محمد بازرگانی
این نوشتار نیازمند تصویر است. با توجه به رعایت حق تکثیر با بارگذاری و افزودن تصویر. |
این مقاله هماکنون برای مدتی کوتاه تحت ویرایش عمده است. این برچسب برای جلوگیری از تعارض ویرایشی اینجا گذاشته شدهاست، لطفا تا زمانیکه این پیام نمایش داده میشود ویرایشی در این صفحه انجام ندهید. این صفحه آخرینبار در ۱۵:۵۳، ۱۰ ژوئن ۲۰۱۸ (ساعت هماهنگ جهانی) (۶ سال پیش) تغییر یافتهاست؛ لطفا اگر در چند ساعت اخیر ویرایش نشده است، این الگو را حذف کنید. اگر شما ویرایشگری هستید که این الگو را اضافه کرده است، لطفا مطمئن شوید آن را حذف یا با {{در دست ساخت}} جایگزین میکنید. |
محمد بازرگانی (تولد: 1325- تیرباران: 30 فروردین 1351) وی در رضاییه متولد شد. دو ساله بود که پدرش را از دست داد؛ در سالهای بعد وی به تهران آمد و دانشجوی مدرسه عالی بازرگانی شد.در سال 1345 هنگامي كه دوران دانشجوئي را در مدرسه عالي بازرگاني ميگذراند به عضويت سازمان مجاهدين درآمد و در سال 1349وارد مركزيت سازمان شد.[۱]
فعالیتهای محمد بازرگانی در دوران دبیرستان
محمد در دوره دبیرستان هم جوانی بود پرتحرک، و پرشور . او در هر کار پیشقدم میشد. درد محرومان جامعه همیشه او را آزار میدادو دیدن اینهمه تبعیض و ستم او را هرگز آرام نمیگذاشت. همواره مترصد آن بود که کاری برای محرومان انجام دهد. دریکی دو سالی که جنبش مسلحانه خلق کرد علیه رژیم شاه جریان داشت و کمتر اخبار آن بگوش مردم شهرها میرسید، محمد بازرگانی کوشید خود را بکردستان برساند بقصد آنکه بجنبش مزبور بپیوندد ولی وقتی بدانجا رسید متأسفانه جنبش کردستان موقتأ شکستخورده بود.[۱]
اعزام به فلسطين
محمد درسال 49 براي گذراندن دوره تعليمات نظامي به فلسطين رفت و در مذاکرات با الفتح شرکت داشت. در بحبوحه جنگ خونين سپتامير سياه 1970 دوشادوش رزمندگان فلسطيني، به نبرد پرداخت. در پائیز سال 1349 مخفیانه بایران برگشت، در حالیکه دست آوردهای گرانبهائی به پشتوانه آننبردها به همراه آورد. بعد از بازگشت از فلسطين او به عضویت کادر مرکزی سازمان مجاهدین خلق درآمد و با ناصر صادق توامأ مسئولیت تدارکات سازمان را بعهده گرفت. او قبلاً ً در زمینه الکترونیک تجاربی داشت برخی کارهای الکترونیکی را که برای عملیات انفجاری و غیره ضروری بود در سازمان بعهده گرفته بود. وی در شهریور 1350 دستگیر شد. [۱]
دفاعیات محمد بازرگانی
وی در دادگاه در دفاع از آرمانهای خود گفت:
” وقتی تاریخ ایران را ورق میزنیم هیچ دورهای را نمیتوان یافت که خلق ما برای گرفتن حق خود در مقابل حکومت استثمار ساکت نشسته باشد. هرساله عده زیادی را به محاکمه میکشند و محکوم میکنند. امروز نوبت ماست .[۱]
هیچ توطئهای موفق به فرونشاندن کامل شعلههای آزادیخواهی نشده است. با گفتن این مسائل باید توضیح دهم که چرا اینطور است، چرا تاریخ معاصر با خون جوانان رنگین میشود؟ چرا گروههای مهاجم پیوسته رشد میکنند؟ چرا این فرزندان خلق در کار رهائی خلق هستند. اینها اگر بخواهند بقول خودتان از همهچیز برخوردار شوند میتوانند، ولی چرا اینطور بیباکانه روانه زندان میگردند و یا در مقابل جوخه آتش قرار میگیرند. علمالاجتماع انقلابی بهمه این سؤالات جواب میدهد ........ جامعهشناسی انقلابی میگوید: زیربنای هر جامعه اگر استثماری باشد، قطعاً مبتنی بر استثمار طبقه زحمتکش است. اگر جامعه طوری باشد که یک عده کار کنند و یک عده دیگر از دسترنج آنها استفاده کنند، جامعه بهیچ جا نمیرسد، بهرهکشی انسان از انسان خیانت بسرنوشت بشریت است، بهرهکشی ارباب از رعیت و سرمایهدار از کارگر فقط اسامی رژیم را عوض میکند. در قرآن آمده است که نه بحق دیگران تجاوز کنید و نه بپذیرید که بشما تجاوز شود.[۲]
مرگ
محمد بازرگانی در سیام فروردین 51 همراه سه تن دیگر از همرزمانش اعدام شد.[۱]
شعری از محمد بازرگانی
این شعر را محمد در زندان اوین در آستانه تیربارانش سروده است.
٭٭٭
پیروزی
درون سلولم، در انتظار روز موعودم
دلم بس تنگ گشته است.
زخود پرسم ،بگو فردا چه خواهدشد. ؟
جوانانی دلیر و پاکتر ازمن
برون آیند و رزم خلق را، ره بپیمایند
ومردم را به سوی فتح میخوانند
وخون من ز دشمن باز بستانند
و من با این ژرف تنهایم
همی در انتظار روز موعودم
که تیری درسحرگاهی
درون سینه ام را باز شکافد
و خونم را روان سازد
وشب پایان مییابد
فروغ آفتاب صبح میتابد
فروغی گرم وجان افزا
به خاک ما وبر ویرانه تبهکاران و مردم شادمان گردند و
پرچم ها برافرازند
مرا از هر گناهی پاک گرداند
وفردایش
شفق یک ذره رنگش سرختر میگردد
چراغ دیگری درراه
روشن مینماید خلق
وزآن پس سربلند و روسپیدم من
که بر عهدم وفاکردم
وگوی نیک میبینم، به دنبالم
خروش خشم مردم را
که چون موجی بپاخیزند و بخروشند و مشت آهنین
بر پیکر فرسوده و لرزان شب کوبند
و در فرجام، ظلمت محو میگردد
این است ویکبار دیگر اثبات میگردد
سر انجام نبرد تودهها
پیروزی
ومن بااین امید ژرف تنهایم کنون،
درانتظار روز موعودم [۱]
جستارهای وابسته
منابع