کاربر:Hossein/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
خط ۱۵۰: خط ۱۵۰:


===== پذیرش آتش‌بس و تاثیر آن بر قتل‌عام =====
===== پذیرش آتش‌بس و تاثیر آن بر قتل‌عام =====
در یک کلام آتش‌بس قتل‌عام را پیش انداخت. مجاهدین با استناد به خواست خمینی که بارها گفته بود این جنگ حتا اگر یک خانه در تهران باقی بماند ادامه خواهد یافت و هیچ واسطه‌یی را برای قبول آتش‌بس را نمی‌پذیرفت اما اینک اعلام کرده بود که زهر آتش‌بس را سرکشیده است عنوان می‌کنند که مهمترین عامل آن سلسله نبردهای ارتش آزادیبخش ملی ایران (وابسته به مجاهدین)‌ بود که در نبرد معروف به چلچراغ به فتح شهر مرزی مهران انجامیده بود. پذیرش اجباری آتش‌بس بر اثر این عامل موضوع قتل‌عام زندانیان سیاسی را در اولویت و دستور کار عاجل جمهوری اسلامی قرار داد.
در یک کلام آتش‌بس قتل‌عام را پیش انداخت. مجاهدین معتقدند که عامل اصلی پذیرش آتش بس که خمینی از آن بعنوان سرکشیدن جام زهر نام می‌برد عملیاتهای آنها بوده است. آنها استناد می‌کنند که خمینی بارها گفته بود این جنگ حتا اگر یک خانه در تهران باقی بماند ادامه خواهد یافت و هیچ واسطه‌یی را برای قبول آتش‌بس را نمی‌پذیرفت، اما به یکباره و به فاصله اندکی از آخرین عملیات مجاهدین توسط ارتش آزادیبخش ملی ایران وابسته به مجاهدین معروف به چلچراغ که به فتح شهر مرزی مهران انجامیده بود آتش بس را پذیرفت. آنها معتقدند این امر باعث شد خمینی بخواهد خلأ جنگ که سرپوش سرکوبهای داخلی بوده است را با قتل‌عام زندانیان سیاسی پر کند؛ از این رو قتل‌عام  را در اولویت و دستور کار عاجل جمهوری اسلامی قرار داد.


این عامل باعث شد آنچه که از ۶ماه قبل، اعم از تفکیک و طبقه‌بندی زندانیان سیاسی، نقل و انتقال مستمر آنها و...بعنوان زمینه‌سازی و مقدمات قتل‌عام انجام شده بود به سرعت به نقطه اجرایی برسد.<ref>مجاهدین عنوان می‌کنند خمینی با این کار می‌خواست تعادل سیاسی از دست داده به دلیل پذیرش آتش‌بس را بدست مجددا بدست آورد و به نیروهایش که در اثر عملی نشدن وعده استمرا جنگ به هر قیمت دچار سرخوردگی شده بودند روحیه بدهد و با ایجاد جو خفقان شدید مانع از بروز قیامهای اجتماعی سرپوش گذاشته شده بخاطر جنگ بشود و البته از صورت مسئله زندانی سیاسی خلاص گردد.</ref>
چنانکه آنچه که از ۶ماه قبل، اعم از تفکیک و طبقه‌بندی زندانیان سیاسی، نقل و انتقال مستمر آنها و...بعنوان زمینه‌سازی و مقدمات قتل‌عام انجام شده بود به سرعت به نقطه اجرایی برسد.<ref>مجاهدین عنوان می‌کنند خمینی با این کار می‌خواست تعادل سیاسی از دست داده به دلیل پذیرش آتش‌بس را بدست مجددا بدست آورد و به نیروهایش که در اثر عملی نشدن وعده استمرا جنگ به هر قیمت دچار سرخوردگی شده بودند روحیه بدهد و با ایجاد جو خفقان شدید مانع از بروز قیامهای اجتماعی سرپوش گذاشته شده بخاطر جنگ بشود و البته از صورت مسئله زندانی سیاسی خلاص گردد.</ref>


از این رو در زندان اوین جهت اجرایی کردن پروژه قتل‌عام، از صبح ۲۸ تیر بسیاری از زندانیان، بندها را به سلول‌های انفرادی منتقل کردند، سپس زندانیان بند یک گوهردشت را (که برای انکار قتل‌عام از سایر زندانیان تفکیک کرده بودند)، در همین روز به محیطی خارج از بندهای گوهردشت یعنی به بند موسوم به «جهاد» انتقال دادند. هدف از تشکیل بند یک، بعد از تفکیک این بود که این تعداد زندانی را که از نظر آنها بی‌خطر محسوب می‌شدند، در زندان نگه دارند تا ثابت کنند زندانیان زنده هستند و با این فریبکاری، منکر قتل‌عام شوند.
==== کرونولوژی قتل‌عام ====


