می گوید که دیگر به عنوان کارو مرده است و از این پس هرچه می نویسد برای انسان است، برای انسان رنج کشیدۀ قرن ما، هرچند که تلخ باشد، هرچند که تاریک باشد :
« قرن ما، صدف نیست،
ماسه است…
غزل نیست …
حماسه است …
در چنین قرنی، من نمی توانم با همان کلمات، به همان طریق و همان سلاح ـ که در گذشته های قرون شاعران، ساربان کاروان، شترها را به آهسته راندن دعوت می کردند ـ کاروان های رنگارنگ قرن ما را، شکم کاروان گرسنگان را به نان نطلبیدن، قلب کاروان بردگان را به آهسته تپیدن، اشک زندگی ساربان کاروان ملیون های ِ مرگ ِگمنام را در تقاطع صلیب ها به فرو نریختن دعوت کنم ! شاعر قرن ما، نویسندۀ قرن ما، همان گونه که نتیجۀ طبیعی شعر و ادب قرون دیرین است، فرزند اجتناب ناپذیر قرن ماست ! …
بنابراین، سخن او نمی تواند معلول صرفاً یک علت باشد. سخن سرای قرن ما ـ خود ـ معلول ِ بلافصل ِ یک سری علت هاست … و سخنش جرس ِ سپیده دم بیداری ملت هاست».[5]
سرودههای کارو انتقادی و بازتاب حقایق تلخ زندگی انسان است. موضوعاتی چون فقر، ظلم و جنایت در جوامع جایگاهی ویژه در آثار وی دارد. افزون براینها، کارو با احساسی سرشار خالق قطعات و اشعار زیبای عاشقانه است. عشق انسانی نیز بخشی قابل توجه از آثار او را تشکیل میدهد. جسارت بیان حقایق با احساسی سرشار و با زبانی قابل فهم برای تودۀ مردم و انتخاب موضوعات پر مخاطب و مورد توجه نسل جوان از عوامل مؤثر در اقبال عمومی به آثار کارو محسوب می شود. وی توانست بخش بزرگی از جامعۀ جوان ایرانی را با ادبیاتآشتی دهد.
قیافۀ کارو تنها به درد شاعری می خورد، آن هم شاعری که جرئت می کرد در یک کتاب هم به چارلی چاپلین نامه بنویسد هم به یک الاغ، هم به کِنِدی و هم به خودش. این پیشرو بودن و چنین جسارتی امروز هم سبب تعجب خواننده می شود چه رسد به زمانی که کتاب نامه های سرگردان کارو به چاپ رسید.
کارو بیست سال پایانی عمر خود را در امریکا و نزد خانوادۀ برادرش، ویگن، گذراند. زندگی پریشان و بی سروسامان او نمونه ای از زندگی ده ها جوان شوریده حال و شاعر مسلک در تهران سال های پس از کودتای 1332ش بود که راه تسکینشان را در خود ویرانگری می جستند و از این شیوۀ زندگی برای خود نام آفرینی می کردند. با اینکه کارو از لحاظ جسمی از همۀ آنان استوارتر بود و تا آستانۀ هشتاد سالگی دوام آورد، از همه احساساتی تر بود. او در زمان حیات خود و در اوایل دهۀ 1350ش شاهد مرگ هنری خود بود. کتاب های او تا سال های پایانی دهۀ 1360ش نیز همچنان به فروش می رفت اما کاروی شاعر دیگر مرده بود و این را خود وی نیز می دانست.
هنگامی که فرشتۀ زندگی او (مادرش، تاکوهی دردریان) از دنیا رفت کارو به برادرش ویگن در امریکا پیوست و کوشید تا در آنجا به زبان های انگلیسی و فرانسوی ترانه بسراید که تلاشی ناموفق بود. پس از مرگ ویگن، شاید دیگر تمایلی به ماندن در این دنیا نداشت. کارو دردریان در 2007م/ 1386ش در هشتاد سالگی در کالیفرنیای امریکا در آسایشگاهی به نام دهکدۀ مریم چشم از جهان فرو بست.