کاربر:Ehsan/صفحه تمرین مادر ارتش

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو

با شروع مبارزه‌ی مسلحانه‌ی سراسری  مجاهدین خلق ایران بر علیه نظام جمهوری اسلامی در مقطع ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ به بعد، پرسنل  مردمی ارتش نیز که آزمایش آزادگی خود را در قیام ۲۲ بهمن پس داده بودند، پا به میدان مبارزه مسلحانه بر علیه رژیم ایران نهاد، در آن شرایط رژیم ایران حساسیت زیادی نسبت  به فعالیت‌های پرسنل در داخل پادگان‌ها به خرج می‌داد و آن‌ها را تحت مراقبت قرار داده بود. این فعالیت‌ها از شرکت مستقیم در عملیات مسلحانه گرفته، تا تهیه‌ی سلاح و مهمات برای رزمندگان مجاهد خلق، و ادامه‌ی کار توضیحی وآگاهی‌بخش در سطح پادگان‌ها و مراکز نظامی و جبهه‌های جنگ را شامل می‌گردید که به چند نمونه از آنها اشاره می شود:

شرکت گسترده پرسنل نظامی مجاهد خلق در عملیات٬٬ پرواز بزرگ٬٬ ، که از پایگاه یکم پادگان مهرآباد در تهران صورت گرفت و به‌عنوان یک اقدام تهور آمیز تاریخی و به‌عنوان سرفصلی در انقلاب نوین ایران جای گرفت.

طراحی و عملیات شورش پادگان لویزان که به کشته شدن ده‌ها تن از فرماندهان و مهره‌های سرسپرده رژیم ایران و از جمله سرهنگ بدرخواهان، سرهنگ سعادت‌یار، و رؤسای دوائر تفتیش وسرکوب ٬٬عقیدتی سیاسی٬٬ از قبیل: نصر، شقاقی، بامداد،  مومنی و .... در مقر ستاد فرماندهی نیروی زمینی در تهران گردید.

اعدام انقلابی فرمانده‌ی کل ژاندارمری جنوب،سرهنگ سپهری و زخمی نمودن دو تن دیگر در میدان صبحگاه پادگان ژاندارمری اهواز.

انجام شناسائی‌های مربوط به اعدام انقلابی چند تن از سران و روسای دوائر سرکوب٬٬عقیدتی ــ سیاسی٬٬ نیروی دریایی تهران.

اعدام انقلابی رئیس دایره‌ی سرکوب٬٬ عقیدتی ــ سیاسی٬٬ پادگان نیروی هوائی شیراز.

اعدام انقلابی تعدادی از جاسوسان، بازجوها، و شکنجه‌گران زندان جمشیدیه و دادستان ارتش.

انفجار در مرکز فرستنده‌های پارازیت بر روی رادیو٬٬ صدای مجاهد٬٬.

انفجار پادگان ٬٬قلات٬٬ در اردیبهشت سال ۱۳۶۲، توسط پرسنل نظامی که به‌صفوف سازمان مجاهدین در کردستان پیوستند.

چندین مورد انفجار بمب در ارگان‌های جاسوسی رژیم ایران در داخل پادگان‌ها و از جمله ۴ مورد انفجار در مراکز ٬٬اطلاعات و ارشاد٬٬ و انجمن به اصطلاح اسلامی پایگاه یکم هوائی.

چندین فقره مصادره‌ و ضبط سلاح و مهمات و بیسیم از پادگان‌های ٬٬ لاهوتی٬٬ (باغشاه سابق)، ٬٬قصر فیروزه٬٬ در تهران و پادگان‌های مشهد و شیراز، علاوه بر این‌ها، تاکنون صدها تن از پرسنل مردمی ارتش به‌ویژه به‌دنبال پیام‌های مسعود رجوی، جبهه‌های جنگ و پادگان‌ها را ترک گفته و به صفوف نیروهای مجاهدین در شهرها و جنگل و کردستان پیوسته‌اند. برای ملاحظه‌ی گوشه‌ای از دامنه فعالیت‌های انقلابی پرسنل هوادار مجاهدین در فاز نظامی، به گزارش تیرباران ۵ تن از پرسنل مجاهد خلق به همراه همسر یکی از آن‌ها در شیراز ، که در روزنامه ٬٬ خبر شیراز٬٬  همراه با کلیشه‌ی آن، منعکس شده اشاره می‌شود که همین خبر نیز در روزنامه کیهان ۱۷ اسفند ۱۳۶۱ نیز به چاپ رسیده است:

اعدام ۶ نفر از پرسنل ارتشی سازمان مجاهدین خلق

به‌حکم دادگاه انقلاب اسلامی ارتش فارس و با تائید شورای‌عالی قضائی ۶ تن از اعضای شاخه نظامی سازمان مجاهدین خلق محکوم به اعدام شدند و حکم صادره در مورد نامبردگان به مرحله اجراء در آمد، روابط عمومی دادگاه فارس اسامی و موارد اتهام معدومین را بشرح زیر اعلام کرد:

۱ــ قاسم غفوری فرزند نجف‌قلی با نام‌های مستعار رسول فرزند محمد و جمشید، جرائم نام‌برده باین شرح است: فعالیت بسیار وسیع برای سازمان مجاهدین و نگه‌داری اسلحه و مهمات مسروقه از پادگان شماره ۴۵ ، مسئول جذب نیرو از ارتش برای سازمان مجاهدین، سببیت در شهادت برادر محی و مجروحیت سردار اعظمی در اثر انفجار بمب در پایگاه هوائی شیراز، داشتن خانه تیمی و زندگی در خانه‌های تیمی متعدد.

۲ــ محمد رضا مهدی زاده فرزند عبدالحسین با نام مستعار هوشنگ. جرائم نام‌برده باین شرح است: فعالیت بسیار وسیع برای سازمان مجاهدین در شهرستان‌های مشهد، تهران، شیراز و مسئول تیم میلیشیا در بخش فنی. .. سازمان مجاهدین، مسئول کل امکانات جذب نیروی از ارتش برای سازمان مجاهدین در شیراز، معاون مسئول بخش نظامی مجاهدین در شیراز، مسئول جمع‌آوری اخبار و اطلاعات از پادگان‌های نظامی برای سازمان مجاهدین، زندگی در خانه تیمی همراه با متهم ردیف اول.

۲ــ مسعود مکارم فرزند عبدالحسین با نام مستعار هوشنگ، جرائم نام‌برده به‌این شرح است: فعالیت وسیع برای سازمان مجاهدین و مسئول جذب نیرو که در این رابطه تعداد ۲۸ نفر از پادگان‌های شیراز را به سازمان مجاهدین وصل نموده بود، زندگی در خانه‌های تیمی متعدد و هم‌چنین گذاشتن منزلش در اختیار افراد رده بالای سازمان مجاهدین، شرکت در طرح انفجار بمب در پایگاه هوائی که منجر به کشته شدن و مجروحیت ۲ نفر گردید.

۴ــ عبدالکریم گلریز فرزند گل‌علی با نام مستعار رحیم، جرائم نام‌برده به‌این‌شرح است: فعالیت وسیع برای سازمان مجاهدین، مسئول پخش اعلامیه و نشریه و جمع‌آوری کمک‌های مالی برای سازمان در سطح پایگاه هوائی، بمب‌گذاری و مباشرت در ایجاد حادثه انفجار که منجر به کشته شدن محسنی و مجروح شدن اعظمی گردید.

۵ــ فریدون جهانی فرزند شکرالله با نام مستعار داود و رسول، موارد جرم نام‌برده نیز به‌این شرح است: فعالیت بسیار وسیع برای سازمان مجاهدین، مسئول پخش اعلامیه و جمع‌آوری کمک مالی در سطح پایگاه نگه‌داری بمب در منزلش به‌مدت چند روز که بعداً در حادثه جنایت‌آمیز پایگاه هوائی به‌کار رفت و منجر به کشته شدن و مجروح شدن محسنی و  اعظمی گردید. در اختیار گذاشتن اتومبیل شخصی خود برای سازمان مجاهدین که در اثر درگیری اتومبیل مزبور آتش گرفت.

۶ــ پروانه خاجیانی قطب‌آبادی فرزند محمد حسن با نام مستعار محبوبه ادیانی همسر متهم ردیف اول. جرائم نام‌برده نیز به‌این شرح است: فعالیت بسیار وسیع برای سازمان مجاهدین و مسئول جذب نیرو برای سازمان مجاهدین در مدارس شهرهای جهرم، فسا، داراب، نی ریز، استهبان، مسئول تیم‌های سیاسی و تبلیغاتی برای سازمان مجاهدین در شهرهای داراب و استهبان و مسئول گوهر ادب‌آواز که آیت‌الله دستغیب و یاران او را به شهادت رساند، مسئول عملیات تخریب میلیشیای سازمان مجاهدین در شیراز، زندگی کردن در خانه‌های تیمی همراه با همسرش و نگه‌داری اسلحه و مهمات.

پرسنل ارتشی مجاهدین علیه جنگ افروزی‌های رژیم ایران

نقش پرسنل انقلابی ارتش در مبارزه با سیاست جنگ‌طلبانه رژیم ایران و تبلیغات آن در ارتش به‌عنوان نقطه‌ی برجسته‌ای در کارنامه‌ی مبارزات هوداران مجاهدین در پادگان‌ها و جبهه‌ها است. این پرسنل در زمان تهاجم عراق و اشغال بخش‌هائی از خاک ایران، در جبهه‌ها حضور داشت، و شهدائی نیز تقدیم راه دفاع از میهن نمود، اما از ۳۰ خرداد به بعد و به‌ویژه با شروع توسعه‌طلبی‌های خمینی و پافشاری‌اش بر ایده‌ی موسوم به صدور انقلاب، دیگر جنگ ویرانگر، خصیصه‌ی ضد‌ملی و ضد‌میهنی پیدا کرد؛ و تنها در خدمت خمینی قرار گرفت. جنگی که منجر به کشتار هزاران هزار نوجوان و تباه شدن امکانات، ثروت‌ها و سرمایه‌های مملکت و  نیز تجهیزات و تدارکات نظامی شد. بر این اساس پرسنل مردمی ارتش و مجاهد خلق، در مبارزه علیه جنگ‌طلبی خمینی، فعالانه پیام صلح و آزادی، را به‌درون صفوف ارتش، پادگان‌ها و جبهه‌ها برد و همه جا بر در و دیوار نوشت و در میان کلیه‌ی نیروها، اعم از افسر و درجه‌دار و سرباز، گسترش داد. پرسنل انقلابی ارتش و هسته‌های مقاومت مجاهدین در ارتش، چه در ٬٬ هفته‌ی صلح٬٬ چه هم‌زمان با دیگر فعالیت‌های سیاسی ــ اجتماعی سازمان، همراه با رزمندگان مجاهد در سراسر کشور، از طریق پخش اطلاعیه و تراکت، فضای ضد جنگ و اختناق و ضد ارتجاع را در پادگان‌ها و مراکز محل خدمت خود، هم‌واره فعال نگاه داشتند. رژیم ایران با تقویت دائمی سپاه پاسداران، ازجمله از طریق تأسیس وزات‌خانه برای آن، از این نهاد به‌عنوان اهرمی برای مهار ارتش و کاهش قدرت و حیطه‌ی فعالیت و وظایف نیروهای هوایی، زمینی، دریایی، شهربانی و ژاندارمری استفاده کرد؛ و هرازگاهی ارتشیان مجاهد خلق را چه با انتقام‌جویی و چه زهر چشم گرفتن از دیگران، به جوخه‌های اعدام می‌سپارد و یا زندان‌های ارتش را از آن‌ها پر می‌نمود.

پرسنل ارتش مردمی اهم از افسران، درجه داران، همافران و سربازان هوادار سازمان مجاهدین خلق در دوره‌ی حاکمیت جناح‌های رژیم ایران، ضمن گسترش روزافزون، در کنار سازمان مجاهدین به مبارزه پرداختند؛ و به‌ویژه پس از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، با تقدیم شهدای بسیار، بر پیوند خود استوار ماندند. هزاران پرسنل ارتشی مجاهد که در سیاه‌چال‌ها، شکنجه‌گاه‌ها، در زندان‌های جمشیدیه، قصر فیروزه، و ... مقاومت کردند؛ و با وجود فشارهایی که از سوی نظام جمهوری اسلامی بر روی آن‌ها و خانواده‌هایشان وارد می‌آمد، سر تسلیم و سازش فرود نیاوردند.

چندتن از پرسنل ارتشی اعدام شده توسط جمهوری اسلامی

سرهنگ انقلابی مجاهد شهید اسماعیل فرخنده (فرخ)

مجاهد شهید سرهنگ اسماعیل فرخنده فرمانده‌ی پدافنده هوائی پایگاه مهرآباد، از برجسنه‌ترین پرسنل ارتش بود که سوابق طولانی او در زمینه‌ی مخالفت آشکار در برابر امرای ارتش شاهنشاهی و نظام جمهوری اسلامی، برای بسیاری از پرسنل نیروی هوائی شناخته شده است.

شهید اسماعیل فرخنده از ابتدا‌ی سال ۱۳۵۹، به‌طور مستقیم در ارتباط با سازمان مجاهدین قرار گرفت. اوکه پس از پشت سر گذاشتن تجربه‌ی برخی نیروهای سیاسی، سرانجام به مجاهدین رسیده و اهداف و آرمان‌های آنان را ایده‌آل خود یافت، به فعالیت در ارتباط با سازمان پرداخت. دو سه ماه پس از اجرا‌ی عملیات  پرواز بزرگ از پایگاه یکم شکاری و به‌دنبال موج دست‌گیری پرسنل هوادار سازمان، سرهنگ فرخنده نیز که چهره‌ی شناخته شده‌ای بود دستگیر شد. وی در داخل زندان هم یکی از فعال‌ترین افراد بند افسران زندانی بود که مسئولیت جمع‌آوری کمک‌های مالی و رسانیدن اخبار مقاومت به سایر زندنیان را به‌همراه مجاهد شهید ستوان هادی‌بیگی بر عهده داشت. اسمعاعیل فرخنده، سرانجام پس از یک و نیم سال اسارت و مقاومت در زندان، در بهار ۱۳۶۲، به جوخه‌ی اعدام سپرده شد و به شهادت رسید. از وی ۲ کودک خردسال به نام‌های بهارک و سمیه به‌جای مانده است.

همافر انقلابی مجاهد شهید حسن قربانی (مهدی)

یک از همرزمان مجاهد شهید حسن قربانی می‌گوید:

«در خیابان گرگان و محلات اطراف آن، کمتر کسی بودکه حسن را نشناسد. ویژیگی‌های مردمی، دلسوزی‌ها و احساس مسئولیتش نسبت به همسایه‌ها و آشنایان و اخلاق پسندیده‌اش در برخورد با همه‌ی کسانی‌که به‌نحوی با آن‌ها ارتباط داشت، او را از سال‌ها قبل به‌عنوان چهره‌ای مردمی و قطب شناخته شده و محبوبی در بین اهالی، مشهور ساخته بود. اما مهم‌تر از همه‌ی این‌ها، فعالیت‌های سیاسی و مبارزاتی او بر علیه رژیم شاه، چه به‌صورت افشاگری تا قبل از اوجگیری قیام، وچه بعدها به شکل راه‌اندازی تظاهرات، پخش اعلامیه و... بود که او را بیش از پیش محبوب و مشهور ساخت. روزهای قیام، حسن قربانی که از توانایی‌های مصادره شده از پادگان‌های رژیم شاه را بین جوانان پرشور محل توزیع کرد و سپس با حمله به کلانتری خیابان گرگان، در تسخیر آنجا نقش مهمی ایفا نمود. شجاعت، جسارت و از خود‌گذشتگی حسن در آن روزها زبانزد شده بود. او بی باکانه می‌جنگید و راه باز می‌کرد و کینه و نفرتی را که سال‌ها از رژیم غارتگر و ظالم شاه در دل داشت، به خشمی انقلابی بدل ساخته بود که در نبرد جسورانه‌اش با دشمن، متجلی می‌شد...»

