طاهره طلوع: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۳: | خط ۳: | ||
| عنوان =طاهره طلوع | | عنوان =طاهره طلوع | ||
| نام = | | نام = | ||
| تصویر = | | تصویر =پرونده:۵ طاهره طلوع.JPG | ||
| اندازه تصویر = | | اندازه تصویر = | ||
| عنوان تصویر =تصویر طاهره طلوع | | عنوان تصویر =تصویر طاهره طلوع | ||
خط ۵۲: | خط ۵۲: | ||
}} | }} | ||
'''طاهره طلوع | '''طاهره طلوع بیدختی،''' (زاده ۱۳۳۹خورشیدی در دامغان) معروف به فرمانده سارا، دانشجوی مهندسی راه وساختمان درشهرستان شاهرود بود. طاهره طلوع در دانشگاه با فضای مبارزاتی ضد حکومت [[محمدرضا پهلوی|شاه]] آشنا شد و در انقلاب ضد سلطنتی شرکت کرد. او از سال ۱۳۵۸ فعالیت خود را با جنبش ملی [[سازمان مجاهدین خلق ایران|مجاهدین]] در شاهرود آغاز کرد. طاهره طلوع فعالیتهای خود را در نهادهای دانشجویی و کارمندی بخش اجتماعی مجاهدین در تهران ادامه داد. | ||
با شروع سرکوب رسمی مجاهدین توسط حکومت جمهوری اسلامی و پایانیافتن دوران مبارزات مسالمتآمیز سیاسی، طاهره طلوع نیز به زندگی مخفی روی آورد. او در این دوران مسئولیت دو هسته مقاومت را بر عهده داشت. طاهره طلوع در سال ۱۳۶۱ به خارج از کشور اعزام شد. وی مدتی در دفتر مرکزی اتحادیهی انجمنهای دانشجویان مسلمان در فرانسه فعالیت میکرد و از جمله مسئولان انجمن در کشورهای فرانسه، آلمان، و سوئد بود. | با شروع سرکوب رسمی مجاهدین توسط حکومت جمهوری اسلامی و پایانیافتن دوران مبارزات مسالمتآمیز سیاسی، طاهره طلوع نیز به زندگی مخفی روی آورد. او در این دوران مسئولیت دو هسته مقاومت را بر عهده داشت. طاهره طلوع در سال ۱۳۶۱ به خارج از کشور اعزام شد. وی مدتی در دفتر مرکزی اتحادیهی انجمنهای دانشجویان مسلمان در فرانسه فعالیت میکرد و از جمله مسئولان انجمن در کشورهای فرانسه، آلمان، و سوئد بود. | ||
طااهره طلوع پس از تشکیل ارتش آزادیبخش در سال ۱۳۶۶ به آن پیوست و بعد از مدت کوتاهی به علت صلاحیتهایش از جمله فرماندهان یکانهای آن شد. سرانجام در [[عملیات فروغ جاویدان]] که از طرف ارتش آزادیبخش ملی ایران برای فتح تهران تدارک دیده شده بود جان باخت.<ref>برنامه تلویزیونی زنان خط شکن پخش شده از سیمای آزادی تلویزیون ملی ایران</ref> طاهره طلوع برای فراهم آوردن فرصت عبور برای همرزمان خود به تنهایی در نقطهای مستقر شده و ساعتها جنگید و صدها نفر از نیروهای سپاه پاسداران را متوقف کرد. وقتی نیروهای سپاه | طااهره طلوع پس از تشکیل [[ارتش آزادیبخش ملی ایران]] در سال ۱۳۶۶ به آن پیوست و بعد از مدت کوتاهی به علت صلاحیتهایش از جمله فرماندهان یکانهای آن شد. سرانجام در [[عملیات فروغ جاویدان]] که از طرف ارتش آزادیبخش ملی ایران برای فتح تهران تدارک دیده شده بود جان باخت.<ref>برنامه تلویزیونی زنان خط شکن پخش شده از سیمای آزادی تلویزیون ملی ایران</ref> طاهره طلوع برای فراهم آوردن فرصت عبور برای همرزمان خود به تنهایی در نقطهای مستقر شده و ساعتها جنگید و صدها نفر از نیروهای سپاه پاسداران را متوقف کرد. وقتی نیروهای [[سپاه پاسداران]] تنها با جسد یک زن مواجه شدند، خنجری در قلب او فرو کرده و وی را از صخرهای در همان نقطه در کنار جادهی اسلام آباد- کرمانشاه بصورت واژگون آویزان کردند. | ||
