صادق قطبزاده
صادق قطبزاده | |
---|---|
وزیر امور خارجه سابق ایران | |
مشغول به کار ۸ آذر ۱۳۵۸ – ۱۹ شهریور ۱۳۵۹ | |
پس از | ابوالحسن بنیصدر |
پیش از | محمدکریم خداپناهی |
اولین رئیس سازمان صدا و سیما | |
گمارنده | روحالله خمینی |
پیش از | شورای پنجنفره |
اطلاعات شخصی | |
زاده | ۴ اسفند ۱۳۱۴ اصفهان |
درگذشت | ۲۴ شهریور ۱۳۶۱ (۴۶ سال) تهران |
علت مرگ | تیرباران |
آرامگاه | ابن بابویه-آرامگاه خانوادگی |
حزب سیاسی | نهضت آزادی ایران |
دیگر عضویتهای سیاسی | جبهه ملی ایران |
محل تحصیل | دانشگاه جرجتاون |
مذهب | اسلام-شیعه |
صادق قطبزاده (متولد ۴ اسفند ۱۳۱۴ - اعدام ۲۴ شهریور ۱۳۶۱) از مخالفان حکومت پهلوی بود که در ماههای آخر حکومت محمدرضا شاه فعالیتهای زیادی برای به دست آوردن موافقت آمریکا و غرب با روی کار آمدن خمینی انجام داد. او در آن ایام عملاً مشاور حقوقی و سیاسی خمینی را به عهده گرفته بود. به ویژه پس از کنفرانس گوادلوپ هنگامی که دولت آمریکا، انگلستان، فرانسه و آلمان در مورد برسرکار آمدن خمینی به توافق رسیدند، صادق قطبزاده هماهنگی بسیاری از امور را به عهده گرفت.[۱]
صادق قطبزاده پیش از آن در سال ۱۳۳۷ برای ادامه تحصیل به آمریکا رفته بود. او در آنجا به عضویت کنفدراسیون دانشجویان ایرانی درآمد. وی پس از نواختن یک سیلی بر صورت اردشیر زاهدی در یک جشن، از آمریکا اخراج شد و به کانادا و سپس به فرانسه رفت. وی در این دوران با ابوالحسن بنی صدر و حسن حبیبی آشنا شد. صادق قطبزاده پس از آن به الجزایر، مصر، سوریه و سپس به عراق رفت و با خمینی دیدار کرد. او همچنین روابطی با امام موسی صدر و در عین حال با معمر قذافی که در جبههی مخالف امام موسی صدر بودند، برقرار کرد. با اوجگیری انقلاب ضدسلطنتی، صادق قطبزاده ارتباطات نزدیکی با خمینی ایجاد کرد و خود را مقلد او معرفی نمود. قرارگرفتن خمینی در کانون توجهات در فرانسه نتیجهی فعالیتهای صادق قطبزاده بود.[۲]
او بعد از سالها زندگی در خارج از ایران به همراه روحالله خمینی به ایران بازگشت و به فرمان خمینی و تأیید دولت موقت، به سرپرستی رادیو و تلویویزیون ایران منصوب شد. صادق قطبزاده در اوج بحران گروگانگیری سفارت آمریکا در تهران، به عنوان وزیر خارجه انتخاب شد.
صادق قطبزاده در میان اطرافیان خمینی مخالفانی نیز داشت. وی در فروردین ۱۳۶۱ به اتهام طراحی کودتا علیه جمهوری اسلامی دستگیر شد. صادق قطبزاده پس از دستگیری، در تلویزیونی که چندی پیش خود سرپرست آن بود اعتراف کرد که به همراه عدهای دیگر از جمله آیت الله شریعتمداری قصد کودتا داشته و حاضر است عواقب عملکرد خود را بپذیرد، هر چند به اغلب احتمال او به عنوان یک تکنوکرات نمیتوانست در طراحی چنین عملیات پیچیدهی نظامی دخیل باشد، در حالی که رادیکالترین و سازمانیافتهترین سازمانهای مخالف در آن زمان از انجام آن ناتوان بودند. تاریخنویسان اعتراف او را نتیجهی شکنجههای بسیار و قولهایی میدانند که با وعدهی زنده ماندن به وی داده شده بود. او در همان سال اعدام شد.[۳]
دوران جوانی صادق قطبزاده
صادق قطبزاده در ۴ اسفند ۱۳۱۴ در اصفهان به دنیا آمد. پدرش آقا حسین یکی از بازاریان مشهور تهران بود. قطب زاده فعالیت سیاسی خود را از ۱۷ سالگی آغاز کرد. او با آغاز حرکت ملی کردن صنعت نفت شیفته دکتر محمد مصدق شد و به جبهه ملی پیوست.
صادق قطبزاده در آمریکا
صادق قطبزاده در سال ۱۳۳۷ برای ادامه تحصیل در رشته زبان انگلیسی به دانشگاه جرج تاون رفت؛ همان دانشگاهی که مادلین آلبرایت و الکساندر هیگ وزرای امور خارجه دولتهای مختلف ایالت متحده آمریکا در آن تحصیل کرده بودند. صادق قطبزاده در آمریکا عضو کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج از کشور شد.
