|
|
خط ۱۴: |
خط ۱۴: |
| در سال ۱۳۲۹ به سبب علاقه به کشتی و ورزش باستانی به باشگاه پولاد رفت. به دلیل علاقه و استعداد وافری که نسبت به کشتی نشان داد مورد توجه مرحوم «حسین رضی زاده» مدیر آن باشگاه قرارگرفت. | | در سال ۱۳۲۹ به سبب علاقه به کشتی و ورزش باستانی به باشگاه پولاد رفت. به دلیل علاقه و استعداد وافری که نسبت به کشتی نشان داد مورد توجه مرحوم «حسین رضی زاده» مدیر آن باشگاه قرارگرفت. |
|
| |
|
| | == آشنایی با ورزش == |
| غلامرضا، ورزش را از نوجوانی آغاز کرد. ورزش ابتدا برای او نوعی تفنن و سرگرمی بود. در همان اوان، خیال قهرمان شدن، مدتی او را به وسوسه انداخت اما از همان نوجوانی که تازه به فکر باشگاه رفتن افتاده بود، اعتقاد داشت که ورزش برای تندرستی و سلامت جان و تن هر دو لازم است. | | غلامرضا، ورزش را از نوجوانی آغاز کرد. ورزش ابتدا برای او نوعی تفنن و سرگرمی بود. در همان اوان، خیال قهرمان شدن، مدتی او را به وسوسه انداخت اما از همان نوجوانی که تازه به فکر باشگاه رفتن افتاده بود، اعتقاد داشت که ورزش برای تندرستی و سلامت جان و تن هر دو لازم است. |
|
| |
|
خط ۲۴: |
خط ۲۵: |
| مسابقات سال ۱۹۵۱ هلسینکی (فنلاند) برای تختی آغار راهی بود که طی ۱۵ سال آینده با کسب دهها پیروزی و فتح سکوهای متعدد قهرمانی در بزرگترین میادین بینالمللی کشتی ادامه یافت. | | مسابقات سال ۱۹۵۱ هلسینکی (فنلاند) برای تختی آغار راهی بود که طی ۱۵ سال آینده با کسب دهها پیروزی و فتح سکوهای متعدد قهرمانی در بزرگترین میادین بینالمللی کشتی ادامه یافت. |
|
| |
|
| '''شادروان غلامرضا تختی''' در سال ۱۳۳1 (1952) در نخستین حضور خود در رقابتهای المپیک با کسب شش پیروزی و قبول یک شکست در برابر «دیوید جیما کوریدزه» از شوروی صاحب نشان نقره شد. وی در این مسابقهها توانست حیدر ظفر ترک را که سال پیش با غلبه بر تختی قهرمان جهان شده بود را شکست دهد. | | '''غلامرضا تختی''' در سال ۱۳۳1 (1952) در نخستین حضور خود در رقابتهای المپیک با کسب شش پیروزی و قبول یک شکست در برابر «دیوید جیما کوریدزه» از شوروی صاحب نشان نقره شد. وی در این مسابقهها توانست حیدر ظفر ترک را که سال پیش با غلبه بر تختی قهرمان جهان شده بود را شکست دهد. |
|
| |
|
| تختی در دومین دوره مسابقات جهانی که در خرداد ماه ۱۳۳3(1954) در توکیو برگزار شد، در وزن هفتم (۸۷ کیلوگرم) به رقابت پرداخت که با وجود پیروزیهای درخشان و شایستگی فراوانی که از خود بروز داد با قبول یک شکست غیرمنتظره در برابر «وایکینگ پالم» سوئدی از راهیابی به فینال بازماند و در نهایت عنوان چهارمی این وزن را به دست آورد. تختی شش ماه بعد در یک دیدار دوستانه در سوئد، «پالم» را با ضربه فنی شکست داد و باخت غافلگیرانه توکیو را به خوبی جبران کرد. | | تختی در دومین دوره مسابقات جهانی که در خرداد ماه ۱۳۳۳(1954) در توکیو برگزار شد، در وزن هفتم (۸۷ کیلوگرم) به رقابت پرداخت که با وجود پیروزیهای درخشان و شایستگی فراوانی که از خود بروز داد با قبول یک شکست غیرمنتظره در برابر «وایکینگ پالم» سوئدی از راهیابی به فینال بازماند و در نهایت عنوان چهارمی این وزن را به دست آورد. |
| | |
| شادروان تختی همچنین در سال ۱۹۵۵ در جشنواره بینالمللی ورشو موفق به کسب نشان نقره شد. اما سومین دوره مسابقه قهرمانی جهان (استانبول، ۱۹۵۷) تجربه تلخی برای مرحوم تختی بود. وی که در این دوره از رقابتها، برای اولین و آخرین بار در وزن فوق سنگین آن زمان(۸۷+ کیلوگرم) کشتی میگرفت، به دلیل وزن بسیار کمتر نسبت به رقیبان با دو باخت حذف شد.
