۹۷۳
ویرایش
خط ۹۲: | خط ۹۲: | ||
نهایتاً او در روز ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ در تهاجم گستردهی پاسداران به خانهی محل اقامت آنان در یک جنگ نابرابر به همراه 18 تن دیگر جان باخت و دفتر ایامش بسته شد. | نهایتاً او در روز ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ در تهاجم گستردهی پاسداران به خانهی محل اقامت آنان در یک جنگ نابرابر به همراه 18 تن دیگر جان باخت و دفتر ایامش بسته شد. | ||
وقتی حمله آغاز شد؛ او پسر خردسالش را در حمام گذاشت تا از تیراندازی و دود در امان باشد و بعد برای دفاع از همرزمانش | وقتی حمله آغاز شد؛ او پسر خردسالش را در حمام گذاشت تا از تیراندازی و دود در امان باشد و بعد برای دفاع از همرزمانش جانانه جنگید.<ref>وبسایت [https://women.ncr-iran.org/fa/%D8%B4%D9%87%D8%AF%D8%A7%DB%8C-%D8%B1%D8%A7%D9%87-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%DB%8C/3880-%D8%A7%D8%B4%D8%B1%D9%81-%D8%B1%D8%AC%D9%88%DB%8C کمیسیون زنان شورای ملی مقاومت] </ref> | ||
== زندگینامهی اشرف رجوی == | == زندگینامهی اشرف رجوی == | ||
خط ۱۱۴: | خط ۱۱۴: | ||
=== وصل به سازمانی جعلی به جای سازمان مجاهدین خلق === | === وصل به سازمانی جعلی به جای سازمان مجاهدین خلق === | ||
در خرداد ۱۳۵۳، اشرف ربیعی و علیاکبر نبوی نوری موفق میشوند با عدهای به اسم سازمان مجاهدین ارتباط برقرار کنند؛ ان این شاخه تحت سلطهی جریانی بود که علیه سازمان مجاهدین خلق ایران کودتا کرده بود و آرم و اموال و امکانات سازمان را ربوده بود. این کودتا در درون [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] به [[سازمان مجاهدین خلق ایران#.D8.A8.DB.8C.D8.A7.D9.86.DB.8C.D9.87.D9.94 .D8.B3.D8.A7.D8.B2.D9.85.D8.A7.D9.86 .D9.85.D8.|کودتای اپورتونیستی]] معروف است.آنها بلافاصله درمییابندکه امکان کار مشترک با آنان وجود ندارد، آنان پس از چندی به خاطر پایداری بر مواضع ایدئولوژیك اسلامی شان از این گروه جدا میشوند. این در حالی بود که در آن زمان هنوز هیچ نشانه ی آشكاری از نفوذ اپورتونیسم پیدا نبود. اشرف خودش آن تفاوتها را به این صورت نقل میکند« | در خرداد ۱۳۵۳، اشرف ربیعی و علیاکبر نبوی نوری موفق میشوند با عدهای به اسم سازمان مجاهدین ارتباط برقرار کنند؛ ان این شاخه تحت سلطهی جریانی بود که علیه سازمان مجاهدین خلق ایران کودتا کرده بود و آرم و اموال و امکانات سازمان را ربوده بود. این کودتا در درون [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] به [[سازمان مجاهدین خلق ایران#.D8.A8.DB.8C.D8.A7.D9.86.DB.8C.D9.87.D9.94 .D8.B3.D8.A7.D8.B2.D9.85.D8.A7.D9.86 .D9.85.D8.|کودتای اپورتونیستی]] معروف است.آنها بلافاصله درمییابندکه امکان کار مشترک با آنان وجود ندارد، آنان پس از چندی به خاطر پایداری بر مواضع ایدئولوژیك اسلامی شان از این گروه جدا میشوند. این در حالی بود که در آن زمان هنوز هیچ نشانه ی آشكاری از نفوذ اپورتونیسم پیدا نبود. اشرف خودش آن تفاوتها را به این صورت نقل میکند«<blockquote>«از همان ابتدای ورود به خانه ی تیمی ، انسان احساس می كرد چیزی آنجا كم است ، وحال وهوای آن بچه های مجاهد آنجا نیست . حال وهوای سعید صفار ، خلیل طباطبائی و....را با آن فروتنی واز خود گذشتگی وصداقت وعشق شدید به اسلام انقلابی را آنجا نمی دیدیم و علی اكبر هم كه از نزدیك با حنیف نژاد ومهدی وسعید آشنا بود این احساس را داشت . برخوردها آن بر خوردهای رشد دهنده وروشنائی بخش نبود، از كتابهای سازمان خبری نبود... احترام عمیقی كه در تما م زوایای وجودم نسبت به بچههای مجاهد احساس میكردم نسبت به آنها احساس نمیكردم .حدود یك سال قبل از انتشار بیانیه ی به اصطلاح تغییر ایدئولوژی ......اختلافات كم كم بروز كرد . اختلافاتی اصولی كه با وجود آنها نمیتوانستیم كار مشتركی را ادامه بدهیم وبنابر این چارهای جز این كه قاطعانه از آنها جدا شویم وجود نداشت ...واز این تاریخ به بعد می بایست كار مجاهدین را خودمان به تنهائی ادامه دهیم .....»</blockquote> | ||
