کاربر:Hossein/1403619صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
خط ۸۳: خط ۸۳:
اتاق ملاقات سالن بزرگی بود که آن را از وسط با دو ردیف میله و توری به فاصله یک متر، دو قسمت کرده بودند. آن طرف ملاقاتی¬ها و این طرف زندانیها می ایستادند و با هم دیدار و صحبت می¬کردند.<ref name=":8" />
اتاق ملاقات سالن بزرگی بود که آن را از وسط با دو ردیف میله و توری به فاصله یک متر، دو قسمت کرده بودند. آن طرف ملاقاتی¬ها و این طرف زندانیها می ایستادند و با هم دیدار و صحبت می¬کردند.<ref name=":8" />


=== رفتار زندانبانان با زندانیان ===
== رفتار زندانبانان با زندانیان ==
در سال ۱۳۵۲ سخت‌گیری به نسبت قبل افزایش یافته بود. موقع حمام‌بردن زندانیان به آنان دستبند می‌زدند. «وقتی افراد را به انفرادی می¬بردند اول آنان را لخت مادرزاد کردند؛ آن هم جلو چشم مامورین، بعد لباس زندان دادند.[۱۹] سلول¬های انفرادی قصر سلول¬های تنبیهی بود، دخمه¬ای بود به عرض ۹۰ سانت و به طول قد یک نفر که بتواند بخوابد، مثل یک تابوت تنگ و تاریک، وقتی می¬خواستم در عرض سلول نماز بخوانم برای رفتن به رکوع مجبور بودم جلو و عقب بروم. این سلول چراغ نداشت، بالای سقف بلندش شیشه کوچکی در اندازه¬های تقریبی ۱۰ سانتیمتر در ۱۵ سانتیمتر داشت که روزها همان سقف را کمی روشن می¬کرد. خود سلول نیز در راهرویی بود که آن هم بی¬پنجره بود بنابراین تاریکِ تاریک بود. هر چهار ساعت چهار ساعت هم اجازه می¬دادند به دستشویی برویم. یکی از وعده¬های غذای روزانه ما حلوا ارده بود.[۲۰] تعداد سلول¬های انفرادی ۴ تا بود. محکومین به اعدام را در قفس¬هایی می¬گذاشتند که قابل رویت بود تا دست به خودکشی نزنند.»<ref name=":8" />
در سال ۱۳۵۲ سخت‌گیری به نسبت قبل افزایش یافته بود. موقع حمام‌بردن زندانیان به آنان دستبند می‌زدند. «وقتی افراد را به انفرادی می¬بردند اول آنان را لخت مادرزاد کردند؛ آن هم جلو چشم مامورین، بعد لباس زندان دادند.[۱۹] سلول¬های انفرادی قصر سلول¬های تنبیهی بود، دخمه¬ای بود به عرض ۹۰ سانت و به طول قد یک نفر که بتواند بخوابد، مثل یک تابوت تنگ و تاریک، وقتی می¬خواستم در عرض سلول نماز بخوانم برای رفتن به رکوع مجبور بودم جلو و عقب بروم. این سلول چراغ نداشت، بالای سقف بلندش شیشه کوچکی در اندازه¬های تقریبی ۱۰ سانتیمتر در ۱۵ سانتیمتر داشت که روزها همان سقف را کمی روشن می¬کرد. خود سلول نیز در راهرویی بود که آن هم بی¬پنجره بود بنابراین تاریکِ تاریک بود. هر چهار ساعت چهار ساعت هم اجازه می¬دادند به دستشویی برویم. یکی از وعده¬های غذای روزانه ما حلوا ارده بود.[۲۰] تعداد سلول¬های انفرادی ۴ تا بود. محکومین به اعدام را در قفس¬هایی می¬گذاشتند که قابل رویت بود تا دست به خودکشی نزنند.»<ref name=":8" />
=== حمله به زندانیان ===
۵ تیر سال ۱۳۵۲ که «باتون بدستان کلاه خود به سر»، مغول وار به داخل زندان (بند شماره ۴) ریختند و زندانیان را به قصد کشت لت و پار کردند. ۵ تیر سال ۱۳۵۲ که اعتراض و اعتصاب زندانیان زندان قصر (بند شماره ۴) به دخالت پلیس و گاردهای باتون به دست کشید مدیران زندان، به بند شماره ۳ رفتند و دست به دامان بیژن جزنی و مسعود رجوی شدند تا غائله بخوابد.<ref name=":11">[https://asre-nou.net/php/view.php?objnr=20265 زندان قصر، دادگاه ژیان پناه و داستان تجاوز به زندانیان سیاسی]</ref>
- پیش تر، در حمله نیروهای گارد به بند شماره ۴ زندان قصر یک زندانی به نام «مسچی» وحشیانه لگدکوب شده بود که فتقش ترکید و کارش به بیمارستان کشید. شماری دیگر از زندانیان هم زخم برداشته و آسیب دیده بودند.<ref name=":11" />
=== شکنجه در زندان قصر ===
بعد از آنکه پرویز ثابتی سرشکنجه‌گر زندان‌های زمان شاه در ۱۴۰۲ در لس‌آنجلس خودش را علنی کرد و ادعا کرد که در زمان شاه شکنجه‌ای وجود نداشته است اعتراضات زیادی از سوی شکنجه‌شده‌های زمان شاه برخاست.
در بعضی از بندها مأموران زندان از انجام فرایض دینی و خواندن نماز به صورت دسته جمعی و حتی فرادی جلوگیری می‌کردند. مثلاً در دوره‌ای در زندان قصر دستور داده بودند، کسانی که چهل یا پنجاه سال به بالا دارند می‌توانند نماز بخوانند، ولی بقیه حق نماز خواندن ندارند.<ref name=":7" />
«جسن...» دکتر دندانپزشک نیز به علت شکنجه بیش از حّد تعادلش را از دست داده بود و بی آنکه بداند چکار می‌کند بلند بلند با خودش حرف می‌زد. او را از بند «یک و هفت و هشت» زندان قصر بردند و آنقدر وحشیانه زدند که دیوانه و «چِل وضع» شد و بعد از انقلاب هم در خیابانهای تهران دور و بر سطلهای آشغال می‌چرخید و داد می‌زد نزن...نزن...شلاق نزن...دستمو نپیچون...نزن... و بچه های کوچک که از رنج و درد او بی خبر بودند، دنبالش می‌دویدند.<ref name=":11" />
- «داود محبوب مجاز» که در کمیته مشترک شکنجه بسیار دید و اختلال حواس پیدا کرد، دائم اذیّت می‌شد و او را زیر هشت می‌بردند و عاقبت هم بر اثر بی توجهی همانجا افتاد و مُرد. داود وقتی نماز می‌خواند دور خودش می‌چرخید و به چهار طرف سجده می‌کرد و گماشتگان زمانی و ژیان پناه قاه قاه می‌خندیدند.<ref name=":11" />
- گماشتگان زمانی و ژیان پناه، روزنامه حاوی خبر ترور بیژن جزنی و ذوالانوار و… را با دبدبه و کبکبه به طرف زندانیان پرتاب می‌کردند و نیشخند می زدند و سکوت پر از اندوه آنان را هم برنمی‌تافتند و سر هیچ و پوچ اذیت می‌کردند و کرم می‌ریختند.
در هوای سرد با لباس زیر به انفرادی (درتخته ای ها) می‌بردند و آنجا گاه، زندانی را وادار می‌کردند دستهایش را روی زمین بگذارد و سمت دیوار، معکوس بایستد، در مواردی زندانیان را آویزان می‌کردند.<ref name=":11" />
==== فلک ====
چندین بار پیش از بردن به انفرادی، پاهای زندانی را در چوب فلک (که زمان میرزا رضا کرمانی باب بود) برده و ده دوازده نفر به ترتیب شلاق می‌زدند تا زندانی بگوید «گه خوردم، گه خوردم».<ref name=":11" />
==== فحش‌های رکیک همراه با تهدید ====
(تک و توکی از آنان) شرم و حیا را قورت داده و بددهنی می‌کردند و حرف‌های زشت و نامربوط به زندانیان می‌زدند:
- باتون را در (...) خودت می‌کنیم بعد بیرون می‌آریم باید بلیسی...پدر سوخته خرابکار
- می‌خوای بفرستیمت لای زندانیان عادی در بند قوم لوط، تا وسطای شب نه یک بار، صد بار حالتا جا بیآرند؟ مادر به خطا
- توی بند، با بازی «اش تی تی» تمرین گروگانگیری می‌کنین؟ «اش تی تی» ای نشونتون میدیم که حظ کنین
حیف نون، که شما ولدالزناها بخورین. باید چوب توی «ک...نتون» کرد...
- گاهی هم مزّه می‌ریختند که بی پدر و مادرا، دوای شما فقط و فقط «مشکل‌گشا» است و لاغیر (مشکل گشا=شلاق)<ref name=":11" />


