کاربر:Hossein/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
خط ۲۴۲: خط ۲۴۲:


===== قتل‌عام 18 مرداد =====
===== قتل‌عام 18 مرداد =====
در 18 مرداد ناصریان زندانیانی که به‌ گفته مجاهدین به علت سن و سال و تاهل و وضعیت حکم، حساسیت چندانی روی آنها نبود و روز ۲۸تیر ۶۷ به ساختمانی موسوم به بند جهاد که دور از محوطه بندها بود منتقل شده بودند و نسبت به این انتقال اعتراض کرده بودند ناصریان ـ آخوند مقیسه‌ای ـ ظهر ۱۵ مرداد ۶۰ به آنها گفت بعد از این‌که هیأت عفو با شما صحبت کرد، می‌روید به بند سابق خودتان. سه روز بعد یعنی ۱۸مرداد، ناصریان آنها را صدا زد.
 
====== کشتاربند ۱ گوهردشت ======
در زندان گوهردشت، ناصریان ـ آخوند مقیسه‌ای ـ ظهر ۱۵ مرداد ۶۰ به زندانیانی که به‌ گفته مجاهدین به علت سن و سال و تاهل و وضعیت حکم، حساسیت چندانی روی آنها نبود و روز ۲۸تیر ۶۷ به ساختمانی موسوم به بند جهاد که دور از محوطه بندها بود منتقل شده بودند و نسبت به این انتقال اعتراض کرده بودند گفت بعد از این‌که ''هیأت عفو'' با شما صحبت کرد، می‌روید به بند سابق خودتان. سه روز بعد یعنی ۱۸مرداد، ناصریان آنها را صدا زد و همه آنها را به جوخه اعدام برد و اعدام کرد.


خاطرات یکی از شاهدان درباره آن ایام از کتاب دشت جواهر:
خاطرات یکی از شاهدان درباره آن ایام از کتاب دشت جواهر:


«… بعد از شام، با صدای آشنا و بی‌هنگام مورس به‌خود آمدیم. آواز دل‌انگیز ضربه‌ها! بوسه‌های تب‌دارِ سرانگشتانی بود که بر پیشانی سرد دیوار می‌نشست. آوازی که نشان از رازی نو، آغازی نو و پروازی دوباره داشت. با یک خیز، سیامک خودش را به گوشه سمت‌ چپ سلول رساند و بعد از ضربه‌یی به دیوار، پیام [با مورس] تکرار شد:
«… سیامک خودش را به گوشه سمت‌ چپ سلول رساند و بعد از ضربه‌یی به دیوار، پیام [با مورس] تکرار شد:
 
- «امروز دادگاه قیامت بود. بچه‌های بند۱، در حالیکه گمان می‌کردند به بند سابق‌شان برمی‌گردند و از شادی سر از پا نمی‌شناختند اعدام شدند. وقتی از اولین صفی که برای اعدام می‌رفتند پرسیدیم کجا می‌روید، خندیدند و گفتند قرار شده برگردیم بند۳. آخرین نفرِ صف گفت بالاخره بعد از ۶ماه برمی‌گردیم. وقتی محمد شنید بچه‌ها را برای اعدام از بند بیرون کشیدند گفت اعدام برای چی؟ مگر می‌توانند حکمی که خودشان صادر کرده‌اند را عوض کنند. آن‌هم بعد از هفت‌ سال. آن‌هم اعدام! مگر چه‌کار کردیم…
 
بچه‌هایی که بعد ازظهر فهمیدند بقیه اعدام شده‌اند گفتند شاید این خونها خلقی را به خروش و خیزش وادار کند و آنها نیز همگی اعدام شدند. ناصریان چند کیسه پول پاره شده و ساعت خُردشده را با عصبانیت داخل دادگاه برد. ظاهراً بچه‌ها قبل از اعدام، پولها و ساعتهایشان را ریزریز کرده بودند تا دست پاسداران نرسد. دادگاه تا ساعت ۹شب تمام نشده بود و هنوز ادامه دارد.»
 
