کاربر:Safa/1صفحه تمرین: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۱: | خط ۱۱: | ||
---- | ---- | ||
'''محمدرضا پهلوی''' (زاده ۴ آبان ۱۲۹۸ خورشیدی مصادف با ۲۶ اکتبر ۱۹۱۹- درگذشته در ۵ مرداد ۱۳۵۹)، | '''محمدرضا پهلوی''' (زاده ۴ آبان ۱۲۹۸ خورشیدی مصادف با ۲۶ اکتبر ۱۹۱۹- درگذشته در ۵ مرداد ۱۳۵۹)، پسر ارشد رضا سواد کوهی معروف به رضاخان یا رضاشاه پهلوی بود که پس از وی در در ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ بر تخت سلطنت نشست. نام مادرش نیمتاج آیرملو بود که پس از سلطنت پدر به تاج الملوک آیرملو شهرت یافت. محمدرضا شاه پهلوی دارای یک برادر به نام علیرضا پهلوی و دو خواهر به نامهای اشرف و شمس پهلوی بود. محمدرضا برادر دوقلوی اشرف پهلوی بود. | ||
محمدرضا شاه | محمدرضا شاه پهلوی هنگام [[کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹]] که توسط پدرش رضاخان بر علیه احمدشاه قاجار صورت گرفت، یک ساله بود. او سه ماه پس از کودتا به منزلی جدید رفته و تحت سرپرستی یک پرستار فرانسوی قرار گرفت. محمدرضا پهلوی در سن ۶ سالگی یعنی در ۲۶ آذر ۱۳۰۴ در مراسم تاجگذاری پدرش به ولیعهدی و ۱۶ سال بعد به سلطنت منصوب شد. | ||
در دوران سلطنت محمدرضا پهلوی همچون دوران سلطنت پدرش رضاشاه پهلوی، احزاب آزادی فعالیت نداشتند و سانسور روزنامه ها و کتابها بصورت برنامه ریزی شده جریان داشت. محمدرضا پهلوی در ۲۸ مرداد ۱۳۲۹ با کودتا علیه [[دکتر محمد مصدق]] نخست وزیر منتخب مردم که قصد محدود کردن اختیارات شاه و ایجاد یک حکومت لیبرال را داشت، قدرت خود را تثبیت و سرکوب دگراندیشان را افزایش داد. محمدرضا شاه پهلوی همچنین در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ با به رگبار بستن تظاهرات مسالمت آمیز مردم و پس از آن دستگیری باقیمانده احزاب و جریانات سیاسی، راه را بر هرگونه فعالیت پارلمانتاریستی بست. از همان زمان شکل گیری سازمانها و جریاناتی با مشی مسلحانه آغاز گشت. ۱۵ سال بعد محمدرضا پهلوی در جریان قیام مردمی در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ سرنگون شد. | در دوران سلطنت محمدرضا پهلوی همچون دوران سلطنت پدرش رضاشاه پهلوی، احزاب آزادی فعالیت نداشتند و سانسور روزنامه ها و کتابها بصورت برنامه ریزی شده جریان داشت. محمدرضا پهلوی در ۲۸ مرداد ۱۳۲۹ با کودتا علیه [[دکتر محمد مصدق]] نخست وزیر منتخب مردم که قصد محدود کردن اختیارات شاه و ایجاد یک حکومت لیبرال را داشت، قدرت خود را تثبیت و سرکوب دگراندیشان را افزایش داد. محمدرضا شاه پهلوی همچنین در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ با به رگبار بستن تظاهرات مسالمت آمیز مردم و پس از آن دستگیری باقیمانده احزاب و جریانات سیاسی، راه را بر هرگونه فعالیت پارلمانتاریستی بست. از همان زمان شکل گیری سازمانها و جریاناتی با مشی مسلحانه آغاز گشت. ۱۵ سال بعد محمدرضا پهلوی در جریان قیام مردمی در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ سرنگون شد. | ||
خط ۲۲: | خط ۲۲: | ||
در پانزده شهریور ۱۳۱۰ به همراه دوست دوران تحصیلاش حسین فردوست به سویس اعزام شد. دیگر همراهان او دراین سفر، برادرش علیرضا، تیمورتاش و پسرش مهرپور، پیشکارش دکتر مؤدب الدوله نفیسی و آموزگار زبان فارسیاش مستشار الدوله بودند. | در پانزده شهریور ۱۳۱۰ به همراه دوست دوران تحصیلاش حسین فردوست به سویس اعزام شد. دیگر همراهان او دراین سفر، برادرش علیرضا، تیمورتاش و پسرش مهرپور، پیشکارش دکتر مؤدب الدوله نفیسی و آموزگار زبان فارسیاش مستشار الدوله بودند. | ||
پس از ۵ سال اقامت در سویس در ۱۷ سالگی به ایران بازگشت و در دانشکده افسری به ادامه تحصیل پرداخت، درسال ۱۳۱۷ در سن ۱۹ سالگی از این دانشکده با درجه ستوان دومی فارغالتحصیل شد. در این دوران با فتحالله مینباشیان روابط دوستی نزدیکی پیدا کرد. | پس از ۵ سال اقامت در سویس در ۱۷ سالگی به ایران بازگشت و در دانشکده افسری به ادامه تحصیل پرداخت، درسال ۱۳۱۷ در سن ۱۹ سالگی از این دانشکده با درجه ستوان دومی فارغالتحصیل شد. در این دوران با فتحالله مینباشیان روابط دوستی نزدیکی پیدا کرد. محمدرضا پهلوی پس از فارغالتحصیلی به مقام بازرسی ارتش شاهنشاهی رسید. | ||
== پس از سلطنت == | |||
محمد رضا پهلوی پس از اشغال ایران در شهریور سال ۱۳۲۰ و برکناری رضا شاه توسط انگلستان و تبعید به جزیره موریس، در سن ۲۲ سالگی به پادشاهی رسید.در کنفرانس تهران که با شرکت استالین، چرچیل، و روزولت، از ۶ آذر ۱۳۲۲ در تهران برگزار شد هیچکدام از سه رهبر میزبانی او را نپذیرفتند و در سفارتخانههای خود اقامت کردند؛ و بجز استالین که به دیدار او رفت، دیگر رهبران او را در باغ سفارت شوروی بحضور پذیرفتند. با اینکه متفقین متعهد به خروج از ایران پس از شش ماه شده بودند شوروی نیروهای خود را خارج نکرد؛ و همزمان آذربایجان و کردستان اعلام خودمختاری کردند. | |||
در کنفرانس تهران که با شرکت استالین، چرچیل، و روزولت، از ۶ آذر ۱۳۲۲ در تهران برگزار شد هیچکدام از سه رهبر میزبانی او را نپذیرفتند و در سفارتخانههای خود اقامت کردند؛ و بجز استالین که به دیدار او رفت، دیگر رهبران او را در باغ سفارت شوروی بحضور پذیرفتند. | |||
با اینکه متفقین متعهد به خروج از ایران پس از شش ماه شده بودند شوروی نیروهای خود را خارج نکرد؛ و همزمان آذربایجان و کردستان اعلام خودمختاری کردند. | |||
محمدرضا پهلوی، پس از خروج نیروهای شوروی از ایران به دنبال فشارهای آمریکا و انگلستان، همراه با نخست وزیر وقت قوام السلطنه اقدام به سرکوب قیامهای کردستان و آذربایجان کرد. | محمدرضا پهلوی، پس از خروج نیروهای شوروی از ایران به دنبال فشارهای آمریکا و انگلستان، همراه با نخست وزیر وقت قوام السلطنه اقدام به سرکوب قیامهای کردستان و آذربایجان کرد. | ||
حکومت ۳۷ ساله محمدرضا پهلوی را ناظران به سه دوره تقسیم میکنند: | حکومت ۳۷ ساله محمدرضا پهلوی را ناظران به سه دوره تقسیم میکنند: | ||
=== دورهی اول: از سال ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۷ === | === دورهی اول: از سال ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۷ === | ||
در هفت سال ابتدایی حکومت | در هفت سال ابتدایی حکومت محمد رضا پهلوی شرایط فعالیتهای دموکراتیک و ایجاد احزاب سیاسی بطور نسبی فراهم بود. | ||