دهه چهل اوج دوران فعالیتهای دانشجویی در داخل و خارج ایران بود. مبارزاتی که سرنخ اصلی آن در دستان دانشجویان چپگرا بود. بسیاری از مورخان و نویسندگان نقطه آغاز این مبارزه را بهمن ۱۳۴۰ میدانند. زمانی که دانشجویان به مجسمهی محمد رضا شاه پهلوی در دانشگاه تهران حمله بردند. در ۱۳۴۱ وقتی شاه به آمریکا سفر کرد، دانشجویان تظاهرات علیه او را از فرودگاه شروع کردند. صادق قطبزاده در تظاهراتی علیه مراسم اعطای دکترای افتخاری به شاه در لس آنجلس و نیویورک شرکت کرد. در میان دانشجویان، صادق قطبزاده در مراسم ضیافت سفارت ایران در واشینگتن هنگامی سخنرانی اردشیر زاهدی به روی سن رفت و به گوش اردشیر زاهدی سفیر ایران سیلی زد و به این دلیل در میان دانشجویان شهرت پیدا کرد. همین موضوع باعث شد، پاسپورت قطب زاده را از او بگیرند و از آمریکا اخراجش کنند. گفته میشود از آن پس است که ساواک تلاش کرد، او را در اروپا ترور کند. علاوه بر این گفته میشود که در سال ۱۳۵۳ مأموران ساواک ضمن بازداشت برادر وی و گروگان نگاه داشتن وی به مدت ۶ ماه از صادق قطبزاده خواستند خود را معرفی کند، هشداری که از سوی او مورد بیتوجهی قرار گرفت.[۴]
صادق قطبزاده در کانادا
صادق قطبزاده بعد از اخراج از آمریکا راهی کانادا شد و سپس به اروپا رفت. او و در پاریس ارتباط نزدیکی با ابوالحسن بنی صدر و حسن حبیبی پیدا کرد. این سالها مصادف با آغاز فعالیتهای جبهه ملی در تهران بود. در این سالها فعالیتهای جبهه ملی دوباره اوج گرفته بود و همین موضوع دانشجویان ایرانی را به فکر انداخت تا با برگزاری میتینگهای مختلف از این حرکت حمایت کنند.
سفر به الجزایر، مصر، سوریه و عراق
صادق قطبزاده پس از اخراج از آمریکا و سفر کانادا و اروپا به کشورهای مختلف دیگری سفر کرد. وی در ابتدا به الجزایر، سپس به مصر، سوریه و پس از آن به عراق رفت و در همین سفر با آیت الله خمینی دیدار کرد.[۵] پس از این ملاقات او با مصطفی چمران و ابراهیم یزدی آشنا شد. آنها در این ملاقاتها تصمیم گرفتند با کمک برخی چهرههای مصری، تشکیلاتی علیه شاه راه بیندازند. چمران به عنوان مسئول شاخه نظامی این تشکیلات انتخاب شد. صادق قطبزاده در همین دوره در لبنان آموزشهای نظامی اندکی نیز دید و با امام موسی صدر رهبر شیعیان لبنان آشنا شد. امام موسی صدر دایی صادق طباطبایی بود که وی را به بیت خمینی راهنمایی کرد. او در عین حال به ملاقات معمر قذافی نیز میرفت. این در حالی بود که معمر قذافی در جبههی مخالفان امام موسی صدر قرار داشت. گفته میشود صادق قطبزاده با سرویس امنیتی دولت معمر قذافی در لیبی روابطی داشتهاست.
آشنایی با خمینی
بعد از تبعید آیتالله خمینی به ترکیه، صادق قطبزاده اولین دانشجویی است که به ملاقات او رفت. وی در این ملاقات خود را مقلد خمینی معرفی کرد. پس از این ملاقات روابط او با خمینی گستردهتر شد. واسطهی این روابط صادق طباطبایی بود. گفته میشود که مصطفی خمینی فرزند آیت الله خمینی از مخالفین سرسخت صادق قطبزاده بود و به نقل از وی گفته شده که قطبزاده را دشمنی بدتر از مارکسیستها میدانسته و حتی یک بار از ورود او به خانهاش ممانعت میکند.[۶]
او در کنار بنیصدر و حسن حبیبی به سه تفنگدار مشهور شده بودند. صادق قطبزاده در میان این سه نفر به تحرک زیاد شناخته میشد. محمّد رضا شاه پهلوی در آخرین مصاحبهی زندگیاش که درست چند روز پیش از مرگش با دیوید فراست خبرنگار شبکه ا.بی.سی. نیوز انجام داد، چنین گفت: «من باور نمیکنم همهء این کارها را خمینی به تنهایی انجام داده باشد. او حتی نمیداند پروتئین چیست! او مشاورینی دارد. به عنوان مثال همهء ما دو نفر از آنها را به خوبی میشناسیم: ابراهیم یزدی و صادق قطب زاده. قطب زاده دانشجوی بیاستعدادی بود که از دانشگاه اخراج شد. گروهی او را عامل سیـا و گروهی دیگر او را عامل کا.گ. ب میدانند.[۷]
علیرغم این گفته میشود که شخص خمینی به او اعتماد داشت است. این اعتماد آنقدر است که گفته میشود وقتی که او از عراق به فرانسه رفت و میخواست از آنجا به الجزایر برود قطبزاده با حضور در فرودگاه و ایجاد جنجال مانع شده و ظرف دو ساعت خانهای ویلایی برای آیتالله خمینی پیدا میکند. این خانه به نام صادق قطبزاده شد و بنیصدر هم پس از فرار از ایران در آنجا اقامت گزید. بعداً به دلیل مشکلاتی خمینی به نوفل لوشاتو نقل مکان کرد. خانه خمینی در نوفل لوشاتو را ظریف عسگری عضو گروه جاما (دکتر کاظم سامی) با کمک دولت فرانسه تهیه کرده بود. به این ترتیب حضور خمینی در فرانسه یعنی در مرکز توجهات بینالمللی که نقش مؤثری در شهرت وی داشت، محصول همین حرکت صادق قطبزاده بود.
