شکنجه: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
[[پرونده:201904mena iraq bazoona.jpg|جایگزین=شکنجه سیستماتیک، ابزار اعمال قدرت|بندانگشتی|شکنجه سیستماتیک، ابزار اعمال قدرت]] | [[پرونده:201904mena iraq bazoona.jpg|جایگزین=شکنجه سیستماتیک، ابزار اعمال قدرت|بندانگشتی|شکنجه سیستماتیک، ابزار اعمال قدرت]] | ||
'''شکنجه''' در «جامعهی بینالمللی پزشکی» در نشست سال۱۹۷۳ در توکیو اینگونه تعریف شده است: «شکنجه: اعمال رنجی جسمی و یا روانیست که | '''شکنجه''' در «جامعهی بینالمللی پزشکی» در نشست سال۱۹۷۳ در توکیو اینگونه تعریف شده است: «شکنجه: اعمال رنجی جسمی و یا روانیست که توجیهناپذیر، به عمد و بهطور منظم، سیستماتیک و خودسرانه از طرف افراد یا به دستور مأموران دولتی انجام گیرد تا فردی را مجبور به دادن اطلاعات، اعترافکردن یا هر عمل دیگر کنند». از قربانیان شکنجه میتوان از گالیله و جردانو نام برد، در تاریخ مذاهب نیز میتوان به شکنجهی عیسی مسیح، عمار و سمیه و بلال حبشی در تاریخ اسلام اشاره کرد. شمع آجین کردن عینالقضات همدانی و یا آتش زدن کریمپور شیرازی شاعر، همچنین شکنجهی فاطمه امینی، مهدی رضایی، بهروز دهقانی و علیرضا نابدل از جمله شکنجههایی است که در تاریخ معاصر ایران اعمال شده است. شکنجه سیستماتیک و حکومتی همواره در ایران چه پیش از انقلاب و چه پس از آن، به ویژه در مورد زندانیان سیاسی رواج داشته است. از شکنجههای مرسوم در زندانهای ایران میتوان از شلاق،کتک ، اتاق فوتبال، سوزاندن، فروبردن اجسام تیز در بدن، فروبردن فلزات سرخ شده در بدن، کشیدن ناخن، تجاوز جنسی، آپولو، موی یال اسب، بریدن اعضاء، اتاق قد قامت الصلاة و ... نام برد. در جمهوری اسلامی بیش از ۴۵ نوع شکنجه علیه زندانیان سیاسی بکار رفته است. هر چند در قانون اساسی جمهوری اسلامی هر گونه شکنجه جهت گرفتن اقرار ممنوع است اما بر اساس قوانینی به نام تعزیر یا تنبیه در قانون مجازات اسلامی راه برای هر گونه شکنجهای تحت این نام باز شده است. در طول حکومت جمهوری اسلامی صدها نفر از مخالفان این حکومت زیر شکنجه جان خود را از دست دادهاند. | ||
توجیهناپذیر، به عمد و بهطور منظم، سیستماتیک و خودسرانه از طرف افراد یا به دستور مأموران دولتی انجام گیرد تا فردی را مجبور به دادن اطلاعات، اعترافکردن یا هر عمل دیگر کنند». از قربانیان شکنجه میتوان از گالیله و جردانو نام برد، در تاریخ مذاهب نیز میتوان به شکنجهی عیسی مسیح، عمار و سمیه و بلال حبشی در تاریخ اسلام اشاره کرد. شمع آجین کردن عینالقضات همدانی و یا آتش زدن کریمپور شیرازی شاعر، همچنین شکنجهی فاطمه امینی، مهدی رضایی، بهروز دهقانی و علیرضا نابدل از جمله شکنجههایی است که در تاریخ معاصر ایران اعمال شده است. شکنجه سیستماتیک و حکومتی همواره در ایران چه پیش از انقلاب و چه پس از آن، به ویژه در مورد زندانیان سیاسی رواج داشته است. از شکنجههای مرسوم در زندانهای ایران میتوان از شلاق،کتک ، اتاق فوتبال، سوزاندن، فروبردن اجسام تیز در بدن، فروبردن فلزات سرخ شده در بدن، کشیدن ناخن، تجاوز جنسی، آپولو، موی یال اسب، بریدن اعضاء، اتاق قد قامت الصلاة و ... نام برد. در جمهوری اسلامی بیش از ۴۵ نوع شکنجه علیه زندانیان سیاسی بکار رفته است. هر چند در قانون اساسی جمهوری اسلامی هر گونه شکنجه جهت گرفتن اقرار ممنوع است اما بر اساس قوانینی به نام تعزیر یا تنبیه در قانون مجازات اسلامی راه برای هر گونه شکنجهای تحت این نام باز شده است. در طول حکومت جمهوری اسلامی صدها نفر از مخالفان این حکومت زیر شکنجه جان خود را از دست دادهاند. | |||
== تاریخچه شکنجه == | == تاریخچه شکنجه == | ||
خط ۵۴: | خط ۵۲: | ||
[[پرونده:شلاق زدن به کف پا.jpg|جایگزین=شلاق زدن به کف پا از شکنجههای رایج|بندانگشتی|شلاق زدن به کف پا از شکنجههای رایج]] | [[پرونده:شلاق زدن به کف پا.jpg|جایگزین=شلاق زدن به کف پا از شکنجههای رایج|بندانگشتی|شلاق زدن به کف پا از شکنجههای رایج]] | ||
=== | === دردناکترین شکنجه === | ||
از نظر خود شکنجهگران مهمترین و دردناکترین انواع شکنجهها همان شلاق زدن به کف پاست .معمولا از ترکه های نازک درختانی مانند بید، انار و گلابی یا ترکه های بافته شده از ساقه های گندم و جو و کتان و لیف خرما و کنف و نخ های بافته به هم از لیف و کتان و ابریشم و چرم و پوست تا سیم های نازک مسی و سربی تا کابل برق چند لایه و تاب داده یا افشان استفاده میشد. برای دردناکتر شدن، سر شلاق ها را سرب می بستند که در اثر برخورد با کمر زخمهای عمیقی ایجاد کند. | از نظر خود شکنجهگران مهمترین و دردناکترین انواع شکنجهها همان شلاق زدن به کف پاست .معمولا از ترکه های نازک درختانی مانند بید، انار و گلابی یا ترکه های بافته شده از ساقه های گندم و جو و کتان و لیف خرما و کنف و نخ های بافته به هم از لیف و کتان و ابریشم و چرم و پوست تا سیم های نازک مسی و سربی تا کابل برق چند لایه و تاب داده یا افشان استفاده میشد. برای دردناکتر شدن، سر شلاق ها را سرب می بستند که در اثر برخورد با کمر زخمهای عمیقی ایجاد کند. | ||
خط ۸۵: | خط ۸۳: | ||
== شکنجه در جمهوری اسلامی == | == شکنجه در جمهوری اسلامی == | ||
در زمان خمینی، سرکوب از اشکال ساده خیابانی آن، مانند چماقداریها و حمله به تظاهرات و میتینگهای مخالفان، رفته رفته سمت و سوی سازماندهانهای پیدا کرد. کمیتههای انقلاب اسلامی و بازداشتگاههای مخفی شکنجه به راهافتاد و زندانها دایر شدند. از این نقطه ضرورت تربیت بازجو و شکنجهگر مطرح گردید. اما فقدان این کادرها باعث شد افرادی «همهکاره»های نظام شوند،که در صحنه اجتماعی آنها را لومپن می خواندند و یا از آنها که در مبارزه در زمان شاه کوتاه آمده بودند، استفاده میکرد. از همان ابتدا پست مدیریت زندانٰها به جریان مؤتلفه سپرده شد و لاجوردی از میان آنها مسئولیت زندانیان سیاسی را به عهده گرفت. «دادستانی انقلاب مرکز» با بازجویان و شکنجهگرانش حاصل تلاشهای لاجوردی بود. بعضی از آنها که در دهه ۶۰ بیشترین | در زمان خمینی، سرکوب از اشکال ساده خیابانی آن، مانند چماقداریها و حمله به تظاهرات و میتینگهای مخالفان، رفته رفته سمت و سوی سازماندهانهای پیدا کرد. کمیتههای انقلاب اسلامی و بازداشتگاههای مخفی شکنجه به راهافتاد و زندانها دایر شدند. از این نقطه ضرورت تربیت بازجو و شکنجهگر مطرح گردید. اما فقدان این کادرها باعث شد افرادی «همهکاره»های نظام شوند،که در صحنه اجتماعی آنها را لومپن می خواندند و یا از آنها که در مبارزه در زمان شاه کوتاه آمده بودند، استفاده میکرد. از همان ابتدا پست مدیریت زندانٰها به جریان مؤتلفه سپرده شد و لاجوردی از میان آنها مسئولیت زندانیان سیاسی را به عهده گرفت. «دادستانی انقلاب مرکز» با بازجویان و شکنجهگرانش حاصل تلاشهای [[اسدالله لاجوردی|لاجوردی]] بود. بعضی از آنها که در دهه ۶۰ بیشترین شکنجهها را در زندانها بر عهده داشتهاند عبارتند از: ابوالفضل حاج حیدری، احمد قدیریان، محمد داوودآبادی (مهرآئین)، حسین ابراهیمی (پیشوا)، مرتضی صالحی (صبحی)، آخوند محسن دعاگو، عزت شاهی(رئیس کمیته مرکز بهارستان)، حاج مهدی کربلایی، مجتبی حلوایی، [[داوود رحمانی|حاج داوود رحمانی]] و... . همزمان شکنجهگران دیگری در سازمان [[سازمان اطلاعات سپاه|اطلاعات سپاه پاسداران]] شکل میگیرد که بیشتر دانشجویان خط امامی و یا عناصر همفکر خمینی در دانشگاهها بودند. در سال۶۰ تعدادی از آنها بهاوین رفته و بازجویان بند۲۰۹ نامیده میشوند. اینها تحصیلکردگانی بودند که درک و فهم بیشتر سیاسی و پیچیدگیهای فکری، آنها را از رقبای دادستانی متمایز میکرد. اگر دار و دستهی دادستانی انقلاب عمدتاً از مؤتلفه بودند، اینها بیشتر از عناصر «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» بودند. در سالهای بعد با تشکیل وزارت اطلاعات، تعداد زیادی از این شکنجهگران به وزارت اطلاعات منتقل شدند. بسیاری دیگر از این عده در سالهای بعد از ۶۷، لباس اصلاحات به تن کرده و در مشاغل مختلف دولتی به کار مشغول شدند. محمد شریعتمداری (وزیر بازرگانی کابینه خاتمی)، محسن آرمین، محمد شریفزاده (محمدی، مسئول تیم ضربت بند۲۰۹ و مدیر کل معاونت امنیت داخلی وزارت اطلاعات در زمان خاتمی)، موسی واعظی (زمانی)، مسعود یا صالح (اسم مستعار) از این نمونه شکنجهگران هستند. | ||
اما نظام شکنجه در زمان خمینی تنها با این دو مؤلفه شکل نگرفت. در نخست وزیری نیز نهادی از کارکشتهترین عناصر اطلاعاتی به وجود آمد که علی ربیعی (عماد)، خسرو قنبری (تهرانی)، بهزاد نبوی (پدرخوانده سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی) و سعید حجاریان (معاونت گزینش وزارت اطلاعات در زمان آخوند ریشهری و بازجو و شکنجهگر) گردانندگان اصلی آن بودند و بعدها در تشکیل و سازمان دادن وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی نقش تعیینکننده ایفا کردند. | اما نظام شکنجه در زمان خمینی تنها با این دو مؤلفه شکل نگرفت. در نخست وزیری نیز نهادی از کارکشتهترین عناصر اطلاعاتی به وجود آمد که علی ربیعی (عماد)، خسرو قنبری (تهرانی)، بهزاد نبوی (پدرخوانده سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی) و سعید حجاریان (معاونت گزینش وزارت اطلاعات در زمان آخوند ریشهری و بازجو و شکنجهگر) گردانندگان اصلی آن بودند و بعدها در تشکیل و سازمان دادن وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی نقش تعیینکننده ایفا کردند. | ||
شناخت این سه رشته (جریان مؤتلفه (لاجوردی)، جریان مجاهدین انقلاب اسلامی در زندان اوین بند ۲۰۹ و نهاد اطلاعاتی جمهوری اسلامی در نخست وزیری) برای شناخت نظام شکنجه در جمهوری اسلامی ضروری است. این سه جریان تا | شناخت این سه رشته (جریان مؤتلفه (لاجوردی)، جریان مجاهدین انقلاب اسلامی در زندان اوین بند ۲۰۹ و نهاد اطلاعاتی جمهوری اسلامی در نخست وزیری) برای شناخت نظام شکنجه در جمهوری اسلامی ضروری است. این سه جریان تا سال ۶۷ گردانندهی اصلی سازمان شکنجه حکومت بودند. | ||
==== وزارت اطلاعات ارگان اصلی شکنجه ==== | ==== [[وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی|وزارت اطلاعات]] ارگان اصلی شکنجه ==== | ||
لایحهی تشکیل وزارت اطلاعات در سال ۱۳۶۲ توسط دولت میرحسین موسوی، نخست وزیر وقت ایران تهیه و به مجلس شورای اسلامی ارائه کرد. وزارت اطلاعات در سال ۱۳۶۳ تشکیل شد. وزرای اطلاعات به ترتیب از شروع تشکیل عبارتند از: محمد محمدی ریشهری، علی فلاحیان، قربانعلی دری نجفآبادی، علی یونسی، محسنی اژهای، حیدر مصلحی، سید محمود علوی. عناصر اولیهی تشکیل دهندهی وزارت اطلاعات ترکیبی بود از سه جریان فوق الذکر. البته در سالهای بعد با قوام و دوام گرفتن آن تغییرات بسیاری در شیوههای کار و ترکیب مسئولان آن بهوجود آمد. در واقع بعد از تأسیس آن دانشآموختگان «مدرسهی حقانی» (از فلاحیان گرفته تا اژهای و حسینیان و پورمحمدی) به تدریج وجه مسلط را در وزارت اطلاعات پیدا کردند و بقیه را از آنجا راندند. دو جریان اصلی شکنجه در اوین (شعبهی ۷ و بند ۲۰۹) تا سال ۶۷، فعال بودند. اما بعد از آن جریان لاجوردی یا از دور خارج شد و عناصرش به کارهای دیگر(عمدتاً تجارت در بازار) پرداختند و یا به وزارت اطلاعات منتقل شدند. وابستگان به جریان مجاهدین انقلاب اسلامی نیز یا به وزارت اطلاعات رفتند و یا در حکومت پستهایی کلیدی در کارهای اجرایی را در دست گرفتند. | لایحهی تشکیل وزارت اطلاعات در سال ۱۳۶۲ توسط دولت میرحسین موسوی، نخست وزیر وقت ایران تهیه و به مجلس شورای اسلامی ارائه کرد. وزارت اطلاعات در سال ۱۳۶۳ تشکیل شد. وزرای اطلاعات به ترتیب از شروع تشکیل عبارتند از: محمد محمدی ریشهری، علی فلاحیان، قربانعلی دری نجفآبادی، علی یونسی، محسنی اژهای، حیدر مصلحی، سید محمود علوی. عناصر اولیهی تشکیل دهندهی وزارت اطلاعات ترکیبی بود از سه جریان فوق الذکر. البته در سالهای بعد با قوام و دوام گرفتن آن تغییرات بسیاری در شیوههای کار و ترکیب مسئولان آن بهوجود آمد. در واقع بعد از تأسیس آن دانشآموختگان «مدرسهی حقانی» (از فلاحیان گرفته تا اژهای و حسینیان و پورمحمدی) به تدریج وجه مسلط را در وزارت اطلاعات پیدا کردند و بقیه را از آنجا راندند. دو جریان اصلی شکنجه در اوین (شعبهی ۷ و بند ۲۰۹) تا سال ۶۷، فعال بودند. اما بعد از آن جریان لاجوردی یا از دور خارج شد و عناصرش به کارهای دیگر(عمدتاً تجارت در بازار) پرداختند و یا به وزارت اطلاعات منتقل شدند. وابستگان به جریان مجاهدین انقلاب اسلامی نیز یا به وزارت اطلاعات رفتند و یا در حکومت پستهایی کلیدی در کارهای اجرایی را در دست گرفتند. | ||
خط ۱۲۵: | خط ۱۲۳: | ||
زندانبانان با این عمل در واقع سه هدف را دنبال میکنند. شکستن روحیه افراد از جهت روانی، دیگری از نظر فیزیکی و جسمی و سوم نیز ارضا حیوانی خودشان. این عمل در مورد زنان هم از طریق طبیعی و هم از طرق دیگر صورت میگیرد. اما برای مردان از طریق غیرطبیعی و گاه نیز با استفاده از اشیای مصنوعی مثل انواع بطریهای نوشابه و باتون صورت میگیرد که گاه شدت آن به قدری است که بعد از آن شخص توانایی بچهدار شدن را از دست میدهد. در سال ۱۳۸۲ دانشجویی که طی تظاهرات ۱۸ تیر دستگیر شده بود به خاطر اعمال متعدد تجاوز جنسی تعادل روحی خود را از دست داد که بعد از آزادی از زندان خود را به داخل رودخانه درکه پرتاب کرد و جان سپرد. | زندانبانان با این عمل در واقع سه هدف را دنبال میکنند. شکستن روحیه افراد از جهت روانی، دیگری از نظر فیزیکی و جسمی و سوم نیز ارضا حیوانی خودشان. این عمل در مورد زنان هم از طریق طبیعی و هم از طرق دیگر صورت میگیرد. اما برای مردان از طریق غیرطبیعی و گاه نیز با استفاده از اشیای مصنوعی مثل انواع بطریهای نوشابه و باتون صورت میگیرد که گاه شدت آن به قدری است که بعد از آن شخص توانایی بچهدار شدن را از دست میدهد. در سال ۱۳۸۲ دانشجویی که طی تظاهرات ۱۸ تیر دستگیر شده بود به خاطر اعمال متعدد تجاوز جنسی تعادل روحی خود را از دست داد که بعد از آزادی از زندان خود را به داخل رودخانه درکه پرتاب کرد و جان سپرد. | ||
۱۰ آپولو | ۱۰ آپولو : شکنجه مدرنی که در گذشته بسیار مرسوم بود و در اوایل روی کار آمدن جمهوری اسلامی نیز همچنان به کار گرفته شد، آپولو است. اگر زندانی در هنگام شکنجه فریاد بزند، این فریاد اثر زیادی در مقاومت او دارد، به خاطر این که تمام راههای مقاومت بر او بسته شود، زندانبان اقدام به استفاده از آپولو میکند. | ||
آپولو عبارت است از وسیلهای مانند کلاهخود که از نوک سر تا چانه را در برمیگیرد. وقتی آپولو بر سر گذارده میشود، نقاط حساس صورت و سر مثل نرمه های گوش، انتهای پلکهای چشم و پرههای بینی با آن در تماس خواهند بود. این وسیله انرژی صوتی را به انرژی الکتریکی تبدیل میکند. به همین خاطر فریاد زندانی در این مواقع باعث ایجاد شوکهای شدید الکتریکی میگردد که درد آن در قسمت صورت بسیار زیاد است. | آپولو عبارت است از وسیلهای مانند کلاهخود که از نوک سر تا چانه را در برمیگیرد. وقتی آپولو بر سر گذارده میشود، نقاط حساس صورت و سر مثل نرمه های گوش، انتهای پلکهای چشم و پرههای بینی با آن در تماس خواهند بود. این وسیله انرژی صوتی را به انرژی الکتریکی تبدیل میکند. به همین خاطر فریاد زندانی در این مواقع باعث ایجاد شوکهای شدید الکتریکی میگردد که درد آن در قسمت صورت بسیار زیاد است. | ||
خط ۲۳۲: | خط ۲۳۰: | ||