مسعود ابویی، از زندانیان سیاسی مجاهد، که در آن زمان در اوین بود، درباره این موضوع می‌گوید: «با تعجب دیدیم که روز ۲۸ تیر یعنی فردای آتش‌بس ما رو بردند در سلول‌های انفرادی و دیدیم ظرف چند ساعت تمام سلول‌ها پر شد». همچنین در همین روز غلامرضا کاشانی اقدم را به همراه چند زندانی مجاهد دیگر که هنوز زیرحکم بودند، اعدام کردند و اجسادشان را در سردخانه تحویل خانواده‌هایشان دادند. همزمان هیأتهای مشکوک از تهران راهی زندانهای مراکز استان شدند. به‌عنوان مثال یک هیأت بازرسی از اطلاعات مرکز (تهران) به‌طور سرزده و سرپایی وارد زندان ساری شد. حسین سرو آزاد<ref>حسین سرو آزاد از مجاهدینی بود که در تاریخ 7 آبان 1394 در حمله موشکی به کمپ لیبرتی عراق که مجاهدین در آن مستقر بودند به قتل رسید</ref> در این رابطه در یادداشت‌هایش نوشته بود: «روز ۲۸ تیر هیأتی از اطلاعات تهران سرزده وارد زندان شد. این هیأت شامل ۵نفر اطلاعاتی لباس‌شخصی بود که اول به بند ۶رفتند و بعد به بند جوانان آمدند. وقتی از زندانیان اتهام‌شان را پرسیدند، همه گفتند: «ما هوادار سازمان مجاهدین هستیم». نفرات هیأت که خیلی عصبانی شده بودند، گفتند: «''مطمئنید پشیمان نمی‌شوید؟ همه‌تان را تعیین‌تکلیف می‌کنیم!''»
===== قتل‌عام 28 تیر - اولین جابجایی‌‌ها برای قتل‌عام =====
در زندان اوین جهت اجرایی کردن پروژه قتل‌عام، از صبح ۲۸ تیر بسیاری از زندانیان را از بندهای عمومی به سلول‌های انفرادی منتقل کردند.
 
در زندان گوهردشت زندانیان بند یک  را (که برای انکار قتل‌عام از سایر زندانیان تفکیک کرده بودند)، در همین روز به محیطی خارج از بندهای گوهردشت یعنی به بند موسوم به «جهاد» انتقال دادند. هدف از تشکیل بند یک، بعد از تفکیک این بود که این تعداد زندانی را که از نظر آنها بی‌خطر محسوب می‌شدند، در زندان نگه دارند تا ثابت کنند زندانیان زنده هستند و با این فریبکاری، منکر قتل‌عام شوند.
 
مسعود ابویی، از زندانیان سیاسی مجاهد، که در آن زمان در اوین بود، درباره این موضوع می‌گوید: «با تعجب دیدیم که روز ۲۸ تیر یعنی فردای آتش‌بس ما رو از سلول آخری سالن 6 بند آموزشگاه بردند در سلول‌های انفرادی و دیدیم ظرف چند ساعت تمام سلول‌ها پر شد». همچنین در همین روز غلامرضا کاشانی اقدم را به همراه چند زندانی مجاهد دیگر که هنوز زیرحکم بودند، اعدام کردند و اجسادشان را در سردخانه تحویل خانواده‌هایشان دادند. همزمان هیأتهای مشکوک از تهران راهی زندانهای مراکز استان شدند. به‌عنوان مثال یک هیأت بازرسی از اطلاعات مرکز (تهران) به‌طور سرزده و سرپایی وارد زندان ساری شد. حسین سرو آزاد<ref>حسین سرو آزاد از مجاهدینی بود که در تاریخ 7 آبان 1394 در حمله موشکی به کمپ لیبرتی عراق که مجاهدین در آن مستقر بودند به قتل رسید</ref> در این رابطه در یادداشت‌هایش نوشته بود: «روز ۲۸ تیر هیأتی از اطلاعات تهران سرزده وارد زندان شد. این هیأت شامل ۵نفر اطلاعاتی لباس‌شخصی بود که اول به بند ۶رفتند و بعد به بند جوانان آمدند. وقتی از زندانیان اتهام‌شان را پرسیدند، همه گفتند: «ما هوادار سازمان مجاهدین هستیم». نفرات هیأت که خیلی عصبانی شده بودند، گفتند: «''مطمئنید پشیمان نمی‌شوید؟ همه‌تان را تعیین‌تکلیف می‌کنیم!''»


