۷٬۳۴۸
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۰: | خط ۳۰: | ||
اعظم حاج حیدری در کتاب خاطرات زندان، با نام «بهای انسان بودن» در مورد معصومه عضدانلو نوشته است:<blockquote>«...در سلول خوابیده بودم و از درد به خودم می پیچیدم و باخودم حرف می زدم و با خدا راز و نیاز و شکایت می کردم. ناگهان از دیوار پهلویی صدایی به گوشم رسید. کمی مورس بلد بودم، پرسیدم تو کی هستی؟ گفت معصومه! پرسید داری چکار می کنی؟ گفتم هیچی! داشتم از این جلادها به خدا شکایت می کردم و غر می زدم چون کسی را پیدا نکردم که با او حرف بزنم. او جواب داد: مجاهد که نباید غر بزند، راهی است که خودمان انتخاب کرده ایم. سکوت کردم و از واکنش خودم به خاطر برخورد زبونانه با آن چه که ابزار آخوندها برای درهم شکستن زن است، خجالت کشیدم. همان چند کلمه این خواهر خیلی روی من تأثیر گذاشت و از او درس مقاومت و صبوری گرفتم. بعداً هر چه مورس زدم دیگر جواب نیامد. حتماً او را به بازجویی برده بودند، چون بعداً دیگر هیچ صدایی از سلول او نشنیدم. بعداً که به بند رفتم و از بچه ها سئوال کردم که معصومه با این مشخصات کی بود؟ گفتند او معصومه عضدانلو بوده است. | اعظم حاج حیدری در کتاب خاطرات زندان، با نام «بهای انسان بودن» در مورد معصومه عضدانلو نوشته است:<blockquote>«...در سلول خوابیده بودم و از درد به خودم می پیچیدم و باخودم حرف می زدم و با خدا راز و نیاز و شکایت می کردم. ناگهان از دیوار پهلویی صدایی به گوشم رسید. کمی مورس بلد بودم، پرسیدم تو کی هستی؟ گفت معصومه! پرسید داری چکار می کنی؟ گفتم هیچی! داشتم از این جلادها به خدا شکایت می کردم و غر می زدم چون کسی را پیدا نکردم که با او حرف بزنم. او جواب داد: مجاهد که نباید غر بزند، راهی است که خودمان انتخاب کرده ایم. سکوت کردم و از واکنش خودم به خاطر برخورد زبونانه با آن چه که ابزار آخوندها برای درهم شکستن زن است، خجالت کشیدم. همان چند کلمه این خواهر خیلی روی من تأثیر گذاشت و از او درس مقاومت و صبوری گرفتم. بعداً هر چه مورس زدم دیگر جواب نیامد. حتماً او را به بازجویی برده بودند، چون بعداً دیگر هیچ صدایی از سلول او نشنیدم. بعداً که به بند رفتم و از بچه ها سئوال کردم که معصومه با این مشخصات کی بود؟ گفتند او معصومه عضدانلو بوده است. | ||
معصومه روز ۱۳ فروردین سال ۱۳۶۱ پس از چندین ساعت مقاومت در برابر تهاجم مسلحانه پاسداران به پایگاه محل اقامتش در تهران در حالی که تیر خورده و به حالت بی هوشی افتاده بوده، دستگیر شده بود. رژیم ابتدا اعلام کرده بود که معصومه طی درگیری کشته شده ولی از همان ابتدا او را زیر شکنجه برده بودند. در حالی که از گردن، فک و دست مورد اصابت ۴ گلوله قرار گرفته بود، پس از مدتی دیگر قادر به راه رفتن روی پایش نبوده و صحبت کردن و غذا خوردن هم برایش سخت شده بود. در گزارشی که فتانه عوض پور از مشاهداتش در مورد معصومه نوشته و من در اسناد واحد تحقیق شهیدان با آن مواجه شده بودم از جمله آمده است که: «معصومه موقع دستگیری به شدت زخمی شده بود. شهید ناهید ایزد خواه کرمانی که خواهر همسر معصومه بود و در سلول انفرادی بند ۲۰۹ پیش معصومه رفته بود، می گفت قیافه معصومه چنان تغییر کرده بود که ابتدا او را نشناختم. در اواخر خرداد یا اوایل تیرماه ۶۱ بر اثر اشتباهی که پاسداران کرده بودند، معصومه را به جای بند ۲۰۹ به بند ۲۴۶ فرستادند. معصومه را به اتاق ۳ برده بودند و در آنجا شهید زری ناهید پور از دانشجویان دانشگاه علم و صنعت، که از دوران دانشگاه با معصومه خیلی نزدیک بوده، سراغش رفته و برخی جزئیات را از او پرسیده بود. معصومه گفته بود: آدرس خواهرم «مریم»، را می خواهند و مهم ترین اطلاعاتی که به خاطرش تحت فشار هستم. آنها می دانند که من می دانم و من هم تا به آخر ایستاده ام و نخواهم گفت. | معصومه روز ۱۳ فروردین سال ۱۳۶۱ پس از چندین ساعت مقاومت در برابر تهاجم مسلحانه پاسداران به پایگاه محل اقامتش در تهران در حالی که تیر خورده و به حالت بی هوشی افتاده بوده، دستگیر شده بود. رژیم ابتدا اعلام کرده بود که معصومه طی درگیری کشته شده ولی از همان ابتدا او را زیر شکنجه برده بودند. در حالی که از گردن، فک و دست مورد اصابت ۴ گلوله قرار گرفته بود، پس از مدتی دیگر قادر به راه رفتن