در گزارشی آورده شدهاست که قطب زاده مدام با چمدانهای مملو از دلار به دیدن آیت الله میرود. کسی نمیداند قطب زاده این پولها را از کجا میآورد. هزینههای مبارزه از این راه تأمین میشود. «سید مصطفی خمینی» به این پولها اعتراض میکند. حتی در یکی از دیدارها، با قطب زاده درگیری فیزیکی پیدا میکند. اما آیت الله خمینی، جانب قطب زاده را میگیرد، حتی بر سر دو پسر خود فریاد میزند که: «صادق، بیش از شما فرزند من است.»[۸]
در خلال کنفرانس گوادلوپ رهبران کشورهای غربی آمریکا تصمیم میگیرند که دست از حمایت رژیم پهلوی بردارند و در عوض حکومت خمینی را به رسمیت بشناسند. صادق قطبزاده به نمایندگی از کمپین خمینی پیش از برگزاری این کنفرانس پیامی را به ژیسکار دستن داد تا با خود به کنفرانس ببرد.
هنگام بازگشت خمینی به ایران، نزدیکی و شهرت قطبزاده باعث شد که در پرواز به سوی ایران درست کنار خمینی بنشیند و نقش مترجم او را بازی کند.
«اردشیر هوشی» از دوستان قطبزاده در مورد زندگی خصوصی او میگوید:
«قطبزاده وقتی از هواپیما پیاده شد، حتی یک چمدان هم همراه نداشت. خودش بود و لباس تنش. با ما به بهشتزهرا نیامد. اولین کارش این بود که همه را رها کرد و به دیدن مادرش در تهران رفت. بعد هم به منزل ما آمد. منزل ما در خیابان ایران بود. مدرسه علوی هم در همین خیابان قرار داشت. صادق قطبزاده شبها برای خوابیدن به منزل ما میآمد. صبحها با هم به مدرسههای رفاه و علوی میرفتیم. واقعاً لباس نداشت. هیچی. با همان یک دست کت و شلواری که سوار هواپیما شد، آمده بود. لباس دیگری نداشت. من رفتم از برادرش، فریدون (اسماعیل) که هماندازه قطبزاده بود، برایش لباس گرفتم. بهخاطر دارم در یک نطق تلویزیونی گفت: «من شلوار برادرم را میپوشم» [خنده]. من گفتم: «چرا این حرف را زدی؟» گفت: «مگر دروغ گفتم». گفتم: «بابا مرد حسابی برایت جوک درست میکنند».[۹]
صادق قطبزاده؛ رئیس صدا و سیما
گفته میشود که پس از پیروزی انقلاب، صادق قطبزاده در مدرسه علوی در دیداری با خمینی به او میگوید: «آقا اجازه بدهید من به فرانسه برگردم و به کارهایم برسم.» اما خمینی به قطبزاده جواب میدهد: «به تو حکم شرعی میکنم، بروی تلویزیون. ماهی دو هزار تومان هم بهعنوان حقوق طلبگی خودم به تو پرداخت میکنم.» به این ترتیب قطبزاده با حکم خمینی به صدا و سیما رفت.
او در جواب کارکنان سازمان صدا و سیما که در جو انقلابی آن زمان و متأثر از گروههایی چون سازمان مجاهدین خلق ایران خواهان اداره شورایی تلویزیون بودند، گفت: «شورایی بیشورایی من به فرموده امام آمدم اینجا، حقوقم را هم از امام میگیرم. همه باید از من حرفشنوی داشته باشید.»
دولت موقت و شخص مهندس بازرگان هم از مخالفان مشی صادق قطبزاده بودند و اعتقاد داشتند اخبار رادیو و تلویزیون یکسره بر ضد دولت موقت است. مهندس بازرگان درباره قطبزاده گفته بود: «آقای قطبزاده مثل تیمورتاش است در دولت.» عباس امیرانتظام سخنگوی دولت بازرگان نیز چندین بار از تبلیغات غیرمسؤلانهی تلویزیون تحت امر صادق قطبزاده علیه دولت موقت، گله میکند.
البته نمیتوان رادیو و تلویزیون آن زمان را یکسره در قبضه قطبزاده دانست. احمد خمینی و روحانیون نزدیک به آیتالله خمینی هم نفوذ زیادی در رادیو و تلویزیون داشتند. برخی معتقدند بعد از ورود موسوی خوئینیها و معادیخواه به رادیو و تلویزیون است که آتش اختلاف میان صادق قطبزاده و مهندس بازرگان شعلهور میشود.[۱۰]
صادق قطبزاده؛ وزیر امور خارجه
پس از ۱۳ آبان ۱۳۵۸ و حادثهی گروگانگیری در سفارت آمریکا اختلافات میان دولت صادق قطبزاده افزایش یافت.
از بنیصدر که آن زمان سرپرست وزارت امور خارجه بود نقل شدهاست: «من قطب زاده را در فرودگاه دیدم. به او گفتم: بالاخره کار خودت را کردی؟ جواب داد: من کاری نکردم. به او گفتم این گندی ست که خودت زدی، خودت هم جمعش کن؛ و به این ترتیب پست وزارت امور خارجه را به او محول کردم.»
البته گفته میشود که صادق قطبزاده برای آزادی گروگانها نیز تلاش زیادی انجام داد. همچنین قطبزاده با هماهنگی برخی ارکان نظام ملاقاتهای زیادی با آمریکاییها انجام داد. ملاقاتهایی که بعدها در دادگاه علیه او استفاده شد.