| |
| | |
| پهلوان ایران با وجود حذف شدن در استانبول آبرومندانه کشتی گرفت و نتایجی که به دست آورد با توجه به آن که با وزن ۹۲ کیلوگرم به مصاف کشتی گیران فوق سنگین رفته بود، در مجموع غیرقابل قبول نبود.
| |
| | |
| در بازیهای المپیک ملبورن (استرالیا) که در آذرماه ۱۳۳5 (1956) برگزار شد تختی یک بار دیگر در وزن هفتم (۸۷ کیلوگرم) به مصاف رقبایی از شوروی، آمریکا، ژاپن آفریقای جنوبی، کانادا و استرالیا رفت و با شکست تمامی حریفان اولین نشان طلای خود را به گردن آویخت.
| |
| | |
| این برای نخستین بار بود که دو قهرمان از آمریکا و شوروی در یک سکوی معتبر جهانی پایینتر از حریف ایرانی قرار میگرفتند.
| |
| | |
| جهان پهلوان تختی در اسفندماه همان سال با غلبه به مرحوم حسین نوری به مقام پهلوانی ایران دست یافت و صاحب بازوبند شد و در سالهای ۱۳۳۶ و ۱۳۳۷ نیز این عنوان را تکرار کرد.
| |
| | |
| '''جهان پهلوان تختی''' در سال ۱۹۵۸ در بازیهای آسیایی توکیو و مسابقات قهرمانی جهان در صوفیه به ترتیب نشانهای طلا و نقره این رقابتها را به گردن آویخت و در مهرماه سال ۱۳۳8(1959) در چهارمین دوره مسابقات کشتی آزاد قهرمانی جهان که در تهران برگزار شد سومین عنوان قهرمانی جهان خود را کسب کرد.
| |
| | |
| «بوریس کولایف» از شوروی تنها کشتیگیری بود که با امتیاز به تختی باخت و در ۵ کشتی دیگر رقبای مجارستانی، لهستانی، فرانسوی، بلغار و ترک تختی با ضربه فنی مغلوب پهلوان ایران شدند.
| |
| | |
| '''تیم ملی''' کشتی آزاد ایران که در رقابتهای تهران با اکتفا به دو مدال طلای غلامرضا تختی و امامعلی حبیبی با وجود برخوردی از امتیاز میزبانی در حفظ عنوان سومی سالهای قبل نیز ناموفق بود در هفدمین دوره بازیهای المپیک (ایتالیا، ۱۹۶۰) تا مکان پنجم ردهبندی سقوط کرد. تختی کاپیتان تیم ملی و پرتجربهترین کشتیگیر ایران که در این رقابتها در وزن هفتم به میدان رفته بود، پس از پیروزی در پنج دیدار با در مسابقه نهایی با قبول شکست در برابر «عصمت آتلی» از ترکیه به گردن آویز نقره دست یافت.
| |
| | |
| مسابقههای قهرمانی جهان در یوکوهامای ژاپن میدانی فراموش نشدنی برای کشتی ایران بود. تیم ملی کشتی آزاد کشورمان پس از حضور در ۸ دوره مسابقات المپیک و جام جهانی در رقابتهای جهانی ۱۹۵۹ ژاپن، پرافتخارترین حضور خود در تاریخ کشتی را رقم زد و با دریافت پنج نشان طلا، یک نشان نقره، یک نشان برنز و یک عنوان پنجمی به مقام قهرمانی کشتی آزاد جهان دست یافت.
| |
| | |
| '''جهان پهلوان تختی''' که در این مسابقات در وزن ۸۷ کیلوگرم به مصاف حریفان رفته بود با حضوری مقتدرانه آخرین مدال طلای خود را به گردن آویخت.