«از همان ابتدای ورود به خانه ی تیمی ، انسان احساس می كرد چیزی آنجا كم است ، وحال وهوای آن بچه های مجاهد آنجا نیست . حال وهوای سعید صفار ، خلیل طباطبائی و....را با آن فروتنی واز خود گذشتگی وصداقت وعشق شدید به اسلام انقلابی را آنجا نمی دیدیم و علی اكبر هم كه از نزدیك با حنیف نژاد ومهدی وسعید آشنا بود این احساس را داشت . برخوردها آن بر خوردهای رشد دهنده وروشنائی بخش نبود، از كتابهای سازمان خبری نبود... احترام عمیقی كه در تما م زوایای وجودم نسبت به بچههای مجاهد احساس میكردم نسبت به آنها احساس نمیكردم .حدود یك سال قبل از انتشار بیانیه ی به اصطلاح تغییر ایدئولوژی ......اختلافات كم كم بروز كرد . اختلافاتی اصولی كه با وجود آنها نمیتوانستیم كار مشتركی را ادامه بدهیم وبنابر این چارهای جز این كه قاطعانه از آنها جدا شویم وجود نداشت ...واز این تاریخ به بعد می بایست كار مجاهدین را خودمان به تنهائی ادامه دهیم .....» | |||
== جدایی از اپورتونیستها و ادامهی مبارزه == | == جدایی از اپورتونیستها و ادامهی مبارزه == | ||
خط ۱۶۵: | خط ۱۶۳: | ||
بالاخره در ۳۰ دی ماه ۱۳۵۷ همراه آخرین دسته از زندانیان سیاسی از زندان اوین آزاد میشود. | بالاخره در ۳۰ دی ماه ۱۳۵۷ همراه آخرین دسته از زندانیان سیاسی از زندان اوین آزاد میشود. | ||
== فعالیتهای او بعد انقلاب ضد سلطنتی == | |||
بعد از آزادی از زندان اشرف به عنوان سمبل زنان مجاهد فعالیتهایش را ادامه میدهد؛ اشرف دیگر به الگویی برای زنان و دختران ایران تبدیل شده بود، به همین دلیل مسؤلیت او سنگینتر شده بود و خود او نیز با تلاش و فروتنی و تواضع انقلابی به خوبی این مسؤلیت را انجام داد. | |||
=== ازدواج با مسعود رجوی === | |||
در تیرماه ۱۳۵۸ اشرف با مسعود رجوی ازدواج کرد، این ازدواج به توصیح و صلاحدید آیتالله طالقانی انجام شد و خطبهی عقد را هم خود وی خواند. | |||
=== کاندیداتوری مجلس شورای ملی === | |||
اشرف رجوی در نخستین دورهی انتخابات مجلس ، كاندیدای سازمان مجاهدین برای تهران بود؛ در این راستا سخنرانیهای متعددی در جهت شناساندن مواضع سازمان مجاهدین خلق برگزار كرد. | |||
=== | == غریدن در ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ == | ||
فصل پایانی زندگی اشرف در محله زعفرانیهی تهران کوچهی کوهبن بود؛ این خانه یکی از پایگاههای مخفی فرماندهان صحنه عملیات مجاهدین بود، روز ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ نیروهای دولتی ایران به این خانه حمله کردند، در یک نبرد نابرابر، مجاهدین در مقابل نیروهای دولتی مقاومت سنگینی داشتند، در این میان اشرف کودک خود را در حمام گذاشت و جانانه از بقیهی نفرات پایگاه دفاع کرد، نبرد چندین ساعت به طول کشید، نهایتاً اشرف مورد اصابت چندین گلوله قرار گرفته بود، جان باخت و دفتر زندگی پر از فراز نشیب او بستهشد. | |||
مجاهدین این عملیات را عاشورای مجاهدین مینامند | |||
