کاربر:Safa/صفحه تمرین5: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۸: خط ۱۸:
}}
}}


معصومه عضدانلو ( زاده‌ی تهران ۱۳۳۸- درگذشته ۱۳۶۱) در سال اول دبیرستان با رهنمودهای خواهر و برادرش که از او بزرگتر بودند به مطالعه کتابهای مختلف پرداخت و با مسائل سیاسی – اجتماعی آشنا شد و از همان زمان فعالیتهای سیاسی خود را آغاز کرد. برادرش حسین عضدانلو که عضو سازمان مجاهدین خلق ایران بود در سال ۱۳۵۲ دستگیر شد، وی همچنین خواهر کوچکتر مریم رجوی رئیس جمهور شورای ملی مقاومت ایران است. معصومه عضدانلو که در آن زمان نوجوان بود درملاقاتهای زندانیان و شرکت در جلسات خانواده های زندانیان سیاسی، با سازمان مجاهدین خلق آشنا شد، او در در سال ۱۳۵۶، در دانشگاه علم و صنعت تهران در رشته مهندسی به تحصیل پرداخت و در [[جنبش دانشجویی]] فعال بود، معصومه عضدانلو بعد از پیروزی انقلاب ضد سلطنتی، با سازمان مجاهدین خلق، ارتباط بر قرار کرد و در بخش دانشجویی و دانش آموزی فعالیت داشت. در روز سیزده فروردین ۱۳۶۱، پاسداران جمهوری اسلامی، به پایگاه اقامت او و همسرش (مجاهد خلق مسعود ایزدخواه) حمله کردند که در جریان این یورش، همسرش جان باخت و معصومه عضدانلو در حالی که بار‌دار بود، مورد اصابت ۴ گلوله قرار گرفت و در بی هوشی به اسارت پاسداران درآمد و سرانجام پس از تحمل [[شکنجه]] های بسیار، در ۷ مهر سال ۱۳۶۱، در زندان اوین تیر باران شد.
معصومه عضدانلو ( زاده‌ی تهران ۱۳۳۸- اعدام زیر شکنجه ۱۳۶۱) در خانواده ای متوسط و سیاسی به دنیا آمد. معصومه عضدانلو خواهر کوچکتر مریم رجوی بود. او از سال اول دبیرستان با مطالعه کتابهای مختلف با مسائل سیاسی – اجتماعی آشنا شد و از همان زمان فعالیتهای خود را آغاز کرد. برادرش حسین عضدانلو که عضو سازمان مجاهدین خلق ایران بود در سال ۱۳۵۲ دستگیر شد. معصومه عضدانلو که در آن زمان نوجوان بود درملاقات با زندانیان و هنگام شرکت در جلسات خانواده های زندانیان سیاسی، با سازمان مجاهدین خلق آشنا شد. او در در سال ۱۳۵۶، در دانشگاه علم و صنعت تهران در رشته مهندسی به تحصیل پرداخت و در [[جنبش دانشجویی]] فعال بود، معصومه عضدانلو بعد از پیروزی انقلاب ضد سلطنتی در بخش دانشجویی سازمان مجاهدین خلق فعالیت داشت. در روز سیزده فروردین ۱۳۶۱، پاسداران جمهوری اسلامی، به پایگاه اقامت او و همسرش (مجاهد خلق مسعود ایزدخواه) حمله کردند. در جریان این حمله همسر معصومه عضدانلو جان باخت و خود او در حالی که بار‌دار بود، مورد اصابت ۴ گلوله قرار گرفت و در بی هوشی به اسارت پاسداران درآمد. معصومه عضدانلو سرانجام پس از تحمل [[شکنجه]] های بسیار، در ۷ مهر سال ۱۳۶۱، در زندان اوین تیر باران شد.