| |
| | |
| قهرمان ارزشمند ایران در شرایطی در این دیدارها شرکت کرد که از بیماری خطرناکی رنج میبرد با این حال عشق به ملت ایران او را به مصاف با بزرگترین قهرمانان جهان کشاند. شدت بیماری تختی به حدی بود که پس از دیدار فینال سریعاً به نیویورک منتقل و روز بعد در بیمارستان بزرگ نیویورک تحت عمل جراحی قرارگرفت.
| |
| | |
| در فاصله سالهای ۱۹۶۲ تا ۱۹۶۶، جهان پهلوان تختی با وجود سن بالا همچنان عضو تیم ملی ایران بود. اما تنها در بازیهای المپیک ۱۹۶۴ توکیو شرکت کرد که در این دیدار با بداقبالی از کسب چهارمین نشان المپیک خود بازماند و به عنوان چهارمی جهان اکتفا کرد. البته جانشینان تختی در مسابقات جهانی صوفیه(۱۹۶۳) و منچستر(۱۹۶۵) از دریافت حتی یک امتیاز در وزن هفتم ناموفق بودند، این امر در کنار عشق وافری که ملت ایران به جهان پهلوان داشتند، موجی از درخواستهای مردمی و مطبوعاتی برای حضور مجدد تختی در رقابتهای جهانی را برانگیخته بود. پهلوان ۳۶ ساله ایران با وجود عدم آمادگی کافی و گذشتن از مرز بازنشستگی شرکت در مسابقههای جهانی ۱۹۶۶ (تیرماه ۱۳۴۵) تولیدو را پذیرفت.
| |
| | |
| '''تختی''' در مسابقات انتخابی مسابقات جهانی ۱۹۶۶ از نظر نتایج فنی و پیروزی با ضربه فنی، بهترین چهره شناخته شده و به عنوان بهترین کشتیگیر وزن هفتم ایران راهی آمریکا شده بود با این حال کارشکنی و برخوردهای سویی که از سوی برخی افراد و مقامات نسبت به او روا میشد روحیه او را تضعیف کرده بود.
| |
| | |
| جهان پهلوان تختی به هنگام عزیمت به آخرین سفر خود، در میان خیل عظیم مردمی که برای بدرقه او و همراهانش آمده بودند در گفت و گو با خبرنگار «کیهان ورزشی» گفت: هیچ چیز نمیتواند مرا خوشحال کند، پول، مدال طلا، عشق و حتی عشق.
| |
| | |
| نسبت به این مردمی که به فرودگاه آمدهاند، احساس شرمندگی میکنم. راستی چقدر محبت بدهکارم؟ من چرا باید کشتی بگیرم؟ چرا باید همراه تیم مسافرت کنم، تا سبب این همه مراجعت باشم؟ اگر پاسخ به این پرسش را میدانستم من هم میتوانستم ادعا کنم چون دیگران هستم… وقتی کسی نداند چه عاملی سبب خوشحالی اش خواهد شد، یقیناً نخواهد توانست بگوید چرا کشتی میگیرد و چرا همراه تیم مسافرت میکند "
| |
| | |
| تختی که بی امید به مصاف تازهنفسیها و جوانان جویای نام رفته بود، متأسفانه با بدترین قرعه ممکن نیز مواجه شد به طوری که پس از پیروزی پنج بر صفر در مقابل حریفی از مجارستان به مصاف «الکساندر مدوید» و «احمد آئیک» (نفرات اول و دوم این دوره از رقابتها) رفت و با قبول شکست در برابر آنها برای همیشه با صحنه کشتی خداحافظی کرد.
| |
| | |
| '''تختی''' در دوران زندگی ورزشیاش رکورددار شرکت در المپیکها و کسب بیشترین مدال از این آوردگاه بود. درچهار دوره المپیک حضور داشت و حاصل آن یک طلا، دو نقره و یک عنوان چهارم بود که در کشتی ایران این امر اتفاق نادری است. جهان پهلوان علاوه بر قهرمانی، به لحاظ منش و رفتار انسانی و سجایای اخلاقی پسندیده و جوانمردی و نوع دوستی شهره خاص و عام بودهاست.
| |
| | |
| او زندگی خود را وقف مردم کرده بود. شادروان تختی در ورزش باستانی و کشتی پهلوانی نیز دارای تبحر و مهارت بود، چنانکه سه بار پهلوان ایران شد و هر بار کشتیگیران نامداری را مغلوب کرد.