موسی خیابانی در مقطع ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ در نامه یی به مسعود رجوی با تأکید بر تصمیم سازمان نوشت: <blockquote>«ما تا آخر در این راه خواهیم جنگید و «اگر ما یک عاشورا در پیش داشته باشیم و تمام سازمان را نیز فدا و قربانی کنیم نباید در روز موعود در انجام تعهداتی که در قبال خلق و انقلاب داریم درنگ و تردید کنیم». <ref>وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران، ۱۹ بهمن۱۳۹۲ </ref> </blockquote> | |||
== توصیف اشرف از زبان مریم رجوی == | == توصیف اشرف از زبان مریم رجوی == | ||
مریم رجوی اشرف را مادر عقیدتی خودش معرفی میکند، وی روز ۱۹ بهمن ۱۳۶۵ در این باره میگوید:<blockquote>«اشرف این مادرکبیر عقیدتی و تشکیلاتیم چند ماه قبل از شهادتش در آخرین پیام منتشر شدهاش گفته بود نسل ما درگیر مبارزه ایست که استمرار تاریخی عاشوراست در یک طرف خمینی دجال دینفروش و اوباش و مزدوران ددمنش او قرار دارند و در طرف دیگر انسانهای پاک باختهای که سینههای گشاده آنان جایگاه مهر وعشق به خدا و خلق و کینه و نفرت از ضدخلق است».<ref>وبسایت [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] - برگفته از سخنان مریم رجوی - ۱۹ بهمن ماه ۱۳۶۵</ref></blockquote> | |||
== گزیدههایی از نامههای اشرف به مسعود رجوی در پاریس == | |||
همسر مهربانم سلام | |||
....میدانی بعضی وقتها فكر می كنم كه چه خوب است من و بچه هم مثل خیلی از خواهران و فرزندان آنها شهید شویم ، احساس می كنم در آن صورت رابطهی خیلی عمیقتری بین تو ومردم ایجاد میشود و چه بسا روز پیروزی، رنجی را كه برای بر پائی انقلاب كشیده شده بسیار عمیقتر لمس كنی . میدانی شهادت در این فضای موجود خیلی خیلی سادهتر شده ، گویا عین زندگی است، نمیدانی خود من با وجود همهی مسائلی كه دیده ام در برابر عظمت فداكاری نسل حاضر دچار شگفتی شده ام . همین چند روز پیش خواهر ۱۳ سالهای شهید شده بود وچقدر قهرمانانه واقعاً چه چیزی او را به این همه فداكاری واداشته؟ فكر می كنم مهم این نیست كه او چقدر به علتی كه باید برای آن شهید شود واقف است ......مهم این است كه چگونه در این وانفسای زندگی كه جهاندیدهها در راه رسیدن به نیك بختی دچار ضلالتاند ، نور هدایت را دیده و واقعاً باید به تربیت كنندگان این نسل تبریك وتهنیت گفت وبرای همین هاست كه می گویم انشاءالله سرحال وسالم باشی تا تبوانی به وظیفهی سنگینی كه بر عهده ات گذاشته شده عمل كنی . دلم میخواهد وصیت نامه ی جداگانه ای برای تو بنویسم ............راستی حتماًخبر شهادت فرهاد وفرید را شنیدی ، برای مادر فرید نامه ای نوشتم ، خیلی شكسته شده ، داستان برادر كوچك فرید را كه شنیده ای ، مدتهابود كه موتورسیكلت می خواست ، بعد از شهادت فرید روزی مادرش می بیندكه عكسهای فرید را گذاشته وگریه می كند، دستش را می گیرد و نوازشش میكند ومیگوید نه بلند شو او كه جای بدی نرفته شهید شده و نباید گریه كنیم وخلاصه می گوید فردا برایت موتور میخرم ،او در حالی كه برافروخته بود می گوید ”نه ، حالا دیگر موتور نمی خواهم اسلحه می خواهم تا انتقام بگیرم “او فقط ۱۳ سال دارد. | |||
.........راستی .....همین الان كودك چهار ساله ای كنارم نشسته كه نامش ضحی است ، دختر قشنگی است مادرش را اول مهر شهید كردهاند . با وجود این بچه ها، چه خوب كه از هم دور هستیم ، راست میگفتی . راستی نامه هایت هم بدستم رسید ،از این كه با این همه گرفتاری به فكر من بودی متشكرم ،....در هر حال برای من نامه هایت عزیز هستند. .....در صورتی كه بار یكدیگر را دیدیم كه بقول خودت گفتنی زیاد داریم ، واگر آن شهباز سعادتی را كه خداوند در سلولم از من دریغ كرد در آغوش كشیدم ، كه خوب به هدفم رسیده ام ،در آنصورت از بچه خوب نگهداری كن واصلاًناراحت نباش . | |||
همسرت | |||
== زندگینامه اشرف ربیعی == | == زندگینامه اشرف ربیعی == |
ویرایش