== دستگیری و شهادت ==
== دستگیری و شهادت ==
معصومه عضدانلو ، خواهر کوچکتر [[مریم رجوی]] (رئیس جمهور برگزیده‌ی [[شورای ملی مقاومت ایران|شورای ملی مقاومت]] ایران)، پس از یک درگیری مسلحانه در تهران، در حالی که باردار بود،وچهار گلوله، دوگلوله به دست، یک گلوله به فک و یک گلوله هم به گردن که نزدیک به نخاع اصابت کرده بود، به اسارت سپاه پاسداران در آمد و به زندان اوین منتقل شد. اما حکومت جمهوری اسلامی اعلام کرده بود که وی در درگیری با پاسداران کشته شده است. معصومه عضدانلو از بدو ورود به زندان، تحت شکنجه قرار گرفت که منجر به سقط جنینش شد. او که به خاطر خونریزی شدید از ناحیه فک، قادر نبود دهانش را کامل باز کند،درحالیکه دست و پایش به تخت بسته شده و زیر شکنجه  مستمر خون بالا می آورد زیر لب زمزمه هایی می کرد، شکنجه گران گمان کردند که وی می‌خواهد اطلاعات بدهد ولی وقتی بالای سر او رفتند، متوجه شدند که وی شعار: «مرگ بر خمینی – درود بر رجوی» سر می دهد. پس از اینکه بازجویان نتوانستند از شکنجه او نتتجه ای بگیرند، [[لاجوردی]]، شخصاً او را تحت بازجویی و شکنجه قرار داد تا بلکه بتوانند از او مصاحبه تلوزیونی بگیرند، اما نتیجه ای نداشت و او لب باز نکرد. معصومه عضدانلو در اثر ۶ ماه شکنجه در زندان درحالی که دیگر توان تکلم و راه رفتن نداشت، تلاش می کرد اخبار زندان را به بیرون برساند، نهایتاً او را به بند بهداری منتقل کردند. یکی از کسانی که با معصومه عضدانلو هم بند بود در جایی گفته بود: یکی از زنان پاسدار موهای معصومه را به‌شکل ناجوری با قیچی زد و دیگر پاسداران هم روی باندها و چسبهای زخمهایش را با خودکار پر از هتاکی و اهانت نسبت به‌ سازمان و بچه‌های مجاهد کردند و یا عکس اسکلت کشیده و از این قبیل کارها انجام میدادند. معصومه عضدانلو ،سرانجام پس از ۶ ماه اسارت و تحمل شکنجه های بسیار، در روز ۷ مهرماه سال ۱۳۶۱ در زندان اوین تیرباران شد<ref>[https://martyrs.mojahedin.org/i/martyrs/14557 به یاد معصومه عضدانلو_سایت مجاهد]</ref>.  
معصومه عضدانلو ،خواهر کوچکتر [[مریم رجوی]] (رئیس جمهور برگزیده‌ی [[شورای ملی مقاومت ایران|شورای ملی مقاومت ایران]])، پس از یک درگیری مسلحانه در تهران، در حالی که باردار بود و دوگلوله به دست، یک گلوله به فک و یک گلوله به گردن او اصابت کرده بود در حالت بیهوشی به اسارت سپاه پاسداران در آمده و به زندان اوین منتقل شد. رژیم ایران  اعلام کرده بود که معصومه عضدانلو در درگیری با پاسداران کشته شده است. معصومه عضدانلو از بدو ورود به زندان، تحت شکنجه قرار گرفت که منجر به سقط جنین او شد اما حاضر به دادن اطلاعات به شکنجه‌گران نشد.  


== خاطراتی از هم بندی های معصومه عضدانلو ==
در مورد او نقل شده است که در یکی از بازجویی‌ها در حالی که به خاطر خونریزی شدید از ناحیه فک، قادر نبود دهانش را کامل باز کند و دست و پایش به تخت بسته شده و زیر شکنجه  مستمر خون بالا می آورد زیر لب زمزمه هایی می کرد. شکنجه گران گمان کردند که وی می‌خواهد اطلاعاتی بدهد ولی هنگامی که بالای سر او رفتند، متوجه شدند که وی شعار: «مرگ بر خمینی – درود بر رجوی» سر می دهد. 
