معصومه کبیری
معصومه شادمانی (کبیری) (زاده ۱۳۱۰ خورشیدی - اعدام در ۵ دیماه ۱۳۶۰) معروف به «مادر کبیری» در سال ۱۳۱۰ در یک خانوادهی مذهبی در اراک متولد شد.[۱] او تا سن ۴۰ سالگی با ۵ فرزند بهعنوان یک زن خانهدار به زندگی عادی مشغول بود. در سال ۱۳۵۰ از طریق مصطفی جوان خوشدل که از اقوامشان بود، با ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق ایران آشنا شد. در سال ۱۳۵۳ دستگیر شد و به زندان رفت و تا سال ۱۳۵۷ در زندان بود. بعد از انقلاب ضدسلطنتی در اولین دوره انتخابات مجلس شورای ملی بهعنوان یکی از کاندیداهای مجاهدین معرفی شد. در سال ۱۳۶۰ دستگیر و در ۵ دی همان سال توسط لاجوردی اعدام شد.[۲]
فعالیتهای سیاسی در زمان شاه
از سنین جوانی (حدود ۱۶ سالگی) در محافل و مجالس مذهبی فعالانه شرکت میکرد. از حدود سال ۵۰ از طریق مصطفی جوان خوشدل که با او آشنائی خانوادگی داشت با ایدئولوژی سازمان آشنا شد. از این پس فعالیت اجتماعی _ سیاسیاش شکل گرفت. در اعتراضات افشاگرانهی خانوادههای مجاهدین اسیر فعالانه شرکت کرد. حکومت پهلوی قصد داشت که رهبران سازمان مجاهدین خلق را تیرباران کند و کمتر کسی جرات اعتراض داشت. در همین زمان در بازار تهران برخی زنان اللهاکبر گویان دست به افشای حکومت زدند. خانم شادمانی از عناصر فعال این تظاهرات بود.[۱]
خانه معصومه شادمانی محل اختفای محمود شامخی، از کادرهای ورزیده و سابقهدار مجاهدین بود. محمود بعد از ضربه ۱۳۵۰ از فلسطین به داخل آمده و در کار سازماندهی مجدد سازمان بود. معصومه شادمانی به اتفاق فرزندان خود به صورتی فعال در خدمت جنبش مسلحانه بود.
معصومه شادمانی در عرصههای مختلف همزمان چندین مأموریت سازمانی را پیش میبرد. از یک سو در کار سازماندهی خانوادهها و مادران زندانیان سیاسی بود، از سوی دیگر در کار فعال کردن اعتراضات اجتماعی به نفع زندانیان سیاسی بود. سال ۵۲ مسئولان زندان قصر محدودیت فراوانی برای زندانیان سیاسی ایجاد کردند. او بههمراهی دیگر خانوادهها در ارسال اخبار زندان به خارج نقش فعالی داشت. او همچنین یکی از سازماندهندگان تظاهرات در قم در صحن حرم حضرت معصومه بود. در این تظاهرات معصومه شادمانی با طراحی هوشیارانهاش توانست ضمن اجرای موفق تظاهرات همهی مادران شرکت کننده را از چنگ مأموران ساواک فراری دهد.
معصومه شادمانی همزمان حمایت و پشتیبانی از تیمهای عملیاتی را نیز به عهده داشت. او در وصل ارتباط اعضای سازمان با رهبری آن در در داخل زندان نیز فعال بود.[۲]
در سال ۱۳۵۱در حمله ساواک به منزلش یکی از فرزندان او در ارتباط با مجاهدین خلق دستگیر و فرزند دیگرش مخفی شد. او در این فاصله چندین بار دستگیر شد. یکبار در سال ۵۲ به مدت ۶روز در اوین تحت بازجویی قرار گرفت، ولی ساواک به جایی نرسید.
همراهی و همگامی و کمک و مساعدت خانوادهای زندانیان سیاسی از کارهای او در این دوران بود. خانوادههای زندانیان ساعتهای متوالی پشت درهای شکنجهگاه کمیتهی مشترک ساواک و شهربانی، و درهای زندان قصر به شرایط سخت فرزندان اسیرشان اعتراض میکردند؛ وی در روحیه دادن به خانوادهای زندانیان و کمک به محرومین بیسرپرست جنوب شهر یا خانواده هایی که زندانی داشتند بسیار تلاش میکرد.