علیرضا اسلامی<ref>علیرضا اسلامی در یکی از عملیاتهای مرزی مجاهدین به قتل رسید</ref> که خواهرش در جریان قتل‌عام اعدام شد، در پایان یادداشت و گزارشی از خواهرش نوشته بود: «مدتی بعد فهمیدیم روز ۲۹ تیرماه (بعد از پذیرش قطعنامه) پاسداران، فرح اسلامی، حکیمه ریزوندی، مرضیه رحمتی، نسرین رجبی و جسومه حیدری را به بهانه امن نبودن زندان ایلام و انتقال آنها به جایی امن، از زندان ایلام خارج کردند. آن روز فکر می‌کردیم آنان به زندان کرمانشاه یا تهران منتقل شدند. اما بعد با خبری که از «شباب» یکی از روستاهای اطراف به دستمان رسید فهمیدیم هنگام عبور زندانیان از «شباب» ماشین‌شان خراب شده و شب را در همان روستا گذراندند و فردای آن روز زندانیان را به تپه‌یی در اطراف صالح‌آباد منتقل و تیرباران کردند.
علیرضا اسلامی<ref>علیرضا اسلامی در یکی از عملیاتهای مرزی مجاهدین به قتل رسید</ref> که خواهرش در جریان قتل‌عام اعدام شد، در پایان یادداشت و گزارشی از خواهرش نوشته بود: «مدتی بعد فهمیدیم روز ۲۹ تیرماه (بعد از پذیرش قطعنامه) پاسداران، فرح اسلامی، حکیمه ریزوندی، مرضیه رحمتی، نسرین رجبی و جسومه حیدری را به بهانه امن نبودن زندان ایلام و انتقال آنها به جایی امن، از زندان ایلام خارج کردند. آن روز فکر می‌کردیم آنان به زندان کرمانشاه یا تهران منتقل شدند. اما بعد با خبری که از «شباب» یکی از روستاهای اطراف به دستمان رسید فهمیدیم هنگام عبور زندانیان از «شباب» ماشین‌شان خراب شده و شب را در همان روستا گذراندند و فردای آن روز زندانیان را به تپه‌یی در اطراف صالح‌آباد منتقل و تیرباران کردند.
خط ۱۶۶: خط ۱۷۱:


قتل عام با این فتوا از صبح پنجشنبه ششم مرداد ۶۷ با استقرار هیأت مرگ در اوین در تهران شروع شد. در سایر شهرستانها هم حکم خمینی، توسط هیأت‌های مرگ اجرا گردید.
قتل عام با این فتوا از صبح پنجشنبه ششم مرداد ۶۷ با استقرار هیأت مرگ در اوین در تهران شروع شد. در سایر شهرستانها هم حکم خمینی، توسط هیأت‌های مرگ اجرا گردید.
==== کرونولوژی قتل‌عام ====


===== قتل‌عام 6 مرداد =====
===== قتل‌عام 6 مرداد =====
خط ۱۹۵: خط ۱۹۸:


====== قتل‌عام در زندان گوهردشت ======
====== قتل‌عام در زندان گوهردشت ======
دو روز بعد از شروع اعدام‌ها در اوین، از صبح هشتم مرداد هیأت مرگ در گوهردشت مستقر شد. کشتار از همان اول صبح شروع شد و از همان ابتدا بسیاری از زندانیان سیاسی حلق‌آویز شدند. زندانی سیاسی، حسن اشرفیان، از پنجره مشرف به سوله‌یی در اطراف محوطه بند۳گوهردشت متوجه انتقال طناب به سوله و ترددات مشکوک پاسداران شده بود. بعد هم مسئول انتظامات زندان داود لشکری و تعدادی از پاسداران را دیده بود که عرق ریزان در حال تردد به داخل سوله و پخش شیرینی بین پاسداران هستند. این سوله‌یی بود که با عجله برای اعدامها راه‌اندازی شده بود. روزهای بعد، زندانیان سیاسی را در محلی موسوم به حسینیه در انتهای بندها در دسته‌های ۱۰نفره یا بیشتر حلق‌آویز می‌کردند. اولین اعدامی‌ها شامل جعفر هاشمی و یارانش (محسن فغفورمغربی، حمید ریاضی، رضا اربابی، غلامرضا، جابر...) بودند که به مواضع علنی و صریح در برابر زندانبانان مشهور بودند.<ref>همبندیهای او نقل کرده‌اند: جعفر از زندانیان تبعیدی مشهد بود که یکبار به ناصریان (آخوند مقیسه‌ای که آنوقت دادیار بود و هم اکنون بعنوان قاضی شرع مشغول به کار است) گفته بود: «مزدور! من مجاهدم هیچ غلطی نمی‌تونی بکنی. اگه جرأت داری پاتو از حریمت درازتر کن تا نشونت بدم».</ref>
دو روز بعد از شروع اعدام‌ها در اوین و در حالیکه کشتار در زندان اوین ادامه داشت، از صبح هشتم مرداد هیأت مرگ در گوهردشت مستقر شد. کشتار از همان اول صبح شروع شد و از همان ابتدا بسیاری از زندانیان سیاسی حلق‌آویز شدند. زندانی سیاسی، حسن اشرفیان، از پنجره مشرف به سوله‌یی در اطراف محوطه بند۳گوهردشت متوجه انتقال طناب به سوله و ترددات مشکوک پاسداران شده بود. بعد هم مسئول انتظامات زندان داود لشکری و تعدادی از پاسداران را دیده بود که عرق ریزان در حال تردد به داخل سوله و پخش شیرینی بین پاسداران هستند. این سوله‌یی بود که با عجله برای اعدامها راه‌اندازی شده بود. روزهای بعد، زندانیان سیاسی را در محلی موسوم به حسینیه در انتهای بندها در دسته‌های ۱۰نفره یا بیشتر حلق‌آویز می‌کردند. اولین اعدامی‌ها شامل جعفر هاشمی و یارانش (محسن فغفورمغربی، حمید ریاضی، رضا اربابی، غلامرضا، جابر...) بودند که به مواضع علنی و صریح در برابر زندانبانان مشهور بودند.<ref>همبندیهای او نقل کرده‌اند: جعفر از زندانیان تبعیدی مشهد بود که یکبار به ناصریان (آخوند مقیسه‌ای که آنوقت دادیار بود و هم اکنون بعنوان قاضی شرع مشغول به کار است) گفته بود: «مزدور! من مجاهدم هیچ غلطی نمی‌تونی بکنی. اگه جرأت داری پاتو از حریمت درازتر کن تا نشونت بدم».</ref>