اعظم حاج حیدری در کتاب خاطرات زندان، با نام «بهای انسان بودن» نوشته است:<blockquote>«...در سلول خوابیده بودم و از درد به خودم می پیچیدم و باخودم حرف می زدم و با خدا راز و نیاز و شکایت می کردم. ناگهان از دیوار پهلویی صدایی به گوشم رسید. کمی مورس بلد بودم، پرسیدم تو کی هستی؟ گفت معصومه! پرسید داری چکار می کنی؟ گفتم هیچی! داشتم از این جلادها به خدا شکایت می کردم و غر می زدم چون کسی را پیدا نکردم که با او حرف بزنم. او جواب داد: مجاهد که نباید غر بزند، راهی است که خودمان انتخاب کرده ایم. سکوت کردم و از واکنش خودم به خاطر برخورد زبونانه با آن چه که ابزار آخوندها برای درهم شکستن زن است، خجالت کشیدم. همان چند کلمه این خواهر خیلی روی من تأثیر گذاشت و از او درس مقاومت و صبوری گرفتم. بعداً هر چه مورس زدم دیگر جواب نیامد. حتماً او را به بازجویی برده بودند، چون بعداً دیگر هیچ صدایی از سلول او نشنیدم. بعداً که به بند رفتم و از بچه ها سئوال کردم که معصومه با این مشخصات کی بود؟ گفتند او معصومه عضدانلو بوده است.
 
پس از اینکه بازجویان نتوانستند از شکنجه‌ی  او نتجه‌ای بگیرند، [[اسدالله لاجوردی]]، شخصاً او را تحت بازجویی و شکنجه قرار داد. هدف او گرفتن  مصاحبه تلوزیونی از معصومه عضدانلو بود که بی‌نتیجه ماند. معصومه عضدانلو  ۶ ماه شکنجه در زندان زیر شکنجه بود و در ماه‌های آخر عمر دیگر توان تکلم و راه رفتن نداشت. یکی از کسانی که با معصومه عضدانلو هم بند بود نقل می‌کند: <blockquote>«یکی از زنان پاسدار موهای معصومه را به‌شکل ناجوری با قیچی زد و دیگر پاسداران هم روی باندها و چسبهای زخمهایش را با خودکار پر از هتاکی و اهانت نسبت به‌ سازمان و بچه‌های مجاهد کردند و یا عکس اسکلت کشیده و از این قبیل کارها انجام میدادند. معصومه عضدانلو سرانجام پس از ۶ ماه اسارت و تحمل شکنجه های بسیار، در روز ۷ مهرماه سال ۱۳۶۱ در زندان اوین تیرباران شد<ref>[https://martyrs.mojahedin.org/i/martyrs/14557 به یاد معصومه عضدانلو_سایت مجاهد]</ref>.»</blockquote>
 
== خاطراتی از هم بندی‌های معصومه عضدانلو ==
اعظم حاج حیدری در کتاب خاطرات زندان، با نام «بهای انسان بودن» در مورد معصومه عضدانلو نوشته است:<blockquote>«...در سلول خوابیده بودم و از درد به خودم می پیچیدم و باخودم حرف می زدم و با خدا راز و نیاز و شکایت می کردم. ناگهان از دیوار پهلویی صدایی به گوشم رسید. کمی مورس بلد بودم، پرسیدم تو کی هستی؟ گفت معصومه! پرسید داری چکار می کنی؟ گفتم هیچی! داشتم از این جلادها به خدا شکایت می کردم و غر می زدم چون کسی را پیدا نکردم که با او حرف بزنم. او جواب داد: مجاهد که نباید غر بزند، راهی است که خودمان انتخاب کرده ایم. سکوت کردم و از واکنش خودم به خاطر برخورد زبونانه با آن چه که ابزار آخوندها برای درهم شکستن زن است، خجالت کشیدم. همان چند کلمه این خواهر خیلی روی من تأثیر گذاشت و از او درس مقاومت و صبوری گرفتم. بعداً هر چه مورس زدم دیگر جواب نیامد. حتماً او را به بازجویی برده بودند، چون بعداً دیگر هیچ صدایی از سلول او نشنیدم. بعداً که به بند رفتم و از بچه ها سئوال کردم که معصومه با این مشخصات کی بود؟ گفتند او معصومه عضدانلو بوده است.