'''۹. وادار کردن زندانیها به دیدن یا شنیدن افراد در حال شکنجه''': نوع دیگری از شکنجه دیدن یا گوش دادن به ضجههای افراد در زیر شکنجه یا وادار به دیدن اعدام دیگر زندانیهاست. هدف زندانبانان از این کار تضعیف روحیه و ترساندن زندانیان است تا در نهایت از نظر روحی خدشهپذیر شوند. بردن به جوخهی اعدام در سال ۶۰ به وفور از جانب لاجوردی مورد استفاده قرار میگرفت. یکی از سختترین این مناظر وادار کردن زندانیان به مشاهدهی جان کندن زندانیان زنی است که محکوم به مرگ میشوند. به ایشان پس از بارها تجاوز، حکم اعدام با شلیک گلولهی پلاستیکی در رحم آنها به اجرا درمیآمد . در این حالت قربانی با درد و رنج وحشتناکی در عرض چند ساعت، بسته به مقاومت بدنیاش جان میدهد. اما پیچ و خمی که زندانی از درد کشندهای به بدن خود میدهد و ضجه و نالههایی که میکند بیشک اثر خردکنندهای بر روی زندانیانی دارد که مجبور به تماشای این صحنه هستند. | '''۹. وادار کردن زندانیها به دیدن یا شنیدن افراد در حال شکنجه''': نوع دیگری از شکنجه دیدن یا گوش دادن به ضجههای افراد در زیر شکنجه یا وادار به دیدن اعدام دیگر زندانیهاست. هدف زندانبانان از این کار تضعیف روحیه و ترساندن زندانیان است تا در نهایت از نظر روحی خدشهپذیر شوند. بردن به جوخهی اعدام در سال ۶۰ به وفور از جانب لاجوردی مورد استفاده قرار میگرفت. یکی از سختترین این مناظر وادار کردن زندانیان به مشاهدهی جان کندن زندانیان زنی است که محکوم به مرگ میشوند. به ایشان پس از بارها تجاوز، حکم اعدام با شلیک گلولهی پلاستیکی در رحم آنها به اجرا درمیآمد . در این حالت قربانی با درد و رنج وحشتناکی در عرض چند ساعت، بسته به مقاومت بدنیاش جان میدهد. اما پیچ و خمی که زندانی از درد کشندهای به بدن خود میدهد و ضجه و نالههایی که میکند بیشک اثر خردکنندهای بر روی زندانیانی دارد که مجبور به تماشای این صحنه هستند. | ||
'''۱۰. وادار کردن زندانی به شلیک به زندانی محکوم به اعدام:''' لاجوردی به عنوان شرط قبولی توبه زندانی این نوع شکنجه را رواج داده بود. زندانی را بدون اطلاع و به صورت ناگهانی از سلول بیرون کشیده و در معرض فشار قرار میدادند که برای رهایی از اعدام و تقلیل حکم باید به جوخه اعدام رفته و با گذاشتن دست بر ماشهی تفنگٍ پاسدارانٍ جوخهی اعدام در شلیک به زندانی محکوم به اعدام مشارکت کند. این عمل معمولا منجر به روانی شدن زندانی شده است. | '''۱۰. وادار کردن زندانی به شلیک به زندانی محکوم به اعدام:''' [[اسدالله لاجوردی|لاجوردی]] به عنوان شرط قبولی توبه زندانی این نوع شکنجه را رواج داده بود. زندانی را بدون اطلاع و به صورت ناگهانی از سلول بیرون کشیده و در معرض فشار قرار میدادند که برای رهایی از اعدام و تقلیل حکم باید به جوخه اعدام رفته و با گذاشتن دست بر ماشهی تفنگٍ پاسدارانٍ جوخهی اعدام در شلیک به زندانی محکوم به اعدام مشارکت کند. این عمل معمولا منجر به روانی شدن زندانی شده است. | ||
۱۱. وادار کردن زندانی به جمع کردن جنازهی اعدامیها: در مواردی زندانیانی که حاضر به دست گذاشتن روی ماشه نشده بودند را وادار کردند که جنازه اعدام شدگان که بعضا می توانست برادر یا خواهر یا فامیل یا دوست زندانی باشد را جمع آوری کرده و به ماشین انتقال جنازه منتقل کنند. | ۱۱. وادار کردن زندانی به جمع کردن جنازهی اعدامیها: در مواردی زندانیانی که حاضر به دست گذاشتن روی ماشه نشده بودند را وادار کردند که جنازه اعدام شدگان که بعضا می توانست برادر یا خواهر یا فامیل یا دوست زندانی باشد را جمع آوری کرده و به ماشین انتقال جنازه منتقل کنند. | ||
خط ۲۶۷: | خط ۲۶۵: | ||
== نامهی یک دانشجوی شکنجه شده == | == نامهی یک دانشجوی شکنجه شده == | ||
این نامه تحت عنوان «خوب تماشا کن! صحنهسازی و نمایش نیست» توسط دانشجویی نوشته شده است که نامش مشخص نیست و هم اکنون نیز وضعیت نامعلومی دارد، نویسنده نامه نمیداند در کجا و چه وضعیتی بهسر میبرد. لاجوردی و حسینزاده (از دستیاران لاجوردی در اوین) بعد از یک هفته شکنجه پیاپی بالای سر این دانشجو میآیند و او را به جایی میبرند. نویسنده نامه گفتهاست: «بعد از چرخاندن در ساختمان اوین مرا از پلهها بهسمت یک زیرزمین بردند، حدس میزدم کهاین محل زیرزمین همان ساختمان دادستانی اوین باشد. در انتهای پلهها یک در آهنی بود. قبل از ورود، لاجوردی گفت: “خوب حواست را جمع کن! ما بهاینجا میگوییم سی.سی.یو! یعنی بخش مراقبتهای ویژه! اگر وارد اینجا شدی دیگر زنده برنمیگردی”. وقتی وارد شدیم بوی عجیبی، آمیخته از خون و تعفن فضا را پر کرده بود. از من خواستند که چشمبندم را بالا بزنم. پشت آن در آهنی یک هال بود و بعد از آن راهرو دیگری قرار داشت، در گوشه هال با صحنه تکاندهنده عجیبی مواجه شدم. اجساد خونین و لتوپارشدهی تعدادی زن و مرد روی هم انداخته شده بود و همگی اجساد سراپا خونآلود و دست و پاها یا نقاط مختلف بدنهایشان آش و لاش بود. از این بدتر در گوشة دیگر هال، جنازهیی را از کمر دولا کرده در یک سطل زباله فرو برده بودند. در برابر چنین منظرهای، من کاملاً شوکه شده بودم، گاهی میلرزیدم و گاهی مات و مبهوت اطرافم را نگاه میکردم. لاجوردی گفت: خوب تماشاکن! صحنهسازی و نمایش نیست. اگر باور نمیکنی از نزدیک نشانت میدهم. لاجوردی از پنجرهی روی دربها، داخل چند تا از اتاقهای راهرو و بعد از آن هال را به من نشان داد. در هریک از آنها صحنههای فجیعی درجریان بود و زندانیان را به صورتهای مختلف شکنجه میکردند. در یکی از اتاقها فردی را در آپولو قرار داده بودند. در اتاق دیگری یک زندانی را با شوک الکتریکی آزار میدادند. در یکی از این اتاقها یک نفر را روی دیوار به صلیب کشیده بودند. چندنفر دیگر را از هر دو پا، یا از یکدست و یکپا بهسقف آویخته بودند. لاجوردی مرا به شکنجهگران آن قسمت سپرد و آن روز به مدت چند ساعت در یکی از همان اتاقها انواع آزارها و شلاقزدن و آویزانکردن را درمورد من هم اجرا کردند، اما به آن پاسخی که دنبالش بودند نمیرسیدند، چون من هیچ حرفی جز این نداشتم که هیچکاره هستم و حتی هوادار مجاهدین هم نبودهام. شب همان روز لاجوردی و حسینزاده دوباره آمدند و مرا با چشم بسته از آن زیرزمین به محوطهی اوین بردند. آنجا لاجوردی از من خواست که جلو بیفتم و راه بروم. هنوز چند قدمیحرکت نکرده بودم که به جسمی که در هوا آویزان بود برخورد کردم. لاجوردی و حسینزاده همزمان سرم داد کشیدند که درست راه برو! این چه طرز راه رفتن است؟ وقتی گفتم جایی را نمیبینم، گفتند چشمبندت را بردار تا خوب ببینی. به محض این که چشمبندم را بالا زدم، در مقابلم با صحنه وحشتناک دیگری مواجه شدم و لاجوردی گفت خوب اطرافت را تماشا کن. در میان درختان محوطهی جلو دادستانی اوین بودم، جنازه ۳ مرد را دیدم کهاز درختها آویزان کرده بودند. لاجوردی گفت: نوشتهها را بخوان! روی بدن هرشهید پلاکی آویخته و برروی آن نام و اتهام هر یک را نوشته بودند. اتهام همگی «مجاهد» بود و تازه متوجه شدم که بهفاصله چند متر آن طرفتر یک طناب با حلقهی آماده از درخت دیگری آویختهاند. لاجوردی به من گفت: تو به مرگ محکوم شدهای و میخواهیم حکم را اجرا کنیم. قبل از این که من جواب همیشگیام را که کارهای نیستم تکرار کنم، حسینزاده نزدیک شد و در گوش من گفت: این [لاجوردی] خیلی بیرحم است، تو را خواهد کشت. بیا به جوانیت رحم کن، هر چه اطلاعات از خودت و سازمان داری بگو! من هم پادرمیانی میکنم تا جانت را نجات دهم. من که واقعاً حرفی برای گفتن نداشتم، بازهم جواب دائمی خودم را تکرار کردم. اینجا بود که لاجوردی عصبانی شد و چشمهایم را به سرعت بست و دستم را گرفت و مرا کنار چهارپایه برد و گفت برو روی چهارپایه بایست. حلقه طناب دار را دور گردنم انداختند و چارپایه را با لگد از زیر پایم کنار زدند. چند لحظه بعد حالت خفگی شدیدی حس کردم که ناگهان طناب قطع شد و محکم به زمین خوردم. لاجوردی و حسینزاده و پاسدارهای همراهشان با سر و صدا برسرم ریختند و کتکم زدند و میگفتند چرا طناب را پاره کردی!؟» جریان به دار آویختن این زندانی را آن شب ۳ بار تکرار میکنند و در آستانه خفگی کامل طناب را رها میکنند. این نمایش وحشتناک و بیرحمانه علاوه برآثار روانی که بر روی او گذاشته بود، گردن و ستون فقراتش را تا چند سال از حالت عادی خارج کرده بود. | این نامه تحت عنوان «خوب تماشا کن! صحنهسازی و نمایش نیست» توسط دانشجویی نوشته شده است که نامش مشخص نیست و هم اکنون نیز وضعیت نامعلومی دارد، نویسنده نامه نمیداند در کجا و چه وضعیتی بهسر میبرد. [[اسدالله لاجوردی|لاجوردی]] و حسینزاده (از دستیاران لاجوردی در اوین) بعد از یک هفته شکنجه پیاپی بالای سر این دانشجو میآیند و او را به جایی میبرند. نویسنده نامه گفتهاست: «بعد از چرخاندن در ساختمان اوین مرا از پلهها بهسمت یک زیرزمین بردند، حدس میزدم کهاین محل زیرزمین همان ساختمان دادستانی اوین باشد. در انتهای پلهها یک در آهنی بود. قبل از ورود، لاجوردی گفت: “خوب حواست را جمع کن! ما بهاینجا میگوییم سی.سی.یو! یعنی بخش مراقبتهای ویژه! اگر وارد اینجا شدی دیگر زنده برنمیگردی”. وقتی وارد شدیم بوی عجیبی، آمیخته از خون و تعفن فضا را پر کرده بود. از من خواستند که چشمبندم را بالا بزنم. پشت آن در آهنی یک هال بود و بعد از آن راهرو دیگری قرار داشت، در گوشه هال با صحنه تکاندهنده عجیبی مواجه شدم. اجساد خونین و لتوپارشدهی تعدادی زن و مرد روی هم انداخته شده بود و همگی اجساد سراپا خونآلود و دست و پاها یا نقاط مختلف بدنهایشان آش و لاش بود. از این بدتر در گوشة دیگر هال، جنازهیی را از کمر دولا کرده در یک سطل زباله فرو برده بودند. در برابر چنین منظرهای، من کاملاً شوکه شده بودم، گاهی میلرزیدم و گاهی مات و مبهوت اطرافم را نگاه میکردم. لاجوردی گفت: خوب تماشاکن! صحنهسازی و نمایش نیست. اگر باور نمیکنی از نزدیک نشانت میدهم. لاجوردی از پنجرهی روی دربها، داخل چند تا از اتاقهای راهرو و بعد از آن هال را به من نشان داد. در هریک از آنها صحنههای فجیعی درجریان بود و زندانیان را به صورتهای مختلف شکنجه میکردند. در یکی از اتاقها فردی را در آپولو قرار داده بودند. در اتاق دیگری یک زندانی را با شوک الکتریکی آزار میدادند. در یکی از این اتاقها یک نفر را روی دیوار به صلیب کشیده بودند. چندنفر دیگر را از هر دو پا، یا از یکدست و یکپا بهسقف آویخته بودند. لاجوردی مرا به شکنجهگران آن قسمت سپرد و آن روز به مدت چند ساعت در یکی از همان اتاقها انواع آزارها و شلاقزدن و آویزانکردن را درمورد من هم اجرا کردند، اما به آن پاسخی که دنبالش بودند نمیرسیدند، چون من هیچ حرفی جز این نداشتم که هیچکاره هستم و حتی هوادار مجاهدین هم نبودهام. شب همان روز لاجوردی و حسینزاده دوباره آمدند و مرا با چشم بسته از آن زیرزمین به محوطهی اوین بردند. آنجا لاجوردی از من خواست که جلو بیفتم و راه بروم. هنوز چند قدمیحرکت نکرده بودم که به جسمی که در هوا آویزان بود برخورد کردم. لاجوردی و حسینزاده همزمان سرم داد کشیدند که درست راه برو! این چه طرز راه رفتن است؟ وقتی گفتم جایی را نمیبینم، گفتند چشمبندت را بردار تا خوب ببینی. به محض این که چشمبندم را بالا زدم، در مقابلم با صحنه وحشتناک دیگری مواجه شدم و لاجوردی گفت خوب اطرافت را تماشا کن. در میان درختان محوطهی جلو دادستانی اوین بودم، جنازه ۳ مرد را دیدم کهاز درختها آویزان کرده بودند. لاجوردی گفت: نوشتهها را بخوان! روی بدن هرشهید پلاکی آویخته و برروی آن نام و اتهام هر یک را نوشته بودند. اتهام همگی «مجاهد» بود و تازه متوجه شدم که بهفاصله چند متر آن طرفتر یک طناب با حلقهی آماده از درخت دیگری آویختهاند. لاجوردی به من گفت: تو به مرگ محکوم شدهای و میخواهیم حکم را اجرا کنیم. قبل از این که من جواب همیشگیام را که کارهای نیستم تکرار کنم، حسینزاده نزدیک شد و در گوش من گفت: این [لاجوردی] خیلی بیرحم است، تو را خواهد کشت. بیا به جوانیت رحم کن، هر چه اطلاعات از خودت و سازمان داری بگو! من هم پادرمیانی میکنم تا جانت را نجات دهم. من که واقعاً حرفی برای گفتن نداشتم، بازهم جواب دائمی خودم را تکرار کردم. اینجا بود که لاجوردی عصبانی شد و چشمهایم را به سرعت بست و دستم را گرفت و مرا کنار چهارپایه برد و گفت برو روی چهارپایه بایست. حلقه طناب دار را دور گردنم انداختند و چارپایه را با لگد از زیر پایم کنار زدند. چند لحظه بعد حالت خفگی شدیدی حس کردم که ناگهان طناب قطع شد و محکم به زمین خوردم. لاجوردی و حسینزاده و پاسدارهای همراهشان با سر و صدا برسرم ریختند و کتکم زدند و میگفتند چرا طناب را پاره کردی!؟» جریان به دار آویختن این زندانی را آن شب ۳ بار تکرار میکنند و در آستانه خفگی کامل طناب را رها میکنند. این نمایش وحشتناک و بیرحمانه علاوه برآثار روانی که بر روی او گذاشته بود، گردن و ستون فقراتش را تا چند سال از حالت عادی خارج کرده بود. | ||
نمونه های دیگر: در سلسله جلساتی که تحت نام «دادگاههای مردم ایران» در سال۱۳۷۹ تشکیل شد، تعدادی از شاهدان شکنجه در زندانهای رژیم آخوندی مشاهدات خود را بیان کردند. در دومین جلسه شاهدی به نام «م.ز» از لندن گفت: «یکی ازکسانی که میتوانم نام ببرم محمد کریمی بود. او بهشدت در بند۲۰۹ مورد شکنجه قرار گرفته بود و وقتی او را به اتاق ما آوردند از درد شدید کمر در عذاب بود. وقتی از او پرسیدم چند تا کابل خوردی، گفت یک بارش تا حدود ۴۰۰ شمردم ولی فکر میکنم بیشترین تعداد، حدود ۱۰۰۰ کابل بود. یکبار بعد از این که او را به شدت شکنجه کرده بودند تصمیم گرفتند دوبارهاو را برای شکنجه به زیر زمین ببرند از آنجا که نمیتوانست راه برود در حالیکه بهدستانش دست بند زده بودند او را روی پلهها هل دادند که در نتیجه کمرش به شدت آسیب دید. ولی با این حال او را روی تخت شکنجه بردند. محمد کریمی خود از کشتیگیران معروف بود، میگفت زمانی که در زیرزمین ۲۰۹ به اتفاق چند نفر دیگر به شکل قپانی آویزان شده بود، شاهد مردن یک نفر در زیر ضربات مشت پاسداران بوده است که به خاطر این که میخواسته بهتوالت برود و فریاد میزده، او را مورد ضرب و شتم قرار داده بودند. محمد کریمی در سال ۶۷ در قتل عام اعدام شد».[۱۲] همین شاهد در قسمت دیگر از مشاهدات خود از نورالدین عظیمی یاد میکند و میگوید: «در سال۶۳ وقتی او را به اتاق ما آوردند دو تا از انگشتهای پایش در اثر ضربات کابل افتاده بود و انگشت کوچکش هم در حین ورزش از پایش کنده شد. درحالی که من میخواستم انگشتش را فشار بدهم تا شاید جلو خونریزی را بگیرم، او گفت فکر میکنم اگر آن را بکنیم راحتتر باشد تا اینکه بخواهیم برای بهداری و مثلاً بخیه تقاضا بدهیم.»<ref>مجاهد شماره ۵۳۹_ ۲۳اسفند۷۹۱۳</ref> | نمونه های دیگر: در سلسله جلساتی که تحت نام «دادگاههای مردم ایران» در سال۱۳۷۹ تشکیل شد، تعدادی از شاهدان شکنجه در زندانهای رژیم آخوندی مشاهدات خود را بیان کردند. در دومین جلسه شاهدی به نام «م.ز» از لندن گفت: «یکی ازکسانی که میتوانم نام ببرم محمد کریمی بود. او بهشدت در بند۲۰۹ مورد شکنجه قرار گرفته بود و وقتی او را به اتاق ما آوردند از درد شدید کمر در عذاب بود. وقتی از او پرسیدم چند تا کابل خوردی، گفت یک بارش تا حدود ۴۰۰ شمردم ولی فکر میکنم بیشترین تعداد، حدود ۱۰۰۰ کابل بود. یکبار بعد از این که او را به شدت شکنجه کرده بودند تصمیم گرفتند دوبارهاو را برای شکنجه به زیر زمین ببرند از آنجا که نمیتوانست راه برود در حالیکه بهدستانش دست بند زده بودند او را روی پلهها هل دادند که در نتیجه کمرش به شدت آسیب دید. ولی با این حال او را روی تخت شکنجه بردند. محمد کریمی خود از کشتیگیران معروف بود، میگفت زمانی که در زیرزمین ۲۰۹ به اتفاق چند نفر دیگر به شکل قپانی آویزان شده بود، شاهد مردن یک نفر در زیر ضربات مشت پاسداران بوده است که به خاطر این که میخواسته بهتوالت برود و فریاد میزده، او را مورد ضرب و شتم قرار داده بودند. محمد کریمی در سال ۶۷ در قتل عام اعدام شد».[۱۲] همین شاهد در قسمت دیگر از مشاهدات خود از نورالدین عظیمی یاد میکند و میگوید: «در سال۶۳ وقتی او را به اتاق ما آوردند دو تا از انگشتهای پایش در اثر ضربات کابل افتاده بود و انگشت کوچکش هم در حین ورزش از پایش کنده شد. درحالی که من میخواستم انگشتش را فشار بدهم تا شاید جلو خونریزی را بگیرم، او گفت فکر میکنم اگر آن را بکنیم راحتتر باشد تا اینکه بخواهیم برای بهداری و مثلاً بخیه تقاضا بدهیم.»<ref>مجاهد شماره ۵۳۹_ ۲۳اسفند۷۹۱۳</ref> | ||
خط ۲۸۲: | خط ۲۸۰: | ||