| |
| | |
| وی چهار ماه پس از بازگشت از آخرین سفر خود (تولیدو، ۱۹۶۶) در آبان ماه سال ۱۳۴۵ زندگی مشترک خود را با همسرش آغاز کرد که حاصل آن تولد بابک در سال ۱۳۴۶ بود. پس از گذشت چهار ماه از تولد فرزندش، خبر درگذشت وی تحت عنوان خودکشی اعلام شد و همه را در اندوهی عظیم و بهتی شگفتانگیز فرو برد
| |
| | |
| == تبار ==
| |
| ''حاج قُلی''، پدربزرگ غلامرضا تختی، در محلهٔ خانیآباد، از اربابان خانی آباد و یخچال دار شناخته شده تهران بود. در دکانش بر روی تخت بلندی مینشست و به همین سبب در میان اهالی خانیآباد به «حاج قلی تختی» شهرت یافته بود. همین نام بعدها به نام خانوادگی آنها تبدیل شد. ''ارباب رجب''، پدر غلامرضا تختی، یخچال دار ورشکسته بود که زود درگذشت و او را با تنگدستی یتیم گذاشت (زمینهای یخچال ارباب رجب دقیقاً از راهآهن میگذرد که حکومت رضاشاه برای احداث راهآهن زمینهای ارباب رجب را خریداری میکند).
| |
|
| |
|
| == طرح ملی غلامرضا تختی برای ورزش ایران == | | == طرح ملی غلامرضا تختی برای ورزش ایران == |
خط ۷۴: |
خط ۳۴: |
| «چند دوره قهرمانسازی را کنار بگذاریم و تماسهای خارجی و مسابقات جهانی را به حداقل برسانیم. با همکاری مردم و امکانات بیشتر سعی کنیم ورزش را از کودکستان تا کارخانه تعمیم بدهیم.» | | «چند دوره قهرمانسازی را کنار بگذاریم و تماسهای خارجی و مسابقات جهانی را به حداقل برسانیم. با همکاری مردم و امکانات بیشتر سعی کنیم ورزش را از کودکستان تا کارخانه تعمیم بدهیم.» |
|
| |
|
| '''غلامرضا تختی''' سپس تأکید میکند که در صورت اجرای چنین طرحی، «نتایج حیرتانگیزی» خواهیم گرفت و مهمترینش این است که «خصلت جوانمردی و ملیتخواهی را در مردم برمیانگیزیم. باین طریق با الکل، اعتیاد، بیماری و بلاهای دیگر نیز مبارزه میشود.» | | '''غلامرضا تختی''' می گفت : که در صورت اجرای چنین طرحی، «نتایج حیرتانگیزی» خواهیم گرفت و مهمترینش این است که «خصلت جوانمردی و ملیتخواهی را در مردم برمیانگیزیم. باین طریق با الکل، اعتیاد، بیماری و بلاهای دیگر نیز مبارزه میشود.» |
|
| |
|
| او معتقد است «استعدادهای جوان ما با زهراب اعتیاد و فساد دارند میخشکند» و در توضیح طرح خود از «ریشهکنی یاس و ذلت در نسل جوان با بهرهگیری از سنتهای باستان برای زنده نگه داشتن نجابت و شرافت» صحبت میکند. | | او معتقد است «استعدادهای جوان ما با زهراب اعتیاد و فساد دارند میخشکند» و در توضیح طرح خود از «ریشهکنی یاس و ذلت در نسل جوان با بهرهگیری از سنتهای باستان برای زنده نگه داشتن نجابت و شرافت» صحبت میکند. |
خط ۸۶: |
خط ۴۶: |
| کسی که ایدهای ملی برای مبارزه با «استعمال سیگار و ریشهکنی یاس» داشت، خود در برابر هوشنگ ابتهاج، با آنکه میداند دوربین روشن است و فیلم میگیرد، سیگار تعارفی ابتهاج را رد نمیکند. با آخرین لبخندی که مقابل دوربینهای فیلمبرداری از او به یادگار مانده، دود سیگاری که ه. الف سایه گیرانده بود را فرومیدهد. | | کسی که ایدهای ملی برای مبارزه با «استعمال سیگار و ریشهکنی یاس» داشت، خود در برابر هوشنگ ابتهاج، با آنکه میداند دوربین روشن است و فیلم میگیرد، سیگار تعارفی ابتهاج را رد نمیکند. با آخرین لبخندی که مقابل دوربینهای فیلمبرداری از او به یادگار مانده، دود سیگاری که ه. الف سایه گیرانده بود را فرومیدهد. |
|
| |
|
| == مرثیهای برای شهلا توکلی همسر غلامرضا تختی == | | == فعالیتهای سیاسی == |
| دختر جوانی که در یک روز زمستانی با آسمانی آبی شد همسر جهان پهلوان، مردمیترین چهره تاریخ معاصر ایران، و در زمستان سرد سال بعدش شد بیوه ای ساکت که باید همه عمر لب بندد و بست. شهلا توکلی که اینک در تابستانی گرم، در بستری از لولهها و سیمها تسلیم شد. زندگیش یگانه بود گرچه اسطوره ای نبود. وقتی میرفت، جز جگرگوشه اش بابک و غلامرضا و منیرو عروسش، همه رفته بودند. اول از همه قهرمان قصه، جهان پهلوان و بعد برادر و پدر و مادر. اما انگار وهم و فریب نرفته بود در شهری که دیگر آن شهر نبود که یک روز ظهر جهان پهلوان در دانشگاه برای خواستگاریش رفت. اما شهلا توکلی به مقصود خود رسید و کلمه ای نگفت تا هیچ هیزمی ننهاده باشد زیر دیگ عقب افتادگی، اسطوره سازی، خرافه، دروغ و فریبکاری.