در این دوران تاریخی بین سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۷ فرصتی پیشآمد تا مردم ایران از مزایای حقوق دموکراتیک خود بهرهمند گردند، و از آزادیهای تصریح شده در قانون اساسی [[مشروطه]] استفاده کنند. این بود که احزاب مستقل و ملی بوجود آمدند و تنها حکومت مردمی دوران پهلوی به نخست وزیری دکتر محمد مصدق بر سر کار آمد و طی آن مردم ایران پیرامون ملی شدن صنعت نفت متحد شدند و صنعت نفت ایران به رهبری دکتر محمد مصدق ملی شد. ایران در آستانه تبدیل شدن به کشوری دموکراتیک بود ولی بازهم به خاطر ضعف نیروهای ملی که بخصوص در دوران دیکتاتوری رضاشاه نابود شده بودند، نیرویی برای مقابله با دیکتاتوری سلطنتی و کودتا وجود نداشت و در نهایت دولت ملی مصدق بدست کودتاگران سقوط کرد و به مدت ۲۵ سال دیکتاتوری بر ایران حاکم شد. | در این دوران تاریخی بین سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۷ فرصتی پیشآمد تا مردم ایران از مزایای حقوق دموکراتیک خود بهرهمند گردند، و از آزادیهای تصریح شده در قانون اساسی [[مشروطه]] استفاده کنند. این بود که احزاب مستقل و ملی بوجود آمدند و تنها حکومت مردمی دوران پهلوی به نخست وزیری دکتر محمد مصدق بر سر کار آمد و طی آن مردم ایران پیرامون ملی شدن صنعت نفت متحد شدند و صنعت نفت ایران به رهبری دکتر محمد مصدق ملی شد. ایران در آستانه تبدیل شدن به کشوری دموکراتیک بود ولی بازهم به خاطر ضعف نیروهای ملی که بخصوص در دوران دیکتاتوری رضاشاه نابود شده بودند، نیرویی برای مقابله با دیکتاتوری سلطنتی و کودتا وجود نداشت و در نهایت دولت ملی مصدق بدست کودتاگران سقوط کرد و به مدت ۲۵ سال دیکتاتوری بر ایران حاکم شد. | ||
=== دوره دوم: از سال ۱۳۲۷ تا ۱۳۳۲ === | === دوره دوم: از سال ۱۳۲۷ تا ۱۳۳۲ === | ||
همزمان با ترور | همزمان با ترور محمد رضا پهلوی در سال ۱۳۲۷، موج دستگیری مخالفان گسترش یافت و شاه با تأسیس مجلس مؤسسان اختیارات بیشتری گرفت. همچنین این مجلس تشکیل مجلس سنا را تصویب کرد که نیمی از اعضای آن را شاه منصوب میکرد. | ||
مخالفان این اقدام او را به معنی تکیه بیشتر به آمریکا و انگلستان تلقی کردند. | مخالفان این اقدام او را به معنی تکیه بیشتر به آمریکا و انگلستان تلقی کردند. | ||
پس از این تغییرات سیاسی، تقاضای ملی برای تسلط بیشتر بر نفت در ایران بالا گرفت که به نام جنبش ملی شدن نفت شناخته میشود و صنعت نفت ایران به رهبری محمد مصدق ملی شد. با وجود حمایت شاه از این تحولات در | پس از این تغییرات سیاسی، تقاضای ملی برای تسلط بیشتر بر نفت در ایران بالا گرفت که به نام جنبش ملی شدن نفت شناخته میشود و صنعت نفت ایران به رهبری محمد مصدق ملی شد. با وجود حمایت شاه از این تحولات در آغاز، سرانجام این وقایع به تنش میان شاه و نخست وزیرش [[محمد مصدق]] انجامید. | ||
بنا بر یک سند مورخ ۳۱ اردیبهشت (۲۱ مه ۱۹۵۳)، شاه به منابع سفارت آمریکا در تهران گفته بود: «انگلیسیها خاندان قاجار را بیرون انداختند و پدرم را سر کار آوردند. آنها پدرم را بیرون انداختند و میتوانند من را هم بیرون بیندازند.» | بنا بر یک سند مورخ ۳۱ اردیبهشت (۲۱ مه ۱۹۵۳)، شاه به منابع سفارت آمریکا در تهران گفته بود: «انگلیسیها خاندان قاجار را بیرون انداختند و پدرم را سر کار آوردند. آنها پدرم را بیرون انداختند و میتوانند من را هم بیرون بیندازند.» | ||
خط ۵۷: | خط ۵۳: | ||
بار اول در سال ۱۳۲۸–۱۳۲۹ و در کوران مبارزات دکتر مصدق برای ملی کردن صنعت نفت ایران بود که دوران اوج درگیریهای مردم و مصدق با استعمار انگلستان بود. | بار اول در سال ۱۳۲۸–۱۳۲۹ و در کوران مبارزات دکتر مصدق برای ملی کردن صنعت نفت ایران بود که دوران اوج درگیریهای مردم و مصدق با استعمار انگلستان بود. | ||
=== اصلاحات ارضی شاه | === دوره سوم: از سال ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۷ === | ||
پس از کودتا سومین دوره حکومت شاه آغاز میشود، که با تأسیس [[سازمان اطلاعات و امنیت کشور]] ([[ساواک]]) همراه است. | |||
این دستگاه امنیتی که زیر نظر مستقیم شاه اداره میشد از سوی منتقدان به عنوان عامل اصلی سرکوب مخالفان و بستن فضای سیاسی کشور همواره مورد انتقاد بود و سازمانهای بینالمللی ناظر بر حقوق بشر پیوسته از آن انتقاد کردهاند. | |||
از دیگر نهادهایی که در این دوره قدرت یافت سازمان برنامه و بودجه بود که مجری برنامههای توسعه ایران بود . بسیاری آن را ناشی از بلند پروازیهای شاه میدانستند و در طی دو دهه چهل و پنجاه به رشد سریع شاخصهای توسعه اقتصادی و اجتماعی در ایران منتهی گردید. | |||
در این دوره از حکومت شاه نوسازی عمده نهادهای فرهنگی و اجتماعی و دستگاه اداری با سرعت دنبال میشد که پس از برنامه تبلیغاتی و فرهنگی دولت در سال ۱۳۵۰ در قالب بزرگداشت دو هزار و پانصدمین سال شاهنشاهی ایران به عنوان نمایشی بینالمللی برای معرفی [[سلطنت پهلوی]] برنامهریزی شد. | |||
در جریان این برنامه گسترده تبلیغاتی شاه هدف دستیابی به تمدن بزرگ را مطرح کرد که از سوی مخالفان داخلی و منتقدان خارجی به عنوان بلند پروازی و تجمل افسار گسیخته توصیف شد. | |||
در دوره سوم، شاه برای ایجاد سازمان کشورهای صادر کننده نفت (اوپک) تلاش کرد و موقعیت منطقهای ایران از نظر سیاسی و نظامی اهمیت بیشتری یافت. | |||
== اصلاحات ارضی شاه == | |||
در اولین اصلاحات ارضی، محمدرضا شاه تلاش کرد با محروم کردن مصدق از درآمدهای غیرنفتی کشور، پروژه ملی کردن صنعت نفت ایران را به شکست بکشاند. | در اولین اصلاحات ارضی، محمدرضا شاه تلاش کرد با محروم کردن مصدق از درآمدهای غیرنفتی کشور، پروژه ملی کردن صنعت نفت ایران را به شکست بکشاند. | ||
بار دوم نیز پس از کودتای ۲۸مرداد ۳۲ و سقوط [[دکتر محمد مصدق]] بود که طی یک پروسه نسبتاً طولانی سرانجام در آغاز دهه ۴۰ خورشیدی، طرح بزرگ اصلاحات ارضی را تحت عنوان «انقلابسفید» اعلام و اجرایی کرد. اقدامی که در مقابله با تهدید انقلاب که ایران را نیز تحتتاثیر قرار میداد و برای خنثی کردن پتانسیل انقلابی روستاهای کشور بود. | بار دوم نیز پس از کودتای ۲۸مرداد ۳۲ و سقوط [[دکتر محمد مصدق]] بود که طی یک پروسه نسبتاً طولانی سرانجام در آغاز دهه ۴۰ خورشیدی، طرح بزرگ اصلاحات ارضی را تحت عنوان «انقلابسفید» اعلام و اجرایی کرد. اقدامی که در مقابله با تهدید انقلاب که ایران را نیز تحتتاثیر قرار میداد و برای خنثی کردن پتانسیل انقلابی روستاهای کشور بود. | ||
خلاصه طرح اصلاحات ارضی اول | ==== خلاصه طرح اصلاحات ارضی اول ==== | ||
محمدرضا شاه در جریان اصلاحات ارضی اول خود، ابتدا زمینهایی که پدرش بهزور از مردم گرفته بود و در آن هنگام در شمار زمینهای خالصجات (زمینهای متعلق به محمدرضا شاه) محسوب میشدند را به دولت واگذار کرد. | |||
محمدرضا شاه در جریان اصلاحات ارضی اول خود، ابتدا زمینهایی که پدرش بهزور از مردم گرفته بود و در آن هنگام در شمار | |||
سپس همان زمینها را در گام دوم از دولت پس گرفت و به همان دهقانانی که روی آنها کار میکردند به اقساط فروخت. | سپس همان زمینها را در گام دوم از دولت پس گرفت و به همان دهقانانی که روی آنها کار میکردند به اقساط فروخت. | ||