[[اسدالله لاجوردی]] رئیس زندان اوین و دادستان انقلاب تهران در دههی شصت اعتقاد دارد که زندانی به هر وسیله ای باید توبه کند تا اعدام نشود. از گفتههای اوست: «هرکس توبه کرده و راست میگوید باید به جوخه برود و ثابت کند» و یا «همه باید تواب شوند، وگرنه حکم همه طبق گفته امام اعدام است.»<ref>صفحه ۱۱۵ کتاب قهرمانان در زنجیر</ref> وقتی پدر یک مجاهد را دستگیر میکند، کارد دست پدر اسیر میدهد و میگوید: «چون پسر تو مجاهد است و الان اینجا پیش ما نیست، به جای پسرت باید چشم این یکی را در بیاوری تا ما باورکنیم که تو مجاهد نیستی.»<ref>صفحه۱۰۶ کتاب قهرمانان در زنجیر</ref> او در جای دیگری می گوید: «گروهکهای فاسدی که همهشان باید قلع و قمع شوند وقتی با نظام جمهوری مبارزه میکنند، بنا بردستور مذهبی محاربند و باید همهشان اعدام شوند.»<ref>مصاحبه با روزنامهاطلاعات (اردیبهشت۶۱)</ref> | [[اسدالله لاجوردی]] رئیس زندان اوین و دادستان انقلاب تهران در دههی شصت اعتقاد دارد که زندانی به هر وسیله ای باید توبه کند تا اعدام نشود. از گفتههای اوست: «هرکس توبه کرده و راست میگوید باید به جوخه برود و ثابت کند» و یا «همه باید تواب شوند، وگرنه حکم همه طبق گفته امام اعدام است.»<ref>صفحه ۱۱۵ کتاب قهرمانان در زنجیر</ref> وقتی پدر یک مجاهد را دستگیر میکند، کارد دست پدر اسیر میدهد و میگوید: «چون پسر تو مجاهد است و الان اینجا پیش ما نیست، به جای پسرت باید چشم این یکی را در بیاوری تا ما باورکنیم که تو مجاهد نیستی.»<ref>صفحه۱۰۶ کتاب قهرمانان در زنجیر</ref> او در جای دیگری می گوید: «گروهکهای فاسدی که همهشان باید قلع و قمع شوند وقتی با نظام جمهوری مبارزه میکنند، بنا بردستور مذهبی محاربند و باید همهشان اعدام شوند.»<ref>مصاحبه با روزنامهاطلاعات (اردیبهشت۶۱)</ref> | ||
داوود رحمانی معروف به حاج | [[داوود رحمانی]] معروف به [[داوود رحمانی|حاج داوود]]، نخستین رئیس زندان قزلحصار تهران بعد از انقلاب ۵۷ ایران بارها در زندان قزلحصار گفت: «خوب گوش کنید! این جا زندان جمهوری اسلامی است. پول مفت نداریم بدهیم منافق تربیت کنیم. به خدا قسم جسدهایتان را هم قیمه قیمه میکنیم. هیچکس اینجا زنده خارج نمیشود مگر حزب اللهی شده باشد.»<ref>صفحه ۲۷۳ قهرمانان در زنجیر</ref> | ||
ابوالقاسم خزعلی از تدوین کنندگان قانون اساسی جمهوری اسلامی (نماینده سمنان در مجلس خبرگان قانون اساسی)، عضو سابق شورای نگهبان برای ۲۰ سال، عضو مجلس خبرگان رهبری از ابتدا تا زمان مرگ در اول خرداد ۱۳۵۹ در مشهد گفته بود: «ما تشنه به خون اینها (مجاهدین) هستیم باید شاهرگهای اینها را ببندیم ولی چون خونشان کثیف است باید بریزیم دور. کوبیدن اینها مهمترین کار است... اینها اگر در سوراخ موش باشند، بیرونشان میکشیم وآنها را میکشیم.»<ref>سخنرانی خزعلی در مسجد بناها در مشهد ۳۱اردیبهشت۱۳۵۹</ref> او در سخنرانی دیگری گفت: «اگر یک روزی درگیری باشد اینها را از بین خواهیم برد وآنها را به خلیج فارس یا بحر خزر خواهیم ریخت.» | ابوالقاسم خزعلی از تدوین کنندگان قانون اساسی جمهوری اسلامی (نماینده سمنان در مجلس خبرگان قانون اساسی)، عضو سابق شورای نگهبان برای ۲۰ سال، عضو مجلس خبرگان رهبری از ابتدا تا زمان مرگ در اول خرداد ۱۳۵۹ در مشهد گفته بود: «ما تشنه به خون اینها (مجاهدین) هستیم باید شاهرگهای اینها را ببندیم ولی چون خونشان کثیف است باید بریزیم دور. کوبیدن اینها مهمترین کار است... اینها اگر در سوراخ موش باشند، بیرونشان میکشیم وآنها را میکشیم.»<ref>سخنرانی خزعلی در مسجد بناها در مشهد ۳۱اردیبهشت۱۳۵۹</ref> او در سخنرانی دیگری گفت: «اگر یک روزی درگیری باشد اینها را از بین خواهیم برد وآنها را به خلیج فارس یا بحر خزر خواهیم ریخت.» | ||
خط ۳۱۲: | خط ۳۱۰: | ||
== هیئت بررسی شکنجه و نتیجهی آن == | == هیئت بررسی شکنجه و نتیجهی آن == | ||
بعد از طرح گستردهی موضوع شکنجه در زندانهای نظام جمهوری اسلامی در همان سالهای ابتدای بعد از انقلاب، خمینی دستور تشکیل هیئتی به نام «هیأت بررسی شایعهی شکنجه» برای بررسی شکنجه در زندانها را داد. در پایان این بررسی گزارشی منتشر شد که منکر تمام شکنجههای رایج شدند. در این رابطه محمد جعفری یکی مدیران روزنامهی «انقلاب اسلامی» که در سال ۶۰ دستگیر شده بود گزارشی از ماوقع این هیئت ارائه داد. او در خاطرات خود بعد از آزادی از زندان مینویسد: «هنگامیکه خود من بازداشت شدم و شکنجهی افراد مختلف و انواع آن را مشاهده کردم و حتی افرادی را دیدم که هیأت بررسی شکنجه و شخص آقای محمد منتظری در زندان با آنها صحبت کرده و آثار شکنجهای را که هنوز در بدن آنها وجود داشت، خود دیده بود. با خود گفتم: خدایا این چه روزگاری است و چطور ممکن است که شخصی در یک چنین مصاحبهای به دروغ بگوید: ”در زندانها شکنجه وجود ندارد” و بعد هم ادعای دیانت واسلامیت بکند؟... در زندان افرادی که قبلاً شکنجه شده بودند برایم تعریف کردند که وقتی آقای محمد منتظری به زندان آمد و وضع ما را دید به گریه افتاد و گفت: ”مطمئن باشید که ما بهاین مسأله رسیدگی میکنیم.” وقتی مصاحبهی او از تلویزیون پخش شد و گفت شکنجهای وجود نداشته است هم ترس و هم بهت و حیرت ما را فرا گرفت... من همیشه به دنبال این کار بودم تا این که یک روز در زندان قزلحصار از محمد منتظر(یکی از فرماندهان وقت سپاه) پرسیدم: راستی تو که با محمد منتظری همیشه حشر و نشر داشتی، چه حادثهای اتفاق افتاد و چطور شد که محمد حاضر شد مصاحبه کند و مسألهی شکنجه را که تو خود این جا شاهد آن هستی و خودت هم مزه آن را چشیدهای تکذیب کند؟ محمد منتظر پاسخ داد: ”مدتها بود که به دنبال محمد بودند ولی وی حاضر نشد که بیاید و مصاحبه کند تا سرانجام آقای خمینی به او پیغام داد که برود جماران و وی را ملاقات کند. روزی که محمد پیش آقای خمینی رفت من هم با او بودم. آقای خمینی به محمد گفت: ”برو و در تلویزیون اعلام کن که مسألهی شکنجه شایعهای بیش نبودهاست.” آقای محمد منتظری گفت: ”آقا شکنجه وجود دارد و من خودم افرادی را که شکنجه شدهاند دیدهام.” آقای خمینی گفت: ”فعلاً اعلام کن که شکنجه وجود ندارد و این یک شایعه است حالا ما گرفتار ضدانقلابیون هستیم و انقلاب و اسلام در خطر است بعد کار درست میشود و وقتی حربه از دست ضدانقلاب افتاد و اسلام قدرت پیدا کرد جلو شکنجه نیز گرفته خواهد شد.” و بدین ترتیب آقای خمینی محمد را وادار کرد که بیاید و بگوید شکنجه نیست.»<ref>محمد جعفری جلد اول کتاب خاطرات صفحه ۲۹۹</ref> | بعد از طرح گستردهی موضوع شکنجه در زندانهای نظام جمهوری اسلامی در همان سالهای ابتدای بعد از انقلاب، خمینی دستور تشکیل هیئتی به نام «هیأت بررسی شایعهی شکنجه» برای بررسی شکنجه در زندانها را داد. در پایان این بررسی گزارشی منتشر شد که منکر تمام شکنجههای رایج شدند. در این رابطه محمد جعفری یکی مدیران روزنامهی «انقلاب اسلامی» که در سال ۶۰ دستگیر شده بود گزارشی از ماوقع این هیئت ارائه داد. او در خاطرات خود بعد از آزادی از زندان مینویسد: «هنگامیکه خود من بازداشت شدم و شکنجهی افراد مختلف و انواع آن را مشاهده کردم و حتی افرادی را دیدم که هیأت بررسی شکنجه و شخص آقای محمد منتظری در زندان با آنها صحبت کرده و آثار شکنجهای را که هنوز در بدن آنها وجود داشت، خود دیده بود. با خود گفتم: خدایا این چه روزگاری است و چطور ممکن است که شخصی در یک چنین مصاحبهای به دروغ بگوید: ”در زندانها شکنجه وجود ندارد” و بعد هم ادعای دیانت واسلامیت بکند؟... در زندان افرادی که قبلاً شکنجه شده بودند برایم تعریف کردند که وقتی آقای محمد منتظری به زندان آمد و وضع ما را دید به گریه افتاد و گفت: ”مطمئن باشید که ما بهاین مسأله رسیدگی میکنیم.” وقتی مصاحبهی او از تلویزیون پخش شد و گفت شکنجهای وجود نداشته است هم ترس و هم بهت و حیرت ما را فرا گرفت... من همیشه به دنبال این کار بودم تا این که یک روز در زندان قزلحصار از محمد منتظر (یکی از فرماندهان وقت سپاه) پرسیدم: راستی تو که با محمد منتظری همیشه حشر و نشر داشتی، چه حادثهای اتفاق افتاد و چطور شد که محمد حاضر شد مصاحبه کند و مسألهی شکنجه را که تو خود این جا شاهد آن هستی و خودت هم مزه آن را چشیدهای تکذیب کند؟ محمد منتظر پاسخ داد: ”مدتها بود که به دنبال محمد بودند ولی وی حاضر نشد که بیاید و مصاحبه کند تا سرانجام آقای خمینی به او پیغام داد که برود جماران و وی را ملاقات کند. روزی که محمد پیش آقای خمینی رفت من هم با او بودم. آقای خمینی به محمد گفت: ”برو و در تلویزیون اعلام کن که مسألهی شکنجه شایعهای بیش نبودهاست.” آقای محمد منتظری گفت: ”آقا شکنجه وجود دارد و من خودم افرادی را که شکنجه شدهاند دیدهام.” آقای [[روحالله خمینی|خمینی]] گفت: ”فعلاً اعلام کن که شکنجه وجود ندارد و این یک شایعه است حالا ما گرفتار ضدانقلابیون هستیم و انقلاب و اسلام در خطر است بعد کار درست میشود و وقتی حربه از دست ضدانقلاب افتاد و اسلام قدرت پیدا کرد جلو شکنجه نیز گرفته خواهد شد.” و بدین ترتیب آقای خمینی محمد را وادار کرد که بیاید و بگوید شکنجه نیست.»<ref>محمد جعفری جلد اول کتاب خاطرات صفحه ۲۹۹</ref> | ||
== منابع == | == منابع == | ||
<references /> | <references /> |
نسخهٔ کنونی تا ۹ نوامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۶:۳۷
شکنجه در «جامعهی بینالمللی پزشکی» در نشست سال۱۹۷۳ در توکیو اینگونه تعریف شده است: «شکنجه: اعمال رنجی جسمی و یا روانیست که توجیهناپذیر، به عمد و بهطور منظم، سیستماتیک و خودسرانه از طرف افراد یا به دستور مأموران دولتی انجام گیرد تا فردی را مجبور به دادن اطلاعات، اعترافکردن یا هر عمل دیگر کنند». از قربانیان شکنجه میتوان از گالیله و جردانو نام برد، در تاریخ مذاهب نیز میتوان به شکنجهی عیسی مسیح، عمار و سمیه و بلال حبشی در تاریخ اسلام اشاره کرد. شمع آجین کردن عینالقضات همدانی و یا آتش زدن کریمپور شیرازی شاعر، همچنین شکنجهی فاطمه امینی، مهدی رضایی، بهروز دهقانی و علیرضا نابدل از جمله شکنجههایی است که در تاریخ معاصر ایران اعمال شده است. شکنجه سیستماتیک و حکومتی همواره در ایران چه پیش از انقلاب و چه پس از آن، به ویژه در مورد زندانیان سیاسی رواج داشته است. از شکنجههای مرسوم در زندانهای ایران میتوان از شلاق،کتک ، اتاق فوتبال، سوزاندن، فروبردن اجسام تیز در بدن، فروبردن فلزات سرخ شده در بدن، کشیدن ناخن، تجاوز جنسی، آپولو، موی یال اسب، بریدن اعضاء، اتاق قد قامت الصلاة و ... نام برد. در جمهوری اسلامی بیش از ۴۵ نوع شکنجه علیه زندانیان سیاسی بکار رفته است. هر چند در قانون اساسی جمهوری اسلامی هر گونه شکنجه جهت گرفتن اقرار ممنوع است اما بر اساس قوانینی به نام تعزیر یا تنبیه در قانون مجازات اسلامی راه برای هر گونه شکنجهای تحت این نام باز شده است. در طول حکومت جمهوری اسلامی صدها نفر از مخالفان این حکومت زیر شکنجه جان خود را از دست دادهاند.
تاریخچه شکنجه
شکنجه از نگاه حقوق بین الملل و بر اساس ماده (۱) کنوانسیون منع شکنجهی سازمان ملل متحد (۱۹۸۴) چنین تعریف شده است: هر عملی که به واسطهی آن و به طور عمدی درد و رنجی شدید، خواه جسمی یا روحی، بر فرد اعمال شود، آن هم برای اهدافی چون کسب اطلاعات یا اعتراف گیری از او یا از یک شخص ثالث، یا با هدف تنبیه او به دلیل انجام عملی که او یا شخص ثالثی مرتکب شده، یا مظنون به ارتکاب آن است، یا با هدف ارعاب و واداشتن او یا شخص ثالث (به انجام کاری)، و بنابر دلایل تبعیضآمیز از هر نوع [شکنجه محسوب می شود]، به ویژه هنگامی که چنین درد و رنجی از سوی یک مقام یا فرد دیگری برخوردار از سمتی رسمی یا به تحریک یا رضایت یا قبول وی اعمال شده باشد. شکنجه شامل درد و رنجی که صرفا برگرفته از احکام قانونی یا ذاتی این احکام و یا بخشی از آن ها باشد، نیست.[۱] شکنجه به دلیل شدت درد و رنجی که در بردارد و نیز نیاز به یک عنصر هدفمند از دیگر اشکال سوءرفتار متمایز می شود. هر چند تاریخ شکنجه را باید به قدمت تاریخ بشر دانست، اما به طور خاص در دوران روم باستان و بعدها در قرون وسطی بکارگیری سیستماتیک شکنجه وجود داشته است. نمونه هایی از تکنیکهای بهکار گرفته شده در قرون وسطی با نامهایی همچون «وان»، «گاو برنجی»، چهارمیل کردن، چنگال دو سر، خردکنندهی انگشتان، شکنجه با موش، الاغ اسپانیایی و... را میتوان در منابع مختلف مورد مطالعه قرار داد.[۲] مصریان باستان به وحشتناکترین شیوهها، مخالفانشان را شکنجه میدادند و آنها را میکشتند؛ مثلا آنها را درون رود نیل میگذاشتند، روی صورتشان شیر و عسل میریختند تا حشرات آنها را بخورند و همه بدن قربانیان عفونت کند.
از قربانیان شکنجه میتوان گالیله و جردانو را نام برد، در تاریخ مذاهب نیز میتوان به شکنجهی عیسی مسیح و مریم مجدلیه در تاریخ مسیحیت، عمار و سمیه و بلال حبشی در تاریخ اسلام اشاره کرد. شمع آجین کردن عینالقضات همدانی و یا سوزاندن کریمپور شیرازی در آتش در حالی که زنده بود و همچنین شکنجهی فاطمه امینی، مهدی رضایی، بهروز دهقانی و علیرضا نابدل از جمله شکنجههایی است که در تاریخ معاصر ایران اعمال شده است.
شکنجه در ایران باستان
در تاریخ ساسانیان به نقل از فردوسی شاعر نامدار ایران آورده شده است که مانی را پس از یک دادگاه تفتیش عقاید پوست کندند و پوست او را از کاه انباشتند و از دروازه شهر آویختند. مانویان به فرمان موبد کرتیر -پیشوای زرتشتیان و بنیانگذار دین زرتشتی- قتلعام شدند. مزدک و ۱۰۰٫۰۰۰ نفر از مزدکیان را نیز به فرمان انوشیروان عادل زندهبهگور کردند. علاوه بر شکنجههای اشاره شده، فردوسی نمونههای دیگری از شکنجهها را در شاهنامه آورده است. این شکنجهها عبارتند از: بریدن دست و پا (به فرمان خسرو پرویز)، بریدن دست و پا و گوش و بینی و گذاشتن سنگ داغ بر روی زخم (به فرمان بیژن طرخان)، بستن به دم اسب و کشیدن بر روی زمین (به فرمان پوراندخت)، جدا کردن کتف و به آتش کشیدن بدن (به فرمان شاپور ذوالاکتاف)، کندن پوست (به فرمان بهرام یکم)، سوراخ کردن گوش و بینی و گذراندن افسار از آنها (به فرمان شاپور ذوالاکتاف)، خونآشامی و خوردن خون دشمن (توسط گودرز)، به بند و زنجیر کشیدن در زندان و غار (به فرمان تعدادی از پادشاهان)، زهر خوراندن (به فرمان هرمزد و چند تن دیگر)، و بسیاری نمونههای دیگر.[۳]
انواع شکنجه
بطور کلی می توان شکنجه را به دو نوع جسمانی و روانی تقسیم نمود اما از آنجایی که نمیتوان روان و جسم را بهکلی از یکدیگر متمایز نمود، هم شکنجهی روانی بر جسم و هم شکنجهی جسمانی بر روان تاثیر میگذارند. روشهای عمدهی شکنجه را میتوان به صورت زیر دستهبندی کرد:
۱) ایجاد درد: شلاق زدن، استفاده از دستبند قپانی، آویزان کردن و غیره.
۲) محرومیتهای طولانی مدت: سلولهای انفرادی، محرومیت از خوراک، مواد آشامیدنی، وسائل نظافت و امکانات درمانی کافی، بیخوابی دادن، ایجاد احساس خفگی، ممانعت از حرکت کردن یا حرف زدن و غیره.
۳) زیر پا گذاشتن تابوهای فرهنگی: تجاوز به زنان و مردان، اجبار به خوردن یا آشامیدن مواد مشمئز کننده، حمله به عمیقترین پیوندهای خویشاوندی (در رابطهی مادر و فرزند، زن و شوهر) و غیره.
در اینجا هدف قطع رابطهی فرد با دنیای نمادین روان اوست. کاری که مثلا چینیها با مجبور کردن راهبان تبتی به خوردن گوشت و یا بازجویان در ایران با مجبور ساختن زندانیان کمونیست به خواندن نماز، شهادت دادن زن یا مرد علیه همسر و یا مادر علیه فرزند انجام میدهند.
۴) ایجاد وحشت: اعدامهای خیالی، تهدید به ناقص کردن یا آسیب رساندن به بستگان و غیره.
۵) ایجاد اختلال در سیستم ادراک و حواس: ایجاد اختلال در سیستم حواس پنجگانه که اغلب با حذف محرکهای خارجی (با زدن دائم چشم بند، قرار دادن در سلولهای «بیصدا»، مانع شدن از حرکت و غیره) یا بالعکس تولید مدام محرکهای زائد (با روشن نگاه داشتن دائم چراغهای نئون، پخش بیانقطاع نوارهای صوتی تکراری و غیره) صورت میپذیرد. ایجاد اختلال در سیستم ادراک بسیار بیشتر از سایر انواع شکنجههای روانی (مانند سلول انفرادی) بر روان زندانی تأثیرات دراز مدت و عمیق بر جا میگذارد.
آثار و هدف در شکنجههای جسمانی
در شکنجهی جسمانی هدف در ابتدا و در بسیاری از موارد بدست آوردن اطلاعات از یک سو و همین طور ایجاد جدایی میان فرد با گروه سیاسیاش - چه به لحاظ عملیاتی و چه به لحاظ ایدئولوژیک - از سوی دیگر است.