یک نفر از بند مارکسیستها که روز هشتم مرداد از پنجره مشرف به هواخواری شاهد انتقال زندانیان سیاسی مشهد برای اعدام بود، گفت: «اونارو از پنجره دیدیم. همشون لباسهای نوشون رو پوشیده بودن. وقتی وارد هواخوری شدن رفتن دم شیرآبِ گوشه حیاط، اول یه کم با هم آب بازی و شوخی کردن، بعد همونجا وضو گرفتن و نماز جماعت خوندن. وقتی هم پاسدارا اومدن ببرنشون، زدنشون کنار، خودشون با اشتیاق در بزرگ آهنی‌رو باز کردن و رفتن…».
یک نفر از بند مارکسیستها که روز هشتم مرداد از پنجره مشرف به هواخواری شاهد انتقال زندانیان سیاسی مشهد برای اعدام بود، گفت: «اونارو از پنجره دیدیم. همشون لباسهای نوشون رو پوشیده بودن. وقتی وارد هواخوری شدن رفتن دم شیرآبِ گوشه حیاط، اول یه کم با هم آب بازی و شوخی کردن، بعد همونجا وضو گرفتن و نماز جماعت خوندن. وقتی هم پاسدارا اومدن ببرنشون، زدنشون کنار، خودشون با اشتیاق در بزرگ آهنی‌رو باز کردن و رفتن…».


بعد از اعدام زندانیان سیاسی مشهد، به سراغ بند موسوم به «ملی‌کش‌ها» رفتند. آنها مدت محکومیت‌شان تمام شده بود و قرار بود آزاد شوند بنابر این هیچ‌کس باور نمی‌کرد آنها هم اعدام شوند. مهشید رزاقی، باز یکن تیم فوتبال هما، که ۵سال از پایان محکومیتش گذشته بود همین روز اعدام شد!<ref>مهشید، معروف به حسین رزاقی،اهل تجریش تهران بود که به‌خاطر هواداری از مجاهدین در سال ۱۳۵۹دستگیر شد. چند ماه بعد از دستگیری حکمش تمام شده بود، اما او را آزاد نکردند. دو سال بعد زندانبانان به او گفته بودند که: «باید بروی در مسجد تجریش، سازمان مجاهدین را محکوم کنی»، اما او نپذیرفت. سرانجام بعد از چند سال ملی کشی علیرغم قول به خانواده‌اش که او را آزاد می‌کنند با اولین سری اعدام‌های گوهردشت در همان روز اول، او را اعدام کردند</ref>. چند روز بعد از اعدام مهشید، برادر کوچکترش، احمد رزاقی، را هم در اوین اعدام کردند.<ref>پدر او بعد از ۴سال وقتی ـ به‌طور اتفاقی ـ متوجه شد مهشید هم در جریان قتل‌عام حلق‌آویز شده، بلافاصله سکته کرد و جان باخت.</ref> در همین روز بیش از۲۰ نفر از بند فرعی ۳۰ نفره شماره۷ که به زندانیان دوبار دستگیری معروف بودند، روانه سوله مرگ شدند. جواد ناظری، علی آذرش گرگانی، صادق کریمی، حسین شریفی، محمود میمنت، رضا ثابت رفتار، معبود سکوتی، اکبر مشهدی قاسم و علی‌اکبر ملاعبدالحسینی در شمار اعدام شدگان این روز بودند.
بعد از اعدام زندانیان سیاسی مشهد، به سراغ بند موسوم به «ملی‌کش‌ها» رفتند. آنها مدت محکومیت‌شان تمام شده بود و قرار بود آزاد شوند. مهشید رزاقی، باز یکن تیم فوتبال هما، که ۵سال از پایان محکومیتش گذشته بود همین روز اعدام شد<ref>مهشید، معروف به حسین رزاقی،اهل تجریش تهران بود که به‌خاطر هواداری از مجاهدین در سال ۱۳۵۹دستگیر شد. چند ماه بعد از دستگیری حکمش تمام شده بود، اما او را آزاد نکردند. دو سال بعد زندانبانان به او گفته بودند که: «باید بروی در مسجد تجریش، سازمان مجاهدین را محکوم کنی»، اما او نپذیرفت. سرانجام بعد از چند سال ملی کشی علیرغم قول به خانواده‌اش که او را آزاد می‌کنند با اولین سری اعدام‌های گوهردشت در همان روز اول، او را اعدام کردند</ref>. چند روز بعد از اعدام مهشید، برادر کوچکترش، احمد رزاقی، را هم در اوین اعدام کردند.<ref>پدر او بعد از ۴سال وقتی ـ به‌طور اتفاقی ـ متوجه شد مهشید هم در جریان قتل‌عام حلق‌آویز شده، بلافاصله سکته کرد و جان باخت.</ref> در همین روز بیش از۲۰ نفر از بند فرعی ۳۰ نفره شماره۷ که به زندانیان دوبار دستگیری معروف بودند، اعدام شدند. جواد ناظری، علی آذرش گرگانی، صادق کریمی، حسین شریفی، محمود میمنت، رضا ثابت رفتار، معبود سکوتی، اکبر مشهدی قاسم و علی‌اکبر ملاعبدالحسینی در شمار اعدام شدگان این روز بودند.