شایعهی هدایت چماقداری
در ابتدای انقلاب و پیش از آغاز عملیات سرکوب کامل جریانات سیاسی، میتینگهای و بساطهای کتابفروشی گروههای سیاسی مورد هجوم افرادی که به فالانژها یا چماقداران شهرت داشتند، قرار میگرفت. شایع شده بود که صادق قطبزاده نیز برای خودش دستهیی چماقدار دارد. این در اساس از زنی مشهور به زهرا خانم آغاز شد. زهرا خانم زنی بود که در سالهای اول انقلاب ضدسلطنتی در نقش یک چماقدار حرفهای به تجمعات و میزهای کتاب گروههای سیاسی حملهور میشد. در آن زمان این موضوع شایع بود که وی از صادق قطبزاده دستور میگیرد. اما اردشیر هوشی از یاران نزدیک صادق قطبزاده این موضوع را نفی کرده و مینویسد:
«در سالگرد شهدای سی تیر به ابنبابویه رفته بودیم، یکدفعه دیدیم پیرزنی به سمت قطبزاده خیز برداشت که او را ببوسد. قطبزاده اجازه نداد. آن زن شروع کرد به تعریف از قطبزاده که «تو جوان رشید اسلامی و… ما حتی اسمش را هم نمیدانستیم. چه میدانستیم کیست. بعد دیدیم عکسش را در جلد تهران مصور منتشر کردند با این توضیح که زهرا خانم از قطبزاده دستور میگیرد. قطبزاده به من گفت زهرا خانم کیست؟ من را فرستاد بروم ته و توی ماجرا را دربیاورم. من هم پرسانپرسان به سراغ زهرا خانم رفتم. گفتند صبحها میآید جلوی دانشگاه. وقتی رفتم جلوی دانشگاه تازه متوجه شدم که زهرا خانم به اندازه رئیسجمهور آمریکا در آنجا معروف است. همه میشناختندش الا ما. دیدم زنی حدود ۶۰–۵۰ ساله چادرش را دور گردنش پیچیده و چوبی هم دستش بود. از پشت موتور پیاده شد و هجوم برد به سمت دختران دانشجو و… پرسیدم این کیست؟ گفتند: جزو گروه هادی غفاری است…» سالها بعد در اروپا بهنود را دیدم. گفتم «آقا چرا این عکس را در تهران مصور انداختی؟ چرا چیزی را که نمیدانستی نوشتی؟ چرا آنقدر با قطبزاده مخالفت میکردید؟» گفت: «ما قهرمانان شنای استخر بودیم، در دریا شنا نکرده بودیم برای همین وقتی به دریا افتادیم غرق شدیم.»[۱۱]
کاندیداتوری صادق قطبزاده
صادق قطبزاده در سال ۱۳۵۸ به پشتوانه شهرتش کاندیدای ریاست جمهوری شد، اما در این انتخابات از ابوالحسن بنی صدر، سید احمد مدنی، حسن حبیبی، داریوش فروهر، صادق طباطبایی و کاظم سامی شکست خورد و هفتمین نفر شد.
صادق قطبزاده پس از شکست در انتخابات و قبضه شدن قدرت توسط جناحهای وابسته به حزب جمهوری و آخوندهای حامی خمینی که از نظر وی نقشی در پیروزی انقلاب نداشتند، دچار اختلافاتی با حزب حاکم شد. در آن زمان حزب جمهوری اسلامی در حال به دست گرفتن کامل ارکانهای قدرت و پاکسازی تمامی جریانها بود. در این زمان یکی از گفتگوهای تلفنی صادق قطبزاده نیز شنود میشود که بعد به عنوان مدرکی علیه وی استفاده میشود.
پس از شکست صادق قطبزاده در انتخابات حضور سیاسی او در ایران مدتی کمرنگ شد اما با یک مناظره جنجالی نام صادق قطبزاده مجدداً بر سر زبانها افتاد.
قرار بر این بود که در ۱۵ آبان ۱۳۵۹مناظرهای درمورد وضعیت صدا و سیمای ایران انجام شود اما به جز صادق قطبزاده سرپرست صدا و سیما و دکتر مبلغی اسلامی معاون سازمان، فرد دیگری در این مناظره شرکت نکرد. این مصاحبه و برخی موضوعات که پیش از آن به وقوع پیوسته بود زمینهی دستگیری صادق قطبزاده را فراهم کرد.
دستگیری صادق قطبزاده
مصاحبهی۸۰ دقیقهای صادق قطبزاده، موجبات اولین دستگیری قطب زاده را فراهم کرد. کیهان در گزارشی که در آن سال منتشر شد درباره این برنامه نوشت:
«قطبزاده ضمن برشمردن نارساییهای موجود سازمان در زمان تصدی خود و نیز در حال حاضر گفت اعمال نظرهای شخصی و گروهی مانع اجرای برنامه خوب و مردمی از صدا و سیمای جمهوری اسلامی شدهاست. این وضع باعث شدهاست که اخبار صحیح به گوش مردم نرسد و هر روز به تعداد کسانی که گوش به رادیوهای بیگانه برای کسب خبر صحیح میدهند افزوده شود.»
قطبزاده همچنین گفته بود:
«آنچه که در رادیو و تلویزیون میگذرد وضع آشفتهای که بر این سازمان حاکم است شبیه وضعی است که در دیگر سازمانها و نهادهای کشور حاکم است. دکتر مبلغی اسلامی نیز طی سخنانی گفت بر کار این سازمان هیچ ضابطه و اصولی حکم نمیکند. هرچه هست گروهگرایی است.»