مجاهد شهید همافریکم حسن قربانی پرسنل ارتش، بلافاصله پس از پیروزی قیام، در صدد ارتباط با سازمان مجاهدین خلق برآمد. او از طریق برادر مجاهدش، شهید محمد قربانی، دانشجوی دانشگاه علم و صنعت، با آرمان‌ها و اهداف مجاهدین آشنا شده بود و به امید فعالیت هرچه پربارتر و پرثمرتر در جهت تحقق اهداف سازمان، ابتدا در ارتباط با انجمن دانشجویان مسلمان دانشگاه علم و صنعت (هواداران سازمان) به‌فعالیت پرداخت و پس از مدتی در ارتباط مستقیم با نهاد ارتش سازمان قرار گرفت. بعد از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، و آغاز مقاومت انقلابی مسلحانه، از آن‌جا که مجاهد شهید حسن قربانی به‌دلیل فعالیب‌های انقلابی مستمرش، برای مأموران نظام جمهوری اسلامی، عنصری شناخته شده بود، به‌همراه خانواده‌اش به زندگی مخفی روی آورد و در یکی از پایگاه‌های مقاومت مجاهدین مستقر شد. طی مدت استقرار حسن در پایگاههای مقاومت و تا لحظه‌ی شهادتش، مسئولیت‌های مختلفی از جمله تهیه‌ی پایگاه‌های مناسب، تهیه‌ی تدارکات فنی، سلاح، مهمات و... به‌عهده داشت. روز ۲۳ تیرماه ۱۳۶۱، پایگاه محل اقامت حسن و تعدادی دیگر از یاران مجاهدش و از جمله یکی دیگر از پرسنل انقلابی ارتش، مجاهد شهید محمدجواد شاهرودی مورد تهاجم پاسداران و مأموران دادستانی انقلاب قرار گرفت. شدت مقاومت مجاهدین حاضر در پایگاه به حدی بود که پس از ساعت‌ها درگیری، مزدوران دشمن توان نزدیک شدن به پایگاه را نیافتند و پایگاه را با گلوله‌های آرپی‌جی، در هم کوبیدند و به آتش کشیدند. به این ترتیب در پایان این نبرد، تن‌ها پیکرهای بی‌جان و سوخته شده‌ی مجاهدین حسن قربانی و همسرش نزهت خجسته، حسین قربانی،کودک خردسال حسن و نزهت، محمد قربانی ، غنچه حسینی برزی همسر محمد و محمدجواد شاهرودی، به‌دست پاسداران افتاد که گواهی تسلیم ناپذیری مجاهدین بود.

پسنل انقلابی مجاهد شهید محمد جواد شاهرودی(شهاب)

محمد جواد شاهرودی (زاده ۱۳۳۶ – مشهد) در سال‌های آخر دبیرستان که مصادف با سال‌های قیام بود، فعالانه در حرکت‌های مردمی شرکت داشت و طی همین فعالیت‌ها با مجاهدین خلق و اهداف و آرمان‌های آن‌ها آشنا شد. جواد پس از پیروزی قیام وارد دانشکده‌ی افسری شد و دوره‌های ویژه‌ی تکاوری را با موفقیت کامل پشت سر گذاشت. او که از ابتدا با تائید و صلاحدید سازمان به این‌کار روی ‌آورده بود، به فراگیری فنون مختلف نظامی می‌پرداخت و توانست درکمترین مدت، اکثر آموزش‌های مخصوص گروه معروف به کلاه سبزها را فرا گیرد و در بسیاری از رشته‌ها از جمله تیراندازی، عبور از موانع، جنگ‌های انفرادی و .... رتبه‌ی اول را در بین تمامی افراد دیگر که حدود ۵۰۰ تن بودند، به‌دست آورد. طی این مدت، جواد اتاق کوچکی در یکی از محلات فقیرنشین تهران اجاره کرده بود و آنجا پس از فراغت از آمورش‌های طاقت‌فرسای نظامی، بکار مطالعاتی و فراگیری آموزش‌های لازم که از جانب مسئولینش به‌ او داده می‌شد، می‌پرداخت. پس از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، و آغاز نبرد انقلابی مسلحانه‌ی مجاهدین بر علیه رژیم جمهوری اسلامی، مجاهد شهید محمدجواد شاهرودی بنابه رهنمود سازمان، زندگی مخفی خود را در کنار یاران مجاهدش آغاز کرد. او با اندوخته‌ای پربار از فنون و آموزش‌های نظامی، قدم به مرحله‌ی جدیدی در زندگی خود گذاشت، مرحله‌ای که طی آن توانست این اندوخته‌ها را در جهت پیشبرد اهداف سازمان به‌کار گیرد و ضربات  بر نظام جمهوری اسلامی وارد سازد.

یکی از همرزمان جواد شاهرودی خاطره‌ای از او را چنین نقل می‌کند:

« یک روز در نزدیکی پایگاهمان درگیری بین یک واحد رزمنده‌ی مجاهد با پاسداران پیش آمد. صدای تیراندازی را می‌شنیدیم. درگیری گسترده شده بود و واحد عملیاتی هنوز در حلقه محاصره‌ی دشمن قرار داشت. از طرف دیگر مرتباً به نیروهای دشمن اضافه می‌شد و چندین واحد از پاسداران در کوچه‌های اطراف مستقر شده و منطقه را کاملاً به محاصره در آورده بودند. از ابتدای در‌گیری ،٬٬ شهاب٬٬ که فرمانده پایگاه بود فرمان آماده‌باش داد و ما در حالی‌که همگی مسلح و آماده بودیم، از طریق صامت و دیده‌بانی، ماجرا را تعقیب می‌کردیم. چهره‌ی خشمگین و برافروخته‌ی شهاب را در آن روز فراموش نمی‌کنم. او به‌دلیل حفاظتی و امنیتی و برای جلوگیری از آلوده شدن و لورفتن پایگاه نمی‌توانست از پایگاه خارج شود و لذا مرتب قدم می‌زد و در حالیکه اسلحه‌اش را در دست می‌فشرد، گفت که اگر می‌توانستم بیرون بروم، به آنها معنی در افتادن با مجاهد را می‌فهماندم . براستی، هم برای شهاب و هم برای همه‌ی ما سختی آن لحظات به سنگینی کوه بود ...»

سرانجام عصر ۲۳ تیر ۱۳۶۱، پایگاه شهاب و دیگر یارانش در منطقه‌ی شمس‌آباد تهران به محاصره‌ی رژیم ایران درآمد. شهاب فرمانده‌ی پایگاه دو بار توانست حلقه‌ی محاصره را بشکافد اما در محلی دورتر مجدداً به محاصره دشمن افتاد. سرانجام پس از درهم کوبیده‌شدن پایگاه توسط گلوله‌های آرپی‌جی۷، پایگااه به اشغال پاسداران درآمد. مقاومت شهاب و یارانش در آن درگیری، تاثیر زیادی بر روی ساکنین خانه‌های اطراف و مردمی که شاهد ماجرا بودند، داشت و تا مدت‌ها بعد نیز ، همه از مجاهدینی که بی‌باکانه می‌جنگیدند ، صحبت می‌کردند.

سرباز انقلابی مجاهد شهید سعید نعیمی برچلوئی(ساسان)

مجاهد شهید سعید نعیمی زاده ۱۳۳۸ – تهران، از دوران دبیرستان فعالیت‌های سیاسی خود را در جریان قیام مردم بر علیه رژیم دیکتاتوری شاه آغاز کرد. سعید به‌همراه دیگر جوانان مبارز محل، شبانه‌روز به‌تکثیر و پخش اعلامیه، شعارنویسی بر در و دیوار، راه‌اندازی تظاهرات مشغول بود و در روز ۲۱ بهمن نیز در تسخیر پادگان‌های نظامی رژیم شاه شرکت کرد.

سعید نعیمی، بعد از پیروزی اتقلاب فعالیت خود را در رابطه با سازمان مجاهدین از طریق هم‌کاری با انجمن ۲ خرداد آغاز کرد. در شهریور ۱۳۵۸، سربازی رفت و در زمانی که دوره‌ی آموزشی را می‌گذرانید، به همراه دیگر سربازان، در اعتراض به افزایش دوران خدمت سربازی، پادگان را به اعتصاب و اعتراض کشانید. سعید پس از پایان دوره‌ی آموزشی به تهران منتقل شد. او در تهاجم  پاسداران و فالانژها به انجمن جوانان میثاق که منجر به شهادت میلیشیای مجاهد ناصر محمدی شد، به‌شدت مجروح شدکه پس از انجام عمل جراحی، مدت زیادی بستری بود.

سعید نعیمی در ادامه‌ی انجام خدمت سربازی در پادگان لویزان، به فعالیت‌های خود ادامه می‌داد. او آن‌زمان در اتباط با بخش نظامی سازمان مجاهدین خلق بود و طبق خطوط و رهنمودهای ارائه شده از سوی مسئولین خود در این بخش ضمن ایجاد ارتباط نزدیک با دیگر سربازن و پرسنل هوادار سازمان در پادگان لویزان موفق شد چندین بار به‌طور گسترده و سراسری اعلامیه‌های سازمان را در پادگان توزیع نماید. این اقدامات شدیداً خشم مأموران به اصطلاح انجمن ضداسلامی را برانگیخته بود و آن ها درصدد شناسائی و دستگیری عاملین آن بودند.

مجاهد شهید سعید نعیمی در جریان تظاهرات و راهپیمایی اعتراضی پرسنل پادگان در روزهای قبل از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، دستگیر شد. او در زندان با روحیه بالا در سازماندهی در زندان نقش بسزایی داشت. وی پس از ۴ ماه اسارت، با اجرای طرح دقیق موفق به فرار از زندان شد و پس از برقراری ارتباط با سازمان مجاهدین، در کنار دیگر همرزمانش در یکی از پایگاه‌های مقاومت به کار و فعالیت مشغول شد. او همواره می‌گفت: « ما که در ۳۰ خرداد و ۵ مهر ۱۳۶۰، درجمع یارانمان که اکنون بسیاری از آنان به شهادت رسیده‌اند نبودیم، باید از این به بعد رسالتی را که آنان بر دوش می‌کشیدند، به انجام برسانیم».

سعید نعیمی برچلوئی در جریان عملیات موفقیت‌آمیز پرسنل نظامی مجاهد خلق در پادگان لویزان نقش بسزایی داشت و در این رابطه زحمات بسیاری کشید. سعید نعیمی سرانجام ۶ ماه پس از آن و در شهریور ۱۳۶۱، به‌دنبال تهاجم  پاسداران به یکی از پایگاه‌های مقاومت مجاهدین به شهادت رسید.

سروان انقلابی مجاهد شهید مسعود علائی

سروان علائی رئیس کلانتری آبکوه مشهد بود. او را غالب زندانیان سیاسی رژیم شاه که در زندان‌های تهران بودند، به‌خوبی می‌شناسند. او یکی از افسران شهربانی بودکه مدت‌ها در بند زندانیان سیاسی زندان قصر کار می‌کرد. وی ضمن تماس و برخورد نزدیک با زندانیان سیاسی و به‌ویژه اسرای مجاهد خلق، تحت تاثیر افکار و آرمان‌های توحیدی، روابط انقلابی و مقاومت و آن‌ها قرار گرفته بود؛ و تلاش می‌کرد تا با آن‌ها، به شناخت بهتر و کامل‌تری از سازمان برسد. پس از آزادی زندانیان سیاسی و پیروزی انقلاب ضد سلطنتی، سروان مسعود علائی همچنان ارتباط خود را با مجاهدین حفظ کرد. او این‌بار فرصت یافته بود تا با شرکت در مراسم و سخنرانی‌ها و مطالعه‌ی کتاب‌ها و نشریات سازمان، آشنایی بیشتری با مجاهدین پیدا کند.

در جریان کاندیداتوری مجاهد مسعود رجوی در انتخابات ریاست جمهوری و اوج‌گیری حملات نظام جمهوری اسلامی علیه مجاهدین و به‌ریژه مسئول اول سازمان مجاهدین خلق مسعود رجوی، سروان مسعود علائی نامه‌ای برای نشریه‌ی مجاهد ارسال کرد و ضمن آن با شرح مشاهدات خود از مقاومت مجاهدین اسیر به‌ویژه مسعود رجوی، به کینه‌ی رژیم شاه نسبت به او اشاره کرد. سروان علائی در این نامه که در نشریه مجاهد شماره‌ی ۲۱ به چاپ رسید، نوشته بود:

« ... اخیرا اعلامیه‌هایی مشاهده شده است که در آن به سازمان انقلابی مجاهدین و به‌خصوص مجاهد حماسه‌آفرین و تحسین برانگیز مسعود رجوی که با مقاومت قهرمانانه‌ی خود در داخل زندان، نشان دادکه چگونه یک مسلمان می‌تواند با نیروی ایمان به خداوند یکتا، تمام نیروهای اهریمنی را درهم بشکند، حمله‌هایی شده است. از آن جمله که چرا مسعود رجوی اعدام نشده است و یا در داخل زندان شکنجه نشده است. من به‌عنوان یک زندانبان زندان سیاسی که به هیچ دسته و گروهی بستگی ندارم، آن‌چه را که به چشم خویش در زندان قصر دیده‌ام و بنابر اصل دفاع از حقیقت تصمیم گرفتم تا صحنه‌های فراموش نشدنی که جزو لحظات خوب و بد زندگیم می‌باشد و خود شخصاً نظاره‌‌گر آن صحنه‌ها و لحظات بودم و آن‌را حقیقت می‌دانم، به اطلاع عموم برسانم... »

سروان مسعود علائی پس از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، و آغاز موج اعدام‌ها و کشتار مجاهدین توسط رژیم جمهوری اسلامی، که در آن موقع درجه‌ی سرگردی‌اش رسیده بود ولی به خاطر کینه‌ای که  از او داشتند، به وی ابلاغ نمی‌کردند. او تلاش می‌کرد تا بیش از پیش به یاران مجاهدش کمک و یاری برساند. او اسلحه و ماشین شخصی‌اش را در اختیار تیم‌های عملیاتی گذاشته بود. پس از مدت‌ها استفاده این امکان، یک‌بار حین یک درگیری، شماره‌ی ماشین او برای مأموران  لو رفت و به این ترتیب از آن‌جا که سوابق او نیز برای دشمن روشن بود، بنا به رهنمود مسئولین مخفی شد، اما پس از مدتی دستگیر شد و تحت شکنجه قرار گرفت. مأموران او را از ابتدا از سایر زندانیان مجاهد جدا و دور نگه‌داشتند و با اعمال شکنجه‌های جسمی و روحی تلاش داشتند علاوه بر کسب اطلاعات از او، مقاومت او را در هم شکسته و وی را به پای میز مصاحبه و ابراز ندامت بکشانند. اما او مقاومت می‌کرد و هیچگاه حاضر نشد تن به تسلیم و سازش با رژیم خمینی بدهد و سرانجام در سال ۱۳۶۱، پس از تحمل شکنجه‌های فراوان، به جوخه اعدام سپرده شد.

درجه دار انقلابی مجاهد شهید فیروز رحیمی مطلق (حاجی)

مجاهد شهید فیروز رحیمی مطلق از دوران دبیرستان و در ارتباط با تعدادی از دوستان مبارزش، مطالعه‌ی کتب سیاسی ــ اجتماعی را آغاز کرده بود و از درک سیاسی برخوردار بود. او طی دوران قیام ضد سلطنتی فعالانه در حرکت‌های مردمی شرکت می‌کرد و در همین دوران با سازمان و اهداف و آرمان‌های آن آشنا گردید. فیروز رحیمی پس از پیروزی انقلاب ضد سلطنتی بلافاصله درصدد برقراری ارتباط با سازمان مجاهدین خلق برآمد. او به‌عنوان نماینده‌ی درجه‌داران پایگاه یکم گردان هاک در رهبری حرکت‌های اعتراضی آنان در مقاطع مختلف نقش مهمی ایفا نمود. در جریان تظاهراتی که در آخرین روزهای فاز سیاسی ۱۳۶۰، در اعتراض به گسترش جو اختناق، از سوی پرسنل هوادار سازمان مجاهدین ترتیب یافته بود، مورد شناسایی واقع شد؛ اما توانست قبل از دست‌گیری توسط گروه ضربت، از پایگاه خارج شده و از همان زمان زندگی مخفی خود را آغاز کرد. طی دوران زندگی مخفی فیروز و چند تن دیگر از همرزمانش فعالانه در زمینه کارهای تدارکاتی و تهیه‌ی امکانات نظامی و صنفی و ... مشغول بودند. او در چندین شناسا‌یی عملیاتی در رابطه با مزاکز نظامی رژیم جمهوری اسلامی شرکت داشت. او آن زمان تحت مسئولیت مجاهد شهید رضا راتبی (عبدالله) فعالیت می‌کرد. از شهریور ۱۳۶۱، به‌دنبال شهادت و دست‌گیری تعدادی از همرزمان فیروز، ارتباط او با سازمان قطع شد و وی در فاصله‌ی این قطع ارتباط تا شهادتش، ضمن آنکه در شرایط سختی به سر می‌برد، تلاش می‌کرد تا با سازمان ارتباط برقرار کند. سرانجام در یکی از روزهای آبان ۱۳۶۱، با یکی از همرزمانش حین تردد در یکی از خیابان‌های تهران‌پارس مورد شناسایی یک واحد گشتی دشمن واقع شد. مأموران فرمان ایست داده و فیروز و همرزمش با تیراندازی به‌سوی آنان، اقدام به فرار می‌کنند؛ اما حین گریز، فیروز رحیمی مورد اصابت گلوله واقع شده و زخمی می‌گردد. او که دیگر به‌علت شدت جراحات، امکان مقابله و ادامه‌ی درگیری با مأموران را نداشت؛ ضامن نارنجکش را می‌کشد و آنرا در کنار اسلحه و سینه‌ی خود منفجر می‌کند و به شهادت می‌رسد.