خط ۷۰: | خط ۷۸: | ||
و چون دهقانها پولی برای خرید زمینها نداشتند، با احتساب بهره مالکانه و وامی که از یک بانک جدیدالتأسیس به اسم بانک عمران کشاورزی به آنها داد، پول زمینها را دریافت کرد! | و چون دهقانها پولی برای خرید زمینها نداشتند، با احتساب بهره مالکانه و وامی که از یک بانک جدیدالتأسیس به اسم بانک عمران کشاورزی به آنها داد، پول زمینها را دریافت کرد! | ||
یعنی به این ترتیب وی زمینهای غصب شده توسط پدرش را با پول بیتالمال (وام دولتی) به کشاورزان فروخت و | یعنی به این ترتیب وی زمینهای غصب شده توسط پدرش را با پول بیتالمال (وام دولتی) به کشاورزان فروخت و طی این عمل، اولا صورتمسئله غصب زمینهای کشاورزی مردم، توسط پدرش را اساساً از روی تابلو پاک کرد! | ||
ثانیاً از آنجا که بانک عمران، نیاز به پشتیبانی داشت، به آن بانک که ویژه کشاورزان بود، اجازه معاملات بانکی خارج از داد و ستدهای مربوط به کشاورزان داد. امتیازی که بر اساس آن معاملات، بانک مزبور به سرعت به یکی از ثروتمندترین بانکهای کشور تبدیل گردید. بانکی که البته اعضای هیئتمدیره و سهامدارانش خانواده خودش و بنیاد پهلوی بودند. | |||
ثانیاً از آنجا که بانک عمران، نیاز به پشتیبانی داشت، به آن بانک که ویژه کشاورزان بود، اجازه معاملات بانکی خارج از داد و ستدهای مربوط به کشاورزان داد. امتیازی که بر اساس آن معاملات، بانک مزبور به سرعت به یکی از ثروتمندترین بانکهای کشور تبدیل گردید. | |||
بانکی که البته اعضای هیئتمدیره و سهامدارانش خانواده خودش و بنیاد پهلوی بودند. | |||
دکتر مصدق با مبارزه با این طرح آن را متوقف کرد. دکتر مصدق ضمن اعلام موافقت خود با «اصل» اصلاحات ارضی، (که خواسته تاریخی مردم ایرن بود) طرح محمدرضا شاه را اشتباه و ناکارآمد توصیف کرد و به همین علت اجرای آن را متوقف کرد، اما پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲ محمدرضا شاه مجدداً طرح اصلاحات ارضیاش را در ابعادی گستردهتر از سر گرفت. | دکتر مصدق با مبارزه با این طرح آن را متوقف کرد. دکتر مصدق ضمن اعلام موافقت خود با «اصل» اصلاحات ارضی، (که خواسته تاریخی مردم ایرن بود) طرح محمدرضا شاه را اشتباه و ناکارآمد توصیف کرد و به همین علت اجرای آن را متوقف کرد، اما پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲ محمدرضا شاه مجدداً طرح اصلاحات ارضیاش را در ابعادی گستردهتر از سر گرفت. | ||
اصلاحات ارضی دوم و پیامدهای آن | ==== اصلاحات ارضی دوم و پیامدهای آن ==== | ||
در اصلاحات ارضی دوم (پس از کودتای ۱۳۳۲ تا ۱۳۴۴) از آنجا که کشاورزان در غیاب خان و مالک (فئودالها) و بدون کمک دولتی (دولت جایگزین فئودال) و در زمینهای تقطیع شده، برای ادامه کار کشاورزی (بدون حل مسئله آب و کود و بذر که پیشتر با کمک فئودالها حل میکردند) توان مکفی نداشتند، ناگزیر زمینها را یا به دلالها فروخته یا رها کرده و بهصورت آواره و گمنام به حاشیه شهرها گریختند تا با عملگی روزگار بگذرانند. | در اصلاحات ارضی دوم (پس از کودتای ۱۳۳۲ تا ۱۳۴۴) از آنجا که کشاورزان در غیاب خان و مالک (فئودالها) و بدون کمک دولتی (دولت جایگزین فئودال) و در زمینهای تقطیع شده، برای ادامه کار کشاورزی (بدون حل مسئله آب و کود و بذر که پیشتر با کمک فئودالها حل میکردند) توان مکفی نداشتند، ناگزیر زمینها را یا به دلالها فروخته یا رها کرده و بهصورت آواره و گمنام به حاشیه شهرها گریختند تا با عملگی روزگار بگذرانند. | ||
خط ۹۱: | خط ۹۴: | ||
این روند در سالهای پس از اصلاحات ارضی دوم محمدرضا شاه، سرعتی سرسامآور گرفت بر اساس آمار رسمی، طی سالهای ۱۳۴۵–۱۳۵۵ جمعیت روستایی از ۶۲درصد به ۵۳درصد جمعیت کل کشور کاهش یافت و جمعیت شهری از ۳۸درصد به ۴۷درصد رسید. | این روند در سالهای پس از اصلاحات ارضی دوم محمدرضا شاه، سرعتی سرسامآور گرفت بر اساس آمار رسمی، طی سالهای ۱۳۴۵–۱۳۵۵ جمعیت روستایی از ۶۲درصد به ۵۳درصد جمعیت کل کشور کاهش یافت و جمعیت شهری از ۳۸درصد به ۴۷درصد رسید. | ||
== ترور محمد رضا پهلوی == | == ترور محمد رضا پهلوی == | ||
خط ۱۱۰: | خط ۱۰۰: | ||
پس از ترور محمدرضا پهلوی دربهمن ماه ۱۳۲۷ سران حزب توده دستگیر یا فراری شدند و نیروهای مذهبی نیز دستگیر، زندانی و تبعید شدند. | پس از ترور محمدرضا پهلوی دربهمن ماه ۱۳۲۷ سران حزب توده دستگیر یا فراری شدند و نیروهای مذهبی نیز دستگیر، زندانی و تبعید شدند. | ||
ترور نافرجام دوم | === ترور نافرجام دوم محمد رضا پهلوی === | ||
محمدرضا پهلوی بار دوم در ۲۱ فروردین سال ۱۳۴۴ خورشیدی برابر پلههای کاخ مرمر مورد سوءقصد یکی از سربازان وظیفه گارد جاویدان به نام «رضا شمسآبادی» قرار گرفت. این فرد ابتدا با مسلسل بهطرف محمدرضا پهلوی شلیک کرد و وقتی دید که هیچیک از گلولههایش به وی برخورد نکردهاست، قصد داشت خشاب دیگری را به سوی وی شلیک کند که با دخالت دو نفر از محافظان گارد، پس از کشتن استوار بابایی و استوار آیت لشگری متوقف شد. محرک وی «پرویز نیکخواه» بود که بعدها به عضویت ساواک درآمد. | محمدرضا پهلوی بار دوم در ۲۱ فروردین سال ۱۳۴۴ خورشیدی برابر پلههای کاخ مرمر مورد سوءقصد یکی از سربازان وظیفه گارد جاویدان به نام «رضا شمسآبادی» قرار گرفت. این فرد ابتدا با مسلسل بهطرف محمدرضا پهلوی شلیک کرد و وقتی دید که هیچیک از گلولههایش به وی برخورد نکردهاست، قصد داشت خشاب دیگری را به سوی وی شلیک کند که با دخالت دو نفر از محافظان گارد، پس از کشتن استوار بابایی و استوار آیت لشگری متوقف شد. محرک وی «پرویز نیکخواه» بود که بعدها به عضویت ساواک درآمد. | ||
نسخهٔ ۲۳ اکتبر ۲۰۱۹، ساعت ۲۰:۰۸
محمدرضا پهلوی، زاده ۴ آبان ۱۲۹۸ خورشیدی (۲۶ اکتبر ۱۹۱۹) درمحله دروازه قزوین تهران درگذشته دراثر پیشرفت سرطان غدد لنفاوی، ۵ مرداد ۱۳۵۹ درقاهره، جسد او طی مراسمی در مسجد الرفاعی قاهره بخاک سپرده شد.
محمد رضا پهلوی فرزند پسر ارشد «رضا سواد کوهی» (بعدها معروف به رضا خان قزاق و «رضا شاه پهلوی») و مادرش نیم تاج آیرملو (بعدها تاج الملوک آیرملو) بود. او دارای ۲ برادر و ۲ خواهر به نامهای:
شمس، (۱۳۷۴ – ۱۲۹۶)
اشرف (خواهر دوقلوی محمدرضا)، ۴آبان ۱۲۹۸
علیرضا، (۱۳۳۳ – ۱۳۰۱
محمدرضا پهلوی (زاده ۴ آبان ۱۲۹۸ خورشیدی مصادف با ۲۶ اکتبر ۱۹۱۹- درگذشته در ۵ مرداد ۱۳۵۹)، پسر ارشد رضا سواد کوهی معروف به رضاخان یا رضاشاه پهلوی بود که پس از وی در در ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ بر تخت سلطنت نشست. نام مادرش نیمتاج آیرملو بود که پس از سلطنت پدر به تاج الملوک آیرملو شهرت یافت. محمدرضا شاه پهلوی دارای یک برادر به نام علیرضا پهلوی و دو خواهر به نامهای اشرف و شمس پهلوی بود. محمدرضا برادر دوقلوی اشرف پهلوی بود.