آثار و هدف در شکنجههای روانی
هدف اصلی از اعمال شکنجهی روانی ایجاد تغییر در هویت زندانیست و نه دستیابی سریع به اطلاعات سوژهی شکنجه. انفرادی، تابوت و واحد مسکونی از نمونههای بارز شکنجهی روانی محسوب میشوند. شایان ذکر است که در شکنجه روانی دو نوع کارکرد شناخته شده است، یکی تاثیرگذاری بر هویت مرکزی و شخصی فرد مانند تابوت، واحد مسکونی و نوع دیگر آن مانند انفرادی حمله به هویت اجتماعی فرد است. انفرادی در درجهی نخست بر جهان ارتباطی و دنیای روابط فرد اثر میگذارد. انفرادی یکی از انواع روشهای ایجاد محرومیت است. در این حالت فرد از روابط اجتماعی و تماس با محیط بیرون محروم میگردد. انفرادی می تواند از چند روز تا چند هفته و چند ماه و حتی تا چند سال باشد.
شکنجه سفید
اصطلاح «شکنجه سفید» را عموما به معنای شکنجهی روانی بکار میبرند و دلیلش این است که در این نوع از شکنجه، اثری بر بدن باقی نمیماند. با این حال «شکنجهی سفید» در معنای دقیقترش بهآن دسته از شکنجههای روانی گفته میشود که با ایجاد محرومیت حسِی (sensory deprivation)، موجبات اختلال در سیستم ادراک را فراهم میآورند. هر چند نرگس محمدی، نایب رئیس زندانی کانون مدافعان حقوق بشر، در نامهای سرگشاده استفاده از سلول انفرادی در زندانهای ایران را «شکنجه سفید» مینامد، اما عوارض روحی کوتاه و دراز مدت شکنجهی سفید از سلول انفرادی بسیار عمیقتر، شدیدتر و دراز مدتتر است. بکارگیری چشم بند از نمونه های برجسته و با استفاده وسیع محرومیت حسی است. شکنجهی موسوم به «تابوت» در زندان قزل حصار (کاهش محرکات بیرونی به همراه ممانعت از حرکت) یکی از نمونههای چنین شکنجهای میباشد. در این حالت محرومیت حسی در ابتدا باعث اختلال در حافظه میشود، سپس قدرت تمرکز را مختل میکند و در نهایت باعث حس گمگشتگی و از دست دادن مفهوم زمان میشود. در زندانهای جمهوری اسلامی، مجموعه شکنجههایی که تحت عنوان «واحد مسکونی» شناخته شدهاند، علاوه بر محرومیت حسی، شامل بازجوییهای طولانی مدت و ضرب و جرح زندانی نیز میشوند. در چنین شرایطی زندانی به قصد حفظ هویت شخصی و اجتماعیاش، در ابتدا تلاش دارد تا مرزی هر چه عبور ناپذیرتر میان آنچه هست با آنچه به بازجو مینمایاند برقرار سازد. او میکوشد تا نه تنها اسرار گروهی بلکه حتی ریزترین خصوصیات عادی و فردی خویش را نیز از نگاه بازجو پنهان سازد. در چنین شرایطی هر گونه اطلاعات، ولو ناچیز و نامربوط، برای اعمال فشار بیشتر بر زندانی مورد بهره برداری قرار میگیرد. هدف از این نوع شکنجه رخنه به هویت زندانی و تهی کردن او از خودش است. در این حالت بازجو به دنبال بدست آوردن «اطلاعات نسوخته» از زندانی نیست بلکه میکوشد تا به درونیترین، خصوصیترین و به بیان نیاوردنیترین اطلاعات درونی در او (از خاطرات دوران کودکی و خانوادگی گرفته تا روابط شخصی با دیگران و حتی روابط جنسی مربوط به گذشته) دست یابد. این نوع شکنجه در بسیاری از موارد در هویت مرکزی زندانی اختلالات شدید و دراز مدت ایجاد میکند. نظامهای سیاسیای که از چنین روشی برای مقابله با مخالفانشان استفاده میکنند هدفشان نه به حرف آوردن زندانی بلکه خاموش کردن ابدی اوست.[۴]
شکنجه دولتی
بطور معمول شکنجه توسط مقامات دولتی یا با رضایت آنها و یا از سوی نمایندهی آنها اعمال میشود. ارگانها و عناصر دولتی برای شکنجه بطور معمول شامل ارگان اطلاعاتی کشور مانند ساواک یا وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی، پلیس، مجموعه زندانبانان از بازجوها تا ماموران زندان یا ارگانهای نظامی مانند ارتش، سپاه پاسداران، ژاندارمری و یا ارگانهای مشابه و همچنین شبه نظامیان وابسته به دولت حتی مقامات بهداشتی بکار گرفته شده توسط دولت و ... می باشد
شکنجه در زمان رضا شاه
در زمان رضا خان اگر یک زندانی در زندان صحبت از مشروطیت یا قانون اساسی میکرد سرهنگ نیرومند (رئیس جلاد و بیرحم زندان رضا خان که در کنار سرپاس مختاری کار میکرد) بعد از ۲۰۰-۳۰۰ضربه شلاق میگفت: «شلاق، قانون اساسی است و فلک، مشروطیت!»[۵]
وقتی از شکنجه در زمان شاه صحبت میشود بهطور متقابل کلمه زندانی سیاسی یا چریک تداعی میشود. وقتی چریکی اسیر میشود یک برنامه مشت و لگد و فحشهای بسیار رکیک بلافاصله اجرا میشود. این برنامه چه بسا تا حدود هفت هشت ساعتی ادامه دارد . این ناشتائی است و بطور معمول زندانی بارها ازهوش میرود که دوباره او را بههوش میآورند ، شکل کار بدینصورت است که اسیر را در اتاقی میبرند، گرداگرد آن افراد قلدر و دوره دیدهای ایستادهاند، اسیر را وسط میاندازند و با مشت و لگد بهیکدیگر پاس میدهند.[۶]
اسیر همچنان میانه است، خونین و کوفته چه بسا با اعضائی شکسته، چریکها اسم این اتاق را « اتاق فوتبال » گذاردهاند . این عملیات برای شکستن اراده و بهم زدن ذهن چریک انجام میشود ، ضدانقلاب بدینسان میخواهد ضمن ایجاد هراس در دل چریک، مجموعه پاسخهایی را هم که چریک برای خدمت به انقلاب از قبل ساخته است در هم بشکند.
در این مرحله اغلب حتی از اسیر هیچگونه پرسشی هم نمیکند، فقط میزنند. پس از آن نوبت بازجویی می رسد. یک بازجویی طولانی و خسته کننده ، بارها وبارها بازجویان بعلت خستگی عوض میشوند ولی چریک ثابت است ، چریک استراحت خود را در« اتاق فوتبال »کرده است. این بازجوئی که با بیخوابی و زجر فراوان آمیخته است بیشتر از آن جهت است که چریک نتواند اندیشه خود را منظم کند بدون اراده سخن گوید. اگر از اینها نتیجه حاصل نشود عملیات بعدی آغاز میشود این عملیات از کشیدن ناخن تا نشاندن بر روی منقل برقی و تا شلاق زدن بهکف پا و غیره دنبال میشود.
از دیگر شکنجه های مرسوم در ساواک، آویزان کردن بود؛ یعنی کف پای ما را شلاق میزدند و دو سه روز همین طور از دست آویزان می کردند تا خون کف پای مان جمع شود. دوباره شلاق می زدند و پای ورم کرده ما پر از خون می شد. بعد از آن هم ما را دور زندان بدو می بردند.
ناخن کشیدن: حبیب الله صحرایی از زندانیان سیاسی زمان شاه می گوید: ابتدا ناخنهای دست راستم را کشید و بعد دست چپ را. یادم هست کف اتاق سفید کاملا قرمز شده بود و من از درد زیاد بیهوش شدم. وقتی به هوش آمدم دیدم که مرا به تختی بسته اند. بعد دوباره شروع کردند به شکنجه دادن. یکی از شکنجهگرها خودکار لای انگشتهایم گذاشت و دیگری انگشتانم را شکست. آن موقع اسم این کار را اشکلک گذاشته بودند.»[۷]
شکنجه زنان: ساواک معمولا در برخوردهایش با زنان تلاش می کرده تا ابتدا آنها را شکنجه روحی دهد. تهدید به تجاوز هم یکی از رایجترین مسائل در بازجوییها بوده است. در کلانتریها، اغلب پلیس، زندانیان جوان یا بانوان را با رکیکترین کلمات تهدید می کرد.
دردناکترین شکنجه
از نظر خود شکنجهگران مهمترین و دردناکترین انواع شکنجهها همان شلاق زدن به کف پاست .معمولا از ترکه های نازک درختانی مانند بید، انار و گلابی یا ترکه های بافته شده از ساقه های گندم و جو و کتان و لیف خرما و کنف و نخ های بافته به هم از لیف و کتان و ابریشم و چرم و پوست تا سیم های نازک مسی و سربی تا کابل برق چند لایه و تاب داده یا افشان استفاده میشد. برای دردناکتر شدن، سر شلاق ها را سرب می بستند که در اثر برخورد با کمر زخمهای عمیقی ایجاد کند.
این شکنجه بدینسان است که زندانی را بهروی تختخواب آهنی مخصوص درازکش محکم میبندند بطوریکه فقط دوکف پای اسیر از میان کند تخت بیرون است شلاق کابل برق است که سایزهای مختلف در قطر و طول دارد. شکنجهگر در فرود آوردن کابل بهکف پای زندانی تخصص دارد ، شلاق زدن آغاز میشود. تعداد ضربات نامعلوم است و نامعلوم تر از آن تعداد دفعاتی است که زندانی باید شلاق بخورد.
در عوض همهی اینها وضع کف پا معلوم است. زخمها شکفته میشوند، خونمردگیهای شدید بهوجود میآید، ورم میکند. راه رفتن بدترین عذاب است و باید راه رفت ، چارهای نیست. چریکهایی بودهاند که کف پایشان در اثر این شکنجه بیش از ده سانت ورم کرد و زخمهای آن شکافت، مانند اصغر بدیعزادگان از « مجاهدین خلق ».
چریکهایی بودهاند که تمامی پوست و گوشت کف پایشان ریخت و استخوانهای کف پایشان بهوضوح آشکار شد، مانند همایون کتیرایی از سازمان «چریکهای آرمان خلق ». علاوه بر آن پیوسته کند و زنجیر به دست و پایش بسته بودند و حتی هنگام حرکت دادن او همانند دوران ناصرالدین شاهی طوقهای آهنین به مچ پا و دستش میانداختند و با زنجیرآنها را بههم میبستند بهطوری که نه میتوانست گامهای بلند بردارد و نه دستهایش را که از پشت بهپایش بسته بودند تکانی دهد، افزون بر اینها طوقی نیز بر گردنش میانداختند که به زنجیری وصل بود این زنجیر را مأمور حرکت دادن او از پشت بهدست میگرفت.
علیاصغر بدیعزادگان را ساعتها با اجاق برقی سوزاندند. متجاوز از یک ماه اورا شکنجه میکردند و سپس او را به پشت خواباندند. یکبار برای مدت ۵ ساعت مداوم ا ورا میسوزاندند، سوختن چنان ادامه یافت تا ازپوست و گوشت گذشت و به نخاع رسید. او را بههمان وضع در سلول انداختند و در را بهرویش بستند، زخمهایش چرک کرد و چرکها انباشته شدند تعفن چرک و پوسیدگی سلول را پر کرد بهطوری که زندانیان دیگر داشتند خفه میشدند. او دمر در کف سلول افتاده بود، زخم چرک در پشتش گسترش مییافت و عمیق میشد. در یک چنین حالی او را برای بازجوئی میبردند ولی پاهایش بر روی زمین کشیده میشد، در یک چنین حالی او را برای بازجویی میبردند ولی پاهایش حرکت نمیکردند و لذا دونفر زیر بغلش را میگرفتند ودر حالی که پاهایش برروی زمین کشیده میشد اورا بهاتاق بازجوئی میبردند. سه بار او را مورد عمل جراحی قرار دادند.[۸]
علیرضا نابدل در هنگام دستگیری از ناحیه شکم چندین تیر خورد ولی شهید نشد بیهوش شد، او را بدون درنگ به بیمارستان شهربانی بردند و بی آنکه کمترین کوششی برای درمانش کنند بازجوئی را آغاز کردند. بازجوئی همراه با شکنجه. شکنجهگران میکوشیدند تا در مرحلهی گذار از بیهوشی و رسیدن بههوش از او حرف بکشند. با شکنجههای نوین و تحریک زخمی که از تیرخوردن برداشته بود دوباره او را بیهوش میکردند. بی ثمر بود.
یک مورد هم عطاپور (حسینزاده) از شکنجهگران زمان شاه با خبر دستگیری علیرضا نابدل سراسیمه خود را به شهربانی رساند و با قهقهه تمسخرآمیز همه را کنار زد و گفت تنها ۲۰ شلاق کافی است او را به حرف آورد، تعداد ضربات از ۶۰ گذشت ولی او بیهوش و بیحرکت بود. حسینزاده بارها نابدل را با اینکه بازجوییهایش تمام بود بیهیچ بهانهای به تخت میبست و شلاق میزد و قهقهه سر میداد. اتاقی که نابدل در آن بود هرگز تهی نمیماند یا پاسبانی برای پاسداری در آن بود یا بازجویانی برای بازجویی. تنها کاری که برای او کردند این بود که سر انجام زخمش را بخیه زدند. نابدل وقتی در یک غفلت نگهبان دست به خودکشی با پرتاب از طبقه سوم به پایین زد به مردنش تمام نشد ولی شکمش ترکید و دستش شکست، او برای شهید شدن با چنگهای خود رودههایش را از میان شکاف شکمش بیرون میکشید، میکوشید تا آنها را بگسلد ولی نگهبانان امانش ندادند، یکبار دیگر او را گرفتند و یکبار دیگر بهمان بیمارستان یعنی بهمان شکنجه خانهاش بردند.
شکنجههای روحی
شکنجههای روحی نیز انواع فراوان دارد. در مجموع فضای ایجاد شده در زندانها خود نوعی شکنجه روحی است که پیشاپیش توسط زندانبانان طراحی میشود. به عنوان مثال صدای ناله و فریاد زندانیانی که در حال شکنجه هستند همواره به گوش دیگران میرسد. بسیاری اوقات این فریادها و ناله ها بر روی نوار ضبط شده و پخش می شوند تا زندانیان تصور کنند افرادی در حال شکنجه شدن هستند.
از انواع دیگر آن عبور از دالانهای تاریک و نمور و از جایی که جوی خون روان است تا اتاقهایی که از آلات شکنجه و پارچههای خونین و اجساد پاره پاره غرقه در خون انباشته است...
تلاش برای تسلیم زندانی با سخنوری و دل خالی کردن مثلا بدین معنی که برای او یک خطابه بلند بالا در باره زنش می خوانند که چرا اورا بدبخت میکنی؟ که او چه گناهی کرده است؟ که چرا حاضر نیستی بهکانون گرم خانواده خود بروی؟ و ...
از جمله شیوههای روانی یکی هم این است که پلیس میکوشد تا بهزندانی حالی کنند که دارویی به تازگی در آمریکا کشف شده است که هرکس بخورد ارادهاش مختل میشود و همه چیز را میگوید. پس از یک دوره تبلیغ و تلقین دربارهی این داروی عام المنفعه سرانجام دارویی را بهزندانی میخورانند تا همه چیز را بگوید. البته این دارو کمی گیج کننده است ولی بههیچ وجه دارای چنان اعجازی نیست، زیرا اصولاً چنین داروی معجزه آسایی هنوز تهیه نشده است. بدیهی است اگر چنین کیمیایی ساخته شده بود دیگر این همه افزار و کارمند شکنجهگر ضروری نبود.
از قربانیان شکنجهی روانی میتوان از «اشرف دهقانی» نام برد. او را پس از دستگیری به زیر انواع شکنجهها بردند که بیان بسیاری از آنها امکانپذیر نیست .چندان خون از او رفت که ناچار به تزریق خون شدند ، از این راه نتیجهای بهدست نیامد برادرانش را که او بسیار دوست میداشت بدون اینکه هیچگونه آگاهی و دخالتی در کار «اشرف» داشته باشد را گرفتند و در کنار اتاق او شکنجه کردند. برادرش را وادار کردند که با فریاد و التماس از او بخواهد که همه چیز را بگوید و او دائماً از میان اشک و زاری استغاثه میکرد «اشرف بگو» «اشرف بگو» ولی اشرف باز سکوت کرد.
جدا ساختن و انفرادی دادن به زندانی شیوهی دیگر شکنجهگران است. پلیس میخواهد به چریک تلقین کند که در جهان تنهاست، هر کس در گرداگردش است دشمن است و میکوشد تا بدینسان پیوند او را با رفقایش ببرد و با یکدستی زدن به او از او حرف درآورد. حبیب الله صحرایی از زندانیان سیاسی زمان ساواک درباره شکنجههای سلول انفرادی توضیح میدهد: «معمولا اتاقها یک در یک بود. باز دو نوع اتاق وجود داشت که گاهی میشد زندانیان را در آنها جابجا کرد. اتاقی بسیار تاریک و اتاقی کاملا سفید که تمام مدت چراغی با ولتاژ بالا در آن روشن بود تا زندانی نتواند بخوابد. زندانبانها برای این که شخص را اذیت کنند در فواصل مختلف زندانی را از جا بلند میکردند و از او می خواستند خودش را معرفی کند. معمولا هم این اتفاق زمانی میافتاد که زندانی خواب بود. با این کار روحیه زندانی را به هم میریختند. حالا تصور کنید در چنین اتاقی و چنین شرایطی بخواهند شما را شکنجه هم بدهند. مثلا خیلی وقتها در را برای دستشویی رفتن باز نمیکردند و ما مجبور بودیم همانجا قضای حاجت کنیم یا گاهی از طرف آنها بود. مثلا بازجو به اتاق می آمد و شروع می کرد روی ما یا در اطراف غذای ما ادرار کردن».
از دیگر شیوهها این است که برای به زانو در آوردن زندانی شکنجهگر میکوشد تا نقطه ضعفی از اسیر بیابد و درست برروی آن فشار آورد و این نقطه ضعف هرچه باشد فرقی نمیکند اهانت میکند و اثرات آنرا میسنجد. میزند و به ثمرات آن دقیق میشود، تهدید میکند و دربارهی آن میاندیشد. به تطمیع چنگ میزند. به مسائل خانوادگی متوسل میشود. از طریق مسائل جنسی وارد میشود، در این زمینه راه وارونه را نیز میرود حتی به جماع و لواط با زندانی میپردازد. ساواک متخصصینی نیز تربیت کرده است. سازمان امنیت اشخاص مهیب و بد قیافهای را استخدام کرده و بهآنها میآموزد که چگونه با رفتارخود دل زندانی را خالی کنند...
شکنجه در جمهوری اسلامی
در زمان خمینی، سرکوب از اشکال ساده خیابانی آن، مانند چماقداریها و حمله به تظاهرات و میتینگهای مخالفان، رفته رفته سمت و سوی سازماندهانهای پیدا کرد. کمیتههای انقلاب اسلامی و بازداشتگاههای مخفی شکنجه به راهافتاد و زندانها دایر شدند. از این نقطه ضرورت تربیت بازجو و شکنجهگر مطرح گردید. اما فقدان این کادرها باعث شد افرادی «همهکاره»های نظام شوند،که در صحنه اجتماعی آنها را لومپن می خواندند و یا از آنها که در مبارزه در زمان شاه کوتاه آمده بودند، استفاده میکرد. از همان ابتدا پست مدیریت زندانٰها به جریان مؤتلفه سپرده شد و لاجوردی از میان آنها مسئولیت زندانیان سیاسی را به عهده گرفت. «دادستانی انقلاب مرکز» با بازجویان و شکنجهگرانش حاصل تلاشهای لاجوردی بود. بعضی از آنها که در دهه ۶۰ بیشترین شکنجهها را در زندانها بر عهده داشتهاند عبارتند از: ابوالفضل حاج حیدری، احمد قدیریان، محمد داوودآبادی (مهرآئین)، حسین ابراهیمی (پیشوا)، مرتضی صالحی (صبحی)، آخوند محسن دعاگو، عزت شاهی(رئیس کمیته مرکز بهارستان)، حاج مهدی کربلایی، مجتبی حلوایی، حاج داوود رحمانی و... . همزمان شکنجهگران دیگری در سازمان اطلاعات سپاه پاسداران شکل میگیرد که بیشتر دانشجویان خط امامی و یا عناصر همفکر خمینی در دانشگاهها بودند. در سال۶۰ تعدادی از آنها بهاوین رفته و بازجویان بند۲۰۹ نامیده میشوند. اینها تحصیلکردگانی بودند که درک و فهم بیشتر سیاسی و پیچیدگیهای فکری، آنها را از رقبای دادستانی متمایز میکرد. اگر دار و دستهی دادستانی انقلاب عمدتاً از مؤتلفه بودند، اینها بیشتر از عناصر «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» بودند. در سالهای بعد با تشکیل وزارت اطلاعات، تعداد زیادی از این شکنجهگران به وزارت اطلاعات منتقل شدند. بسیاری دیگر از این عده در سالهای بعد از ۶۷، لباس اصلاحات به تن کرده و در مشاغل مختلف دولتی به کار مشغول شدند. محمد شریعتمداری (وزیر بازرگانی کابینه خاتمی)، محسن آرمین، محمد شریفزاده (محمدی، مسئول تیم ضربت بند۲۰۹ و مدیر کل معاونت امنیت داخلی وزارت اطلاعات در زمان خاتمی)، موسی واعظی (زمانی)، مسعود یا صالح (اسم مستعار) از این نمونه شکنجهگران هستند.
