۷٬۳۴۸
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۸۷: | خط ۸۷: | ||
شعبان جعفری در سال ۱۳۰۰، در محله درخونگاه در منطقه سنگلج تهران زاده شد. وی در کودکی و نوجوانی بهدلیل شرارت از مدرسه اخراج شد و تحصیل را رها کرد. او از همان دوران به شعبان بیمخ شهرت یافت. وی پس از ترک تحصیل به کارهای مختلفی روی آورد؛ اما در آنها نیز موفق نبود و بهخاطر علاقه زیاد، به ورزش باستانی روی آورد. | شعبان جعفری در سال ۱۳۰۰، در محله درخونگاه در منطقه سنگلج تهران زاده شد. وی در کودکی و نوجوانی بهدلیل شرارت از مدرسه اخراج شد و تحصیل را رها کرد. او از همان دوران به شعبان بیمخ شهرت یافت. وی پس از ترک تحصیل به کارهای مختلفی روی آورد؛ اما در آنها نیز موفق نبود و بهخاطر علاقه زیاد، به ورزش باستانی روی آورد. | ||
شعبان جعفری که در محلهی خود، دستهای از اوباش را همراه خود کرده بود، در سن ۱۵ سالگی به خاطر شرارت به زندان افتاد. در سال ۱۳۱۹ بهخاطر اجباری بودن نظام وظیفه، به سربازی رفت و بهعلت فرار مکرر از خدمت سربازی، دوران دو سال سربازی را در ۴ سال به اتمام برد. پس از ورود متفقین به ایران، شعبان جعفری از پادگان فرار کرد و دیگر برای ادامه خدمت سربازی نرفت. او پس از مدتی به همراه یک کشتیگیر، یک باشگاه ورزشی به نام باشگاه راهآهن در میدان شاهپور به راه انداخت. شعبان جعفری خود در مسابقات قهرمانی ورزشهای باستانی کشور در سال ۱۳۲۲ به قهرمانی در رشتهی کباده و چرخ دست یافت. شعبان جعفری از سال ۱۳۲۶، با بر هم زدن اجرای تئاتری بهنام «''مردم''» اثر دراماتورگ فرانسوی به کارگردانی عبدالحسین نوشین در تئاتر فردوسی تهران، برای حاکمیت و دربار محبوب شد. دربار شاه در آن زمان با اجرای چنین نمایشهایی که جنبهی آگاهیبخشی داشت مخالف بود. شعبان جعفری به تحریک عوامل حکومت این نمایش را برهم زد. وی پس از آن با دریافت وجه دستی بنابر دستور ادارهی آگاهی، مدتی از تهران به شهرستان لاهیجان رفت؛ و در لاهیجان زورخانهای را اداره میکرد. او پس از یک سال به تهران بازگشت.<ref name=":0">[https://www.samatak.com/cinema/biography/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%A8%DB%8C%D9%88%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%81%DB%8C-%D8%B4%D8%B9%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D8%AC%D8%B9%D9%81%D8%B1%DB%8C-%D8%A8%DB%8C-%D9%85%D8%AE.html بیوگرافی شعبان جعفری - سایت سماتک]</ref> | شعبان جعفری که در محلهی خود، دستهای از اوباش را همراه خود کرده بود، در سن ۱۵ سالگی به خاطر شرارت به زندان افتاد. در سال ۱۳۱۹ بهخاطر اجباری بودن نظام وظیفه، به سربازی رفت و بهعلت فرار مکرر از خدمت سربازی، دوران دو سال سربازی را در ۴ سال به اتمام برد. پس از ورود متفقین به ایران، شعبان جعفری از پادگان فرار کرد و دیگر برای ادامه خدمت سربازی نرفت. او پس از مدتی به همراه یک کشتیگیر، یک باشگاه ورزشی به نام باشگاه راهآهن در میدان شاهپور به راه انداخت. شعبان جعفری خود در مسابقات قهرمانی ورزشهای باستانی کشور در سال ۱۳۲۲ به قهرمانی در رشتهی کباده و چرخ دست یافت. شعبان جعفری از سال ۱۳۲۶، با بر هم زدن اجرای تئاتری بهنام «''مردم''» اثر دراماتورگ فرانسوی به کارگردانی عبدالحسین نوشین در تئاتر فردوسی تهران، برای حاکمیت و دربار محبوب شد. دربار شاه در آن زمان با اجرای چنین نمایشهایی که جنبهی آگاهیبخشی داشت مخالف بود. شعبان جعفری به تحریک عوامل حکومت این نمایش را برهم زد. وی پس از آن با دریافت وجه دستی بنابر دستور ادارهی آگاهی، مدتی از تهران به شهرستان لاهیجان رفت؛ و در لاهیجان زورخانهای را اداره میکرد. او پس از یک سال به تهران بازگشت.<ref name=":0">[https://www.samatak.com/cinema/biography/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%A8%DB%8C%D9%88%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%81%DB%8C-%D8%B4%D8%B9%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D8%AC%D8%B9%D9%81%D8%B1%DB%8C-%D8%A8%DB%8C-%D9%85%D8%AE.html بیوگرافی شعبان جعفری - سایت سماتک]</ref> | ||