معصومه روز ۱۳ فروردین سال ۱۳۶۱ پس از چندین ساعت مقاومت در برابر تهاجم مسلحانه پاسداران به پایگاه محل اقامتش در تهران در حالی که تیر خورده و به حالت بی هوشی افتاده بوده، دستگیر شده بود. رژیم ابتدا اعلام کرده بود که معصومه طی درگیری کشته شده ولی از همان ابتدا او را زیر شکنجه برده بودند. در حالی که از گردن، فک و دست مورد اصابت ۴ گلوله قرار گرفته بود، پس از مدتی دیگر قادر به راه رفتن روی پایش نبوده و صحبت کردن و غذا خوردن هم برایش سخت شده بود. در گزارشی که فتانه عوض پور از مشاهداتش در مورد معصومه نوشته و من در اسناد واحد تحقیق شهیدان با آن مواجه شده بودم از جمله آمده است که: «معصومه موقع دستگیری به شدت زخمی شده بود. شهید ناهید ایزد خواه کرمانی که خواهر همسر معصومه بود و در سلول انفرادی بند ۲۰۹ پیش معصومه رفته بود، می گفت قیافه معصومه چنان تغییر کرده بود که ابتدا او را نشناختم. در اواخر خرداد یا اوایل تیرماه ۶۱ بر اثر اشتباهی که پاسداران کرده بودند، معصومه را به جای بند ۲۰۹ به بند ۲۴۶ فرستادند. معصومه را به اتاق ۳ برده بودند و در آنجا شهید زری ناهید پور از دانشجویان دانشگاه علم و صنعت، که از دوران دانشگاه با معصومه خیلی نزدیک بوده، سراغش رفته و برخی جزئیات را از او پرسیده بود. معصومه گفته بود: آدرس خواهرم «مریم»، را می خواهند و مهم ترین اطلاعاتی که به خاطرش تحت فشار هستم. آنها می دانند که من می دانم و من هم تا به آخر ایستاده ام و نخواهم گفت.
معصومه روز ۱۳ فروردین سال ۱۳۶۱ پس از چندین ساعت مقاومت در برابر تهاجم مسلحانه پاسداران به پایگاه محل اقامتش در تهران در حالی که تیر خورده و به حالت بی هوشی افتاده بوده، دستگیر شده بود. رژیم ابتدا اعلام کرده بود که معصومه طی درگیری کشته شده ولی از همان ابتدا او را زیر شکنجه برده بودند. در حالی که از گردن، فک و دست مورد اصابت ۴ گلوله قرار گرفته بود، پس از مدتی دیگر قادر به راه رفتن روی پایش نبوده و صحبت کردن و غذا خوردن هم برایش سخت شده بود. در گزارشی که فتانه عوض پور از مشاهداتش در مورد معصومه نوشته و من در اسناد واحد تحقیق شهیدان با آن مواجه شده بودم از جمله آمده است که: «معصومه موقع دستگیری به شدت زخمی شده بود. شهید ناهید ایزد خواه کرمانی که خواهر همسر معصومه بود و در سلول انفرادی بند ۲۰۹ پیش معصومه رفته بود، می گفت قیافه معصومه چنان تغییر کرده بود که ابتدا او را نشناختم. در اواخر خرداد یا اوایل تیرماه ۶۱ بر اثر اشتباهی که پاسداران کرده بودند، معصومه را به جای بند ۲۰۹ به بند ۲۴۶ فرستادند. معصومه را به اتاق ۳ برده بودند و در آنجا شهید زری ناهید پور از دانشجویان دانشگاه علم و صنعت، که از دوران دانشگاه با معصومه خیلی نزدیک بوده، سراغش رفته و برخی جزئیات را از او پرسیده بود. معصومه گفته بود: آدرس خواهرم «مریم»، را می خواهند و مهم ترین اطلاعاتی که به خاطرش تحت فشار هستم. آنها می دانند که من می دانم و من هم تا به آخر ایستاده ام و نخواهم گفت.