مأموران از مردمی که در محل جمع شده بودند می‌خواهند که شعار مرگ برمنافق بدهند، اما شاهدین ماجرا که تحت تاثیر شهادت فیروز قرار گرفته بودند، از انجام این کار سر باز زده و با تأثر صحنه را ترک می کنند.   

مجاهد شهید داوود محمدقاسمی کارمند دارائی ارتش

مجاهد شهید داوود محمدقاسمی کارمند دارائی ارتش بود که بدلیل فعالیت‌های انقلابی‌اش در رابطه با سازمان مجاهدین خلق، در تابستان ۱۳۶۰، دست‌گیر شد. داوود محمدقاسمی طی ۶ ماهی که در زندان جمشیدیه اسیر بود، توانست کارمندان اسیر هوادار مجاهدین را متشکل ساخته و با برنامه‌ریزی‌های منظم و براه‌انداختن برنامه‌های جمعی از قبیل مطالعه، ورزش، سرودخوانی و ... در ارتقاء روحیه‌ی مقاومت در زندان، نقش مهمی ایفا نماید. داوود دو بار طی دوران اسارت به دادگاه ارتش رفت و هر دو بار در مقابل ری‌شهری و دیگر مأموران دادستانی انقلاب ارتش، از مواضع سازمان مجاهدین دفاع کرد. در دادگاه اول، او دفاعیات خود را با شعر: ٬٬یا ما سر خصم را بکوبیم به سنگ یا او سر ما به دار سازد آونگ٬٬ آغاز کرده بود که این کار، ری‌شهری را خشمگین ساخته و او گفته بود که در حضور من٬٬ مهدی رضایی بازی٬٬ درمی‌آوری، خدمتت خواهم رسید. پس از گذشت دو هفته از دادگاه دوم، حکم انتقال داوود به زندان اوین، رسماً به وی ابلاغ شد. در آن شرایط معمولاً چند روز پس از انتقال، اسامی زندانیان منتقل شده در لیست تیرباران شدگان منتشر می‌شد. به‌دنبال انتقال داوود محمدقاسمی به زندان اوین او را به سلول انفرادی منتقل کردند و سرانجام در زمستان ۱۳۶۱، وی را در زندان اوین به جوخه‌ی اعدام سپردند.

مجاهد شهید ستوان‌یکم فریدون شعبانی

مجاهد شهید فریدون شعبانی (زاده ۱۳۳۴ – تهران)، ستوان یکم ارتش و افسر هوابرد در پادگان شیراز بود. فریدون شعبانی تا تابستان ۱۳۶۰، فعالیت سیاسی مشخصی نداشت. وی از طریق تعدادی از افراد فامیل و آشنایانش و از جمله پسر‌عمه‌اش، میلیشیای مجاهد مجید کیایی، در جریان مسائل سیاسی قرار می‌گرفت اما پس از آشکار شدن ماهیت نظام جمهوری اسلامی و آغاز موج شکنجه و کشتار مجاهدین خلق، او به‌یک‌باره دگرگون شد و دیگر نتوانست به دور از مقاومت که به پیشتازی مجاهدین خلق آغاز شده بود، به‌زندگی عادی خود ادامه بدهد. او در آن روزها می‌گفت :

« دیگر زندگی بس است و باید وارد مبارزه شد و مبارزه کرد ... دیگر وقت جنگ با ضدخلق است...»

در این زمان شهادت پسرعمه‌اش مجید کیایی نیز بر آن تاثیر انگیزاننده‌ی بسیاری داشت. مردادماه ۱۳۶۰، فریدون شعبانی با چند نفر از هم‌کارانش در پادگان شیراز هسته‌ی مقاومت تشکیل داد و سپس تصمیم گرفت اسلحه‌خانه‌ای را که در اختیار آن‌ها بود به نفع سازمان مجاهدین خلق مصادره کنند. به‌دنبال انجام موفقیت‌آمیز این عملیات، فریدون مخفی شد و همراه با دیگر همرزمانش به مبارزه‌ی خود ادامه داد. سرانجام پس از ماهها فعالیت انقلابی، در سال ۱۳۶۱، دست‌گیر شد و تحت شکنجه قرار گرفت. فریدون شعبانی پس از ۹ ماه مقاومت در زیر انواع شکنجه، سرانجام به شهادت رسید.

همافر انقلابی مجاهد شهید مسعود صادق‌نیا(صادق)

مجاهد شهید مسعود صادق‌نیا در تهران پس از پایان تحصیلات متوسطه در سال ۱۳۴۹، وارد نیروی هوایی شد؛ و در گردان الکترونیک پایگاه یکم شکاری مشغول کار گردید. مسعود در جریان قیام بهمن ۱۳۵۷، فعالانه شرکت داشت و همراه با سایر هم‌کارانش در ترتیب دادن افشاگری‌ها و تظاهرات در پایگاه یکم و میدان آزادی فعال بود. مجاهد شهید مسعود صادق‌نیا پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی با مراجعه به ستاد مرکزی سازمان مجاهدین خلق در تهران، در صدد برقراری ارتباط با سازمان برآمد و در اوایل سال ۱۳۵۹، در ارتباط با تیم‌های پرسنل هوادار در پایگاه یکم مهرآباد قرار گرفت. یکی از مسئولیت‌های مسعود، تکثیر و پخش اعلامیه‌های سازمان بود و او در انجام این مسئولیت بسیاری از شب‌ها تا صبح به تکثیر مشغول بود و بعد بدون خستگی، با خوشحالی می‌گفت:

«وقتی اعلامیه‌ها را به دست پرسنل می‌رسانم و قیافه‌های خوشحال و راضی‌شده‌ی آن‌ها را می‌بینم، تمام خستگی شب و بیداری تا صبح از تنم بیرون می‌رود»

مسعود در تظاهرات اعتراضی خردادماه ۱۳۶۰، در پایگاه یکم نقش فعالی داشت؛ و پس از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، به‌دنبال تصفیه و دست‌گیری تعدادی از هواداران، مسئولیت‌های بیشتر وسنگین‌تری برعهده‌ی او قرار گرفت. پس از آن‌که عملیات کارگذاری ۲ بمب صوتی در قسمت اطلاعات و به‌اصطلاح ارشاد! پایگاه یکم با موفقیت کامل توسط مسعود صادق‌نیا انجام شد، او می‌گفت:

«هر چه مزدوران رژیم وحشت‌زده شده بودند، پرسنل از خوشحالی در پوست نمی‌گنجیدند، فقط ناراحت بودند که چرا بمب‌ها صوتی بوده است... »

بعد از عملیات پرواز، نام همافر انقلابی مسعود صادق‌نیا در لیست تصفیه‌شدگان قرار گرفته بود؛ به‌ویژه پس از عملیات انفجار بمب صوتی، حساسیت روی او بیشتر شد. بنابراین از آذرماه ۱۳۶۰، به زندگی مخفی روی آورد و در کنار همرزمان مجاهدش به نبرد برعلیه رژیم خمینی مشغول شد. در شهریورماه ۱۳۶۱، در یک درگیری نابرابر و خونینی که منجر به شهادت چند تن از یاران مسعود شد، او دستگیر گردید و بلافاصله پس از انتقال به زندان جمشیدیه و سپس اوین تحت شکنجه و بازجویی قرار گرفت. مسعود صادق‌نیا تا مردادماه ۱۳۶۲، تحت شکنجه قرار داشت و سرانجام در ۶ مرداد ۱۳۶۲، به‌همراه با ۷ تن دیگر از همافران مجاهد به شهادت رسید.                                                                 

همافر انقلابی مجاهد شهید علیرضا مسعودی (مسعود)

همافر انقلابی مجاهد شهید علیرضا مسعودی طی دوران قیام ضدسلطنتی، با مطالعه‌ی کتاب‌ها و دفاعیات شهدای مجاهد، با سازمان مجاهدین خلق ایران آشنا شد و به همراه تعدادی دیگر از هم‌کاران و دوستانش از جمله همافر انقلابی مجاهد شهید رضا بزرگانفرد در راهپیمایی‌ها و حرکت‌های اعتراضی مردمی و سپس تسخیر پادگان‌ها و مراکز نظامی رژیم شاه فعالانه شرکت داشت. پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی، علیرضا در ارتباط با دیگر همافران هوادار سازمان مجاهدین خلق قرار داشت و در کارهایی از قبیل تکثیر و توزیع اعلامیه‌های سازمان و چاپ و انتشار اطلاعیه‌های پرسنل هوادار فعال بود. با آغاز مقاومت انقلابی مسلحانه پس از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، مسئولیت‌های سنگین‌تری بر عهده‌ی علیرضا قرار گرفت. او به‌عنوان رابط بین سازمان و پرسنل مخفی و خانواده‌های آنان، با تقبل مخاطرات فراوان و با دقت عمل می‌کرد و در این رابطه توانست ارتباطات زیادی را برقرار نموده و خدمات ارزنده‌ای در رابطه با انقلاب، انجام دهد. علیرضا مسعودی یک‌بار در شهریورماه ۱۳۶۰، از طرف مأموران به اصطلاح اطلاعات و ارشاد پایگاه احضار شد تا درباره‌ی ارتباطات خود راجع به همافر مجاهد رضا بزرگانفرد پاسخ دهد. علیرضا طی این بازجویی توانست با خام کردن بازجویان خود را عادی و غیرسیاسی نشان داده و آزاد شود؛ اما چندی بعد به‌دلیل شناخته‌شدگی و حساسیتی که مأموران روی او داشتند، توسط گروه ضربت پایگاه دست‌گیر و به زندان جمشیدیه منتقل شد. علیرضا مسعودی طی دوران زندان و بازجویی، شکنجه‌های زیادی را متحمل شد. اما هیچ اطلاعاتی از او به دست نیاوردند. همچنین او فعالانه در تلاش بود تا با خبرگیری از وضعیت دیگر یاران زندانی خود، اطلاعات لازم را به همرزمان مجاهدش در بیرون، از طریق همسر مجاهدش که به ملاقاتش می‌رفت منتقل سازد. علیرضا مسعودی طی ملاقاتی به همسرش می‌گوید:

« ما را شدیداً تحت فشار و شکنجه قرار داده‌اند تا طی مصاحبه تلویزیونی، عملیات ٬٬ پرواز٬٬ را محکوم کنیم و آن‌ها هم تبلیغات کنند که همه‌ی عاملین این طرح را دست‌گیر کرده‌ایم... به بچه‌ها بگو خیالشان از جانب ما راحت باشد، تازه اول کار است و ما تا پایان و لحظه‌ی شهادت مقاومت می‌کنیم...»

علیرضا مسعودی سرانجام در زمستان ۱۳۶۱، به شهادت رسید؛ و کودک خردسال او مهدی نیز درجریان تهاجم پاسداران به پایگاه مجاهد سیاوش سیفی، در آتش پاسداران سوخت و به‌شهادت رسید.

همافر انقلابی مجاهد شهید ابراهیم عزیزی روزبهانی (اکبر)

مجاهد شهید ابراهیم عزیزی روزبهانی دوران تحصیلات خود را به سختی پشت سرگذاشت. او طی سال‌ها کارگری برای تأمین حداقل معاش خانواده، از نزدیک با درد و محنت توده‌های زحمتکش آشنا شده بود. ابراهیم عزیزی در ارتباط با خانواده‌های زندانیان سیاسی شهر بروجرد، به‌سوی مبارزه با رژیم شاه‌ رهنمون شد و فعالانه در قیام مردم  علیه رژیم شاه شرکت جست.

ابراهیم عزیزی در سال ۱۳۵۰، وارد نیروی هوایی شد؛ و دوره‌ی همافری را سپری کرد. پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی، از جمله‌ی نخستین همافرانی بود که با سازمان مجاهدین خلق ارتباط برقرار کرد و از پائیز سال ۱۳۵۸، با تیم‌های پرسنل هوادار سازمان در پایگاه یکم مهرآباد به فعالیت مشغول شد. وی تا قبل از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، سه بار محل زندگی‌اش را به‌خاطر مسائل امنیتی تعویض کرد، زیرا همیشه تک اطاق اجاره‌ای او، به‌طور شبانه‌روزی مرکز کار تیمی بود که ابراهیم عزیزی نیز به‌عنوان یکی از اعضای آن مسئولیت تایپ و تکثیر ده‌هاهزار نسخه تراکت و عکس و اطلاعیه‌های مربوط به درجه‌داران و همافران هوادارسازمان و پرسنل انقلابی مسلمان ارتش را به عهده داشت. او هم‌چنین در راهپیمایی‌های گسترده‌ی درجه‌داران در پایگاه یکم، فرودگاه مهرآباد، زندان جمشیدیه، تظاهرات پرسنل در مقابل دادگاه ارتش و تحصن درجه‌داران و پرسنل انقلابی در دانشگاه تهران، نقش فعالی داشت، او به‌دلیل فعالیت‌های گسترده‌اش، تحت کنترل و مراقبت مأموران رژیم جمهوری اسلامی بود؛ و سرانجام در اواسط فروردین‌ماه ۱۳۶۰، به‌خاطر پخش و نصب اطلاعیه‌های سازمان دست‌گیر و به زندان جمشیدیه منتقل گردید. اما به‌دلیل سرعت‌عمل هم‌تیم‌های او و پاک شدن محل زندگی‌اش از هر گونه مدرک سازمانی، دادگاه ارتش نتوانست مدرک مهمی دال بر فعالیت او بدست آورد و لذا او را به ۴ سال زندان محکوم نمود و ابراهیم در تابستان ۱۳۶۰، به زندان قزل‌حصار کرج منتقل شد. با راه افتادن موج دست‌گیری و شکنجه‌ی پرسنل نظامی هوادار سازمان مجاهدین، به‌ویژه پرسنل نیروی هوائی، پس از انجام عملیات پرواز بزرگ، ابراهیم عزیزی را نیز مجدداً روانه‌ی شکنجه‌گاه ساخته و او را که دوران محکومیت خود را می‌گذراند و ماه‌ها قبل از انجام این عملیات دست‌گیر شده بود، تحت شکنجه قرار دادند. سرانجام پس از پایان دادگاه تعدادی از همافران به اتهام شرکت در عملیات پرواز، و صدور حکم اعدام برای آن‌ها، ابراهم عزیزی روزبهانی را نیز در سحرگاه ۶ مرداد ۱۳۶۲، به‌همراه ۷ همافر دیگر، به جوخه اعدام سپرده و او را به‌شهادت رساندند.

سرگرد مجاهد شهید حسین فیروزثانی

مجاهد شهید سرگرد حسین فیروزثانی رئیس رکن چهار مرکز زرهی شیراز از هوادارن سازمان مجاهدین خلق بودکه در امر کمک به جمع‌آوری امکانات نظامی برای سازمان فعال بود. وی بخاطر حفظ مسائل امنیتی، با تشکیلات هوادارن داخل پایگاه ارتباطی نداشت.