== زندگی و مبارزات طاهره طلوع == | == زندگی و مبارزات طاهره طلوع == | ||
طاهره طلوع در سال ۱۳۶۶ پس از تأسیس ارتش آزادیبخش ملی ایران از اولین زنان مجاهدی بود که به آن پیوست و پس از مدتی به علت صلاحیتهایش در موضع فرمانده گردان قرار گرفت. او در عملیات زیادی علیه رژیم ایران شرکت کرد. آخرین عملیات او فروغ جاویدان بود. عملیاتی که به قصد فتح تهران توسط مجاهدین خلق انجام شد.[[پرونده:طاهره طلوع برفراز صخره ای در گردنه حسن آباد.JPG|جایگزین=طاهر طلوع بر فراز گردنه حسن آباد|بندانگشتی|300x300پیکسل|طاهر طلوع بر فراز گردنه حسن آباد]] | طاهره طلوع در سال ۱۳۶۶ پس از تأسیس ارتش آزادیبخش ملی ایران از اولین زنان مجاهدی بود که به آن پیوست و پس از مدتی به علت صلاحیتهایش در موضع فرمانده گردان قرار گرفت. او در عملیات زیادی علیه رژیم ایران شرکت کرد. آخرین عملیات او فروغ جاویدان بود. عملیاتی که به قصد فتح تهران توسط مجاهدین خلق انجام شد.[[پرونده:طاهره طلوع برفراز صخره ای در گردنه حسن آباد.JPG|جایگزین=طاهر طلوع بر فراز گردنه حسن آباد|بندانگشتی|300x300پیکسل|طاهر طلوع بر فراز گردنه حسن آباد]] | ||
در این عملیات هنگامی که نیروهای سپاه پاسداران در | در این عملیات هنگامی که نیروهای سپاه پاسداران در منطقه قصد پیشروی داشتند طاهره طلوع به تنهایی با یک تیربار نیمه سنگین در مقابل تعداد زیادی از آنها ایستاده و ساعتها آنها را متوقف کرد تا همرزمان او بتوانند از منطقهی خطر خارج شوند. شاهدین صحنه گزارش میکنند که تصور میشد تعداد زیادی نیرو در آن نقطه وجود دارد و حتی پس از خاموش شدن آتش تیربار تا مدتی هیچکس به موضع شلیک او نزدیک نمیشد. هنگامی که پاسداران در آن موضع تنها با جسد بی جان یک زن مواجه شدند به تلافیجویی خنجری بر قلب او فرو کرده و طاهره طلوع را بصورت واژگون از درختی بر فرازصخرهای در کنار جاده اصلی اسلام آباد- کرمانشاه آویختند. | ||
== شرحی بر عکس طاهره طلوع == | == شرحی بر عکس طاهره طلوع == | ||
پیکر طاهره طلوع تا روزها | پیکر طاهره طلوع تا روزها از همان صخره آویزان بود و در معرض دید مردم منطقه قرار داشت. یکی از شاهدین این صحنه که پس از عملیات فروغ جاویدان قصد پیوستن به سازمان مجاهدین خلق ایران را داشت پیش از پیوستن از این صحنه عکس گرفته و آنرا به مجاهدین رساند. <ref name=":0">[https://blog.mojahedin.org/i/%D8%AF%D8%B1%D8%AE%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%A7%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D9%85%DB%8C%D9%85%DB%8C%D8%B1%D9%86%D8%AF وبلاگ سازمان مجاهدین خلق ایران مقاله درخت ها ایستاده می میرند]</ref> نام او علیمحمد صفریان بود. | ||