تا روزی که معصومه را به بند ۲۴۶ نیاورده بودند و زری با او صحبت نکرده بود، همه تصور می کردند معصومه شهید شده است. پاسداران به سرعت متوجه اشتباهشان شدند و معصومه را به ۲۰۹ برگرداندند».<ref>کتاب بهای انسان بودن - صفحه ۹۴ - نوشته اعظم حاج حیدری</ref></blockquote>هنگامه حاج حسن، در کتاب خاطرات زندان، با نام (چشم در چشم هیولا)، نوشته است:<blockquote>«... بعداً که با ناهید ایزد خواه کرمانی آشناتر شدیم، برایم گفت او خواهر «مسعود ایزد خواه»، «همسر معصومه عضدانلو» بود. برادرش «مسعود» در جریان مقاومت در برابر پاسداران شهید شده بود و معصومه که بار دار بود از ناحیه فک و صورت مجروح و دستگیر شده بود. همه آنها را به بند ۲۰۹ منتقل کرده و زیر شکنجه برده بودند، پاهای ناهید را همان جا با ضربات کابل متلاشی کرده بودند... او تعریف کرد دردناک ترین صحنه برایم هنگامی بود که مرا بالای سر معصومه بردند. معصومه تنها و بی هوش در حالی که فکش متلاشی شده بود کف سلول افتاده بود، بدون برخورداری از هیچ گونه امکان و یا کمترین رسیدگی پزشکی و حتی صنفی؛ بوی خون و عفونت سلول را پر کرده بود. بازجوی کثیف با بی رحمی تمام لگدی به فک زخمی معصومه زد و او فقط توانست ناله ای بکند. معصومه حتی نمی توانست تکان بخورد. وقتی ناهید اینها را تعریف می کرد، اشکایش جاری می شد و سرش را تکان می داد و نیز با او گریه می کردیم. سر انجام معصومه قهرمان را همان طور مجروح و نیمه جان، اعدام کردند».<ref>کتاب چشم در چشم هیولا صفحه ۹۶، نوشته‌ی هنگامه حاج حسن</ref></blockquote>
تا روزی که معصومه را به بند ۲۴۶ نیاورده بودند و زری با او صحبت نکرده بود، همه تصور می کردند معصومه شهید شده است. پاسداران به سرعت متوجه اشتباهشان شدند و معصومه را به ۲۰۹ برگرداندند».<ref>کتاب بهای انسان بودن - صفحه ۹۴ - نوشته اعظم حاج حیدری</ref></blockquote>همچنین هنگامه حاج حسن، در کتاب خاطرات زندان، با نام (چشم در چشم هیولا) در مورد معصومهعضدانلو نوشته است:<blockquote>«... بعداً که با ناهید ایزد خواه کرمانی آشناتر شدیم، برایم گفت او خواهر «مسعود ایزد خواه»، «همسر معصومه عضدانلو» بود. برادرش «مسعود» در جریان مقاومت در برابر پاسداران شهید شده بود و معصومه که بار دار بود از ناحیه فک و صورت مجروح و دستگیر شده بود. همه آنها را به بند ۲۰۹ منتقل کرده و زیر شکنجه برده بودند، پاهای ناهید را همان جا با ضربات کابل متلاشی کرده بودند... او تعریف کرد دردناک ترین صحنه برایم هنگامی بود که مرا بالای سر معصومه بردند. معصومه تنها و بی هوش در حالی که فکش متلاشی شده بود کف سلول افتاده بود، بدون برخورداری از هیچ گونه امکان و یا کمترین رسیدگی پزشکی و حتی صنفی؛ بوی خون و عفونت سلول را پر کرده بود. بازجوی کثیف با بی رحمی تمام لگدی به فک زخمی معصومه زد و او فقط توانست ناله ای بکند. معصومه حتی نمی توانست تکان بخورد. وقتی ناهید اینها را تعریف می کرد، اشکایش جاری می شد و سرش را تکان می داد و نیز با او گریه می کردیم. سر انجام معصومه قهرمان را همان طور مجروح و نیمه جان، اعدام کردند».<ref>کتاب چشم در چشم هیولا صفحه ۹۶، نوشته‌ی هنگامه حاج حسن</ref></blockquote>


== منابع ==
== منابع ==

منوی ناوبری