پس از رو شدن ارتباط سرگرد فیروز‌ثانی با سازمان برای مأموران، و به‌ویژه نقش او در تهیه‌ی امکانات نظامی، او را در اسفند ۱۳۶۰، به‌شهادت رساندند.

شهادت سرگرد مجاهد حسین فیروزثانی، تأثیر بسیاری بر روی پرسنل پایگاه داشت و لذا در مراسم صبحگاه اول اسفند ۱۳۶۰، ارشادی رئیس دایره‌ی سیاسی ــ ایدئولوژیک ارتش طی سخنانی به تهدید و ارعاب پرسنل می‌پردازد و با اشاره به شهادت سرگرد فیروزثانی می‌گوید:

«سرگرد حسین فیروزثانی به جرم طرف‌داری از مجاهدین و دادن اسلحه و تی.ان.تی به آن‌ها اعدام شد. رئیس دادگاه می‌گفت به احتمال ۹۰٪ این مواد منفجره در ترور آیت‌الله دستغیب استفاده شده‌اند»

   همافر مجاهد شهید یعقوب چوداری خامنه (بابک)

مجاهد شهید یعقوب چوداری پس از اتمام دوره‌ی متوسطه و گذراندن دوره‌های آموزشی در ایران و آمریکا، در گردان الکترونیک پایگاه یکم شکاری مهرآباد مشغول بکار شد. او از آگاهی سیاسی برخوردار بود و قبل از قیام ۱۳۵۷، نیز در تظاهرات و سخنرانی‌های مختلفی که  علیه رژیم شاه برگزار می‌شد، شرکت می‌نمود. پس از انقلاب ضدسلطنتی از طریق آشنایی با تعدادی از پرسنل هوادار سازمان مجاهدین و نیز شرکت در سخنرانی‌ها و مراسم سازمان، بیشتر با اهداف و آرمان‌های مجاهدین آشنا گردید و فعالیت‌های خود را در ارتباط با تیم‌های پرسنل هوادار سازمان در آن پایگاه آغاز کرد. پس از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، با وجود حساسیت رژیم جمهوری اسلامی روی او، توانست با هوشیاری به‌عنوان رابط میان پرسنل هوادار و مسئولش که مخفی بود، عمل کند و در انتقال خطوط به پرسنل فراری و نیز جذب کمک‌های مالی و تدارکاتی فعال بود. پس از انفجار مراکز جاسوسی رژیم در پایگاه یکم، یعقوب چوداری دست‌گیر و به زندان جمشیدیه منتقل شد. او طی پیامی از داخل زندان به همرزمانش گفته بود: « به بچه‌ها بگوئید مقاومت کنند، از من نتوانستند کوچکترین اطلاعی بدست آورند»

سرانجام در روز ۶ مرداد ۱۳۶۲، مأموران جمهوری اسلامی، یعقوب چوداری و ۶ تن دیگر از یاران مجاهدش را به جوخه‌ی اعدام سپردند.

قسمتی از آخرین نامه‌ی مجاهد شهید یعقوب چوداری خامنه به خانواده‌اش در آستانه‌ی اعدام

بسم‌الله الرحمن‌الرحیم

انا لله وانا الیه راجعون

«با سلام گرم برای همسر عزیزم که بهار عمر من در زندگی بود. امیدوارم که در این مدت زندگی که با هم بودیم، از من نرنجیده باشی. اکنون که آخرین لحظات زندگی کوتاه را می‌گذرانم، یک‌بار دیگر از محبت‌ها و خدمات جبران ناپذیر شما یعنی همسر عزیز و پدر و مادر گرامیم صمیمانه تشکر می‌کنم. هر چند که دوری از عزیزان بسیار دردآور است، امیدوارم که خداوند به شما صبر وتحمل عنایت کند. همسر مهربانم، امیدوارم که برای سپیده هم پدر و هم مادر خوبی باشی و سپیده تورا الگوی خود قرار دهد. همسر عزیزم تو قلب من و سپیده، چشم من بود. به سپیده جان بگو پدرش چقدر تورا و او را دوست داشت. پدر و مادر گرامیم چیزی ندارم به شما بگویم فقط می‌توانم از زحماتی که برای من کشیدید، تشکر کنم... همسر عزیزم، پدر و مادر گرامیم خیلی حرف‌ها می‌خواهم بزنم، اما قلمم روان نیست و فقط از شما تشکر و سپاس می‌کنم به خاطر زحماتی که برای من کشیدید... همگی‌تان را به خدای بخشنده می‌سپارم و دوباره سلام مرا به همه‌ی فامیل و دوستان و آشنایان برسانید...

با قلبی آکنده از عشق به همسرم، با قلبی آکنده از محبت به دخترم، با قلبی آکنده از لطف و مهربانی به پدر و مادر و وبرادر و خواهرانم.

۶/۵/۶۲/ یعقوب چوداری‌خامنه»

پیشمرگه شهید مجاهد خلق ستوان دوم محمد حسین معیری(کاوه)

اینک که فصل بهار است و فصل رویش گل

مردان رزم را

                در بند می‌کشند

                               بر دار می‌کشند

اینک، دگر بهار فصل حماسه و رزم سرخ است

            فصل رها شدن

                     فصل شکستن دیوارهای جهل

                    فصل نبرد با دشمن خلق

اینک دگر بار بهار

پیوند دیگری است با توده‌های خلق

قطعه شعری از پیشمرگه‌ی شهید مجاهد خلق،

                                       ستوان دوم معیری

ستوان دوم محمدحسین معیری از سال ۱۳۵۹، در پلیس راه سنندج ــ کرمانشاه مشغول به‌کار بود. در آنجا علیرغم جو شدید خفقان و سرکوب، او هیچگاه خود را تسلیم فرماندهان مزدور رژیم و جلادان خلق کرد نکرد و در جمع همکارانش به افشای خیانت‌ها و سیاست‌های ارتجاعی رژیم حاکم پرداخت و با تعدادی از همکاران خود، جمع کوچکی از هواداران سازمان را تشکیل داد.

او فعالانه به روستائیانی که در محاصره اقتصادی بودند و پاسداران مانع از رسیدن سوخت و خواربار به آنها می‌شدند، کمک می‌کرد و در این رابطه چندین بار با مزدوران خمینی درگیری پیدا کردم. در همین رابطه او از احترام و محبوبیت خاصی در نزد روستائیان برخوردار بود. پس از آغاز فاز نظامی، حسین با تلاش فراوان و تقبل مخاطرات بسیار توانست مقداری سلاح و مهمات از محل خدمتش خارج ساخته و به برادران مجاهدش برساند. سرانجام خود نیز در مهرماه ۶۰ با اجرای یک طرح دقیق و متهورانه با مصادره‌ی ۲ قبضه ٬٬ ژ­­۳ ٬٬ و یک قبضه کلت و ۱۶۰ هزار تومان یول، محل خدمتش را ترک کرده و به صفوف پیشمرگان قهرمان مجاهد خلق پیوست. پس از آن ٬٬کاوه٬٬ با شهامت و قاطعیت بی‌نظیری که داشت در چند رشته عملیات موفقیت‌آمیز علیه مزدوران خمینی شرکت کرد. وی سرانجام در حماسه‌ی ٬٬دوشان٬٬ در روز ۲۴/فروردین/۶۱ پس از نبرد و مقاومتی قهرمانانه که منجر به هلاکت تعدادی از مزدوران دشمن شد، در کنار برادرش، پیشمرگه‌ی مجاهد خلق کاظم معیری به شهادت رسید. او در دفترش نوشته بود: ٬٬ در این چنگ که ما شروع کرده‌ایم، بخاطر صلح مبارزه می‌کنیم، ما با تبسمی بر لب خواهیم مرد، زیرا این مرگ در راه زیباترین هدف‌هاست٬٬ و سرانجام خود نیز با قلبی مالامال از عشق به مردم و کینه و نفرت به دشمنان بهروزی و سعادت تودن‌ها، به امید برپائی ایرانی مستقل، آزاد و ‌آباد جان باخت.

یادش گرامی باد

*سرباز انقلابی مجاهد شهید حمید تن‌قطار(حیدر) چریک دلاور جنگل

مجاهد شهید حمید تن‌قطار در اواخر سال ۵۸ هنگامی‌که دوران سربازی خود را در تهران می‌گذرانید، رابط دیگر سربازان افراد محل خدمتش با سازمان بود. او همراه یاران خود فعالانه در پخش و توزیع اعلامیه‌ها و نشریات سازمان و تبلیغ مواضع سازمان فعالیت می‌کرد.

در اوایل سال ۶۰ با افزایش دستگیری هواداران سازمان، حمید اجبارا محل خدمتش را ترک کرده و به شهر زادگاهش لاهیجان بازگشت و در آنجا به فعالیت مشغول شد. او با شور انقلابی و تحرک و دینامیسمی که در انجام مسئولیت‌ها از خود نشان می‌داد، برعت مدارج ترقی را طی کرد و فرماندهی تیم‌های میلیشیای دانش‌آموزان لاهیجان بر عهده‌ی او قرار گرفت.

پس از ۳۰/خرداد/۶۰ بدلیل شناخته‌شدگی، حمید به لنگرود منتقل شد و بعنوان مسئول نظامی این شهر، مسئولیت‌هایش را بعهده گرفت. اما در مردادماه در یک پایگاه دستگیر و به سپاه لاهیجان منتقل شد.

مجاهد شهید حمید تن‌قطار پس از ماهها مقاومت قهرمانانه در برابر شکنجه‌های دژخیمان خمینی، در دی‌ماه همان سال به‌همراه یکی از همرزمانش با اجرای یک طرح متهورانه از زندان سپاه گریخت و پس از یک ماه توانست مجددا با یاران مجاهد خود ارتباط برقرار نموده و به همرزمانش در جنگل بپیوندد.

حمید در جنگل در عملیات متعددی شرکت داشت و بدلیل شایستگی‌ها و توانائی‌های بسیاری که از خود نشان داد، بعنوان یکی از فرماندهان تیم‌های عملیاتی انتخاب شد.

سرانجام در ۱۵/خرداد/۶۱ حمید طی یک درگیری در جنگ‌های رامسر زخمی شد. یک روز بعد هنگامی که قصد داشت خود را به شهر برسان، دستگیر شده و بسرعت تحت شکنجه قرار گرفت. و بالاخره در روز۲۲/خرداد/۶۱ در محل دادسرای رامسر تیرباران شد.

یادش گرامی باد

اسامی و مشخصات ۱۲۵ تن از شهدای پرسنل ارتشی مجاهد خلق

گزارشی فشرده در باره ((زندان جمشیدیه)) یکی از اسارتگاه‌های ارتشیان مجاهد و مبارز[ویرایش | ویرایش مبدأ]

فصلی از کارنامه‌ی درخشان انقلاب نوین خلق، با نام و یاد قهرمانان ارتشی و دیگر پرسنل نظامی مجاهد و مبارزی آذین شده است که خاطره‌ی جانفشانی‌های آنان در راه رهائی خلق و میهن از چنگال سیاه‌ترین دیکتاتوری تاریخ ایران، هرگر فراموش نخوااهد شد، قهرمانان دلاور و میهن‌پرستی که دوشادوش دیگر رزمندگان مجاهد در شهر و کوه و جنگل، در زندان‌ها وشکنجه‌گاهها (و در لباس افسران، درجه‌داران، همافران، سربازان و کارمندان ارتش) در جبهه‌ی بزرگ انقلاب به‌رزم با دشمن ضدبشر برخاستند و در اوج شرف و افتخار به‌شهادت رسیدند. دلاوران مجاهدی چون ((سرهنگ خسرو شریفی‌راد)) استاد ورزش‌های رزمی که در زندان شیراز به‌جوخه‌ی تیرباران سپرده شد، سرهنگ دوم خلبان ((اسماعیل فرخنده)) که در بهار سال ۶۲ پس از تحمل شکنجه‌های بسیار بر تخت شکنجه در تهران به شهادت رسید. ستوان دوم ژاندارمری ((محمدحسین معیری)) که در نبرد دوشان ((در مصاف با صدها تن از پاسداران و سرسپردگان)) ((جاش)) در دره‌ی ((دوشان)) در حوالی سنندج بخاک و خون درغلطید و رزم‌آوران ارتشی مجاهد و دلیری چون یدالله عباسپور آتشگاه (۱)، فریدون جهانی (۲)، سیروس حسن‌نژاد ‌(۳)، ‌(رضا بزرگانفرد)، ‌(۴)،‌فاطمه شایسته (۵)،اصغر اورک‌ (۶)،داوود بشیری ‌(۷)،محمود پورغلامی ‌(۸)،منصور قطبی (۹) و دهها تن دیگر که در چارسوی میهن، در میدان‌های رزم، بر تخت شکنجه‌گاهها، بر فراز دارها و یا برابر جوخه‌های مرگ دجال خون‌‌آشام زمان، خمینی ضدبشر، جان سپردند و با خون پاک خود بر حقانیت انقلاب و شرف و پایمردی آن بخش از فرزندان خلق که در لباس ارتشیان و بیزار و فارغ از ((شاه)) و ((شیخ)) جان بر کف گرفته‌اند، و گواهی دادند. اینک با گرامی داشتن خاطره‌ی تمامی آنان، گزارشی فشرده از ((زندان جمشیدیه)) یکی از اسارتگاههای ارتشیان مجاهد و مبارز را در اختیار شما قرار می‌دهیم.

در رابطه با گزارش زندان جمشیدیه توجه به نکات زیر سودمندست.

           ۱ ــ باید توجه داشت که ارتشیان مجاهد و مبارز در شرایط کنونی و برخلاف گذشته تنها در زندان جمشیدیه در اسارت نیستند، بلکه در زندان‌های مختلف در سراسر کشور همراه با سایر انقلابیون به مقاومت ادامه می‌دهند (۱۰) ولی چون زندان جمشیدیه بطور ویژه به ارتشیان مجاهد و مبارز اختصاص یافته است در این گزارش به آن می‌پردازیم.

           ۲ــ به‌علت رعایت مسائل امنیتی در کلیه‌ی نقل‌قول‌ها از اسامی مستعار استفاده شده است.

گذری کوتاه بر گذشته زندان جمشیدیه

زندان جمشیدیه در حدود سال‌های ۵۰ در محل (پادگان دژبان) به‌عنوان اسارتگاه ویژه‌ی نیروهای ارتشی (هوائی، دریائی، زمینی، ژاندارمری) تاسیس و به‌کار گرفته شد و اگرچه عموما، زندانیان آنرا نیروهای مختلف ارتشی تشکیل می‌دادند ولی بطور خاص بازداشت شدگان و زندانیان غیرنظامی (۱۱) نیز در آن نگهداری می‌شدند.

           رژیم شاه از تاسیس زندان جمشیدیه هدف‌های مختلفی را مد نظر داشت، از جمله آنکه بتواند در چارچوب دادگاهها و زندان‌های ویژه،‌ نظارت خاص خود را اعمال کند و در رابطه با تنبیهات انضباطی نیز بتواند بین ارتشیان و غیر ارتشیان مرزبندی ویژه‌ی خود را بوجود آورد و حتی در زندان نیز از اختلاط آنان با مردم عادی جلوگیری کند.

           پس از شاه، زندن‌ها و شکنجه‌گاههای مختلف از جمله ((زندان جمشیدیه)) بمثابه میراث ننگین او به خمینی ضدبشر رسید و اگرچه او هم‌اکنون دیگر افسار گسیخته و دیوانه‌وار از کلیه‌ی کشتار‌گاههای خود برای قتل و شکنجه و اسارت پرسنل نظامی مجاهد و انقلابی استفاده می‌کند، اما بارهم در رابطه با ارتشیان، جمشیدیه از ثقل خاصی برخوردارست. (۱۲)

           پس از سقوط شاه و در اولین ماهها هنوز تعداد زندانیان سیاسی آنقدر نبود که تمامی بندهای زندان جمشیدیه مورد استفاده قرار گیرد. بنابراین ۲ بند آن با انفرادی‌ها به زندانیان سیاسی اختصاص یافت و ۲ بند دیگر خالی بود تا اینکه جنگ ایران و عراق آغاز شد و حدود ۸۰۰ اسیر عراقی را در بندهای درجه‌داران و افسران (در هر اتاق ۶ نفره حدود ۲۰ الی ۲۵ نفر) جای دادند. در این دوران وضع نسبتان مناسب صنفی و بهداشتی زندان به‌وضع بسیار اسفباری درآمد تا اینکه پس از ۳۰ خرداد ۶۰ ، یکمرتبه موج دستگیری‌‌ها و کشتار مجاهدین و دیگر انقلابیون و از جمله پرسنل انقلابی شروع شد و از آن پس بطور متوسط روزانه تا ۸ نفر را دستگیر کرده و به زندان انتقال می‌دادند و در همین رابطه مجبور شدند اسرای عراقی را به یک کمپ در امتداد خط‌آهن ((تهران ــ قم))، ایستگاه دوم انتقال دهند و بندهای خالی شده‌ی آنرا از پرسنل نظامی مجاهد و مبارز پرکنند. در این دوران تعداد زندانیان بطرز عجیبی بالا رفت و در هر اتاق بند، بین ۹۰ الی ۱۲۰ نفر و در سلول‌های یکنفره تا ۲۰ نفر را جای دادند. و فصل جدیدی در تاریخچه‌ی این زندان آغاز شد.

