مهدی رضایی: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
۲۵۶ بایت اضافه‌شده ،  ‏۳۱ اوت ۲۰۱۹
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷۹: خط ۷۹:
بازجویان ساواک محمد حنیف نژاد را پس از آن به سلولی در کنار محل بازجویی مهدی رضایی منتقل کردند. در همین سلول بود که محمد حنیف نژآد در تماسی با بوسیله مورس متوجه حضور برخی از مجاهدین دستگیر شده از جمله مسعود رجوی در آنسوی دیوار می‌شود.آخرین دیالوگ محمد حنیف نژاد با مسعود رجوی در همین زمان رخ می‌دهد.
بازجویان ساواک محمد حنیف نژاد را پس از آن به سلولی در کنار محل بازجویی مهدی رضایی منتقل کردند. در همین سلول بود که محمد حنیف نژآد در تماسی با بوسیله مورس متوجه حضور برخی از مجاهدین دستگیر شده از جمله مسعود رجوی در آنسوی دیوار می‌شود.آخرین دیالوگ محمد حنیف نژاد با مسعود رجوی در همین زمان رخ می‌دهد.


محمد حنیف نژاد با مورس به مسعود رجوی چنین می‌گوید:<blockquote>«من محمد حنیف هستم. دست و پایم بسته است، آورده‌اند بالای سر مهدی رضایی، ولی گفتم که او را نمی‌شناسم...»</blockquote>هنگامی که مسعود رجوی به وی می‌گویدآیا پیامی برای ما نداری محمد حنیف نژاد پاسخ میدهد:<blockquote>«یادتان باشد که ما هر چه داریم، از ایدئولوژی‌مان داریم، مبادا به آموزش‌های ایدئولوژیک کم بها بدهید!. در تک‌تک این اتفاقاتی که برای ما افتاده، درسها و تجارب بسیار بزرگی هست، بایستی هر چه زودتر آنها را جمع ببندیم و در کار آینده‌مان از آنها استفاده بکنیم». </blockquote>مسعود رجوی در پاسخ به محمد حنیف نژاد می‌گوید:<blockquote>«تو معلم بزرگ ما و نسل ما بودی، تاریخ ما هرگز کاری را که تو کردی و راهی که تو رفتی را فراموش نخواهد کرد. مطمئن باش ما راهت را ادامه می‌دهیم. من سعی می‌کنم شاگرد خوبی برای تو و راه تو باشم و با تو پیمان می‌بندم»<ref>[https://www.mojahedin.org/news/138675/%D8%B0%DA%A9%D8%B1%D8%B4-%D8%A8%D9%87-%D8%AE%DB%8C%D8%B1-%D8%B3%D8%A7%D9%82%DB%8C-%D9%85%D8%B3%DA%A9%DB%8C%D9%86-%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%B2-%D9%85%D9%86 سخنان مسعود رجوی - وبسایت مجاهدین خلق ایران]</ref></blockquote>
محمد حنیف نژاد با مورس به مسعود رجوی چنین می‌گوید:<blockquote>«من محمد حنیف هستم. دست و پایم بسته است، آورده‌اند بالای سر مهدی رضایی، ولی گفتم که او را نمی‌شناسم...»</blockquote>هنگامی که مسعود رجوی به وی می‌گویدآیا پیامی برای ما نداری محمد حنیف نژاد پاسخ میدهد:<blockquote>«یادتان باشد که ما هر چه داریم، از ایدئولوژی‌مان داریم، مبادا به آموزش‌های ایدئولوژیک کم بها بدهید!. در تک‌تک این اتفاقاتی که برای ما افتاده، درسها و تجارب بسیار بزرگی هست، بایستی هر چه زودتر آنها را جمع ببندیم و در کار آینده‌مان از آنها استفاده بکنیم». </blockquote>[[پرونده:02مهدی رضایی.JPG|جایگزین=مهدی رضایی به‌همراه حاج خلیل رضایی(پدر) و عزیز رضایی(مادر) در دادگاه|بندانگشتی|329x329px|مهدی رضایی به‌همراه [[حاج خلیل رضایی]](پدر) و عزیز رضایی(مادر) در دادگاه]]مسعود رجوی در پاسخ به محمد حنیف نژاد می‌گوید:<blockquote>«تو معلم بزرگ ما و نسل ما بودی، تاریخ ما هرگز کاری را که تو کردی و راهی که تو رفتی را فراموش نخواهد کرد. مطمئن باش ما راهت را ادامه می‌دهیم. من سعی می‌کنم شاگرد خوبی برای تو و راه تو باشم و با تو پیمان می‌بندم»<ref>[https://www.mojahedin.org/news/138675/%D8%B0%DA%A9%D8%B1%D8%B4-%D8%A8%D9%87-%D8%AE%DB%8C%D8%B1-%D8%B3%D8%A7%D9%82%DB%8C-%D9%85%D8%B3%DA%A9%DB%8C%D9%86-%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%B2-%D9%85%D9%86 سخنان مسعود رجوی - وبسایت مجاهدین خلق ایران]</ref></blockquote>