دهه سی، برای شعبان جعفری، فرصتی طلایی بود. او در سال ۱۳۲۹، به استقبال آیتالله کاشانی رفت، اما در بین جمعیت طرفداران کاشانی، شایع شد که شعبان به قصد قتل او در این مراسم حضور یافته است. همین مسئله منجر به ضرب و جرح شعبان بیمخ از سوی طرفداران کاشانی گشت و مدتی نیز در بیمارستان بستری شد که با دلجویی آیتالله کاشانی پایان یافت. | |||
شعبان جعفری از حامیان و مقلدان کاشانی بود در نتیجه تا زمانی که آیتالله کاشانی از مصدق حمایت میکرد خود را یک حامی مصدق میدانست. او از جمله در روز ۱۴ آذر ۱۳۳۰، به دفتر روزنامههای تودهای حمله کرد و مدت کوتاهی نیز به زندان قصر رفت. | |||
با رویگرداندن آیتالله کاشانی از مصدق که خواهان نقش روحانیت در حاکمیت بود، شعبان جعفری نیز به یکی از مخالفان مصدق تبدیل شد. | |||
=== لقب شعبان بیمخ === | === لقب شعبان بیمخ === | ||
خود او میگوید لقب شعبان بی مخ از ده دوازده سالگی به وی داده شده است. او میگوید: | خود او میگوید لقب شعبان بی مخ از ده دوازده سالگی به وی داده شده است. او میگوید: | ||
«مدرسه كه می رفتم، وقتی دستشوییام میگرفت سرم را میانداختم پایین و بدون اجازه كلاس را ترك میكردم. یك بار معلم دستش را محكم روی سرم گذاشت و پرسید مگر تو مخ نداری؟ من هم جواب دادم: نه ندارم.»<ref name=":2">[http://hamoon1hamoon.blogfa.com/post/21 زندگینامه شعبان جعفری - هامون]</ref> | «مدرسه كه می رفتم، وقتی دستشوییام میگرفت سرم را میانداختم پایین و بدون اجازه كلاس را ترك میكردم. یك بار معلم دستش را محكم روی سرم گذاشت و پرسید مگر تو مخ نداری؟ من هم جواب دادم: نه ندارم.»<ref name=":2">[http://hamoon1hamoon.blogfa.com/post/21 زندگینامه شعبان جعفری - هامون]</ref> | ||
== شهرت شعبان جعفری == | |||
شعبان جعفری معروف به شعبان بیمخ، یکی از نامهای جنجالی تاریخ معاصر ایران است. شعبان جعفری از اوباشان بهنامِ تهران بود. او در ابتدا یک زورخانهدار بود که نوچهها و لاتهایی را نیز همواره با خود همراه میکرد، اما از زمانی که توسط حاکمیت برای پیشبرد اهداف سیاسی به کار گرفته شد شهرت بیشتری یافت. <ref name=":1">[http://gozarestan.ir/show.php?id=1634 شعبان بیمخ و شعبان استخوانی - سایت گذرستان]</ref>لمپنیسم سیاسی جریانی است که همهی دیکتاتورها از جمله سلطنت و همچنین جمهوری اسلامی از آن برای سرکوب و مقابله با آزادیخواهان بهره گرفتهاند. شعبان جعفری نیز شهرت خود را نه از بابت ورزش بلکه بهخاطر جهتگیریهای سیاسی و نقشی که در واقعهی تاریخی ۲۸ مردادماه سال ۱۳۳۲و سیر حوادث پیش از آن و بعد از آن ایفا کرد، کسب نمود. .<ref name=":0" /> | |||
[[پرونده:ادیت2.JPG|بندانگشتی|264x264پیکسل|شعبان جعفری در دهه ۱۳۳۰]] | |||
[[پرونده:شعبان و کاشانی.JPG|بندانگشتی|266x266پیکسل|شعبان جعفری همراه آیتا... کاشانی]] | [[پرونده:شعبان و کاشانی.JPG|بندانگشتی|266x266پیکسل|شعبان جعفری همراه آیتا... کاشانی]] | ||
== | == تصمیم شاه برای خروج از ایران == | ||