محمدرضا شاه پهلوی هنگام کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹ که توسط پدرش رضاخان بر علیه احمدشاه قاجار صورت گرفت، یک ساله بود. او سه ماه پس از کودتا به منزلی جدید رفته و تحت سرپرستی یک پرستار فرانسوی قرار گرفت. محمدرضا پهلوی در سن ۶ سالگی یعنی در ۲۶ آذر ۱۳۰۴ در مراسم تاجگذاری پدرش به ولیعهدی و ۱۶ سال بعد به سلطنت منصوب شد.
در دوران سلطنت محمدرضا پهلوی همچون دوران سلطنت پدرش رضاشاه پهلوی، احزاب آزادی فعالیت نداشتند و سانسور روزنامه ها و کتابها بصورت برنامه ریزی شده جریان داشت. محمدرضا پهلوی در ۲۸ مرداد ۱۳۲۹ با کودتا علیه دکتر محمد مصدق نخست وزیر منتخب مردم که قصد محدود کردن اختیارات شاه و ایجاد یک حکومت لیبرال را داشت، قدرت خود را تثبیت و سرکوب دگراندیشان را افزایش داد. محمدرضا شاه پهلوی همچنین در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ با به رگبار بستن تظاهرات مسالمت آمیز مردم و پس از آن دستگیری باقیمانده احزاب و جریانات سیاسی، راه را بر هرگونه فعالیت پارلمانتاریستی بست. از همان زمان شکل گیری سازمانها و جریاناتی با مشی مسلحانه آغاز گشت. ۱۵ سال بعد محمدرضا پهلوی در جریان قیام مردمی در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ سرنگون شد.
پیش از سلطنت
او با خانوادهاش ۳ ماه پس از کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹ به منزلی جدید رفتند؛ که در آنجا تحت آموزش پرستار فرانسویاش مادام ارفع زبان فرانسه و کلیاتی از فرهنگ غرب و تاریخ غرب را آموخت. روز ۲۶ آذر سال ۱۳۰۴ در ۶ سالگی در مراسم تاجگذاری پدرش به ولیعهدی منصوب شد و پس از آن به کاخ گلستان برای دوره آموزشهای رسمی منتقل شد. از آنجا همراه ۲۰ تن از دوستانش به مدرسه نظام منتقل شد.
در پانزده شهریور ۱۳۱۰ به همراه دوست دوران تحصیلاش حسین فردوست به سویس اعزام شد. دیگر همراهان او دراین سفر، برادرش علیرضا، تیمورتاش و پسرش مهرپور، پیشکارش دکتر مؤدب الدوله نفیسی و آموزگار زبان فارسیاش مستشار الدوله بودند.
پس از ۵ سال اقامت در سویس در ۱۷ سالگی به ایران بازگشت و در دانشکده افسری به ادامه تحصیل پرداخت، درسال ۱۳۱۷ در سن ۱۹ سالگی از این دانشکده با درجه ستوان دومی فارغالتحصیل شد. در این دوران با فتحالله مینباشیان روابط دوستی نزدیکی پیدا کرد. محمدرضا پهلوی پس از فارغالتحصیلی به مقام بازرسی ارتش شاهنشاهی رسید.
پس از سلطنت
محمد رضا پهلوی پس از اشغال ایران در شهریور سال ۱۳۲۰ و برکناری رضا شاه توسط انگلستان و تبعید به جزیره موریس، در سن ۲۲ سالگی به پادشاهی رسید.در کنفرانس تهران که با شرکت استالین، چرچیل، و روزولت، از ۶ آذر ۱۳۲۲ در تهران برگزار شد هیچکدام از سه رهبر میزبانی او را نپذیرفتند و در سفارتخانههای خود اقامت کردند؛ و بجز استالین که به دیدار او رفت، دیگر رهبران او را در باغ سفارت شوروی بحضور پذیرفتند. با اینکه متفقین متعهد به خروج از ایران پس از شش ماه شده بودند شوروی نیروهای خود را خارج نکرد؛ و همزمان آذربایجان و کردستان اعلام خودمختاری کردند.
محمدرضا پهلوی، پس از خروج نیروهای شوروی از ایران به دنبال فشارهای آمریکا و انگلستان، همراه با نخست وزیر وقت قوام السلطنه اقدام به سرکوب قیامهای کردستان و آذربایجان کرد.
حکومت ۳۷ ساله محمدرضا پهلوی را ناظران به سه دوره تقسیم میکنند:
دورهی اول: از سال ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۷
در هفت سال ابتدایی حکومت محمد رضا پهلوی شرایط فعالیتهای دموکراتیک و ایجاد احزاب سیاسی بطور نسبی فراهم بود.
در این دوران تاریخی بین سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۷ فرصتی پیشآمد تا مردم ایران از مزایای حقوق دموکراتیک خود بهرهمند گردند، و از آزادیهای تصریح شده در قانون اساسی مشروطه استفاده کنند. این بود که احزاب مستقل و ملی بوجود آمدند و تنها حکومت مردمی دوران پهلوی به نخست وزیری دکتر محمد مصدق بر سر کار آمد و طی آن مردم ایران پیرامون ملی شدن صنعت نفت متحد شدند و صنعت نفت ایران به رهبری دکتر محمد مصدق ملی شد. ایران در آستانه تبدیل شدن به کشوری دموکراتیک بود ولی بازهم به خاطر ضعف نیروهای ملی که بخصوص در دوران دیکتاتوری رضاشاه نابود شده بودند، نیرویی برای مقابله با دیکتاتوری سلطنتی و کودتا وجود نداشت و در نهایت دولت ملی مصدق بدست کودتاگران سقوط کرد و به مدت ۲۵ سال دیکتاتوری بر ایران حاکم شد.
دوره دوم: از سال ۱۳۲۷ تا ۱۳۳۲
همزمان با ترور محمد رضا پهلوی در سال ۱۳۲۷، موج دستگیری مخالفان گسترش یافت و شاه با تأسیس مجلس مؤسسان اختیارات بیشتری گرفت. همچنین این مجلس تشکیل مجلس سنا را تصویب کرد که نیمی از اعضای آن را شاه منصوب میکرد.
مخالفان این اقدام او را به معنی تکیه بیشتر به آمریکا و انگلستان تلقی کردند.
پس از این تغییرات سیاسی، تقاضای ملی برای تسلط بیشتر بر نفت در ایران بالا گرفت که به نام جنبش ملی شدن نفت شناخته میشود و صنعت نفت ایران به رهبری محمد مصدق ملی شد. با وجود حمایت شاه از این تحولات در آغاز، سرانجام این وقایع به تنش میان شاه و نخست وزیرش محمد مصدق انجامید.
بنا بر یک سند مورخ ۳۱ اردیبهشت (۲۱ مه ۱۹۵۳)، شاه به منابع سفارت آمریکا در تهران گفته بود: «انگلیسیها خاندان قاجار را بیرون انداختند و پدرم را سر کار آوردند. آنها پدرم را بیرون انداختند و میتوانند من را هم بیرون بیندازند.»
این سند با نقل قول مستقیم از شاه میافزاید: «اگر انگلیسیها میخواهند که من بروم، باید فوراً بدانم تا بی سر و صدا بروم.»[۱]
در سال ۱۳۳۲ سازمان اطلاعات و امنیت خارجی بریتانیا و سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، کودتایی برای برکناری مصدق به راه انداختند. با شکست خوردن کودتای ۲۵ مرداد، محمدرضا شاه ایران را ترک کرد و به ایتالیا رفت، ولی با موفقیت کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ مصدق برکنار و تبعید شد و وزیر خارجه او دکتر حسین فاطمی نیز دستگیر و اعدام شد و شاه بار دیگر به قدرت رسید.
محمدرضا شاه در دوران سلطنتش ۲بار اقدام به انجام اصلاحات ارضی کرد:
بار اول در سال ۱۳۲۸–۱۳۲۹ و در کوران مبارزات دکتر مصدق برای ملی کردن صنعت نفت ایران بود که دوران اوج درگیریهای مردم و مصدق با استعمار انگلستان بود.
دوره سوم: از سال ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۷
پس از کودتا سومین دوره حکومت شاه آغاز میشود، که با تأسیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) همراه است.
این دستگاه امنیتی که زیر نظر مستقیم شاه اداره میشد از سوی منتقدان به عنوان عامل اصلی سرکوب مخالفان و بستن فضای سیاسی کشور همواره مورد انتقاد بود و سازمانهای بینالمللی ناظر بر حقوق بشر پیوسته از آن انتقاد کردهاند.
از دیگر نهادهایی که در این دوره قدرت یافت سازمان برنامه و بودجه بود که مجری برنامههای توسعه ایران بود . بسیاری آن را ناشی از بلند پروازیهای شاه میدانستند و در طی دو دهه چهل و پنجاه به رشد سریع شاخصهای توسعه اقتصادی و اجتماعی در ایران منتهی گردید.
