علی اصغر بدیع زادگان

از ایران پدیا
نسخهٔ تاریخ ‏۸ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۹:۲۹ توسط Safa (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
اصغر بدیع‌زادگان
علی‌اصغر بدیع‌زادگان.jpg
اصغر بدیع‌زادگان
زادروز۱۳۱۹
اصفهان
درگذشت۴ خرداد ۱۳۵۱
تپه‌های اوین
محل زندگیتهران
ملیتایرانی
تابعیتایرانی
تحصیلاتمهندس شیمی
از دانشگاهدانشکده تهران
نقش‌های برجستهیکی از بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران
تأثیرپذیرفتگاناعضاء وهواداران سازمان مجاهدین خلق ایران
حزب سیاسیسازمان مجاهدین خلق ایران
دیناسلام-شیعه

علی‌اصغر بدیع‌زادگان، (زادروز ۱۳۱۹ - تیرباران ۴ خرداد ۱۳۵۱) از بنیان‌گذاران سازمان مجاهدین خلق ایران بود. وی به همراه محمد حنیف‌نژاد و سعید محسن، سازمان مجاهدین خلق را در سال ۱۳۴۴ بنیان‌گذاری نمود. اصغر بدیع‌زادگان در سال ۱۳۵۰ توسط ساواک شاه دستگیر گردید و در چهارم خرداد ۱۳۵۱ اعدام شد[۱]

زندگی‌نامه علی‌اصغر بدیع‌زادگان

اصغر بدیع‌زادگان در سال ۱۳۱۹ در اصفهان در یک خانواده متوسط متولد شد. خردسال بود که خانواده‌اش به تهران آمدند و او دوره دبیرستان را در تهران گذراند و سپس در رشته مهندسی شیمی از دانشکده فنی دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل شد. او با مسائل سیاسی، در دوران تجدید فعالیت‌های جبهه ملی و نهضت آزادی در سال‌های ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۲ آشنا شد. اصغر در دوران تحصیل در دانشگاه به فعالیت سیاسی پرداخت، اما هیچ‌یک از افراد خانواده‌اش اطلاعی از فعالیت‌های او نداشتند و ساواک شاه نیز تا هنگام دستگیریش هیچ سابقه‌ای از او نداشت. اصغر در سال ۱۳۴۲ به نظام‌وظیفه رفت و پس از آن مدتی در کارخانه اسلحه‌سازی و سپس در کادر آموزشی دانشکده فنی دانشگاه تهران به‌کار پرداخت.[۲]

شهین بدیع‌زادگان، خواهر کوچکتر اصغر درباره ویژگی‌های اصغر گفته است:

«من همیشه اصغر را در حال مطالعه دیده بودم. همیشه کتابی همراهش بود، حتی در اتوبوس کتاب می‌خواند. گاهی وقت‌ها دیده بودم که روزی ۲ تا ۳ساعت روی روزنامه‌های عصر کار می‌کرد و هر‌ روز به اخبار رادیوها گوش می‌داد. دیده بودم که ساعت‌ها از وقتش را به مطالعه و فکر درباره قرآن مشغول بود و در جواب مادرم می‌گفت: «قرآن کتاب راهنمای عمل و کار است. چیزی نیست که لای جلد ترمه و مخمل بپیچیم و در تاقچه بگذاریم». هر چه می‌گذشت ما او را کمتر می‌دیدیم ولی همیشه پنجشنبه‌ شب‌ها به‌خانه می‌آمد تا خودش را برای کوهنوری روز جمعه آماده کند».[۳]

فعالیت‌ها و تشکیل سازمان

اصغر بدیع‌زادگان همانند سایر دوستانش در فکر یافتن راه چاره‌ای برای نجات مردم بود. او با مطالعه جنبش‌های سیاسی و اجتماعی ایران متوجه شده بود که با وجود تلاش و کوشش مردم و فداکاری آن‌ها، تمام راه‌های مبارزه به‌شکست منجر شده بود.

اصغر بدیع‌زادگان به‌این نتیجه رسیده بود که علت شکست مبارزات گذشته در این بود که رهبری و سازمان هدایت کننده حرفه‌ای نداشته‌اند. او فهمیده بود که اگر مبارزه به‌عنوان یک حرفه و کار علمی در نظر گرفته نشود، محال است پیشرفتی حاصل شود. وی معتقد بود که بدون پا گذاشتن روی شغل، پول، تحصیلات و زندگی نمی‌توان مبارزه کرد. او همیشه تکرار می‌کرد

«ارزش هر کس در مبارزه به‌اندازه مایه‌ای است که در این راه می‌گذارد».