اما نظام شکنجه در زمان خمینی تنها با این دو مؤلفه شکل نگرفت. در نخست وزیری نیز نهادی از کارکشتهترین عناصر اطلاعاتی به وجود آمد که علی ربیعی (عماد)، خسرو قنبری (تهرانی)، بهزاد نبوی (پدرخوانده سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی) و سعید حجاریان (معاونت گزینش وزارت اطلاعات در زمان آخوند ریشهری و بازجو و شکنجهگر) گردانندگان اصلی آن بودند و بعدها در تشکیل و سازمان دادن وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی نقش تعیینکننده ایفا کردند.
شناخت این سه رشته (جریان مؤتلفه (لاجوردی)، جریان مجاهدین انقلاب اسلامی در زندان اوین بند ۲۰۹ و نهاد اطلاعاتی جمهوری اسلامی در نخست وزیری) برای شناخت نظام شکنجه در جمهوری اسلامی ضروری است. این سه جریان تا سال ۶۷ گردانندهی اصلی سازمان شکنجه حکومت بودند.
وزارت اطلاعات ارگان اصلی شکنجه
لایحهی تشکیل وزارت اطلاعات در سال ۱۳۶۲ توسط دولت میرحسین موسوی، نخست وزیر وقت ایران تهیه و به مجلس شورای اسلامی ارائه کرد. وزارت اطلاعات در سال ۱۳۶۳ تشکیل شد. وزرای اطلاعات به ترتیب از شروع تشکیل عبارتند از: محمد محمدی ریشهری، علی فلاحیان، قربانعلی دری نجفآبادی، علی یونسی، محسنی اژهای، حیدر مصلحی، سید محمود علوی. عناصر اولیهی تشکیل دهندهی وزارت اطلاعات ترکیبی بود از سه جریان فوق الذکر. البته در سالهای بعد با قوام و دوام گرفتن آن تغییرات بسیاری در شیوههای کار و ترکیب مسئولان آن بهوجود آمد. در واقع بعد از تأسیس آن دانشآموختگان «مدرسهی حقانی» (از فلاحیان گرفته تا اژهای و حسینیان و پورمحمدی) به تدریج وجه مسلط را در وزارت اطلاعات پیدا کردند و بقیه را از آنجا راندند. دو جریان اصلی شکنجه در اوین (شعبهی ۷ و بند ۲۰۹) تا سال ۶۷، فعال بودند. اما بعد از آن جریان لاجوردی یا از دور خارج شد و عناصرش به کارهای دیگر(عمدتاً تجارت در بازار) پرداختند و یا به وزارت اطلاعات منتقل شدند. وابستگان به جریان مجاهدین انقلاب اسلامی نیز یا به وزارت اطلاعات رفتند و یا در حکومت پستهایی کلیدی در کارهای اجرایی را در دست گرفتند.
انواع شکنجه در جمهوری اسلامی
شکنجههای جسمی
۱. شلاق: رایجترین شکنجه در مرحلهی اول شلاق زدن است که تقریبا در تمام زندانها به شیوههای گوناگون اجرا میشود. شلاق اغلب بر کف پاها بیشتر از سایر اعضای بدن نواخته میشود. البته نوع آن بستگی به تخصص شکنجهگر و تعداد آن و مدت آن بستگی به حکم حاکم شرع یا میزان اطلاعات و حساسیت آن اطلاعات دارد، به صورتی که بعضا تا ۱۰۰۰ کابل و ۳۰ ساعت مستمر هم زده شده است. شلاق کابل به هم بافته شده و یا رشتههای چرم به هم بافته و یا رشته های لاستیک به هم بافته است (لاستیک به هم بافته شده دردناکترین نوع شلاق است). معمولا این شکنجه آنقدر ادامه پیدا میکند که دیگر در کف و اطراف پا از قوزک به پایین جای سالمی باقی نماند. در این صورت گوشتها و نسوج این نواحی تماما از بین میرود. شکنجهگر بعد از این مرحله اقدام به استفاده از شلاقهای نازکتر میکند که در بین انگشتان پا نواخته میشود. این عمل نیز تا زمانی ادامه پیدا میکند که ناخنها بریزند. البته شکل معمول این شکنجه نسبت به افراد غیرسیاسی و مظنون و افرادی که فقط برای تنبیه و ترساندن دستگیر شدهاند طور دیگری است. بدین صورت که زندانی را از طرف شکم به ستونی میبندند و یا بر روی شکم روی نیمکتی میخوابانند و به کمر او شلاق میزنند. این کار معمولا با کابلهایی نازک صورت میگیرد که گاه از شدت ضربه کابل به درون بدن فرو میرود و با خون از محل فرورفتگی بیرون میآید. یکی از آثار کابل بر کف پا، ایجاد شدن مشکلات کلیه است که به دلیل اعصاب آن است که در پا وجود دارد.
شیوهی جدیدتر این شکنجه که اخیرا بر روی دانشجویان دستگیر شده اعمال میشود بدین صورت است که زندانی را از پا به سقف آویزان میکنند و شلاق میزنند. یک قربانی این نوع شکنجه آن را اینطور بیان میکرد: وقتی انسان به جایی تکیه داشته باشد از نظر روحی ثباتی نسبی در خود حس میکند و یک نوع استواری مبهم او را در مقابل ضربات مقاومتر نگاه میدارد. اما به صورت آویزان این حربه از زندانی گرفته میشود و زندانی از نظر روحی و روانی خود را کاملا بیسلاح و بدون سپر حس میکند.
۲. کتک زدن: شکنجه گر در این مورد از دست و پاهای خود به عنوان ابزار به حالت مشت، چک (کشیده) و یا لگد استفاده میکند. اما در این نوع شکنجه موقعیت زندانی تغییر میکند، گاه با چشمان و دست و پایی بسته روی صندلی و گاه ساعتها تا کمر در داخل بشکهای پر از آب و یخ.
۳. تونل و اتاق فوتبال: تونل عبارت است از سالن بزرگی که از ابتدا تا انتهای آن دو ردیف شکنجهگر ایستادهاند و زندانی در بین این دو ردیف قرار میگیرد. آنها با نواختن ضرباتی با دست، پا و گاهی نیز باتون زندانی را از یک سر این دو ردیف به سر دیگر آن میرانند و این کار همچنان از سر دیگر آغاز میشود. در این نوع شکنجه اگر از باتون یا قنداق تفنگ استفاده شود احتمال شکستن استخوانهای فک، دندانها، بینی و دندهها بسیار زیاد است.
اتاق فوتبال نیز کم و بیش بدین صورت است، فقط به جای ردیف شکنجهگران، دایرهای از شکنجهگران درست میشود که زندانی پس از دریافت ضربهای چه مشت و چه لگد به نفر دیگر پاس داده میشود.
یکی دیگر از شیوهها، کتک زدن زندانی است در حالی از که او را از پا آویزان کردهاند. در این شیوه خاطر آنکه زندانی به جایی تکیه ندارد تا نیروی وارد به او به مولفه هایی تقسیم شود که قسمتی از آن با عکس العمل زمین، صندلی یا چیزی مشابه آن خنثی شود، نیروی وارده بر او کاملا تاثیر کرده و زندانی در جهت نیرو شتاب میگیرد و به خاطر وزن زیاد انسان و تمرکز اینگونه ضربات، انسان کمتر حرکت پاندولی به خود می گیرد و در عوض ضربه اثر خود را مستقیما در محل وارد شده میگذارد که در این صورت کوچکترین ضربه اگر با ناشی گری همراه باشد میتواند موجب شکستگی، نقص عضو و یا حتی مرگ شود، عملی که بر روی زهرا کاظمی صورت گرفت و به طور ناشیانه ضربه به قسمت راست سر او وارد شد که موجب ضربه مغزی و در ادامه مرگ وی گردید.
۴. سوزاندن: یکی از دردناک ترین و در عین حال به مانند شلاق، متداولترین شکنجه ها، سوزاندن است که اثرات آن بر روی بدن میماند. به همین خاطر بر روی کسانی اعمال میشود که بی شک زندان طولانی مدتی را انتظار میکشند. افراد محکوم به اعدام نیز به طور بسیار گسترده با این نوع شکنجه روبرو میشوند که نحوه اجرای آن بنا به سلیقهی شکنجهگر فرق میکند. رایج ترین نوع آن، سوزاندن نقاط حساس بدن با اشک شمع است. اما نوع خشنتر آن خواباندن فرد بر روی تختهای فلزی صاف است که از زیر به وسیله شعله آتش یا المانهای برقی به تدریج داغ میشود. سوزشهای به وجود آمده از این نوع شکنجه در اغلب اوقات از نوع درجه سه است. یعنی پوست و تا عمق زیادی گوشت نیز میسوزد. گاه نیز شدت سوختگی به قدری شدید است که ستون فقرات نیز دچار سوختگی میشود که بعد از ریختن نسوج آسیب دیده ستون فقرات آشکارا به چشم دیده میشود.
از عواقب بعدی این شکنجه عفونت در قسمت پشت و گاهی نیز فلج دائم است. شیوهی دیگر سوزاندن بدین نحو است که با ایجاد زخمهایی به شکل + در بدن، شعله آتش را به محل تقاطع زخمها در مرکز به علاوه نزدیک میکنند. این یکی از دردناک ترین اعمال شکنجه است چون پوست بدن یکی از حفاظ های بدن و عایق خوبی در برابر حملات خارجی است، با برداشتن و کنار زدن آن درد ناشی از سوختگی دهها برابر می شود چنان که گاه این عمل با شوک همراه میگردد.
۵. فرو بردن اجسام تیز در بدن
۶. فرو بردن فلزات سرخ شده در حرارت در بدن
۷. سوزاندن با سیگار
۸. کشیدن دندان زندانی بدون استفاده از داروهای بیحس کننده
۹. تجاوز جنسی: دیگر شکنجه شایع در زندان است که به مردان کم سن و سال و زنان زندانی اعمال میشود. زندانبانان با این عمل در واقع سه هدف را دنبال میکنند. شکستن روحیه افراد از جهت روانی، دیگری از نظر فیزیکی و جسمی و سوم نیز ارضا حیوانی خودشان. این عمل در مورد زنان هم از طریق طبیعی و هم از طرق دیگر صورت میگیرد. اما برای مردان از طریق غیرطبیعی و گاه نیز با استفاده از اشیای مصنوعی مثل انواع بطریهای نوشابه و باتون صورت میگیرد که گاه شدت آن به قدری است که بعد از آن شخص توانایی بچهدار شدن را از دست میدهد. در سال ۱۳۸۲ دانشجویی که طی تظاهرات ۱۸ تیر دستگیر شده بود به خاطر اعمال متعدد تجاوز جنسی تعادل روحی خود را از دست داد که بعد از آزادی از زندان خود را به داخل رودخانه درکه پرتاب کرد و جان سپرد.
۱۰ آپولو : شکنجه مدرنی که در گذشته بسیار مرسوم بود و در اوایل روی کار آمدن جمهوری اسلامی نیز همچنان به کار گرفته شد، آپولو است. اگر زندانی در هنگام شکنجه فریاد بزند، این فریاد اثر زیادی در مقاومت او دارد، به خاطر این که تمام راههای مقاومت بر او بسته شود، زندانبان اقدام به استفاده از آپولو میکند.
آپولو عبارت است از وسیلهای مانند کلاهخود که از نوک سر تا چانه را در برمیگیرد. وقتی آپولو بر سر گذارده میشود، نقاط حساس صورت و سر مثل نرمه های گوش، انتهای پلکهای چشم و پرههای بینی با آن در تماس خواهند بود. این وسیله انرژی صوتی را به انرژی الکتریکی تبدیل میکند. به همین خاطر فریاد زندانی در این مواقع باعث ایجاد شوکهای شدید الکتریکی میگردد که درد آن در قسمت صورت بسیار زیاد است.
۱۱. موی یال اسب: دیگر مورد شکنجه که برای بسیاری به جز کسانی که درد آن را چشیدهاند، ناآشناست، استفاده از موی یال اسب است. اگر به موی یال اسب در زیر میکروسکوپ نگاه کنید دقیقا یادآور اره مویی است که در بریدن فیبر از آن استفاده میشود. طریقه استفاده آن بدین صورت است که آن را از مجرای تناسلی عبور میدهند، یا آن را دقیقا مانند اره در سر سینهها به طرفین حرکت میدهند. این عمل برش سریع را باعث نمیشود اما درد جانفرسایی دارد.
۱۲. بریدن اعضای بدن: شیوهی دیگری از شکنجه است که تنها روی افراد محکوم به اعدام صورت میگیرد. اعمال اینگونه شکنجه تنها به دست آوردن اطلاعات تشکیلاتی است. این عمل گاه به صورت ناقص و گاه به صورت کامل صورت میگیرد. بدین معنا که عضوی به طور کامل بریده می شود یا تنها قسمتی از آن از بدن جدا می گردد. زندانی حسن جلالی از اعضای سازمان چریکهای فدایی خلق ایران در معرض چنین شکنجهای قرار گرفت؛ مفتولی فلزی به دور بازو، ران و مچ دست و پای او بسته شده بود. سپس مفتول را آنچنان پیچانده بودند که شروع به بریدن نسوج نرم مثل عضله ها و ماهیچه ها کرده و تا به استخوان رسیده بود. این عمل میتواند در چندین جای بدن و حتی یک عضو تکرار شود.
قطع کامل اعضای بدن آنطور که از نامش پیداست، بریدن و جدا کردن اعضای مختلف بدن است. مثل بینی، گوشها و انگشتان و حتی در مواردی سینه زنان و دست و پا نیز شامل آن میشود. البته قطع انگشتان دست و خود دست از مچ در جمهوری اسلامی یکی از شایعترین مجازاتها به شمار میرود که در ملاء عام نیز صورت میگیرد. درآوردن چشم چندین زندانی نیز توسط شکنجهگران جمهوری اسلامی صورت گرفته است که فیلم و عکسهای آن توسط سازمان مجاهدین خلق منتشر شده است.
۱۳. اتاق قد قامت صلاه و اتاق قیامت: این وسیله عبارت است از صندوقی فلزی به ابعاد ۲۲ در ۲۲ سانتی متر و ارتفاع حدود ۲ متر که زندانی را در آن به زور جای میدهند. این عمل میتواند سه تا چهار روز طول بکشد و زندانی فقط از طریق لولهای باریک قادر به آشامیدن آب است و از طریق حفرههایی میتواند تنفس کند. بیشتر زندانیانی که این شکنجه بر آنها اعمال شده به انحراف ستون فقرات و کشیدگی شانه ها به یک طرف مبتلا شدند. این دستگاه و دستگاه دیگری که شرح آن را نیز خواهید خواند از ابتکارات اسدالله لاجوردی دادستان دادگاههای انقلاب جمهوری اسلامی میباشد. دیگر ابتکار لاجوردی دستگاهی است به نام اتاق قیامت که نوع پیشرفتهتر اتاق قد قامت صلاه میباشد. این دستگاه صندوقچهای است فلزی به ارتفاع ۴۰ سانتی متر و طول ۹۰ و عرض ۳۰. که زندانی را دو لا در آن قرار میدادند و سپس صندوق فلزی را در سرمای زمستان یا گرمای تابستان در محوطه باز میگذاشتند. برای جا دادن زندانی گاه تا شش نفر روی در آن میایستادند تا در آن بسته شود. شمار بسیاری از زندانیانی که این شکنجه در مورد آنها اعمال شد به قطع نخاع و یا شکستگی گردن و ستون مهرههایشان انجامید و در بهترین حالت به گرفتگی ستون مهرههایشان منجر شد که تقریبا تمامی آنها به نقص عضوهای دائمی و فلج دائمی دچار شدند.
۱۴. گرسنه و تشنه نگه داشتن: این نیز یکی از شکنجههایی است که در زندان رایج است. چون علاوه بر آن که قوای جسمانی را تحلیل میبرد که منجر به پایین آمدن مقاومت بدن در برابر شکنجه می شود، خود این عمل به خاطر درد معده و اعضای گوارش نوعی شکنجه محسوب میشود، به همین خاطر اغلب زندانیانی که این نوع شکنجه را تجربه کردهاند از ناراحتیهای معده رنج میبرند.
گاهی نیز بعد از گرسنگی طولانی به زندانی غذاهای آلوده داده میشود که زندانی مجبور به خوردن همین غذاهاست. این غذاها معمولا در حال فاسد شدن هستند یا در آنها مو، ناخن و ته سیگار دیده میشود.
۱۵. مسموم کردن: زندانیان به وسیله غذا و نوشابه مسموم می شوند. بدین نحو که در غذای زندانیان از مواد شیمیایی مثل آنتیموان استفاده می شود که این عنصر شیمیایی باعث انقباضهای شدید عضلانی میگردد که در نهایت منجر به حملهی قلبی میشود. آنتیموان عوارضی مثل ریزش مو را به دنبال دارد که غیرعادی بودن وضع جسمانی زندانی را نشان میدهد و از طرفی وجود این عنصر در بدن در موقع کالبدشکافی حاکی از وضعیت غیرطبیعی منجر به مرگ است.
۱۶. استفاده از آدرنالین در نوشابهی زندانیان که باعث ایست قلبی حتی در سنین پایین می شود.
۱۷. صندلی راحتی: این صندلی مانند تمام صندلیها فرم مشخصی دارد. اما در محل نشیمن گاه آن و دقیقا جایی که بیضهها میتوانند قرار داشته باشند حفرهی دایره شکلی تعبیه شده، وقتی که زندانی را بر روی این صندلی مینشانند از محل حفره وزنه ای که معمولا نیم تا یک کیلوگرم است به بیضه های او آویزان میکنند. این شکنجه مثل اکثر شکنجهها عواقبی دارد که گاه منجر به مقطوع النسل شدن زندانی میگردد. یا در حالت بهتر منجر به سیاه شدن بیضه ها، تورم و چرک میشود. درد ناشی از این شکنجه بعد از گذشت دو تا سه دقیقه جانکاه است.
۱۸. استفاده از دستبند در شکلهای متفاوت: جمهوری اسلامی از دستبندهای آلمانی استفاده میکند که در صورت حرکت زندانی اتوماتیک بستهتر میشود. به همین خاطر بسیاری از زندانیان بخصوص در سالهای اخیر به نقص عضوهای دائمی مبتلا شدند که گاه منجر به قطع دست آنها از مچ شده است. اما معمولیترین عارضه آن مرگ عصبی و از کار افتادگی دستها به طور موقت یا دائم است.
۱۹. آویزان کردن از یک یا دو دست از سقف: شخص را از یک یا دو دستش با دستبند از سقف آویزان میکنند. در این حالت اگر پاها از زمین فاصله داشته باشد مدت شکنجه معمولا یک ساعت تا یک ساعت و نیم است. چون بیشتر از آن صدمات جدی به زندانی وارد میشود. اغلب کسانی که این نوع شکنجه بر آنها اعمال شده تا حدود چهار ماه دستهایشان عملکردی نداشته و به علت فشار زیاد زخم های عمیقی در مچ دست آنها ایجاد میشود که گاه موجب قطع عصب یا تاندوم در این ناحیه میگردد.
۲۰. آویزان کردن به حالت کشیدهی کامل: این شیوه از شکنجه که زمان آن از یک تا سه روز هم طول میکشد، به طریقی است که نوک پنجههای پا با زمین تماس ناچیزی دارد و زندانی هر بار برای کاهش فشار وارد آمده بر روی دستها مجبور است بدن خود را کشیده تا به روی پنجه پا تکیه کند. همین عمل موجب کشیدگیهایی در ناحیه ران و دندهها میشود که بعد از گذشت چند ساعت دردهایی را در طول بدن ایجاد میکند. از اولین نشانه های این شکنجه بند آمدن ادرار است. این نوع از شکنجه همچنین باعث تیکهای عصبی دست میشود که اغلب درمانناپذیر است.