مبلغی اسلامی نیز همان انتقادها را مطرح کرد. این برنامه اعتراض ستاد تبلیغات شورای عالی دفاع را به همراه داشت. این ستاد خبر از پیگیری قضایی این برنامه داد و آیتالله موسوی اردبیلی دادستان کل کشور، علی اکبر محتشمی پور و عبدالله نوری را به عنوان سرپرست صدا و سیما و دکتر ندیمی را به عنوان سرپرست شبکه دوم معرفی کرد.
در ادامه قدوسی دادستان کل انقلاب فرمان دستگیری صادق قطبزاده را صادر کرد. دستگیری او اعتراضات زیادی را به همراه داشت.
یکی از اولین معترضان به این دستگیری مهندس مهدی بازرگان بود. مهندس بازگان در مقالهای نوشت:
«بازداشت قطبزاده که در برخورد اول به افسانه و شایعه شباهت داشت با کمال تعجب واقعیت پیدا کرد! کاری ندارم که روش گذشته آقای قطبزاده چگونه بوده و مصاحبه اخیر در تلویزیون تا چه حد معقول و خالی از ایراد باشد. امر مسلم این است که برنامه زنده نبوده و صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران میتوانستهاست پخش نکند. اما درد بزرگ در این است که چطور گردانندگان انحصارگر ما فکر نکردهاند عمل آنها چه اثر وحشتناکی به لحاظ احساس عدم امنیت و بیاعتبار کردن قانون اساسی در مردم سراپا ایمان و امید و فداکاری ایجاد میکند و چه قضاوتی دنیای خارج که هدف صدور انقلاب ما هستند خواهند نمود. وقتی با چنین سادگی و افتضاح یک مبارز کهنهکار، عضو شورای انقلاب، مدیر عامل رادیو تلویزیون و وزیر خارجه توقیف و توهین میشود دیگر چه آبرویی برای اسلام و انقلاب ایران باقی خواهد ماند؟! جدا و استرحاما از مقام رهبری انقلاب خواهان دخالت، جبران و جلوگیری از این تجاوزات هستم.»
همزمان گروهی از مردم قم در دفاع از صادق قطبزاده تظاهرات کردند و شعار دادند: «درود هر آزاده، بر صادق قطبزاده»
جمع کثیری از بازاریان تهران نیز با انتشار بیانیهای دستگیری او را محکوم کردند. آیتالله مرتضی پسندیده (برادر خمینی) در مورد دستگیری صادق قطبزاده درباره نوشت:
«با عرض معذرت بازداشت جناب آقای صادق قطبزاده که در جمهوری اسلامی ایران وزیر خارجه، عضو شورای انقلاب و رئیس صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران و از ارکان مملکت و مورد علاقه اکثریت ملت است موجب تأسف و تعجب است و استخلاص فوری و معذرت و اعاده حیثیت مشارالیه مورد تقاضا است.»
آیتالله بهاءالدین محلاتی نیز طی تلگرامی که برای خمینی ارسال کرد، توقیف قطب زاده را عملی ناروا دانست و ۳۶ نماینده مجلس نیز بر اساس اصل ۳۲ قانون اساسی خواستار آزادی وی شدند. بر اثر این فشارها صادق قطبزاده بعد از دو روز از زندان آزاد شد.
دستگیری مجدد
در فروردین ۱۳۶۱ صادق قطبزاده به جرم تلاش برای کودتا و براندازی نظام جمهوری اسلامی و ترور روحالله خمینی دستگیر شد. دادستان اعلام کرد کودتاگران با دفن مقدار زیادی مواد منفجره در اطراف منزل خمینی در جماران، قصد توطئه به جان ایشان را داشتهاند. این موضوع توسط نورالدین کیانوری دبیر کل حزب توده ایران به خامنهای و رفسنجانی اطلاع داده شده بود. کیانوری در این رابطه میگوید:
«ما از قصد توطئهی قطب زاده آگاه شدیم؛ لذا دو نفر از افسران حزب (سرهنگ عطاریان و سرهنگ کبیری)[۱۲] را در ستاد کودتا نفوذ دادیم. ما اخبار را به صورت منظم به خامنهای و رفسنجانی میرساندیم. تا درست در حالی که تنها چند ساعت به شروع کودتا مانده بود، قطب زاده را دستگیر کردیم.»
مدتی بعد از دستگیری صادق قطبزاده، فیلم اعترافات او در صدا و سیمای جمهوری اسلامی، یعنی سازمانی که خودش رئیس آن بود پخش شد.
البته بسیاری معتقدند که این اعترافات واقعی نبودند. صادق قطبزاده فردی سیاسیکار و در منش لیبرال بود که نمیتوانست هرگز در طراحی عملیات نظامی، آنهم بمبگذاری در خانهی خمینی و سپس تسخیر مراکز نظامی و حساس دست داشته باشد. اگر چنین عملیاتی در سال ۱۳۶۱ ممکن بود، پیش از آن گروههای مسلحی و مخالف خمینی که دهها هزار نیروی متشکل و مسلح داشتند، دست به این کار میزدند.
به این ترتیب نتیجه گیری منطقی از ماجرای صادق قطبزاده این است که او و اطرافیانش به مرور زمان تبدیل به مخالفان خمینی و به ویژه حامیانش در میان آخوندها تبدیل شده بودند. گفته میشود به همین دلیل آنها تصمیم به حذف وی گرفتند و بس از شکنجه و تهدید بسیار با وعدهی آزادی از طرف احمد خمینی، او را وادار به اعترافات دروغین نمودند. وعدهیی که به آن عمل نشد و صادق قطبزاده به رغم پذیرفتن آن با مرگ روبرو شد.