| |
| | |
| از همان اوایل سال ۴۴ گاه به گاه شایعاتی شنیده و گاه در نشریات زرد هم نوشته میشد که تختی در صدد ازدواج است و گاه نامهایی هم در میان بود. تختی به لبخند پاسخ میداد: حالا کی با یک آدم دانشگاه نرفته یک لاقبا زن می ده … ولی واقعیتش این بود که در چند گامی که برداشته شده بود این جهان پهلوان بود که غیبش میزد.
| |
| | |
| اما وقتی سخن از شهلا رفته و دیدارش در یک میهمانی میسر شده بود، تختی چنانکه نقل میکرد با یک جعبه شیرینی با مارک قنادی سینا، پر از نان خامه ای رفته بود دانشگاه تهران برای خواستگاری چشم در چشم، این را در شبی که مراسم ازدواجشان در باشگاه دانشگاه بود تعریف کرد و پروانه فروهر به دنبال آن گفت که او نیز در میان شلوغیهای تظاهرات دانشگاه توسط داریوش خان خواستگاری شدهاست. تختی، کسی که حسرت این داشت که چرا به دانشگاه نرفتهاست و مدام میگفت ما بی سوادها، اما با همه وقت کمی که برایش باقی میگذاشتند کتاب میخواند. دست کم چهار بار و هر بار بیش از ده کتاب خواسته بود و خریده شده بود. در آخرین دیدار، دو روز مانده به مرگ، جلد دوم زندگانی من عبدالله مستوفی در عقب ماشین بود لایش علامتی
| |
| | |
| اما چندان که سایه شهلا افتاد روی زندگی جهان پهلوان، نوع کتابهایش تغییر کرد. شعرهای سایه و کسرایی و حیدر رقابی را که از پیش خوانده بود اما اینبار افتاد به شاملو و فروغ و سهراب سپهری. حتی پیش از این که کتابهای فراوان عروس به خانه تختی منتقل شود، شاغلام قفسه ای ساخته بود و کتاب و مجلاتش را در آن چیده بود. مجلات فقط ورزشی نبود گرچه که از نوع نوشتههای صدرالدین الهی خیلی خوشش میآمد و قصههای سپیده را هم گرفته و خوانده بود. وقتی زندگی یکی شد کتابهای سارتر و کامو هم از خانه آقای توکلی رسید؛ و آرام نشست کنار بقیه. از میان کتابهای همسر، بچههای قرن روشفور به ترجمه آقای نجفی را برداشت و در یک شب خواند و بارها دربارهاش حرف زد. تحت تاثیرش قرار داده بود.
| |
| | |
| زندگی زناشویی داشت جان غمگین و کمی افسرده پهلوان را که زیر فشارها بود شاداب میکرد. دوران ورزشش به پایان رسیده بود ولی مانند دیگر قهرمانان جهان خود را بازنشسته نمیدید او دنبال نقطه ای میگشت تا مردم را گم نکند و این را نمیگذاشتند. در انتظار تولد فرزند، گودهای گونه اش به علامت خوشبختی بیشتر شده بود، و همسر و همراهش هم همان بود که میخواست و معنای تازه به زندگیش بخشیده بود، گرچه آنها تنها نبودند. هیچگاه تنها نبودند.