۲۱. قپانی: سیستم دیگر شکنجه با دستبند قپانی است. بدین نحو که دستهای زندانی یکی از بالا و دیگر از پایین به طور ضربدر از پشت بسته میشود و در برخی موارد زندانی از وسط زنجیر و دستبند به وسیله قلابی آویزان میشود. درد این شکنجه بیشتر در گردن و کتف ظاهر میشود. برای کم کردن فشار در این نواحی زندانی میتواند سینه خود را به جلو متمایل کند اما ماموران شکنجه با ضربات باتون یا قنداق تفنگ مانع این کار میشوند که در اکثر موارد این ضربات موجب شکستگی در ناحیه جناق سینه میشود. این شکنجه بعضا بیش از ۲۴ ساعت هم ادامه داشته است و در اثر آن زندانی برای ماهها حتی قادر به باز و بسته کردن دکمه پیراهن و شلوارش نیست و باید از دیگران برای توالت و شستشو کمک بگیرد.
۲۲. آویزان کردن با دست بسته از پشت: نوع دیگر این است که دستهای زندانی به طور معمول از پشت بسته میشود و سپس زندانی آویزان میشود. این نوع شکنجه بسیار دردناک است و در همان اولین دقایق موجب دررفتگی کتفها میشود و با گذشت چندین ساعت دست ها کاملا از کار میافتند.
۲۳. قفل کردن: شکل دیگری از شکنجه که گاه چندین روز به طول میانجامد به هم بستن دستهاست طوری که دستبند از بین پاها رد میشود و دستی از عقب را به دستی دیگر از جلو متصل میکند. این نوع شکنجه آسیب در لحظه آسیب چندانی ندارد و فقط برای آزار و اذیت و به تنگنا کشاندن زندانی به کار میرود. اما اگر به طول بیانجامد موجب انحراف در استخوان پشت میشود.
۲۴. بستن اعضای بدن به یکدیگر: آخرین شکنجه از این قسم که ابتکار شکنجهگران جمهوری اسلامی است، بستن اعضای مختلف بدن به یکدیگر است. که به طور شاخص به مدت ۶ ماه متوالی بر روی اکبر محمدی از فعالان جنبش دانشجویی اعمال شد، بدین نحو که گردن او را به یک دست و دست دیگر را به مچ یک پای او بسته بودند، این زندانی انحرافات کاملا مشخصی در ناحیه پشت پیدا کرد که امکان راست ایستادن را از او گرفته بود و سپس بعد از شکنجه های طولانی در حین اعتصاب غذا درگذشت.
۲۵. کشیدن ناخن: دیگر نوع شکنجه که هم تصور آن سخت است، هم بیان آن، کشیدن ناخن است که معمولا به دو شیوه اعمال میشود. شیوهی اول بدین قرار است که وسیلهای مانند پیچ گوشتی به زیر ناخن فشار داده میشود و سپس به وسیله آن ناخن را از سطح گوشت جدا میکنند و بالا میآورند و بعد به کمک وسیلهای دیگر که شبیه گازانبر است ناخن را با قدرت از ریشه بیرون میکشند. شیوهی دوم نیز بدین نحو است که به جای پیچ گوشتی از میخهایی استفاده میشود که نوک آنها در آتش سرخ شده باشد، با هدایت کردن این میخها به زیر ناخن مراحل بعدی به مانند طریق اول دنبال میشود. صدماتی که اغلب بعد از کشیدن ناخن به شخص وارد میشود بسیار سخت است. گاه انسان تا آخر عمر به خاطر صدمات عصبی که به انگشتان وارد میشود قادر به انجام کارهای ظریف نخواهد بود. دستها لرزش پیدا میکنند طوری که نوشتن نیز سخت میشود و دست خط شخص بعد از شکنجه به سبب عدم کنترل حرکات کاملا تغییر میکند. کتایون آذرلی یکی از قربانیان این شکنجه است. او که به خاطر نوشتههایش در جوانی به زندان افتاد، هم اکنون نیز بعد از گذشت حدود ۳۰ سال نوشتن برایش دشوار است.
۲۶. شکنجه پس از شکنجه: ممانعت از درمان و رسیدگی به جراحات روحی و روانی ناشی از شکنجه خود نوعی از شکنجه است، که در این شیوه زندانی از ابتداییترین کمکهای پزشکی نیز برخوردار نخواهد بود. این نوع شکنجه گاهی منجر به مرگ زندانیان شده است که جمهوری اسلامی در چنین مواردی مرگ زندانی را طبیعی جلوه میدهد.
۲۷. شوک الکتریکی: یکی از شکنجههایی که مصیب های بعدی آن دردناکتر از خود شکنجه است، شوک الکتریکی است که به صورتهای مختلف اجرا میشود. یکی از عواقب بعدی شوک الکتریکی چروک شدن پوست در نواحی اتصال گیرههای فلزی است. همچنین به خاطر عبور جریان الکتریسیته از بدن مقداری خون تجزیه میشود که در اثر آن گلبول سفید بیشماری در خون کشته میشوند و زندانی با هر بار ادرار کردن مقادیری خون و چرک نیز دفع میکند که خود این امر بسیار دردآور است. اصلیترین عارضهی شوک الکتریکی متوجه کلیهها میشود که امکان دارد عفونی شوند و گاه نیز برای همیشه عملکرد خود را از دست بدهند.
۲۸. تخت الکتریکی: زندانی را روی تختی میخوابانند یا ایستاده به آن بسته میشود و با عبور جریان الکتریسیته از تخت فلزی به زندانی شوک وارد میشود.
۲۹. گیره الکتریکی: وصل کردن گیرههایی به نقاط حساس بدن مثل گوشه پلکها، لالههای گوش، اطراف لب، پرهی بینی و بیضههاست. این گیرههای فلزی به وسیله ی سیمهایی به منبع تغذیه الکتریکی با ولتاژ بالا و آمپر پایین وصل میشوند و بعد از روشن کردن کلید مولد شوک وارد میشود.
۳۰. باتون الکتریکی: یکی از انواع شکنجههای الکتریکی است که در این نوع باتون الکتریکی به بدن عریان تماس داده میشود. معمولا شوک چند ثانیه بیشتر ادامه پیدا نمیکند اما دفعات آن متوالی است و میتواند تعداد آن زیاد باشد. در کاربرد باتون الکتریکی معمولا برحسب شدت شکنجه نه تنها این وسیله برای وارد آوردن شوک مورد استفاده قرار میگیرد بلکه به عنوان ابزاری برای وارد آوردن ضربه و تجاوز جنسی نیز به کار گرفته میشود.
۳۱. شکنجهی صوتی: یکی از ابتکارات جمهوری اسلامی برای آزار زندانیان شکنجهی صوتی است که در زندانها بسیار رایج است. بدین نحو که بلندگوهای زندان در تمام مدت شبانه روز و با صدای بلند مشغول پخش تلاوت قرآن، اذان، سخنرانی توبه کنندگان و یا صدای ضجهی شکنجهشدگان است. به همین خاطر زندانبانان نام زندانهای جمهوری اسلامی را دانشگاه اسلامی گذاشتهاند که از طریق پخش اینگونه اصوات به اصطلاح زندانیان را آموزش میدهند. گاهی مقاومت زندانیان موجب خشم زندانبانان میشود که در این موارد زندانبانان اعمال خود را شدت میبخشند و بر اثر حرکات کنترل نشده صدمات شدیدی به زندانی وارد میشود. از معمولیترین این صدمات شکستن انگشتان، مچ دست، بازو، ساق پا، دندهها و استخوانهای گونه و دندانهاست که البته شکستن دندهها و انگشتان دست جزو شکنجههای معمول و متعارف جمهوری اسلامی به حساب میآید.
۳۲. ایجاد بیماری با محرومیت از امکانات بهداشتی: موردی که باید بسیار رعایت شود نظافت در زندان است. به این خاطر که زندانی در ماههای اول حق استفاده از فضای باز را ندارد و گاه هیچگاه نخواهد داشت. بنابراین عدم وجود نور کافی و هوای تازه میتواند عامل بیماریهای پوستی مختلفی شود و اگر جراحتی بر سطح پوست وجود داشته باشد زمان التیام آن طولانیتر خواهد بود و یا حتی موجب عفونی شدن آن خواهد شد. مدت حمام چیزی حدود دو سه دقیقه بیشتر نیست. نمونه بارز آن در زندان تبریز دیده شد که حق نظافت از زندانیها گرفته شد و بخاطر خارشهای شدید پوستی آنها مجبور بودند که دستهای خود را به دست یکدیگر ببندند تا ناخواسته در هنگام خواب بر اثر خاراندن به پوست خود صدمه وارد نکنند.
کوتاه نگاه داشتن موهای سر و بدن از این جمله اند. به غیر از جنبه نظافت آن موهای بلند مخصوصا سبیل و ریش مردان وسیلهی خوبی برای شکنجه شدن در اختیار زندانبانان قرار میدهد.
۳۳. بیخوابی دادن: یکی دیگر از شکنجهها جلوگیری از خوابیدن زندانیان است که گاه تا سه روز طول میکشد. این نحوهی شکنجه میتواند با ایجاد سر و صدا در وهله اول و به دنبال آن جلوگیری از استراحت زندانی با وادار کردن او به ایستادن و راه رفتن صورت بگیرد و در مراحل بعدی پاشیدن آب سرد به سر و تن او. این نوع شکنجه، گاه موجب اختلالات روحی شدیدی میشود که تا مدتها اثر آن باقی میماند. این شکنجه علاوه بر سلب تمرکز فکر، خشم زیادی را در زندانی ایجاد میکند که در این مرحله امکان سخن گفتن بدون فکر بسیار زیاد است که از میان آنها زندانبانان اطلاعات خود را به دست میآورند.
۳۴. استفاده از اعضای بدن زندانی برای دیگران: جمهوری اسلامی در سالهای ۶۰ تا ۶۲ و در تمام طول جنگ از اعضای داخلی و خون زندانیهای محکوم به مرگ برای زخمیهای جبهههای جنگ استفاده میکرد. بدین طریق که خون زندانیان را تا حد ممکن میگرفت و سپس آنها را به جوخههای اعدام میسپرد و یا اعضای داخلی آنها را مثل کلیهها از بدن خارج میکرد و سپس مرگ آنها رامرگ طبیعی جلوه میداد. به همین خاطر جمهوری اسلامی در بسیاری موارد از اعلام محل دفن زندانیان به خانوادههای آنان خودداری میکرد و یا بعد از دفن آنها فقط محل دفن زندانی را به خانواده اطلاع میداد. حکم این مسئله در تاریخ ۳/۷/۱۳۶۰ به شماره پرونده ۳۲۵۰ از سوی دادستانی کل انقلاب اسلامی ایران به کلیه دادستانیهای استانها و شهرستانها صادر شد.
۳۵. درخت سخنگو: در اغلب شکنجهگاههای آگاهی (نیروی انتظامی) درختی وجود دارد به نام درخت سخنگو که متهم را به آن می بندند و شکنجهگران میگویند آنقدر میزنیم که یا درخت صحبت کند یا تو صحبت کنی.
۳۶. جوجه کباب: متهم را عریان به یک میله میبندند و مانند جوجهگردان میچرخانند و کتک میزنند. نحوه اجرای آن بدین نحو است که پاهای زندانی را به هم میبندند سپس اورا روی زمین مینشانند و به دستهایش نیز دستبند میزنند و دستهایش را روی ساقهای پایش میگذارند و پاهایش را جمع می کنند تا زانوهایش از بین دستانش در ارتفاع بالاتری قرار گیرند. در این بین چوبی را از روی ساعد دست ها و پشت زانوها رد کرده و زندانی را از زمین بلند میکنند و دو طرف چوب را بر روی دو سکو میگذارند. در این حالت زندانی در هوا معلق میماند و بیشترین فشار بر زانوها و آرنج های او وارد میشود. زندانی را تا مدتی بدین نحو نگه میدارند. بعد از پایین آوردن زندانی وی دچار استفراغ شدید همراه با تخلیه شدید گازهای معده و روده میشود و تا مدتی تعادل بدنی خود را از دست میدهد.
۳۷. جنین: متهم را در حالتی در لاستیک های بزرگ کامیون و تریلر مثل جنین داخل بدن مادر قرار میدهند و شکنجهگران متهم را به نوبت دور یک محوطه میگردانند.
۳۸. شکنجه با استفاده از گربه: یکی از آخرین نوع شکنجه بدین نحو بوده که دست زندانی را از پشت میبندند و شلواری گشاد را به پای وی می کنند و سپس پاچه هایش را از بالای زانو می بندند. در این موقع گربهای را که در محلهای آلوده راه بردهاند به درون شلوار رها میکنند. گربه برای حفظ تعادل و همچنین خلاص از محیط بسته به تقلا میپردازد و به شکم و آلت تناسلی قربانی چنگ میزند. این شکنجه علاوه بر درد شدید زخمهای عفونی حاصل از ناخنهای گربه ایجاد میکند که عوارض آن ماهها چرک و خونریزی در وقت ادرار است.
۳۹. ایستاده نگه داشتن طولانی: این عمل در انواع آن بین ۷، ۸ ساعت تا چند روز متفاوت است. این شکنجه با بیخوابی دادن ترکیب شدهاست. در این نوع شکنجه پاها بشدت ورم میکند، جریان خون در مغز به شدت کاهش مییابد که به نوبه خود باعث ایجاد توهم وخیالات شده و زندانی زمین خالی را یک رختخواب میبیند و برای خوابیدن اقدام میکند به صورتی که به شدت به زمین میخورد.
۴۰. زجرکش کردن: این شیوه در حقیقت ترکیب اعدام با شکنجه است. به این صورت که گلولهها را به تدریج و به نقاط غیر حساس بدن قربانی شلیک میکنند. مثلا یک گلوله ابتدا به ساق پا بعد از مدتی گلوله دوم را کمی بالاتر و همینطور تا به تدریج قربانی جان بدهد. حیدر خلیلی در زندان میانه و مهدی ابویی در زندان ساری از اعدام شدگان با این شیوه بودهاند.
۴۱. ضربات محکم و مستقیم به گوش: این کار جهت پاره کردن پرده گوش صورت میگیرد و معمولا توام با خونریزی و کری موقت یا دائمی است. این کار معمولا توسط شکنجهگران با دستان بزرگ و قوی و کارآزموده و با استفاده از دو دست جهت وارد آوردن ضربه به هر دو گوش انجام میشود.
۴۲. کندن پوست سینه
۴۳. در آوردن چشم از حدقه
۴۴. شکستن یکی از اعضای بدن: که معمولا دست یا پای زندانی است
۴۵. تقتیل(به قتل رسانده شدن با شکنجه): «در یک نمونه ابتدا تمام بدن را با آتش سیگار سوزاندند. سپس آرنج چپ زندانی را با چکش شکستند و هنگامی که باز هم تسلیم نشد، با چشم چپ او را از حدقه بیرون آوردند.»
شکنجههای روانی
۱. تجاوز به همسر در مقابل چشم زندانی: یکی از رایجترین شکنجهها این است که گاه در مقابل چشمان زندانی، همسرش را مورد شکنجه و گاه نیز مورد تجاوز جنسی قرار میدهند.
۲. ادرار کردن در دهان: یکی از این شکنجهها ادرار کردن در دهان و بر صورت زندانی و انداختن آب دهان است و گاه حتی فرو بردن سر در چاه توالت گرفته است، یا بستن به مدت چندین روز با دستبند به شیر توالت طوری که مجبور است غذای خود را نیز در همان محل دریافت کند.
بعضی از شکنجه ها نیز برای مدت طولانی مورد استفاده قرار می گیرند تا زندانی را خسته و مقاومت او را تحلیل برند.
۳. تراکم فوقالعاده جمعیت: مثلا جای دادن تا ۱۶ زندانی در سلولی که فقط فضای کافی برای حداکثر ۴ نفر دارد، یا جای دادن بیش از ۱۰۰ نفر در یک سلول ۶ * ۵ متر که بطور معمول جای ۱۵ نفر است. در این مواقع زندانیان حتی نمیتوانند به روی شکم یا کمر خود بخوابند. آنها برای اینکه فضای کمتری را اشغال کنند تنها باید بر روی یک طرف بدن دراز بکشند و در ساعات معینی همه تغییر موضع دهند. چون چرخیدن فردی در آن فضای کم میسر نیست. معمولا زمان تغییر موضع که در ابتدا بین هم سلولی ها تعیین میشود بین یک ساعت تا یک ساعت و نیم است گاه نیز هم سلولیها به نوبت میخوابند.
۴. رهاکردن آب در سلول: دیگر نمونه از این گونه شکنجهها رها کردن آب در سلولی است که نه تختخواب دارد و نه وسیلهای که بتوان به روی آن نشست یا ایستاد. در این صورت تنها راه برای فرار از آب سردی که در کف سلول قرار دارد این است که زندانی دائما بایستد، که در هر صورت کف پای زندانی خیس میشود. این شکنجه در بسیاری موارد منجر به رماتیسم استخوانی شده است.
۵. انفرادی: دیگر نوع شکنجه رایج که خود جمهوری اسلامی نیز بر آن صحه گذارده، زندان انفرادی است. بطور معمول این سلول دارای ابعادی به اندازه ۱ در ۱٫۵ متر یا ۱٫۵ در ۲ متر یا ۲٫۵ متر می باشد. سلولهای زندان گوهردشت با ۱۰۰۰ سلول انفرادی و بخش معروف به آسایشگاه زندان اوین با ۴۰۰ سلول انفرادی دارای ابعاد ۱٫۵ در ۲٫۵ بوده است. هر کدام از این سلولها دارای پنجره ای به ابعاد ۵۰ در ۷۰ سانتیمتر است که البته تنها از قسمت بالا و به اندازهی بسیار کمی باز شده و از پشت با پره های آهنی بصورت کرکره افقی پوشانده میشود. به صورتی که تنها میشود به آسمان دید داشت. سرویس بهداشتی بصورت یک سینک فلزی یا چینی مدل غربی در این سلولها تعبیه شده است و یک روشویی برای شستشوی دست و همچنین شستشوی ظرف غذا در آن وجود دارد، به صورتی که زندانی جز برای حمام که هفتهای یکبار است و ممکن است مدت ۱۰ دقیقه به هر فرد برسد از سلول خارج نمیشود. هر سلول یک دریچه برای نگاه انداختن توسط نگهبان زندان جهت چک و کنترل زندانی دارد. سلولهای بند ۲۰۹ اوین هم تقریبا با همین مشخصات است فقط پنجرههای آن در قسمت فوقانی و خارج از دسترس زندانی و به روی سقف سفالی باز میشود. انواع بدتر این سلولها بسته به نوع استفاده آن نیز وجود دارد. در گوهردشت سلولهایی که به آن تاریکخانه میگفتند نیز وجود داشت که ابعاد آن ۱٫۵ در ۱ متر بود، بدون هیچ گونه نور و دریچهای که برای شکنجه زندانی تنها یک وعده غذا داده میشد و یک بار هم اجازه استفاده از سرویس بهداشتی داشت. در شهرستانها و زندانهای مختلف سلولهای متنوع دیگری نیز وجود دارد. برای تصور شکنجه در انفرادی میتوان اتاقی تاریک را در ذهن خود مجسم کرد که در آن فقط و فقط پتویی داده میشود، و تنها چیزی که یکنواختی آن را برهم میزند، باز شدن کشویی کوچک بر روی در آن است که سه بار در طول شبانه روز اتفاق میافتد تا غذای زندانی به او داده شود. نه کتابی و یا روزنامهای، نه همصحبتی و نه حتی صدای کرکننده بلندگوهای زندان. مدت این نوع شکنجه در جمهوری اسلامی گاه به چند سال هم میرسد. تعداد زیادی از زندانیان در زمستان ۶۱ از زندان قزلحصار و اوین به زندان گوهردشت منتقل شدند و مدت ۲٫۵ سال در انفرادی بودند.
به زندان انفرادی نام شکنجه سفید هم دادهاند. اثرات آن معمولا عمیق است و اثرات روحی و روانی آن تا سالها و حتی تا آخر عمر با انسان همراه خواهد بود. در بعضی زندانیها آثار آن به صورت کم حرفی مزمن ظاهر میشود و زندانی بیشتر در خود فرو میرود، به هیچ چیز اطمینان ندارد و حالت تشویش و نگرانی برای مدتی طولانی یا تا آخر عمر با او خواهد بود. حالتی مانند آنکه او همیشه انتظار حادثهی بدی را دارد. گوشهنشین میشود و گاه نیز با خود نجوا میکند و اصلا به دنیای اطراف خود توجهی ندارد.
یکی دیگر از اثرات بعدی زندان انفرادی تکرار مکرر حرکات است. حرکاتی که زندانی برای پر کردن زمان خود در زندان به آنها دست میزند. گاه نیز زندان چنان کوچک است که زندانی امکان قدم زدن را هم ندارد. در چنین مواقعی مفصلهای او به علت عدم تحرک دچار آسیبهای جدی میشود چون او مدام مجبور به نشستن بر روی زمین است.