صادق قطبزاده در دادگاه اعترافاتش گفت:
«از حدود یک سال و نیم قبل، آقای کامبیزی که به منزل من رفت و آمد میکرد مطالب خیلی کلی بدون این که هیچ ربطی به سازمان و تشکیلاتی داشته باشد را مطرح میکرد. وی بعد از دو بار صحبتهای کلی، رفت و مجدداً حدود سه الی چهار ماه قبل از دستگیری من مجدداً آمد و همان صحبتها را تکرار کرد. وی در یکی از جلسات اظهار داشت که دارای تشکیلاتی میباشد و از من تقاضای همکاری کرد که من قبول کردم و قرار شد وی نیز با دوستانش صحبت کند که کرد. در جلسه بعدی نام برده به اتفاق آقای حبیبزاده به منزل من آمد و همان صحبتهای قبلی در این جلسه تکرار شد. حدود یک ماه قبل از دستگیری که آقایان آمدند و صحبت از این مسئله کردند که اگر بخواهیم عملی انجام دهیم این عمل ناظر است بر محاصره بیت امام برای اینکه ورود و خروج انجام نگیرد و گرفتن دیگر نقاط حساس و به خاطر همین مسئله بود که آقای کامبیزی قرار شد برود و آن منزل را از نزدیک ببیند.»[۱۳]
در بخشی از فیلم اعترافات پخششده صادق قطبزاده میگوید:
«ابتدا صحبت از محاصره بود و آنها درباره محاصره نقشه میخواستند… نقشهای که از دوستان تهیه شده بود به ایشان دادم، یک نقشه خام بود. آنها گفتند این نقشه به نظر ما درست نمیآید و بنابراین لازم است که ما از نزدیک برویم و آنجا را هم ببینیم. من یکی از دوستانی را که آن جا منزلی بغل منزل امام داشت، معرفی کردم که بروند ببینند. در مراجعت وقتی نشستیم و صحبت کردیم، گفتند که منزل محل بسیار مناسبی است برای انفجار. گفتیم خیلی خب و بحث راجع به انفجار و محل صورت گرفت، چگونه و چه نوع. بعد، هفته بعدش که دو هفته قبل از دستگیری من بود، آمدند و گفتند که سازمان تصمیم گرفته که آنجا را از دو طریق بکوبد، یکی با توپخانه، یکی هم با انفجار از داخل منزل.»
آنگونه که اکبر هاشمی رفسنجانی در کتاب خاطراتش نوشتهاست، فیلم اعترافات صادق قطبزاده برای ترور آیتالله خمینی را علی خامنهای و احمد خمینی تهیه کرده بودند.
حسن شریعتمداری، فعال سیاسی ساکن آلمان که خیلی زود نام پدرش در این پرونده مطرح شد، برنامهریزی این سناریو را بر عهده عوامل شوروی سابق میداند و میگوید: آن موقع هدف شوروی این بود که سیاست نه غربی و نه شرقی را با حذف آمریکا، تبدیل به سیاست گرایش به سمت شرق کند. شوروی آنطور که میتروخین، آرشیویست کا.گ. ب در کتابی در آمریکا چاپ کرده، میخواستد در حکومت ایران، لیبرالها را حذف کند. لیبرالها از نظر آنها چهار نفر بودند: آیتالله شریعتمداری، مهدی بازرگان، صادق قطبزاده، و ابوالحسن بنیصدر.
به این دلیل نقشه کشیده بودند که افرادی از حزب توده را، یعنی سرهنگ کبیری و عطاری از حزب توده را برای تحریک صادق قطبزاده بفرستند، زیرا میدانستند ناراضی است. آنها گفتند که در ایران همه نیروی زمینی و نیروی مسلح در کنار توست و ما میتوانیم اینها را بسیج کنیم و شما آنها را علیه آقای خمینی به کار بگیر. صادق قطبزاده پس از دستگیری گفت من به هیچ وجه نمیخواستم خمینی را کنار بگذارم، میخواستم ایشان در مقام خودش باشد ولی بقیه را کنار بگذارم. به هر صورت میخواست حکومت را عوض کند.
عباس میلانی، مورخ ساکن آمریکا در پاسخ به این سؤال که آیا سندی وجود دارد که دست داشتن عوامل شووری را تأیید کند؟ میگوید:
«تردید ندارم که در تحولات ایران بعد از انقلاب، شوروی آن زمان و روسیه این زمان، نقش بسیار مهم و البته کمتر مطالعه شدهای دارند. بدون شک شوروی در سرکوب مثلاً کودتای نوژه نقش داشته، و قطبزاده به هرحال به گمان من آدمی بود که بلندپروازیهایی داشت و فکر میکرد که میتواند چنین حرکتی رو جمع و جور بکند، و ظاهراً در اسنادی که من از جاهای دیگر دیدم، از طرف کسانی که با او تماس داشتند به او وعدههایی داده شده بود که اگر اعتراف کند، شاید جان سالم به در ببرد. این جزئیاتی است که من هنوز در مورد آن اطلاع ندارم ولی تردیدی ندارم که در آن سالها، شوروی، و در آن سالهای بعد از سقوط شوروی، روسیه، به خصوص بعد از یکی دو سال و با روی کار آمدن آقای خامنهای، که آشکارا طرفدار تقویت دست روسیه در ایران است، روسها میتوانستند نقش فعالی داشته باشند و کمک کننده مهمی برای برآمدن گروهی باشند که فعلاً بر سر کار هستند.»[۱۴]
البته صادق قطبزاده میگوید بعد از مخالفت او، «مسئله تسخیر بیت خمینی منتفی شد و گروه تصمیم بر این گرفت که با گرفتن و کوبیدن مناطق حساس کار یکسره شود و بعد از آن با تأیید آیتالله شریعتمداری این حرکت استقرار پیدا کند.»