در این دوره از حکومت شاه نوسازی عمده نهادهای فرهنگی و اجتماعی و دستگاه اداری با سرعت دنبال میشد که پس از برنامه تبلیغاتی و فرهنگی دولت در سال ۱۳۵۰ در قالب بزرگداشت دو هزار و پانصدمین سال شاهنشاهی ایران به عنوان نمایشی بینالمللی برای معرفی سلطنت پهلوی برنامهریزی شد.
در جریان این برنامه گسترده تبلیغاتی شاه هدف دستیابی به تمدن بزرگ را مطرح کرد که از سوی مخالفان داخلی و منتقدان خارجی به عنوان بلند پروازی و تجمل افسار گسیخته توصیف شد.
در دوره سوم، شاه برای ایجاد سازمان کشورهای صادر کننده نفت (اوپک) تلاش کرد و موقعیت منطقهای ایران از نظر سیاسی و نظامی اهمیت بیشتری یافت.
اصلاحات ارضی شاه
در اولین اصلاحات ارضی، محمدرضا شاه تلاش کرد با محروم کردن مصدق از درآمدهای غیرنفتی کشور، پروژه ملی کردن صنعت نفت ایران را به شکست بکشاند.
بار دوم نیز پس از کودتای ۲۸مرداد ۳۲ و سقوط دکتر محمد مصدق بود که طی یک پروسه نسبتاً طولانی سرانجام در آغاز دهه ۴۰ خورشیدی، طرح بزرگ اصلاحات ارضی را تحت عنوان «انقلابسفید» اعلام و اجرایی کرد. اقدامی که در مقابله با تهدید انقلاب که ایران را نیز تحتتاثیر قرار میداد و برای خنثی کردن پتانسیل انقلابی روستاهای کشور بود.
خلاصه طرح اصلاحات ارضی اول
محمدرضا شاه در جریان اصلاحات ارضی اول خود، ابتدا زمینهایی که پدرش بهزور از مردم گرفته بود و در آن هنگام در شمار زمینهای خالصجات (زمینهای متعلق به محمدرضا شاه) محسوب میشدند را به دولت واگذار کرد.
سپس همان زمینها را در گام دوم از دولت پس گرفت و به همان دهقانانی که روی آنها کار میکردند به اقساط فروخت.
و چون دهقانها پولی برای خرید زمینها نداشتند، با احتساب بهره مالکانه و وامی که از یک بانک جدیدالتأسیس به اسم بانک عمران کشاورزی به آنها داد، پول زمینها را دریافت کرد!
یعنی به این ترتیب وی زمینهای غصب شده توسط پدرش را با پول بیتالمال (وام دولتی) به کشاورزان فروخت و طی این عمل، اولا صورتمسئله غصب زمینهای کشاورزی مردم، توسط پدرش را اساساً از روی تابلو پاک کرد!
ثانیاً از آنجا که بانک عمران، نیاز به پشتیبانی داشت، به آن بانک که ویژه کشاورزان بود، اجازه معاملات بانکی خارج از داد و ستدهای مربوط به کشاورزان داد. امتیازی که بر اساس آن معاملات، بانک مزبور به سرعت به یکی از ثروتمندترین بانکهای کشور تبدیل گردید. بانکی که البته اعضای هیئتمدیره و سهامدارانش خانواده خودش و بنیاد پهلوی بودند.
دکتر مصدق با مبارزه با این طرح آن را متوقف کرد. دکتر مصدق ضمن اعلام موافقت خود با «اصل» اصلاحات ارضی، (که خواسته تاریخی مردم ایرن بود) طرح محمدرضا شاه را اشتباه و ناکارآمد توصیف کرد و به همین علت اجرای آن را متوقف کرد، اما پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲ محمدرضا شاه مجدداً طرح اصلاحات ارضیاش را در ابعادی گستردهتر از سر گرفت.
اصلاحات ارضی دوم و پیامدهای آن
در اصلاحات ارضی دوم (پس از کودتای ۱۳۳۲ تا ۱۳۴۴) از آنجا که کشاورزان در غیاب خان و مالک (فئودالها) و بدون کمک دولتی (دولت جایگزین فئودال) و در زمینهای تقطیع شده، برای ادامه کار کشاورزی (بدون حل مسئله آب و کود و بذر که پیشتر با کمک فئودالها حل میکردند) توان مکفی نداشتند، ناگزیر زمینها را یا به دلالها فروخته یا رها کرده و بهصورت آواره و گمنام به حاشیه شهرها گریختند تا با عملگی روزگار بگذرانند.
به گواهی کتاب مأموریت برای وطنم، صادرات کشاورزی ایران در آن ایام، مهمترین منبع درآمد کشور بود.
نگاهی به آمار رسمی منتشر شده از سوی مرکز آمار ایران درباره متروکه شدن روستاهای ایران، بهروشنی ثابت میکند که خانهخرابی روستاییان ایرانی از همان سالهای ۱۳۳۵ آغاز شدهاست.
بههمخوردن توازن جمعیتی کشور و ریزش جمعیت روستاها و افزایش جمعیت حاشیه شهرها نیز از همان سال ۱۳۳۵ آغاز شد.
این روند در سالهای پس از اصلاحات ارضی دوم محمدرضا شاه، سرعتی سرسامآور گرفت بر اساس آمار رسمی، طی سالهای ۱۳۴۵–۱۳۵۵ جمعیت روستایی از ۶۲درصد به ۵۳درصد جمعیت کل کشور کاهش یافت و جمعیت شهری از ۳۸درصد به ۴۷درصد رسید.
ترور محمد رضا پهلوی
محمدرضا پهلوی بار اول در ۱۵ بهمن ماه ۱۳۲۷ خورشیدی در دانشگاه تهران ترور شد. شاه بعدها در مراودات خصوصی خود، رزم آرا را مسئول ترور خود و هژیر معرفی میکرد. اما بطور رسمی پس ازترور نام ناصر فخرآرایی وابسته به حزب توده به عنوان مسئول ترور برده شد.
پس از ترور محمدرضا پهلوی دربهمن ماه ۱۳۲۷ سران حزب توده دستگیر یا فراری شدند و نیروهای مذهبی نیز دستگیر، زندانی و تبعید شدند.
ترور نافرجام دوم محمد رضا پهلوی
محمدرضا پهلوی بار دوم در ۲۱ فروردین سال ۱۳۴۴ خورشیدی برابر پلههای کاخ مرمر مورد سوءقصد یکی از سربازان وظیفه گارد جاویدان به نام «رضا شمسآبادی» قرار گرفت. این فرد ابتدا با مسلسل بهطرف محمدرضا پهلوی شلیک کرد و وقتی دید که هیچیک از گلولههایش به وی برخورد نکردهاست، قصد داشت خشاب دیگری را به سوی وی شلیک کند که با دخالت دو نفر از محافظان گارد، پس از کشتن استوار بابایی و استوار آیت لشگری متوقف شد. محرک وی «پرویز نیکخواه» بود که بعدها به عضویت ساواک درآمد.
ابعاد سرکوب شاه
کودتای ۲۸ مرداد
شاه به خاطر شک و تردیدهایی که در همراهی مردم با نقشه کودتا داشت از امضای فرمان عزل دکتر مصدق و انتصاب سرلشکر فضل الله زاهدی به نخست وزیری طفره میرفت به طوری که وقتی پسر ابوالقاسم کاشانی (مصطفی کاشانی) چهار ماه پیش از کودتا نزد شاه رفت و او را به برکناری مصدق و روی کار آوردن زاهدی تشویق کرد، بنا بر گزارش سیا مورخ دوم اردیبهشت ۱۳۳۲ (۲۲ آوریل ۱۹۵۳) شاه به پسر کاشانی پاسخ داد: دو روز صبر کن، «دو هفته یا دو ماه نه، فقط دو روز.»[۱]
کودتای ۲۸ مرداد، با طرح و حمایت مالی و اجرائی سازمان مخفی اطلاعات بریتانیا و سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، و بسیج اوباش خیابانی در تهران علیه دولت مصدق در مرداد ۱۳۳۲ خورشیدی انجام شد، که موجب برکناری دولت دکتر مصدق شد و محمدرضا شاه که پس از شکست کودتای ۲۵ مرداد به رم رفته بود به ایران بازگشت و دوران حکومت مطلقه خود را آغاز کرد.
سرکوب قیام ۱۵خرداد
در اواخر دهه ۳۰، با رئیسجمهور شدن کندی در آمریکا، شاه زیر فشار آمریکا برای انجام رفرم و اصلاحات در ایران قرار داشت. این فشار منجر به بروز یک فضای نسبتاً باز سیاسی شد و جریانهای مختلف سیاسی که پس از کودتای ۲۸مرداد سرکوب شده بودند، مجال فعالیت پیدا کردند.