۶. اعدام مصنوعی: شیوهی دیگری از شکنجه که برای در هم شکستن روحیه افراد و ترساندن آنها به کار میرود اعدام مصنوعی است. بدین صورت که صحنهای دقیقا به مانند اعدام واقعی طراحی میشود. چشمان و دستان زندانی در مقابل جوخه آتش بسته و دستور آتش داده میشود اما جوخه زندانی را هدف قرار نمیدهد بلکه تیراندازی به هوا صورت میگیرد. شوک وارده از چنین اقدامی چنان زیاد است که زندانی بر دو زانو و یا صورت بر زمین میافتد و در خود ادرار میکند و برای مدتی حالت روانی زندانی غیرطبیعی خواهد بود.
این شیوه شکنجه به وسیلهی طناب دار نیز به اجرا در آمده است. به این صورت که زندانی را تا نزدیک خفگی از طناب آویزان میکنند اما بعد با قطع ناگهانی طناب مجال نفس کشیدن به او میدهند. این کار بعضا تا سه بار تکرار شده است. در این شیوه احتمال شکستن دست و پا به دلیل پرتاب از بلندی حلقه دار وجود دارد.
۷. ناسزاگویی و فحاشی زندانبانان و بازجویان: قصد از این نوع شکنجه درهم شکستن مقاومت روحی زندانی با تحقیر کردن است. این کار در طول دوره حبس هم توسط زندانبانان ادامه دارد.
۸. شکنجهی دسته جمعی: نوع دیگری از شکنجه، شکنجه دسته جمعی است. بدین صورت که افرادی که در رابطه با یک پرونده دستگیر میشوند را همزمان مورد بازجویی و شکنجه قرار میدهند و با شکنجه کردن و گاه تهدید به مرگ یکی از آنها سعی در تخریب فکری از راه ایجاد وحشت یا حس ترحم در دوستان وی میکنند. این قضیه در مورد افراد خانواده نیز صورت میگیرد یه طوری که شخصی که مورد آزار قرار میگیرد یکی از اعضای خانواده زندانی میباشد که معمولا بی گناه است. گاه نیز ماموران برای گرفتن اقرار ضمنی به ترفندی همراه با دروغ متوسل میشوند بدین نحو که به زندانی خبر مرگ یکی از وابستگان نزدیک وی را میدهند و یا به او گفته میشود که دوست او یا یکی از افراد خانواده وی اعتراف به فعالیت وی کردهاند. این موضوع از دو طرف ضربه روحی سختی وارد میکند. اول آنکه زندانی از طرف افراد قابل اعتماد خود لو رفته، دوم آنکه زندانی دیگر برای رژیم شناخته شده است.
۹. وادار کردن زندانیها به دیدن یا شنیدن افراد در حال شکنجه: نوع دیگری از شکنجه دیدن یا گوش دادن به ضجههای افراد در زیر شکنجه یا وادار به دیدن اعدام دیگر زندانیهاست. هدف زندانبانان از این کار تضعیف روحیه و ترساندن زندانیان است تا در نهایت از نظر روحی خدشهپذیر شوند. بردن به جوخهی اعدام در سال ۶۰ به وفور از جانب لاجوردی مورد استفاده قرار میگرفت. یکی از سختترین این مناظر وادار کردن زندانیان به مشاهدهی جان کندن زندانیان زنی است که محکوم به مرگ میشوند. به ایشان پس از بارها تجاوز، حکم اعدام با شلیک گلولهی پلاستیکی در رحم آنها به اجرا درمیآمد . در این حالت قربانی با درد و رنج وحشتناکی در عرض چند ساعت، بسته به مقاومت بدنیاش جان میدهد. اما پیچ و خمی که زندانی از درد کشندهای به بدن خود میدهد و ضجه و نالههایی که میکند بیشک اثر خردکنندهای بر روی زندانیانی دارد که مجبور به تماشای این صحنه هستند.
۱۰. وادار کردن زندانی به شلیک به زندانی محکوم به اعدام: لاجوردی به عنوان شرط قبولی توبه زندانی این نوع شکنجه را رواج داده بود. زندانی را بدون اطلاع و به صورت ناگهانی از سلول بیرون کشیده و در معرض فشار قرار میدادند که برای رهایی از اعدام و تقلیل حکم باید به جوخه اعدام رفته و با گذاشتن دست بر ماشهی تفنگٍ پاسدارانٍ جوخهی اعدام در شلیک به زندانی محکوم به اعدام مشارکت کند. این عمل معمولا منجر به روانی شدن زندانی شده است.
۱۱. وادار کردن زندانی به جمع کردن جنازهی اعدامیها: در مواردی زندانیانی که حاضر به دست گذاشتن روی ماشه نشده بودند را وادار کردند که جنازه اعدام شدگان که بعضا می توانست برادر یا خواهر یا فامیل یا دوست زندانی باشد را جمع آوری کرده و به ماشین انتقال جنازه منتقل کنند.
چند نمونه از زندانیان شکنجه شده
زنان شکنجه شده
- زهرا کاظمی، خبرنگار ایرانیتبار کانادایی: خانم کاظمی در دوم تیر۸۲ در حین عکسبرداری از تجمع خانوادههای زندانیان در مقابل زندان اوین بازداشت شد. تحت شکنجه قرار گرفت و بر اثر این شکنجهها روز ۲۰ تیر ۸۲ در بیمارستان نظامی بقیةالله جان سپرد. در پیگیری این پرونده مشخص شد خانم کاظمی در زندان مورد تجاوز شکنجهگرانش قرار گرفته است. دکتر شهرام اعظم، سرگرد و پزشک کادر نیروی انتظامی شاغل در بیمارستان بقیةالله که پس از انتقال خانم کاظمی به بیمارستان او را معاینه کرده بود مشاهدات خود را بیان کردهاست.[۹]
- طاهره حبیبیفرد در زندان شیراز: «طاهره هنگام دستگیری ۴ماهه حامله بود. او از هواداران مجاهدین خلق بود. شکنجه گران همزمان با زدن شلاق، میخهایی بهسینهاو فرو کردند… شکنجههای طاهرهادامه یافت. شکنجهگران سهانگشت او را قطع کردند. بدن او را به قدری سوزاندند که قسمتهایی از بدنش بهکل سوخته و از بین رفته بود. هنگام تیرباران یکی از گلولهها بهشکم طاهره خورد و جنین چند ماههاش برروی زمین افتاد.» همسر وی نیز همان روز اعدام شد.[۱۰]
- مریم محمدی بهمنآبادی در اوین: «مریم را سال۶۰ دستگیر و به ۱۵سال حبس محکوم کردند. در اثر شکنجه یک پرده گوشش پاره شد. علاوه بر شلاق و کابل، چندین بار او را حلقآویز کردند و سپس جسد نیمه جانش را به زیر کشیدند. ستون فقراتش ضربه شدیدی خورد. بهطوری که دیگر هرگز قادر بهانجام کارهای معمولی هم نبود. دکتر گفته بود مدت زیادی نمیتواند مقاومت کند و پس از آن بهکل از کار میافتد. براثر شدت خونریزی دچار ضعف شدید بود. شکنجهها پس از محکومیت هم ادامه یافت. برادرش، محمدرضا را پس از شکنجههای فراوان در برابر چشمان مریم اعدام کردند. سپس ۷_۸ ماه او را در قفس انداختند. یک سال و نیم هم در سلولهای انفرادی و واحد مسکونی قزلحصار بود که بیشترین فشار را داشت. وقتی بهاو ملاقات دادند روی چرخ بود و از درد پا و روده و عفونت بدنش به شدت رنج میبرد. قادر نبود روی پا بایستد و بههمین دلیل روی چرخ بهملاقات مادرش آمد.»[۱۱]
- اعظم طاقدره که در شهریور۶۷ در اوین حلق آویز شد: «هردوپای اعظم ناقص شده و قسمتی از کف پایش براثر شکنجه و عمل جراحی کنده شده بود. به همین دلیل او راه رفتن معمولی را هم بهسختی انجام میداد.»
راضیه عماری: او را در حالی که باردار بود در مشهد دستگیر میکنند. پس از شکنجههای بسیار به زندان تبریز منتقل میشود. به صورت وحشیانهتری شکنجه میشود. به طوری که همبندش نوشتهاست: «روزی چند بار به حال اغما میافتاد و بیهوش میشد. کلیههایش مرتب خونریزی داشت و بر سینهاش جای سوخته ته سیگار مشاهده میشد.[۱۲]
- ماه منیر مؤدب در زندان تبریز: همبندش دربارهاولین دیدارش با او نوشته: «وقتی او را دیدم گفت بیش از ۱۶۰ضربه شلاق خورده است. علاوه برآن اعصاب پشت گردنش صدمه دیده بود. حالت تشنج و اغما و ضعف عمومی داشت. بعد از چندین روز مقاومت، توسط سپاه به دادگاهانتقال یافت و ۱۰۰ضربه کابل دیگر به او زدند. ۱۵روز در بیمارستان بستری شد و از آنجا دوباره به مجرد بند دادگاهانتقال یافت. از او فقط رگ و پوست و استخوانی باقی مانده بود. میگفت چندین روز است حتی آب به من ندادهاند. استخوان ستون فقراتش چرک کرده بود و از سوراخی کهایجاد شده بود چرک دفع میکرد. درد شدیدی تمام وجودش را پر میکرد و گرسنگی و تشنگی بر او غلبه میکرد...»
- فرح غیوری: «وقتی دستگیر شد باردار بود، پس از ماهها شکنجه، نوزاد خود را در یک سلول انفرادی به دنیا آورد. هیچ کس نبود که بهاو کمک کند و فرح تا مدتها نه لباس داشت و نه حتی برای پوشاندن طفل تازه به دنیا آمده یک تکه پارچه هم نداشت. از شدت ضعف قادر به شیر دادن طبیعی به نوزادش نبود. آب را هم برروی او بسته بودند. ما که در سلولهای کناری او بودیم تمام سعی خود را میکردیم تا مقداری آب به او برسانیم. یا حبهای قند یا تکهای پارچه. بچهها با استفادهاز یک تکهاستخوان که پیدا کرده بودند سوزن درست کردند و لباسهای خود را پاره پاره کردند تا برای این قبیل نوزادان لباس بدوزند»[۱۳]
الهه دکنما دانشآموز هوادار مجاهدین در شیراز: او را در زندان عادلآباد به زیر شدیدترین شکنجهها میبرند. دربارهی او آمدهاست: «او در زیر وحشیانهترین شکنجهها لب از لب باز نکرد. زمانی که جسد تیرباران شدهاش را تحویل خانوادهاش دادند، دیدند که برروی لباسش نوشته قبل از تیرباران ۷ بار بهاو تجاوز کردهاند.»[۱۴]
- فلور اورنگی:«در شیراز پس از تجاوز به فلور اورنگی پاسداری با یک جعبه شیرینی و مقداری پول به در خانهاو مراجعه میکند و خود را به عنوان «داماد یک شبه»ی خانواده معرفی میکند»[۸]
- سیما حکیم معانی هوادار مجاهدین: او در سال۱۳۶۰ در تهران، در حالی که جنینی چند ماهه را با خود حمل میکرد، دستگیر میشود. دربارهاو نوشتهاند: «او را چنان شکنجه کردند که دست راستش فلج شد. پایش نیز از کار افتاد و مجبور شدند پایش را عمل جراحی کردند. تکان دهندهتر آن که وقتی جلادان از درهم شکستن او مأیوس میشوند مادرش را، که زنی خانهدار بود، دستگیر و به زیر شکنجه میکشند و بعد از تجاوز بهاو هردو را اعدام می کنند.»[۱۵]
مردان شکنجه شده
حیدر خلیلی در زندان میانه: «حیدر را در واقع زجرکش کردند. هنگام تیرباران او را بهخارج شهر بردند. گلولهی اول را به ساق پای او زدند و بعد از مدتی گلوله دوم را کمی بالاتر و همینطور تا هفت گلوله به او زدند. حیدر نزدیک به دو ساعت روی خاکها و تیغها در خون خودش غلت میزد. وقتی جسدش برای شستن برده شد، فقط یک ساعت طول کشید تا خارهای فرو رفته در تنش بیرون آورده شود.»
اکبر پوردرویش در زندان اهواز: «اکبر را پس از دستگیری زیر شکنجههای بسیار شدید قرار دادند. پوست سینهاش را کندند. دست راستش زیر شکنجه شکسته شد و عاقبت هم چشمهایش را از کاسه درآورده و بعد اعدامش کردند.»
علی حاجینژاد در زندان گوهردشت: «وقتی علی در برابر مادر قرار گرفت آثار شکنجه بر تمام بدن او دیده میشد. به شدت لاغر و ضعیف شده بود و در اثر شکنجهها یک پایش قادر به حرکت نبود و آن را بر روی زمین میکشید. موهای فرق سرش ریخته بود و ریش و سبیلش مانند درویشها بلند بود. او مثل ماتزدهها به مادر خیره شده بود و نمیتوانست بهدرستی حرف بزند. چشمهایش هم بهشدت ضعیف شده بودند. او به مادرش میگوید از ملاقات خبری نداشته و شکنجهگران همان روز صبح به او گفتهاند “وسایلت را جمع کن و آمادهاعدام شو”.»
محمدرضا سرادار رشتی: «پاسدار محمودی، مسئول بندهای انفرادی، ۴ساعت مداوم با کابل بر سرش میکوبید و فریاد می زد: ”حکم ضرب حتی الموت داریم، میتوانیم زیر شکنجه تو را بکشیم” ابروها و گونههایش بهقدری ورم کرده بود که نمیتوانست جایی را ببیند و برای دیدن، تا مدتها مجبور بود با دستانش آنها را بالا بگیرد.»
روحالله ناظمی در پاسخ به علت مبارزهاش با رژیم به حاکم شرع زندان همدان می گوید: «برای این که دیگر کسی به جرم کتاب خواندن شلاق نخورد، برای این که بچههای مردم از سرما و گرسنگی نمیرند، برای این که شما اراذل و اوباش شرتان را از سر مردم کم کنید.» حاکم شرع دستور درآوردن چشم او را از حدقه صادر میکند و او محکوم به تقتیل(به قتل رسانده شدن با شکنجه) میشود. و سالها بعد همبندش گزارش میدهد: «ابتدا تمام بدنش را با آتش سیگار سوزاندند. سپس آرنج چپش را با چکش شکستند و هنگامی که باز هم تسلیم نشد، با بیرحمی تمام چشم چپ را از حدقه بیرون آوردند. پیکر شکنجه شدهی روحالله در این ایام بیشتر شبیه تودهی استخوان و پوست و گوشت متورم بود.»[۱۶][۱۷]
نامهی یک دانشجوی شکنجه شده
این نامه تحت عنوان «خوب تماشا کن! صحنهسازی و نمایش نیست» توسط دانشجویی نوشته شده است که نامش مشخص نیست و هم اکنون نیز وضعیت نامعلومی دارد، نویسنده نامه نمیداند در کجا و چه وضعیتی بهسر میبرد. لاجوردی و حسینزاده (از دستیاران لاجوردی در اوین) بعد از یک هفته شکنجه پیاپی بالای سر این دانشجو میآیند و او را به جایی میبرند. نویسنده نامه گفتهاست: «بعد از چرخاندن در ساختمان اوین مرا از پلهها بهسمت یک زیرزمین بردند، حدس میزدم کهاین محل زیرزمین همان ساختمان دادستانی اوین باشد. در انتهای پلهها یک در آهنی بود. قبل از ورود، لاجوردی گفت: “خوب حواست را جمع کن! ما بهاینجا میگوییم سی.سی.یو! یعنی بخش مراقبتهای ویژه! اگر وارد اینجا شدی دیگر زنده برنمیگردی”. وقتی وارد شدیم بوی عجیبی، آمیخته از خون و تعفن فضا را پر کرده بود. از من خواستند که چشمبندم را بالا بزنم. پشت آن در آهنی یک هال بود و بعد از آن راهرو دیگری قرار داشت، در گوشه هال با صحنه تکاندهنده عجیبی مواجه شدم. اجساد خونین و لتوپارشدهی تعدادی زن و مرد روی هم انداخته شده بود و همگی اجساد سراپا خونآلود و دست و پاها یا نقاط مختلف بدنهایشان آش و لاش بود. از این بدتر در گوشة دیگر هال، جنازهیی را از کمر دولا کرده در یک سطل زباله فرو برده بودند. در برابر چنین منظرهای، من کاملاً شوکه شده بودم، گاهی میلرزیدم و گاهی مات و مبهوت اطرافم را نگاه میکردم. لاجوردی گفت: خوب تماشاکن! صحنهسازی و نمایش نیست. اگر باور نمیکنی از نزدیک نشانت میدهم. لاجوردی از پنجرهی روی دربها، داخل چند تا از اتاقهای راهرو و بعد از آن هال را به من نشان داد. در هریک از آنها صحنههای فجیعی درجریان بود و زندانیان را به صورتهای مختلف شکنجه میکردند. در یکی از اتاقها فردی را در آپولو قرار داده بودند. در اتاق دیگری یک زندانی را با شوک الکتریکی آزار میدادند. در یکی از این اتاقها یک نفر را روی دیوار به صلیب کشیده بودند. چندنفر دیگر را از هر دو پا، یا از یکدست و یکپا بهسقف آویخته بودند. لاجوردی مرا به شکنجهگران آن قسمت سپرد و آن روز به مدت چند ساعت در یکی از همان اتاقها انواع آزارها و شلاقزدن و آویزانکردن را درمورد من هم اجرا کردند، اما به آن پاسخی که دنبالش بودند نمیرسیدند، چون من هیچ حرفی جز این نداشتم که هیچکاره هستم و حتی هوادار مجاهدین هم نبودهام. شب همان روز لاجوردی و حسینزاده دوباره آمدند و مرا با چشم بسته از آن زیرزمین به محوطهی اوین بردند. آنجا لاجوردی از من خواست که جلو بیفتم و راه بروم. هنوز چند قدمیحرکت نکرده بودم که به جسمی که در هوا آویزان بود برخورد کردم. لاجوردی و حسینزاده همزمان سرم داد کشیدند که درست راه برو! این چه طرز راه رفتن است؟ وقتی گفتم جایی را نمیبینم، گفتند چشمبندت را بردار تا خوب ببینی. به محض این که چشمبندم را بالا زدم، در مقابلم با صحنه وحشتناک دیگری مواجه شدم و لاجوردی گفت خوب اطرافت را تماشا کن. در میان درختان محوطهی جلو دادستانی اوین بودم، جنازه ۳ مرد را دیدم کهاز درختها آویزان کرده بودند. لاجوردی گفت: نوشتهها را بخوان! روی بدن هرشهید پلاکی آویخته و برروی آن نام و اتهام هر یک را نوشته بودند. اتهام همگی «مجاهد» بود و تازه متوجه شدم که بهفاصله چند متر آن طرفتر یک طناب با حلقهی آماده از درخت دیگری آویختهاند. لاجوردی به من گفت: تو به مرگ محکوم شدهای و میخواهیم حکم را اجرا کنیم. قبل از این که من جواب همیشگیام را که کارهای نیستم تکرار کنم، حسینزاده نزدیک شد و در گوش من گفت: این [لاجوردی] خیلی بیرحم است، تو را خواهد کشت. بیا به جوانیت رحم کن، هر چه اطلاعات از خودت و سازمان داری بگو! من هم پادرمیانی میکنم تا جانت را نجات دهم. من که واقعاً حرفی برای گفتن نداشتم، بازهم جواب دائمی خودم را تکرار کردم. اینجا بود که لاجوردی عصبانی شد و چشمهایم را به سرعت بست و دستم را گرفت و مرا کنار چهارپایه برد و گفت برو روی چهارپایه بایست. حلقه طناب دار را دور گردنم انداختند و چارپایه را با لگد از زیر پایم کنار زدند. چند لحظه بعد حالت خفگی شدیدی حس کردم که ناگهان طناب قطع شد و محکم به زمین خوردم. لاجوردی و حسینزاده و پاسدارهای همراهشان با سر و صدا برسرم ریختند و کتکم زدند و میگفتند چرا طناب را پاره کردی!؟» جریان به دار آویختن این زندانی را آن شب ۳ بار تکرار میکنند و در آستانه خفگی کامل طناب را رها میکنند. این نمایش وحشتناک و بیرحمانه علاوه برآثار روانی که بر روی او گذاشته بود، گردن و ستون فقراتش را تا چند سال از حالت عادی خارج کرده بود.