مادر کبیری همواره در تشکیل محافل اجتماعی _مذهبی و شرکت در جلسات آموزش قرآن (بخصوص در ماه رمضان) فعال بود.[۱]
دستگیری و شکنجه مادر کبیری
مادر کبیری در ششم مهر ۱۳۵۳ حین تردد در یک مأموریت سازمانی، زمانی که مشغول نقل و انتقال یک چمدان اسلحه و مهمات تیمهای عملیاتی مجاهدین بود بههمراه یکی از فرزندانش دستگیر شد.او یازده ماه در کمیته مشترک ساواک و شهربانی توسط شکنجهگرانی چون تهرانی و آرش و محمدی… وحشیانه شکنجه شد.[۱]
بازجویان میدانستند که معصومه شادمانی اخبار زندان را به بیرون منتقل میکرده است و به دنبال اطلاعات او بودند. اما وی سخنی نگفت و اسرار مبارزاتیاش را حفظ کرد. معصومه شادمانی در دادگاه اول به اعدام محکوم شد، ولی این حکم در دادگاه دوم به حبس ابد تقلیل یافت.[۲]
در زندان شاه در مبارزات سیاسی زندانیان، نظیر اعتصاب و تحریم ملاقات (نوروز ۵۷) و اعتصاب غذا برای اعتراض به کشتار مردم تهران در ۱۷ شهریور فعالانه شرکت کرد.[۱]
معصومه شادمانی پس از پشت سرگذاشتن یک دوره سخت شکنجه به زندان قصر منتقل شد و حدود ۵ سال را در آنجا بهسر برد. جریان اپورتونیستی در سال ۱۳۵۴ که سازمان پیشتاز مبارزه مسلحانه، یعنی مجاهدین خلق را متلاشی کرد یکی از این آزمایشهای دشوار در مقابل وی بود. اما معصومه شادمانی در مقابل این جریان ایستاد. معصومه شادمانی (مادر کبیری) در زمستان سال ۱۳۵۷ پس از تحمل چهار سال و شش ماه زندان و شکنجه آزاد شد.[۲]
فعالیتهای معصومه کبیری پس از انقلاب
معصومه کبیری در روز ۲۱ دیماه ۱۳۵۷ جزو آخرین گروهها، از زندان آزاد شد. پس از آزادی از زندان بهطور فعال در ارتباط با مجاهدین خلق مبارزات سیاسی ــ اجتماعیش را ادامه داد و در این راه تمامی زندگی و امکاناتش را در اختیار سازمان مجاهدین گذاشت. او و فرزندانش پیوسته مورد اذیت و آزار ارگانهای جمهوری اسلامی بودند. پاسداران بارها به خانهی او ریختند و چندین بار نیز او را بازداشت نمودند. خانهی او را نیز مصادره کرده و به تصرف خود درآوردند.[۱]
به خاطر فعالیتهای معصومه کبیری بود که بسیاری مادران دیگر در انجمن مادران مسلمان سازماندهی شدند و در مبارزه با رژیم ولایت فقیه شرکت کردند. معصومه شادمانی به علت شناختهشدگی و محبوبیتی که در میان مردم داشت در اولین دوره انتخابات مجلس شورای ملی بهعنوان یکی از کاندیداهای مجاهدین معرفی شد.[۲]
معصومه شادمانی علاوه بر آن که خودش تمام وقت در انجمنها و ستادهای سازمان مجاهدین خلق مشغول مبارزه بود، خانهاش را نیز بهعنوان یکی از پایگاههای مخفی برای پیشبرد امر مبارزه با جمهوری اسلامی در اختیار سازمان قرار داده بود. خانه او محل انتشار نشریهی مجاهد بود که در آن زمان بهصورتی مخفی منتشر میشد.[۲]
خاطرهای از یکی از همرزمانش در دوره چاپ مخفی نشریهی مجاهد:
«ما مجبور بودیم نشریهی مجاهد را در محل امنی تحریر و صفحهبندی و آماده چاپ کنیم. برای این کار چند پایگاه در نظر گرفته شد که مقر اصلیمان خانه «مادر کبیری» در خیابان مبارزان بود. ناشناخته ماندن این خانه برایمان بسیار مهم بود. اما به علت ترددهای ناگزیری که داشتیم عاقبت این پایگاه مورد شک واقع شد و یک روز پاسداران کمیته مرکزی به آن حمله کردند. ما برای از بین نرفتن اموال و دستگاههایی که با هزار دردسر تهیه کرده بودیم مجبور به مقاومت بودیم. در این میان مادر کبیری مثل شیر میغرید و یک لحظه آرام و قرار نداشت. او آن چنان به مزدوران کمیتهچی حمله میکرد که آنان کاملاً در لاک دفاعی فرورفته بودند. مادر کبیری برای جمعیت انبوهی از اهالی محل که در حمایت از ما جمع شده بودند، سخنرانی کرد و آنچنان آبرویی از مزدوران برد که حمله آنان تبدیل به یک افشاگری بزرگ سیاسی شد. در پرتو افشاگریهای مادر کبیری بود که ما نیز موفق شدیم با استفاده از فرصت، دستگاههای چاپ نشریه را از معرکه خارج کنیم. پس از آن نیز معصومه شادمانی با شجاعت غیرقابل وصفی به کمیته مرکزی رفت و با فرمانده آنجا به نام عزت شاهی ـ با نام مستعار مطهری ـ که از زمان شاه او را میشناخت برخورد کرد. برخورد مادر کبیری طوری بود که فردایش مجبور شدند کلیه اموالی را هم که به غارت برده بودند برگردانند».[۲]
دستگیری مجدد و شکنجه
معصومه شادمانی پساز ۳۰ خرداد ۱۳۶۰در جریان یک مأموریت سازمانی دستگیر و به زندان اوین منتقل شد. مقاومت وی در زیر شکنجههای لاجوردی زبانزد همهی زندانیان سیاسی آن دوران است.[۳]
لاجوردی که وی را به خوبی میشناخت و از مواضع قاطع او علیه جمهوری اسلامی خبر داشت، از او کینه به دل داشت. به همین دلیل به شکنجه معصومه شادمانی پرداخت. کسانی که در زندان با معصومه شادمانی بودهاند از مقاومتهای او خاطرههای بسیاری گفتهاند. یکی از آنها نوشتهاست:
«شدت شکنجهها به حدی بود که بر اثر شلاقها گوشت و پوست هر دو پای مادر معصومه شادمانی از ساق به پایین ریخته بود و استخوانهای کف پایش دیده میشد. او به حدی لاغر شده بود که عینک او بر صورتش قرار نمیگرفت». اما معصومه شادمانی با همان شجاعت و قاطعیت همیشگی خود تمامی شکنجهها را تحمل کرد. همچنانکه در ادامه همین گزارش آمدهاست: «معصومه شادمانی در هر جا که فرصتی به دست میآورد، سایرین را به مقاومت تشویق میکرد. او بارها فریاد برآورده بود: «بچهها مقاومت کنید. پیروزی از آن ما و مردم است. خمینی رفتنی است»».[۲]
تیرباران
در روز پنجم دیماه ۱۳۶۰، معصومه شادمانی در سن ۵۰ سالگی درحالی که شکنجهگران را ناامید کرده بود، به جوخه تیرباران سپرده شد.[۳]در حالیکه دو ماه قبل از تیرباران وی، فرزند مجاهد او حسن کبیری نیز بههمراه همسر حسن (مجاهد خلق هما ربوبی) در یک درگیری شهید شده بود.[۱]
در برخی گزارشها آمدهاست:
«لاجوردی که خود شکنجهگر مادر شادمانی بود در ساعت تیرباران نیز حضور داشت و تیر خلاص را خود به او زدهاست. شبی که او و شکرالله پاکنژاد را اعدام میکردند، بچهها از لای پنجرهی طبقهی سوم زندانی که به آن آموزشگاه میگفتند، دیده بودند که لاجوردی تیر خلاص را به هر دوی آنها زدهاست.»[۲]