در ۳۰ تیر ۱۳۳۱ دکتر محمد مصدق که از نخست وزیری استعفا داده بود با قیام مردم به نخستوزیری بازگشت. محمدرضا شاه پذیرفت که به وی اختیارات بیشتری دهد. دکتر محمد مصدق معتقد بود شاه باید تنها سلطنت کند و حکومت را به دولت واگذار نماید. مسیری که بسیای از کشورهای پادشاهی پس از جنگ جهانی دوم در اروپا نیز طی کرده بودند. هشت ماه پس از انتخاب مجدد دکتر محمد مصدق به نخست وزیری محمدرضا شاه قصد خود را برای سفر اعلام نمود. محمدرضا شاه در کتاب مأموریت برای وطنم نوشته است که دکتر محمد مصدق به وی پیشنهاد سفر را ارائه کرد. این سخن نیز توسط برخی این گونه برداشت می شود که گویا دکتر محمدمصدق قصد اخراج شاه و خلع او از سلطنت را داشته است. <ref name=":0" /> | |||
این در حالی است که دکتر مصدق نه تنها از طرف شاه احساس خطر نمیکرد و به وی پیشنهادی برای سفر نداده بود بلکه در ابتدا با سفر وی مخالف بوده است. سندی که اثبات می کند دکتر مصدق نقشی در ارادهی شاه برای سفر از ایران نداشته و حضور او را به عنوان پادشاهی که فقط سلطنت کند پذیرفته بود، گزارش سفیر آمریکا به وزارت خارجه در چند روز قبل از آن است. سفیر آمریکا به وزارت خارج مینویسد: | |||
« شاه خوشوقت است که نخست وزیر اعتراض خود را درباره عزیمت وی به خارج از کشور پس گرفته است.» | |||
به این ترتیب دکتر مصدق تنها در برابر اصرار شاه برای سفر از ایران با این سفر موافقت کرده بود. همچنین ثریا اسفندیاری در کتاب کاخ تنهایی از تصمیم شاه برای سفر یک ماه پیش از این ماجرا خبر میدهد. | |||
=== نقش شعبان بیمخ و ترور مصدق === | |||
از جمله حامیان شاه که مخالف خروج وی از کشور بودند آیتالله کاشانی بود. او تمام تلاش خود را برای منصرف کردن شاه انجام داد. وی از جمله به سرعت به مجلس رفت تا به کمک دیگر آخوندها بیانیهای را برای منصرف کردن شاه از سفر صادر نماید. همزمان او و درباریان طرح دیگری را برای ترور دکتر محمد مصدق به پیش بردند. | |||
در | قروز نهم اسفند ۱۳۳۱ محمدرضا شاه از دکتر مصدق میخواهد جهت خداحافظی به دیدار وی در کاخ مرمر برود. قرار بر این بود که شعبان بیمخ و نوچههایش هنگام دیدار مصدق از شاه در مقابل کاخ مرمر تظاهرات کرده و به عنوان حامیان شاه مخالفت خود را با خروج او اعلام نمایند. سپس هنگام خروج دکتر مصدق از کاخ به وی حمله کرده و او را به قتل برسانند.<ref>[https://www.radiofarda.com/a/fk_downfall_e21/25293443.html روزی که ورق به نفع شاه برگشت]</ref> | ||
[[پرونده:مشاوران کاشانی.JPG|بندانگشتی|266x266پیکسل|گروه هوادار آیت الله کاشانی: ۱- حاج حسین علم ۲- طاهر حاج رضایی (برادر طیب خان) ۳- شعبان بی مخ ۴- حسین مهدی قصاب ۵- طیب ۶- اکبر حاج رضایی ۷- سید اکبر خراط]] | [[پرونده:مشاوران کاشانی.JPG|بندانگشتی|266x266پیکسل|گروه هوادار آیت الله کاشانی: ۱- حاج حسین علم ۲- طاهر حاج رضایی (برادر طیب خان) ۳- شعبان بی مخ ۴- حسین مهدی قصاب ۵- طیب ۶- اکبر حاج رضایی ۷- سید اکبر خراط]] | ||
نقش ''جاهلها'' یا ''لوطیها'' در تاریخ ایران پوشیده نیست و همواره از دروان مشروطیت تا امروز از آنها نامی در نزاعهای سیاسی ایران برده شده است؛ گاه در قالب شاه دوستی، گاه در قالب طرفداری از یک روحانی.<ref name=":3">[https://www.bbc.com/persian/iran/2016/08/160817_l44_28_mordad_coup_shaban شعبان بیمخ و ۲۸ مرداد - سایت بی.بی.سی فارسی]</ref> | نقش ''جاهلها'' یا ''لوطیها'' در تاریخ ایران پوشیده نیست و همواره از دروان مشروطیت تا امروز از آنها نامی در نزاعهای سیاسی ایران برده شده است؛ گاه در قالب شاه دوستی، گاه در قالب طرفداری از یک روحانی.<ref name=":3">[https://www.bbc.com/persian/iran/2016/08/160817_l44_28_mordad_coup_shaban شعبان بیمخ و ۲۸ مرداد - سایت بی.بی.سی فارسی]</ref> |