علیمحمد صفریان به همراه دوستش جهانگیر، دو روز بعد از عقبنشینی ارتش آزادیبخش از تنگهی چهارزبر و گردنهی حسنآباد، به صورت مخفیانه به آن منطقهی عملیاتی میروند. هدف آنها به چنگ آوردن سلاح و مهمات باقیمانده در صحنههای نبرد بوده است. رژیم تا آن تاریخ ۷مرداد۶۷ حتی جنازهی پاسداران را نیز گردآوری نکرده بود تا با نشان دادن آنها در کنار اجساد رزمندگان ارتش آزادیبخش، وانمود کند که تلفات سهمگینی به مجاهدین وارد نموده و آنان را کمرشکن کرده است. در تنگهی چهارزبر نیز خودروها و ادوات مورد اصابت قرارگرفتهی خود را همراه با ماشینها و جنگافزارهای سوختهی مجاهدین نمایش داد. | |||
مشاهدات علیمحمد و جهانگیر نشان میدهد که پاسداران اعمال غیرانسانی بسیاری در حق اجساد زنان مجاهد خلق انجام | مشاهدات علیمحمد و جهانگیر نشان میدهد که پاسداران اعمال غیرانسانی بسیاری در حق اجساد زنان مجاهد خلق انجام دادند. از جمله آنها شلیک با آر. پی. جی به اجساد یک نمونهی کوچک آن است. عوامل حکومتی با نشان دادن بطریهای پلاستیکی آب زلال به مردم گفتهاند مجاهدین مست کرده وارد عملیات شده بودند! | ||
علیمحمد صفریان و جهانگیر در گردنهی حسنآباد با جسد از پا آویخته شدهی طاهره طلوع مواجه میشوند و با دوربین ارزان قیمتی که به همراه داشتهاند، از این صحنه عکس میگیرند. | |||
علیمحمد صفری ۳ سال بعد، در عملیات مروارید ارتش آزادیبخش جان باخت. او هنگام پیوستن به ارتش آزادیبخش ملی ایران ۱۸ساله بود<ref name=":0" />. | |||
== خاطرات دوستان طاهره طلوع == | == خاطرات دوستان طاهره طلوع == | ||
خط ۷۶: | خط ۷۶: | ||
=== خاطره سعیده شاهرخی === | === خاطره سعیده شاهرخی === | ||
[[پرونده:علی محمد صفری.JPG|جایگزین=علی محمد صفری|بندانگشتی|علی محمد صفری]] | [[پرونده:علی محمد صفری.JPG|جایگزین=علی محمد صفری|بندانگشتی|علی محمد صفری]] | ||
سعیده شاهرخی از دوستان طاهره طلوع در مورد او | سعیده شاهرخی از دوستان طاهره طلوع در مورد او میگوید:<blockquote>«قبل از سال ۶۳ درانجمن فرانسه مدتی با فرمانده سارا (طاهره طلوع ) بودم او از انجمن دانشجویی آلمان به دلیل توانمندیهای بسیار بالایی که داشت به فرانسه منتقل شد و در انجمن فرانسه مشغول به کار شد. در متانت واستواری نمونه بود همیشه عنصری قابل اتکا و خاکی بود و بسیار پرکار ومسئولیتپذیر آنقدر بدون ذرهای وقفه و استراحت پشت سر هم و شبانه روزی کار میکرد که چشمان پرمهرش قرمز میشد و من همیشه باید با اصرار از او میخواستم برود استراحت کند.»</blockquote> | ||
=== خاطره آرمان جم === | === خاطره آرمان جم === | ||
آرمان جم از دیگر همراهان طاهره طلوع در فرانسه درباره او | آرمان جم از دیگر همراهان طاهره طلوع در فرانسه درباره او مینویسد:<blockquote>«مدتی خواهر سارا (طاهره طلوع بیدختی) به عنوان معاون انجمن فرانسه به نزدمان آمده بود. خواهری با متانت و آرامشی عجیب و لبخندی صمیمانه که نشان از یگانگی و رهایی درونی وی داشت، هرکس که با او آشنا میشد در همان نگاه اول نمیتوانست شیفته شخصیت والا و انقلابیاش نشود. بسیار صمیمی و دوست داشتنی بود، با آمدن او به انجمن احساس پشتگرمی میکردم . در ساختمان انجمن میبایست یکسری اتاق اضافه میکردیم. در آن زمان او معاون انجمن بود. یادم هست در حال کار گچکاری بودم که دیدم با یک استانبولی گچ که درست کرده با همان لبخند همیشگی روی سرش گذاشته و وارد اتاق شده و پشتیبان سایرین برای انجام کار شده است، حضور وی با لبخند صمیمیاش به همه انرژی میداد.»</blockquote> | ||