در باره‌ ساختمان زندان جمشیدیه

           آنچه که بطور کلی زندان جمشیدیه نامیده می‌شود، در حقیقت از دو بخش مجزا از یکدیگر تشکیل شده است که عبارتنداز:

۱ــ پادگان دژبان

۲ ــ بخش زندان‌ها

بخش زندان‌ها نیز خود از دو بخش کاملا مجزا تشکیل شده است که بخش اول آن به بند ۳۳۶ و بخش دوم به زندان جمشیدیه یا زندان عمومی مشهورست. زندان در کلیت خود از دو طبقه تشکیل شده است.

سلول‌های انفرادی:

سلول‌های انفرادی بند۳۳۶ در دو بخش مجزا از هم قرار دارند و هر بخش در گذشته شامل ۱۲ و هم‌اکنون شامل ۲۰ سلولست که مجموعا متشکل از ۴۰ سلول ۵/۲*۲ و با ارتفاعی در حدود ۳ متر است. این سلول‌ها دارای دیوارهای کثیف و فرسوده سیمانی و فضائی تاریک و نمور می‌باشد. وسائل این سلول ها را عموما یک تکه ابر کثیف (و آغشته بخون زندانیان سابق) که بعنوان تشک مورد استفاده قرار می‌گیرد و دو پتوی مندری سربازی تشکیل می‌دهد و باید توجه داشت که این شرائط در اختیار زندانی قرار دارد و در شرائط حاد و هنگامیکه به زندانی حساسیت ویژه‌ای دارند حتی از دادن این تشک و پتوها نیز دریغ می‌شود.

در سلول‌های انفرادی سکوت مطلق حکمفرماست و صحبت کردن، آواز خواندن، مشت به در و دیوار کوبیدن و حتی صدا زدن نگهبان برای نیازهای ضروری، ممنوع و ((تعزیر)) را بدنبال دارد. در صورتیکه زندانی به بیرون نیاز داشته باشد باید تکه مقوائی را که بصورت فلش درست شده است از زیر درب سلول به بیرون بفرستد تا پس از مدت‌ها انتظار، بالاخره نگهبان آمده و او را به بیرون ببرد، بخشی از گزارش ((ابراهیم)) یکی از ارتشیان مجاهد که مدتی در این زندان بسر برده است، شما را با وضعیت حاکم بر سلول‌ها بهتر آشنا می‌کند:

((بالاخره پس از مدت‌ها پاسداری که لباس سربازی پوشیده بود آمد و پس از آنکه مقداری بد و بیراه گفت حوله‌ی نمناک کثیفی را با خشونت و در عین حال مسخرگی به سر و گردنم پیچید و مرا به دستشوئی برد. درب توالت و دستشوئی در تمام مدت باز بود و من اجازه نیافتم که دست به حوله بزنم و یکبار نیز که بعلت کلافگی ناشی از ندیدن و بودی متعفن حوله سعی کردم برای لحظه‌ای آنرا از روی صورتم بالا بزنم، با فحاشی و ضربات مشت و لگد پاسدار روبرو شدم و تازه در همین موقع هم حق نداشتم سر و صدایم را بلند کنم زیرا  بزعم آنان نباید سکوت بند شکسته می‌شد و شکسته شدن سکوت موجب تقویت روحیه‌ها می‌گردید! ....))

در سلول‌های انفرادی دریچه‌ی کوچکی روی درب هر سلول در قسمت بالا وجود دارد که از آن نور بسیار ضعیفی به داخل می‌تابد و در صورتیکه زندانی تحت فشار و بازجوئی قرار داشته باشد آن دریچه نیز بسته می‌شود و با دستبند و پابند زدن به زندانی و بستن چشم‌های او حتی در تاریکی سلول! سعی می‌کنند او را تحت فشار قرار دهند. سلول‌‌های انفرادی با اینکه حداکثر، ظرفیت دو یا سه نفر را دارد ولی در صورت لزوم تا ۲۰ نفر را در آن در شرایط اصطراری و یا برای درهم شکستن مقاومت جای می‌دهند.

بند عمومی:

این قسمت از زندان جمشیدیه که در محوطه‌ای جدا از بند ۳۳۶ قرار دارد، دارای ۴ بند مجزا از یکدیگرست که در دو طبقه ساخته شده است. طبقه‌ی اول دارای ۲ بند است که به سربازان و درجه‌داران اختصاص یافته و طبقه‌ی دوم نیز ۲ بند دارد که کارمندان و افسران در آن بسر می‌برند. هر بند دارای ۵ اتق عمومی است که در اصل ۶ تا ۸ نفره بودن و سپس ۲۰ تا ۳۰ نفره شده و پس از شلوغ شدن زندان‌ها با جمع‌آوری کلیه‌ی تخت‌ها و استفاده از راهروها، در بعضی مواقع تا ۱۲۰ نفر را در آن جای داده‌اند. شرایط زندگی در بند عمومی علیرغم تضییقات ارتجاع با توجه به این مسئله، از نیمه‌های سال ۶۰ ابتدا انفرادی‌ها و سپس سایر قسمت‌های زندان را حتی از لحاظ اجرائي نیز از دست ارتش خارج ساخت و خود مستقیما وارد کار شد و با تغییراتی در ساختمان و اضافه کردن سلول و ایجاد اتاق‌های شکنجه و بازجوئی جدید و تعویض پرسنل زندان بطورکلی، وضعیت را دگرگون ساخت. هم‌اکنون در بندهای عمومی جمشیدیه بیشترین تعداد نفرات، در بند سربازان و درجه‌داران بسر می‌برند و شدیدا در تنگنا قرار دارند. مجموع زندانیان مجاهد و مبارزی که در بندهای مختلف بسر می‌برند، از سال ۶۰ تاکنون (علیرغم انتقال مداوم زندانیان ارتشی به دیگر زندن‌ها از جمله قصر، قزل‌حصار،‌اوین، گوهردشت) سیر صعودی را طی کرده و از ن۷۰۰ به ۱۲۰۰ نفر رسیده است که قریب ر۸۰ ٪ آنرا ارتشیان مجاهد تشکیل می‌دهند و بقیه نیز از هواداران سایر گروههای مبارز سیاسی و زندانیان انضاطی و ..... هستند. نکته‌ای که توجه به آن ضرورت دارد اینست که عناصر ضدانقلابی و سلطنت‌طلبان پس از سال ۶۰ در آغاز از امکانات بسیاری بلحاظ صنفی و ... در زندان برخوردار شده و سپس نیز به تدریج مورد عفو خمینی جلاد قرار گرفته و خود در بازداشتگاهها و دیگر ارگان‌های رژیم خمینی در رابطه را تحصص ویژه‌ی خود،‌ به خدمت مشغول شدند. از جمله‌ی این افراد دو تن ار سرهنگانی که در زمره‌ی بازجویان و عناصر دست‌اندرکار در پروندهی مجاهد شهید مهدی رضائی قرار داشتند، می‌باشند که به‌همین جرم در سال ۵۸ دستگیر شده و در سال ۶۰ آزاد و دوباره به سر کار بازگشتند! از دیگر عناصر تبهکاری که در این زمره قرار دارند، می‌توان از سروان مصطفوی تبهکار نام برد که ریاست زندان را به عهده دارد و از غلامان حلقه بگوش ری‌شهری است، همچنین از یک استوار دوم که بنام ((حاجی))‌ معروفست و از زمان شاه پرونده‌ای درخشان !! را با خود یدک می‌کشد.

بند زنان در زندان جمشیدیه

بر آمار زندانیان فوق بایست تعداد زنان مجاهد و مبارزی را که در زندان جمشیدیه محبوس هستند، افزود. زندان زنان جمشیدیه که در زمان شاه نیز وجود داشت و به ((بارداشتگاه زنان)) معروف بود، از سال ۶۱ به بعد و پس از حاکم شدن سپاه ضدخلقی بر زندان، مورد استفاده‌ی این ارگان سرکوبگر قرار گرفت. زندان رنان دارای ۶۳ سلول انفرادی و یک اتاق عمومی است و اخیرا جلادان سپاه ضدخلقی پاسداران با احداث یک کانال زیرزمینی بند عمومی زنان را به انفرادی‌ها و اتاق‌های بازجوئی و شکنجه متصل کرده‌اند. توجه به بخشی از یک گزارش در مورد این بخش ما را به واقعیتی که بر زندانیان می‌گذرد، بیشتر آشنا می‌کند:

((.... جندین ساعت متوالی درشکنجه‌گاه بیدادگاه ضدانقلابی ارتش در زیر شکنجه‌ی جلادان خمینی قرار داشتم بطوری‌که حس می‌کردم دیگر هرگز توان راه رفتن بر روی پاهائی را که بصورت تکه‌هائی از گوشت و پوست متورم و خونین در آمده، نخواهم داشت ..... سرانجام پس از پایان بازجوئی و نومید شدن بازجویان،‌ ((ری‌شهری)) جلاد دستور داد تا هنگام خوب شدن وضعیت پاهایم و برای اینکه زندانیان دیگر از وضعیت شکنجه‌ها با خبر نشوند مرا در انفرادی نگه دارند ولی هنگامی‌که مرا به بند سلول‌های انفرادی بردند،‌ معلوم شدن جائی وجود ندارد. کلیه‌ی انفرادی‌ها پر از سربازان، افسران و درجه‌دارانی بود که تحت بازجوئی و شکنجه قرار داشتند. سرانجام با تلفن کردن به ((ری‌شهری)) و کست تکلیف از او قرار شد مرا در یکی از سلول های انفرادی بند زنان نگهداری کنند و به آنجا منتقل شدم،‌با ورود به بند زنان متوجه شدم زنی با صدای خوش قرآن می‌خواند ... نیم ساعت پس از ورود من سر و کله‌ی بازجویان پیدا شد و چند دقیقه پس از ورود آنها صدای داد و فریاد و دشنام از چند سلول بلند شد.

یکی دو سلول بعد از سلول من، فریادهای زنان اسیری که در چنگال دژخیمان به خمینی ناسزا می‌گفت پرده از واقعیت‌های سلول‌های مجرد برمی‌داشت. در سیاهی سلول احساس می‌کردم که دارم دیوانه می‌شوم و با خود فکر کردم ساعت‌ها در زیر شلاق قرار داشتن، هرگز برای من مانند این لحظات، دردناک نبوده است. سرانجام طاقت نیاوردم و خشمگین از این همه رذالت فریاد کشیدم و با دست‌ها پاهای مجروحم شروع به کوبیدن بر در و دیوار کردم تا اینکه سرانجام دو تن از پاسداران برای خاموش کردن من به سلول وارد شدند و مرا زیر مشت و لگد گرفتند. در تمام مدتی که در سلول‌های مجرد بند زنان بودم هرچند وقت یکبار شاهد بازجوئی‌ها و رذالت‌های مزدورانی بودم که از هیچ ددمنشی و پلیدی دریغ نداشتند)).

حداقل تعداد زندانی در سلول‌های مجرد ۱۵ و حداکثر آن تا ۷۵ تن نیز گزارش شده است و این تعداد علاوه بر تعدادیست که در بند عمومی بسر می‌بردند. مزدوران سپاه ضدخلقی بشدت از پخش شدن اخبار زندان زنان در جمشیدیه وحشت دارند و سعی می‌کنند با پنهان نگهداشتن اخبار زندان،‌ انتقال زنان زندانی ارتشی و خانواده‌های ارتشیان به‌دیگر زندان‌ها وثابت نگهداشتن جلادان و نگهبانان این بند، از انتشار اخبار جنایات خود جلوگیری کنند. نگهبانان این بند ۲۰ پاسداراند که با لباس ارتشی ولی با آرم سپاه و عموما مسلح به کلت در پوش حفاظتی کل زندان جمشیدیه حفاظت قسمت زنان را به‌عهده دارند.

بازجویان و شکنجه‌گران بند زنان نیز از جلادان اوین هستند که در این بند به ((تعزیر)) مشغولند و هر از چند گاه یکبار نیز گیلانی و لاجوردی و هادی‌غفاری و برخی دیگر از سرجلادان خمینی به جمشیدیه می‌آیند و آنها با تعلیم می‌دهند و ارشاد می‌کنند.

پاورقی‌ها: ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ــ افسروظیفه‌ی شهربانی مجاهد شهید یدالله عباسپور آتشگاه که در تاریخ ۲۵/تیر/۶۱ در اردبیل بشهادت رسید. از این ارتشی رشید تعدادی شعر نیز بجای مانده است.

           ۲ــ افسر مجاهد، شهید فریدون جهانی که در فروردین ۶۲ در تویسرکان بدار کشیده شد.

           ۳ــ افسر رزمنده مجاهد خلق سیروس حسن‌نژاد که در زمره‌ی مجاهدین مستقر در جنگل در جنگل‌های رامسر در تاریخ ۶/شهریور/۶۱ بشهادت رسید.

           ۴ــ مجاهد شهید همافر یکم زضا بزرگانفرد که در حال ساختن فانوس قدیر (مجاهد) در تیرماه ۶۱ ، در یکی از پایگاههای مقاومت بر اثر انفجار بمب بشهادت رسید.

           ۵ــ مجاهد شهید فاطمه شایسته کارمند اداری ارتش که در سال ۶۰ در مشهد به جوخه‌ی تیرباران خمینی سپرده شد.

           ۶ــ مجاهد شهید اصغر اورک، کارمند مرکز تعمیرات ارتش که در بهمن‌ماه سال ۶۰ در تهران به جوخه‌ی تیرباران سپرده شد.

           ۷ــ مجاهد شهید داوود بشیری کارگر کارخانه‌ی جنگ‌افزار سازی که در شهریور ۶۰ در تهران به شهادت رسید.

           ۸ــ مجاهد شهید سرباز وظیفه محمود پور غلامی (مرادی) که در بهمن ۶۰ در تهران و در زیر شکنجه بشهادت رسید.

۹ــ سرباز وظیفه مجاهد شهید منصور قطبی که در تاریخ ۴/اردیبهشت/۶۲ در تهران بشهادت رسید.

۱۰ــ و ما در گزارشات مختلف از جمله گزارش زندان مشهد از آنها یاد کرده و در گزارشات دیگر نیز در فرصت‌های آینده به آنان خواهیم پرداخت.

۱۱ــ آن دسته از زندانیان غیر نظامی که در رابطه با پرونده‌ی نظامیان دستگیر شدند.

۱۲ــ بر طیق گزارشات رسیده، رژیم زندان‌های دیگر را از جمله در شیراز، زاهدان و .... بطور خاص به ارتشیان مجاهد و انقلابی اختصاص داده که در فرصت‌های مناسب به آنها نیز خواهیم پرداخت.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بازجوئی، شکنجه و وضعیت دادگاه‌ها

           بازجوئی و شکنجه در زندان جمشیدیه نیز چون سایر زندان‌های خمینی خون‌آشام مراحل مختلفی دارد و از تهدید، تطمیع و تعزیر ساده شروع و نهایتا با تقتیل و کشتن زندانی ادامه می‌یابد اما لازمست پیش از مرحله بازجوئی یعنی چگونگی دستگیری ارتشیان مجاهد و میارز اشاره‌ای داشته باشیم و بعد به ترتیب به سایر مراحل بپردازیم.