== محاکمه مهدی رضایی ==
== محاکمه مهدی رضایی ==
ساواک پس از شکنجه‌های بسیار به مهدی رضایی اعلام می‌کند که در صورت ندامت و دفاع از انقلاب سفید شاه در یک دادگاه علنی او را آزاد خواهد کرد. مهدی رضایی نیز شرایط ساواک را پذیرفت و قرار بر این شد که در یک دادگاه علنی مهدی رضایی از کرده های خود اظهار پشیمانی کرده و از شاه دفاع کند.  [[پرونده:02مهدی رضایی.JPG|جایگزین=مهدی رضایی به‌همراه حاج خلیل رضایی(پدر) و عزیز رضایی(مادر) در دادگاه|بندانگشتی|329x329px|مهدی رضایی به‌همراه [[حاج خلیل رضایی]](پدر) و عزیز رضایی(مادر) در دادگاه]]دادگاه به خانواده رضایی اطلاع می‌دهد که پسر شما مهدی رضایی قصد دارد در یک دادگاه علنی از مواضع خود کوتاه بیاید و آنها می توانند برای دیدار وی حاضر شوند. هنگامی که حاج خلیل رضایی پدر مهدی رضایی برای دیدار وی به زندان می‌آید مهدی رضایی به او می‌گوید که من ساواک را فریب داده‌ام و قصد دارم آخرین ضربه خود را به آنها در یک دادگاه علنی بزنم. حاج خلیل رضایی به وی گوشزد می‌کند که این کار مطمئنا باعث اعدام تو خواهد شد. مهدی رضایی از پدر خود حاج خلیل می‌خواهد بجای لباس رسمی که بازجویان برای دادگاه وی مشخص کرده اند، پیراهن آبی رنگ آستین کوتاه او را برایش بیاورد.  
ساواک پس از شکنجه‌های بسیار به مهدی رضایی اعلام می‌کند که در صورت ندامت و دفاع از انقلاب سفید شاه در یک دادگاه علنی او را آزاد خواهد کرد. مهدی رضایی نیز شرایط ساواک را پذیرفت و قرار بر این شد که در یک دادگاه علنی مهدی رضایی از کرده های خود اظهار پشیمانی کرده و از شاه دفاع کند.   
 
دادگاه به خانواده رضایی اطلاع می‌دهد که پسر شما مهدی رضایی قصد دارد در یک دادگاه علنی از مواضع خود کوتاه بیاید و آنها می توانند برای دیدار وی حاضر شوند. هنگامی که حاج خلیل رضایی پدر مهدی رضایی برای دیدار وی به زندان می‌آید مهدی رضایی به او می‌گوید که من ساواک را فریب داده‌ام و قصد دارم آخرین ضربه خود را به آنها در یک دادگاه علنی بزنم. حاج خلیل رضایی به وی گوشزد می‌کند که این کار مطمئنا باعث اعدام تو خواهد شد. مهدی رضایی از پدر خود حاج خلیل می‌خواهد بجای لباس رسمی که بازجویان برای دادگاه وی مشخص کرده اند، پیراهن آبی رنگ آستین کوتاه او را برایش بیاورد.  


پیراهنی که مهدی رضایی در عکس‌های دادگاه خود بر تن دارد همین پیراهن است.  
پیراهنی که مهدی رضایی در عکس‌های دادگاه خود بر تن دارد همین پیراهن است.  
 
[[پرونده:مهدی رضایی03.JPG|جایگزین=مهدی رضایی به‌همراه هاشم نیابتی وکیل مدافع|بندانگشتی|270x270پیکسل|مهدی رضایی به‌همراه هاشم نیابتی وکیل مدافع]]
در روز ۳۱ مرداد ۱۳۵۱ روزنامه‌ها ضمن اعلام خبر محاکمه وی نوشتند:   
در روز ۳۱ مرداد ۱۳۵۱ روزنامه‌ها ضمن اعلام خبر محاکمه وی نوشتند:   


۲٬۳۹۰

ویرایش

منوی ناوبری