=== خاطره پروانه پوراقبال === | === خاطره پروانه پوراقبال === | ||
پروانه | پروانه پوراقبال از همراهان طاهره طلوع در نبرد تنگه چارزبر میگوید:<blockquote>«در سال ۶۶ من در تیپ خواهران بودم که سارا (طاهره طلوع بیدختی) فرمانده دسته ما بود. اولینبار بود که او را میدیدم، خواهری بسیار جدی با آرامش بالا و سختکوش بود. هر وقت به او نگاه میکردم احساس میکردم مثل یک کوه استوار و مستحکم و در عین حال خیلی با آرامش و طمانینه است. او زیاد حرف نمیزد ولی در هر نگاه و در هر رابطهای با او احساس میکردم که خیلی به وی نزدیکم. گویی سالهاست که او را میشناسم . بعد از مدت کوتاهی سارا فرمانده گردان ما شد. درکارها ودر حل تضادهایی که با آنها مواجه میشدیم نقش ویژهای درکمک به ما داشت. خودش اولین نفری بود که وارد کارها میشد و به تک به تک ما کمک میکرد و همراهمان بود. ما با سارا در عملیات آفتاب شرکت کردیم و فوقالعاده خوشحال بودیم. | ||
سارا به رغم کار فشرده آموزش و هماهنگیها که از صبح تا شب داشت تا نیمه های شب بیدار میماند، بعضا که شبها نگهبان بودم، میدیدم که لامپ اطاقش روشن است. به او میگفتم که نمیشود! تو تمام روز در فعالیت و کار هستی ولی شب هم استراحت نمیکنی. او هم چنان لبخند میزد و میگفت توان انسان خیلی بالاتر از این حرفهاست، سارا بسیار سختکوش و منظم بود. | |||
در عملیات فروغ سارا فرمانده گردان ما بود، خیلی قاطع و با استحکام فرماندهی را انجام میداد، وقتی تیپهای جلودار در تنگه چهارزبر با دشمن درگیر شدند به گردان ما ماموریت داده شد که روی یال اول سمت چپ مستقر شویم، برای رفتن به این یال بایستی از جاده اصلی که از وسط تنگه عبور میکرد رد میشدیم، دشمن که روی یالهای بعدی بود مستقیم روی این قسمت دید و تیر داشت و عبور از آن کار سختی بود و صفیر تیرها را میشنیدیم. سارا میبایست کل گردانش را از آنجا عبور میداد، خودش ایستاد کنار جاده و تیم به تیم وسایلمان را سبک کرد. آرایش ما را طوری چید که جاده را با سرعت تمام عبور کنیم، تک به تک ما را از جاده عبور داده و به بالای یال سمت چپ که رسیدیم ما را در مواضعمان مستقر کرد. در تمام لحظات من از استحکام و طمانینه و آرامشی که سارا داشت، قوت قلب میگرفتم. سارا در صحنه جنگ خیلی شجاع و متهور بود. ما در بالای یال در حال تبادل آتش با دشمنی بودیم که در یالهای دیگر مستقر بود و درهمین حال هواپیماهای رژیم مستمرا برای بمباران ما میآمدند. هواپیماها در ارتفاع خیلی پایین حرکت میکردند، ولی سارا با شجاعت و قدرت صحنه را هدایت میکرد. من بعد از تک دوم که از کل گردانمان جدا افتادم، سارا را ندیدم. ولی مستمرا صدایش را از بیسیم میشنیدم که میخروشید. دلم میخواست میرفتم جایی که او هست ولی دیگر او را ندیدم. | |||