این پیام بوسیله مورس این چنین تکمیل شد: «- اعدامهای امروز بند۱: نعمت اقبالی، علیرضا حسینی، قربانعلی درویش، اصغر رضاخانی، مسیحا قریشی، قاسم محب‌علی، محمدصادق عزیزی، هادی صابری، قدرت نوری، منوچهر رضایی، ناصر بچه‌میر، محمد جنگ‌زاده، احمد نعلبندی، رحمان چراغی، مهدی فریدونی، مجید مشرف، محمد کرامتی، علیرضا رضوانی، عباس پورساحلی، علی شاکری، حسین رحیمی، عباس یگانه جاهد…
 
چند روز بعد هم دوباره خبر رسید که، روز ۱۸مرداد ۱۳۶۷، بند «یکی‌ها» هم قتل‌عام شدند…
 
===== قتل‌عام 20 مرداد =====
 
====== قتل‌عام ملی‌کش‌ها<ref>«ملی‌کش» یعنی کسی که مدت محکومیتش تمام شده است اما او را آزاد نکرده‌اند و بیشتر از مدت محکومیت خود زندانی می‌کشد.</ref> ======
بر اساس گزارشهای زندانیان آزاد شده بسیاری از قتل‌عام شدگان سال ۶۷ از کسانی بودند که حکم‌شان تمام شده بود و طبق ضوابط و قوانین جمهوری اسلامی باید آزاد می‌شدند. این زندانیان که ملی‌کش نامیده می‌شدند را چند ماه قبل از شروع قتل‌عام از زندان اوین به زندان گوهردشت آوردند. در عوض زندانیان «ابدی»<ref>( در اینجا به زندانیانی اطلاق می‌شد که حکم بالای ۲۰سال داشتند)</ref> گوهردشت به اوین منتقل شدند. این گزارشها حاکی است به خانواده‌های ملی‌کش‌ها گفته بودند که این زندانیان تا یکی دو ماه دیگر آزاد می‌شوند و از تعدادی از خانوده‌ها هم سند و ضمانت گرفته بودند که تا یک هفته دیگر آنها را آزاد کنند. خانواده‌ها از روزهای اول خرداد سال ۶۷ منتظر آزادی زندانی خود بودند. اما دو ماه بعد در جریان همین قتل‌عام همه این زندانیان اعدام شدند. به‌شهادت شاهدان زندان گوهردشت، ‌ فقط در این زندان از ۱۵۰-۱۴۰ نفری که حکم‌شان تمام شده بود و در بند ملی‌کش‌ها جمع‌شان کرده بودند تا آزاد شوند، ۷الی ۸نفر بیشتر زنده نماندند. برخی اسامی عبارتند از:
 
مهشید رزاقی (حسین)، داریوش کی‌نژاد، نادر لسانی، بهمن ابراهیم‌نژاد، مجید مغتنم، همایون نیک‌پور، محمود فرجی‌اسکندری، مهدی احمدی، سیدمحسن سیداحمدی، علی بابایی، حمید بخشنده، داود شاکری، مسعود طلوع‌صفت، داود آزرنگ، سعید گرگانی، یزدان خدابخش، اسماعیل قاضی، یحیی تیموری، شهرام شاه‌بخشی، حبیب‌الله حسینی، محمود پولچی، محسن سبحانی، جواد طاهری، حسن دالمن، حمیدرضا امیری، ناصر رضوانی، حسین محمدخواه، عبدالحسین بنانی…
 
===== قتل‌عام 5 شهریور =====


- «امروز دادگاه قیامت بود. بچه‌های بند۱، در حالیکه گمان می‌کردند به بند سابق‌شان برمی‌گردند و از شادی سر از پا نمی‌شناختند اعدام شدند.
====== قتل‌عام زندانیان مارکسیست ======
طبق گزارشات زندان بعد از ماجرای تفکیک و طبقه‌بندی زندانیان در زمستان سال ۱۳۶۶، زندانیان مارکسیست زندان گوهردشت در دو بند ۷ و ۸ و چند فرعی سرجمع شدند.