شاه تحت فشار آمریکا به اصلاحات ارضی تحت عنوان انقلاب سفیدگردن نهاد و آن را به رفراندوم گذاشت. شب رفراندوم رهبران جبهه ملی و نهضت آزادی اصلیترین احزاب سیاسی آن زمان را دستگیر کرد تا مبادا رفراندم با مشکل و شلوغی روبهرو شود.
این رفراندم ۶بند داشت که مادههای اصلیاش یکی اصلاحات ارضی ویکی هم آزادی زنان برای شرکت در انتخابات بود (حق رأی دادن و انتخاب شدن زنان در مجلس) در همین رابطه برخی از روحانیون در حوزه قم به سردمداری خمینی در مخالفت با همین دو ماده یعنی اصلاحات ارضی و رأی زنان و مشارکتشان در انجمنهای ایالتی و ولایتی وارد صحنه شدند.
بنابراین از یک سو دانشگاهها کانون مبارزات آزادیخواهانه و مطالبات ترقیخواهانه مردم شده بود و نیروهای مترقی اصلاحات مورد ادعای شاه را فاقد خصلت میهنی دانسته و بههیچوجه پاسخگوی نیاز مردم ایران نمیدیدند. از سوی دیگر روحانیونی مانند خمینی از موضع ارتجاعی بهخصوص در مخالفت با حق رأی زنان و مشارکتشان در انجمنهای ایالتی و ولایتی به مخالفت برخاستند.
مخالفت با شاه از مواضع مختلف، به افزایش حرکتهای اعتراضی جامعه انجامید. صبح روز ۱۲محرم- ۱۵خرداد- ۴۲- ساواک شاه خمینی را که علیه شاه در مخالفت با همان دو ماده سخنرانی کرده بود در قم دستگیر کرد و به تهران آورد و عملاً اعتراضات مردمی در همان روز اوج گرفت که با سرکوب خونین گارد شاه مواجه شد. در نتیجهٔ این اعتراضات تعداد زیادی از مردم کشته، مجروح و دستگیر شدند. شدت سرکوب بهحدی بود که کلیه جریانهای سنتی سیاسی از تداوم مبارزه مأیوس شده و با تشدید سرکوب و اختناق نظام شاه مجدداً به خارج از صحنه مبارزه رانده شدند.
از فردای ۱۵خرداد نیروهای مبارز نوینی در ایران تولد یافتند که تنها راه مبارزه با دیکتاتوری شاه را مبارزه مسلحانه میدانستند. در صدر این نیروها سازمان مجاهدین خلق ایران و سازمان چریکهای فدایی خلق ایران قرار داشتند.
سرکوب سازمانهای مبارز
پیدایش گروههای چریکی و مبارزه مسلحانه آنها با رژیم کودتا، علل و انگیزههای گوناگونی داشت، کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، متلاشی شدن نیروهای اپوزیسیون، شکست جبهه ملی دوم پس از همه پرسی بهمن ۱۳۴۱ و از بین رفتن امکانات قانونی و سرخوردگی از فعالیتهای علنی و عمومی و سرکوب خشونت بار قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ نشان داد که ادامه مبارزه با رژیم شاه با شیوههای پیشین و از راه قانونی، ناممکن است.
محاکمه و مدافعات سران نهضت آزادی در دادگاههای نظامی، و دفاعیات وکلای مدافع آنها، که متن آن مخفیانه در ایران و نیز در خارج از کشور انتشار یافت، افکار عمومی مردم جهان را متوجه دیکتاتوری رژیم شاه کرد و در عین حال این فکر را قوت بخشید که دوران مبارزه مسالمت آمیز و در چار چوب قانون اساسی، در ایران به سر رسیده است.
مهندس مهدی بازرگان، رهبر نهضت آزادی ایران، ضمن آخرین دفاع در دادگاه نظامی به این نکته اشاره کرد و گفت:
«ما، آخرین کسانی هستیم که از راه قانون اساسی به مبارزه سیاسی برخاسته ایم. ما، از رئیس دادگاه انتظار داریم این «نکته» را به بالاتریها بگویند.»[۲]
از نیمه دوم سال ۱۳۴۲، پس از سرکوب آخرین مقاومت نیروهای - ملی و مذهبی - مخالف رژیم، جوانان بخصوص جناح رادیکال دانشجویان دانشگاه تهران که زیر فشار روزافزون رژیم قرار گرفته بودند، به چاره جویی پرداختند، گروهی که افراطی تر بودند و تحت تأثیر پیروزی انقلابیون الجزایر و کوبا قرار گرفته بودند درصدد آشنایی و بهرهگیری از تجارب رهبران جنگهای چریکی و و فانون و نیز ترجمه و انتشار آنها پرداختند. درگیری رژیم کودتا با نیروهای ملی و مذهبی و غیر مذهبی تأثیر شایانی در تشویق جوانان به مبارزه علیه حکومت شاه داشت.
در اواخر سال ۱۳۴۳ افراد و گروههای مخالف رژیم، با نقطه نظرهای مختلف و حتی بدون شناسایی یکدیگر، به یک نتیجه واحد رسیده بودند: مبارزه مسلحانه!
گروه پرویز نیکخواه، که در فروردین ۱۳۴۴ اقدام به سوء قصد نافرجام علیه جان محمد رضا شاه کرد، وابسته به سازمان انقلابی طرفدار چین، منشعب از حزب توده در اروپا بود. حزب ملل اسلامی از جوانانی تشکیل میشد که با هیچیک از گروههای سیاسی مربوط نبود. «جاما» (جمعیت آزادی مردم ایران) از بقایای حزب مردم ایران و جبهه ملی، مخفیانه، و بدون ارتباط با دیگر گروههای سیاسی، فعالیت میکرد. اما، هرکس که میخواست مبارزه کند به این نتیجه میرسید که: مبارزه باید در ابعاد: سیاسی، ایدئولوژیکی و مشی مسلحانه پیگیری شود.
صادق امانی، عضو جمعیت مؤتلفه اسلامی که متهم به قتل منصور نخست وزیر بوددر دادگاه نظامی گفت:
«ما با بررسی اوضاع به این نتیجه رسیدیم که پاسخ به این «مسئله» از لوله تفنگ میتواند خارج شود».
مجاهد، ارگان نهضت آزادی ایران در اروپا و آمریکا درباره ضرورت نبرد مسلحانه نوشت:
«.... کشتار سال ۱۳۴۲ نقطه عطف تاریخ ایران است، پیش از این حادثه، کوشش اپوزیسیون در مبارزه علیه رژیم منحصر بود به اعتراضهای خیابانی، اعتصاب کارگران و فعالیتهای زیر زمینی. قتلعام سال ۱۳۴۲ ورشکستگی و بی تأثیری این روش را به اثبات رسانید. از آن پس، مبارزان ایدئولوژی خود را به یکسو نهادند و این سؤال را بین خود مطرح کردند، چه باید کرد؟ پاسخ روشن بود: نبرد مسلحانه!» محمد رضا شاه، پس از اعلام انقلاب سفید و سرکوب اپوزیسیون و همه مقاومتهای مردمی، احساس ایمنی میکرد، اما این احساس کاذب بود. تاریخ میگوید: تا ظلم هست، مبارزه هم هست. در هر مبارزه ای علیه ستم، شکست و پیروزی وجود دارد، ولی سرانجام، پیروزی از آن مردم است.
ترور حسنعلی منصور، نخست وزیر، در بهمن ۱۳۴۳ و تیراندازی دو ماه بعد - فروردین ۱۳۴۴- به شاه، آن هم از طرف یکی از افراد گارد جاویدان، اخطار آغاز مبارزه مسلحانه علیه رژیم بود.
سازمانهای چریکی
چریکها را با توجه به سوابق سیاسی، ترکیب سازمانی و تاریخ شروع فعالیت آنها میتوان به پنج گروه تقسیم کرد:
۱. سازمان چریکهای فدایی خلق ایران،
۳. سازمان پیکار (منشعب از مجاهدین خلق)
۴. گروههای کوچک اسلامی که عبارت بودند از: ابوذر (تأسیس در نهاوند)، گروه شیعیان راستین (در همدان)، گروه الله اکبر (در اصفهان)، گروه الفجر (در زندان قصر)، گروه صف، گروه منصورون، گروه مهدویون، گروه موحدین و…
۵. گروههای کوچک مارکسیست به اسامی: سازمان آزادیبخش خلقهای ایران، گروه لرستان، سازمان آرمان خلق.
همچنین گروههای کوچک دیگری که طرفدار مبارزه مسلحانه بودند از قبیل: طوفان، سازمان انقلابی حزب توده، حزب دموکرات کردستان، سازمان چپ جدیدی به نام اتحادیه کمونیستها.