در همین دوران بود که با محمد حنیف‌نژاد و سعید محسن نزدیک‌تر شد و هسته اولیه سازمان را تشکیل دادند. اصغر طی سالهای ۴۴ تا ۵۰ به‌واسطه حرفه‌اش در دانشکده فنی دانشگاه تهران، که امکان برقراری تماس با دانشجویان و استفاده از امکانات دانشگاه را به او می‌داد، در رشد سازمان چه از نظر نیروی انسانی و عضوگیری و چه از جهت تأمین امکانات، خدمات ارزنده‌ای انجام داد. او در سال ۱۳۴۹ به‌عنوان مسئول گروهی از مجاهدین که برای آموزش‌های نظامی در پایگاه‌های الفتح به فلسطین اعزام شدند، از کشور خارج شد و در بازگشت علاوه بر تسلیحاتی که با خودش آورد، بسیاری از تجربیات نظامی را به سازمان منتقل کرد. [۴]

در زندان این عکس انداخته شده‌است
عکس زندان اصغر بدیع‌زادگان

دادگاه اصغر بدیع‌زادگان

اصغر بدیع‌زادگان در دادگاه خطاب به رئیس دادگاه گفت:

«دادستان یا رئیس دادگاه باید بی‌طرف باشد ولی شما بی‌طرف نیستید چرا که عکس شاه را بالای سرتان گذاشته‌اید یعنی به هر قیمتی باید از او حمایت کنید. ما هم که با شاه مبارزه می‌کنیم؛ پس نتیجه حکممان معلوم است. حکم ما از قبل دادگاه مشخص شده‌ است و این دادگاه بی‌طرف نیست.»

خانم شهین بدیع‌زادگان، خواهر اصغر در این رابطه نوشته است:

«آن موقع، اوایل اردیبهشت سال۵۱ بود که گفتند آخرین دادگاه و محاکمه اصغر است. ما به‌طور خانوادگی برای شرکت در جلسه دادگاه به محل دادرسی ارتش در چهارراه قصر تهران رفته بودیم، از حوالی ساعت ۸صبح، آن‌جا متنظر بودیم تا اتوبوس حامل زندانیان سیاسی وارد محوطه دادرسی ارتش شد. اصغر را دیدیم که از اتوبوس پیاده شد و در حالی‌که دستهایش را از پشت بسته بودند، او را به‌محل دادرسی ارتش می‌بردند. ما از راه دور با فریاد او را صدا کردیم و اصغر سرش را برگرداند و خندید. ما مدتها منتظر بودیم تا شاید ما را به‌جلسه دادگاه راه بدهند. اما ساواک شاه از ترس برملاشدن کارهایی که درمورد اصغر مرتکب شده بود، مانع شرکت ما در جلسه دادگاه شد. تا حوالی ساعت ۵ بعد از ظهر پشت در دادگاه متنظر بودیم و متوجه شدیم که اصغر را دارند از درب دیگر دادگاه خارج می‌کنند و به‌سمت اتوبوس می‌برند. خودمان را به‌خیابان رساندیم و منتظر رسیدن اتوبوس شدیم. وقتی که اتوبوس به نزدیک ما رسید، دیدم که اصغر خودش را به‌کنار یکی از پنجره‌ها رساند و در حالی‌که دستهایش از پشت بسته بود، پرده اتوبوس را با صورتش کنار زد و چندبار کلمه «اعدام» را تکرار کرد. این آخرین تصویری است که از اصغر در ذهن من نقش بسته‌ است.»[۵]

تیرباران

حکم دادگاه برای اصغر بدیع‌زادگان و دیگر یارانش اعدام بود که در ۴ خرداد ۱۳۵۱ اجرا شد. وی در روز چهارم خرداد ۱۳۵۱ در حالی که در اثر شکنجه فلج شده بود به همراه محمد حنیف‌نٰژاد، سعید محسن و دو تن از اعضای مرکزیت سازمان محاهدین خلق ایران محمود عسکری زاده و زسول مشکین‌فام در میدان تیر چیتگر اعدام شد. محل دفن وی در قطعه ۳۳ بهشت زهرا در تهران است.[۶]

بهشت زهرا
مزار اصغر بدیع‌زادگان

وصیتنامه اصغر بدیع زادگان

اصغر بدیع‌زادگان قبل از اعدام، در وصیت‌نامه خود چنین نوشته است:

«بسم الله الرحمن الرحیم «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا» در این ساعت که با کمال سلامتی عقل وصیتنامه‌‌ی خود را تنظیم می‌کنم، مسئله‌ی خاصی ندارم که مطرح کنم، برادر بزرگ خودم آقای اکبر بدیع‌زادگان را در مواردی که ممکن است احتیاج باشد وصی خود قرار می‌دهم. از پدر و مادر و برادران و خواهر عزیزم می‌خواهم که اگر در مورد آن‌ها کوتاهی یا گناهی مرتکب شده‌ام مرا ببخشند، چه می‌دانم انشاءالله در پیشگاه خداوند در قبال وظایف غیر خانوادگی گنهکار نیستم. از خانواده خود می‌خواهم برای آمرزش من قرآن بخوانند، مخصوصاً قرآن با ترجمه سفارش می‌کنم که از طرف آن‌ها برایم تلاوت شود، سوره‌های توبه، محمد (ص)، احزاب، عنکبوت را بیشتر توصیه می‌کنم. ضمناً مبلغ حدود هشت هزار ریال نقد و یک عدد ساعت مچی فورتیس قاب مشکی در زندان شهربانی از من گرفته شد که تحویلم داده نگردید، بگیرید. ساعت یادگاری من باشد، ولی پول را در راه خیر صرف کنید. از خانواده خود می‌خواهم که برای شهادت من ناراحت نباشند، همه‌ی شما را به خدا می‌سپارم و امیدوارم در راه خدمت به جامعه، کوشا باشید. «انا لله و انا الیه راجعون» اصغر بدیع‌زادگان، ساعت ۲ صبح، پنجشنبه ۴/۳/۱۳۵۱.»[۷]

جستارهای وابسته

منابع