وقتی از اولین صفی که برای اعدام می‌رفتند پرسیدیم کجا می‌روید، خندیدند و گفتند قرار شده برگردیم بند۳. آخرین نفرِ صف گفت بالاخره بعد از ۶ماه برمی‌گردیم. وقتی محمد شنید بچه‌ها را برای اعدام از بند بیرون کشیدند گفت اعدام برای چی؟ مگر می‌توانند حکمی که خودشان صادر کرده‌اند را عوض کنند. آن‌هم بعد از هفت‌ سال. آن‌هم اعدام! مگر چه‌کار کردیم…
صبح ۵ شهریور در حالیکه زندانیان برای مدت 10 روز در بی‌خبری از اتفاقات بودند خوردوی هیأت اعدام  برای اعدام زندانیان مارکسیست وارد زندان گوهردشت شد و مدت دو روز اعدام آنها ادامه داشت.


بچه‌هایی که بعد ازظهر فهمیدند بقیه اعدام شده‌اند گفتند شاید این خونها خلقی را به خروش و خیزش وادار کند و همگی با لبخند، مرگ را در آغوش گرفتند.
روز هفتم شهریور این هیأت برای ‌قتل عام  زندانیان مارکسیست به زندان اوین رفتند. هیبت‌الله معینی زندانی سیاسی زمان شاه ازجمله کسانی بود که در این روز اعدام شد.


ناصریان چند کیسه پول پاره شده و ساعت خُردشده را با عصبانیت داخل دادگاه برد. ظاهراً بچه‌ها قبل از اعدام، پولها و ساعتهایشان را ریزریز کرده بودند تا دست پاسداران نرسد.
روز نهم شهریور مجدداً هیأت اعدام به گوهردشت برگشت و تا ۱۳ شهریور قتل‌عام در اوین و گوهردشت ادامه داشت. اما در شهرستانها بعد از ۱۳شهریور نیز تا مدتها، هم‌چنان قتل‌عام ادامه داشت.


دادگاه تا ساعت ۹شب تمام نشده بود و هنوز ادامه دارد.»
کشتار مارکسیتها صبح ۵شهریور از بند هشت گوهردشت شروع شد. سؤال‌هایی که هیأت مرگ از زندانیان مارکسیست می‌پرسیدند از این قرار بود:


سکوتی سنگین و سخت و خاکستری در سینه‌ها پیچید. هر نگاه آهی شد و هر نفس راهی بر سپیده و سیمای سربداران می‌گشود.
اتهام؟ نظرت راجع به سازمانت چیه؟ نظرت راجع به جمهوری اسلامی چیه؟ مسلمونی؟ پدر و مادرت مسلمونن؟ نماز میخونی؟...


دوباره صدایی ریز و وسوسه‌انگیز! انگار دیوار نفس می‌کشید. این آهنگ هماهنگ، [صدای ضربه‌های مورس بر دیوار] پژواک زیبای نبضی بود که هوش و حوصله را تحریک می‌کرد:
اگر کسی می‌گفت که در خانواده مسلمان بزرگ شده‌ است و حالا از دین برگشته و اسلام را قبول ندارد، اعدام می‌شد. اگه کسی می‌گفت پدر و مادرم مسلمان نبودند، خودم هم مسلمان نبودم و نماز نمی‌خوانم، چنین فردی باید با شلاق «هدایت» می‌شد. اگر کسی می‌گفت مسلمانم اما نماز نمی‌خوانم، باید روزانه ۵۰ ضربه شلاق بابت ۵ وعده نمازی که نمی‌خواند تحمل می‌کرد.