در فاصله بین واقعه سیاهکل و مهرماه ۱۳۵۷ تعداد ۱۳۴۱ چریک و افراد وابسته به گروههای مسلح سیاسی طی مبارزه با رژیم شاه جان خود را از دست دادند. از این عده ۱۷۷ تن در برخوردهای مسلحانه کشته شدند. ۹۱ تن با رای دادگاه نظامی و برخی بدون محاکمه اعدام شدند. ۴۲ تن در اثر شکنجه جان باختند. سرنوشت ۱۵ تن از دستگیرشدگان معلوم نشد. ۷ تن پیش از دستگیری و اسارت خودکشی کردند. ۹ تن که دوران محکومیت زندان را طی میکردند، در تپههای اوین تیر باران شدند. گذشته از مقتولین مزبور حدود ۲۰۰ تن به اتهام چریک بودن به زندانهای از یک سال تا دائم محکوم گشتند.
از مجموع ۳۴۱ تن مقتولین، مشخصات ۳۰۶ تن به شرح زیر شناسایی شدهاست:
۲۰۸ تن (۶۱ درصد) روشنفکر، ۲۶ تن (۹ درصد) کارگر از ۲۲ کارخانه، ۳ تن کاسب و یک تن روحانی. بیشتر آنها جوان بودهاند و فقط ۱۰ درصد از ۳۰۶ تن، هنگام مرگ بالای ۳۵ سال داشتهاند. همچنین از میان ۳۴۱ تن مقتولین ۳۹ تن زن، با این مشخصات شناسایی شدهاند: ۱۴ تن خانهدار، ۱۳ تن دانشجو، ۹ تن معلم، ۲ تن با درجه دکترا و یک تن کارمند اداری.
از میان پنج گروه چریک، فداییان مارکسیست و مجاهدین خلق از لحاظ تعداد افراد و ترکیب سازمانی و اجرای عملیات مسلحانه مشخص بودهاند، به طوری که از مجموع ۳۴۱ تن تلفات، تعداد ۱۷۲ تن (۵۰ درصد) از فدائیان، ۷۳ تن (۲۱ درصد) مجاهدین اسلامی، ۳۸ تن (۱۱ درصد) گروههای کوچک مارکسیست، ۳۰ تن (۹ درصد)، مجاهدین مارکسیست و ۲۸ تن (۸ درصد) از گروههای کوچک اسلامی بودهاند.[۳]
در سال ۱۳۴۵ هفت تن پزشک، معلم و بازاری، به اتهام جانبداری از آشوبگران و ترجمه و پخش مطالب مربوط به انقلاب کوبا و اقدام به تشکیل گروه پنهانی به نام جبهه آزادیبخش ملی دستگیر شدند. رهبر این گروه، که چندی بعد «جاما» نامگذاری شد، دکتر کاظم سامی، پزشک روانشناس و مبارز قدیمی بود.
در بهمن ۱۳۴۹ با حمله چریکهای گروه جنگل به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل، اولین برخورد مسلحانه بین چریکها و نیروهای دولتی آغاز میگردد. عملیات سرکوبگرانه ساواک و پلیس شدت مییابد. احکام محکومیت به مرگ برای چریکهای به دام افتاده، از سوی دادگاههای نظامی در بسته، صادر و اجرا میشود. بسیاری از زنان و مردان جوان، طی زد و خوردهای مسلحانه خیابانی و یا در زیر شکنجه مأمورین ساواک و پلیس، هلاک میشوند. در جریان این برخوردها عده ای از مأمورین نظامی و ساواک نیز کشته میشوند.
پیدایی چریکهای از جان گذشته و عملیات مسلحانه و تروریستی آنها، نه تنها محمد رضا شاه و رژیم او را تکان میدهد، بلکه دولت ایالات متحده را به خاطر ترور آمریکاییها در ایران، نگران میسازد.
جان استمپل، معاون بخش سیاسی سفارت آمریکا در گزارش سری به واشنگتن در تشریح سازمان چریکها و خطری که از جانب آنها متوجه شاه و آمریکا میباشد، چنین گفتهاست:
«.... گروههای تروریستی، به خاطر قتل شش تن آمریکایی و تعداد زیادی از ایرانیها، در پنج یا شش سال گذشته، از حمایت بسیاری برخوردار شدهاند. در چهار سال گذشته جنبش تروریستی ایران به صورت دو سازمان مهم، یعنی مجاهدین خلق و سازمان چریکهای فدایی خلق ظاهر شد و احتمالاً از منابع خارجی همچون لیبی، کمکهای شایان توجهی دریافت میدارند (ولی تا آنجا که میدانیم شوروی به آنها کمک نمیکند) هر دو سازمان مزبور زاییده فعالیتهای تروریستی مخالفان میباشند [...] مجاهدین به صورت مرکز مخالفت مسلحانه محافظه کار و مذهبی با شاه درآمده و خود را منتسب به جناح مذهبی جبهه ملی قدیمی میدانند [....] و خطری بسیار جدی علیه آمریکاییها به حساب میآیند..».
گزارش استمپل، تشریح وضع کلی ایران، سالهای ۱۳۳۴ تا ۱۳۵۶ .سند شماره ۳- ۱، مخالفت و تروریستها، سری،[۴]
سرکوب هنرمندان
برخی از چهرههای فرهنگی برجستهای که در دوران محمدرضا شاه گرفتار زندان، سرکوب و سانسور شدند به شرح زیر است: احمد شاملو شاعر، امیرمختار کریمپور شیرازی شاعر، خسرو گلسرخی شاعر، عاطفه گرگین شاعر، داریوش اقبالی خواننده، فریدون فروغی خواننده، غلامحسین ساعدی نمایشنامهنویس، کرامتالله دانشیان شاعر، محمود اعتمادزاده (م.ا. بهآذین) نویسنده و مترجم، محمود دولتآبادی نویسنده، مهدی اخوان ثالث شاعر، نادر ابراهیمی نویسنده، هوشنگ گلشیری نویسنده، سیاوش کسرایی شاعر، احمد محمود نویسنده، علی اشرف درویشیان نویسنده، نجف دریابندری مترجم، اسفندیار منفردزاده آهنگساز، شهیار قنبری ترانهسرا، سعید سلطانپور شاعر نمایشنامهنویس و کارگردان، عبدالحسین نوشین نمایشنامهنویس و کارگردان، مرتضی کیوان شاعر، رضا براهنی نویسنده و شاعر، اسماعیل شاهرودی شاعر، شهرنوش پارسیپور نویسنده، فریده لاشایی نقاش، نعمت آزرم (م. آزرم) شاعر، جعفر کوشآبادی شاعرِ، رضا علامهزاده کارگردان، شاهرخ مسکوب پژوهشگر و نویسنده، نصرالله کسرائیان عکاس، فرج سرکوهی منتقد و روزنامهنگار، ابراهیم یونسی مترجم و بسیاری دیگر از اهل فرهنگ در ایران به زندان افتادند و آثارشان دچار سانسور شد.
فیلمهایی همچون دایره مینا ساخته داریوش مهرجویی، فیلم گوزنها ساخته مسعود کیمیایی، آرامش در حضور دیگران ساخته ناصر تقوایی، فیلم جنوب شهر ساخته فرخ غفاری، سایههای بلند باد ساخته بهمن فرمانآرا، اون شب که بارون اومد و قلعه اثر کامران شیردل، و آثاری دیگر دچار سانسور و یا توقیف میشوند.
نظام تک حزبی شاه
نظر شاه در این زمان این بود که برای پیشرفت سریعتر کشور باید از هرگونه اختلاف سیاسی پرهیز کرد و به همین دلیل حزب واحدی به نام حزب رستاخیز را در سال ۱۳۵۲ تأسیس کرد که عملاً یک حزب دولتی بود و نوعی اجبار به حضور در آن وجود داشت.
شاه امیدوار بود از طریق نظام تک حزبی بتواند نیروهای فعال و سازنده کشور را بر مبنای طرحهای خود سازمان دهد؛ نیروهایی که معتقد بود خود آنان را نمایندگی میکند.
حاکمیت محمدرضا شاه از اوایل دهه ۴۰ خورشیدی نمایش تمامعیار نظام تکحزبی مبتنی بر ظلم و فساد سیاسی و فساد اقتصادی و اختناق و فشار و… بود. (این توصیفات و این کلمات تماماً از آخرین نطق رادیو تلویزیونی شاه خطاب به مردم ایران در آبان ۱۳۵۷ به امانت گرفته شدهاند برای اطلاع بیشتر نگاه کنید به پیام شاه «صدای انقلاب شما را شنیدم»).[۵]
این دوره شاهد یکی از خونینترین ادوار حکومت محمدرضا شاه بود که طی آن، یک مقاومت مسلحانه شهری در برابر وی شکل گرفت. همچنین منتقدان نظر مثبتی به تلاش شاه برای نوسازی و تجهیز ارتش با سلاحهای جدید نداشتند و از این تلاشها به عنوان هزینههای غیر ضروری و وابسته کردن ایران به آمریکا یاد میکردند. نیروهای مترقی او را با تعبیر ژاندارم منطقه در چارچوب سیاست جنگ سرد علیه شوروی مورد حمله قرار میدادند.