روز پنجشنبه حوالی ظهر که نیروهایمان در حال عقبنشینی بودند، رویا درودی که او هم در واحد ما بود و با هم در گردان تحت فرماندهی سارا بودیم؛ سارا را دیده بود، سارا در حال جمعآوری نیروهایمان و فرستادن آنها به عقب بود، رویا که خودش مجروح بود و تیر به پایش خورده بود، سارا را که دیده بود خیلی خوشحال شده بود و او را در آغوش کشیده بود و گفته بود سارا چقدر خوشحالم که تو را زنده میبینم و به او خبر شهادت ناهید صراف که معاون تیپ ما بود و خواهری مثل خود سارا بود را داده بود. سارا گفته بود یک چیز مهم است آنهم این که سازمان هست. ما دیگر از سارا اطلاعی نداشتیم تا این که برادری در داخل کشور که بعد از عملیات فروغ از تنگه چهارزبر عبور میکرده صحنه آویزان کردن پیکر سارا از یک درخت در بالای تنگه توسط پاسداران رژیم و درحالیکه دشنهای در قلبش فرو کرده بودند را دیده بود و از آن صحنه، عکس گرفته بود و بعد از پیوستن به سازمان آن عکس را برایمان آورد و فهمیدیم که سارا در مقابل دشمن چقدر جنگیده است. </blockquote> | |||
== شعری درباره طاهره طلوع == | == شعری درباره طاهره طلوع == | ||
به یاد طاهره طلوع ( فرمانده سارا ) - | به یاد طاهره طلوع ( فرمانده سارا ) - |
نسخهٔ کنونی تا ۲۵ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۵:۳۴
طاهره طلوع | |
---|---|
تصویر طاهره طلوع | |
زادروز | ۱۳۳۹ دامغان |
درگذشت | ۶ مرداد ۱۳۶۷ گردنه حسن آباد |
ملیت | ایرانی |
تابعیت | ایرانی |
تحصیلات | دانشجوی مهندسی راه و ساختمان |
از دانشگاه | دانشکده شاهرود |
نقشهای برجسته | از فرماندهان عملیات فروغ جاویدان |
تأثیرپذیرفتگان | اعضاء وهواداران سازمان مجاهدین خلق ایران |
حزب سیاسی | سازمان مجاهدین خلق ایران |
دین | اسلام-شیعه |
طاهره طلوع بیدختی، (زاده ۱۳۳۹خورشیدی در دامغان) معروف به فرمانده سارا، دانشجوی مهندسی راه وساختمان درشهرستان شاهرود بود. طاهره طلوع در دانشگاه با فضای مبارزاتی ضد حکومت شاه آشنا شد و در انقلاب ضد سلطنتی شرکت کرد. او از سال ۱۳۵۸ فعالیت خود را با جنبش ملی مجاهدین در شاهرود آغاز کرد. طاهره طلوع فعالیتهای خود را در نهادهای دانشجویی و کارمندی بخش اجتماعی مجاهدین در تهران ادامه داد.
با شروع سرکوب رسمی مجاهدین توسط حکومت جمهوری اسلامی و پایانیافتن دوران مبارزات مسالمتآمیز سیاسی، طاهره طلوع نیز به زندگی مخفی روی آورد. او در این دوران مسئولیت دو هسته مقاومت را بر عهده داشت. طاهره طلوع در سال ۱۳۶۱ به خارج از کشور اعزام شد. وی مدتی در دفتر مرکزی اتحادیهی انجمنهای دانشجویان مسلمان در فرانسه فعالیت میکرد و از جمله مسئولان انجمن در کشورهای فرانسه، آلمان، و سوئد بود.
طااهره طلوع پس از تشکیل ارتش آزادیبخش ملی ایران در سال ۱۳۶۶ به آن پیوست و بعد از مدت کوتاهی به علت صلاحیتهایش از جمله فرماندهان یکانهای آن شد. سرانجام در عملیات فروغ جاویدان که از طرف ارتش آزادیبخش ملی ایران برای فتح تهران تدارک دیده شده بود جان باخت.[۱] طاهره طلوع برای فراهم آوردن فرصت عبور برای همرزمان خود به تنهایی در نقطهای مستقر شده و ساعتها جنگید و صدها نفر از نیروهای سپاه پاسداران را متوقف کرد. وقتی نیروهای سپاه پاسداران تنها با جسد یک زن مواجه شدند، خنجری در قلب او فرو کرده و وی را از صخرهای در همان نقطه در کنار جادهی اسلام آباد- کرمانشاه بصورت واژگون آویزان کردند.