| |
| | |
| از بامدادان تلفن زنگ میزد و هیچ برنامه ای تنظیم شدنی نبود چون همیشه کسی بود که دردی داشت و تصورش این که به قوت جهان پهلوان همه درها باز میشود. حتی اگر کاری نمیتوانست می رفت. این سرنوشتش بود و شده بود شغلش. همسر جوان بیش از همه این را درک میکرد. از این مطب پزشک به آن بانک میرفت. از دفتر این دوست صاحب صنعت به کارخانه دیگری. نام و اعتبار را وثیقه میگذاشت و هر از گاه این وثیقهها نکول میشد چنانکه نزدیکترین بسته اش در همان روزهای پایانی چنان بلایی بر سرش آورد که بارها آرزوی مرگ کرد.
| |
| | |
| هنوز هفته ای از ازدواج تختی و شهلا توکلی نگذشته بود که مرگ دکتر مصدق اتفاق افتاد و درست در روزگاری که برنامهریزی شده بود برای سفری به شهری در جنوب، میناب یا بهبهان. اما شهلا دانشجوی شیطان دانشگاه زودتر از بقیه میفهمید که تختی نمیتواند به احمدآباد نرود. به جوانهایی که آماده شده بودند با قافله مهندس حسیبی و او همراه شوند سفارش کرد بمانند، چون مسعود ماهتابانی قهرمان بسکتبال که افسر شهربانی بود خبرش کرده بود که جاده را بستهاند. احتمال میداد که حتی دستگیری هم رخ دهد، اما کسی جرات نداشت به او بگوید نرو.
| |
| | |
| شهلا بزرگتر و عاقل تر از دختری بیست و یک ساله مینمود. انگار دشوارترین کارها را میتوانست با لبخند جا بیندازد. وقتی خواهربزرگ تختی، در حاشیه عقدکنان عروس را به اصرار و مکرر فاطمه صدا کرد - که نام اصلی و شناسنامه ایش بود - تختی برگشت تا اثر این اصرار را در چهره عروس ببنید، شهلا میخندید و این داماد بود که گفت البته ما از شهلا خانوم خواستگاری کردیم.
| |
| | |
| == مراسم ختم فروغ فرخ زاد ==
| |
| بعد از پایان ختم پیاده و سخن گویان راهی باشگاه دانشگاه شدیم برای شرکت در مراسم عروسی جهان پهلوان. داریوش و پروانه فروهر هم رسیدند. وقتی با کف زدن جمعیت عروس و داماد به سالن اصلی وارد شدند؛ و راه افتادند جلو میهمانها به جمع اهل شعر و کتاب که رسیدند، شهلا همه را میشناخت گرچه آنها میهمانهای داماد بودند تختی خطاب به کسرایی گفت از ختم آمدید کاش من هم میتوانستم بیام. عروس خانم با شیطنت گفت من گرفتار بودم خب شما میرفتید. اشاره بود به رفتن او به آرایشگاه اوبری برای آماده شدن. آن جا شهلا با تأثر تمام از مرگ فروغ گفت و معلوم شد با برادرش علی در مراسم دفن هم در ظهیرالدوله بودهاست.
| |
| | |
| پروانه فروهر همان شب گفت بعد از ماهها خنده ای ماندگار بر چهره جهان پهلوان نقش بسته. خنده ای معصوم و پرصدا هم بر لبان شهلا بود که وقتی یکی صدایش کرد شهلا تختی، جهان پهلوان به صدا درآمد که نه شهلا توکلی. بچه مال باباشه … همه چیز عالی مینمود و هیچکس نگران تفاوت دو گروه حاضر در مجلس نبود. تفاوت رفقای جهان پهلوان با دوستان عروس. پروانه خانم اسکندری (فروهر) گفت عشق باطل السحر همه فاصله هاست.
