کاربر:Khosro/صفحه تمرین اقبال لاهوری: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۷۵: خط ۲۷۵:


== نمونه اشعار ==
== نمونه اشعار ==
ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﻭ ﺩﻟﺒﺴﺘﻪی ﺍﻗﺒﺎﻝ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ
{{شعر}}{{ب|ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﻭ ﺩﻟﺒﺴﺘﻪی ﺍﻗﺒﺎﻝ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ|ﺳﺮﮔﺮﻡ ﺧﻮﺩﺕ ﻋﺎﺷﻖ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ}}


ﺳﺮﮔﺮﻡ ﺧﻮﺩﺕ ﻋﺎﺷﻖ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ
{{ب|ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﻧﺨﻮﺭ ﺣﺴﺮﺕ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﺭﯼ|ﺭﺍﺿﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﭼﻨﺪ ﻗﻠﻢ ﻣﺎﻝ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ}}


ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﻧﺨﻮﺭ ﺣﺴﺮﺕ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﺭﯼ
{{ب|ﺩﻧﺒﺎﻝ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ|ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺍﮔﺮ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ}}


ﺭﺍﺿﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﭼﻨﺪ ﻗﻠﻢ ﻣﺎﻝ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ
{{ب|ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻗﺸﻨﮓ ﺍﺳﺖ ﻭﻟﯽ ﺑﯽ ﻏﻢ ﻭ ﻣﻨﺖ|ﻣﻨﺖ ﻧﮑﺶ ﺍﺯ ﻏﯿﺮ ﻭ ﭘﺮ ﻭ ﺑﺎﻝ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ}}


ﺩﻧﺒﺎﻝ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ
{{ب|ﺻﺪ ﺳﺎﻝ ﺍﮔﺮ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻤﺎﻧﯽ ﮔﺬﺭﺍﻧﯽ|ﭘﺲ ﺷﺎﮐﺮ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﻭ ﻫﺮ ﺳﺎﻝ ﺧﻮﺩت باش}}{{پایان شعر}}
 
ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺍﮔﺮ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ
 
ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻗﺸﻨﮓ ﺍﺳﺖ ﻭﻟﯽ ﺑﯽ ﻏﻢ ﻭ ﻣﻨﺖ
 
ﻣﻨﺖ ﻧﮑﺶ ﺍﺯ ﻏﯿﺮ ﻭ ﭘﺮ ﻭ ﺑﺎﻝ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ
 
ﺻﺪ ﺳﺎﻝ ﺍﮔﺮ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻤﺎﻧﯽ ﮔﺬﺭﺍﻧﯽ
 
ﭘﺲ ﺷﺎﮐﺮ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﻭ ﻫﺮ ﺳﺎﻝ ﺧﻮﺩت باش


'''***'''
'''***'''


هوس منزل لیلی نه تو داری و نه من
{{شعر}}{{ب|هوس منزل لیلی نه تو داری و نه من|جگر گرمی صحرا نه تو داری و نه من}}
 
جگر گرمی صحرا نه تو داری و نه من
 
من جوان ساقی و تو پیر کهن میکده‌ای


بزم ما تشنه و صهبا نه تو داری و نه من
{{ب|من جوان ساقی و تو پیر کهن میکده‌ای|بزم ما تشنه و صهبا نه تو داری و نه من}}


دل و دین در گرو زهره‌وشان عجمی
{{ب|دل و دین در گرو زهره‌وشان عجمی|آتش شوق سلیمی نه تو داری و نه من}}


آتش شوق سلیمی نه تو داری و نه من
{{ب|خزفی بود که از ساحل دریا چیدیم|دانه‌ی گوهر یکتا نه تو داری و نه من}}


خزفی بود که از ساحل دریا چیدیم
{{ب|دگر از یوسف گمگشته سخن نتوان گفت|تپش خون زلیخا نه تو داری و نه من}}


دانه‌ی گوهر یکتا نه تو داری و نه من
{{ب|به که با نور چراغ ته دامان سازیم|طاقت جلوه‌ی سینا نه تو داری و نه من}}{{پایان شعر}}
 
دگر از یوسف گمگشته سخن نتوان گفت
 
تپش خون زلیخا نه تو داری و نه من
 
به که با نور چراغ ته دامان سازیم
 
طاقت جلوه‌ی سینا نه تو داری و نه من


<nowiki>***</nowiki>
<nowiki>***</nowiki>


گر به تو افتدم نظر، چهره به چهره رو به رو
{{شعر}}{{ب|گر به تو افتدم نظر، چهره به چهره رو به رو|شرح دهم غم تو را، نکته به نکته مو به مو}}
 
شرح دهم غم تو را، نکته به نکته مو به مو
 
از پی دیدن رخت، هم‌چو صبا فتاده‌ام
 
خانه به خانه در به در، کوچه به کوچه کو به کو
 
می‌رود از فراق تو، خون دل از دو دیده‌ام
 
دجله به دجله یم به یم، چشمه به چشمه جو به جو


مهر تو را دل حزین، بافته بر قماش جان
{{ب|از پی دیدن رخت، هم‌چو صبا فتاده‌ام|خانه به خانه در به در، کوچه به کوچه کو به کو}}