شاه ژٰاندارم منطقه
دخالت محمدرضا شاه در جنگ ظفار (۱۹۷۲ تا ۱۹۷۵) از کارکردهای حکومت او در دوره سوم آن است، اما اینکه او در جنگ ویتنام هم شرکت داشته و برای بمباران مردم ویتنام هواپیما و پرسنل و نیرو و تجهیزات فرستاده بود را شاید اندک کسانی بدانند. روز ۲۹مهر سال ۱۳۵۱ نماینده نیکسون به محمدرضا شاه پیام داد که به وی در جنگ ویتنام کمک کند و محمدرضا شاه هم بلافاصله، ۳۲فروند هواپیمای اف ۵ به ویتنام فرستاد. نیکسون در یک سخنرانی و هنری کیسینجر نیز سالها بعد (روزنامه اطلاعات ۱۱بهمن ۱۳۵۹) به شرکت شاه در آن جنگ اذعان کردند.[۶]
در همین مورد اسدالله علم، وزیر دربار محمدرضا شاه، نوشتهاست: «در ۵آبان ۱۳۵۱ سفیر آمریکا پیام نیکسون را از طریق تماس تلفنی به شاه ابلاغ کرد که هواپیماهای اف ۵ خود را راهی ویتنام کند که با موافقت شاه مواجه شد».[۷]
مجله آمریکایی تایم نیز در مقالهای به تاریخ ۱۸دسامبر ۱۹۷۸ به قلم ریچارد هلمز، از رؤسای اسبق سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، به چگونگی شرکت شاه در جنگ ویتنام پرداخته که مؤید نکات بالاست.
دیدگاههای مذهبی شاه
محمدرضا پهلوی مسلمان و شیعه بود. او واجباتی همچون نماز را بجا نمیآورد او به گفته خودش خدا باور و قضا و قدری بود. محمدرضا پهلوی خود را «یک با ایمان واقعی» میدانست. او بارها در کتابها و گفتگوهای گوناگون به مکاشفاتی اشاره میکند که به آن وسیله با امامان و بزرگان دینی در ارتباط بودهاست و خود و پادشاهیاش را زیر پشتیبانی آنان میدیدهاست. به طور مثال، او از شفا یافتنش از بیماری حصبه به دست علی (ع) در خواب، نجات از مرگ به دست حضرت عباس پس از افتادن از اسب در امامزاده داوود و «برخورد با امام غایب در نزدیکی کاخ تابستانی شمیران» نام میبرد.
او با روحانیونی (همچون سید حسین طباطبایی بروجردی) مراوده داشت. اما پس از مرگ بروجردی و مرجعیت خمینی فاصلهاش با روحانیون زیاد شد. مخالفت خمینی و روحانیون با لایحههای ششگانه انقلاب سفید شاه در سال ۱۳۴۲ خورشیدی سرآغاز این فاصله بود که درگیریهای شدیدی در قم، تهران و چند شهر دیگر بوقوع پیوست.
شاه از نگاه دیگران
محمد باهری، معاون فرهنگی وزارت دربار، دبیر کل حزب رستاخیز و وزیر دادگستری، در مصاحبهای که بعد از انقلاب انجام داده تصویری از آریامهر ارائه میکند که درعین همدلی با شاه ایراد مهم حکومت او را بیان میکند:
«شاه یک مردی بود که به ظواهر امر اهمیت میداد، به عمق مطالب توجه نداشت. خیلی دلش را خوش میکرد به ظواهر… همیشه دلش میخواست عمارات خیلی عظیم، دانشگاهها تعدادش زیاد، ولی به هیچ وجه فکر نمیکرد این دانشگاههایی که میسازند آیا معلم به قدر کافی دارند یا نه. این عمارات عظیمی که میسازند آیا اینها از نظر سوسیولوژیک و از نظر شهرسازی آیا صحیح هستند یا مقید هستند یا مفید نیستند… هر چیزی را در اشل بزرگ و در کمیت زیاد میخواست بدون این که توجه بکند این مسئله در اشل بزرگ و در کمیت وسیع آیا صحیح است، درست است یا درست نیست.»[۸]
همین ظاهربینی آریامهر وضعیت کشور را در اواخر حکومتش به حالتی درآورده بود به گفته عبدالمجید مجیدی، نهادهای کشور ناکارآمد شده بودند:
«گرفتاری ما این بود که … مجلس یک مجلس واقعیای که طبق قانون اساسی عمل بکند نبود. دادگستریمان یک دادگستریای که آنطور که با اصطلاح قانون اساسی مستقلاْ و با قدرت عمل بکند نبود. دولتمان که قوه مجریه بود آنطوری که باید و شاید قدرت اجرائی نداشت.»[۹]
ازدواجهای شاه
۵ خرداد ۱۳۱۷ وزارت دربار نامزدی ولیعهد ایران با شاهزاده خانم فوزیه فرزند ملک فؤاد و خواهر ملک فاروق را اعلام کرد.
۲۴ اسفند ۱۳۱۷ جشن ازدواج محمد رضا پهلوی بعنوان ولیعهد ایران و شاهزاده خانم فوزیه در کشور مصر در کاخ سلطنتی عابدین مصر برگزار شد.
در سال ۱۳۲۹ خورشیدی محمدرضا پهلوی با همسر دوم خود ثریا اسفندیاری ازدواج کرد. او فرزند یکی از خوانین بختیاری از همسری آلمانی بود. اولین بار، محمدرضا پهلوی به همراه فوزیه وی را زمانی که کودکی بیش نبود، ملاقات نموده بود. برخی از مورخین اعتقاد دارند که ثریا محبوبترین همسر محمدرضا پهلوی بودهاست.
محمدرضا شاه پهلوی در سومین ازدواج خود با فرح قطبی در ۲۹ آذر ۱۳۳۸ ازدواج کردند. که این وصلت تا آخر عمر محمدرضا پهلوی ادامه داشت. حاصل این ازدواج ۴ فرزند به نامهای رضا متولد ۱۳۳۹، فرحناز متولد ۱۳۴۱، علیرضا متولد ۱۳۴۵ و لیلا متولد ۱۳۴۹ بود. که لیلا و علیرضا بعدها در اثر خودکشی فوت میکنند.
گاه شمار زندگی شاه
تولد محمد رضا پهلوی ۴ آبان ۱۲۹۸
انتصاب به ولیعهدی ۲۶ آذر سال ۱۳۰۴
اعزام به سویس ۱۵ شهریور ۱۳۱۰
بازگشت به ایران ۱۳۱۵
فارغ التحصیلی از دانشکده افسری با درجه ستوان دومی ۱۳۱۷
ازدواج با فوزیه ۱۳۱۷
ادای سوگند پادشاهی در سال ۱۳۲۰
ترور اول بدست ناصر میر فخرایی در سال ۱۳۲۷
ازدواج با ثریا در سال ۱۳۲۹
خروج از کشور و متعاقباٌ کودتا ۱۳۳۲
تاسیس ساواک ۱۳۳۶
ازدواج با فرح ۱۳۳۸
انقلاب سفید ۱۳۴۱
سرکوب پانزده خرداد ۱۳۴۲
ترور بار دوم در کاخ مرمر ۱۳۴۴
تاسیس حزب رستاخیز ۱۳۵۲
ملاقات با کارتر ۱۳۵۶
خروج از ایران ۱۳۵۷
فوت در مصر ۱۳۵۹
سرانجام شاه
محمدرضا پهلوی پس از ترک ایران در ۲۶ دی ماه ۱۳۵۷ به مصر رفت. او در فاصله ۲۹ مهر ماه ۱۳۵۸ تا ۲۳ آذر ماه همان سال به آمریکا رفت، اما به دلیل اینکه دولت آمریکا از دادن اقامت به او پرهیز کرد به پاناما و سرانجام به مصر رفت؛ و در آنجا دراثر پیشرفت سرطان غدد لنفاوی، ۵ مرداد ۱۳۵۹ درقاهره درگذشت، و جسد او طی مراسمی در مسجد الرفاعی قاهره بخاک سپرده شد.
منابع
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ سایت بیبیسی ۱ مرداد ۱۳۹۶
- ↑ مهندس مهدی بازرگان، مدافعات انتشارات مدرس مهر ماه ۱۳۵۰
- ↑ ایران بین دو انقلاب یرواند آبراهامیان صفحات ۴۸۱ و ۴۸۲
- ↑ اسناد سفارت آمریکا، دانشجویان خط امام انتشار سال ۱۳۶۶ صفحه ۱۵۵ و ۱۵۶
- ↑ سخنرانی شاه من نیز پیام انقلاب شمارا شنیدم
- ↑ کتاب نگاهی به شاه عباس میلانی صفحه ۴۱۴
- ↑ خاطرات علم جلد یک صفحه ۳۸۷
- ↑ تاریخ شفاهی ایران محمد باهری
- ↑ تاریخ شفاهی ایران عبدالمجید مجیدی