محمد محمدی ری شهری (اولین وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی) در این باره مینویسد:
«آقای قطبزاده در تاریخ ۱۳۶۱/۱/۱۷ به اتهام توطئه نظامی برای براندازی جمهوری اسلامی بازداشت شد. قطبزاده البته مدعی بود که اینجانب هرگز نخواستم که نظام جمهوری اسلامی را براندازم. اصلاً مسئله براندازی نظام جمهوری اسلامی مطرح نبوده بلکه به نظر من به عکس بوده. قطبزاده برای کودتا یک سال و نیم فعالیت کرده بود و پس از دستگیری اعلام کرد که آمادهام حرفهایم را در مصاحبه تلویزیونی بگویم، اما به شرط اینکه مرا فوراً یا اعدام کنید یا عفوم کنید.»
محسن سازگارا، در مورد این دوره از زندگی صادق قطبزاده میگوید:
«در این فاصله صادق قطبزاده با دوستان نهضت آزادی و شخص مهندس بازرگان اختلاف پیدا کرد و میگفت شما به قدر کافی انقلابی نیستید. از نهضت آزادی هم انشعاب کرد و بیرون رفت. یک دوره هم به حزب جمهوری اسلامی رفت و خوب معلوم بود که نمیتواند با آقای بهشتی و بقیه کار بکند. در نتیجه از آن جا هم کنار آمد و بعد از دورهای که وزیر خارجه شد، شورای انقلاب دیگر جایش را به دولت دائم داد و مجلس تشکیل شد. صادق قطبزاده بسیار تنها شده بود، من در دولت آقای رجایی، به آقای رجایی پیشنهاد کردم که صادق را دعوت کنند و کار اجرایی مردافکنی را به او پیشنهاد بدهیم که او از عهدهاش هم برمیآمد. رجایی هم مخالفتی نداشت. گفت فکر خوبی است ولی قطبزاده خیلی هم مخالف داشت. دوستان دیگری داشت و کسانی که بودند به هرحال این ایده را نپسندیدند، هرچند شاید اگر به صادق قطبزاده هم میگفتند، او نمیپذیرفت. اما قطبزاده در واقع تنها شده بود، شدیداً هم انتقاد میکرد، زبان خیلی تند و تیزی هم داشت، ولی به این سناریوی مسخرهای که درست کردند، اعتقاد ندارم. او شاید از اولین موارد اعتراف تحت شکنجه است، به شدت در زندان شکنجهاش کردند، به قدری که بعداً خود من را دستگیر کرده بودند، بازجو برای این که مرا بترساند میگفت من بازجوی قطبزاده هم بودم و آنقدر اینجا او را زدیم که در سلول چهار دست و پا راه میرفت.»[۱۴]
اعدام صادق قطبزاده
مدتی پس از دستگیری صادق قطبزاده سید احمد خمینی در زندان به ملاقات او میرود و از ویمیخواهد که استغفار نامهای که از قبل تنظیم شده را امضاء کرده و از آقای خمینی طلب مغفرت کند. قطب زاده برمیآشوبد و میگوید: کسی که باید عذر خواهی کند، خود خمینی است نه من.[۱۳]
او پنج ماه در زندان اوین (به زندانبانی اسداللّه لاجوردی) بود. دادگاه او در مرداد همان سال تشکیل شد و بعد از ۲۰ روز محاکمه، سرانجام در سحرگاه روز بیست و چهارم شهریور ماه سال ۱۳۶۱ به جوخهء اعدام سپرده شد
بازجویی از آیتالله شریعتمداری
ری شهری همچنین درباره نحوه بازجویی از آیتالله شریعتمداری مینویسد:
«ایشان حاضر نمیشد که در ارتباط با اتهامات خود به بازجویان رسمی پاسخ گویند البته شاید هم کمتر کسی جرات بازپرسی از او را داشت… احترام به شخصیت وی اقتضا میکرد که اینجانب برای تحقیق از وی به قم بروم، از این رو به منزل ایشان رفتم و در قسمت بیرونی منزل ایشان نشستم و پیغام دادم که به این قسمت بیاید، آمد و نشست. به ایشان گفتم آقای قطبزاده تصمیم داشت حرکتی را علیه جمهوری اسلامی انجام دهد شما را هم در جریان گذاشت، آیا شما این مطلب را قبول دارید؟ آقای شریعتمداری پاسخ داد: این نسبت دروغ است من هیچ اطلاعی از این ماجرا ندارم. گفتم بسیار خوب شما همین مطلب را بنویسد که آنچه به من نسبت دادهاند دروغ است، در این هنگام من ورقه بازجویی را به ایشان دادم سوالهایی را به تدریج به صورت کتبی مطرح کردم و ایشان پاسخ داد.»