رشته به رشته نخ به نخ، تار به تار پو به پو
{{ب|می‌رود از فراق تو، خون دل از دو دیده‌ام|دجله به دجله یم به یم، چشمه به چشمه جو به جو}}


در دل خویش طاهره، گشت و ندید جز تو را
{{ب|مهر تو را دل حزین، بافته بر قماش جان|رشته به رشته نخ به نخ، تار به تار پو به پو}}


صفحه به صفحه لا به لا، پرده به پرده تو به تو
{{ب|در دل خویش طاهره، گشت و ندید جز تو را|صفحه به صفحه لا به لا، پرده به پرده تو به تو}}{{پایان شعر}}


<nowiki>***</nowiki>
<nowiki>***</nowiki>


نعره زد عشق که خونین‌جگری پیدا شد
{{شعر}}{{ب|نعره زد عشق که خونین‌جگری پیدا شد|حُسن لرزید که صاحب نظری پیدا شد}}
 
حُسن لرزید که صاحب نظری پیدا شد
 
فطرت آشفت که از خاک  جهان  مجبور
 
خودگری، خودشکنی، خودنگری پیدا شد
 
خبری رفت ز گردون به شبستان ازل
 
حذر ای پردگیان! پرده دری پیدا شد


آرزو بی‌خبر از خویش، به آغوش حیات
{{ب|فطرت آشفت که از خاک  جهان  مجبور|خودگری، خودشکنی، خودنگری پیدا شد}}


چشم وا کرد و جهان  دگری پیدا شد
{{ب|خبری رفت ز گردون به شبستان ازل|حذر ای پردگیان! پرده دری پیدا شد}}


زندگی گفت که در خاک تپیدم همه عمر
{{ب|آرزو بی‌خبر از خویش، به آغوش حیات|چشم وا کرد و جهان  دگری پیدا شد}}


تا از گنبد دیرینه، دری پیدا شد
{{ب|زندگی گفت که در خاک تپیدم همه عمر|تا از گنبد دیرینه، دری پیدا شد}}{{پایان شعر}}


<nowiki>***</nowiki>
<nowiki>***</nowiki>


بزن دنیای وارونه که میرقصم برای تو
{{شعر}}{{ب|بزن دنیای وارونه که میرقصم برای تو|مگو دیوانه‌ام دیگر شدم من هم‌تراز تو}}
 
مگو دیوانه‌ام دیگر شدم من هم‌تراز تو


بزن دنیا برقصم چونکه رقصاندی همه عمرم
{{ب|بزن دنیا برقصم چونکه رقصاندی همه عمرم|دگر عادت شده کارم نشستن پای جاز تو}}


دگر عادت شده کارم نشستن پای جاز تو
{{ب|فراری شد ز تن روحم، ندارد مأمنی دیگر|به جز تندیس مغمومم که آنهم شد جهاز تو}}


فراری شد ز تن روحم، ندارد مأمنی دیگر
{{ب|بزن دنیا بزن سازت چرا با من نمی سازی|شعورم ریشه خشکانده کنم تفسیر راز تو}}{{پایان شعر}}
 
به جز تندیس مغمومم که آنهم شد جهاز تو
 
بزن دنیا بزن سازت چرا با من نمی سازی
 
شعورم ریشه خشکانده کنم تفسیر راز تو


<nowiki>****</nowiki>
<nowiki>****</nowiki>


زندگی در صدف خویش گهر ساختن است
{{شعر}}{{ب|زندگی در صدف خویش گهر ساختن است|در دل شعله فرو رفتن و نگداختن است}}
 
در دل شعله فرو رفتن و نگداختن است
 
عشق ازین گنبد در بسته برون تاختن است
 
شیشهٔ ماه ز طاق فلک انداختن است
 
سلطنت نقد دل و دین ز کف انداختن است
 
به یکی داد جهان بردن و جان باختن است


حکمت و فلسفه را همت مردی باید
{{ب|عشق ازین گنبد در بسته برون تاختن است|شیشه‌ی ماه ز طاق فلک انداختن است}}


تیغ اندیشه بروی دو جهان آختن است
{{ب|سلطنت نقد دل و دین ز کف انداختن است|به یکی داد جهان بردن و جان باختن است}}


مذهب زنده دلان خواب پریشانی نیست
{{ب|حکمت و فلسفه را همت مردی باید|تیغ اندیشه بروی دو جهان آختن است}}


از همین خاک جهان دگری ساختن است
{{ب|مذهب زنده دلان خواب پریشانی نیست|از همین خاک جهان دگری ساختن است}}{{پایان شعر}}


== منابع ==
== منابع ==
۶٬۵۸۵

ویرایش

منوی ناوبری