=== زندان قصر و اعتراض جمعی ===
=== زندان قصر و اعتراض جمعی ===
خط ۱۷۱: خط ۲۰۵:


هرچه باشد از حوادث فرخی نومید نیست<ref>[https://ganjoor.net/yazdi/divan/ghazal/sh46 گنجور - فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶ - در زندان قصر]</ref>
هرچه باشد از حوادث فرخی نومید نیست<ref>[https://ganjoor.net/yazdi/divan/ghazal/sh46 گنجور - فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶ - در زندان قصر]</ref>
== شکنجه در زندان قصر ==
بعد از آنکه پرویز ثابتی سرشکنجه‌گر زندان‌های زمان شاه در ۱۴۰۲ در لس‌آنجلس خودش را علنی کرد و ادعا کرد که در زمان شاه شکنجه‌ای وجود نداشته است اعتراضات زیادی از سوی شکنجه‌شده‌های زمان شاه برخاست.
در بعضی از بندها مأموران زندان از انجام فرایض دینی و خواندن نماز به صورت دسته جمعی و حتی فرادی جلوگیری می‌کردند. مثلاً در دوره‌ای در زندان قصر دستور داده بودند، کسانی که چهل یا پنجاه سال به بالا دارند می‌توانند نماز بخوانند، ولی بقیه حق نماز خواندن ندارند.<ref name=":7" />


== زندان قصر در جمهوری اسلامی ==
== زندان قصر در جمهوری اسلامی ==
۱٬۱۶۰

ویرایش

منوی ناوبری