           دستگیری نیروهای انقلابی ارتش، غالبا توسط عناصر دایره‌ی سیاسی ــ ایدئولوژیک و انجمن‌های ضداسلامی ارتش و به صورت‌های زیر انجام می‌گیرد.

۱ــ دستگیری به‌شکل ساده:

           در این شکل، نهادهای ضدانقلاب فوق‌الذکر با فرستادن مامور بدنبال فرد مورد نظر، او را به دفتر دایره‌ی سیاسی ــ ایدئولوژیک احضار کرده و در آنجا با تاکتیک‌های مختلف سعی در بیرون کشیدن اطلاعات از فرد، شناسائی دوستان ِ، گیج کردن او و .... می‌کنند، این شکل بیشتر در ارتباط با پرونده‌های عناصری که فعالیت گسترده ندارند و همچنین عناصر نیمه‌فعال یا مشکوک انجام می‌شود.

۲ــ شکل پیچیده:

در این شکل، فرد مورد نظر مدت‌ها با هماهنگی ((دایره‌ی سیاسی ــ ایدئولوژیک)) در پادگان و ((اطلاعات سپاه)) در خارج، تحت نظر قرار می‌گیرد. هدف از این عمل، ردیابی و شناسائي مدارهای ارتباطی فرد مورد نظرست. پس از مدت‌ها تعقیب و بدست آوردن مدارک لازم، ((سپاه)) در خارج و ((دایره‌ی سیاسی ــ ایدئولوژیک)) در داخل پادگان هجومی گسترده را شروع می‌کنند. شخص را دستگیر می‌کنند. به خانه‌ی او هجوم می‌برند و تمام وسائل او را می‌گرددند، با دستگیری موقت خانواده و نگهداری آنها در پادگان، سپاه یا کمیته و تحت بازجوئی کشیدن (بارجوئی ابتدائی) سعی می‌کنند اطلاعات مورد لزوم را بیرون بکشند. در این مرحله بیشترین تلاش مزدوران ینست که با طرح اتهامات سنگین و تضعیف روحیه‌،‌ فرد را به موضع ضعف بیاندارند و همانجا کار را فیصله دهند ولی در صورت نومید شدن نوبت به بازجوئی و لاجرم شکنجه می‌رسد.

شیوه‌های بازجوئی:

یک زندانی ارتشی پس از دستگیری جهت بازجوئی، چند ماهی در انفرادی‌هائی که بطور کلی ارتباطش با بیرون قطع است، نگهداری می‌شود و در این فاصله براساس اهمیت پرونده‌اش باید چندین دوره بازجوئی را طی کند. این دوره‌ها را می‌توان به سه دستته تقسیم کرد. (۱)

۱ــ باز جوئی مقدماتی:

           محل این بازجوئی‌ها را ((نهاد بازداشت کننده)) تعیین می‌کند و بهرحال یا در پادگان و یا در یکی از مراکز سپاه است.

           ۲ــ بازجوئی ثانویه:

           محل این بازجوئی در زندان مرکزی جمشیدیه در اتاق‌های بازجوئی و شکنجه‌ی قسمت انفرادی و یا زیرزمینی بیدادگاه ضدانقلابی ارتش در چهار راه قصر است.

           ۳ــ بازجوئی مرحله سوم

           این مرحله بارجوئی خاص پرونده‌های سنگین است و اگر چه در جمشیدیه و زیرزمین بیدادگاه

پاورقی: ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

           ۱ــ با درک شیوه‌ی کار بازجویان می‌توان رهنمودهای لازم را بدست آورد و از بازجوئی‌ها سالم بیرون آمد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ارتش در چهار راه قصر هم انجام می‌گیرد ولی معمولا زندانیان در انی مرحله به ((اوین )) انتقال داده می‌شوند و بالاترین رده‌ی بازجویان بازجوئی را در این مرحله به عهده دارند.

در طی این سه دوره، شیوها‌ی مشخصی بکار گرفتته می‌شودکه در اگرچه شبیه به‌هم است ولی در هر مرحله، در مداری بالاتر (ازنظر کمیت و کیفیت بازجوئي و شکنجه) نسبت به مرحله‌ی قبل قرار دارد. ولی در هر حال شیوه‌ی برخورد بازجویان را می‌توان به‌شرح زیر نشان داد:

۱ــ تضعیف روحیه

     تضعیف روحیه، عمده‌ترین شیوه‌ی مورد استفاده‌ی بازجویان در برخورد با متهم در کلیه‌ی مراحل بازجوئی است. البته این مورد در مرحله‌ی قبل از بازجوئی یعنی زمان دستگیری نیز اعمال می‌شود ولی بیشترین کاربرد آن در بازجوئی است. در این مرحله معمولا با تهدید به اخراج، زندان و تیرباران، مصادره‌ی خانه و اموال، دستگیری زن و فرزند و اینکه از پرونده‌ی متهم اطلاع کافی دارند، سعی می‌کنند فرد را به اعتراف وادارند.

    ۲ــ بهره‌گیری از نقاط ضعف فرد

           بازجویان از آغاز در صدد بیرون کشیدن نقاط ضعف فرد، عمده کردن مسائل فردی و حساسیت‌های او هستند و به‌همین دلیل سعی می‌کنند با طرح مسائل عاطفی، خانواده، شغل، دلسوزی برای او، ترسیم سرنوشت خطرناک، از نقاط ضعف افراد نهایت استفاده را بکنند که در این موارد باید با هوشیاری انقلابی برخورد کرد و طرح‌های گاه پیچیده و طولانی بازجویان را با شکست روبرو ساخت. این مرحله‌ی بازجوئی معمولا توسط عناصر نقاب زده صورت می‌گیرد و قبلا سعی می‌شود با تهدیدات مستمر روحیه زندانی تضعیف شود.

((حسینی)) یک رزمنده‌ی مجاهد ارتشی که مدتی را در زندان‌های مختلف خمینی، از جمله زندان جمشیدیه گذرانده است، طی قسمتی از گزارش خود این مرحله را بخوبی ترسیم می‌کند:

           ((.... بارجو از پشت نقاب مرا نگاه کرد و گفت: )) بزودی به زباله‌دان (۲) و یا به فراموشگاه (۳) خواهی رفت اینجا دیگر صدایت نه‌بگوش خلق می‌رسد و نه خدا ......))

           ((.....می‌دانی تا حالا چند نفر روی این صندلی نشسته‌اند و بعلت حرف نزدن نفله شده‌اند و بعد،‌ جناره‌اشان را از اتاق بیرون برده‌ایم.

تو در حقیقت روی صندلی اموات نشسته‌ای، مرده‌هائی که الان استخوان‌هایشان زیر خاک پوسیده و از قبرشان علف در آمده و .....))

           با خودم فکر کردم ((بازجو عجب احمقی است که در عین حال که سعی در ترساندن من‌ دارد حقیقتی را نیز افشا می‌کند، حقیقتی را نشان می‌دهد تا حالا بسیار کسان توانسته‌اند مقاومت کنند، حتی در زیر شکنجه‌های منتهی به مرگ،‌ حرف‌های بازجوبجای آنکه مرا بترساند به من آرامش داد.))

           ۳ــ روی آوردن به‌شکنجه برای گرفتن اعتراف

           شکنجه‌ی مجاهدین و مبارزین ارتشی در سه مکان صورت می‌گیرد. (۴)

مکان اول:

سلول‌های انفرادی پادگان

           این سلول‌ها از سال ۶۰ کاملا در اختیار سپاه ضدخلقی قرار دارد و غالبا (بویژه در ماههای اخیر) صدای سربازان، درجه‌داران و افسرانی که در زیر شکنجه‌ی دژخیمان قرار دارند از آن بگوش می‌رسد. شکنجه‌هائی که در انفرادی‌ها اعمال می‌شود،‌ معمولا مشت و لگد و زدن کابل و دستبند قپانی و آویزان کردن از سقف و بستن چشم و دست و پای زندانی گرسنگی به زندانیان و اعمال شکنجه‌های روانی است . در قسمت زنان، توهین و آزاهای رذیلانه نیز اضافه بر این شکنجه‌ها اعمال می‌گردد. مسئولین جنایتکار این بخش، بشدت سعی دارند از پخش اخبار این قسمت از زندان در میان ارتشیان جلوگیری کنند و حتی از بیخ و بن منکر وجود اتاق‌های شکنجه و بازجوئی در جمشیدیه هستند ولی گستردگی این جنایات باعث شده است که تلاش‌های جلادان به جائی نرسد. قابل ذکر است که اتاق‌های شکنجه و بازجوئی این این بخش در سال ۶۰ ساخته و تاسیس شده است و قبل از آن وجود نداشت. در این بخش از زندان معمولا شکنجه‌ها تا مدت کوتاهی ادامه می‌یابد و زندانیان برای شکنجه‌های طولانی به بیدادگاه ارتش انتقال داده می‌شوند. ولی با این همه حتی کشتن زندانی نیز در پادگان منتفی نیست. گزارشات زیر ما را در شناختن شکنجه‌کاههای داخل زندان جمشیدیه یاری می‌دهد.

           ((از ساعت ۸ صبح تا ۵/۴ بعدازظهر با جشمانی که محکم با پارچه‌ی سیاهی بستته شده بود در اتاق شکنجه و در حالیکه دیگران را شکنجه می‌کردند، منتظر رسیدن نوبتم بودم. چشم‌بندم آنچنان محکم بسته شده بود که چشم‌هایم را شدیدا یه درد آورده بود، احساس می‌کردم که بجز من چندین نفر دیگر نیز منتظر بازجوئی هستند. سرانجام نوبت من رسید. مرا بلند کردند و روی تخت بستند، با هما چشمان بسته، و دو نفری ــ یکی با کابل و دیگری با مشت و لگد ــ به جانم افتادند و همراه با آنان از تهدیدات وقیحانه‌ای نیز فروگذار نکردند. ساعت ۷ من بیهوش شدم . در هوای سرد یکی دو سطل آب رویم پاشیدند و دوباره شروع کردند. فکر می‌کنم ساعت ۵/۸ بود که دیت برداشتند و مرا در حالیکه نیمه‌هوشیار بودم به سلول برگرداندند. موقع برگشتن حس کردم هنوز نیز کسانی در اتاق شکنجه منتطرند تا شکنجه شوند. در تمام مدت شکنجه، گاه و بیگاه صدای زن جوانی را که بشدت شکنجه می‌شد و فریاد می‌زد، از اتاقی دیگر بگوش می‌رسید بازجو از او محل اختفای اسلحه و مهمات را می‌پرسید و نشانی همسرش را که فراری بود و زن در تمام مدت تنها می‌گفت: ((من نمی‌دانم ...خبر ندارم.))

گزارش دیگر:

           ((۶ تن از همافرنی را که به اتهام ارتباط با پرواز برادر مجاهد مسعود رجوی دستگیر کرده بودند، سرانجام به انفرادی جمشیدیه آوردند و بلافاصله به زیر شکنجه کشیدند. شکنجه‌ی آنها ۴۸ ساعت تمام طول کشید و من صدای فریادهای آنها را که قهرمانانه مقاومت می‌کردند،‌ می‌شنیدم. سرانجام بعد از آنکه احساس کردند فایده‌ای ندارد آنها را به اوین انتقال دادند.))

         و گزارشی دیگر:

           ((محمود پورغلامی را در خیابان دستگیر کرده بودند و بعد از آنکه یک هفته در کمیته شکنجه شده بود فهمیدند که سرباز است و به جمشیدیه انتقالش دادند، در آنجا بلافاصله دوباره او را زیر شکنجه کشیدند و نزدیک نیمه‌شب بود که صدای فریادهایش قطع شد و شهید شد، این را فردا شب فهمیدم موقعی که بازجو مرا برای بازجوئی برد و با لبخندی زشت کفت: ((حرف بزن وگرنه مثل سرباز پورغلامی زیر شلاق می‌کشیمت))

مکان دوم:

زیرزمین بیدادگاه ضدانقلابی ارتش

زیرزمین بیدادگاه ضدانقلابی ارتش در چهارراه قصر، دومین جائی است که بعنوان شکنجه‌گاه ارتشیان مورد استفاده قرار می‌گیرد. از این محل بعنوان بازداشتگاه موقت نیز استفاده می‌شود و شکنجه‌هائی که در آن اعمال می‌شود تقریبا همان شکنجه‌های سابق‌الذکر است ولی با دو تفاوت: اول اینکه کمیت و کفیت آن بالاتر است و دوم اینکه در این بخش معمولا ((گروه ضربت دادگاه انقلاب ارتش)) که معمولا از مشتی جیره‌خوار نوکر صفت و لمپن تشکیل شده است و همچنین تعدادی از شکنجه‌گران اوین، کار شکنجه را بر عهده دارند. با ورود به این زیرزمین معمولا ابتدا شکنجه‌ای بنام ((فوتبال)) همراه با توهین به ارزش‌ها و رهبران سازمان و مشخصا برادر مجاهد مسعود رجوی به‌مدت دو ساعت، اعمال می‌گردد و سپس نوبت کابل و سوراندن و قپانی و آویزان کردن‌ و ..... می‌شود. در این‌جا شکنجه‌ها طوریست که امکان شهادت فرد در زیر شکنجه بسیار بالاتر از جمشیدیه است و بعلت نزدیکی به بیدادگاه، در بسیاری اوقات،‌ فرد را بلافاصله از آنجا به زیرزمین منتقل کرده و شکنجه را شروع می‌کنند. در این زیرزمین معمولا ری‌شهری و آخوندهای دوایر سیاسی ــ ایدئولوژیک حضور دارند و گاه و بیگاه نیز همراه با جلادان اوین سروکله‌ی افرادی نظیر لاجوردی، غفاری، و ..... در آنجا پیدا می‌شود.

((محمد)) یک ارتشی رها شده از بند، در گزارشی از وضعیت شکنجه‌ها در بیدادگاه ارتش می‌نویسد:

((حدود نیمه‌های خرداد، یک افسر رزمنده را که در ارتباط یا سازمان دستگیر شده بود، به زیر زمین آوردند. جراحات عمیقی بر روی تمام بدن و بخصوص پاهای او به چشم می‌خورد. وضعیت پاهایش واقعا وحشتناک بود ولی با این همه باز هم جلادان دست‌بردار نبودند. سرانجام در دومین روز بازجوئی در روی تخت شکنجه بی‌آنکه لب ازلب بازکند، شهید شد. وضعیت شکنجه‌های او طوری بود که ما دیگر شکنجه‌های خود را فراموش کرده بودیم. در تمامی این مدت خود ری‌شهری همراه با گروهبان ریشوئی که مدام همراه ری‌شهری به چشم می‌خورد، شکنجه‌ها را دقیقا زیر نظر داشتند ....))

سومین مکان:

              اوین

           اگر کسی دارای پرونده‌ای سنگین باشد و در دو شکنجه‌گاه فوق‌الذکر از او چیزی بدست نیاید، به اوین منتقل می‌شود. معمولا کسانی که به اوین انتقال می‌یابند، اعدامی هسنتد و تاکنون بسیاری از ارتشیان مجاهد در اوین به جوخه‌های تیرباران سپرده شده و یا بر تخت شکنجه‌گاهها جان سپرده‌اند.مکان شکنجه ارتشیان مجاهد در اوین همان زیرزمین بند ۲۰۹ است و درباره‌ی نحوه‌ی شکنجه‌ها نیز قبلا به تفصیل سخن گفته شده است و به همین دلیل از آن می‌گذریم. ولی در یک کلام، با دست باز و فتاوی خمینی پلید و نظارت لاجوردی و کیلانی، فوج آدمکشان خمینی در اوین، هرکاری را که بخواهند، انجام می‌دهند. آمار کشتار در اوین آنچنان بالاست و رژیم، لجام‌گسیخته عمل می‌کند که تفکیک زندانی ارتشی از غیر ارتشی تقریبا کاریست ناممکن. ولی در زندان جمشیدیه این مسئله تا حد زیادی روشن است. طبق گزارشات موثق در طی سال ۶۰، در جمشیدیه حداقل در هر ماه، ۵ درجه‌دار، افسر و سرباز به جوخه‌های آتش شپرده شده‌اند ولی علیرغم همه‌ی اینها، مقاومت قهرمانانه‌ی پرسنل نظامی مجاهد خلق، آنچنان چشمگیر بوده است که بارها مزدوران را وادار به اعتراف کرده است. برادری که نزیک به .... سال بطور مداوم در زندان جمشیدیه شاهد و ناظر بر وحشیگری‌های جانیان بوده است می‌نویسد: ((در این مدت به‌جز چند تن که تعدادشان از تعداد انگشتان یک دست تجاوز نمی‌کرد، مقاومت آنچنان عالی و چشمگیر بود که رژیم را مجبور کرد به یکباره کادر اجزائی زندان را عوض کند و حتی بخشی از جلادان خود را نیز زیر علامت سوال ببرد. پس از شهادت موسی بچه‌ها تا مدت‌ها علیرغم فشار ارتجاع، عکس او را که با زحمت زیادی تهیه کرده بودند به دیوارها نصب می‌کردند و هر صبح با فریاد درود بر مسعود و درود بر موسی و سرود، سکوت زندان را می‌شکستند.))