روی پایش نبوده و صحبت کردن و غذا خوردن هم برایش سخت شده بود. در گزارشی که فتانه عوض پور از مشاهداتش در مورد معصومه نوشته و من در اسناد واحد تحقیق شهیدان با آن مواجه شده بودم از جمله آمده است که: «معصومه موقع دستگیری به شدت زخمی شده بود. شهید ناهید ایزد خواه کرمانی که خواهر همسر معصومه بود و در سلول انفرادی بند ۲۰۹ پیش معصومه رفته بود، می گفت قیافه معصومه چنان تغییر کرده بود که ابتدا او را نشناختم. در اواخر خرداد یا اوایل تیرماه ۶۱ بر اثر اشتباهی که پاسداران کرده بودند، معصومه را به جای بند ۲۰۹ به بند ۲۴۶ فرستادند. معصومه را به اتاق ۳ برده بودند و در آنجا شهید زری ناهید پور از دانشجویان دانشگاه علم و صنعت، که از دوران دانشگاه با معصومه خیلی نزدیک بوده، سراغش رفته و برخی جزئیات را از او پرسیده بود. معصومه گفته بود: آدرس خواهرم «مریم»، را می خواهند و مهم ترین اطلاعاتی که به خاطرش تحت فشار هستم. آنها می دانند که من می دانم و من هم تا به آخر ایستاده ام و نخواهم گفت. | ||
تا روزی که معصومه را به بند ۲۴۶ نیاورده بودند و زری با او صحبت نکرده بود، همه تصور می کردند معصومه شهید شده است. پاسداران به سرعت متوجه اشتباهشان شدند و معصومه را به ۲۰۹ برگرداندند».<ref>کتاب بهای انسان بودن - صفحه ۹۴ - نوشته اعظم حاج حیدری</ref></blockquote>همچنین هنگامه حاج حسن، در کتاب خاطرات زندان، با نام (چشم در چشم هیولا) در مورد معصومهعضدانلو نوشته است:<blockquote>«... بعداً که با ناهید ایزد خواه کرمانی آشناتر شدیم، برایم گفت او خواهر «مسعود ایزد خواه»، «همسر معصومه عضدانلو» بود. برادرش «مسعود» در جریان مقاومت در برابر پاسداران شهید شده بود و معصومه که بار دار بود از ناحیه فک و صورت مجروح و دستگیر شده بود. همه آنها را به بند ۲۰۹ منتقل کرده و زیر شکنجه برده بودند، پاهای ناهید را همان جا با ضربات کابل متلاشی کرده بودند... او تعریف کرد دردناک ترین صحنه برایم هنگامی بود که مرا بالای سر معصومه بردند. معصومه تنها و بی هوش در حالی که فکش متلاشی شده بود کف سلول افتاده بود، بدون برخورداری از هیچ گونه امکان و یا کمترین رسیدگی پزشکی و حتی صنفی؛ بوی خون و عفونت سلول را پر کرده بود. بازجوی کثیف با بی رحمی تمام لگدی به فک زخمی معصومه زد و او فقط توانست ناله ای بکند. معصومه حتی نمی توانست تکان بخورد. وقتی ناهید اینها را تعریف می کرد، اشکایش جاری می شد و سرش را تکان می داد و نیز با او گریه می کردیم. سر انجام معصومه قهرمان را همان طور مجروح و نیمه جان، اعدام کردند».<ref>کتاب چشم در چشم هیولا صفحه ۹۶، نوشتهی هنگامه حاج حسن</ref></blockquote> | تا روزی که معصومه را به بند ۲۴۶ نیاورده بودند و زری با او صحبت نکرده بود، همه تصور می کردند معصومه شهید شده است. پاسداران به سرعت متوجه اشتباهشان شدند و معصومه را به ۲۰۹ برگرداندند».<ref>کتاب بهای انسان بودن - صفحه ۹۴ - نوشته اعظم حاج حیدری</ref></blockquote>همچنین هنگامه حاج حسن، در کتاب خاطرات زندان، با نام (چشم در چشم هیولا) در مورد معصومهعضدانلو نوشته است:<blockquote>«... بعداً که با ناهید ایزد خواه کرمانی آشناتر شدیم، برایم گفت او خواهر «مسعود ایزد خواه»، «همسر معصومه عضدانلو» بود. برادرش «مسعود» در جریان مقاومت در برابر پاسداران شهید شده بود و معصومه که بار دار بود از ناحیه فک و صورت مجروح و دستگیر شده بود. همه آنها را به بند ۲۰۹ منتقل کرده و زیر شکنجه برده بودند، پاهای ناهید را همان جا با ضربات کابل متلاشی کرده بودند... او تعریف کرد دردناک ترین صحنه برایم هنگامی بود که مرا بالای سر معصومه بردند. معصومه تنها و بی هوش در حالی که فکش متلاشی شده بود کف سلول افتاده بود، بدون برخورداری از هیچ گونه امکان و یا کمترین رسیدگی پزشکی و حتی صنفی؛ بوی خون و عفونت سلول را پر کرده بود. بازجوی کثیف با بی رحمی تمام لگدی به فک زخمی معصومه زد و او فقط توانست ناله ای بکند. معصومه حتی نمی توانست تکان بخورد. وقتی ناهید اینها را تعریف می کرد، اشکایش جاری می شد و سرش را تکان می داد و نیز با او گریه می کردیم. سر انجام معصومه قهرمان را همان طور مجروح و نیمه جان، اعدام کردند».<ref>کتاب چشم در چشم هیولا صفحه ۹۶، نوشتهی هنگامه حاج حسن</ref></blockquote> | ||