نمونه های دیگر: در سلسله جلساتی که تحت نام «دادگاههای مردم ایران» در سال۱۳۷۹ تشکیل شد، تعدادی از شاهدان شکنجه در زندانهای رژیم آخوندی مشاهدات خود را بیان کردند. در دومین جلسه شاهدی به نام «م.ز» از لندن گفت: «یکی ازکسانی که میتوانم نام ببرم محمد کریمی بود. او بهشدت در بند۲۰۹ مورد شکنجه قرار گرفته بود و وقتی او را به اتاق ما آوردند از درد شدید کمر در عذاب بود. وقتی از او پرسیدم چند تا کابل خوردی، گفت یک بارش تا حدود ۴۰۰ شمردم ولی فکر میکنم بیشترین تعداد، حدود ۱۰۰۰ کابل بود. یکبار بعد از این که او را به شدت شکنجه کرده بودند تصمیم گرفتند دوبارهاو را برای شکنجه به زیر زمین ببرند از آنجا که نمیتوانست راه برود در حالیکه بهدستانش دست بند زده بودند او را روی پلهها هل دادند که در نتیجه کمرش به شدت آسیب دید. ولی با این حال او را روی تخت شکنجه بردند. محمد کریمی خود از کشتیگیران معروف بود، میگفت زمانی که در زیرزمین ۲۰۹ به اتفاق چند نفر دیگر به شکل قپانی آویزان شده بود، شاهد مردن یک نفر در زیر ضربات مشت پاسداران بوده است که به خاطر این که میخواسته بهتوالت برود و فریاد میزده، او را مورد ضرب و شتم قرار داده بودند. محمد کریمی در سال ۶۷ در قتل عام اعدام شد».[۱۲] همین شاهد در قسمت دیگر از مشاهدات خود از نورالدین عظیمی یاد میکند و میگوید: «در سال۶۳ وقتی او را به اتاق ما آوردند دو تا از انگشتهای پایش در اثر ضربات کابل افتاده بود و انگشت کوچکش هم در حین ورزش از پایش کنده شد. درحالی که من میخواستم انگشتش را فشار بدهم تا شاید جلو خونریزی را بگیرم، او گفت فکر میکنم اگر آن را بکنیم راحتتر باشد تا اینکه بخواهیم برای بهداری و مثلاً بخیه تقاضا بدهیم.»[۱۸]
شاهد دیگر به نام «س.ن» از هامبورگ در هشتمین و نهمین جلسه همین دادگاهها میگوید: «عبدالحمید صفائیان به مدت ۳۰ ساعت کابل خورده بود و تقریباً هیچ انگشتی درپاهایش باقی نمانده بود. پاهای او تا زانو داغان و بدون گوشت بود. او فقط بهخاطر سوزاندن «قرار»ش کابل خورده بود و بههمین خاطر به ۱۸سال محکوم و سپس در سال ۶۷ در قتلعام زندانیان جاودانه شد.»[۱۹]
اعترافات و مواضع مقامات جمهوری اسلامی
خمینی: «مخالفت با این حکومت مخالفت با شرع است، قیام بر علیه شرع است. قیام بر علیه حکومت شرع جزایش در قانون ما هست، در فقه ما هست؛ و جزای آن بسیار زیاد است. من تنبه میدهم به کسانی که تخیل این معنی را میکنند که کارشکنی بکنند یا این که خدای نخواسته یک وقت قیام بر ضد این حکومت بکنند، من اعلام میکنم به آنها که جزای آنها بسیار سخت است در فقهاسلام . قیام بر ضد حکومت خدایی قیام بر ضد خداست؛ قیام بر ضد خدا کفر است.»[۲۰]
منتظری: «آیا میدانید در زندانهای جمهوری اسلامی به نام اسلام جنایاتی شده که هرگز نظیر آن در رژیم منحوس شاه نشده است؟ آیا میدانید عدهی زیادی زیر شکنجه بازجوها مردند؟ آیا میدانید در زندان مشهد در اثر نبودن پزشک و نرسیدن به زندانیهای دختر جوان بعداً ناچار شدند حدود بیست و پنج نفر دختر را با اخراج تخمدان و یا رحم ناقص کنند؟ آیا میدانید در زندان شیراز دختری روزهدار را با جرمی مختصر بلافاصله پس از افطار اعدام کردند؟ آیا میدانید در بعضی زندانهای جمهوری اسلامیدختران جوان را به زور تصرف کردند؟ آیا میدانید هنگام بازجویی دختران استعمال الفاظ رکیک ناموسی رایج است؟ آیا میدانید چه بسیارند زندانیانی که در اثر شکنجههای بیرویه کور یا کر یا فلج یا مبتلا به دردهای مزمن شدهاند و کسی به داد آنان نمیرسد؟ آیا میدانید در بعضی از زندانها حتی از غسل و نماز زندانی جلوگیری کردند؟ آیا میدانید در بعضی از زندانها حتی از نور روز هم برای زندانی دریغ داشتند آن هم نه یک روز، دو روز، بلکه ماهها؟»[۲۱] او در جایی دیگر گفت: «آیا میدانید در زندانهای جمهوری اسلامی به نام اسلام جنایاتی شده که هرگز نظیر آن در رژیم منحوس شاه نشده است؟»
محمدجواد لاریجانی معاون بینالملل و دبیر ستاد حقوق بشر قوه قضائیه و مدیر پژوهشگاه دانشهای بنیادیدر اولین اجلاس دادستانهای کشورهای اسلامی گفت: «ما هرگز اسلام را فدای چالشهای مربوط به حقوق بشر نمیکنیم.»، وی افزود: «ما انواع محکومیتها را در صحنهی بینالملل شاهد هستیم. به ما میگویند چرا رجم میکنید، ما باید رجم را برای ایرادکنندگان درست توجیه کنیم. ما انقلاب کردیم کهاحکام اسلام اجرا شود. در مواجهه با دنیا باید بدانیم که چگونه برهان بیاوریم».[۲۲]
اسدالله لاجوردی رئیس زندان اوین و دادستان انقلاب تهران در دههی شصت اعتقاد دارد که زندانی به هر وسیله ای باید توبه کند تا اعدام نشود. از گفتههای اوست: «هرکس توبه کرده و راست میگوید باید به جوخه برود و ثابت کند» و یا «همه باید تواب شوند، وگرنه حکم همه طبق گفته امام اعدام است.»[۲۳] وقتی پدر یک مجاهد را دستگیر میکند، کارد دست پدر اسیر میدهد و میگوید: «چون پسر تو مجاهد است و الان اینجا پیش ما نیست، به جای پسرت باید چشم این یکی را در بیاوری تا ما باورکنیم که تو مجاهد نیستی.»[۲۴] او در جای دیگری می گوید: «گروهکهای فاسدی که همهشان باید قلع و قمع شوند وقتی با نظام جمهوری مبارزه میکنند، بنا بردستور مذهبی محاربند و باید همهشان اعدام شوند.»[۲۵]
داوود رحمانی معروف به حاج داوود، نخستین رئیس زندان قزلحصار تهران بعد از انقلاب ۵۷ ایران بارها در زندان قزلحصار گفت: «خوب گوش کنید! این جا زندان جمهوری اسلامی است. پول مفت نداریم بدهیم منافق تربیت کنیم. به خدا قسم جسدهایتان را هم قیمه قیمه میکنیم. هیچکس اینجا زنده خارج نمیشود مگر حزب اللهی شده باشد.»[۲۶]
ابوالقاسم خزعلی از تدوین کنندگان قانون اساسی جمهوری اسلامی (نماینده سمنان در مجلس خبرگان قانون اساسی)، عضو سابق شورای نگهبان برای ۲۰ سال، عضو مجلس خبرگان رهبری از ابتدا تا زمان مرگ در اول خرداد ۱۳۵۹ در مشهد گفته بود: «ما تشنه به خون اینها (مجاهدین) هستیم باید شاهرگهای اینها را ببندیم ولی چون خونشان کثیف است باید بریزیم دور. کوبیدن اینها مهمترین کار است... اینها اگر در سوراخ موش باشند، بیرونشان میکشیم وآنها را میکشیم.»[۲۷] او در سخنرانی دیگری گفت: «اگر یک روزی درگیری باشد اینها را از بین خواهیم برد وآنها را به خلیج فارس یا بحر خزر خواهیم ریخت.»
ابوالقاسم سرحدیزاده که بعد از انقلاب مدتی رئیس اداره زندانها بود و بعد وزیر کار شد، گفت: «مجاهدین اصالتی ندارند. اینها کسانی هستند که با همه نمودهای انقلاب مخالفت کردند... ما باید ۶ تا گورستان درست کنیم و همهی آنها را دفن کرده...، با ضد انقلاب باید با خشونت سیاه مبارزه کرد. حالا مراحل نرم است.»[۲۸]
محمدرضا نقدی معاون فرهنگی و اجتماعی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: «در زندانهای کشور چند هزار سلول انفرادی وجود دارد... مقام رهبری هم وجود این سلولها را رد نکرده و فقط گفته بیش از اندازه نباشد.» لازم به یادآوری است که او خواهرش را که از مجاهدین بوده است شخصا شکنجه کرده و به قتل رسانده است .[۲۹]
زرندی امام جمعه سابق کرمانشاه در یکی از خطبههای نماز جمعهاش گفت: «خدا به نیروهای انتظامی قدرت بدهد... انشاءالله حضور بیشتر داشته باشند، که دست و پای اینهایی که امنیت جامعه را دارند از بین میبرند... ببرند. قوه قضاییه هم انشاءالله یک چند تا از اینهایی که شرایطش هست بیاورد در یکی از میادین، دستهای اینها را ببرد که عبرت برای دیگران باشد. کسانی هم که به ناموس جامعه تجاوز میکنند، یک سنگسارهایی هم داشته باشند. با سنگسارها، با بریدن دستها، یعنی این انگشت دستها، من قول میدهم که جامعه درست شود...»[۳۰]
شکنجه در قانون اساسی
هر چند در اصل ۳۸ قانون اساسی آمده است: «هرگونه شکنجه برای گرفتن اقرار و یا کسب اطلاع ممنوع است. اجبار شخص به شهادت، اقرار یا سوگند مجاز نیست و چنین شهادت و اقرار و سوگندی فاقد ارزش و اعتبار است. متخلف از این اصل طبق قانون مجازات میشود.» اما وجود قوانینی به نام «تعزیر» یا «تنبیه» یا «حکم شرعی» در «قانون مجازات اسلامی» بصورت رسمی راه شکنجه را باز گذاشته است:
«ماده۱۳ - حد، به مجازاتی گفته میشود که نوع و میزان و کیفیت آن در شرع تعیین شده است.
ماده۱۴ - قصاص، کیفری است که جانی به آن محکوم میشود و باید با جنایت او برابر باشد.
ماده۱۵ - دیه، مالی است کهاز طرف شارع برای جنایت تعیین شدهاست.
ماده۱۶ - تعزیر، تأدیب و یا عقوبتی است که نوع و مقدار آن در شرع تعیین نشده و به نظر حاکم واگذار شدهاست. از قبیل حبس و جزای نقدی و شلاق که میزان شلاق بایستی از مقدارحد کمتر باشد.
ماده۱۷ - مجازات بازدارنده، تأدیب یا عقوبتی است کهاز طرف حکومت به منظور حفظ نظم و مراعات مصلحت اجتماع در قبال تخلف از مقررات و نظامات حکومتی تعیین میگردد ازقبیل حبس، جزای نقدی، تعطیل محل کسب، لغو پروانه و محرومیت از حقوق اجتماعی و اقامت در نقطه یا نقاط معین و منع از اقامت در نقطه یا نقاط معین و مانند آن.»
و این قوانین جدای از آن است که «رجم» به عنوان یک مجازات نام شکنجه به خود نگرفته است. در قوانین مصوبه قانون اساسی تکلیف اندازه سنگ سنگسار هم مشخص شدهاست: «بزرگی سنگ در رجم نباید به حدی باشد که با اصابت یک یا دو عدد شخص کشته شود همچنین کوچکی آن نباید بهاندازهای باشد که نام سنگ برآن صدق نکند». ماده۲۸۴ باب دوم «قصاص عضو»: «هرگاه شخصی که دارای دو چشم است چشم کسی را که فقط دارای یک چشم است درآورد مجنی علیه میتواند یک چشم جانی را قصاص کند و نصف دیه کامل را هم دریافت نماید، یا از قصاص یک چشم جانی منصرف شود و دیه کامل بگیرد مگر در صورتی که مجنی علیه یک چشم خود را قبلاً در اثر قصاص یا جنایتی کهاستحقاق دیه آن را داشته است از دست داده باشدکه در این مورد میتواند یک چشم جانی را قصاص کند و یا با رضایت جانی نصف دیه کامل دریافت نماید». از این فراتر در تبصره ماده۲۹۰ که مربوط به قصاص «زبان و لب» است آمدهاست: «در صورتی که فرد گویا، زبان فرد لال را قطع کند قصاص جایز نیست و تبدیل به دیه میشود.» ماده۱۸۳ باب هفتم قصاص که به «محاربه و افساد فیالارض» اختصاص دارد محارب و مفسد چنین تعریف شده: «هر کس که برای ایجاد رعب و هراس و سلب آزادی وامنیت مردم دست به اسلحه ببرد محارب و مفسد فیالارض میباشد.» و در تبصره۳ آن نیز تصریح کردهاست: «میان سلاح سرد و سلاح گرم فرقی نیست.»
ماده۱۸۶: «هر گروه یا جمعیت متشکل که در برابر حکومت اسلامی قیام مسلحانه کند مادام که مرکزیت آن باقی است تمام اعضا و هواداران آن، که موضع آن گروه یا جمعیت یا سازمان را میدانند و به نحوی در پیشبرد اهداف آن فعالیت و تلاش مؤثر دارند محاربند اگر چه در شاخهی نظامی شرکت نداشته باشند.» و در تبصره مربوط بهاین ماده تصریح شده: «جبههی متحدی کهاز گروهها و اشخاص مختلف تشکیل شود، در حکم یک واحد است.» ماده۱۹۰ فصل سوم مربوط به «حد محاربه و افساد فیالارض»: «حد محاربه و افساد فیالارض یکی از چهار چیزاست. ۱- قتل ۲- آویختن به دار ۳- اول قطع دست راست و سپس پای چپ ۴- نفی بلد.»
در مادهی بعدی (۱۹۱) انتخاب هریک از مواد چهارگانه بالا را به عهدهی قاضی گذاشته و تأکید کردهاست: «خواه محارب کسی را کشته و مجروح کرده یا مال او را گرفته باشد و خواه هیچ یک از این کارها را انجام ندادهباشد.»
هیئت بررسی شکنجه و نتیجهی آن
بعد از طرح گستردهی موضوع شکنجه در زندانهای نظام جمهوری اسلامی در همان سالهای ابتدای بعد از انقلاب، خمینی دستور تشکیل هیئتی به نام «هیأت بررسی شایعهی شکنجه» برای بررسی شکنجه در زندانها را داد. در پایان این بررسی گزارشی منتشر شد که منکر تمام شکنجههای رایج شدند. در این رابطه محمد جعفری یکی مدیران روزنامهی «انقلاب اسلامی» که در سال ۶۰ دستگیر شده بود گزارشی از ماوقع این هیئت ارائه داد. او در خاطرات خود بعد از آزادی از زندان مینویسد: «هنگامیکه خود من بازداشت شدم و شکنجهی افراد مختلف و انواع آن را مشاهده کردم و حتی افرادی را دیدم که هیأت بررسی شکنجه و شخص آقای محمد منتظری در زندان با آنها صحبت کرده و آثار شکنجهای را که هنوز در بدن آنها وجود داشت، خود دیده بود. با خود گفتم: خدایا این چه روزگاری است و چطور ممکن است که شخصی در یک چنین مصاحبهای به دروغ بگوید: ”در زندانها شکنجه وجود ندارد” و بعد هم ادعای دیانت واسلامیت بکند؟... در زندان افرادی که قبلاً شکنجه شده بودند برایم تعریف کردند که وقتی آقای محمد منتظری به زندان آمد و وضع ما را دید به گریه افتاد و گفت: ”مطمئن باشید که ما بهاین مسأله رسیدگی میکنیم.” وقتی مصاحبهی او از تلویزیون پخش شد و گفت شکنجهای وجود نداشته است هم ترس و هم بهت و حیرت ما را فرا گرفت... من همیشه به دنبال این کار بودم تا این که یک روز در زندان قزلحصار از محمد منتظر (یکی از فرماندهان وقت سپاه) پرسیدم: راستی تو که با محمد منتظری همیشه حشر و نشر داشتی، چه حادثهای اتفاق افتاد و چطور شد که محمد حاضر شد مصاحبه کند و مسألهی شکنجه را که تو خود این جا شاهد آن هستی و خودت هم مزه آن را چشیدهای تکذیب کند؟ محمد منتظر پاسخ داد: ”مدتها بود که به دنبال محمد بودند ولی وی حاضر نشد که بیاید و مصاحبه کند تا سرانجام آقای خمینی به او پیغام داد که برود جماران و وی را ملاقات کند. روزی که محمد پیش آقای خمینی رفت من هم با او بودم. آقای خمینی به محمد گفت: ”برو و در تلویزیون اعلام کن که مسألهی شکنجه شایعهای بیش نبودهاست.” آقای محمد منتظری گفت: ”آقا شکنجه وجود دارد و من خودم افرادی را که شکنجه شدهاند دیدهام.” آقای خمینی گفت: ”فعلاً اعلام کن که شکنجه وجود ندارد و این یک شایعه است حالا ما گرفتار ضدانقلابیون هستیم و انقلاب و اسلام در خطر است بعد کار درست میشود و وقتی حربه از دست ضدانقلاب افتاد و اسلام قدرت پیدا کرد جلو شکنجه نیز گرفته خواهد شد.” و بدین ترتیب آقای خمینی محمد را وادار کرد که بیاید و بگوید شکنجه نیست.»[۳۱]
منابع
- ↑ مطالب این قسمت بطور عمده از مقاله رضا کاظم زاده روانشناس ایرانی مقیم بلژٰیک برداشت شده است
- ↑ این قسمت با اندکی دخل و تصرف از جزوه یی به نام «گفتاری در باره شکنجه و زندان از مجاهدین خلق ایران بهمن 1350» گرفته شده است.
- ↑ فردوسی و گزارش شکنجه در ایران باستان
- ↑ مطالب این قسمت بطور عمده از مقاله رضا کاظم زاده روانشناس ایرانی مقیم بلژٰیک برداشت شده است
- ↑ هنرمند سفاک
- ↑ این قسمت با اندکی دخل و تصرف از جزوه یی به نام «گفتاری در باره شکنجه و زندان از مجاهدین خلق ایران بهمن 1350» گرفته شده است.
- ↑ شکنجه های رایج در زندانهای ساواک
- ↑ آخرین شب شهید بنیانگذار اصغر بدیع زادگان از زبان سردار خیابانی
- ↑ روایتی از مرگ زهرا کاظمی مجید خوشدل سایت عصر نو_۸۴
- ↑ پیشتازان راه آزادی- طاهره حبیبی فرد
- ↑ به یاد مجاهد شهید مریم محمدی بهمن آبادی
- ↑ کتاب قهرمانان در زنجیر صفحه۳۶۸
- ↑ کتاب قهرمانان در زنجیر صفحه۳۳۰
- ↑ کتاب قهرمانان در زنجیر صفحه ۳۳۵
- ↑ کتاب قهرمانان در زنجیر صفحات۳۶۸_۳۷۲
- ↑ کتاب قهرمانان در زنجیرصفحه۶۴
- ↑ نشریه مجاهد شماره ۴۱۵ ، ۲۶ آبان ۱۳۷۷
- ↑ مجاهد شماره ۵۳۹_ ۲۳اسفند۷۹۱۳
- ↑ مجاهد شماره ۵۵۲، ۱۵خرداد۱۳۸۰
- ↑ خمینی در جمع خبرنگاران داخلی و خارجی، صحیفه نور، ج ۵، ص۳۱
- ↑ نامه منتظری به خمینی از کتاب خاطرات منتظری
- ↑ خبرگزاری ایلنا (۹خرداد۸۶)
- ↑ صفحه ۱۱۵ کتاب قهرمانان در زنجیر
- ↑ صفحه۱۰۶ کتاب قهرمانان در زنجیر
- ↑ مصاحبه با روزنامهاطلاعات (اردیبهشت۶۱)
- ↑ صفحه ۲۷۳ قهرمانان در زنجیر
- ↑ سخنرانی خزعلی در مسجد بناها در مشهد ۳۱اردیبهشت۱۳۵۹
- ↑ روزنامة انقلاب اسلامی ۸آذر۵۹
- ↑ نقدی در مصاحبه با تلویزیون نظام، ۸مرداد۷۷
- ↑ مجاهد۳۸۰_ ۱۱اسفند۷۶
- ↑ محمد جعفری جلد اول کتاب خاطرات صفحه ۲۹۹