«- اعدامهای امروز بند۱: نعمت اقبالی، علیرضا حسینی، قربانعلی درویش، اصغر رضاخانی، مسیحا قریشی، قاسم محب‌علی، محمدصادق عزیزی، هادی صابری، قدرت نوری، منوچهر رضایی، ناصر بچه‌میر، محمد جنگ‌زاده، احمد نعلبندی، رحمان چراغی، مهدی فریدونی، مجید مشرف، محمد کرامتی، علیرضا رضوانی، عباس پورساحلی، علی شاکری، حسین رحیمی، عباس یگانه جاهد…
از آنجا که تعداد زندانیان مارکسیست در گوهردشت بیشتر از اوین بود هیأت قتل‌عام در این ۹ـ ۸ روز، بیشتر در گوهردشت مستقر بود. یکی از شاهدان گوهردشت می‌نویسد:


چند روز بعد هم دوباره خبر رسید که، روز ۱۸مرداد ۱۳۶۷، بند «یکی‌ها» هم قتل‌عام شدند…
«نفر اول که به داخل اتاق هیأت مرگ که در آنجا مستقر بود، برده شد، جهانبخش سرخوش بود که تنها هشت ماه از دوران محکومیتش باقی مانده بود. شاید بیش از یک دقیقه نگذشت که او از اتاق بیرون آمد و ما شنیدیم که ناصریان، مدیر زندان با صدای بلند به نگهبان گفت: "ببرش به چپ". چپ در واقع محل حسینیه و آمفی‌تئاتر زندان گوهردشت بود و افراد را به آنجا می‌بردند و لحظاتی بعد به‌دار می‌آویختند…».
 
به گزارش رفیقی اشاره می‌کنیم که به‌علت تشابه اسم تا پای «دار» رفت و برگشت. گزارش دقیق و نام شاهد محفوظ است.
 
«هفته اول شهریور زندان گوهردشت:
 
بعد از نوشتن اسم و فامیل روی بدنمون با ماژیک، صف شدیم، راه‌ افتادیم. پشت در حسسینه صداهای عجیبی میومد. معلوم بود تعدادی رو به‌شدت کتک می‌زدن. رفتیم تو. پاسداری با متلک گفت آخر خطه چشمبنداتونو بردارین. چشمبندمو برداشتم... قیامت بود!
 
با دیدن طنابهای لرزان و پاسدارانی که زندانیان رو به سمت «حلقه دار» هدایت می‌کردن، خشکم زد. نگاهمو سریع از روی «دار» برداشتم؛ دیدم پایین سکو تعداد زیادی جنازه روی هم تلنبار شده. هنوز تعدادی از جنازه‌ها روی زمین تکون می‌خوردن. پاسدار «خانی» با زیرپیراهن رکابی خودش‌رو به بالای سن رسوند، طنابهارو دور گردن بچه‌ها انداخت و در حالی که از شدت هیجان و خستگی عرق می‌ریخت، کمرِ یکی‌رو گرفت و با هم از روی سکو پریدن پایین.
 
پاسدار خانی در حالی که روی هوا تاب می‌خورد و از خوشحالی جیغ می‌کشید، فرود اومد و رفت سراغ نفر بعد…».
 
قتل‌عام مارکسیستها در سایر شهرستانها هم در همین زمان شروع شد. در این مسیر بسیاری از رفیقان که دین و آیین تحمیلی را نپذیرفته بودند، سریعاً حلق‌آویز شدند.
 
در رشت مهدی محجوب،‌ موسی قوامی، آرامائیس‌ داربیانس‌، فرهاد سلیمانی، عبدالله لیچایی و... در همین ایام اعدام شدند و در تهران و سایر زندانها زندانیانی مانند حبیب‌الله (مجید) سالیانی، حمیدرضا بیک محمدی، سیف الله غیاثوند، سیاوش، محمدرضا، مسعود… و بسیاری دیگر در برابر شلاق و شعبده و شیخ ایستادند و تن به تسلیم ندادند.


== پانویس ==
== پانویس ==
{{پانویس|۲}}
{{پانویس|۲}}
۱٬۱۹۴

ویرایش

منوی ناوبری