===== قتل‌عام 9 مرداد =====
===== قتل‌عام 9 مرداد =====


====== قتل‌عام افشا می‌شود ======
====== برملا شدن قتل‌عام نزد زندانیان ======
به گواه شاهدان قتل‌عام سال ۶۷و خاطرات زندانیان از بند رسته، این‌طور به‌نظر می‌رسید که قبل از شروع اعدام‌ها، همه پاسداران به‌طور کامل توجیه شده بودند که طرح و اطلاعات پروژه قتل‌عام زندانیان علنی نشود. به همین دلیل ارتباط آنها با بیرون از زندان کاملاً قطع شد. تلفن‌ها جمع‌آوری گردیدند و مرخصی پاسداران نیز لغو گردید. کارگزاران نظام جمهوری اسلامی در زندانها با این کار می‌خواستند ضمن تضمین پوشاندن قتل‌عام، همه پاسداران را در این کار همراه کنند.
به گواه شاهدان قتل‌عام سال ۶۷و خاطرات زندانیان از بند رسته، این‌طور به‌نظر می‌رسید که قبل از شروع اعدام‌ها، همه پاسداران به‌طور کامل توجیه شده بودند که طرح و اطلاعات پروژه قتل‌عام زندانیان علنی نشود. به همین دلیل ارتباط آنها با بیرون از زندان کاملاً قطع شد. تلفن‌ها جمع‌آوری گردید و مرخصی پاسداران نیز لغو شد. گفته می‌شود کارگزاران نظام جمهوری اسلامی در زندانها با این کار می‌خواستند ضمن تضمین پوشاندن قتل‌عام، همه پاسداران را در این کار همراه کنند.


یکشنبه ۹مرداد ۱۳۶۷روز کشتار زندانیان سیاسی کرج بود. پاسداری به نام نادری و دژخیم فاسدی به نام فاتح، دادستان و نماینده اطلاعات کرج، در این قتل‌عام نقش بیشتری داشتند.
یکشنبه ۹مرداد ۱۳۶۷روز کشتار زندانیان سیاسی کرج بود. پاسدار نادری و فاتح، دادستان و نماینده اطلاعات کرج، در این قتل‌عام نقش اصلی داشتند.