زندگی و مبارزات طاهره طلوع
طاهره طلوع در سال ۱۳۶۶ پس از تأسیس ارتش آزادیبخش ملی ایران از اولین زنان مجاهدی بود که به آن پیوست و پس از مدتی به علت صلاحیتهایش در موضع فرمانده گردان قرار گرفت. او در عملیات زیادی علیه رژیم ایران شرکت کرد. آخرین عملیات او فروغ جاویدان بود. عملیاتی که به قصد فتح تهران توسط مجاهدین خلق انجام شد.
در این عملیات هنگامی که نیروهای سپاه پاسداران در منطقه قصد پیشروی داشتند طاهره طلوع به تنهایی با یک تیربار نیمه سنگین در مقابل تعداد زیادی از آنها ایستاده و ساعتها آنها را متوقف کرد تا همرزمان او بتوانند از منطقهی خطر خارج شوند. شاهدین صحنه گزارش میکنند که تصور میشد تعداد زیادی نیرو در آن نقطه وجود دارد و حتی پس از خاموش شدن آتش تیربار تا مدتی هیچکس به موضع شلیک او نزدیک نمیشد. هنگامی که پاسداران در آن موضع تنها با جسد بی جان یک زن مواجه شدند به تلافیجویی خنجری بر قلب او فرو کرده و طاهره طلوع را بصورت واژگون از درختی بر فرازصخرهای در کنار جاده اصلی اسلام آباد- کرمانشاه آویختند.
شرحی بر عکس طاهره طلوع
پیکر طاهره طلوع تا روزها از همان صخره آویزان بود و در معرض دید مردم منطقه قرار داشت. یکی از شاهدین این صحنه که پس از عملیات فروغ جاویدان قصد پیوستن به سازمان مجاهدین خلق ایران را داشت پیش از پیوستن از این صحنه عکس گرفته و آنرا به مجاهدین رساند. [۲] نام او علیمحمد صفریان بود.
علیمحمد صفریان به همراه دوستش جهانگیر، دو روز بعد از عقبنشینی ارتش آزادیبخش از تنگهی چهارزبر و گردنهی حسنآباد، به صورت مخفیانه به آن منطقهی عملیاتی میروند. هدف آنها به چنگ آوردن سلاح و مهمات باقیمانده در صحنههای نبرد بوده است. رژیم تا آن تاریخ ۷مرداد۶۷ حتی جنازهی پاسداران را نیز گردآوری نکرده بود تا با نشان دادن آنها در کنار اجساد رزمندگان ارتش آزادیبخش، وانمود کند که تلفات سهمگینی به مجاهدین وارد نموده و آنان را کمرشکن کرده است. در تنگهی چهارزبر نیز خودروها و ادوات مورد اصابت قرارگرفتهی خود را همراه با ماشینها و جنگافزارهای سوختهی مجاهدین نمایش داد.
مشاهدات علیمحمد و جهانگیر نشان میدهد که پاسداران اعمال غیرانسانی بسیاری در حق اجساد زنان مجاهد خلق انجام دادند. از جمله آنها شلیک با آر. پی. جی به اجساد یک نمونهی کوچک آن است. عوامل حکومتی با نشان دادن بطریهای پلاستیکی آب زلال به مردم گفتهاند مجاهدین مست کرده وارد عملیات شده بودند!
علیمحمد صفریان و جهانگیر در گردنهی حسنآباد با جسد از پا آویخته شدهی طاهره طلوع مواجه میشوند و با دوربین ارزان قیمتی که به همراه داشتهاند، از این صحنه عکس میگیرند.
علیمحمد صفری ۳ سال بعد، در عملیات مروارید ارتش آزادیبخش جان باخت. او هنگام پیوستن به ارتش آزادیبخش ملی ایران ۱۸ساله بود[۲].