در پی این ماجرا احمد عباسی (داماد آیتالله شریعتمداری)، دکتر جواد مناقبی و مهدی مهدوی نیز بازداشت شدند. اندکی بعد آیتالله شریعتمداری از سوی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم که طرفدار خمینی بودند از مرجعیت خلع شد. بسیاری بر این باور هستند که آقای خمینی با این عمل مرجع بالاتر زمان خود را از دور خارج ساخت تا خود به تنهایی در قدرت بماند. آیت اللّه شریعتمداری در سال ۱۳۴۲ درجهء مرجعیت را به خمینی اعطاء کرد تا جان او را در برابر حکومت وقت نجات دهد.[۱۵] در خاطرات آیتللّه حسینعلی منتظری در همین رابطه آورده شدهاست:
«وقتی که آقای قطب زاده را بازداشت کردند، ما شنیدیم که ایشان سوء قصدی راجع به مرحوم امام داشته و در چاهی نزدیک محل سکونت ایشان موادی کار گذاشتهاند که کشف شده و آقای شریعتمداری هم از این موضوع اطلاع داشتهاند. روزی آقای احمد آقا در قم به منزل ما آمد و در حالی که آقای حاج سید هادی نیز حضور داشت، با نحوه تهدید آمیز گفت: امشب قطب زاده در تلویزیون مطالبی را راجع به آقای شریعتمداری میگوید. شما مواظب باشید حرفی نزنید و چیزی نگویید! بعد شب، مصاحبهی آقای قطب زاده از تلویزیون پخش شد و در این راستا بود که به سراغ آقای شریعتمداری رفتند، و من از صحّت و سقم قضایا بی اطّلاع بوده و هستم. بعداً شنیدم آقای حاج احمد آقا در زندان سراغ قطب زاده رفته و به او گفتهاست: شما مصلحتاً این مطالب را بگویید و اقرار کنید و بعد امام شما را عفو میکنند. اما بالاخره او را اعدام کردند؛ و باز بعدها از طریق موثقی شنیدم که جریان ریختن مواد منفجره در چاه نزدیک محل سکونت مرحوم امام، به کلّی جعلیست و واقعیت نداشتهاست و منظور، فقط پروندهسازی برای مرحوم شریعتمداری بودهاست.»
صادق قطبزاده از زبان نامزدش
روزنامههای جمهوری اسلامی در آن روزگار به صادق قطبزاده تهمت فساد اخلاقی نیز زدهاند که طبق گزارشها استنادشان به خانم کارول جروم اهل کانادا بود. کارول جروم نامزد صادق قطبزاده بود، هنگام آمدن به ایران به همراه وی در همان هواپیمای حامل خمینی به ایران آمد. او خبرنگار شبکه سی بی اس نیوز بود. کارول جروم بعدها کتابی در مورد صادق قطبزاده به نام «مردی در آینه» نوشت. کارول جروم میگوید:
«صادق میدانست که به سراغش خواهند آمد. به او گفتم: من و دوستانم تو را از کشور خارج خواهیم کرد. اما او جواب داد: نه. این انقلاب کابوسی بود که من برای این ملت رقم زدم. من مقصر هستم. میمانم و با سرنوشتم روبرو میشوم. وقتی که سوار ماشین شد که برود، هرگز نمیدانستم که دیگر او را نخواهم دید. باور نمیکردم که آقای خمینی پسر خود را خواهد کشت.»
کارول جروم همچنین پرده از اختلاف نظر میان قطبزاده و آیتالله خمینی برمیدارد و درباره دیدگاه صادق قطبزاده درباره حکومت میگوید:
«قطبزاده انتظار داشت که خمینی … یک پیشوای اخلاقی فراگیر باشد، نه یک رهبر سیاسی.»
تفسیر کارول جروم از صادق قطبزاده در آن زمان این بود که وی در تلاش بوده از تاریخ استثمار ایران سخن بگوید و از لزوم هماهنگی بین سیاست و مذهب در یک فرهنگ اسلامی. جروم میگوید قطب زاده همواره میخواست این را اثبات کند که اسلام یک نیروی پیشرو در حال تغییر است.
کارول جروم او را در لحظه خاکسپاری دیده بود: «وقتی بهخاکش میسپردند، دیدم که ریشاش سفید شده بود.» خلاصه زندگی قطبزاده را هم میتوان در جملهای از نامزد او پیدا کرد: «مبارزه در سراسر زندگی برای یک رؤیا و در غلتیدن به یک کابوس.»
منابع
- ↑ گوادلوپ تیرخلاص نظام پادشاهی
- ↑ پشت پردههای انقلاب
- ↑ صادق قطب زاده؛ از ریاست صدا و سیما تا اعتراف در صدا و سیما
- ↑ صادق قطبزاده؛ مردی در غبار
- ↑ شصت سال صبوری و شکوری: خاطرات دکتر ابراهیم یزدی
- ↑ صادق قطبزاده از ریاست صدا و سیما تا اعتراف در صدا و سیما
- ↑ پشت پردههای انقلاب- اعترافات جعفر شفیعزاده
- ↑ صادق قطب زاده؛ معمای بزرگ انقلاب اسلامی ایران
- ↑ ناگفتههایی از زندگی صادق قطبزاده، چرا زهراخانم اورا بوسید؟
- ↑ محذوفان پرواز پاریس-تهران؛ ابوالحسن بنیصدر، صادق قطبزاده
- ↑ ناگفتههایی از زندگی صادق قطبزاده
- ↑ این دو بعداً به جرم ارتباط با حزب توده و کودتا برای براندازی جمهوری اسلامی اعدام شدند.
- ↑ ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ ایران گلوبال، صادق قطبزاده: این انقلاب کابوسی بود که من برای این ملت رقم زدم اسفند ۱۳۹۸[۱]
- ↑ ۱۴٫۰ ۱۴٫۱ رادیو فردا محذوفان پرواز پاریس - تهران ابوالحسن بنیصدر صادق قطبزاده
- ↑ روزنامه اعتماد صادق قطبزاده که بود و چرا دستگیر شد؟[۲]