زندانی سیاسی مجاهد، زهرا خسروی (رویا)، پرده سکوت و سانسور را درید. در این روز در ساعت ۹صبح، دژخیمان زندان چند نفر از زندانیان بند فرعی ۸را صدا کردند. هنوز هم هیچکس نمی‌دانست زندانیانی که روز قبل برده بودند،‌ به کجا رفته‌اند. تا این‌که ساعتی بعد با دیدن علامتی از پنجره یکی از سلول‌های انفرادی، زندانیان به سمت پنجره خیز برداشتند. علامت عبارت بود از دست کوچکی با پارچه سفید که از میان کرکره زمخت و آهنی سلول بیرون آمده بود و با مورس نوشته بود: «سلام من رویا هستم. به من ۲۰دقیقه وقت دادن وصیت‌نامه بنویسم. اعدام بچه‌ها رو شروع کردن، منم تا چند دقیقه دیگه اعدام میشم. سلامم رو به مسعود و مریم برسونین» (دشت جواهر صفحه ۱۳۷)..<ref name=":1" />
در این روز در ساعت ۹صبح، زندانبانان چند نفر از زندانیان بند فرعی ۸را صدا کردند. هنوز هم هیچکس نمی‌دانست زندانیانی که روز قبل برده بودند،‌ به کجا رفته‌اند. تا این‌که ساعتی بعد با دیدن علامتی از پنجره یکی از سلول‌های انفرادی، زندانیان به سمت پنجره خیز برداشتند. علامت عبارت بود از دست کوچکی با پارچه سفید که از میان کرکره زمخت و آهنی سلول بیرون آمده بود و با مورس نوشته بود: «سلام من رویا<ref>زندانی سیاسی مجاهد، زهرا خسروی (رویا)</ref> هستم. به من ۲۰دقیقه وقت دادن وصیت‌نامه بنویسم. اعدام بچه‌ها رو شروع کردن، منم تا چند دقیقه دیگه اعدام میشم. سلامم رو به مسعود و مریم برسونین» (دشت جواهر صفحه ۱۳۷)..<ref name=":1" />


زندانیان سیاسی، محمدرضا حجازی، که در کرج دستگیر شده و مدت محکومیتش تمام شده بود، در این روز اعدام گردید. از دکتر فرزین نصرتی که او هم از زندانیان کرج بود فقط اسمش را پرسیدند. تشخیص «سرموضع» این بار کمتر از نیم دقیقه طول کشید. آخوند نیری و آخوند رئیسی بعد از این‌که متوجه اسم او شدند، به او گفتند: «برو». دقایقی بعد او اعدام گردید.
زندانیان سیاسی، محمدرضا حجازی، که در کرج دستگیر شده و مدت محکومیتش تمام شده بود، در این روز اعدام گردید. از دکتر فرزین نصرتی که او هم از زندانیان کرج بود فقط اسمش را پرسیدند. حاکم شرع نیری و معاون دادستان رئیسی بعد از این‌که متوجه اسم او شدند، به او گفتند: «برو». دقایقی بعد او اعدام گردید.


تعدادی از از زندانیان سیاسی قدیمی گوهردشت که لاجوردی گفته بود کاری می‌کند که در یک ماه همه آنها در انفرادی ندامت کنند، در همین روز به جوخه اعدام سپرده شدند. سیدمحمد مروج، ‌علیرضا غضنفرپور و مرتضی تاجیک و بسیاری دیگر که ۳سال مستمر را در سلول‌های انفرادی به‌سر برده بودند در این روز ـ ۹مرداد ۱۳۶۷ـ اعدام شدند.<ref>مرتضی تاجیک ۷سال بدون این‌که کسی از اسم اصلی او آگاه باشد، با اسم مستعار مجتبی هاشم خانی در زندان به‌سر برده بود و سرانجام بعد از هفت سال در حالی اعدام شد که هنوز خانواده‌اش ردی از وی نداشتند. پدر مرتضی سالها دنبال فرزندش به همه جا مراجعه کرده بود. حتی کاری کرد که خودش زندانی شود تا شاید بتواند خبری از فرزندش در زندان به‌دست بیاورد که موفق نشد. بیست و اندی سال بعد از قتل‌عام سال ۶۷، مادرش از طریق برنامه سیمای آزادی متوجه شد مرتضی را با نام مجتبی هاشم خانی در زندان گوهردشت حلق‌آویز کردند. مجتبی تاجیک فرزند دیگر این خانواده در سال ۶۰دستگیر و اعدام شده بود.</ref>
تعدادی از از زندانیان سیاسی قدیمی گوهردشت که لاجوردی گفته بود کاری می‌کند که در یک ماه همه آنها در انفرادی ندامت کنند، در همین روز به جوخه اعدام سپرده شدند. سیدمحمد مروج، ‌علیرضا غضنفرپور و مرتضی تاجیک و بسیاری دیگر که ۳سال در سلول‌های انفرادی بودند در این روز ـ ۹مرداد ۱۳۶۷ـ اعدام شدند.<ref>مرتضی تاجیک ۷سال بدون این‌که کسی از اسم اصلی او آگاه باشد، با اسم مستعار مجتبی هاشم خانی در زندان به‌سر برده بود و سرانجام بعد از هفت سال در حالی اعدام شد که هنوز خانواده‌اش ردی از وی نداشتند. پدر مرتضی سالها دنبال فرزندش به همه جا مراجعه کرده بود. حتی کاری کرد که خودش زندانی شود تا شاید بتواند خبری از فرزندش در زندان به‌دست بیاورد که موفق نشد. بیست و اندی سال بعد از قتل‌عام سال ۶۷، مادرش از طریق برنامه سیمای آزادی متوجه شد مرتضی را با نام مجتبی هاشم خانی در زندان گوهردشت حلق‌آویز کردند. مجتبی تاجیک فرزند دیگر این خانواده در سال ۶۰دستگیر و اعدام شده بود.</ref>