خاطرات دوستان طاهره طلوع
خاطره سعیده شاهرخی
سعیده شاهرخی از دوستان طاهره طلوع در مورد او میگوید:
«قبل از سال ۶۳ درانجمن فرانسه مدتی با فرمانده سارا (طاهره طلوع ) بودم او از انجمن دانشجویی آلمان به دلیل توانمندیهای بسیار بالایی که داشت به فرانسه منتقل شد و در انجمن فرانسه مشغول به کار شد. در متانت واستواری نمونه بود همیشه عنصری قابل اتکا و خاکی بود و بسیار پرکار ومسئولیتپذیر آنقدر بدون ذرهای وقفه و استراحت پشت سر هم و شبانه روزی کار میکرد که چشمان پرمهرش قرمز میشد و من همیشه باید با اصرار از او میخواستم برود استراحت کند.»
خاطره آرمان جم
آرمان جم از دیگر همراهان طاهره طلوع در فرانسه درباره او مینویسد:
«مدتی خواهر سارا (طاهره طلوع بیدختی) به عنوان معاون انجمن فرانسه به نزدمان آمده بود. خواهری با متانت و آرامشی عجیب و لبخندی صمیمانه که نشان از یگانگی و رهایی درونی وی داشت، هرکس که با او آشنا میشد در همان نگاه اول نمیتوانست شیفته شخصیت والا و انقلابیاش نشود. بسیار صمیمی و دوست داشتنی بود، با آمدن او به انجمن احساس پشتگرمی میکردم . در ساختمان انجمن میبایست یکسری اتاق اضافه میکردیم. در آن زمان او معاون انجمن بود. یادم هست در حال کار گچکاری بودم که دیدم با یک استانبولی گچ که درست کرده با همان لبخند همیشگی روی سرش گذاشته و وارد اتاق شده و پشتیبان سایرین برای انجام کار شده است، حضور وی با لبخند صمیمیاش به همه انرژی میداد.»
خاطره پروانه پوراقبال
پروانه پوراقبال از همراهان طاهره طلوع در نبرد تنگه چارزبر میگوید:
«در سال ۶۶ من در تیپ خواهران بودم که سارا (طاهره طلوع بیدختی) فرمانده دسته ما بود. اولینبار بود که او را میدیدم، خواهری بسیار جدی با آرامش بالا و سختکوش بود. هر وقت به او نگاه میکردم احساس میکردم مثل یک کوه استوار و مستحکم و در عین حال خیلی با آرامش و طمانینه است. او زیاد حرف نمیزد ولی در هر نگاه و در هر رابطهای با او احساس میکردم که خیلی به وی نزدیکم. گویی سالهاست که او را میشناسم . بعد از مدت کوتاهی سارا فرمانده گردان ما شد. درکارها ودر حل تضادهایی که با آنها مواجه میشدیم نقش ویژهای درکمک به ما داشت. خودش اولین نفری بود که وارد کارها میشد و به تک به تک ما کمک میکرد و همراهمان بود. ما با سارا در عملیات آفتاب شرکت کردیم و فوقالعاده خوشحال بودیم.
سارا به رغم کار فشرده آموزش و هماهنگیها که از صبح تا شب داشت تا نیمه های شب بیدار میماند، بعضا که شبها نگهبان بودم، میدیدم که لامپ اطاقش روشن است. به او میگفتم که نمیشود! تو تمام روز در فعالیت و کار هستی ولی شب هم استراحت نمیکنی. او هم چنان لبخند میزد و میگفت توان انسان خیلی بالاتر از این حرفهاست، سارا بسیار سختکوش و منظم بود.