           درباره بیدادگاهها

           سخن از دادگاه !! در چاچوب رژیم خمینی در ارتش نیز به همان اندازه بیهوده است که در سایر زندان‌ها. تاکنون بارها از دادگاههای چند دقیقه‌ای سخن گفته‌ایم.

در ارتش نیز بیدادگاهها به همین ترتیب عمل می‌کنند و در آن سردوانیدن زندانیان (بعضی اوقات ماهها) پرونده‌سازی و صرفا توجه به گزارش جاسوسان و بازجویان رواج کامل دارد. سردوانیدن زندانیان تا ((دادگاه))، گاه آنچنان فشاری به آنان وارد می‌آورد که در این رابطه با اقدام به خودزنی،‌ آتش زدن خود، حلق آویز کردن خود، دست به خودکشی زده‌اند، ولی با‌اینهمه، جلادان دست از سر آنها برنداشته‌اند و چه توضیحی از این گویاتر، مسئله‌ی دادگاههر را روشن می‌کند که در زیرزمین دادگاه انقلاب ارتش! ! تاکنون دهها نفر را در زیر شکنجه ناقص‌العضو کرده و یا کشته‌اند. با این وصف باز هم باید سخن از دادگاه گفت. دادگاهی که حاکم شرع !! آن در جریان ((لویزان)) تنها برای ایجاد رعب در نزدیک به یکساعت حکم اعدام تعداد زیادی سربازان و درجه‌داران را بدون کوچکترین بازپرسی !صادر کرد.

تبلیغات، وضعیت صنفی بهداشتی ، ملاقات و .....

           طبق معمول ارتجاع که در زندان‌ها اگر به هیچ چیزی بهای لازم را ندهد به شکنجه و تبلیغات در ((زندن جمشیدیه)) چون زندان‌های دیگر رژیم از موفقیت ممتازی برخوردار است. و گذشته از آنکه ارتجاع سعی می‌کند با جاری کردن سیل کتاب‌ها، جزوات، نوارهای ارتجاعی، زندانیان را در زیر بمباردمان تبلیغاتی خود قرار دهد، هر روز دوشنبه را نیز از صبح تا شب به مسئله‌ی تبلیغات در زندان اختصاص داده است و با فرستادن آخوندهای ریز و درشت تشکیل کلاس‌های ارشاد!! و پخش برنامه‌های خاص از تلویزیون مدار بسته و سخنرانی ((بریده‌ها))، سعی می‌‌کند زندانیان را رام و به قول خودشان ((وفاداری‌شان را که بعلت کفر و نفاق از بین رفته)) دوباره نسبت به امام رذالت‌پیشگان جلب کند ولی در رابطه با موفقیت برنامه‌ریزی‌های ارتجاع خوبست بدانیم که پس از مدت‌ها تبلیغ و تهدید تنها توانسته است در بهترین موقعیت از مجموع هزار و دویست نفر، نزدیک به هشتاد نفر از زندانیان را که اکثریت این هشتاد نفر نیز سلطنت‌طلب بوده‌اند به ارشادگاه بکشاند.

           شرایط و امکانات صنفی جمشیدیه نیز از سال ۶۰ تاکنون روزبروز وضعیت محدودتر و نازل‌تری پیدا کرده است. غذای زندانیان اگرچه همان غذائی‌ست که در پادگان به سربازان داده می‌شود ولی بعلت کثرت زندانیان مقدارش بسیار کم و گاه اصلا داده نمی‌شود و باگفتن اینکه ((غذا کم بود و به زندان نرسید)) زندانیان را با تکه‌ی نان و پنیر تغذیه می‌کنند. مدتی است که از بیرون نیز به‌هیچوجه غذائی پذیرفته نمی‌شود. و در این رابطه بیماری‌های کم‌خونی ضعف و سرگیجه و گوارشی بشدت در بین زندانیان رایج شده است. مدت هواخوری نیز بستگی به شرایط حاکم بر زندان دارد و در بسیاری اوقات، قطع می‌شود. ضمنا مدت‌هاست که ورزش کردن در زندان ممنوع شده و تنبیه شدیدی را بدنبال دارد. امکانات بهداشتی زندان منحصر به یک درمانگاه کوچک و یک پزشک و یک پزشکیار است و در آن بجز قرص سرماخوردگی و باند و پنبه و مرکورکروم و چیزهائی از این قبیل داروی دیگری پیدا نمی‌شود. بیماری‌های قارچ،‌ گال، ضعف اعصاب، زخم معده، عفونت بشدت رواج پیدا کرده و کمبود امکان استحمام که در سابق هفته‌ای یکبار بود و بعدها به وضعیت نامرتب و اسفباری در‌آمد،‌به شیوع بیماری‌ها کمک می‌کند. ملاقات در زندان جمشیدیه هفته‌ای یکبار و هر بار حدود ۱۰ دقیقه با یکربع است و آنهم مشروط به نظر موافق مسئولین زندان است وگرنه ملاقاتی وجود نخواهد داشت. انفرادی‌ها را بایست از این برنامه‌ مجزا کرد، زیرا آنها مطلقا ملاقات ندارد و گاه، ماهها باید در سکوت و تنهائی بسر ببرد. در سابق، ملاقات‌ها حضوری بود ولی اخیرا بوسیله‌ی تلفن انجام می‌شود و قبل از ملاقات به وضعی توهین‌آمیز ملاقات‌کنندگان را می‌گردند. ضما ملاقات کسانی که بی‌حجاب باشند، ممنوع است. در زندان جمشیدیه، هر چند روز یکبار زندانبانان به‌داخل بند می‌ریزند و گذشته از گشتن تمامی وسائل زندانیان و خود آنان، کوچکترین امکان صنفی را (اضافه بر‌آنچه که زندانبانان طلب می‌کنند) به غارت می‌برند و بقول ری‌شهری جنایتکار سعی می‌کنند ((جمشیدیه را هم سطح اوین و بند ۲۰۹ بکنند)) و فشار را تا سرحدامکان بالا ببرند، ولی بگذارید در پایان، گزارش زندان جمشیدیه را با پیام یک مجاهد قهرمان ارتشی که بر دیوار سلولی در جمشیدیه نوشته شده است، به پایان ببریم، مجاهدی که شاید هم‌اکنون دیگر زنده نباشد و خود بهترین پاسخ را در رابطه با هر فشار و جنایتی که به‌ زندانیان وارد می‌آید به جلادان داده است. ((هیچ ضربه‌ای نخواهد توانست ما را شکست دهد و هیچ ضربه‌ای تخواهد توانست نظامی مجاهد و انقلابی را از وفاداری به خلق باز دارد، ما در جمشیدیه، اوین، و قزل‌حصار و هر جای دیگر پیروز خواهیم شد. همانگونه که در تمامی میدان‌های نبرد. و سر تسلیم فرود نخواهیم آورد، همانگونه که تا‌کنون دهها بار نشان داده‌ایم.))

پایان گزارش سوم

نشریه مجاهد  شماره ۲۱۳ – پنجشنبه، ۴ مرداد ۱۳۶۳

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پیام تبریک گروهی از پرسنل رزمنده و مجاهد خلق[ویرایش | ویرایش مبدأ]

به رهبری نوین سازمان مجاهدین خلق و انقلاب دمکراتیک نوین خلق قهرمان ایران[ویرایش | ویرایش مبدأ]

بنام خدا

و نام خلق قهرمان ایران

وبنام اشرف وموسی

رهبری انقلاب نوین مردم ایران :

برادر مجاهد مسعود رجوی مسئول اول وفرماند ة عالی سیاسی ــ نظامی مجاهدین خلق،

خواهر مجاهد مریم همردیف مسئول اول سازمان مجاهدین خلق ایران

همزمان با نوروز سال امید واریم که تبریکات مضاعف ما را به خاطر تصمیم در مورد ازدواج فرخنده و انقلابی‌تان بپذیرد. تصمیمی که نویدبخش بر قراری رهبری نوین سازمان مجاهدین خلق وانقلاب نوین مردم ایران و تحقق و صلح و آزادی و برابری می‌باشد. تردیدی نیست که آثار پربرکت این رهبری نوین هر روز که می‌گذرد بیشتر وبیشتر ظهور خواهد کرد وبه همة مجاهدین و مبارزین راه آزادی وصلح و انقلاب این مرز وبوم توان مضاعف خواهد بخشید. مردم ستم‌کشیده و زجردیدة ما و بویژه زنان، بی‌شک با بهره‌مند بودن از این رهبری، گامهای استوارتری را برای رسیدن به ایرانی دمکراتیک و عاری از جنگ و قهر و خونریزی برخواهند داشت، ایرانی آباد وآزاد و مستقل که در آن از سوداهای جنگ‌طلبانة ارتجاعی و ضدمردمی خمینی و از زندان وشکنجه و تیرباران اثری نخواهد بود. اگر چه هنوز چند روزی بیشتر اعلام این تصمیم و معرفی رهبری نوین سازمان نمی‌گذرد ولی تا آنجا که ما اطلاع داریم پرسنل هواداران با شور و شعف از این موضوع استقبال کرده‌اند. شور و شعفی که عزم و ارادة آنان نیز در مقابله با وسوسه‌های شوم ضدمردمی ضدانقلاب غالب و مغلوب فراوان خواهد کرد. شرکت به حق و شایستة خواهر مجاهدمان مریم در این رهبری که در انقلاب و احزاب معاصر بی‌نظیر است. یقیناً بزرگترین گام در جهت رهائی و اعادة حقوق زن می‌باشد و نقطة پایانی است بر قید و بندهای ارتجاعی و کالائی که قرنهاست بر دست و پای زنان بسته و در مسیر آنان گسترده شده است. بار دیگر ضمن تجدید پیمان با رهبری مریم و مسعود تصمیم به این ازدواج فرخنده وانقلابی را به همة هم میهنان عزیزمان ، بویژه پرسنل ملی و مردمی ارتش صمیمانه تبریک و تهنیت می‌گوئیم.

مرگ بر خمینی ـ درود بر رجوی

7/فروردین/۶۴

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اسامی تعدادی ازپرسنل نظامی مجاهد و رزمنده‌ای که متن فوق را امضاء نموده و اعلام نامشان بلامانع است ، بصورت زیر می باشد :

ــ سرهنگ ستاد خلبان بهزاد معزی جانشین معاونت عملیاتی ستاد فرماندهی نیروی هوائی.

ــ ناخدا یکم تفنگدار دریائی محمدعلی آریافر، فرماندة توپخانة صحرائی نیروی دریائی جبهة جنوبی.

ــ سرهنگ نیروی زمینی اردشیر صنعتی فرماندة گردان بهداری لشگر 81 کرمانشاه.

ــ سرگرد خلبان حسین اسکندریان، افسر عملیات گردان 707 سوخت‌رسان.

ــ ستوان‌ یکم پیاده (گارد) قاسم موسوی فرماندة گروهان گارد لویزان.

ــ ناوبان یکم احسان کرمانی، مربی آموزشگا ه تخصصی بندر انزلی.

ــ ستوان‌ یکم خلبان بهرام امامی، افسر خلبان پایگاه دوم شکاری تبریز.

ــ ستوان یکم وظیفه، دکتر مجتبی شایق بروجنی، پادگان باغشاه تهران.

ــ ستوان یکم قنی رضا اسدی، رئیس کنترل ونگهداری پیگاةکم ترابری باغشاه تهران

ــ ستوان دوم خلبان حسن خدادای، هوا نیروز باغشاه تهران.

ــ ستوان دوم (داروساز) دکتر عباس عزیزی فردخالص، پادگان نیروی زمینی تبریز.

ــ ستوان دوم خلبان غلامحسین میربهاء، هوانیروز.

ــ ناوبان دوم مجید ایزدی شهرکی، رستة فرما ندهی.

ــ سرهمافر سوم بیژن وکیلی، مهندس پرواز گردان 707 سوخت‌رسان پایگاةیکم ترابری مهرآباد (نمایندة پرسنل در شورای پایگاه).

ــ سرهمافر ملک‌بهمن بهرامی، گردان الکترنیک پایگاةیکم شکاری مهرآباد.

ــ همافریکم حمد ملاحاجی، گردان الکترونیک پادگان یکم شکاری (نمایندة پرسنل در شورای پایگاه).

ــ همافر یکم قاسم جلالی، پایگاه چهارم شکاری دزفول (نمایندة همافران در شورای فرماندهی پایگاه).

ــ همافر یکم جعفر بابوئی، گردان نگهداری پایگاةیکم ترابری مهرآباد.

ــ همافریکم فریدون ورمز یاری، قسمت الکترونیک پایگاةیکم شکاری مهرآباد (مایندة همافران در شورای فرماندهی پایگاه).

ــ همافر یکم غلامعلی احمدی، مربی کاراتة پایگاههای شکاری یکم مهرآباد وشکاری سوم همدان.

ــ همافر یکم اصغر پرست، متخصص سیستمهای کنترل اسلحة هواپیمای شکاری f4

ــ همافر یکم قنی هدایت‌الله فلاحی، سر متخصص رادار اوریلکن پایگاه هوائی اصفهان.

ــ همافر دوم شیرخدا میرمحمدی، نیروی هوائی.

ــ همافر سوم عباس علیزاده، نیروی هوائی (قهرمان کشتی ارتشهای جهان).

ــ همافر سوم علیر ضاعبدالی، گردان نگهداری پایگاه ششم شکاری (بوشهر).

ــ فرهاد رجب زاده، دانشجوی دانشکدة افسری نیروی زمینی (سال دوم).

ــ کاظم خانی، دانشجوی افسری نیروی دریائی (فرماندهی).

ــ محسن سررشته دار،دانشجوی افسری نیروی دریائی (فرماندهی).

ــ درجه دار نیروی هوائی آذرش.

ــ استوار یکم علی یارسه نیا، نیروی زمینی (ترابری).

ــ استوار دوم غلامرضا زکی، متخصص هواپیمای 707 تانکر (نیروی هوائی).

ــ گروهبان یکم نیروی هوائی حبیب کهنی، نمایندة درجه‌داران گردان اطلاعات و شناسائی ستاد نیروی هوائی.

ــ گروهبان یکم حسن عزیزی، ژاندامری.

ــ گروهبان یکم علی هوشیار فرد، نیروی زمینی (کلاه سبز).

ــ گروهبان دوم مهدی اسدبیگی فرد، نیروی هوائی، مرکز آموزشهای زبان.

ــ گروهبان سوم جمشید نجاتی، گارد تکاور دریائی منجیل.

ــ گروهبان حمید ترکپور،‌نیروی زمین (نیروی مخصوص).

ــ سرباز وظیفه فرشید صبری ارجمند، مهندسی ارشد، تعمیرات هلیکوپتر.

ــ کارمند صنایع هلکوپترسازی.

ــ مهندس محسن حقیقی، کارمند غیرنظامی ارتش، سرپرست مرکز آمارهای کارخانجات مهمات‌سازی صنایع‌ دفاع.

ــ شاپور معتمدی، کارمند صنایع نظامی.

ــ مهرانگیز قهاری، پرستار بیمارستان نیروی هوائی.