| |
|
| |
|
| مرگ دکتر مصدق و ممانعت از حضور تختی و دیگران، و ممانعت از دفن وی در محلی کنار شهدای سی تیر، سومین ضربه روحی در مدتی کوتاه به غلامرضا تختی بود. اولینش رفتاری بود که دستگاه با وی میکرد تا به مسابقات جهانی نرسد و در انتخابها شکست بخورد که کار به جاهای سخت رسیده بود، دومی روزی بود که او را از خانه اش بردند به زندان قزل قلعه، سه ساعتی تنها نشانده بودند در اتاقکی و بعد هم در فاصله هر نیم ساعت یکی آمده بود و پرخاش کنان نامش را پرسیده بود و چون پاسخ داده بود غلامرضا تختی، بازجو گفته بود پس آن جهان پهلوان]…] کیست؛ و این گفتگو پنج شش بار تکرار شده بود تا غروب. بدون این که اجازه بدهند تا به دستشویی برود. بعد هم رهایش کرده بودند تا در جلو مرکز هسته ای دانشگاه در امیرآباد منتظر وسیله ای بماند. این یعنی بالاترین شکنجهها برای کسی که خجالتی بود و در همان زمان از درد به خود میپیچید و ساعتی بعد در مرکز خدمات پزشکی خیابان تخت جمشید بیهوش شد از درد.
| | ساواک از حضود تختی و دیگر یارانش و ممانعت از دفن مصدق در محلی کنار شهدای سی تیر، سومین ضربه روحی در مدتی کوتاه به غلامرضا تختی بود. اولینش رفتاری بود که دستگاه با وی میکرد تا به مسابقات جهانی نرسد و در انتخابها شکست بخورد که کار به جاهای سخت رسیده بود، دومی روزی بود که او را از خانه اش بردند به زندان قزل قلعه، سه ساعتی تنها نشانده بودند در اتاقکی و بعد هم در فاصله هر نیم ساعت یکی آمده بود و پرخاش کنان نامش را پرسیده بود و چون پاسخ داده بود غلامرضا تختی، بازجو گفته بود پس آن جهان پهلوان]…] کیست؛ و این گفتگو پنج شش بار تکرار شده بود تا غروب. بدون این که اجازه بدهند تا به دستشویی برود. بعد هم رهایش کرده بودند تا در جلو مرکز هسته ای دانشگاه در امیرآباد منتظر وسیله ای بماند. این یعنی بالاترین شکنجهها برای کسی که خجالتی بود و در همان زمان از درد به خود میپیچید و ساعتی بعد در مرکز خدمات پزشکی خیابان تخت جمشید بیهوش شد از درد. |
|
| |
|
| آخرین برگ از دیدارها در فصل تختی، روز چهار یا پنج دی ماه سال ۱۳۴۶ است. تلفنی قراری هست رفتهام به چهارراه پهلوی سابق و ولی عصر امروز روبروی تیاتر شهر گلفروشی شاه غلام (رزنوار) همراه با مجتبی مهدوی و منتظرم تا تختی برسد. شاه غلام گفت همین دوروبرهاست. تا برسد فتحالله شاگرد شاه غلام، یکی از همولایتیهایش را آورده بود و دوربینی هم از جایی اجاره کرده که این میخواهد عکسی با جهان پهلوان بیندازند. دو عکس انداخته شد. در یکی من و شاگرد شاه غلام در طرفین او و در دیگری او و دو جوان در طرفینش. بعد راه میافتیم به سوی باشگاه دخانیات که مسلم اسکندر فیلابی آن جا تمرین میکرد. کت و شلواری (از کجا ؟) برایش گرفته بود که در عقب مرسدس آبی بود. با مجتبی مهدوی و من در راه تا دخانیات و برگشت بیشتر سخن از بابک است | | آخرین برگ از دیدارها در فصل تختی، روز چهار یا پنج دی ماه سال ۱۳۴۶ است. تلفنی قراری هست رفتهام به چهارراه پهلوی سابق و ولی عصر امروز روبروی تیاتر شهر گلفروشی شاه غلام (رزنوار) همراه با مجتبی مهدوی و منتظرم تا تختی برسد. شاه غلام گفت همین دوروبرهاست. تا برسد فتحالله شاگرد شاه غلام، یکی از همولایتیهایش را آورده بود و دوربینی هم از جایی اجاره کرده که این میخواهد عکسی با جهان پهلوان بیندازند. دو عکس انداخته شد. در یکی من و شاگرد شاه غلام در طرفین او و در دیگری او و دو جوان در طرفینش. بعد راه میافتیم به سوی باشگاه دخانیات که مسلم اسکندر فیلابی آن جا تمرین میکرد. کت و شلواری (از کجا ؟) برایش گرفته بود که در عقب مرسدس آبی بود. با مجتبی مهدوی و من در راه تا دخانیات و برگشت بیشتر سخن از بابک است |