در عملیات فروغ سارا فرمانده گردان ما بود، خیلی قاطع و با استحکام فرماندهی را انجام میداد، وقتی تیپهای جلودار در تنگه چهارزبر با دشمن درگیر شدند به گردان ما ماموریت داده شد که روی یال اول سمت چپ مستقر شویم، برای رفتن به این یال بایستی از جاده اصلی که از وسط تنگه عبور میکرد رد میشدیم، دشمن که روی یالهای بعدی بود مستقیم روی این قسمت دید و تیر داشت و عبور از آن کار سختی بود و صفیر تیرها را میشنیدیم. سارا میبایست کل گردانش را از آنجا عبور میداد، خودش ایستاد کنار جاده و تیم به تیم وسایلمان را سبک کرد. آرایش ما را طوری چید که جاده را با سرعت تمام عبور کنیم، تک به تک ما را از جاده عبور داده و به بالای یال سمت چپ که رسیدیم ما را در مواضعمان مستقر کرد. در تمام لحظات من از استحکام و طمانینه و آرامشی که سارا داشت، قوت قلب میگرفتم. سارا در صحنه جنگ خیلی شجاع و متهور بود. ما در بالای یال در حال تبادل آتش با دشمنی بودیم که در یالهای دیگر مستقر بود و درهمین حال هواپیماهای رژیم مستمرا برای بمباران ما میآمدند. هواپیماها در ارتفاع خیلی پایین حرکت میکردند، ولی سارا با شجاعت و قدرت صحنه را هدایت میکرد. من بعد از تک دوم که از کل گردانمان جدا افتادم، سارا را ندیدم. ولی مستمرا صدایش را از بیسیم میشنیدم که میخروشید. دلم میخواست میرفتم جایی که او هست ولی دیگر او را ندیدم.
روز پنجشنبه حوالی ظهر که نیروهایمان در حال عقبنشینی بودند، رویا درودی که او هم در واحد ما بود و با هم در گردان تحت فرماندهی سارا بودیم؛ سارا را دیده بود، سارا در حال جمعآوری نیروهایمان و فرستادن آنها به عقب بود، رویا که خودش مجروح بود و تیر به پایش خورده بود، سارا را که دیده بود خیلی خوشحال شده بود و او را در آغوش کشیده بود و گفته بود سارا چقدر خوشحالم که تو را زنده میبینم و به او خبر شهادت ناهید صراف که معاون تیپ ما بود و خواهری مثل خود سارا بود را داده بود. سارا گفته بود یک چیز مهم است آنهم این که سازمان هست. ما دیگر از سارا اطلاعی نداشتیم تا این که برادری در داخل کشور که بعد از عملیات فروغ از تنگه چهارزبر عبور میکرده صحنه آویزان کردن پیکر سارا از یک درخت در بالای تنگه توسط پاسداران رژیم و درحالیکه دشنهای در قلبش فرو کرده بودند را دیده بود و از آن صحنه، عکس گرفته بود و بعد از پیوستن به سازمان آن عکس را برایمان آورد و فهمیدیم که سارا در مقابل دشمن چقدر جنگیده است.
شعری درباره طاهره طلوع
به یاد طاهره طلوع ( فرمانده سارا ) -
م. وحیدی (م. صبح)
«طلوع سرخ»
بادی که در حصار ابر تیرة مست،
با خنجری تشنه از دشت گداخته گذشت،
برگی از خون و جنون رقم زد،
که زمین در هق هق خویش،
به سوک نشست.
بر گلوگاه فصلها،
خشمی رویید، و قساوتی،
که زمان، در تملک خود، بی هیچ هیاهو،
بر آن گام نهاد و گذر کرد،
و ناگاه،
از ارتفاع واقعه،
-بی آن که خود بخواهد-
بر خاک افتاد.
ای دفتر پرشده از تلخی غربت صداها!
چگونه تباهی زخمهای مرا،
در هر طلوع،
بر یال صخرهها،
به اجابت مینشینی،
وقتی میان حقیقت و الماس،
و اعتماد دستهای عاشقت،
قلندروار به نیایش ایستادهام،
در آیینهیی که تو را میشناسد،
و چشمانی پرداخته از بلوغ آفتاب و تفنگ،
پاکترین سرودهایم را،
در دشتی از شقایق و شبنم،
میسرایم،
و آواز تنهایی تو را،
با خود،
به دیار تناور صداها میبرم.
منابع
- ↑ برنامه تلویزیونی زنان خط شکن پخش شده از سیمای آزادی تلویزیون ملی ایران
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ وبلاگ سازمان مجاهدین خلق ایران مقاله درخت ها ایستاده می میرند