نشریه مجاهد شماره ۲۴۲ – جمعه ۲۳ فروردین ۱۳۶۴  

به آتش کشیدن بزرگترین پادگان سپاه پاسداران توسط پرسنل مردمی ارتش[ویرایش | ویرایش مبدأ]

اطلاعيه هاي سازمان در نشريه 77 انجمن دانشجويان مسلمان

دفتر مجاهدين خلق ايران روز 9 ديماه طي اطلاعيه‌اي اخبار دقيق مربوط به عمليات درخشان به آتش كشيدن بزرگترين پادگان سپاه پاسداران خميني در تهران توسط پرسنل ملي و مردمي ارتش را در اختيار خبرگزاري‌ها و رسانه‌هاي خبري جهان قرار داد.

متن اطلاعيه‌ي منتشر شده توسط دفتر مجاهدين خلق به شرح زير است:

"بر اساس گزارشات موثق رسيده از ايران دوشنبه 8 دي ساعت 2بعدازظهر به وقت محلي، بزرگترين پادگان سپاه پاسداران بنام وليعصر (عشرت‌آباد) واقع در مركز تهران، توسط سربازان و پرسنل ملي و مردمي و به اعتراض به سياست‌هاي سركوبگرانه و جنگ‌افروزانه‌ي رژيم خميني به آتش كشيده شد. در اين آتش‌سوزي عظيم كه ساعت‌ها ادامه داشت ساختمان مركزي سپاه در اين پادگان منهدم و به ساختمان‌هاي ديگر خسارات جدي وارد شد و مقادير زيادي سلاح و مهمات از بين رفت و تعداد زيادي از پاسداران مجروح شدند. فقط 3ساعت بعد از شروع، انبوه آتش‌نشانان توانستند آتش را مهار نموده و از سرايت آن به اطراف جلوگيري نمايند. پاسداران تا آخرين ساعات ديشب براي جلوگيري از درز خبر مزبور از هرگونه عبور و مرور در خيابان‌هاي اطراف جلوگيري مي‌نمودند.

پادگان وليعصر همچنين بزرگترين مركز اعزام اجباري سپاه به جنگ مي‌باشد و كساني را كه در خيابان‌ها براي اعزام به جبهه دستگير مي‌كنند به اين پادگان منتقل مي‌نمايند. در ميان مجروحين برخي از مسئولين سربازگيري اجباري نيز وجود دارند.

اين اقدام بدنبال شكست رژيم خميني در تهاجم اخير كه 35000 تن از اتباع ايران قرباني گرفت، انجام شد. يادآوري مي‌شود كه شنبه گذشته 6 ديماه طي انفجاري در مهمترين مركز تداركاتي و تسليحاتي پاسداران در تهران انفجاري روي داد كه حداقل 500 نفر از پاسداران سركوبگر و جنگ‌افروز خميني كه گروهي از فرماندهان و مسئولين سپاه را نيز شامل مي‌شد كشته و زخمي شدند."

شايان ذكر است كه علاوه بر ساختمان مركزي سپاه، اماكن و ارگان‌هاي سركوبگر ديگري نظير مركز 1 ناحيه‌ي 1 كميته ضدخلقي، دادستاني سپاه و زندان‌هاي وابسته به آن، مركز پشتيباني كل لشكرها و تيپ‌هاي سپاه پاسداران استان تهران، مركز ترابري سبك و سنگين سپاه منطقه‌ي يك  موسوم به ثارالله و همچنين مركز دژباني و دفاتر مربوط به جذب متخصص سپاه ضدمردمي نيز، در پادگان وليعصر كه توسط سربازان و پرسنل مردمي به آتش كشيده شد، قرار دارد. در اين پادگان تعداد يكهزار و دويست‌نفر از پاسداران و مزدوران سپاه مستقر مي‌باشند و توسط يك ستاد كه رئيس آن مزدوري بنام زارع، از فرماندهان سپاه ضدخلقي است، اداره مي‌شود.

دیدارهای گروهی از پرسنل نظامی مجاهد خلق ، چند تن از مادران شهدا

و گروهی از دانشجویان و هواداران مجاهدین با برادر مجاهد مسعود رجوی

* مسئول اول سازمان ، روز ۳۰ خرداد سرآغاز انقلاب نوین و دمکراتیک مردم ایران را « روز شهدا و زندانیان سیاسی » اعلام کرد و از هسته های مقاومت در سراسر کشور خواست تا به مدت یک هفته در این باره تبلیغ کنند

صبح چهارشنبه ۱۲ اردیبهشت ماه ، همزمان با دومین سالگرد شهادت حدود ۶۰ تن از خواهران و برادران مجاهد از جمله مسئول بخش اجتماعی سازمان ، مجاهد قهرمان محمد ضابطی و شماری دیگر از مسئولین و فرماندهان این بخش ، گروهی از پرسنل نظامی مجاهد خلق ، با برادر مسعود رجوی دیدار کردند .

در ظهر همین روز گروهی از مادران شهدا ، مرکب از مادران مجاهد : رضائی ، فاطمه . . . ، کوشالی ، دزیانی ، میمنت ، مسیح ، اکبرزادگان ، مسعودی و همسر مجاهد شهید حاج محمد حسین پیش بین با مسئول اول سازمان ملاقات و گفتگو کردند . عصر همانروز نیز مسئول اول سازمان در جمع گروهی از دانشجویان و گروههای دیگری از حمایت کنندگان و هوادارن مجاهدین در فرانسه که به دیدار او آمده بودند و به بیش از ۵۰۰ تن بالغ می شدند ، حضور یافت و سخنانی ایراد نمود . در پایان همین سخنرانی برادر مجاهد مسعود رجوی روز ۳۰ خرداد را به عنوان « روز شهدا و زندانیان سیاسی » اعلام کرد و از هسته های مقاومت در سراسر کشور خواست تا به مدت یک هفته در این باره به تبلیغ بپردازند .

« مجاهد » از این شماره گزارشات مراسم و دیدارهای فوق را تدریجا منتشر خواهد کرد . در این شماره به گزارش نخستین دیدار که با گروهی از پرسنل نظامی مجاهد خلق صورت گرفت ، می پردازیم .

پرسنل نظامی مزبور که حدود ۵۰ نفر می شدند ، به اتفاق چند تن از برادران خلبان ما در هواپیمائی ملی ایران ، کاپیتان کیوان جهانفر ( خلبان هواپیمائی ملی ایران ) ، مهندس پرواز مصطفی ثنائی ( هواپیمائی ملی ایران ) مهندس پرواز رسول نژاد ( هواپیمائی ملی ایران و مهندس کشتی جمعه آل حمودی ( کشتیرانی ملی ایران ) به دیدار مسئول اول سازمان آمده بودند . نیازی به تذکر ندارد که پرسنل فوق ، آن گروه از برادران ما هستند که اغلب آنها پس از پیوستن به مقاومت در داخل کشور و اجرای وظایف خطیر خود ، در آستانه ی دستگیری و اعدام قطعی ، بدستور فرماندهی سیاسی ــ نظامی خاک میهن را ترک کردند . البته بسیاری از دوستان و همقطاران آنان نیز یا حین ماموریت های خود به شهادت رسیده و یا دستگیر و یا اعدام شده اند و یا همچنان به انجام وظایف خود مشغولند . برخی دیگر از پرسنل     فوق الذکر نیز در شمار برادرانی هستند که پس از شروع مقاومت سراسری به مجاهدین اعلام پیوستگی نموده و گاه به دلایل مختلف ، منجمله شناخته شدگی در محیط کار و تحت تعقیب قرار گرفتن ناگزیر از ترک میهن شده اند تا بتوانند به ترتیب دیگری به فعالیت ها و وظایف خود ادامه دهند . اسامی آن تعداد پرسنل رزمنده و مجاهدی که در دیدار چهارشنبه ۱۲ فروردین با مسئول اول سازمان حضور داشته اند و اعلام نامشان بلامانع است ، به قرار زیر می باشد :

سرهنگ ستاد خلبان بهزاد معزی جانشین معاونت عملیاتی ستاد فرماندهی نیروی هوایی ، سرگرد خلبان حسین اسکندریان افسر عملیات گردان ۷۰۷ سوخت رسان ، سرگرد خلبان حسن منصوری افسر اطلاعات گردان ۶۱ شکاری پایگاه ششم شکاری بوشهر ، ستوان یکم پیاده ( گارد ) قاسم موسوی فرماندهی گروهان گارد لویزان ، ناوبان یکم احسان کرمانی مربی آموزشگاه تخصصی بندر انزلی ، ستوان یکم خلبان بهرام امامی افسر خلبان پایگاه دوم شکاری تبریز ، ستوان یکم فنی رضا اسدی رئیس کنترل و نگهداری پایگاه یکم ترابری مهر آباد ( نماینده ی پرسنل در شورای پایگاه ) ، ستوان یکم وظیفه مجتبی شایق بروجنی پادگان باغشاه تهران ، ستوان دوم خلبان حسن خدادی هوانیروز باغشاه تهران ، ستوان دوم هوایی علی حامد رنجی افسررابط نیروی هوایی درصنایع نظامی وزارت دفاع و نیروی زمینی ، ستوان دوم وظیفه محمد رضا شفیعیان نیروی زمینی ، ناوبان دوم مجید ایزدی شهرکی نیروی دریایی ، ستوان سوم مجید شریعت پناهی نیروی زمینی ، سرهمافر سوم بیژن وکیلی مهندس پرواز گردان ۷۰۷ سوخت رسان پایگاه یکم ترابری مهر آباد ( نماینده ی پرسنل در شورای پایگاه ) سر همافر سوم ملک بهمن بهرامی قسمت الکترونیک پایگاه یکم شکاری مهرآباد ، همافر یکم حسن جعفری رئیس آموزش دایره ی نگهداری ۱۳۰ ــ c پایگاه یکم ترابری در مهر آباد ، همافر یکم حمید ملاحاجی گردان الکترونیک پایگاه یکم شکاری ( نماینده ی پرسنل در شورای پایگاه ) ، همافر یکم فریدون فرهنگی علمداری نیروی هوایی ، همافر یکم قاسم جلالی پایگاه چهارم شکاری دزفول ( نماینده ی همافران در شورای فرماندهی پایگاه ) همافر یکم جعفر بابونی گردان نگهدار پایگاه یکم ترابری مهر آباد ، همافر یکم فریدون ورمزیاری قسمت الکترونیک پایگاه یکم شکاری مهرآباد ( نماینده ی همافران در شورای فرماندهی پایگاه ، همافر یکم غلامعلی احمدی مربی کاراته ی پایگاههای شکاری یکم مهرآباد و شکاری سوم همدان ،‌همافر دوم عباسعلی خیایی نیروی هوایی ، همافردوم شیرخدا میرمحمدی نیروی هوایی ، همافرسوم علیرضا عبدلی نیروی هوایی ، فرهاد رجب زاده دانشجوی دانشکده ی افسری نیروی زمینی( سال دوم ) ،گروهبان یکم نقی تقوی پایگاه یکم شکاری مهرآباد، گروهبان یکم یعقوب دوغ فروشان بنان نیروی زمینی ، گروهبان یکم علی هوشیار فرد نیروی زمینی ، گروهبان یکم حسن عزیزی نیروی زمینی ، گروهبان دوم حمید رضا ترک پور نیروی زمینی ، گروهبان دوم مهدی اسد بیگی فرد نیروی هوایی ، گروهبان سوم جمشید نجاتی گارد و تکاور دریایی منجیل ، گروهبان وظیفه محمد خوانساری نیروی زمینی ، سرباز وظیفه ناصر حسن زاده نیروی زمینی ، سرباز وظیفه فرشید صبری نیروی زمینی پادگان لویزان ، سرباز وظیفه بهرام اصلانی نیروی زمینی ، سرباز وظیفه داریوش دباغ تبریزی نیروی زمینی ، سرباز وظیفه ابراهیم مرزبان شریفی نیروی زمینی ، سرباز وظیفه مهران مقدسی هنگ ژاندارمری ۳ ، شاپور معترض کارمند صنایع نظامی و . . . . . . . . . . . . . .

نشریه مجاهد شماره ۲۲ – پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۶۳

قيام يرسنل نظامي مجاهدين خلق در پادگان لويزان تهران[ویرایش | ویرایش مبدأ]

ساعت 30/9 صبح شنبه 7 فروردين پرسنل نظامي طرفدارمجاهدين خلق در داخل پادگان لويزان تهران بر عليه فرماندهان و عوامل ارتجاعي خميني در نيروي زميني قيام نمودند . دراين عمليات بزرگ دهها تن از عوامل دستگاه ويژه ي سركوب و اختناق خميني در ارتش ازبين رفتند . آنها مسئولين دايره ي سياسي – ايدئولوژيك و انجمنهاي باصطلاح اسلامي ارتش ، يعني مسئولان تفتيش عقايد ، اخراج ، دستگير ،شكنجه و اعدام پرسنل ملي ومردمي ارتش ومسئولان سركوب وبمباران كردستان ومسئولان به كشتن دادن دهها هزار سرباز شريف ارتش ايران ( تحت صدور انقلاب ) بودند.

در حين قيام و پس ازآن ، سربازان ، درجه داران و افسران مستقر در پادگان به حمايت از مجاهدين شعارهائي از قبيل ”زنده باد رجوي ””درود برفرمانده كبير خياباني ” و” مرگ بر خميني ” مي دادند .پرسنل نظامي طرفدار مجاهد ين خلق ، پس از خاتمه ي عمليات و مجازات مهره هاي درجه ي اول خميني كه از هيچ جنايتي برعليه پرسنل ميهن پرست ارتش فروگذار نكرده بودند ، آرم مجاهدين را درنقاط مختلف پادگان نصب نموده و همگي به سلامت از پادگان لويزان خارج شدند.

سپس پاسداران خميني فرا رسيده وتا 48 ساعت پادگان را در محاصره ي خود داشتند . به هنگام ورود آنها به پادگان تعدادي از سربازان به جانب آنها شليك نمودند .

روز بعد ري شهري ( حاكم شرع ارتش ) براي ايجاد رعب ، تعدادي از افراد پادگان را كه هيچ اتهامي نداشتند ، درمحل تيرباران كرد . افراد زير از جمله تلفات رژيم ارتجاعي خميني در جريان عمليات فوق الذكر مي باشند :

1-  نصر .يكي از فرماندهان سپاه پاسداران و مسئول رابطه با دايره سياسي – ايدئولوژيك

2-  شقاقي ، ازمسئولين سپاه پاسداران ومسئول  رابطه با انجمن باصطلاح اسلامي

3-  سرهنگ فضل الله توحيدي ، رئيس سياسي ايدئولوژيك نيروي زميني ، مورد اعتماد ترين فرد صياد شيرازي ومسئول تصفيه و اخراج و انتصابات مقامهاي حساس

4-  سرهنگ خرسند ، معاون صياد شيرازي در سركوب كردستان

5-  سرهنگ هاوند فقيه ، رئيس بازرسي و تفتيش عقايد

6-  سرهنگ بدر خواهان ، مسئول كنترل آموزش تعليمان ولايت فقيه

7-  سرهنگ سعاد تيار ، مسئول تصفيه و فرد رابط با ري شهري ( حاكم شرع ارتش )

8-  بامداد ، مسئول حفاظت و بازرسي دايره سياسي – ايدئولوژيك

9-  مومني كنترل كننده ي ملاقاتهاو مسئول انجمن به اصطلاح اسلامي

10-             آجودان خرسند ( ازمسئولين انجمن باصطلاح اسلامي )

11-             زندي ، مامور ويژه حاكم شرع ارتش ومسئول باصطلاح حزب اللهي ها ( چماقداران)

سازمان مجاهدين خلق ايران

مصادره ي سلاحهاي پادگان قصر فيروزه توسط پرسنل نظامي مجاهد خلق

نيمه شب 18 فروردين پرسنل نظامي مجاهد خلق در پادگان نيروي هوائي ” قصر فيروزه ” كه يكي ازمهمترين پادگانها و انبارهاي سلاح است با مقدار معتنابهي اسلحه ي سبك ونيمه سنگين مانند تير بار – به برادران خود در خارج از پادگان لاهوتي در مركز تهران و پادگان شيراز نيز قبلا” توسط نظاميان مجاهد مصادره شده بود .

ازسوي ديگر در رابطه با جنگ ايران و عراق لازم به يادآؤري است كه اكثريت عظيم پرسنل ارتش ايران خواستار صلح بوده وادامه ي جنگ با عراق را از جانب خميني تنها سرپوشي براي استمرار سياست شكنجه و اعدام و سركوب مردم ايران مي دانند.