====== قتل‌عام در شهرستانها ======
====== قتل‌عام در شهرستانها ======
روز نهم مرداد در خرم‌آباد ده نفر را صدا کردند و با شتاب بردند. این افراد هرگز باز نگشتند. مجاهدین شهید محمود جاماسبی، صادق بیرانوند، محمد باغی، عبدالشاه قلاوند، جهان صراف شمس،‌ رحیم میردریکوند از جمله آن عده بودند.  
روز نهم مرداد در خرم‌آباد ده نفر را صدا کردند و با شتاب بردند. مجاهدین محمود جاماسبی، صادق بیرانوند، محمد باغی، عبدالشاه قلاوند، جهان صراف شمس،‌ رحیم میردریکوند از جمله آن عده بودند. آنها اعدام شدند.  


====== واکنش منتظری ======
====== واکنش منتظری ======
سه روز بعد از شروع رسمی قتل‌عام در تهران، یعنی یکشنبه نهم مرداد۶۷، منتظری طی نامه‌یی به خمینی بر اعدام هزاران نفر طی چند روز و همچنین اصرار خمینی بر قتل‌‌‌عام تاکید می‌کند. او نوشت:
سه روز بعد از شروع رسمی قتل‌عام در تهران، یعنی یکشنبه نهم مرداد۶۷، منتظری طی نامه‌یی به خمینی نوشت:


«… و خامساً افرادی که به‌وسیله دادگاهها با موازینی در سابق محکوم به کمتر از اعدام شده‌اند، اعدام کردن آنان بدون مقدمه و بدون فعالیت تازه‌یی بی‌اعتنایی به همه موازین قضایی و احکام قضات است و عکس‌العمل خوب ندارد. و سادساً مسئولان قضایی و دادستانی و اطلاعات ما در سطح مقدس اردبیلی نیستند و اشتباهات و تأثر از جوّ بسیار و فراوان است و با حکم اخیر حضرتعالی، بسا بیگناهانی و یا کم گناهانی هم اعدام می‌شوند و در امور مهمه احتمال هم منجز است و سابعاً ما تا حال از کشتن‌ها و خشونتها نتیجه‌یی نگرفته‌ایم، جز این‌که تبلیغات راعلیه خود زیاد کرده‌ایم و جاذبه منافقین و ضد انقلاب را بیشتر نموده‌ایم. به‌جا است مدتی با رحمت و عطوفت برخورد شود که قطعاً برای بسیاری جاذبه خواهد داشت. و ثامناً اگر فرضاً بر دستور خودتان اصرار دارید اقلاً دستور دهید ملاک اتفاق‌نظر قاضی و دادستان و مسئول اطلاعات باشد، نه اکثریت و زنان هم استثناء شوند مخصوصاً زنان بچه‌دار و بالاخره اعدام چند هزار نفر در ظرف چند روز هم عکس‌العمل خوب ندارد و هم خالی از خطا نخواهد بود».
«… و خامساً افرادی که به‌وسیله دادگاهها با موازینی در سابق محکوم به کمتر از اعدام شده‌اند، اعدام کردن آنان بدون مقدمه و بدون فعالیت تازه‌یی بی‌اعتنایی به همه موازین قضایی و احکام قضات است و عکس‌العمل خوب ندارد. و سادساً مسئولان قضایی و دادستانی و اطلاعات ما در سطح مقدس اردبیلی نیستند و اشتباهات و تأثر از جوّ بسیار و فراوان است و با حکم اخیر حضرتعالی، بسا بیگناهانی و یا کم گناهانی هم اعدام می‌شوند و در امور مهمه احتمال هم منجز است و سابعاً ما تا حال از کشتن‌ها و خشونتها نتیجه‌یی نگرفته‌ایم، جز این‌که تبلیغات راعلیه خود زیاد کرده‌ایم و جاذبه منافقین و ضد انقلاب را بیشتر نموده‌ایم. به‌جا است مدتی با رحمت و عطوفت برخورد شود که قطعاً برای بسیاری جاذبه خواهد داشت. و ثامناً اگر فرضاً بر دستور خودتان اصرار دارید اقلاً دستور دهید ملاک اتفاق‌نظر قاضی و دادستان و مسئول اطلاعات باشد، نه اکثریت و زنان هم استثناء شوند مخصوصاً زنان بچه‌دار و بالاخره اعدام چند هزار نفر در ظرف چند روز هم عکس‌العمل خوب ندارد و هم خالی از خطا نخواهد بود».
خط ۲۳۷: خط ۲۴۰:


در همین روز ـ ۱۵مرداد ـ همزمان با انتشار خبر نماز جمعه اردبیلی در روزنامه جمهوری، در صفحه دیگر همین روزنامه همراه با تصویری از لاجوردی، با تیتر بزرگ آمده بود: «مردم می‌گویند ترحم بر منافقین دیگر جایز نیست».
در همین روز ـ ۱۵مرداد ـ همزمان با انتشار خبر نماز جمعه اردبیلی در روزنامه جمهوری، در صفحه دیگر همین روزنامه همراه با تصویری از لاجوردی، با تیتر بزرگ آمده بود: «مردم می‌گویند ترحم بر منافقین دیگر جایز نیست».
===== قتل‌عام 18 مرداد =====
در 18 مرداد ناصریان زندانیانی که به‌ گفته مجاهدین به علت سن و سال و تاهل و وضعیت حکم، حساسیت چندانی روی آنها نبود و روز ۲۸تیر ۶۷ به ساختمانی موسوم به بند جهاد که دور از محوطه بندها بود منتقل شده بودند و نسبت به این انتقال اعتراض کرده بودند ناصریان ـ آخوند مقیسه‌ای ـ ظهر ۱۵ مرداد ۶۰ به آنها گفت بعد از این‌که هیأت عفو با شما صحبت کرد، می‌روید به بند سابق خودتان. سه روز بعد یعنی ۱۸مرداد، ناصریان آنها را صدا زد.
خاطرات یکی از شاهدان درباره آن ایام از کتاب دشت جواهر:
«… بعد از شام، با صدای آشنا و بی‌هنگام مورس به‌خود آمدیم. آواز دل‌انگیز ضربه‌ها! بوسه‌های تب‌دارِ سرانگشتانی بود که بر پیشانی سرد دیوار می‌نشست. آوازی که نشان از رازی نو، آغازی نو و پروازی دوباره داشت. با یک خیز، سیامک خودش را به گوشه سمت‌ چپ سلول رساند و بعد از ضربه‌یی به دیوار، پیام [با مورس] تکرار شد:
- «امروز دادگاه قیامت بود. بچه‌های بند۱، در حالیکه گمان می‌کردند به بند سابق‌شان برمی‌گردند و از شادی سر از پا نمی‌شناختند اعدام شدند.
وقتی از اولین صفی که برای اعدام می‌رفتند پرسیدیم کجا می‌روید، خندیدند و گفتند قرار شده برگردیم بند۳. آخرین نفرِ صف گفت بالاخره بعد از ۶ماه برمی‌گردیم. وقتی محمد شنید بچه‌ها را برای اعدام از بند بیرون کشیدند گفت اعدام برای چی؟ مگر می‌توانند حکمی که خودشان صادر کرده‌اند را عوض کنند. آن‌هم بعد از هفت‌ سال. آن‌هم اعدام! مگر چه‌کار کردیم…
بچه‌هایی که بعد ازظهر فهمیدند بقیه اعدام شده‌اند گفتند شاید این خونها خلقی را به خروش و خیزش وادار کند و همگی با لبخند، مرگ را در آغوش گرفتند.
ناصریان چند کیسه پول پاره شده و ساعت خُردشده را با عصبانیت داخل دادگاه برد. ظاهراً بچه‌ها قبل از اعدام، پولها و ساعتهایشان را ریزریز کرده بودند تا دست پاسداران نرسد.
دادگاه تا ساعت ۹شب تمام نشده بود و هنوز ادامه دارد.»
سکوتی سنگین و سخت و خاکستری در سینه‌ها پیچید. هر نگاه آهی شد و هر نفس راهی بر سپیده و سیمای سربداران می‌گشود.
دوباره صدایی ریز و وسوسه‌انگیز! انگار دیوار نفس می‌کشید. این آهنگ هماهنگ، [صدای ضربه‌های مورس بر دیوار] پژواک زیبای نبضی بود که هوش و حوصله را تحریک می‌کرد:
«- اعدامهای امروز بند۱: نعمت اقبالی، علیرضا حسینی، قربانعلی درویش، اصغر رضاخانی، مسیحا قریشی، قاسم محب‌علی، محمدصادق عزیزی، هادی صابری، قدرت نوری، منوچهر رضایی، ناصر بچه‌میر، محمد جنگ‌زاده، احمد نعلبندی، رحمان چراغی، مهدی فریدونی، مجید مشرف، محمد کرامتی، علیرضا رضوانی، عباس پورساحلی، علی شاکری، حسین رحیمی، عباس یگانه جاهد…
چند روز بعد هم دوباره خبر رسید که، روز ۱۸مرداد ۱۳۶۷، بند «یکی‌ها» هم قتل‌عام شدند…


== پانویس ==
== پانویس ==
{{پانویس|۲}}
{{پانویس|۲}}
۱٬۱۹۴

ویرایش

منوی ناوبری